اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
انسان تا قبل از اینکه به امام برسد، در تاریکی است. وقتی به امام رسید و همراه با امام شد، در فضای نور قرار می گیرد که هم درون خودش نورانی می شود و عوالم وجودی خودش را می تواند ببیند، و هم بیرون برای او نورانی می شود. وقتی نور امام در عالم طلوع کرد و حجابها کنار رفت و انسان از تاریکی بیرون آمد، عوالم خلقت را می تواند ببیند؛ اما تا قبل از آن، عالم سراسر تاریک و حجاب است. به هر طرف نگاه می کند جز حجاب نمی بیند. در و دیوار و زمین و آسمان و خورشید و ماه و دوست و نظام کیهانی و کهکشان و هرچه می بیند، همه حجاب هستند. به درون خودش هم رجوع می کند، خودش را می بیند که این هم حجاب است. این انسان دنبال خدای متعال می گردد، خدای متعال را پیدا نمی کند و می گوید: زمین و ماه و خورشید هستند ولی خدای متعال نیست؛ در حالی که وقتی وارد یک بنا می شویم، به وضوح می فهمیم که این بِنا محصول اندیشه و تفکر یک انسان فرهیخته و حاصل سرانگشت هنرمندانی است که کار کردند و این بنا را به این زیبایی برپا کردند؛ حتی کوچکترین مصنوعاتی که می بینیم، یقین داریم که به دنبالش یک تدبیر و حکمت و برنامه ریزی بوده است. ولی وقتی انسان به نظام عالم نگاه می کند، نمی تواند مطمئن بشود که این عالم خدایی دارد و او با حکمت خودش عالم را اداره می کند. این حجاب و حجاب های بعدی ای که می آید؛ حتی بر فرض بفهمد خدایی است که عالم را آفریده است؛ اما یک خدای ساعت ساز است، یعنی عالم را آفریده و این ساعت را کوک کرده و این ساعت خودش کار می کند.
اینها که خداشناسی نیست و این غفلت ها برای این است که انسان به امام نرسیده و در حجاب است. هرچه نگاه می کند، در و دیوار می بیند و دنبال خدای متعال می گردد. خودش را پیدا می کند، ذرات را پیدا می کند ولی خدای متعال را گم کرده و می گوید: خدای متعال کجا است؟! همین آدمی اگر یک سوزن گم می کند، می گردد تا پیدا می کند؛ اما در این عالم، خدای متعال را گم می کند و هرچه هم می گردد پیدا نمی کند؛ زیرا به نظرش می آید که همه عالم پر است و جایی برای خدای متعال نیست. به درون خودش نگاه می کند، خودش را می بیند. بیرون را که نگاه می کند، مخلوقات دیگر را می بیند.
انسانی که با خودش در عالم سیر می کند، خودش و بقیه مخلوقات را را می بیند، یعنی هم خودش حجاب خودش می شود و هم عالم حجاب او می شود. انسانی که در تاریکی است، در حیرت و ترس و وحشت است. آدمی که احساس می کند در درون یک نظام کیهانی بزرگِ کور و کری حرکت می کند و هیچ کجای عالم دیده نمی شود؛ و خود را یک ذره ای در مقابل این دستگاه عظیمی که حکمت و تدبیری هم ندارد، می بیند. طبیعی است که دچار ترس و وحشت و حیرت و تنهایی بشود؛ مگر اینکه انسان به امام برسد و این خورشید را درک کند. امام در تعبیر امام رضا «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَم» است؛ یعنی آن خورشیدی است که عالم را روشن کرده است، وقتی این خورشید در درون من طلوع کرد؛ به تعبیر امام باقر علیه السلام به ابوخالد کابلی، قلب مومن را روشن می کند و نور امام در قلب مومن، از خورشید در روزِ روشن آشکارتر است «لَنُورُ الْإِمَامُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ». اگر کسی به امام رسید، از درون نورانی می شود. در روایات فرمودند که «الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه» یعنی مومن با نور الهی به عالم نگاه می کند و وقتی با این چراغ به عالم نگاه می کند، خورشیدِ در بیرون و درون به هم گره می خورند و همه عالم روشن می شود. وقتی با این خورشید به عالم نگاه کردید، تمام عالم آیات الله می شوند. آن وقت است که مومن عوالم را می بیند، دنیا و ملکوت عالم و بالاتر از عالم ملکوت را می بیند، مسیر خودش را در عالم و قوای وجودی خودش را مشاهده می کند.
اگر کسی به امام علیه السلام رسید و سیرش با امام علیه السلام آغاز شد، هم از درون نورانی می شود هم از بیرون. به درون خودش نگاه می کند، جز آیات الله نمی بیند و وقتی به بیرون نگاه می کند، جز نشانه نمی بیند. قرآن هم می فرماید «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/۵۳) وقتی انسان آیات خدا را دید، دیگر همه چیز گم می شوند. آدمی که همه چیز را پیدا کرد و خدا را گم کرده بود، و در واقع هیچ چیز پیدا نکرده و به تعبیر امام حسین علیه السلام در دعای عرفه «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ»(۵). کسی خدای متعال را در عالم گم کرد، چیزی پیدا نکرده، بلکه هیچ و پوچ ها را پیدا کرده است؛ اما وقتی که تنها خدا را می بیند، همه چیز برای او واضح می شود. اگر باب آیات به روی انسان باز شد، برای انسان واضح می شود که فقط او حق است و همه، رنگ می بازند.
قدمهای سیر با امام در درجات ایمان و کسب معرفت
اولین قدمِ سیر انسان با امام علیه السلام این است که از نفس خودش و از شیاطین و از حجابهای ظلمانی خارج شود، تا سیرش با امام شروع شود؛ و درجات ایمان را پشت سر گذارد. در هر درجه ای از درجات ایمان که سیر بکند، مشاهداتی که در عالم دارد و درکی که از عالم دارد و معرفتی که پیدا می کند، متفاوت با مرحله قبلی است. درکش از امام و توحید عوض می شود تا به درجه دهم ایمان برسد. وقتی به آن درجه هم رسید، این سیر ادامه دارد. این طور نیست که مومن اگر با امام همراه شد، و در دنیا به درجه دهم ایمان رسید و مشاهدات ایمانی برایش حاصل شد، سیرش تمام می شود؛ بلکه اول سیرش در وادی معرفت، از اول برزخ شروع می شود. لذا در زیارت عاشورا می خوانیم «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُود».
