اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
حکمت ۳۲۴ کتاب شریف نهج البلاغه
و قال الامام علي عليهالسلام
اِتَّقُوا مَعَاصِيَ اللّهِ فِي الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ.
امام علی عليه السلام فرمود:
از عصيان خداوند در خلوتگاهها بپرهيزيد، چراكه شاهد،
همان حاكم و دادرس است.
شرح و تفسير
از معاصى پنهانى بپرهيزيد
امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكتهاى اشاره مىكند كه بسيارى عملاً از آن غافلند يا خود را به تغافل مىزنند. مىفرمايد: «از عصيان خداوند در خلوتگاهها بپرهيزيد، چراكه شاهد، همان حاكم و دادرس است»؛(اتَّقُوا مَعَاصِيَ اللّهِ فِي الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ).
بسيارى از مردم به خصوص آنهايى كه به پاكى و تقوا مشهورند يا موقعيت اجتماعى خاصى دارند از انجام معاصى آشكار پرهيز مىكنند؛ ولى در خلوتگاه از آن ابا ندارند. امام عليه السلام به اينگونه افراد هشدار مىدهد كه از عصيان خدا در خلوتگاه نيز به شدت بپرهيزيد، زيرا در آنجا نيز خدا شاهد و ناظر آنهاست؛ همان خدايى كه افزون بر شاهد و ناظر بودن، حاكم و قاضى نسبت به اعمال آنها نيز هست.
در محاكم معمولى، شاهد و حاكم و مجرى حكم، سه فرد متفاوتند؛ ممكن است حاكم در شهادت شهود ترديد كند يا به دليل شك در وثاقت آنها، يا احتمال اشتباه دربارۀ آنها به سبب قرائنى كه موجب شك و ترديد مىشود، شهادتشان را نپذيرد؛ ولى آنجا كه شاهد و حاكم يكى است اينگونه احتمالات راه ندارد.
قرآن مجيد نيز در آيات فراوانى روى اين مسئله تأكيد كرده است. در يك جا دربارۀ كسانى كه شبانه جلسات خصوصى تشكيل مىدانند و بر ضد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله توطئه مىكردند مىفرمايد:
«وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ»؛
و هنگامى كه در مجالس شبانه، سخنانى كه خدا راضى نبود مىگفتند، خدا با آنها بود».
نيز در جاى ديگر مىفرمايد:
«ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»؛
هيچگاه سه نفر با هم نجوا نمىكنند مگر اينكه خدا چهارمين آنهاست، و هيچگاه پنج نفر با هم نجوا نمىكنند مگر اينكه خدا ششمين آنهاست، و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن مگر اينكه او همراه آنهاست هرجا كه باشند، سپس روز قيامت آنها را از اعمالشان آگاه مىسازد، چراكه خدا به هرچيزى داناست!».
در جاى ديگر در عبارتى كوتاه و پرمعنا مىفرمايد:
«وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»؛
او با شماست هرجا كه باشيد».
لقمان حكيم نيز به فرزندش هشدار مىدهد و مىگويد
:«يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ»؛
پسرم! اگر به اندازۀ سنگينى دانۀ خردلى (كار نيك يا بد) باشد، و در دلِ سنگى يا در (گوشهاى از) آسمانها و زمين قرار گيرد، خدا آن را (در قيامت براى حساب) مىآورد؛ خداوند دقيق و آگاه است!».
اين تعليم قرآنى و الهى چنان مسلمانان را تربيت مىكند كه خلوت و جلوتى براى خود قائل نباشند و همه جا را يكسان بدانند و به اين ترتيب از معاصى پنهانى كه گاه بسيار خطرناكتر از معاصى آشكار است، بپرهيزند.
اين بحث را با حديثى از امام صادق عليه السلام از كتاب شريف كافى پايان مىدهيم.
آن حضرت به يكى از يارانش فرمود:
«خَفِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ وَ إِنْ كُنْتَ لا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ فَإِنْ كُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لا يَرَاكَ فَقَدْ كَفَرْتَ وَ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ يَرَاكَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِيَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِينَ عَلَيْكَ؛
از خدا بترس آنگونه كه گويى او را مىبينى (كه شاهد و ناظر اعمال توست) و اگر تو او را نمىبينى او تو را می بیند. اگر فكر كنى او تو را نمىبيند كافر شدهاى (زيرا علم خدا را محدود شمردهاى) و اگر مىدانى تو را مىبيند؛ ولى باز در مقام معصيت او بر مىآيى، او را از كمترين بينندگان نسبت به خود قرار دادهاى».
زيرا از يك نگاه كنندۀ عادى شرم دارى اما از خدا شرم نمىكنى كه در خلوت گناه مىكنى.
منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام شرحی نوین بر کتاب شریف نهج البلاغه تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی ، انتشارات امام علی علیه السلام
————————————————-
متأسفانه بسیاری از اوقات، ما گناهان را به خاطر حفظ آبروی اجتماعی خود ترک میکنیم. گناهان علنی اینطور است. میگوییم: شاید از چشم مردم بیفتیم. میگوییم: نکند مردم به ما بد نگاه کنند. نگرانیم که مبادا از چشم مردم بیفتیم، ولی غافلیم از اینکه داریم از چشم خدا و امام زمان میافتیم و برای ما مهم نیست.
ما گاهی از یک کودک و از یک نوجوان پرهیز میکنیم. میگوییم: صلاح نیست. بعضی از گناهان را به خاطر آبروی اجتماعیمان ترک میکنیم. حتّی بعضی از حلالها را هم انجام نمیدهیم. میگوییم در شأن ما نیست. یعنی ما به خاطر نگاه مردم از حلال هم صرفنظر میکنیم. میگوییم: مردم میگویند: این آقا چرا این کار را انجام داد. واقعاً همینطور است. حلال خدا را کنار میگذاریم. آن وقت حرام خدا را در غیب و پنهان انجام میدهیم. آیا واقعاً خدا را آنقدر ناظر نمیدانیم؟! آیا واقعاً خدا را باور نداریم؟!
پدر و پسری برای سرقت به باغی رفته بودند. پدر مشغول سرقت شد و به پسر گفت: مواظب باش، اگر کسی ما را دید خبر بده. پدر فکر کرد شاید صاحب باغ، یا عابری بیاید. تا پدر کار خود را شروع کرد، پسر گفت: بابا دارد ما را میبیند. پدر به عجله پایین آمد و گفت: چه کسی؟ گفت: خدا. گفت: منظورم خدا نبود.
منبع:کتاب شریف وعده های الهی به صابران،تالیف آقای حسین حسینی قمی، انتشارات عطش
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: ورع و تقوا ، سیر و سلوک ، عفت
برچسبها: ناصر مکارم شیرازی , حسین حسینی قمی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آيا اختلاط بين زن و مرد حکمى جداى از نگاه به نامحرم يا لمس و تماس و صحبت با آنها دارد؟ و اگر در مجموعهاى زنها و مردها مخلوط باشند، با رعايت حجاب و حفظ نگاه و عدم تماس و صحبت مشکوک، آيا نفس اختلاط آنها با همديگر حرام است؟
جواب: به جهت معرضيّت نوعيه براى معيّت يا تعقّب به حرام، اختلاط حرام است.
کتاب استفتائات العبد بهجت (ره) | شناسه: ۷۹۰۵
————————————————-
ورع و عفّت خانم ها
همه ی شیعیان امام شناس – اعم از زن و مرد – موظّف به یاری امام زمانشان هستند. همه باید در عمل، مبلّغ دین باشند، چراکه وظیفه ی تبلیغ و معرفی امام زمانشان، با مردان سهیم باشند. پس برای این که بتوانند این وظیفه ی خویش اصول کافی به خوبی ادا کنند، باید در درجه ی اول، خودشان عامل به دستورات دین باشند و روح ورع یا مراقبت از دین را در خود تقویت نمایند.کسی که می خواهد با عمل خود به تبلیغ دین بپردازد، بیاد تا آن جا که می تواند، ورع در دینداری را رعایت کند. برخی از این رعایت ها ویژه ی خانم ها است، که متأسفانه گاهی اوقات، آن چنان که شایسته ی زنان شیعه است رعایت نمی شود. و این عدم رعایت اگر رواج پیدا کند، سبب می شود که بعضی از ارزش های صحیح، در میان افراد متدین به صورت وارونه جلوه کند.اما کسانی که به واقع می خواهند امام زمان خود را یاری کنند، باید در درجه ی اول وظایف خود را خوب بدانند، و سپس با عمل به آن ها رضای اهل بیت (ع) را جستجو نمایند، حتّی اگر با ارزش های ساختگی در جامعه و آنچه در بین مردم رایج است، مخالفت و تعارض داشته باشد.
سیره ی عملی حضرت زهرا (س) می تواند بهترین الگو و منبع برای خانم ها در جهت شناخت وظایف خاصِّ ایشان باشد.از امام صادق (ع) نقل شده است که:
امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) نزد پیامبر (ص) رفتند، تا ایشان در مورد وظایف خاص هر کدام حکم فرمایند.پیامبر (ص) چنین حکم فرمودند که:
« حضرت فاطمه (س) کارهای داخل منزل را انجام دهند، و امیرالمؤمنین (ع) وظایف خارج از منزل را بر عهده گیرند.»
این جا بود که حضرت زهرا (س) فرمودند: «جز خدا کسی نمی داند که من چقدر خوشحال شدم از این که پیامبر خدا (ص) تماس و برخورد با مردها را از عهده ی من برداشتند!»
کتاب شریف وسائل الشیعه/ جلد۱۴/ باب۸۹/ حدیث۱
اگر پیامبر (ص) کار بیرون از خانه را به عهده ی حضرت زهرا (س) می گذاشتند، ایشان ناچار با مردها سر و کار پیدا می کردند و می بینیم که دختر پیامبر (ص) بسیار از این کار کراهت داشتند. در مقابل، انجام وظیفه در خانه را برای خود پسندیده دانسته و آن را حقیر نشمرده اند.
هر خانم متدینی، باید در انتخاب کار و وظیفه ی خویش، در درجه ی اول رضای خدا و اهل بیت (ع) را جستجو کند، و کار کردن بر آن مبنا را برای خود افتخار بداند، حتی اگر محیط و اجتماع، پذیرای عمل او نباشند، و نحوه ی عملکرد او را نشانه ی بی عرضگی او بدانند.
اگر در بعضی شرایط خاص و محدود، خانم ها به دلایل مختلف مجبور به کار کردن خارج از خانه می شوند، باید همواره به این نکته توجه کنند که خروج از منزل برای آن ها به عنوان «ارزش» مطرح نشود، بلکه این امر از روی ضرورت و اجبار مطرح شده است، به طوری که اگر ضرورتی در کار نبود، ترجیح می دادند مطابق تقسیم کار پیامبر (ص) عمل نمایند.
البته کسانی که تفقّه در دین داشته باشند، از شناخت مسؤولیت خویش و عمل به آن، خشنود و راضی می شوند. هم چنان که حضرت زهرا (س) خشنودی خود از حکم پیامبر (ص) را وصف ناپذیر شمردند.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) نیز وقتی بی دقتی مردها در کنترل خروج زن ها از منزل و برخورد آن ها با نامحرم را دیدند، با تعجب بسیار، آن را چنین عتاب و خطاب فرمودند:
«یا اَهلَ العِراقِ نُبِئتُ اَنَّ نِساءَکُم یُدافِعنَ الرِّجالَ فِی الطّریقِ اما تستَحیُونَ؟!»
«ای اهل عراق! به من خبر رسیده که زنان شما در کوچه ها با مردها برخورد می نمایند، آیا حیا نمی کنید؟!»
کتاب شریف وسائل الشیعه/جلد۱۴/ باب۱۳۲/حدیث۱
«اَما تَستَحیُونَ وَ لا تَغاروُنَ نِساءَکُم یَخرُجنَ اِلَی الاَسواقِ و یُزاحِمنَ العُلُوجَ ؟!»
«آیا حیا نمی کنید؟! و آیا غیرت نمی کنید که زن های شما به بازارها می روند و با مردهای خشن سر و کار پیدا می کنند!»
کتاب شریف وسائل الشیعه/جلد ۱۴/ باب۱۳۲/حدیث۲
وقتی زنان در مکانهای عمومی مثل بازار رفت و آمد کنند، خواه ناخواه برخوردهای گوناگونی با مردان نامحرم پیدا می کنند، اعم از برخوردهای فیزیکی که در جاهای شلوغ بیش تر پیش می آید، یا سر و کلّه زدن و اختلاط های گوناگون درباره مسائل مختلف، که همه ی این ها خلاف رضای پروردگار متعال و اهل بیت (ع) است.
حضرت زهرا (س) فرموده اند:
«خَیرٌلِلنِّساءِ اَن لا یَرینَ الرِّجالَ وَ لا یَراهُنَّ الرِّجالُ »
«برای زنان بهتر است که نه مردی را ببینند، و نه این که مردها آن ها را ببینند.»
کتاب شریف وسائل الشیعه/ جلد ۱۴/ باب۱۲۹/ حدیث ۳
بانوان در هر موقعیتی که قرار می گیرند، می توانند این اصل کلی را رعایت کنند، و تا جایی که ضرورت ندارد از برخورد باآقایان بپرهیزند. حتی وقتی که مجبور هستند که از خانه خارج شوند، لازم نیست که با نامحرمان اختلاط کنند. و مستقیماً در معرض دید آن ها واقع شوند. و اگر چنین عمل کنند، برای خودشان بهتر است.
تعبیری که حضرت فاطمه زهرا (س) به کار برده اند، تعبیر «خیر» به معنای «بهتر» است. کلام قدسی ایشان برای کسانی است که تحصیل رضای خدای عزّوجلّ برایشان اهمیت دارد و در پی یافتن مسیری هستند که بهتر بتوانند خدا را بندگی کنند.در این مسیر، بعضی از کارهایی که شرعاً هم مباح شمرده می شود، به خاطر رعایت ورع کنار گذاشته می شوند. به عنوان مثال:
« نگاه کردن زن بدون لذّت به سر و صورت مرد نامحرم، به فتوای عده ای از فقها حرام است.»
