حكمت

جبر فلسفی و جبر عرفانی  و  برداشت ناصواب فلاسفه و عرفا از توحید افعالی

سرباز حضرت ولی عصر (عج)
حكمت

جبر فلسفی و جبر عرفانی  و  برداشت ناصواب فلاسفه و عرفا از توحید افعالی

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

جبر فلسفی و نقد آن

یکی از انواع جبر، جبر فلسفی است که مبتنی بر اصل علیت و در واقع ویژگی ضرورت اصل علیت است. براساس این ویژگی، با تحقّق علت تامّه، وجود معلول ضروری است و از آن جا که انسان محکوم اصل علیت است، نمی تواند آزادانه عملی را انجام دهد یا آن عمل را ترک کند.

معمولاً در پاسخ به این اشکال گفته می شود: درست است که هر فعلی از افعال انسان، اگر محقّق شد طبق ضرورت تحقّق پیدا می کند و اگر ترک شد طبق ضرورت ترک می شود، ولی آن علتی که به تحقّق فعل یا ترک آن فعل ضرورت داده، همانا اراده و اختیار و انتخاب خود انسان است نه چیز دیگر.

براساس این پاسخ، فعل خارجی انسان، از آن رو جبری نیست که جزء اخیر آن، اراده و اختیار انسان است. اما اشکال اصلی اینجاست که اگر فعل ارادی انسان را براساس وجود اراده ی انسان توجیه کنیم، خود اراده و آزادانه بودن آن را چگونه توجیه خواهیم کرد؟ اگر اراده ی انسان همچون دیگر ممکنات نیازمند علت تامّه است و با وجود علت تامّه قطعاً تحقق خواهد یافت، پس آزادی انسان چگونه توجیه خواهد شد؟

توضیح این که به اعتقاد اکثر فیلسوفان اسلامی از جمله ملاصدرا مبادی فعل اختیاری انسان عبارتند از: علم، شوق و اراده. بر این اساس، آدمی ابتدا فعلی را تصور می کند. پس از آن، فایده ای را که از فعل به او می رسد، تصدیق می کند. این تصدیق، شوق انسان را به انجام فعل برمی انگیزد. اگر این شوق قوی باشد، اراده صادر می شود، و پس از این قوه ی محرکه ی عضلات به کار می افتد و فعل خارجی تحقّق می یابد.

نکته ی مهم این است که براساس قاعده ی ضرورت علیت، میان سلسله بالا ارتباط ضروری وجود دارد، به این معنا که با تحقق هر یک از این مبادی، تحقّق مبدأ بعدی ضروری است. پس با تحقّق علم، شوق و پس از آن اراده و عمل ضروری است. از سوی دیگر، علم نیز چون ممکن الوجود است، معلول علل خارجی است. ملاصدرا می گوید:

«مبادی أفعالنا الاختیاریّۀ واردۀ علینا من خارج.»

این علل خارجی در نهایت به واجب الوجود ختم می شود. پس ذات واجب الوجود، ضرورتاً اقتضایی دارد و این اقتضا نیز ضرورتاً اقتضایی دارد، تا این که در نهایت به علم و شوق و اراده و عمل خارجی انسان برسد. و انسان نمی تواند در مقابل این اقتضاهای ضروری ایستادگی کند و عمل دیگری انجام دهد. بدین سان هر چند عمل انسان مسبوق به اراده است، امّا اراده جبراً و ضرورتاً از انسان صادر می شود و انسان نقشی در ایجاد اراده ندارد. ملاصدرا می گوید:

«و فی جعل القصد و الإرادۀ من الأفعال الإختیاریّۀ نظرٌ، إذ لو کان الأمر کذلک لاحتاج إلی قصدٍ آخرٍ و یلزم التسلسل.»

در این عبارت ملاصدرا، بر غیراختیاری بودن اراده ی انسان تصریح کرده و بر آن چنین استدلال می کند که اگر اراده ی انسان اختیاری بود، محتاج اراده ای دیگر می بود و آن اراده هم اگر اختیاری بود نیازمند اراده ی دیگر، و تسلسل پیش می آمد، در حالی که تسلسل محال است. از این رو او تصریح می کند که انسان در افعالش مضطر است.