این سیر در عالم قیامت هم ادامه دارد و انسان ها هم در مرتبه ایمانشان با امام سیر می کنند. دو مومنی که کنار هم هم نشستند، درجات ایمان و سیرشان متفاوت است. در دو سقف پرواز در عالم حرکت می کنند و قوای آنها دو بهره متفاوت از عالم می برد. چشم و گوش و قلب و حس آنها دو جور عالم را درک می کند. درجات ایمان که متفاوت شد، افق سیر انسان در عالم تغییر پیدا می کند. این همراهی با امام که موجب نورانی شدن به نور امام و عبور از ظلمت نفس و ظلمت طواغیت می شود و انسان را به وادی نور و وادی توحید وارد می کند، مستمرا و الی الابد ادامه دارد.
انسان در این همراهی با امام می تواند به یک مقامی برسد که نه تنها خود انسان با امام سیر بکند، بلکه دیگران را هم بتواند به همراهی امام دعوت بکند؛ یعنی یک مغناطیسی می شود که دیگران هم با او سیر می کنند. یک مرتبه این است که انسان تنها سیر خودش در وادی نور است. قرآن می فرماید آن کسی که به امام رسیده، داستانش این است: «أَوَمَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ»(انعام/۱۲۲)؛ یعنی اینها کسانی بودند که مرده بودند اما خدای متعال آنها را زنده کرد و برای آنها نوری قرار داد و سیرشان در وادی نور است. در روایات، این آیه را اینگونه توضیح می دهند. «أ و من کان ميتا عن ولايتنا فأحييناه بولايتنا»(۷) آن کسی که مرده بود را با ولایت امام زنده می کنند اگر کسی به امام رسید، سیر خودش در وادی نور واقع می شود، و از حیرت و شک و تردید بیرون می آید. عالم و مسیر خودش را روشن می بیند و حرکت می کند
معرفت نفس هم جز از این طریق واقع نخواهد شد. اینکه می گویند «انسان باید به معرفت نفس برسد»، این معرفت نفس وقتی است که انسان به امام برسد، تمام هدایتها از امام ناشی می شود. امام، آن خورشیدی است که خدای متعال در عالم روشن کرده و اگر آن خورشید بر وجود انسان نتابد، انسان عوالم خودش را نمی بیند. معرفت نفس هم جز با معرفت امام و با هدایت و همراهی با امام حاصل نمی شود. هرچه انسان درجه ایمانش بیشتر و قوای او نورانی تر بشوند، عوالم وجودی خودش را روشنتر می بیند.
در سوره مبارکه نور توضیح داده شده که «إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّـهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»(نور/۴۰) یعنی یک وادی ظلمات هم هست که حتی مومن اگر در آن وادی قرار گرفت، ظاهر و امکانات خودش را هم نمی تواند ببیند تا چه رسد به این که سرّ و لبّ و عوالم باطنی خودش را ببیند. کسی که در ظلمت اولیاء طاغوت قرار گرفت، از قوای ظاهری اش هم غافل است تا چه رسد عوالم باطنی؛ مگر اینکه به امام برسد؛ یعنی در این فضا اگر نور امام نباشد، الی الابد انسان در غفلت است، حتی در قیامت هم در تاریکی است در روایت ذیل این آیه فرمودند «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ يَوْمَ الْقِيَامَة»
بنابراین سیر و همراهی با امام معرفت نفس می آورد. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» اما اینکه کسی خیال کند خود انسان می تواند از طریق معرفتُ النفس تأمل کند و نفس خودش و خدا را پیدا کند؛ اینها توهمات و ریاضات است، اینها خودش حجاب روی حجاب است. انسان تا به امام نرسد و همراه با امام علیه السلام نشود، نمی تواند عوالم خودش و آیات انفسی را ببیند و معرفت نفس پیدا کند، چنانچه اگر با نور امام در بیرون همراه نشد، آیات آفاقی دیده نمی شود. همه عالم ظلمات در ظلمات می شوند. در درون خودش نگاه می کند، تاریک است. بیرون هم نگاه می کند، تاریک است؛ حتی قوای ظاهری خودش را هم نمی بیند تا چه رسد به اینکه باطن خودش را ببیند و معرفت النفس پیدا کند. معرفت النفس هم مثل بقیه آیات احتیاج به ارائه الهی دارد «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ»(فصلت/۵۴)؛ یعنی باید آیات به انسان با نور امام علیه السلام و با نور الهی ارائه بشود.
سیر نورانی و سیر ظلمانی
تلقی عرفانی از همراهی با امام علیه السلام یعنی انسان با امام همراه بشود و قوای وجودی اش به نور امام نورانی بشود و از خودش هجرت کند، آرام آرام به یک مقامی برسد که چیزی از خودش باقی نماند؛ و به منزله چشم و دست و گوش امام شود و واسطه هدایت و شفاعت امام باشد و با امام خودش، در عوالم قرب و معرفت سیر بکند؛ که سیر او با امام در وادی بهشت است؛ یعنی انسانی که به امام رسید، سیر او از الان در وادی بهشت است؛ که شامل بهشت دنیا و بهشت برزخ وبهشت قیامت است.
نقطه مقابل هم سیر با نفس و سیر با ائمه نار و اولیاء طاغوت در وادی ظلمات است که انسان هرچه بیشتر سیر کند، و اتصالش به آنها شدیدتر بشود به فرموده قرآن «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»(نور/۴۰) است که حجابهای ظلمانی او بیشتر می شود و در حجابهای بیشتری فرو می رود. قوای درونی او تاریکتر می شوند و در بیرون هم حجابهای ظلمانی او بیشتر می شوند. در در زندان ظلمات اولیاء طاغوت محبوس و زندانی می شود.
امام، رحمت موصوله و «معدن الرحمه» است و محیط ولایت امام، رحمت واسعه خدا و محیط وسعت است؛ اما محیط دشمنان امام، جهنم است که به فرموده قرآن «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكا»(طه/۱۲۴) یعنی محیط ضیق و ضنک است. ذکر یعنی امام؛ و کسی که از امام روی بگرداند عیشش ضنک می شود. انسانی که با غیر امام حرکت می کند، زندگی او در تنگنا است؛ ولو وسعت ظاهری هم داشته باشد ولی در زندان است. انسانی که با امام زندگی می کند ولو به حسب ظاهر در زندان و سختی باشد، در وسط بهشت و در وسعت و فصحت است. آن فصحت ها و وسعت های باطنی برای این است.