کتاب شریف العروه الوثقی/جلد ۲/ کتاب النکاح/ صفحه ۸۰۳/ مسأله ی ۳۱
پس اقتضای ورع این است که بانوان متدین از این کار پرهیز کنند. چون همان طور که بیان شد، «ورع» این است که شخص نه تنها از محرمات قطعی، بلکه از مشتبهات نیز بپرهیزد. و چیزی که فقهای بزرگ شیعه بعضی آن را حرام می دانند و بعضی دیگر احتیاط مستحب را در ترک آن دانسته اند، قطعا جزء مشتبهات محسوب می شود. زنان مؤمن و ارادتمند به امام زمان (ع) می توانند به این سفارش عمل کنند. و در عین حال، در حد ضرروت – نه بیشتر از آن – و بدون لذت با نامحرم سخن بگویند یا سخن او را بشنوند.
منبع: کتاب شریف « یاری آفتاب » ، تالیف محمد بنی هاشمی ،نشر حمزه
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: عفت
برچسبها: محمد تقی بهجت , محمد بنی هاشمی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
........................................................
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ :«أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ اَلْجَنَّةَ شَهِيدٌ وَ عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَحْسَنَ عِبَادَةَ رَبِّهِ وَ نَصَحَ لِسَيِّدِهِ وَ رَجُلٌ عَفِيفٌ مُتَعَفِّفٌ ذُو عِبَادَةٍ.»
منبع حدیث: کتاب شریف بحار الانوار ، تالیف آقای محمد باقر مجلسی ،جلد ۶۸، صفحه ۲۷۲
........................................................
نخستین کسی که وارد بهشت میشود کیست؟ رسول خدا صل الله علیه و اله فرمودند:
نخستین کسی که وارد بهشت میشود شهید است … و مرد پاکدامنی که عفت خویش را نگه داشته است و بندگی خدا کند.
کسی که از عفت خویش مراقبت کند، همانند شهید از نخستین کسانی است که وارد بهشت میشود. یعنی دوشادوش شهیدان راهی بهشت میشود.
مرحوم آقای محمد باقر مجلسی میفرماید: «متعفّف» یعنی اینکه با سختی پاکدامنی را برای خود فراهم میکند. واقعاً سخت است.
........................................................
پيامبر صلى الله عليه و آله:
«إنَّ اللّهَ يُحِبُّ الحَيِىَّ الحَليمَ العَفيفَ المُتَعفِّفَ؛
خداوند انسان با حياى بردبار پاكدامن با مناعت را دوست دارد.»
منبع حدیث:کتاب شریف كافى، جلد ۲، صفحه ۱۱۲، حدیث ۸
........................................................
برترین عبادات
از این بالاتر امام باقر علیهالسلام فرمودند:
«مَا عُبِدَ اللهُ بِشَیْءٍ افْضَلُ مِنْ عِفَّهِ بَطْنٍ وَ فرْجٍ؛ خداوند بندگی نشده است به چیزی که برتر از عفت شکم و شهوت باشد.»
اینکه انسان بتواند در برابر ارتباطات نامشروع خود را حفظ کند و پاکدامنی پیشه کند، بالاترین عبادت است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
«أَفْضَلُ الْعِبَادَهِ الْعَفَافُ؛ بالاترین عبادت پاکدامنی است.»
ما نمازهای خود را میخوانیم، زیارت میرویم، مکّه مشرّف میشویم. اگر انسان بتواند در برابر این گناه مقاومت کند، از همۀ این عبادتها بالاتر است.
زیباترین صبر
امیر مؤمنان (ع) میفرمایند:
«صَبرٌ عِندَ المُصیبَۀ حَسَنٌ جَمِیل وَ اَحسَنُ مِن ذلِکَ الصَّبرُ عِندَ ما حَرَّمَ اللهُ عَزّ و جلّ عَلَیک؛ صبر بر مصیبت خوب و زیباست، ولی بهتر از آن، صبر بر گناه است.»
چنانکه در ادامه میفرماید:
«و الذِّکرُ ذِکرانِ ذِکرُ اللهِ عزَّ و جلَّ عِندَ المُصیبَهِ وَ اَفضَلُ مِن ذلِکَ ذِکرُ اللهِ عِندَ ما حَرَّمَ اللهُ عَلَیکَ فَیکونُ حاجِزاً؛
ذکر دو نوع است:
یکی ذکر خدا در هنگام مصیبت؛ و بهتر و بالاتر از آن یاد خدا در جایی است که خداوند چیزی را بر تو حرام داشته است و یاد خدا مانع از ارتکاب آن حرام میشود.»
وقتی بین صبر بر طاعت و صبر بر معصیت، یعنی انجام طاعت و ترک گناه مقایسه میکنیم، میبینیم انسان طاعتها را انجام میدهد. و خیلی سخت نیست. امّا ترک گناه خیلی مشکل است. از لذّت گناه گذشتن بسیار سخت است.
فراواناند کسانی که واجبات خود را انجام میدهند. نماز میخوانند. ماه رمضان روزه میگیرند. وقتی مستطیع میشوند به حج خانه خدا مشرّف میشوند. و آمادگی برای انجام واجبات و حتّی مستحبات هم دارند، امّا پای گناه که به میان میآید میلنگند. هنر این است که انسان در این سختیها بتواند پاکدامنی خود را حفظ کند.
امام باقر علیهالسلام فرمودند:
اِذا فَعَلَ ذٰلِکَ خُلِعَ عَنْهُ الإیمانُ کَخَلْعِ القَمیصِ؛ اگر کسی گرفتار ارتباط نامشروع شد، همانطور که انسان پیراهن را از تنش بیرون میآورد، ایمان از او جدا میشود.
منبع:کتاب شریف وعدههای الهی به صابران، تالیف آقای حسین حسینی قمی
___________________
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«أيُّما عَبدٍ كانَ لَه صُورةٌ حَسَنةٌ مَع مَوضِعٍ لا يَشينُهُ،ثُمَّ تَواضَعَ للّٰهِ، كانَ مِن خالِصَةِ اللّٰهِ.قالَ:قُلتُ:ما مَوضِعٌ لا يَشينُهُ؟قالَ:لا يكونُ ضَرَبَ فيهِ سِفاحٌ.»
«هر بندهاى كه زيباروى و بى عيب باشد و سپس در برابر خداوند فروتنى كند،از بندگان خالص و خاصّ خداست.عرض كردم:منظور از بىعيب چيست؟فرمود:بدكارهاى با او بى عفّتى نكرده باشد.»
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام: «مَن مَلَكَ نَفسَهُ إذا غَضِبَ،وإذا رَغِبَ،وإذا رَهِبَ،وإذا اشتَهىٰ،حَرَّمَ اللّٰهُ جَسَدَهُ علَى النّارِ.»
امام صادق عليه السلام:« هر كس،وقتى خشم مىگيرد،يا به چيزى رغبت پيدا مىكند،يا مىترسد و يا هوس چيزى را مىكند خويشتندارى ورزد،خداوند پيكر او را بر آتش حرام گرداند.»
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :« أشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ .»
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : «شجاعترين مردم، كسى است كه بر هوس خود چيره آيد.»
رسول الله صلى الله عليه و آله : «إنّ الشَّديدَ لَيسَ مَن غَلَبَ النّاسَ ، و لكِنَّ الشَّديدَ مَن غَلَبَ على نَفسِهِ ».
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :« پهلوان كسى نيست كه بر مردم چيره شود، بلكه پهلوان كسى است كه بر نفْس خود چيره شود.»
تنبيه الخواطر : قيلَ : مَرَّ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بقَومٍ فيهِم رجُلٌ يَرفَعُ حَجَرا يُقالُ لَهُ : حَجَرُ الأشِدّاءِ ، و هُم يَعجَبونَ مِنهُ ، فقالَ : أ فَلا اُخبِرُكُم بما هُو أشَدُّ مِنهُ ؟ رجُلٌ سَبَّهُ رجُلٌ فحَلُمَ عَنهُ فغَلَبَ نَفسَهُ، و غَلَبَ شَيطانَهُ و شَيطانَ صاحِبِهِ .
تنبيه الخواطر : گفته شده است پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عدّه اى برخورد كه در ميان آنان مردى در حال بلند كردن سنگى به نام سنگ پهلوانان بود و مردم از [نيروى ]او تعجّب مى كردند حضرت فرمود : آيا به شما بگويم پهلوانتر از اين مرد كيست؟ مردى كه ديگرى او را دشنام دهد و او بردبارى ورزد و بر نفْس خود چيره آيد و بر شيطان خود و شيطان او غلبه كند.
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : «مَن قَوِيَ على نَفسِهِ تَناهى في القُوَّةِ .
امام على عليه السلام : هر كه بر نفْس خود زور شود، به اوج زورمندى رسيده است.»
الإمامُ عليٌّ عليه السلام :« أغلَبُ النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ بعِلمِهِ .
امام على عليه السلام : زورمندترين مردم، كسى است كه با دانش خود بر هواى نفْسش زور شود.»
نبی سُليمانُ عليه السلام : «إنّ الغالِبَ لِهَواهُ أشَدُّ مِن الّذي يَفتَحُ المَدينَةَ وَحدَهُ .
حضرت سليمان عليه السلام : كسى كه بر هوس خود پيروز شود، نيرومندتر از كسى است كه به تنهايى شهرى را فتح كند.»
منبع: کتاب شریف میزان الحکمه ، تالیف آقای محمد ری شهری ، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث
___________________
عَنْ عَبْدِاللهِ ابْنِ سَنانِ قالَ: سَألتُ اباعَبدِاللهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقَ عَلَیهِ السَّلامُ: فَقُلْتُ الْمَلائِکَةُ اَفْضَلُ اَمْ بَنُوآدَمَ فَقالَ عَلَیهِ السَّلامُ قالَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ اَبیطالِبٍ عَلَیهِ السَّلامُ :«اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ رَکَّبَ فِی الْمَلائِکَةِ عَقْلاً بِلا شَهْوَةِ وَ رَکَّبَ فِی الْبَهائِمِ شَهْوَةً بِلا عَقْلٍ وَ رَکَّبَ فی بَنی آدَمَ کِلْتَیهِما فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَیرٌمِنَ المَلائِکَةِ وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّمِنَ البَهائِمِ»
عبدالله بن سنان [از اصحاب امام صادق علیه السلام] نقل می کند: من از حضرت سؤال کردم که ملائکه افضل و بالاترند یا بنی آدم؟ پس حضرت علیه السلام فرمودند: امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام فرمودند:
«به راستی که خداوند عزّوجلّ در وجود ملائکه عقل را آمیخت، بدون آن که شهوت برایشان قرار دهد و در وجود حیوانات شهوت را در آمیخت بدون آن که عقل برایشان قراردهد. ولی دربنیآدم هر دو آنها را درهم آمیخت. پس هر انسانی که عقل او برشهوتش غلبه کند او بهتراز ملائکه است. و هر انسانی که شهوت او بر عقل او غلبه نماید او از حیوان پستتر و شرّتر است.»
منبع حدیث:
کتاب شریف بحارالانوار، تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره) ،جلد۶۰، صفحه ۲۹۹
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: عفت
برچسبها: حسین حسینی قمی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
حکمت ۳۰۵ کتاب شریف نهج البلاغه
امام علی علیه السلام فرمود:
«مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ.
انسان غيرتمند هرگز زنا نمىكند .»
زيرا كسى كه كارى را در حق ديگران مىپسندد به ناچار در حق خود نيز خواهد پسنديد و كسى كه دربارۀ محارم خود عملى را روا نمىدارد دربارۀ محارم ديگران نيز روا نخواهد داشت.
بسيار شده است كه افرادى مىگويند: ما مىخواهيم به نواميس ديگران نگاه كنيم. به آنها گفته مىشود: آيا دوست داريد به نواميس شما نگاه كنند؟ هنگامى كه اظهار تنفر مىكنند به آنها گفته مىشود: پس به نواميس ديگران نگاه نكنيد.
«غيور» صيغۀ مبالغه از مادۀ «غَيرت» (بر وزن حيرت) است به معناى ناخوش داشتن و تنفر از تجاوز ديگران به ناموس انسان و ورود در حريم اوست و گاه به معناى وسيع كلمه در غير موارد ناموسى نيز بهكار مىرود و فرد غيرتمند به كسى گفته مىشود كه حاضر نيست ديگرى به افتخارات او لطمه وارد كند؛ خواه افتخارات مادى باشد يا معنوى.
به هر حال، گفتار حكيمانۀ امام عليه السلام گفتارى است كه كاملاً هماهنگ با منطق عقل است، زيرا انسان غيور؛ يعنى كسى كه نسبت به تجاوز ناموسش حساسيت فوقالعاده دارد، نواميس ديگران را نيز به همان چشم نگاه مىكند و هرگز راضى نمىشود به نواميس مردم تجاوز كند. به همين دليل، غيرت، او را از آلوده شدن به اعمال منافى عفت بازمىدارد. حتى حاضر نيست به همسر يا خواهر و مادر ديگرى نگاه كند، زيرا نسبت به نگاه ديگران به همسر و خواهر و مادرش احساس تنفر مىكند.
غيرت در آموزههاى اسلامى
از واژههايى كه به عنوان فضيلتى اخلاقى در منابع اسلامى ديده مىشود غيرت است. غيرت، در اصل به معناى يك احساس فوقالعادۀ درونى است كه انسان را به دفاع شديد از امورى كه متعلق به اوست وامىدارد؛ خواه امور معنوى باشد مانند دين و آيين و يا امور مادى مانند عِرض و مال و ناموس و مملكت.