«إنّ النّفسَ فینا و فی سائر الحیوانات مضطرۀٌ فی أفاعیلها و حرکاتها.»

همان طور که می بینیم، فیلسوفان اسلامی نه تنها جبر علّی را ردّ نکرده اند، بلکه بر آن استدلال می کنند. در پاسخ به اشکال جبر علّی نکات زیر قابل توجه است:

۱. اختیار به معنای توانایی انسان بر اراده کردن و اراده نکردن، و در نتیجه، توانایی بر فعل خارجی و ترک آن، بدیهی ترین و وجدانی ترین معرفت آدمی است و اگر چنین معرفتی مورد تردید قرار گیرد هیچ معرفت دیگری اعتبار نخواهد داشت. بنابراین اگر فرض کنیم اصل اختیار با اصل علیت در تعارض افتد، باید اصل اختیار را پذیرفت و اصل علیت را به گونه ای تفسیر کرد که با اصل اختیار هماهنگ باشد.

۲. نظریه ی جبر دارای لوازمی است که نمی توان آن ها را پذیرفت، مثل انکار اخلاق و حسن و قبح و مسئولیت و شریعت و عدل و نبوت و معاد.

۳. اصل علیت به این معنا قابل پذیرش است که هر ممکن الوجودی علّتی دارد و علیّت به معنای تأثیر و تأثر و وابستگی، اصلی بدیهی و وجدانی است و آدمی آن را در حالات وجدانی خود مثل تأثیر نفس در اراده، وجدان می کند و منشأ تصور علیت نیز همین علم حضوری است.

۴. بر اساس فاعلیت، نفس انسان فاعل اراده است امّا همین نفس می تواند اراده نیز نکند. به دیگر سخن، نفس هم علتِ اراده می تواند باشد و هم علت عدم اراده. همین نوع علیت، فاعلیت نامیده می شود و در واقع علیّتی غیرضروری است و به جبر نمی انجامد. براساس این نوع علیت، نفس در اراده کردن نیازمند علت دیگری نیست که اشکال تسلسل پیش بیاید. بنابراین استدلال ملاصدرا در مورد غیر اختیاری بودن اراده نیز درست نیست.

منبع: کتاب شریف معرفت توحید و عدل، تالیف آقای رضا برنجکار، انتشارات نباء

_____________________

جبر عرفانی و نقد آن

منظور از توحید افعالی این است که هیچ فعلی اعم از مشیّت و اراده و عزم و قصد و رضا و نفرت و به طور کلّی همه افعال خوب و بد از هیچ شخصی سر نمی زند، جز این که مشیّت و اراده خداوند متعال بر آن تعلّق گرفته و خداوند متعال اذن صدور آن را از فاعلش داده است. یعنی فاعل مختار نیز در فعل اختیاری خود به اذن خدای تعالی محتاج است. بنابراین، فاعل حقیقی و خالق واقعی که در فعل و خلقش هیچ نیازی به دیگری ندارد، تنها خداست و حال آن که اگر انسان مشیّت و اراده و فاعلیّتی دارد، همه به اذن و خواست اوست.

پس انسان ها به مشیّت و اراده او مشیّت دار و اراده مند می شوند و چنین نیست که در عالم واقع، کاری بدون مشیّت و خواست الهی از دیگری تحقّق پیدا کند. ولی این بدان معنا نیست که غیر خدا در افعال خودش هیچ اختیار و آزادی ای ندارد و هر چه هست فعل خداست؛ بلکه منظور این است که خدا به انسان مشیّت و اراده و اختیار داده و انسان به مشیّت و اراده و اختیاری که از خدا دریافت کرده، کارهای خویش را انجام می دهد و هر جا خدا کاری را بر مصلحت خلق خویش و مطابق حکمت و تدبیر خویش بداند، مانع آن نمی شود؛ و هرگاه کاری را بر خلاف مصلحت و حکمت خویش ببیند، مانع آن می شود.