دو نفر کنار هم هستند؛ یکی پیرو شیطان و یکی پیرو امام است. آن کسی که پیرو امام است، الان در وسعت و بهشت است و آن کسی که پیرو شیطان است، ولو به حسب ظاهر همه امکانات هم در اختیارش باشد؛ الان در جهنم است و عیش ضنکی دارد و در محیط تلخ و تاریک است.
منبع:آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد مدرنیته ، نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه ۱۹ سوره مبارکه نور:
«إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»
«کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است؛ و خداوند میداند و شما نمیدانید!»
صدق الله العلی العظیم
_____________________
تقسیم بندی عمل به سه سطح ارتکاب، اشاعه و اقامه
در بحث امر به معروف چند نکته قابل توجه است؛ نخست اینکه معروف و منکر سه مرحله دارد؛ مرحله نخست ارتکاب است؛ مرحله دوم اشاعه است و مرحله سوم اقامه است؛ در مرحله ارتکاب انسان عامل به معروف است و به خوبی ها عمل می کند؛ اهل صلاح و زکات و حج و جهاد و احسان است؛ این معنی عمل به خوبی هاست؛ بعضی علاوه بر اینکه عمل می کنند، آن را اشاعه هم می دهند؛ یعنی مسجد می سازند؛ نه فقط خودش نماز می خواند، بلکه مسجد هم می سازد؛ مرحله بالاتر نیز مرحله اقامه است که براساس آن فرهنگ بندگی را در جامعه احیاء می کنند؛ از طریق اقامه، بندگی خدا شناخته می شود، جاذبه پیدا می کند، عزت می یابد و معصیت در نگاه مردم تحقیر می شود؛ این همان مرحله اقامه است.
اقامه منکر مهم ترین سطح منکر
در دوران معاصر نیز چنین مراحلی رخ داده است؛ مثلاً در دوره رضا خان سعی کردند با توسل به زور فرهنگ حجاب را از بین ببرند؛ به زور چادرها را از سرها برداشتند و لباس مردان را متحد الشکل کردند؛ البته مردم در برابر این امر مقاومت کردند و کشته ها دادند؛ ولی در دوره محمدرضا با شیطنت و برنامه ریزی سعی کردند فرهنگ بی عفتی را اقامه کنند؛ در این برنامه حجاب تحقیر می شود و دیگر نیازی به اعمال تهدید و زور علیه حجاب زنان نیست؛ بلکه بسترهای اجتماعی انسان را وادار به بی حجابی می کند؛ دهه ۵۰ در دانشگاه تهران و در مهد تشیع، جوانان با حجاب وارد دانشگاه می شدند و بی حجاب خارج می شدند؛ بدون اینکه کسی بی حجابی را به آن ها تحمیل کند؛ فضای اجتماهی آن دوران فضای سنگینی بود که در آن، حجاب و عفاف و روابط تعریف شده دینی تحقیر می شد و روابط غیر دینی علامت روشنگری و تجدد و پیشرفت و تمدن بود.
بنابراین بستر اقامه ایجاد می کنند؛ اقامه یعنی ایجاد فضایی که ارزش های دینی و معنوی در آن تحقیر شده و ارزش های مادی تجلیل می شود؛ در چنین جامعه ای اگر کسی طبق اخلاق مادی عمل کند، تکریم می شود و اگر طبق اخلاق الهی عمل کند، تحقیر. این به معنی اقامه منکر، اقامه بت پرستی و اقامه دنیا پرستی است؛ نبی اکرم صلی الله علیه و آله جامعه ای ایجاد کردند که در آن توجه به شئون دنیا ضد ارزش است؛ در این جامعه کسی که دلش به سمت دنیا نباشد، تحقیر می شود و خجالت می کشد؛ پس منکری که اتفاق افتاده این است که اقامه منکر شده است؛ یعنی ارزش هایی که نبی اکرم صلی الله علیه و آله آورده اند، تحقیر شده و ارزش های دیگری حاکم شده است.
آیا امروز حال و هوای حیات اجتماعی مردم حالا و هوای آن زمان نیست؟ زمانی که حضرت در رؤیای صادقه دیدند که بنی امیه و بنی تمیم بر منبر ایشان بالا می روند و مردم را به قهقرا بر می گردانند؛ به سخن دیگر حضرت قلوب را به سمت توحید و خدا برگرداندند و بت پرستی را از بین بردند ولی اولیاء طاغوت بار دیگر بت پرستی را به شکل جدید احیاء کردند تا ارزش های مادی احیاء شود.
برای مثال در تمدن غربی، که با ایده توسعه همه دنیا را گرفته، خداپرستی را تحقیر می کنند؛ البته بگذریم که از چند دهه گذشته، مجبور شده اند نوعی آشتی میان دین و تمدن و علم و تکنولوژی ایجاد کنند؛ ولی تا پیش از این با صدای بلند می گفتند: دین ضد علم است، با جهالت سازگار است یا افیون ملت هاست؛ در این دیدگاه کسی که خدا را می پرستد، جاهل است و اعتقاد به خدا ناشی از جهل تاریخی بشر است؛ از نظر آن ها بشر دوران اسطوره و فلسفه را گذرانده و هم اکنون در دوران علم به سر می برد؛ دین هم مربوط به دوره اسطوره هاست؛ امروزه هم در ادبیات علمی به شکل های گوناگون دین را تحقیر می کنند.
سال ۱۳۵۰ در شیراز جشن هنر برگزار شد؛ همه هنرهای کشور در این جشنواره شرکت کرده بودند؛ غرفه های فراوانی در محل این جشنواره وجود داشت که در هر یک هنر خاصی نمایش داده می شد؛ یک غرفه هم ویژه عزاداری سنتی بود که در آن عده ای زنجیر و سینه می زدند؛ در برخی غرفه ها هم هنر مدرن نمایش داده می شد. در پایان جشنواره هم جایزه اول را به هنر مدرن اعطا کردند؛ این یعنی عزاداری امام حسین علیه السلام یک هنر سنتی است که دورانش گذشته و دوره کنونی دوران هنر مدرن است؛ آن ها در تحلیل روان شناختی خود عزاداری سیدالشهداء علیه السلام را مازوخیسم می نامند؛ یعنی عزاداری را نوعی خودآزاری و عزاداران را بیمارانی می دانند که از آزار خود لذت می برند، بی دلیل گریه می کنند و به سر و سینه می زنند؛ این معنی اقامه است؛ در دانشگاه تهران از خجالت باید مخفیانه نماز می خواندند؛ چه برسد به خواندن دعای کمیل! الان هم این دوره به تدریج در حال بازگشت است؛ امروز هم نماز و دعا و عزاداری را نشانه عقب افتادگی می دانند؛ ایجاد چنین بستری به معنی اقامه است. رضا خان حسینه ها را به زور بست ولی در دوران فرزندش به زور نمی بستند؛ بلکه حسینیه تحقیر می شد؛ در آن دوره جوان طرف دار امام حسین علیه السلام که باید سخنرانی انقلابی گوش می داد و آدم می شد، به قول شهید مطهری، پای روضه مارکسیستی امام حسین علیه السلام می نشست.