اين احساس در همۀ انسانها با تفاوتهايى وجود دارد و اگر به صورت افراطى درنيايد يكى از فضايل مهم و كارساز است.
از سويى ديگر، اگر براثر تكرار اعمال منافى غيرت، تضعيف شود و به بيان ديگر انسان، بىغيرت و يا از نظر غيرت ضعيف گردد اين خود يكى از رذائل خطرناك اخلاقى به شمار خواهد آمد.
در آيات قرآن اشاراتى به اين مسئله ديده مىشود؛ ولى بهطور صريحتر در روايات اسلامى آمده است؛ از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مىخوانيم كه فرمود:
«إنّى لَغَيُورٌ وَ اللّٰهُ عَزَّ وَ جَلَّ اغْيرُ مِنّى وَ انَّ اللّٰه تَعٰالٰى يُحِبُّ مِنْ عِبٰادِهِ الْغَيُورَ؛ من غيرتمندم و خدا از من غيورتر است و خدا بندگان غيورش را دوست دارد».
در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است كه فرمود:
«انَّ الْغيرَةَ مِن الْايمٰان؛ غيرت از ايمان است».
دليل آن هم روشن است: ايمان، انسان را به حفظ ناموس و افتخارات و آيين خود دعوت مىكند، بنابراين غيرت جزء ايمان است.
در حديثى از امام صادق عليه السلام آمده است:
«انَّ اللّٰهَ غَيُورٌ يُحِبُّ كُلَ غَيُورٍ وَ لِغيٖرَتِهِ حَرَّمَ الْفَواحِشَ ظٰاهِرَهٰا وَ بٰاطِنَهٰا؛ خدا غيور است و هر غيورى را دوست دارد و به دليل غيرتش تمام كارهاى زشت را اعم از آشكار و پنهان تحريم كرده است».
بنابر اين روايت و بعضى از روايات ديگر، غيرت از اوصافى است كه هم در خداى تعالى و هم در انسانها وجود دارد البته با اين تفاوت كه غيرت در خداوند به معناى نهى از كارهاى زشت و ناپسند و در انسانها به معناى دفاع از حريم خانواده و دين و آب و خاك است.
در حديثى آمده است كه جبرئيل به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله خبر داد كه «جعفر بن ابىطالب» صفات برجستهاى در زمان جاهليت داشت كه خداوند به سبب آن از وى قدردانى كرد.
«مِنْها عَدَمُ زِناهُ لِغَيْرَتِهِ كَعَدَمِ شُرْبِهِ لِعِزَّتِهِ كَعَدَمِ كِذْبِهِ لِشَرَفِهِ؛ از جمله اينكه به سبب غيرت، دامنش آلودۀ بىعفتى نشد و به سبب حفظ عزتش هرگز شراب ننوشيد و به سبب شخصيتش هرگز دروغ نگفت».
........................................................
در فرازی از حکمت ۴۷ کتاب شریف نهج البلاغه می خوانیم:
«وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَيْرَتِهِ.»
«عفت هر كس به اندازۀ غيرت اوست»؛
«غيرت» به گفتۀ بعضى از شارحان نهجالبلاغه عبارت از انزجار طبيعى انسان نسبت به تصور شركت ديگران در امورى است كه مورد علاقۀ اوست و به تعبير ديگر غيرت به معناى حفظ ارزشهاى مربوط به خود و جلوگيرى از تجاوز ديگران به حريم اوست كه غالباً در عرف ما در امور ناموسى به كار مىرود.
بديهى است كسى كه نسبت به نواميس خود غيرت دارد هرگز حاضر نمىشود به نواميس ديگران چشم خيانت بدوزد، بنابراين هر اندازه غيرت انسان بيشتر باشد عفت او هم بيشتر خواهد بود.
گرچه عفت و غيرت هر دو غالباً در عرف امروز ما بيشتر در مسائل ناموسى به كار مىرود؛ ولى از نظر ارباب لغت و علماى اخلاق، هر دو معنايى وسيع دارند: «عفت» به معناى خوددارى و حالت انزجار از ملاحظۀ صحنههاى زشت و «غيرت» هرگونه اهتمام و دفاع از حقوق الهى و انسانى خويش است و بعيد نيست كه منظور از امام عليه السلام از جملۀ بالا همان معناى وسيع كلمه در هر دو مورد باشد.
منبع:
کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام، تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی، انتشارات امام علی علیه السلام
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: عفت
برچسبها: ناصر مکارم شیرازی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیا اشتغال زنان خارج از منزل از نظر شرعی واخلاقی اشکالی دارد؟
وقتی که خدا وپیامبر وائمه اطهار علیهم السلام حقیقتی را می گویند عاقبت ان را می بینند ومردم را برای سعادت بشر دعوت می کنند.
آسیب هایی که از نظر روانی،اجتماعی،شخصیتی،اخلاقی وغیره به شاغلین زن وارد می شود بیشتر از خیرات آن است،بلی اگر در بعضی تخصصی ها که خاص زنان است دختران آموزش ببینند ومثلاً در تخصص زنان وزایمان ویا معلمی برای دختران یا نجات غریق زنان یا پرستاری وامثال این ها باشد بسیار به جاست،اما بسیاری از مشاغل زنان کاذب وچشم وهم چشمی است ومردان که باید نفقه خانواده را بدهند باید آن کار ها را انجام دهند.
بیشتر مشاغل زنان همراه با رفت وامد های بی مورد،جلوه گری وخود نمایی است،همانطور که قرآن در سوره احزاب آیه شریفه ۳۳ آمده وسیره وگفتار ائمه اطهار علیهم السلام همین است که حفظ حرمت زن به خانه داری است.
۱-از جمله آسیب های شغل وکار زنان در خارج از منزل محرومیت عاطفی فرزندان وعدم تربیت صحیح آنان،مبتلا شدن به بیماری های روانی وانجام رفتار های غیراخلافی وعقده دار شدن آنان است،در عوض در آینده فرزندان هم والدین پیر وسالمند خود را به خانه سالمندان می سپارند!
۲-وضعیت خانه داری ،شوهر داری،نظافت وغذای گرم وخوب برای خانواده به هم می ریزد ومختل می شود،زن ومرد خسته ومانده از سزکار برمی گردند وهیچکس نیست آرامش را در خانه وخانواده ایجاد کند.
۳-با اختلاط روزمره زن ومرد در ادارات وشرکت ها ومغازه ها وغیره،مفاسد اخلاقی وبی بندوباری زیاد می شود وامنیت اجتماعی وخانوادگی تهدید می شود.
۴-بااشتغال زنان،درصد بی کاری مردان بیشتر می شود،ودر نتیجه ناهنجاری ها،دزدی،قاچاق،اعتیاد وکارهای کاذب برای مردان درست می شود ونمی توانند نفقه خانواده را تأمین کنند.
۵-افزایش آمار طلاق به خاطر بالارفتن توقعات اعضای خانواده وکشیده شدن گرفتاری های شغلی وبیرون از منزل به داخل وایجاد بدبینی ها و…
۶-مردان بیکار می شوند وبسیاری به سرقت،اعتیاد،تجاوز روی می آورند.
بعضی از آسیب های اشتغال زنان:
-کارمضاعف بیرون از منزل وکارهای منزل
-خستگی مفرط وزیاد
-استرس زیاد
-اختلاف نظر با همسر درباره مسائل مالی
-نداشتن فرصت آزاد برای استراحت وصرف وقت با اعضای خانواده
-کم صبری وبد خلقی به علت مسئولیت های بیرون منزل وانعکاس آن در منزل
-ناآرامی همسر وکودکان در غیاب همسر یا مادر
توقعات زن وشوهر از یکدیگر برای اداره منزل
و…
در راهرو دادگاه زن جوانی کنار مادرش نشسته بود،آقایی که کمی آن طرف تر ایستاده بود،شوهر این زن بود.به عنوان خبرنگار روزنامه از آن زن پرسیدم آیا اختلافی با شوهرت داری؟زن گفت: طلاق می خواهم!پرسیدم :بچه هم داری؟گفت: یک دختر ۴ساله دارم.از زن پرسیدم :چرا می خواهی طلاق بگیری؟گفت در شرکت مشغول کاربودم، بعد از اینکه فرزندمان به دنیا آمد شوهرم کم کم با ادامه کارم مخالفت کرد ومن اصرار داشتم که شغلم را ادامه بدهم تا کار به دادگاه رسیده است.شوهرش جلو امد وگفت:دروغ می گوید،او خانه داری ،بچه داری،شوهر داری وهمه چیز را فدای کاروشرکت کرده است!حاضر است اعتبار ظهری خودش را حفظ کند ولی ما را فدا کند.
زن که عصبانی شده بود گفت:من کار می کنم تا دستم توی جیب خودم باشد وبه کسی محتاج نشوم،منت کسی را نمی کشم،یا باید با کار من در شرکت موافق باشد یا مرا طلاق بدهد!؟[۱]
خانم ها باید بدانند که نفقه با مرد وشوهر است وابتدا مرد ها باید مشغول به کار شوند وخرجی زن وبچه وخانه وزندگی را تأمین کنند.البته دولت ها وشرکت ها هم مقصرّند که دختران وزنان را در همه جا استخدام می کنند.نتیجه اش مشکلات فراوان واختلافات خانوادگی وطلاق ویا مسائل مختلفی است که عمدتاً زشت وظالمانه است اتفاق می افتد.
از دیدگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله هم تقسیم کار عادلانه که در شأن زن وشوهر باشد در گفتارشان تأیید می شود.پیامبر فرمودند: “حضرت زهرا (سلام الله علیها) وظایف داخل منزل را انجام دهد وعلی (علیه السلام) کارهای خارج از خانه را به عهده بگیرد.”
حضرت زهرا پس از این تقسیم بندی وظایف از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: ” تنها خدا می داند که من تا چه حد از این که پدر بزرگوارم تماس وارتباط با مردان (واز خانه بیرون رفتن) را از عهده من برداشت.[۲]
[۱] روزنامه خراسان،۱۷۱۹۴ تاریخ ۱۴/۱۱/۸۷
[۲] مستدرک الوسائل:جلد۱۴ صفحه ۱۸۲
_____________________
در چه مواردی زنان جایز است از خانه خارج شوند؟
چون اسلام دین عقل وعلم وحکمت وانعطاف واعتدال است،هرگز نمی گوید زن بطور مطلق حق خروج از منزل را ندارد،بلکه به خانم ها اجازه می دهد برای انجام کارهای واجب وضروری با رعایت موازین شرعی ،وپوشش کامل وبا کمترین اختلاط با مردان نامحرم از خانه خارج شوند وگاه به مسجد برود، یا در جلسات قرآن و کارهایی که مختص زنان است شرکت کنند، البته اداره امور خانه و خانواده برای زنان برای جلب آسایش وآرامش اعضای خانواده در اولویت و واجب است.
برای مثال برای زنان بیشتر کارهای جامعه لازم وجایز نیست از جمله رانندگی اتوبوس ،فروشندگی (که با مردان نامحرم زیاد سروکار دارد)،تدریس در کلاس مردان ، پشت میز نشینی ومنشی گری در ادارات وشرکت ها،فیلم برداری وگزارشگری،کارهای سخت،بازیگری وهرکاری که زنان را مجبور به تماس با نامحرمان واختلاط در جامعه می کند،اینها برای زنان جایز وضروری نیست وبرعکس مقام شوهر داری ومادری وتربیت اولاد شأنش بسیار برتر از کارهای اقتصادی است.
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: عفت ، ازدواج
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
قبل از اينكه انسان به ورطه هوس شعله ور يا در معرض شعله سوزان عشق ناب قرار گيرد، مناسب است كه نشانه هاى هر كدام را بشناسد تا با پى جويى آن نشانه ها در خود و مدعيان كه به وى ابراز عشق مى كنند، بتواند تشخيص دهد كه با عشق ناب مواجه است يا هوس شعله ور برايش دام گسترده است. اگر محبتى كه در خود احساس مى كند يا از جانب مدعى مى شنود، از جنس و قماش عشق ناب باشد، مقدس است و سعى و تلاش در راه رسيدن به معشوق و محبوب، پسنديده و شايسته مى باشد ولى اگر كشش و جاذبه موجود و مورد ادعا، حاصل هوس سوزان، غرايز سركش يا اوهام و تخيلات ذهنى است، بايد با آن مبارزه كند و آن را مهار نمايد و گرنه نتايج و عواقب وخيمى در پى خواهد داشت.
هر كدام از عشق ناب و هوس شعله ور را نشانه هايى است از جمله:
۱- عشق، برآيند و مبتنى بر آگاهى است و هوس بر وهم و خيال؛
آن كس كه فردى را به صفات كمال و جمال شناخته و كمالات وجودى وى برايش محرز شده و كاستى ها و نقص هايش را مى داند و با توجه به رجحان نسبى يا فوق العاده نقاط مثبت او بر نقاط منفى اش به او دل بسته، عاشق واقعى است. اين عشق و علاقه و وابستگى بعد از آگاهى نسبتاً كامل به شخصيت، ويژگى ها، كمالات و نقايص فردى، خانوادگى، جسمى و روحى او حاصل شده و مبتنى بر واقعيات است. او مى داند مثلاً دخترى كه محبوب وى گشته، دخترى است مثلاً بيست ساله با قد بلند، چشم و ابروى نسبتاً متناسب، برخوردار از زيبايى جسمى و ظاهرى در حد متوسط يا كمتر، متديّن، عفيف و پاكدامن، خانه دار كه از لحاظ تحصيلات نيز، سوم راهنمايى خوانده و ترك تحصيل كرده است. خانواده وى از طبقه سوم اجتماع - نيمه فقير - مى باشند كه با عزّت، كرامت، قناعت و كوشش زندگى مى كنند و با سختى هاى زندگى خو گرفته و به مقاومت در برابر آنها عادت يافته اند. علاوه بر اينها قد اين دختر از متوسط بلندتر است و لاغراندام جلوه مى كند كه از نظر اين جوان، حُسن و جمال نيست و فقط خانه دارى را در حد معمول مى داند و كار و تخصص ديگرى ندارد و با توجه به وضع خانوادگى اش نمى تواند جهيزيه چشمگيرى به همراه خود بياورد؛ ولى اين جوان وجوه مثبت و منفى دختر را با هم جمع كرده و مقايسه نموده و در مجموع نمره مثبت بالايى در او ديده لذا به او علاقه مند گشته و شور عشق آن دختر قلبش را به تپش انداخته است.