پس توحید افعالی به این معنا نیست که غیر خدا مشیّت و اراده ای ندارند یا مشیّت و اراده غیر خدا همان مشیّت و اراده خداست و در نتیجه، هیچ فاعلی غیر از خدا وجود ندارد و فاعل و موجد و مؤثّر تنها خداست.بلکه انسان ها همه دارای مشیّت و اراده اند و کارهایشان راخودشان اراده می کنند و نقش خدا در این باره، تنها تقدیر و اذن به تحقّق آن کارهاست. به همین جهت، فعل انسان ها فقط منتسب به خودشان است نه به خدا.

گفتنی است که توحید افعالی به معنایی که عارفان معتقدند صحیح نیست. عرفا می گویند:

... حضرت حق وقتی به تجلّی افعالی بر سالک متجلّی شود و سالک صاحب تجلّی جمیع افعال و اشیا را در افعال حقّ فانی می یابد و در هیچ مرتبه، هیچ شیئی را غیر حق فاعل نبیند و غیر از او را مؤثّر نشناسد. و این مقام را «محو» می نامند... .

خداوند متعال در خالقیّت و فاعلیت و مؤثّریت توحید دارد، ولی این بدان معنا نیست که موجودات دیگر به اذن او آن ها را نداشته باشند؛ بلکه توحید خداوند متعال در فاعلیّت و مؤثریّت و خالقیّت منافاتی با فاعلیّت و مؤثریّت و خالقیّت انسان ها به اذن او ندارد. و این بدان معنا نیست که فاعلیّت غیر خدا در عرض خدا باشد و خدا از فعل او بی خبر بوده و تسلّطی به فعل او نداشته باشد؛ بلکه همه افعال بندگان تحت سلطنت او و با اقتدار کامل او در مملکت او پدید می آید و او هر لحظه بخواهد، می تواند جلوی آن را بگیرد؛ امّا همان طور که گفته شد، او خود چنین خواسته است که بندگان کارشان را به قدرت و آگاهی که از خدای تعالی دریافت می کنند، انجام دهند. حضرت زهرا (علیها السلام) با اشاره به این معنا می فرماید :

اللَّهُمَّ إِنَّکَ لَسْتَ بِرَبٍّ اسْتَحْدَثْنَاکَ وَ لَا مَعَکَ إِلَهٌ أَعَانَکَ عَلَی خَلْقِنَا وَ لَا مَعَکَ رَبٌّ فَیُشْرِکَکَ فِی رُبُوبِیَّتِکَ. أَنْتَ رَبُّنَا کَمَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا یَقُولُ الْقَائِلُون.
خداوندا، بی گمان، تو خداوندگاری نیستی که ما تو را پدید آورده باشیم و با تو معبودی نبود که تو را بر آفرینش ما کمک کند و خداوندگاری با تو نیست تا در خداوندی ات شریک تو شود. پس تنها تو خداوندگار ما هستی؛ همان طور که خود می گویی و بالاتر از آن چه گویندگان می گویند.

پس خداوند متعال در ربوبیّت و خالقیّت خویش هیچ شریکی ندارد و ربوبیّت و خالقیّت تنها صفت اوست و اگر کسی در مورد خاصّی، ربوبیّت و خالقیّتی پیدا کند، تنها به اذن و اراده و مشیّت اوست؛ نه این که در عرض خدا و در برابر او به چنین کاری توانا باشد. پس توحید افعالی بدین معناست که با این که خلق هم به مانند خدا موصوف به فاعلیت می شود، امّا فاعلّیت خدا به هیچ وجه، شباهتی به فاعلّیت خلق ندارد و او در فاعلیّت خویش یگانه است؛ همان طور که در ذات و صفات ذاتی یگانه است و هیچ شبیه و نظیر و مثلی برای خدای تعالی در هیچ جهتی قابل تصوّر نیست؛ چون ذات و صفات و افعال الهی به هیچ وجه برای احدی قابل تصور نیست.

منبع: کتاب شریف توحید اسماء و صفات، تالیف آقای محمد بیابانی اسکوئی، انتشارات نباء

والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی

والعاقبه للمتقین

التماس دعا

یا مهدی


موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسب‌ها: رضا برنجکار , محمد بیابانی اسکوئی

تاريخ : پنجشنبه هفتم آذر ۱۳۹۸ | 9:40 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |
.: Weblog Themes By Mahskin.ir:.