بنابراین اقامه منکر یعنی ارزش ها به ضد ارزش تبدیل شوند و ضد ارزش ها به ارزش؛ نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: در آخر الزمان کار به جایی می رسد که معروف به منکر تبدیل می شود و منکر به معروف؛ همچنان که تمدن غرب نیز بعد از رنسانس خودپرستی را احیاء کرد؛ چنان که خداپرستی هم ضد ارزش معرفی می شود و کسی نمی تواند به راحتی نامی از خداپرستی ببرد؛ این جامعه بر مدار نفس انسان است و در حکومت سیاسی چنین جامعه ای مؤمنین و مذهب و عبادتشان تحقیر می شود؛ نقل شده که در کلاس یکی از اساتید کمونیست دانشگاه، جوان دانشجو از استاد اجاره می گیرد که بیرون برود؛ استاد می پرسد: چرا؟ جواب می دهد: تا حالا احمق بودم، روزه گرفته ام؛ می روم روزه ام را بخورم؛ این یعنی ضد ارزش شدن ارزش ها.
بسترسازی اقامه منکر در دنیای معاصر
کسی که مواد مخدر مصرف می کند، کار بدی انجام داده است؛ این به معنی ارتکاب است؛ گاهی کسی شبکه توزیع مواد مخدر ایجاد می کند و منکر را اشاعه می دهد؛ ولی گاهی کسی فرهنگ عیاشی و خوشگذرانی و فرهنگ نیهیلیسم را اشاعه می دهد؛ این به معنی اقامه منکر است؛ پایان پوچی گری هم این است که فرد خودش را از هر چیزی رها کند؛ مثلاً مواد روان گردان استفاده کند تا از نگرانی رها شود؛ کسانی که فرهنگ پوچی گری را احیاء می کنند، در حقیقت فیلسوفان غرب هستند؛ بعضی هم متأسفانه در داخل با افتخار نام آن ها را به زبان می آورند! همین فیلسوفان غربی منکر را اقامه می کنند ولی ما آن کسی را که مواد مخدر مصرف می کند، مجازات می کنیم! برخی در دانشگاه های فلسفه کسانی را که فلسفه پوچی گری را احیاء می کنند، فیلسوف و دانشمند می نامند و به بزرگی یاد کرده، در مقابلشان احساس حقارت می کنند.
دستگاه تمدن غرب معروف را به منکر تبدیل کرده و منکر را به معروف؛ یکی از روسای جمهور ایران در جمع دانشگاهیان آمریکا صحبت می کرد؛ از او پرسیدند: شما چرا با همجنس گرایی مخالف هستید؟ گفت: ملت ما این عمل را نمی پسندد؛ حاضرین به شدت او را هو کردند! آیا این غربی ها متمدن هستند؟! آیا معنی تمدن این است؟! این [تغییر ارزش] به معنی اقامه است؛ این تمدن عملی را که قرآن به شدت آن را مذمت می کند، به یک ارزش تبدیل کرده است؛ این تمدن با افتخار از رفتاری که حتی برخی حیوانات هم آشکارا انجام نمی دهند، دفاع می کند! در کشورهای غربی حتی اگر کسی در نهی از این رفتار به کسی تذکر دهد، مجرم خواهد بود و خلاف قوانین اجتماعی عمل کرده است؛ ولی تمدن غرب در فضای اجتماعی بار دیگر این عمل را اقامه می کند؛ تا جایی که این عمل شرافت محسوب می شود و اعتراض به آن جرم؛ استاد ما می فرمودند: برخی مستراح های مکه رو به قبله ساخته شده اند! با اینکه تخلی رو به قبله حرام است؛ کسانی که به این حرام معتقد هستند در مکه دچار سختی و مشکل می شوند؛ ولی بعد از چند روز تحمل سختی، بالاخره رو به قبله تخلی می کنند! ولی اگر مستراح را رو به قبله نسازند کسی که می خواهد چنین معصیتی کند، دچار سختی می شود.
بسترهای اجتماعی این گونه هستند؛ بعضی ساختارهای اجتماعی ارتکاب به گناه را آسان می کنند و عبادت را سخت؛ مرحله نخست، سختی فیزیکی است؛ سپس ساختارهای نرم است؛ برای مثال: هنگام ورود به حرم باید چند بار بپیچیم تا به ضریح برسیم؛ این ساختارهای سخت قابل دیدن است؛ ولی گاهی ساختارهای نرم وجود دارد؛ فرهنگ نوعی ساختار نرم اجتماعی است؛ جاده ای ایجاد می کنند که جاده فرهنگی است؛ اگر کسی نخواهد از این جاده عبور کند، مدام با مانع مواجه می شود.
محور حقیقی معروف و منکر
کسانی که معروف را اقامه می کنند خود، عین کلمه معروف هستند؛ یعنی همه خوبی ها فرع آن هاست؛ «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِه»؛ نیت مؤمن از عملش بهتر است و خودش از نیتش بهتر؛ همچنان که نیت کافر از عملش بدتر و خودش هم از نیتش بدتر است؛ منکر حقیقی اراده ای است که در برابر خدا استکبار کرده و مستکبر الی الله شده است؛ طاغوت می خواهد این منکر را اشاعه دهد و برای خودش طرف دار جمع کند؛ آن ها می خواستند بت پرستی را در قالبی جدید دوباره احیاء کنند؛ مثل بت پرستی امروز؛ آدم در دوره گذشته یک تکه چوب را می پرستید ولی امروز بتی به وسعت دنیای مدرن را می پرستد؛ آیا در سخنرانی یک رئیس جمهور غربی حرفی از خدا می شنوید؟ این ها مدیران جامعه جهانی هستند! در حالی که علما و مراجع گذشته ما و امام راحل(ره) سراسر از خدا و اسلام و پیغمبر سخن می گفتند؛ البته این ها فقط در حد حرف نبود؛ بلکه می خواستند جامعه را به سمت خدا ببرند؛ ولی بعضی فیلسوفان غربی با صدای بلند حرف های عجیب می زنند؛ العیاذ بالله برخی از آن ها می گویند: «هنوز خدا نمرده است؛ خدا باید بمیرد؛ یکی از روشن فکران در کشور ما گفته بود: «چطور می گویید در ایران دموکراسی احیاء شده است! در حالی که هنوز خدا در اینجا نمرده است»؛ این تعبیر صریح آن فیلسوف غربی است که این روشن فکر آن را تکرار می کند؛ این نمونه دیگری از اقامه منکر است.