اين محبت و علاقه، عشق است نه هوس شعله ور. بر عكس كسى كه فقط با تلفن صداى دخترى را شنيده و به او اظهار علاقه كرده و حالا بعد از چند بار صحبت تلفنى و شنيدن حرف ها و ايده ها و اوصاف آن دختر از زبان خودش يا ديگران دلبسته او شده و در خيال خود از او فرد گمشده اش را ساخته است. اين دلبستگى را نبايد و نمى توان عشق ناميد زيرا بر تخيلات و اوهام استوار است و بنيانى كه بر آگاهى استوار نباشد، بسيار سست و بى دوام است و به زودى فرو مى ريزد.
چنين افرادى بعد از صحبت تلفنى يا دريافت نامه، ايميل، پيام الكترونيكى يا شفاهى از طرف مقابل در ذهن و خيال خود از او يك ايده آل مى سازند و به محبوب ساخته ذهن خود عشق مى ورزند و اين عشق و علاقه مفرط كه روز به روز شديدتر هم مى شود، آنان را از درك، فهم، ديدن و شنيدن حقايق باز مى دارد. آنچه خودش مى خواهد در محبوبش مى بيند و آنچه را نمى پسندد، در او انكار مى كند. اينكه امام على(ع) مى فرمايد:
«آرزوها چشم دل را نابينا مى كند.» (حکمت ۲۷۸ کتاب شریف نهج البلاغه)
«هر كس به چيزى به شدت عشق ورزد، آن محبت و عشق شديد، بينايى اش را معيوب و قلبش را مريض مى كند. از اين رو با چشم معيوب مى نگرد و با گوش ناشنوا استماع مى كند.»
(فرازی از خطبه ۱۰۹ کتاب شریف نهج البلاغه)
چنين عشق و علاقه اى اگر مبناى تشكيل خانواده و ازدواج گردد، چون هوس شعله ور و محبتى توهمى و خيالى است، سراب است نه حقيقت، لذا به زودى سستى آن آشكار مى شود و بنيان مبتنى بر آن فرو مى ريزد و به همين جهت است كه بسيارى از ازدواج هاى بنا نهاده شده بر عشق هاى تخيلى تلفنى، نامهاى، پاركى، ايميلى و امثال آن به طلاق منجر مى گردد و چنين عاشقانى آرزو مى كنند «كاش براى هميشه در همان مرحله عشق و دوست داشتن و آرزوى وصال مى ماندند» و آب سرد وصال بر آتش گرم عشقشان نمى ريخت و كاخ شيشه اى و زيباى تخيلشان با تلنگر واقعيت در هم نمى شكست. آنان تا با عشق خيالى سرخوش و مشغولند و آرزوى وصال محبوبِ ايده آلِ توهمى را دارند، زندگى شان سراسر شور و شوق است ولى همين كه به وصال رسيدند و شعله هوسشان فروكش كرد و خيال و وهم رخت بربست، با واقعيت نازيبايى آشنا مى شوند كه تا آن موقع در ذهنشان خطور نداشت. روز به روز زواياى بيشترى از زشتى هاى محبوب خيالى ديروز آشكار مى شود و شيرينى دوست داشتن را به تلخى نفرت بدل مىكند به حدى كه بعد از گذشت مدتى كم، جز طلاق و جدايى چارهاى نمى يابند.
دكتر وودى آلن از كارشناسان خبره خانواده مى نويسد:
«دور نيست از ديدار چهره اى زيبا به دمى دل ببازيم و به ستايش جمالش بپردازيم و يا از ادراك صفات معنوى موجودى، متأثر شويم و به آفرينى لب بگشاييم و يا حتى نسبت به كسى در ضمير خود كشش كهربايى دريابيم اما اينها هيچ يك عشق نيست. عشق درخور اين نام بايد بنايى باشد كه بر پايه هايى از بصيرت و معرفت حقيقى عاشق و معشوق به صفات يكديگر، استوار شود. پس نخست معرفت و شناخت است و از آن پس محبت و اگر اين احساس قوت گيرد، به عشق بدل مى شود. بيشتر اوقات كشش جنسى و جذبه قوى موجود ميان زن و مرد را به جاى عشق مى گيرند. اين درست نيست زيرا عشق وقتى پديد مى آيد كه زن و مرد يكديگر را نيكو بشناسند و دريابند. اين گونه جذبه ها و كششها اغلب موهوم و ناپاياست. عشق بايد به تفاهم فكرى، توافق اخلاقى و جذبه جسمى [هر سه] در آميخته باشد.
عاشق حقيقى به دنبال شخصيت حقيقى معشوق است نه فقط لذت جسمانى او.»
منبع: کتاب آنچه هر دختر بايد بداند، وودى آلن، ترجمه نصرت اللَّه قاسمى، انتشارات گويش، صفحه ۱۷۴ - ۱۸۱ - ۱۷۸.
محك تشخيص
چگونه بفهميم كه عاشق مدعى از رهروان عشق آگاهانه است يا هوس بازى لذت جو و خوش خيال كه بر اساس توهم و تخيّل پيش آمده است؟اگر مدعى عاشق آگاهانه باشد، علاوه بر زيبايى ها و مزاياى محبوب، از معايب و نقايص او هم اطلاع دارد. وقتى از او بخواهيم علت دلبستگى و عشقش را بيان كند و ويژگى هاى مثبت و منفى محبوب را بشمارد، از تعريف و بيان او مى توانيم حقيقى يا تخيلى بودن عشقش را تشخيص دهيم. اگر علتهايى كه ارائه مى دهد منحصر در مزاياى جسمى و جنسى نبود و علاوه بر آن به معنويات هم توجه داشت و توانست در جنب مزايا و محاسن، معايب چندى هم از محبوب بشمارد، و در شمارش و تبيين محاسن نيز اغراق نكرد، معلوم مى شود كه عشق او آگاهانه است. وقتى مدعى با علم به واقعيت و حدود محاسن و آگاهى از معايب و نقايص فردى، به او علاقه مند گشته باشد، بعد از وصال در يافته هايش تخلفى نمى بيند و نمى يابد كه پشيمان گردد. او در محبوب خود محاسنى بيش از آنچه داشت تصور نكرده بود و از معايب او نيز بى خبر نبود تا پس از ازدواج خلاف آن را بيابد و ايده آل خيالى اش را با واقعيت مطابق نبيند بلكه چه بسا وقتى با واقع مواجه شود، او را زيباتر و والاتر از آنچه مى دانست و معايب و نقايصش را كمتر ببيند و علاقه اش مستحكمتر شود.
اگر محبوب از مدعى عشق توصيف و تصوير خود را بخواهد و آن را همه جانبه و مطابق با واقع ببيند، مى تواند به صداقت و واقع بينى او اطمينان يافته و به دوام زندگى با او مطمئن شود.
مطلب ديگر اينكه مدعى عشق چنانچه فقط به جنبه هاى جسمى و زيبايىهاى جنسى توجه داشته باشد، اين هم عشق نيست بلكه هوس شعله ور است و نمى تواند مبناى زندگى باشد زيرا عشق و علاقه به جسمانيات كم دوام است چون خودِ زيبايىهاى جسمى كم دوامند و بعد از چند سال كمرنگ مى شوند و از بين مى روند و عشق مبتنى بر آنها هم به همين منوال. عاشقى مى تواند مدعى عشق پاك باشد كه در جنب ويژگى هاى جسمى و مادى، با آنها يا بيشتر به ويژگى روحى، اخلاقى و اعتقادى محبوب توجه داشته باشد زيرا اين ويژگى ها دائم هستند و عشق مبتنى بر آنها نيز دوام مى يابد. كسى كه فقط به چشم و ابروى دخترى يا قد و بالاى جوانى دلبسته باشد، چه بسا با ديدن چشم و ابروى زيباتر و قد و بالاى رساتر بدو دل مى بندد و از اولى دل مى كَند؛ ولى دلبسته به روحيات و معنويات، اگر با معنويت بالاتر مواجه شود، از معنويت قبلى دل نمى كند بلكه سعى مى كند او را به اين حد ارتقا دهد و از خداوند تعالى محبوبش را طلب مى كند.
علاوه بر آن، دلبسته به جسم محبوب، اگر اهل ارزشهاى دينى و اخلاقى نباشد، بعد از مدتى وصال، شعله هوسش فروكش مى كند و ديگر جاذبه و علتى براى تداوم زندگى نمى يابد.
اگر تصويرى كه مدّعى عشق ارائه مى كند، خيالى، موهوم، نامطابق با واقع و تك بُعدى بود، اين عشق موهوم و خيالى است و اگر فقط به ابعاد جسمى و مادى توجه شده بود، اين هوس شعله ور است و اين مدعى را نه عاشق بلكه هوسبازى دلداده توهمات و تخيلات بايد دانست و دست رد به سينه او زد.
عشق هاى شيشه اى
متأسفانه عشق پاك و حقيقى در زمانه ما بسيار كم است و بسيارى از عشقهاى ادعايى، عشق هاى شيشه اى هستند و به كمترين تلنگرى مى شكنند و فرو مى ريزند. عشق به مظاهر مادى و جسمانى محبوب، عشق شيشه اى است و مانند آتش برخاسته از هيزم هاى ترد و شكننده و خشك، شعله ور و كم دوام است در حالى كه براى زندگى به آتش عشق پايدار و ملايم نيازمنديم. عاشق جسم محبوب، هوسبازى است كه فقط در فكر كام گرفتن و آتش دل فرو نشاندن و دوام عشق او حداكثر به مدت دوام زيبايى جسمى محبوب است و با زوال زيبايى محبوب به زوال مى گرايد.
البته باز هم تكرار مى كنيم كه جسم و زيبايىهاى جسمى محبوب هم به جاى خود مهم است و ناديده گرفتن آن مشكل زا، اما سخن اين است كه زيبايى هاى جسمى بايد در كنار و حداكثر هم اندازه زيبايىهاى روحى، عامل عشق باشد و چنانچه عامل شيدايى فقط ويژگى ها و زيبايى هاى جسمى باشد، علامت آن است كه عشق نيست بلكه هوس برافروخته مى باشد و مانند آتش هيزمهاى ترد و شكننده، شعله ور و كم دوام است؛ به عكس عشق مبتنى بر واقعيتها، آگاه از نقايص و نشأت گرفته از مزاياى جسمى، روحى، اخلاقى و ايمانى كه ملايم، بادوام، سازنده و مفيد است.
و اما عشق هاى خيالى و توهمى، سراب و خوابى است كه وصال، بيدارى از آن مى باشد. چنين عشق هايى تا به وصال نرسيده شيرين و دوست داشتنى و لذتبخش اند و همين كه وصال محقق شد، گويى عاشق از خواب خوش بيدار مى شود و ناگهان همه آنچه را تصور كرده، از دسترفته مى بيند.
عاشقان جسم محبوب هم با ديدن جمال بالاتر، دل از اولى گرفته و به دومى مى بازند.
گويند زنى زيبا و زيرك به راهى مى رفت و مردى شيدا و شيفته، او را تعقيب مى نمود. زن ملتفت وى شد و از او پرسيد: چه مى خواهى؟
جواب شنيد: عاشق و گرفتار چشم، ابرو، قد و قامت توام!
زن به زيركى و فراست دريافت كه او نه عاشقى واقع بین و ارزش مدار بلكه هوس بازى دل باخته جمال است. از اينرو به او گفت: چقدر نافهم و كج سليقه اى! تو كه به اين چشم، ابرو، قد و قامت دل بسته اى و دل باخته اى، اگر خواهرم را كه از عقب مى آيد ببينى، با آن جمالى كه چندين برابر جمال من است، چه مىگويى؟!
مرد با شنيدن اين جواب به عقب بازگشت و انتظار كشيد و بعد از تجسس و انتظار زياد معلومش گشت كه با وى خدعه شده است. خود را به زن رساند و گفت: چرا به من دروغ گفتى؟
و جواب شنيد: تو نيز در ادعاى خود راستگو نبودى! اگر عاشق و دلباخته من بودى، در پى زن ديگر نمىرفتى و مرا وا نمى گذاشتى.
در عشق موهوم و هوس شعله ور، مدعى به اقتضاى كور و كركنندگى عشق هوسى، چشمش به زيبايىهاى خيالى و جسمى محبوب است و از ديدن معايب و زشتى هاى وى غافل و بعد از وصال، كم كم حجابهاى غفلت از جلوى چشم كنار مى رود و واقعيات را مىبيند. عاشقى بعد از مدت كمى از وصال، به محبوب گفت: اين اثر خراش بر گونه تو از كى افتاده است؟!
محبوب وى در جواب گفت: از آن وقت كه دلبستگى و محبت تو را نقصان حاصل شده، آشكار گشته است! يعنى اين اثر از قبل در صورت من بود و چشم تو بدان مى افتاد ولى چنان شيدا و دلبسته به تخيّلات و زيبايىهاى جسمى و موهوم من بودى كه از ديدن آن غافل گشتى و حالا كه شيدايىات نقصان يافته، توجهت فزون گشته و اين عيب را ديدهاى و به مرور كه از آن شور سابق كاسته گردد، بر بينايىات افزوده شود و نقايص و معايب بيشترى متوجه خواهى شد.
۲- عفت زايى عشق و آلوده دامنى هوس؛
عشق پاك عفت زاست. عاشق صادق هم خود باحيا، عفيف و پاكدامن است و هم حيا، عفت و پاكدامنى محبوب را مى طلبد، بر عكس هوس شعله ور كه پرده در گستاخ، فحشاطلب و آلوده دامن بار مى آورد. قرآن داستان عشق هايى را بيان مى كند كه بعضى ناب و پاك اند و بعضى هوس شعله ور تا راهنمای جوانان باشد.
دختر شعيب(ع) و موسى(ع)، عاشقان پاكدامن
موسى(ع) جوانى است رعنا، بلندقامت، باحيا، پاكدامن، قوى و نيرومند كه با يك ضربه مشت، ظالمى را از صفحه روزگار محو كرده است. اين جوان رعنا كه مطلوب هر دختر جوانى است، از سرزمين ظلم و ستم فرعونى فرار كرده و به سرزمين شعيب(ع) وارد شده و كنار چاه آب زير سايه درختى آرميده است كه مى بيند مردانى چوپان براى آب دادن گوسفندان خود به سوى چاه هجوم آورده و با پر كردن آبشخورها، گوسفندانشان را سيراب مى كنند و آن طرفتر دو دختر جوان، باحيا، عفيف و رعنا در كنارى جلوى گوسفندان خود را گرفته اند و نمى گذارند به سوى آبشخورها هجوم آورند. موسى(ع) از اين همه عفت و حيا و پاكدامنى در كنار آن رعنايى به تعجب مى افتد و نزد آنان مى آيد و احوالشان را جويا مى شود. آنان با لحن عفيفانه و معصومانه خود وى را آگاه مىكنند كه پدرشان شعيب پيامبر، پير و از كار افتاده است و برادر يا مرد ديگرى در خانواده شان نيست كه چراندن و چوپانى گوسفندان را عهده دار شود. از اين رو خود مجبورند اين وظيفه را عهده دار شوند و چون نمى خواهند از حريم عفاف و پاكى خارج شوند و به همنشينى و اختلاط گناه آميز با مردان تن دهند، در چرانيدن و آب دادن گوسفندان هميشه از چوپانان مرد كناره مى گيرند و به هنگام آب دادن صبر مى كنند تا آنان دور شوند آنگاه بر آبشخور وارد مى شوند. موساى جوان به اين همه حيا، عفاف، پاكدامنى و احساس مسئوليت عشق مى ورزد و فتوّت، جوانمردى و ظالمستيزى اش او را به دفاع از اين دختران مظلوم وا مى دارد.
دختران شعيب هم اين جوان رعنا، قوى، بلندبالا، چهارشانه، باحيا، مؤمن و پاكدامن را متفاوت با مردان اطراف خود مى بينند و مشاهده مى كنند كه چگونه به دفاع از آنان همه چوپانان را از آبشخور كنار مى زند و دلو سنگينى را به تنهايى از چاه بالا مى كشد و گوسفندان را سيراب مى كند.به طور طبيعى موساى جوان به اين دختران ارزشمند علاقه مند مى گردد و آن دختران نيز چنين جوان رعنا، قدرتمند و جوانمردى را همان مرد ايده آل رؤياهاى خود مى يابند ولى هيچ كدام از دو طرف عجله نمى كند و حريم عفت و حيا را لكه دار نمى كند و علاقه مكنون قلبى خود را آشكار نمى كند اما رسيدن به آرزوى قلبى خود را از خدا مى طلبند و خداوند هم آن چنان كه وعده داده، آرزوى بندگان مؤمن خود را برآورده و نيازهاى طبيعى آنان را به بهترين وجه برآورده مى گرداند.
اين سخن موساى جوان بعد از روانه كردن دختران است كه متضرعانه به درگاه خدا عرض حاجت مىبرد:
«رَبِّ اِنى لِمَا اَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خيرٍ فقيرٌ؛
پروردگارم، من به خيرى كه از جانب تو باشد نيازمندم.» (قصص، ۲۴)
در اين كلام نيز او حاجت خود را اجمالاً ذكر مىكند. دختران شعيب نيز آن روز زودتر از هميشه و شاداب و مسرور به خانه باز مى گردند و پدر پير، چرايىِ اين زود آمدن را مى پرسد و از واقعه مطلع مى گردد. او نيز انتظار جوانى شايسته را مى كشد تا او را به فرزندى و دامادى بپذيرد و زمام امور خانواده اش را به وى بسپارد و با شنيدن اوصاف موسى از دخترش، به ديدار او علاقه مند و بىتاب شده، دختر را براى دعوت وى روانه مى گرداند.
حيا، عفت، پاكدامنى و عرض نياز موسى(ع) و دختر شعيب ثمر داده و مقدمات وصلت، ناخودآگاه دارد آماده مى شود. دختر كه جوانه علاقه به موسى(ع) در قلبش رشد كرده و ريشه زده است، با حيا و عفت قدم برمى دارد و به محضر موساى جوان مى رساند و با لحن محكم بدون اينكه ذرهاى غمزه، ناز و كرشمه در سخن يا كلام او آشكار گردد، از موسى(ع) مى خواهد كه دعوت پدرش را اجابت كند و موسى(ع) به راه مى افتد و براى آنكه نگاهش به اندام دختر جوان نيفتد از دختر مى خواهد كه پشت سر او حركت كرده و او را راهنمايى كند.
موسى(ع) به محضر شعيب(ع) مى رسد و دختر جوانِ شعيب به رمز و راز، علاقه مندى خودش به موسى و ازدواج با وى را به اطلاع پدر مى رساند. او به پدر پيشنهاد مى دهد كه چه مناسب است اين جوان برومند و پاك و توانمند براى انجام چوپانى اجير گردد و اعلام مى كند كه:
«إِنَّ خَيْرَ مَنِ استأجرت القَوِىُّ الامين؛
اين جوان بهترين كسى است كه مى توانى اجير كنى چه اينكه او جوانى قدرتمند و پاكدامن است.» (قصص، ۲۶)
پدر با شنيدن اين اوصاف از علاقه مندى دختر به ازدواج و وصلت با موسى(ع) مطلع مى شود و به موسى(ع) پيشنهاد ازدواج با دخترش و به عهده گرفتن وظيفه چوپانى را مى دهد و موساى جوان نيز شاكر درگاه خداوند كه آرزوها و خواسته هاى وى را اجابت كرده، به شعيب جواب مثبت مى دهد و اين گونه عشق پاكى، زمينه وصلتى نيكو مى گردد و اين همسر و شوهر عاشق تا پايان عمر به پاى هم مى مانند و با وجود همه سختى هاى زندگى پيامبر عظيمى چون موسى(ع)، در درون خانه آن دو، آرامش و آسايش و عشق و صفا موج مى زند.
عشق خديجه و پيامبر(ص) نيز اين گونه عشقى است. خديجه آن بانوى بزرگ و پاكدامن با وجود همه خواستگاران نام و عنوان دار، به دنبال جوانى است برازنده، پاك، عفيف و خداباور و در مناجات هايش از خداوند چنين همسرى را طلب مى كند. اوصاف جوان برومند هاشمى، در مكه دهان به دهان واگو مى شود. خديجه برآورده شدن آمال و آرزوهايش را در كنار محمد(ص) مى جويد چه اينكه همه آنچه طالب است از ايمان، جوانمردى، فتوت و دلبرى در او شنيده است. مدتى است كه طالب ديدار اوست تا اينكه روزى به ديدار نايل مى گردد و واقعاً محمد(ص) را شايسته همسرى بلكه سرورى مى يابد ولى بانويى چون خديجه، كسى نيست كه به يك نظر دل ببازد و زمام اختيار از كف بدهد. او باز هم در پى كسب آگاهى بيشتر از خصوصيات و اخلاق و رفتار نواده عبدالمطلب است و از اين رو به او پيشنهاد شركت در تجارت مى دهد و در سفر تجارى، امينترين و زيركترين غلام خودش - ميسره - را همراه وى مى فرستد تا در طول سفر او را زير نظر داشته و به هنگام بازگشت، به وى گزارش دهد. به هنگام بازگشت كاروان، ميسره گزارش هاى شوق آفرين فراوانى به خديجه مى دهد به طورى كه خديجه را تصميم قطعى بر ازدواج با پيامبر(ص) حاصل مىشود. او وقتى جوان برومند، باايمان، امين و توانمندى چون نواده عبدالمطلب را مى يابد و با گزارشهاى گوناگون از شايستگى هاى ويژه و منحصر به فرد او مطلع مى گردد، به پيامبر پيشنهاد ازدواج مى دهد و خودش و همه اموالش را به او مى بخشد.
عشق صادقانه خديجه به رسول خدا(ص) و علاقه متقابل آن حضرت به خديجه مثال زدنى است. خديجه به مدت بيست و پنج سال نه همسر پيامبر كه كنيز او مى گردد و پيامبر نيز نه تنها در طول عمر وى بلكه تا آخر عمر خود و سالها بعد از وفات خديجه، هر گاه او را به ياد مى آورد، در حسرت روزهاى خوش با وى، غم و اندوه وجودش را فرا مى گيرد. اين عشق آگاهانه است كه جز عفت، پاكدامنى، گذشت، ايثار و همكارى در طريق بندگى ثمرى ندارد.
مثال هوس شعله ور
عزيز مصر و همسرش در بازار برده فروشان نونهالى را ديده و خريده اند به اميد آنكه غلامى ارزشمند گردد يا شايد او را به فرزندى بپذيرند. با رشد يوسف و پا نهادن وى در سنين جوانى، متأسفانه همسر عزيز مصر از دايره عفت و پاكدامنى تجاوز مى كند و به هوا و هوس خود اجازه شعله ور شدن مى دهد. او كه همسر دارد و بايد قلب و عشق خود را به همسرش اختصاص دهد، در پى هوس خود، به يوسف دل مى بندد و اين هوس شعله ور، زمام اختيار از كف او مى ربايد. در اينجا برعكس عشق ناب و پاك، فسادزايى و گستاخى و پرده درى رخ مى دهد. بعد از آنكه زليخا در جذب و جلب يوسف ناكام مى شود، نقشه نهايى اش را طرح مى كند و يوسف را به خلوتگاه مطمئنى مى برد و او را به خويش مى خواند. يوسف(ع) به سنت هميشگى خداوند تصريح مى كند:
«اِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظالمين.» (يوسف، ۲۳)
سنت خداوند بر آن است كه كسانى كه از حدود او تجاوز كنند و به ظلم و گناه آلوده گردند، به فلاح و پيروزى نرسند. عشق ورزيدن به زنى كه همسر دارد و اجابت دعوت او، ظلم است و ظلم عاقبت ندارد.
و بعد، از صحنه گناه فرار مى كند. اين صحنه، صحنه مجاهده عظيم يوسف است زيرا يوسف جوانى است در اوج غرايز نفسانى و مانند هر انسان ديگرى، جمال ماهرويان، قلبش را به لرزه مى اندازد و وسوسه شيطانى هم بر جاذبه جنسى علاوه مى گردد. اگر او به زليخا توجه نمى كند، نه از آنروست كه هوس و خواهش نفسانى ندارد و زيبايى ماهرويى چون زليخا براى او بى جاذبه است، نه؛ بلكه او انسانى مؤمن و خداترس است و با اينكه در اينجا هيچ مانعى نيست و زليخا هم توان و امكان پرده پوشى كامل بر اين گناه دارد، ولى يوسف خود را در محضر خدا مى يابد و مى داند كه خداوند از هوسبازى بيزار است و اجابت در خواست زليخا مساوى با تجاوز به حدود خداوند است، لذا به خدا پناه مى برد:
«قال معاذاللَّه» (يوسف: ۲۳)
تا خداوند به عنايت و عصمت خودش او را بر خواهش نفس پيروز گرداند و از سقوط در گرداب گناه حفظ نمايد. اوج مجاهده يوسف(ع) با هوس شعله ور، آمال نفسانى و غرايز جنسى در صحنه بعدى است. زنان دربارى از داستان عشق زليخا باخبر شده اند و در صددند ماهپاره اى را ببينند كه زليخا را شيدا و مجنون ساخته و از اريكه قدرت و شوكت به زير كشيده و به خواهش و التماس وا داشته است. طبيعى است كه زليخا هم به آسانى حاضر نيست ماهپاره خود را به آنان عرضه كند و در معرض ربودن آنان قرار دهد. پس زنان بايد مكرى كنند كه زليخا ناچار شود يوسف را به آنان بنماياند. بهترين نقشه، هوسباز، ضعيف و ناتوان معرفى كردن زليخا در برابر عشق برده اى كنعانى است. وقتى سخن زنان دربارى و رقيبان به زليخا مى رسد، خشمگين مى گردد و براى مجاب كردن آنان در حق به جانبى خودش جز عرضه يوسف راهى نمى یابد. مجلس مى آرايد و چاقو و ترنج به دستان رقيبان مى دهد و يوسف را بر آنان عرضه مى دارد. به ناگاه زليخا نه يك نفر كه چندين ده نفر مى شود كه هر كدام يوسف را به خود يا حداقل به اجابت دعوت زليخا اشارت مى نمايند و زليخا هم با نهايت بى پروايى و گستاخى اعلام مى كند:
«اين است آن كس كه در بارهاش مرا سرزنش مى كرديد و من از او كام خواستم و او عصمت ورزيد و اگر امر مرا اطاعت نكند زندانى و خوار خواهد شد.» (يوسف، ۳۲)
زليخا در نهايت گستاخى، به امر و تحكم با يوسف رفتار مى كند و زليخاهاى ديگر نيز هر كدام با ناز و كرشمه و ديگر حيله ها، يوسف را به سوى خود مى خوانند و اين چنين است كه يوسف در دام خيل زليخاها مى افتد. همان عظيم دامى كه پادشاه مصر در باره آن از زنان پرسيد:
«مطلب شما چه بود آنگاه كه از يوسف كام مى طلبيديد؟» (يوسف، ۵۱)
و اينجاست كه يوسف(ع) با همه ايمان و اعتقاد و پاكدامنى و عفت و انتساب به خاندان شرافت و نجابت و ...، در برابر خواهش هاى اين همه زليخاى ماه رو و در برابر طغيان و شعله ور شدن غريزه قدرتمندش، راهى جز پناه بردن و استغاثه نمى يابد و به پيشگاه خدا از اين فتنه عظيم شكايت مىبرد و نجات مى طلبد:
«خداى من، زندان، مرا خوشتر از اجابت خواهش شيطانى اينان است و اگر كيد و مكر اينان را از من نگردانى، به آنان مى پرم و از جاهلان خواهم بود.» (يوسف، ۲۳)
عشق پاك و ناب، عشقى بود كه كوشش در راه وصال آن پسنديده و ارزشمند بود و شايسته بود كه بنده از خداوند اجابتش را بطلبد و سعى و كوشش براى وصال آن عبادت به حساب مى آمد اما از هوس شعله ور بايد به خدا پناه برد و اجابت آن ظلم عظيم و مقاومت در برابر آن مجاهده بى نظیر است. اين حديث ناظر به هوس شعله ور است:
«مجاهدِ شهيد در راه خدا، اجرش از كسى كه امكان اجابت هوس برايش مهيا باشد ولى عفت ورزد، بيشتر نيست. چنين انسان عفيف و پاكدامنى نزديك است از زمره ملائكه به حساب آيد.»