در غرب معتقدند که نباید به بشر حکم کرد؛ بلکه باید کاری کرد که برخلاف فطرتش تصور کند به شرطی سعادتمند است که به انبیاء علیهم السلام پشت کند و همه ارزش های دینی را لگدمال نماید؛ [ترویج این نگرش] نمونه ای از اقامه منکر است؛ این در حالی است که ما با فرد مرتکب منکر برخورد کرده ولی کسی را که اقامه کننده منکر است، رها می کنیم.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
_____________________
سنت حسنه و سيئه
براى انجام يك عمل قطعا مقدمات زيادى لازم است، و در اين ميان نقش رهبران و ارشاد كنندگان و يا وسوسهگران، نقش مهمى است، همچنين نقش سنتهاى خوب يا زشت و ننگين كه زمينه فكرى و اجتماعى را براى اين گونه اعمال فراهم مىكند نمىتوان از نظر دور داشت، بلكه گاه مىشود كه نقش رهبران، و يا سنتگذاران بر همه عوامل ديگر پيشى مىگيرد.
از اين رو هيچ دليلى ندارد كه آنها شريك جرم و يا شريك در نيكيها نباشند.
روى همين منطق در آيات قرآن و روايات اسلامى به مساله "دلالت بر نيكى و بدى" و يا "سنت گذاردن، اعم از نيك و بد" تكيه فراوان شده است.
اين موضوع تا آنجا مورد اهميت، كه به فرموده پيامبر اسلام (ص):
«إِنَّ الدَّالَّ عَلَى الْخَيْرِ كَفَاعِلِهِ»
«آن كس كه دعوت به نيكى مىكند همانند فاعل آنست»
در حديثى كه در ذيل آيات فوق، از پيامبر ص نقل شده مىخوانيم:
«أَيُّمَا دَاعٍ دَعَا إِلَى اَلْهُدَى فَاتُّبِعَ فَلَهُ مِثْلُ أُجُورِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ وَ أَيُّمَا دَاعٍ دَعَا إِلَى ضَلاَلَةٍ فَاتُّبِعَ عَلَيْهِ فَإِنَّ عَلَيْهِ مِثْلَ أَوْزَارِ مَنِ اِتَّبَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ»
«هر كسى دعوت به هدايت كند و از او پيروى كنند، پاداشى همچون پاداش پيروانش خواهد داشت، بى آنكه از پاداش آنها چيزى كاسته شود. و هر كس دعوت به ضلالت كند و از او پيروى كنند همانند كيفر پيروانش را خواهد داشت، بى آنكه از كيفر آنها كاسته شود.»
و از امام باقر (ع) چنين نقل شده:
«مَنِ اِسْتَنَّ بِسُنَّةِ عَدْلٍ فَاتُّبِعَ كَانَ لَهُ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ وَ مَنِ اِسْتَنَّ بِسُنَّةِ جَوْرٍ فَاتُّبِعَ كَانَ لَهُ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْءٌ.»
«كسى كه سنت عدلى ايجاد كند و از آن پيروى شود همانند پاداش كسانى را كه به آن عمل مىكنند خواهد داشت، بى آنكه از پاداش آنها كم شود و كسى كه سنت ظلمى بگذارد و از آن پيروى شود همانند گناه كسانى كه به آن عمل مىكنند خواهد داشت، بى آنكه چيزى از گناهان آنها كاسته شود»
اينجا سؤالى پيش مىآيد كه اين احاديث و مانند آن از آيات قرآن، با آيه شریفه ۱۶۴ سوره مبارکه انعام وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرىٰ (كسى گناه ديگرى را بر دوش نمىكشد) چگونه سازگار است؟ پاسخ اين سؤال با توجه به يك نكته كاملا روشن است، و آن اينكه اينها مسئول گناهان ديگرى نيستند بلكه مسئول گناهان خويشند، زيرا در تحقق گناه ديگران شركت داشتند و از يك نظر گناه خودشان محسوب مىشود.
_____________________
آیه شریفه ۲۵ سوره مبارکه نحل:
«لِيَحْمِلُوا أَوْزٰارَهُمْ كٰامِلَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ وَ مِنْ أَوْزٰارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاٰ سٰاءَ مٰا يَزِرُونَ»
«بايد روز قيامت بار گناهان خود را بطور كامل بر دوش كشند، و هم سهمى از گناهان كسانى را كه بخاطر جهل گمراهشان ساختند، بدانيد بار سنگين بدى بر دوش مىكشند.»
صدق الله العلی العظیم
"بايد روز رستاخيز هم بار گناهان خود را به طور كامل بر دوش بكشند و هم سهمى از گناهان كسانى را كه بخاطر جهل گمراه كردهاند"!(لِيَحْمِلُوا أَوْزٰارَهُمْ كٰامِلَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ وَ مِنْ أَوْزٰارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
"بدانيد آنها بدترين وزر و مسئوليت را بر دوش مىكشند" (أَلاٰ سٰاءَ مٰا يَزِرُونَ).
چرا كه گاهى گفتار و کردار و نوشته انسان سبب گمراهى هزاران نفر مىشود، چقدر دشوار است كه انسان هم بار گناهان خود را بر دوش كشد و هم بار گناهان هزاران نفر ديگر را، و هر گاه سخنان گمراه كننده باقى بماند و سرچشمه گمراهى نسلها شود بار آنها نيز بر دوش انسان سنگينى مىكند! جمله "ليحملوا" (بايد اين بار را بر دوش كشند) به صورت امر است، مفهومش بيان نتيجه و عاقبت كار است، درست همانند اينكه به كسى مىگوئيم اكنون كه اين عمل خلاف را انجام دادى بايد نتيجه آن را تحمل كنى و تلخى آن را بچشى (بعضى از مفسران نيز احتمال دادهاند كه "لام" ليحملوا لام عاقبت باشد).