(حکمت ۴۷۴ کتاب شریف نهج البلاغه)
در داستان فوق، حق تعالى اوج پرده درى، گستاخى و بى حيايى اجابت كننده هوس شعله ور را نشان مى دهد.
در هوس شعله ور، مدعى عشق نه تنها طالب عفت و پاكدامنى محبوب نيست بلكه او را بى حريم مى خواهد.
يكى از قربانيان هوس شعله ور مى گويد:
«هميشه با خود مى گفتم: چرا او دوست ندارد من وقار و سنگينى خود را حفظ كنم و اصرار دارد كه با دوستى خارج از ضابطه با او، شخصيت و ارزشم را پايين آورم.»
عاشق حقيقى نه خودش براى رسيدن به وصال به ظلم و گناه آلوده مى گردد و نه محبوب را به سوى ظلم و گناه سوق مى دهد. مدعيانى كه در عشق ورزيدن، حدود الهى را رعايت نمى كنند و محبوب را نيز بى پروا مى خواهند، عاشق نيستند بلكه هرزگانى هستند در پى كامجويى و برآوردن هوس هاى شعله ورشان.
دختر جوانى كه مدتى به دام يكى از اين مدعيان عشق افتاده مى گويد:
«هفده ساله بودم كه نامه اى به دستم داد. او را قبلاً ديده بودم ولى احساس خاصى نسبت به او نداشتم اما در نامه اش به من اظهار عشق شديد كرده و وعده هاى زيادى داده بود كه به من علاقه فراوان دارد و در آرزوى ازدواج با من است. نامه های بعد را روزهاى بعد، از او دريافت كردم [و بالاخره به او علاقه مند شدم و باب رابطه بين ما باز شد ]تا اينكه فهميدم او جوان هرزه اى است كه ... . وقتى به واقعيت پى بردم، او را از انصراف خود آگاه كردم ولى او به پخش شايعه عليه من پرداخت و ... و حالا تهديد مى كند كه اگر بخواهى با كسى ديگر ازدواج كنى، نامه ها و عكس تو را كه دارم به او نشان مى دهم و ...»
مدعيانى كه دم از عشق مى زنند ولى با محبوب خود دور از چشم پدر و مادر خود و او رابطه غلط برقرار مى كنند و محبوب خود را به مجالس مختلط مى برند و با ديگران آشنا مى كنند و ...، اين گونه افراد نه عاشق بلكه هرزه هاى هوسبازند. اگر عشق ناب در آنها باشد، با رعايت حرمت و شخصيت، طرف مقابل، در اولين قدم با پدر و خانواده او مسئله را مطرح مى كند و به كسب آگاهى عميقتر از يكديگر مى پردازند و چند جلسه خانوادگى و حضورى با هم صحبت مى كنند و بعد از بررسى همه جوانب چنانچه همديگر را مناسب تشخيص دادند، ازدواج مى كنند. دعوت كنندگان به رفاقتهاى نامشروع و آمد و رفتهاى غلط و تهديدكنندگان و ... هوسبازان شيطان صفتند نه عاشقان فرشته صفت.
كسانى كه از انسانيت، شرافت و كرامت بويى برده اند، گرچه دنبال غذا و لذت هم هستند ولى آنها را با حفظ حرمت و كرامت و شرافت انسانى خود مى طلبند و حاضر نيستند براى رسيدن به لذتهاى خود شرافت و حرمت و انسانيت خود را لكه دار كنند. اين گروه، تحمل گرسنگى را بر لذت بردن از خوان پهن شده در مزبله ترجيح مى دهند و به هيچ نسبت حاضر نيستند براى لحظه اى كنار چنان سفرهاى بنشينند.
۳- ايثارگرى عشق و سلطه جويى هوس؛
عشق پاك، عاشق را محبّ معشوق و طالب سعادت، آسايش و كمال او بار مى آورد و گرچه وصال محبوب غايت آرزوى اوست ولى حاضر است براى رضاى محبوب حتى از اين وصال چشم بپوشد و هر چه دارد در راه محبوب ايثار كند و فقط به تمناى وصال بسنده نمايد. او محبوب را نه براى خواهش دل خودش، بلكه براى كمالاتى كه در او هست مى طلبد و مى خواهد در كنار وى و به كمك او راه بندگى را بپويد و با انس و آرامش حاصل از همسرى او، در بندگى كوشاتر باشد. ولى هوسبازانِ مدعى عشق، در پى جستن رضاى دل و كام خويش هستند نه كام دادن به محبوب.
«جوهر عشق، رنج بردن براى چيزى و پروردن آن است. عاشق نسبت به معشوق احساس مسئوليت مى كند و آماده ايثارگرى است ولى مدعى عشق به جاى احساس مسئوليت نسبت به معشوق در پى سلطه جويى و تملك اوست. در آنجا كه احترام است، استثمار نيست.»
منبع:کتاب هنر عشق ورزيدن، اريك فروم، ترجمه پورى سلطانى، صفحه ۴۱
داستان زير مى تواند معيارى براى شناسايى محبت صادقانه از خواهش نفسانى باشد.
گفته اند مردى فقير و مؤمن به مردى مؤمن و ثروتمند ارادت داشت زيرا او را در ايمان صادق مى دانست. روزى به حاجت نزد دوست ثروتمندش رفت و دوست ثروتمند كه بارها از وى ابراز ارادت ديده بود، در مقام امتحان وى برآمد و با اينكه مى توانست خواسته وى را برآورد، ولى اجابت نيازش را رد كرد. مدتى گذشت و در ارادت مرد فقير نسبت به خود خللى نديد. دو بار ديگر نيز تقاضا و عرض حاجت دوست فقيرش را به عمد رد كرد ولى در دوستىِ وى خللى مشاهده نكرد. بعد از بار سوم روزى به او گفت: اى دوست، سه بار به من عرض حاجت كردى و هر سه بار تو را جواب رد دادم با اينكه مى توانستم خواسته ات را برآورده سازم و خودت هم بر توانايى من عالم بودى ولى در اين مدت و با وجود اين سه بار نامهربانى من، در دوستى تو نسبت به خود خللى و نقصانى نيافتم. علت چه بود؟
مرد فقير جواب داد: من تو را نه براى خودم بلكه براى صفات متعالى ات كه مىشناختم دوست مىداشتم و لذا اجابت نكردن تو خواسته هاى مرا، در آن محبت خللى ايجاد نمى كرد. اگر تو همين گونه بارها هم مرا رد كنى باز هم تو را به خاطر كمالات وجودى ات دوست خواهم داشت.
اگر عشق ناب و پاك و ناشى از شناخت و مبتنى بر كمالات نفسانى باشد، به هيچ وجه نه از بين مى رود و نه نقصان مى يابد هر چند كه از محبوب نامهربانى ها ببيند و چنين عاشقى ايثار و فداكارى و جلب رضايت محبوب را بسيار بيشتر از وصال وى دوست مى دارد.
۴- عشق ناب، طريق عشق حقيقى است؛
عشق به كمال مطلق و يگانه بى نظير و جمال جميل وى در نهاد همه انسانها هست و عشق ناب، مظهرى از آن عشق مطلق است. عاشق در عشق ناب و پاك، در محبوب خود رنگ و بوى محبوب مطلق را مى يابد و بدو عشق مى ورزد و عشق به او برايش رشدآور است. به او روح تازه مى دمد و قوت و قدرت او را چندين برابر مى كند. تنبلى و سستى را از او دور مى سازد و نشاط و شادابى و كوشش را جايگزين آن مى گرداند. بينش او را نسبت به جهان تغيير مى دهد و زيبايى مطلق را در چهره زيباى محبوب مىبيند.
چنين عاشقى با عشق ورزيدن، خود را وسعت مى بخشد و توانمندتر مى سازد. اين عاشق براى رسيدن به معشوق صبورى مى كند و همچون فرهاد سالها تيشه به كوه مى زند. عشق ناب اگر شوريدگى مى دهد، توان صبورى هم مى دهد. اگر هيجان زندگى مى دهد، توان تحمل فراق براى وصال نهايى را هم مى دهد.اگر چنان به خاطر اين دلدادگى هيجان زده ايد كه تاب تحمل و طاقت صبورى را نداريد، اين دلدادگى عشق نيست.
اى برادر و خواهر مدعى عشق، در خود بنگر، آيا از آن دم كه خود را عاشق يافته اى، به خداوند، معنويات، خدمت به خلق، كار و كوشش و تلاش، احترام گذاشتن به اطرافيان، رقت قلب و صفاى نفس نزديكتر شده اى؟!
اين جمله امام سجاد(علیه السلام)، داستان عشق واقعى را به ما نشان مى دهد:
«اللهم ارزقنى حُبَّك و حبَّ من يُحِبُّكَ و حبَّ كلَّ عملِ يُوصلنى الى قربك» (مناجات محبّان)
حبّ خدا، حب محبوب (مؤمن و صاحب كمالى كه شايسته محبوب بودن است) و حب هر عمل صالحى كه انسان را به خدا مى رساند. اين سه با هم و در يك راستايند. اگر محبتى در اين سرى نيست، عشق ناب نيست بلكه هوس شعله ور مى باشد.
بسيار شنيده ايد كه جوان تنبل، كسل، بداخلاق، فرارى از مسئوليت و وظيفه و ... عاشق شده و به ناگاه همه آن اخلاقيات و روحيات ناپسند از او رخت بربسته و به عكس آنها متخلّق شده است. او صبح زود از خواب برمى خيزد، بعد از انجام عبادت صبحگاهى با نشاط و علاقه دنبال كار و كسب مىرود. حرمت پدر و مادر و اطرافيان را نگه مى دارد و به ديگران عشق مى ورزد و ... اينها همه نشانه عشق پاك اوست و اين عشق پاك آثار مثبت فراوان ديگرى در پى خواهد داشت؛ پس مناسب است كه هر جوانى در خلوت خود با خدا از او عشق بخواهد، عشق به بندگانى كه شايسته محبوب واقع شدن هستند و محبوبى كه شايسته عشق ورزيدن باشد. تقاضاى محبوب رعنا، باكمالات، مؤمن، جوانمرد، پاكدامن، عفيف و ... آرزوى ارزشمندى است كه شايسته است در قنوت از خدا خواسته شود و در روايات از معصومين رسيده كه يكى از مصداق هاى حسنه دنيا در دعاى «ربنا آتنا فى الدنيا حسنةً و فى الاخرة حسنةً ...» همسر شايسته است. پس اى دختر و پسر جوان، اى عزيزانى كه هنوز سامان نيافته ايد، در قنوت نمازتان با تضرع و التماس از خداوند معشوقى بخواهيد كه تا آخر عمر شايسته عشق ورزيدن باشد و مونسى كه در تمام لحظات زندگى از مصاحبت با او لذت ببريد.
آرى، خواهر و برادر گرامى، عشق ناب بجوييد و اگر يافتيد، قدر آن را بدانيد كه عشق در هر حال سازنده و رشددهنده است و معشوق تعالى دهنده، عشق ناب، هم آمدنش و هم رفتنش كمال زاست.
و در آخر آنكه، عشق ناب زيرمجموعه عشق به كمال مطلق است و هيچ گاه بر عشق به كمال مطلق غلبه نمى كند.
قرآن مى فرمايد:
«آنان كه مؤمن هستند، عشقشان به خدا شديدتر از همه عشقهاى ديگرشان است.» (بقره، ۱۶۵)
اگر به محبوبى دل بسته ايد و اين دلبستگى شما به حدى است كه براى وصال حاضريد بندگى خدا را كنار نهيد، اين عشق ناب نيست بلكه هوس شيطانى است. عشق ناب در راستاى عشق به كمال مطلق و زيرمجموعه آن است.
منبع:
آقای احمد حیدری ، مجله پیام زن
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: عفت ، ازدواج
برچسبها: عشق , احمد حیدری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
«مَنْ تَرَكَ مَعْصِيَةَ اللَّهِ مَخَافَةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرْضَاهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَة»
« اگر کسی از ترس خداوند متعال نافرماني او را ترک کرد، خداوند متعال روز قیامت او را راضی خواهد کرد.»
منبع حدیث:
کتاب شریف بحار الانوار ،تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره)، جلد۶۸ ، صفحه ۲۰۵ ،حدیث شماره ۱۰
_____________________
آقای ملا صالح مازندرانی(ره) در توضیح این حدیث بیان زیبایی دارد. می فرماید: پیامبر اکرم(ص) در این حدیث نفرموده است خدا چگونه او را راضی می کند. چرا؟ به خاطر این که عقل ما به حقیقت پاداشی که خدا می خواهد به بنده ای بدهد نمی رسد.
گاهی پدری به فرزند خود می گوید: شما فلان کار را انجام بده، من شما را راضی می کنم. کارفرمایی به کارگر خود می گوید: دو ساعت بیشتر کار کن، من شما را راضی می کنم. اینها همه قابل پیش بینی است.
اما اگر خداوند متعال به بنده ای بگوید: من به خاطر این که گناهی را ترک کردی، فردای قیامت شما را راضی می کنم، این قابل پیش بینی نیست. اگر امکان داشت پیامبر اکرم(ص) توضیح دهد، آن حضرت از این که بفرماید خداوند متعال چگونه بنده را راضی می کند، دریغ نداشت.
آقای ملا صالح مازندرانی(ره) می فرماید: ما حقیقت و کنه لطفی که خداوند متعال می خواهد به صابران در برابر گناه عنایت کند، نمی توانیم درک کنیم. لذا پیامبر اکرم (ص) سربسته اشاره کرده است.
ایشان یک اشاره کوتاهی دارند که زیباست. می فرمایند: پیامبر اکرم (ص) که نفرموده است، ولی من همین قدر می توانم بگویم که از یک آیه قرآن می توان فهمید که خداوند متعال می خواهد چه پاداشی به اینها بدهد. می گوید: خداوند متعال در سوره مبارکه توبه آیه شریفه ۷۲ فرموده است:
وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ
خداوند به مردان و زنان با ایمان، باغ هایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسکن های پاکیزه ای در بهشت های جاودان نصیب آنان ساخته، و خشنودی و رضای خدا از همه اینها برتر است؛ و پیروزی بزرگ همین است!
صدق الله العلی العظیم
خداوند متعال در این آیه به اهل ایمان در سه مرحله وعده داده است: مرحله اول «جنات». مرحله دوم، خانه ها، مرحله سوم، «جنات عدن؛ بهشت جاودانه» یعنی تمام نمی شود و زوال پذیر نیست. ولی قرآن این ها را کافی نمی داند. بعد می فرماید: خداوند متعال از تو راضی است.
بعضی ها می گویند: چرا قرآن همیشه پاداش های مادی را می گوید. و پاداش های معنوی در قرآن کمتر گفته شده است. اتفاقا این آیه شریفه از آیاتی است که پاداش معنوی را مطرح می کند. بعد از «جنات تجری من تحتها الأنهار» و بعد از «مساکن» و بعد از «فی جنات عدن» می فرماید: «رضوان من الله أکبر، و رضایت خداوند بالاتر است.» یعنی خدا از تو راضی است. این که خداوند متعال از کسی راضی باشد، برترین پاداش است.
آقاي مجلسی (ره) می فرماید:ما در واجبات خیلی مشکل نداریم و آنها را انجام می دهیم ولی ما در برابر گناه کمتر صبر می کنیم و بیشتر در مورد پایداری در برابر گناه مشکل داریم . انجام واجبات و مستحبات خیلی دشوار نیست . ما برای مستحبات و زیارات خیلی آمادگی داریم ولی در مورد صبر بر گناه آمادگی لازم را نداریم . نماز خواندن کار خیلی سنگینی نیست . اگر انسان در مقابل گناه مقاومت کند هنر کرده است .
منبع توضیح:
آقای سید حسین حسینی قمی ،برنامه سمت خدا
_____________________
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
«سَبْعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي ظِلِّهِ يَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ إِمَامٌ عَادِلٌ وَ شَابٌّ نَشَأَ فِي عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَجُلٌ قَلْبُهُ مُتَعَلِّقٌ بِالْمَسْجِدِ إِذَا خَرَجَ مِنْهُ حَتَّى يَعُودَ إِلَيْهِ وَ رَجُلاَنِ كَانَا فِي طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاجْتَمَعَا عَلَى ذَلِكَ وَ تَفَرَّقَا وَ رَجُلٌ ذَكَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِياً فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ وَ رَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ حَسَبٍ وَ جَمَالٍ فَقَالَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ وَ رَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا حَتَّى لاَ يَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا يَتَصَدَّقُ بِيَمِينِهِ.»
« هفت گروه اند كه خداى متعال،آنان را در آن روزى كه سايهاى [و پناهى] جز سايۀ او نيست،در سايۀ خود،جاى مىدهد:پيشواى دادگر؛جوانى كه در عبادت خداوند،رشد و پرورش يافته باشد؛مردى كه دلبستۀ مسجد باشد؛دو مردى كه به خاطر خدا،دوستى ورزند و بر اين دوستى گرد آيند و بر آن،از هم جدا شوند؛مردى كه زنى صاحب جاه و جمال،او را به خود بخوانَد،ولى او به آن زن بگويد:من از خدا مىترسم؛ و مردى كه در خلوت،خدا را ياد كند و چشمانش اشكبار شوند، و مردى كه صدقۀ پنهانى بدهد،آن سان كه دست چپ او،از آنچه دست راستش انفاق مىكند،آگاه نشود.»
منبع حدیث:
کتاب شریف بحار الانوار , تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره)، جلد ۶۶ , صفحه ۳۷۷
_____________________
پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله):
«ما مِن شَيءٍ أحَبَّ إلى اللّٰهِ تعالىٰ مِن شابٍّ تائبٍ،وما مِن شَيءٍ أبغَضَ إلى اللّٰهِ تعالىٰ مِن شَيخٍ مُقيمٍ علىٰ مَعاصِيه»
«هيچ چيز نزد خداوند متعال محبوبتر از جوان توبهگر نيست و هيچ چيز نزد خداوند متعال منفورتر از پيرى كه بر گناهانش مداومت كند نمىباشد.»
منبع حدیث:
کتاب کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال ، تالیف آقای علاءالدین علی بن حسام ، جلد ۴ ، صفحه۲۱۷ ، حدیث شماره ۱۰۲۳۳
_____________________
پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله):
«إنَّ اللّٰهَ تعالىٰ يُباهِي بالشابِّ العابِدِ المَلائكةَ،يقولُ:اُنظُرُوا إلىٰ عَبدي ! تَرَكَ شَهوَتَهُ مِن أجلي»
«خداوند متعال به وجود جوان عبادت پيشه بر فرشتگان مىنازد و مىفرمايد:بنگريد اين بندۀ مرا! به خاطر من از شهوت خويش دست كشيده است.»
منبع حدیث:
کتاب کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال ، تالیف آقای علاءالدین علی بن حسام ، جلد ۱۵ ، صفحه۷۷۶ ، حدیث شماره ۴۳۰۵۷
_____________________
پيامبر اکرم( صلى الله عليه و آله):
«ما مِن شابٍّ يَدَعُ للّٰهِِ الدنيا ولَهوَها وأهرَمَ شَبابَهُ في طاعَةِ اللّٰهِ إلّا أعطاهُ اللّٰهُ أجرَ اثنَينِ وسَبعينَ صِدِّيقاً.»
«هيچ جوانى نيست كه دنيا و خوشيهاى دنيا را به خاطر خدا رها كند و جوانيش را در راه طاعت خدا به پيرى رساند، مگر اين كه خداوند پاداش هفتاد و دو صدّيق را به او عطا فرمايد.»
منبع حدیث:
کتاب شریف بحار الانوار ، تالیف آقای مجمد باقر مجلسی (ره)،جلد ۷۴،صفحه ۸۴
_____________________
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
«إنَّ أحَبَّ الخلائقِ إلى اللّٰهِ عَزَّوجلَّ شابٌّ حَدَثُ السِّنِّ في صُورَةٍ حَسَنَةٍ جَعَلَ شَبابَهُ وجَمالَهُ للّٰهِِ وفي طاعَتِهِ،ذلكَ الذي يُباهِي بهِ الرحمٰنُ ملائكَتَهُ،يقولُ:هذا عَبدِي حَقّا»
«محبوبترين خلايق نزد خداوند عزّوجلّ جوان نورستۀ خوش سيمايى است كه جوانى و زيبايى خود را براى خدا و در راه طاعت او بگذارد.خداوند رحمان به وجود چنين جوانى بر فرشتگانش مىنازد و مىفرمايد:اين است بندۀ راستين من.»
منبع حدیث:
کتاب کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال ، تالیف آقای علاءالدین علی بن حسام ، جلد ۱۶، صفحه۶۵۹ ، حدیث شماره ۴۳۱۰۳
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: عفت
برچسبها: حسین حسینی قمی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه ۲۱ سوره مبارکه نور
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَىٰ مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از گامهای شیطان پیروی نکنید! هر کس پیرو شیطان شود (گمراهش میسازد، زیرا) او به فحشا و منکر فرمان میدهد! و اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود، هرگز احدی از شما پاک نمیشد؛ ولی خداوند هر که را بخواهد تزکیه میکند، و خدا شنوا و داناست!
صدق الله العلی العظیم
_____________________
امام باقر( علیه السلام )می فرمایند:
«لَمّا دَعا نوحٌ علیه السلام رَبَّهُ عز و جل عَلى قَومِهِ أتاهُ إبلیسُ لَعَنَهُ اللّه ُ، فَقالَ: یا نوحُ... اذکُرنی فی ثَلاثَةِ مَواطِنَ، فَإِنّی أقرَبُ ما أکونُ إلَى العَبدِ إذا کانَ فی إحداهُنَّ: اُذکُرنی إذا غَضِبتَ، وَاذکُرنی إذا حَکَمتَ بَینَ اثنَینِ، وَاذکُرنی إذا کُنتَ مَعَ امرَأَةٍ خالِیا لَیسَ مَعَکُما أحَدٌ.»
« وقتى که نوح علیهالسلام به درگاه پروردگار عزوجل قومش را نفرین کرد، شیطان ـ که نفرین خدا بر او باد ـ نزد وى آمد و گفت: اى نوح! مرا در سه جا یاد کن؛ چرا که من در آن مکانها نزدیکترین حالت را به بندگان دارم:
هنگامى که خشمگین شدى، مرا یاد کن؛
هنگامى که میان دو نفر داورى مىکنى، مرا یاد کن؛
و هنگامى که با زنى خلوت کردى و دیگرى با شما نیست، مرا یاد کن.»
منبع حدیث:
کتاب شریف بحار الانوار،تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره) ،جلد ۱۱،صفحه ۳۱۸،حدیث ۲۰
_____________________
هجوم شیطان از سمت چپ انسان
امام باقر(ع) مي فرمايد :حمله از سمت چپ از طريق ايجاد ميل به شهوت حرام است .يعني انسان را به سوي شهوت هاي غير شرعي و حرام دعوت مي کند با وعده هاي دروغين و ترفندهايي که شيطان دارد. وقتي ابليس رانده ي درگاه الهي شد بخاطر شش هزار سال عبادتش از خداوند درخواستي کرد و دام هايي را طلبيد تا پيش روي ما پهن کند تا بتواند ما را گرفتار کند. خداوند فرمود: بخواه، عطا خواهي شد. او دام ها و فتنه هايي را خواست ،هرچه خدا به او عطا مي کرد او مي گفت :بيشتر،بيشتر. تا به عاملي رسيد که گفت بس است و آن وقتي بود که به عامل ايجاد شهوت حرام بين زنان و مردان و جلوه فروشي هاي حرام زنان و بي غيرتي مردان در مقابل آن رسيد. شيطان گفت که با اين عامل، همه ي انسانها را درو مي کنم. اين عامل بسيارخطرناکي است .پيامبر فرمود: خداوندهيچ پيامبري را مبعوث نکرده است مگر اينکه ابليس از انحراف او در مورد شهوت مايوس نبوده است .هيچ عاملي در نزد من خطرناک تر از شهوت انگيري حرام نيست . يعني شيطان از عامل شهوت حتي درمورد تمام پيامبران هم مايوس نبوده است که بتواند آنها را زمين بزند. در نزد پيامبر هم اين عامل خطرناک ترين راه لغزش در برابر خداوند تلقي مي شود. پس ما بايد روي اين عامل تامل داشته باشيم و راه کار مديريت شهوت را بررسي کنيم و پيش برويم زيرا شيطان از هر راه و ترفندي استفاده مي کند تا ما را به سمت شهوت انگيزي حرام پيش ببرد. احدي از بشر نبايد خودش را از اين عامل مصون بداند. يوسف پيامبر وقتي در معرض شهوت انگيزي حرام زليخا قرار مي گيرد و پشت هفت درقفل زده قرار مي گيرد، مي گويد: من نفس خودم را مبرا از گناه نمي دانم من هم نفس اماره دارم مگر اين که خداوند به من کمک کند و مرا از اين دام نجات بدهد.
اگر فرزند آدم در ورطه ي شهوت حرام افتاد و لذت حرام را چشيد، توبه کردن خيلي سخت مي شود. امام حسين (ع)وقتي با عبدالله بن عمر در مکه روبرو مي شود ،او را دعوت به زندگي رحماني مي کند و از راه بيعت با يزيد باز مي دارد ولي او قبول نمي کند و مي گويد :خداحافظ اي کشته شده ي راه خدا. امام حسين به عبدالله بن عمر مي فرمايد: در بي ارزشي اين دنيا همين بس است که سرپيامبري مثل يحيي به يک زن فاسق بي بند و بار هديه شد و مهريه او قرار گرفت. داستان حضرت يحيي اين طور بود که يحيي بن زکريا براي يک شهوت جويي حرام پادشاه فلسطيني بنام هيروديت که عاشق برادرزاده خودش بنام هيروديا شده بود ،کشته شد. با اينکه او کتاب تورات را مي خواند ولي ازداوج عمو و برادرزاده را حلال اعلام کرد. يعني حرام الهي را حلال اعلام کرد. حضرت يحيي اعلام کرد که اين حرام قطعي الهي است و هيچ وقت حلال نمي شود. و مردم را در برابر اين حريم شکني الهي شوراند. برادرزاده در برابر عمو جلوه گري مي کرد و وقتي شهوت او را برانگيخت ،گفت که مهريه ازدواج با من، سر يحيي بن زکريا است که دارد آبروي ما را در شهر مي برد. و نمي گذارد ما به عشق مان برسيم. اين باعث شد که سربريده ي يحيي مقابل حاکم فلسطين قرار بگيرد .حاکم خواست که عقد را جاري کند، صداي سربريده ي يحيي از تشت طلا بيرون آمد که عفت پيشه کن اين ازدواج براي تو حلال نيست . جشن بهم ريخت.