"اوزار" جمع "وزر" به معنى بار سنگين و نيز به معنى گناه آمده است و اينكه به وزير، "وزير" گفته مىشود براى اينكه مسئوليت سنگينى به دوش مىكشد.
در اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه چگونه قرآن گفته است "قسمتى از بار گناهان كسانى را كه گمراه كردهاند بر دوش دارند" و نگفته همه بار گناهان آنها را، با اينكه در روايات مىخوانيم اگر كسى سنت بدى بگذارد تمام گناهان كسانى كه به آن عمل كردهاند بر دوش مىكشد.
بعضى از مفسران در پاسخ اين سؤال گفتهاند كه "پيروان گمراه" دو نوع گناه دارند گناهانى را كه به عنوان پيروى از رهبرانشان مرتكب مىشوند، و گناهانى را كه مستقلا دارند، آنچه بر دوش رهبران سنگينى مىكند نوع اول است.
و بعضى "من" را در آيه فوق براى تبعيض نگرفتهاند بلكه براى بيان اينكه گناهان پيروان بر دوش رهبران است دانستهاند.
تفسير ديگر، آن اينكه پيروان گمراه دو حالت دارند، گاهى آگاهانه به دنبال اين رهبران منحرف مىافتند كه نظيرش را در طول تاريخ فراوان ديدهايم، در اين صورت عامل گناه هم دستور رهبران است و هم تصميم خودشان، و در اينجا است كه يك سهم از مسئوليت گناهانشان بر دوش رهبران است (بى آنكه چيزى از گناهان آنها كاسته شود).
اما گاه مىشود كه پيروان بدون اينكه مايل باشند اغفال مىشوند و تحت تاثير وسوسههاى رهبران گمراه قرار مىگيرند كه نمونه آن در ميان مردم عوام در بسيارى از جوامع ديده مىشوند، آنها حتى ممكن است با قصد "تقرب الى اللّٰه" به دنبال چنين برنامههايى حركت كنند، در اين صورت همه بار گناهانشان بر دوش پيشوايان گمراه است، و خودشان اگر در تحقيق كوتاهى نكرده باشند مسئوليتى ندارند، ولى دسته اول كه با علم و آگاهى تبعيت كردهاند مسلما سر سوزنى از گناهشان كم نمىشود در عين اينكه پيشوايانشان سهمى از مسئوليت را بر دوش مىكشند.ذكر اين نكته نيز لازم است كه تعبير "بِغَيْرِ عِلْمٍ" دليل بر آن نيست كه پيروان اين گمراهان هيچگونه آگاهى از وضع رهبرانشان نداشتند و به طور كلى اغفال شده بودند تا هيچگونه مسئوليتى شخصا نداشته باشند، بلكه اين تعبير همانند آنست كه مىگوئيم افراد جاهل و نادان زود به دام اغواگران مىافتند، اما افراد دانا بسيار دير.
لذا قرآن در آيات ديگر اين پيروان را تبرئه نكرده و سهمى از مسئوليت را نيز براى آنان قائل شده است، چنان كه در آيه ۴۷ و ۴۸ سوره مؤمن مىخوانيم وَ إِذْ يَتَحٰاجُّونَ فِي النّٰارِ فَيَقُولُ الضُّعَفٰاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنّٰا كُنّٰا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنّٰا نَصِيباً مِنَ النّٰارِ - قٰالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنّٰا كُلٌّ فِيهٰا إِنَّ اللّٰهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبٰادِ: "گمراه كنندگان و گمراه شوندگان در دوزخ با هم بحث و جدل مىكنند، پيروان نادان و ضعيف به مستكبرين مىگويند ما پيرو شما بوديم، آيا سهمى از آتش را به جاى ما مىپذيريد؟! آنها پاسخ مىدهند ما همگى در دوزخيم خداوند حكم (عادلانهاى) بين بندگانش كرده است"!
منبع: کتاب شریف تفسیر نمونه، تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی،جلد ۱۱، تفسیر سوره مبارکه نحل، انتشارات امام علی علیه السلام
والعاقبه للمتقين
التماس دعا
يا مهدي
موضوعات مرتبط: نقد مدرنیته
برچسبها: محمد مهدی میرباقری , ناصرمکارم شیرازی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیات شریفه ۳۹ و ۴۰ سوره مبارکه نور:
وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ ۗ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ
کسانی که کافر شدند، اعمالشان همچون سرابی است در یک کویر که انسان تشنه از دور آن را آب میپندارد؛ امّا هنگامی که به سراغ آن میآید چیزی نمییابد، و خدا را نزد آن مییابد که حساب او را بطور کامل میدهد؛ و خداوند سریع الحساب است!
أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ۚ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا ۗ وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ
یا همچون ظلماتی در یک دریای عمیق و پهناور که موج آن را پوشانده، و بر فراز آن موج دیگری، و بر فراز آن ابری تاریک است؛ ظلمتهایی است یکی بر فراز دیگری، آن گونه که هر گاه دست خود را خارج کند ممکن نیست آن را ببیند! و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست!
_____________________
سوره مبارکه کهف آیات شریفه ۱۰۳ تا ۱۰۶:
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا
بگو: «آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا
آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده؛ با این حال، میپندارند کار نیک انجام میدهند!»
أُولَٰئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا
آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کافر شدند؛ به همین جهت، اعمالشان حبط و نابود شد! از این رو روز قیامت، میزانی برای آنها برپا نخواهیم کرد!
ذَٰلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا
آنها کیفرشان دوزخ است، بخاطر آنکه کافر شدند، و آیات من و پیامبرانم را به سخریه گرفتند!
صدق الله العلی العظیم
_____________________
حجاب امروز در مقابل اسلام و عصر ظهور، حجاب مدرنيته است. مدرنيته، بزرگترين و پيچيده ترين حجاب معاصر در مقابل حقيقت ولايت حقه است؛ يعني تجمع شيطنت ها و ملعنت هاي تاريخي است که به اين جريان تبديل شده است. مدرنيته به صراحت از نفي خدا و زندگي بي خدا صحبت مي کند و تمدني است که بين زندگي و بندگي تفکيک کرده است؛ يعني بندگي را محو کرده و براي زندگي بشر از روزي که متولد مي شوند تا روزي که مي ميرند برنامه ريخته است و بلکه براي قبل از تولدشان تا بعد از مرگ شان هم برنامه دارد.
اين تمدن، مدل هاي پيچيده اي براي ابعاد مختلف زندگي طراحي کرده است؛ مثلاً آن قدر «تغذيه» را پيچيده کرده اند که ده ها صنعت بزرگ، دانش هاي پيچيده و پشتيبان از روان شناسي تا زيست شناسي تا جامعه شناسي تا هنر و علوم صنعتي را به خدمت مي گيرند تا نظام تغذيه بشر را ساماندهي کنند. هنر را در تغذيه ضرب کردند و هنر ايجاد اشتها درست شد. بعد رابطه اين الگوي تغذيه را با الگوي تفريح ملاحظه مي کنند و هم چنين تناسب بين اشتغال و تغذيه را هم مي بينند و مثلاً «فست فود» ها را راه مي اندازند؛ در شهري که همه تک شغلي هستند و خانم ها بيشتر، خانه دار هستند هيچ وقت فست فودها در آنجا رشد نمي کند ولي وقتي همه چندشغله هستند و خانم ها همه سر کار هستند خب پيداست که فست فودها مشتري دارد.
کاري که اينها کرده اند آن است که آرام آرام يک سبک هاي زندگي ساده را با دانش پشتيبان با تکنولوژي پشتيبان به يک الگوي پيچيده همه جانبه تبديل کردند؛ و مثلاً اينها مسافرت را به صنعت پيچيده توريسم تبديل کردند. الگوي پوشاک، الگوي مسکن، الگوي شهرسازي، الگوي تفريح، الگوي اشتغال، الگوي تحصيل، الگوي ازدواج و ساير الگوها هم همين روند را طي کرده است؛ يعني همه را پيچيده کردند و همه اين مجموعه هاي پيچيده را درون يک مجموعه بزرگتر پيچيده، هم افزا و هماهنگ کردند و نامش را «الگوي توسعه» گذاشتند و کشورها را به کشورهاي توسعه يافته، در حال توسعه و عقب مانده تقسيم کردند؛ يعني يک تحقير و تجليل هم پشت سر آن قرار دادند تا همه ملت ها را دنبال سر خود راه بيندازند. آنها وقتي طراحي سبک زندگي را در مقياس الگوي توسعه فراگير مي کنند اول اين سبک هاي ساده را به يک آيين پيچيده تبديل مي کنند و اين آيين هاي پيچيده را در الگوهاي به هم پيوسته در يک شبکه هم افزا قرار مي دهند؛ پشتيبان اين شبکه چيست؟ ايدئولوژي و فلسفه مادي. معبرش کجاست؟ دنيا. در اين صورت، يک جامعه جهاني به وجود مي آيد که معبدش دنياست و دنيا پرستي مي کند.
سکولاريزم يعني همين يعني تفکيک بندگي و زندگي. البته اصل بندگي، تعطيل شدني است اگر بندگي خدا پذيرفته نشد، بندگي هوا و بندگي شيطان خواهد بود؛ «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»(سوره مبارکه جاثیه/ آیه شریفه ۲۳) وقتي زندگي را از بندگي جدا کرديد مردم «عَبِيدُ النَّارِ» و بنده دنيا و بنده شيطان (که به ما گفته بودند این مراقب باشید بنده او نشوید «ألّا تَعبُدُ الشّيطان») مي شوند. وقتي باب اميرالمؤمنين(ع) را بستيد، شريک براي خدا درست مي شود و بت پرستي به پا مي شود «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ. جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ. وَجَعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا لِّيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِهِ»( سوره مبارکه ابراهیم/ آیه شریفه ۳۰)
جريان سکولاريست هاي مسلمان؛ بزرگ ترين انحراف دنياي اسلام
با توجه به آنچه گفته شد الگوي توسعه مدرن، پيچيده ترين لايه حجابي است که در مقابل اسلام و عصر ظهور توليد شده است و لذا به گمان ما در درون دنياي اسلام، اگر بخواهيم يک طبقه منحرف نام ببريم که حقيقتاً انحراف از اسلام و انحراف از عصر ظهور ايجاد مي کنند سکولاريست هاي مسلمان هستند. سکولاريست هاي مسلمان امروز در کنار يهود و نواصب (که اين تمدن روي دوش آنهاست) در مقابل عصر ظهور صف آرايي کرده اند و جبهه اي بر عليه حق و اهل بيت(ع) به وجود آورده اند. اينها که دنبال جدا کردن زندگي از بندگي بودند و خودشان را روشن فکرترين طبقه به حساب مي آوردند با وهابي هاي مرتجع همدست شده اند و بر عليه ـ به قول خودشان هلال شيعي، مشترکاً دست به اقدام مي زنند. هيچ انحرافي (انحراف از از عصر ظهور) در دنياي اسلام بدتر از اشاعه جريان تجدد و بازسازي و اصلاحات بر محور تجدد (که فرهنگ و اخلاق کشور ما و دنياي اسلام را در اخلاق دنيا پرستي غرب منحل مي کند) نيست. محور درگيري ما در حرکت به سمت ظهور، اينجاست.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد مدرنیته ، مهدویت
برچسبها: محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
در حوزه معرفت شناسي هم، هيچ معرفتي به معناي تخصصيِ خودش پيدا نمی شود، مگر اينکه تحت ولايت الله باشد؛ الوهيت خداي متعال، تخصيص بردار نيست؛ باید در حوزه اختیار خود، تسلیم الوهیت خداوند بود، چه در حوزه کار فردی و چه در حوزه کار مشاع و تولید دانش اجتماعی؛ در در همکاری مشاع برای تولید معرفت و دانش می توان از الوهیت خدای متعال خارج شده و تحت ولايت اولياء طاغوت قرار گرفت، و می توان تحت الوهيت الهي عمل کرده و تحت ولايت الله قرار گرفت؛ بنابراین، کارهایی مانند تولید دانش که در حوزه معرفت انجام می شود، (از دانشهای نظري محض مثل فلسفه و رياضيات تا دانش هاي کاربردي و تجربي و امثال آن) در تمامی این حوزه ها اعم از کار فردی و اجتماعی (که معمولا تولیدش اجتماعی است)، از دو حال خارج نيست، يا بر مدار توحيد است يا بر مدار شرک است، و حالت سومی ندارد؛ لذا علم گاهي ظلماني و گاهي نوراني است، و علم مدرن (که بعدِ رنسانس توليد شده) غالبا ظلماني و شيطاني به نظر می رسد و بسط ولايت شيطان در حوزه معرفت و بسط ولايت اولياء طاغوت است: «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ»( سوره مبارکه بقره/آیه شریفه ۲۵۷) است؛ سیر داده شدن در وادی ظلماتِ عالم خيال و وهم و حس و حتي گاهي عقل است: «وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ عَلَى عَقْلِي سَبِيلًا» ( مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، جلد۱، صفحه ۲۸۰)
فلسفه، رياضيات، طبيعيات مي توانند ظلماني باشد؛ چه کسی گفته اينها صدق و حقند و معيار صحت شان هم به درون خودشان برمي گردد؟ ضرورت تجربي و رياضي و... از کجا آمده است؟ چنانکه انسان در حوزه فردی و اجتماعی، در حالات روحي اش، می تواند طغيان یا بندگي کند، در رفتارش مي تواند طغيان یا بندگي کند، صفاتش می تواند رذيله یا حميده باشد، أعمالش حلال یا حرام باشد، در فکر و دانش اندوزي و تفکر و توليد دانشش هم همين طور است و مي تواند شيطنت یا بندگي باشد؛ انسان حتي در حوزه فکر کردن و دانش ورزي و توليد دانش و تفکر هم بايد تحت ولايت الله قرار بگيرد؛ اینگونه نیست که شروع از بدیهیات و رفتن به سمت نظریات، مامون از صحت بوده و حق باشد، اصلا این حرفها نیست، بلکه چه بسا انسان از بديهيات شروع مي کند فکر کردن، و همين که وارد فکر مي شود، شيطان مي آيد و يک دستگاه فلسفي شيطاني توليد مي شود.
دستگاه معرفت شناسي، خيلي پيچيده تر از اين است، ظلماني و نوراني دارد، حق و باطل دارد؛ لذا اگر انساني در حوزه معرفت (فرد و جامعه و تاريخ) تحت ولايت امام و معصوم و تحت ولايت انبياء قرار نگيرد، دانشش مي شود: دانش ظلماني، تمدنش هم مي شود ظلماني؛ علم و فناوري و همه چيزش ظلمانی خواهد بود؛ لذا به نظر می رسد، آنچه بعد از رنسانس، در غرب، اتفاق افتاده: (از مرحله ايجاد يک ايدئولوژي جديد اجتماعي و ايده هاي اجتماعي جديد، نهادينه سازي اش در جامعه تا توليد فلسفه تا توليد دانش و انقلاب علمي، بعد هم انقلاب و توليد فناوري ها و انقلاب صنعتي، بعد هم ساختارهاي اجتماعي) همه اش ظلماني است، همه بايد تغيير کند.
منبع: آقای محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد مدرنیته ، نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
«الان ما در وادی تيه هستيم؛ شصت سال عمر میکنيم، باز سر پلّهٔ اوّلمان هستيم. مگر وادی تيه، چه بود؟! جريان توسعه، همين است.
آدم شصت سال عمر میکند، همان جای اوّلش است؛ اگر عقب نرفته باشد، جلو نرفته. شصت سال میگردد، سر جای اوّلش است. اين آقا بعد شصت سال، چه دارد؟ ماشين شخصی دارد، خانه دارد، کارخانه دارد، شصت سال هم لذّت؛ خب ثُمّ ماذا؟ بعدش هم که میخواهد برود، همه اينها را ميگذارد میرود؛ اين وادي تيه است ديگر.
يعنی آدم شصت سال زحمت کشيده، سر جای اوّلش است، هيچ چيز ندارد، مثل روز اوّل. وقتی حضرت ظهور میکنند، اين وادی تيه جمع میشود. انسان با هر قدمی که برمیدارد، يک قدم به مقصد نزديک میشود. میدانيد وادی تيه چرا برای آنها پيش آمد؟ به ايشان گفتند: «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطاياکُمْ»(آیه شریفه ۵۸ ، سوره مبارکه بقره)؛ از اين دروازه شهر در حالت تواضع و سجده برويد داخل. امام عسکری (ع) فرمود: اين، وادی ولايت اميرالمؤمنين (ع) بود؛ بر سر در آن باب، ولايت حضرت حک شده بود. گفته شد که از اين در برويد داخل، از خدا طلب مغفرت کنيد، گذشتهتان را جبران میکنيم. در اين وادی هم که رفتيد، هر قدم رو به پيش هستيد. اينها ماندند بيرون وادی، شد وادی تيه.
وادي تيه، وادی ولايت دشمنان است؛ همينی که الان در عالم هست. آدم شصت سال میدود، سر جای اوّل خودش است. درست است اسمش را میگذارند توسعه، ولی ما که نمیفهميم اين چه توسعهای است. آدم شصت سال زندگی میکند، ماشينش را نوتر میکند، خانهاش را بزرگتر ميکند، باغش را بهتر میکند، ولي همه، بيرون آدم است. آدم، سر جای خودش مانده. اين تعبير قرآن را ببينيد: «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ * ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ» (آیات شریفه ۱ و ۲ سوره مبارکه مسد). آدمی که جان خودش را باخت، مالش که جای آدم را نمیگيرد، مال که آدم را از خودش مستغنی نمیکند.
در توسعه میگويد شصت سال؛ خب شصت سال میدَوَم، چه دارم؟ میگويد باغ داری، خانه داری، شهرک دانشگاهی داری، هواپيمای خصوصی داری، کشتی. خب من چه دارم؟ هيچ چيز. بله، بيرون، خيلی چيزها هست، کشتی هست، شهر هست، هواپيما؛ به من چه مربوط؟! تيه يعنی همين ديگر. آدم وقتی از وادی ولايت حضرت امير (ع) بيرون رفت، شصت سال میدود کار میکند، همه چيزهايی که جمع کرده بايد بگذارد، هيچ چيز با خودش نمیتواند ببرد. اين عمر، صدهزار سال هم باشد، همين است.
ولی کنار حضرت امير (ع) که باشی، يک لحظهاش [بيش از هزار ماه بالا میروی]. شب قدر يعنی همين. شب قدر همين که وارد میشوي، هزار ماه میروی.»
منبع: آقای محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد مدرنیته
برچسبها: محمد مهدی میرباقری