شباهت امام حسين(ع) با حضرت يحيي در اين است که انگيزه ي کشتن امام حسين(ع) براي رسيدن به لذتهاي حرام بود. عمربن سعد مي گويد که به من وعده داده شده است که به ملک ري برسم که حجله آن هميشه باز است و هر شب يک زن در کنار من قرار مي گيرد ،پس شهوت در آن دائمي است. شباهت ديگر صحبت کردن سربريده ي امام حسين(ع) در تشت طلا در برابر يزيد است.
منبع: آقای محمد باقر حیدری کاشانی،برنامه سمت خدا
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: عفت
برچسبها: محمد باقر حیدری کاشانی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ :
«إِنِّي لَأَعْلَمُ آيَةً لَوْ أَخَذَ بِهَا النَّاسُ لَكَفَتْهُمْ وَ مَنْ يَتَّقِ اللّٰهَ الْآيَةَ فَمَا زَالَ يَقُولُهَا وَ يُعِيدُهَا.»
منبع حدیث:
کتاب شریف بحار الانوار ، تالیف آقای محمدباقر مجلسی (ره)،جلد ۶۷،صفحه ۲۸۱
در روایتی از وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که حضرت فرمودند: یک آیه در قرآن هست که اگر همه مردم به این آیه متوسل بشوند این آیه برای آنها کافی است. وقتی پرسیدند کدام آیه است حضرت این آیه شریفه را خواندند «وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلِّ شَیءٍ قَدْرًا» این آیه سه فراز دارد. فراز اول، در شرایط سختی که همه چیز حکم می کند که انسان باید از تقوا و مسیر خدا جدا بشود و همه عوامل ظاهری به ما دیکته می کنند که حرف خدا را کنار بگذار تا از بن بست نجات پیدا بکنی، ما را به تقوا دعوت می کند. در این شرایط خدای متعال ما را دعوت به تقوا می کند و می فرماید که اگر در این شرایط تقوا داشتید خدای متعال دو کار را برای شما انجام می دهد: یکی اینکه شما را از بن بست بیرون می برد و راه را برای شما باز می کند و دوم اینکه شما را تأمین می کند و از آن جایی که فکر نمی کردید به شما روزی می دهد و از مسیری که گمان نمی کردید خدا رزق شما را می رساند.
خیلی وقتها گناهان ما به دلیل فقرمان است؛ مثلاً یک چیزی می خواهیم و برای رسیدن به آن خواسته فرمان خدا را زیر پا می گذاریم؛ خدای متعال می گوید اگر تقوا داشتید من خودم هدایتتان می کنم و از جایی که فکر نمی کنید شما را تامین می کنم. از این قسمت اول آیه استفاده می شود که خدای متعال در یک شرایط سخت که بحسب ظاهر راه خروج نداریم، ما را به تقوای خودش امتحان می کند و اصلاً جای تقوا اینجا است. غیبت نکردن خیلی وقت ها خیلی آسان است؛ اما آنجایی تقوا داشتن سخت است که انسان احساس می کند چاره ای ندارد که آبروی مومنی را بریزد تا بار خودش را ببندد، یعنی هر چقدر هم نگاه می کند می بیند راه های دیگر بسته و همین یک راه باز است؛ اگر همین یک کلمه را بگوید گرچه یک کس دیگر را گیر انداخته اما خودش خلاص می شود.
خدای متعال درعالم امتحان یک موقعی راه حلال را می بندد بطوری که هر چقدر این در آن در می زنی راه حلال باز نیست و تنها راه این است که العیاذ بالله حرف خدا را زیر پا بگذاری؛ مثلاً انسان احتیاج مالی دارد در همین شرایط احتیاج خدای متعال اتفاقاً راه حلال را می بندد و راه شبهه ناک به حرام را پیش روی انسان باز می کند. گاهی همه عوامل می گوید تو چاره نداری، این مال حرام را بگیر، این رشوه را بده، این یک دروغ را بگو، این رشوه یا این ربا را بگیر تا مشکلت حل شود؛ ولی خدای متعال به ما اجازه نمی دهد. تقوا اینجا معنا دارد که انسان در یک شرایطی قرار می گیرد که راه ها بسته هستند و اگر بخواهد راه خدا را برود بحسب ظاهر به نتیجه نمی رسد؛ ولی خدای متعال می فرماید که تقوا داشته باشید.
گاهی جامعه ای در شرایط سخت قرار می گیرد. دشمن غدار قوی از همه طرف جامعه را محاصره می کند و می خواهد جامعه را تسلیم کند و اگر تسلیمش شدی شما را تا گاو و ماهی می برد «وَلَنْ تَرْضَی عَنْک الْیهُودُ وَلَا النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»(سوره مبارکه بقره/آیه شریفه١٢٠) دست از سر ما که بر نمی دارد می گوید قدم به قدم به عقب برو و اسلام را تحویل بده کاری با تو نداریم. از طرفی هر طور که حساب کنیم واقعاً بن بست است؛ یعنی نه در موازنه اقتصادی و نه در سلاح اتمی بحسب ظاهر حریف آنها هستیم. بحسب ظاهر راه همین است که دست برداریم و تسلیم بشویم با دشمن کنار بیاییم ولی خدای متعال اجازه می دهد؟ نه اتفاقا امتحان همین جا است.
جوان نیاز غریزی دارد اما گاهی در یک شرایطی خدای متعال راه حلال را می بندد و راه حرام را باز می گذارد. یک نکته را هم اینجا تذکر بدهم که ساختارهای اجتماعی باید روان باشد و راه حلال همیشه باید باز باشد. این کاری که تمدّن غرب کرده خدا ریشه این تمدّن را بکند مثل باغی است که آب را به رو آن ببندی و بعد کبریت بکشی. شرایط استفاده را روی جوان های ما می بندد سن ازدواج تا سی سال می رود و بعد هم راه حلال بسته است؛ نه شغل دارد و نه کار. اینهـا را ساده نگیرید، اینهـا مدل های سرمایه داری است که در دوران بازسازی به اینهـا عمل کردیم و الان هم در حال احیاء شدن است. من از آن دفاع نمی کنم زیرا باید شرایط اجتماعی برای ازدواج روان باشد؛ ولی در همین شرایط روان خدای متعال یک جایی بنده اش را امتحان می کند یعنی باب حلال را می بندد و باب حرام را باز می کند. همه چیز می گوید گناه بکن؛ اما اگر طرف خدا را گرفتی دو نتیجه دارد: یکی جعل له مخرجا دوم و یرزقه من حیث لا یحتسب.
امداد الهی به اولیاء و انبیاء در نتیجه رعایت تقوا و انجام فرمان الهی
یوسف صدیق در شرایطی قرار گرفت که همه چیز می گفت: گناه کن، چون برده آن خانه آن هم در نظام برده داری مصر بود و همه درها هم بسته بود و زلیخا همه جور خودش را آرایش کرده بود. شرایط به گونه ای بود که می گفت: تسلیم باش؛ ولی خدا در قرآن می فرماید: «وَ اسْتَبَقَا الْبَابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»(سوره مبارکه یوسف/ آیه شریفه ۲۵) طوری فرار کرد که مانند مسابقه شد. در این مسابقه از دربند اول تا دربند هفتم باز شد. به دربند هفتم که رسیدند عزیز مصر پیدا شد. زلیخا رو کرد به همسرش و گفت: کسی که قصد سوء به همسر شما داشته باشد مجازاتش چیست؟ یا باید زندانی اش کنید یا یک عذاب الیم و مجازات سختی که عبرت بشود. حضرت یوسف فرمود: «هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي»(سوره مبارکه یوسف/آیه شریفه۲۷)؛ یعنی من بنای مراوده نگذاشتم بلکه آغاز از او است و او مراوده کرد. زلیخا یک فرصتی را انتخاب کرده بود که همسرش منزل نباشد اما خدای متعال او را به طرف منزل می کشد که دربند هفتم با هم برخورد می کنند. در اینجا یک تعبیری قرآن دارد که می فرماید: «قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ»(سوره مبارکه یوسف/آیه شریفه26) یوسف فرار می کند و زلیخا دست انداخت که یوسف را بگیرد، از پشت سر پیراهن پاره شد. آن «یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا» در اینجاست؛ زیرا قرآن می فرماید: «وَ شَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا»(سوره مبارکه یوسف/آیه شریفه۲۶) دربند هفتم، زلیخا یوسف را متهم کرد اما یک طفلی از اهل خود زلیخا شهادت داد و کار را تمام کرد. گفت: نگاه کنید و ببینید پیراهن از کدام طرف پاره شده از پیش رو یا از پشت؛ سر اگر از پشت سر باشد یوسف راست می گوید و اگر از پیش رو باشد او راست می گوید.
نگاه کردن و دیدند که پیراهن از پشت سر پاره شده این می شود. یوسف تقوا را انتخاب کرد و دیگر بقیه اش با خدا است. خدا می داند که کار را چگونه درست کند؛ او می تواند یک مساله ای برای عزیز مصر ایجاد کند و او را به خانه بکشد؛ او می تواند دست زلیخا را به خطا بیاندازد تا پیراهن از پشت سر پاره بشود.
معنای تقوی و توکل در برابر هجوم ها و فشارهای درونی و دشمنان درونی
آنچه گفته شد یک معنای «و من یتق الله یجعل له مخرجا» است. معنای دقيق تر دیگري که نقل كرده اند اين است که آدمی اسیر غریزه است و غریزه امیر بر او است. در واقع انسان در بن بست غریزه خودش گرفتار است. وقتی از عهده امتحان برآمد؛ خدای متعال جای امير و اسير را عوض می کند و او می شود امیر و غریزه اسیر. این بن بست، از آن بن بست بيروني مهم تر است. وقتي این بن بست درون را خدا برای انسان باز كرد؛ آدمی که تحت فشار بود و نمی توانست مسلط بر غریزه خودش باشد، غریزه رام او می شود. نیازهایی که او را به حرکت در می آوردند را تحت فرمان او قرار می دهد و دیگر او تحت فرمان نیازهایش نیست. در قرآن دیده اید که وقتي جناب یوسف، آن امتحان را می دهد دیگر تمام زنان مصری بنای مراوده با او را می گذارند. کار به جایی می رسد که «رب السجن احب الیه مما یدعوننی»(سوره مبارکه یوسف/آیه شریفه ۳۳) این همان معناي دوم است. يعني خدایا، زندان از اجابت تقاضای اینها بهتر است. کار به جایی می رسد که او امیر بر خواسته های خودش می شود. آدمی که مي خواست برای یک لقمه نان تخلف کند، دیگر از این نیاز فارغ می شود. البته اين نیاز را هم خداوند مرتفع می کند، ولي به شکلی مرتفع می کند که آدم حساب و کتابش را نمی کرده است؛ از آنجایی که نمی دانسته خدا تأمین می کند و او را از حصار خواسته ها، نیازها، غرایض و تخیلات بیرون می برد.خیلی وقتها، فشارهایی که به ما وارد مي شود به خاطر خیالات ما است. اگر انسان از این عالم خیال عبور کند خیلی از فشارها برداشته می شود. آدم خیال می کند که این زمین و ماه و خورشید و ... کاره ای هستند. اگر از عالم خیالش عبور کرد می فهمد که همه به ید قدرت حضرت حق است. «ان بیدلک لا بید غیرک زیادتي و نقصی و نفعي و ضری ان حرمتنی فمن ذا الذی يرزقني و ان خذلتنی فمن ذا الذی ینصرنی»(فرازی از مناجات شعبانیه)
اگر انسان از عالم خیال عبور کرد، همه این قصه ها حل می شود. اگر کسی اهل تقوی شد خداوند متعال او را از عالم خیال عبور می دهد. بعضی فرموده اند تصرف شیطان همه اش مربوط به این عالم خیال آدمي است. خیال انسان را تحریک می کند. «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين»(سوره مبارکه حجر/ آیه شریفه ۳۹) خدای متعال انسان را از این وادی خیال عبور می دهد «یجعل له مخرجا» لذا یک معنای دیگری که برای «وَمَن يتَّقِ اللَّهَ يجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا» بیان کرده اند این است که اگر کسی اهل تقوای الهی بود از شرکهای خفی نجات پیدا می کند. ما در واقع اسیر شرکهای خودمان هستیم فلذا خیال می کنیم زمین و آسمان ما را اداره می کنند. با پول خدا، راحت راه می رویم ولی با خود خدا راحت راه نمی رویم. جیبمان اگر پر از پول باشد آرام مي گيريم، ولي اگر خالی باشد آرام نیستیم. این راه رفتن با پول خداست نه با خدا؛ ما خیال می کنیم اگر در کویر باشیم از تشنگی می میریم و اگر در دریا باشیم سیراب هستیم. به قول آن عزیزي كه می فرمود: «آدمی که اهل توحید است نه در کویر خودش را تشنه می بیند و نه در دریا سیراب» نه در کویر از گرسنگی می ترسد و نه بر سر غذای لذیذ از سيري مطمئن است. چه بسا لقمه هایی که بر سر سفره، گلوی انسانها را گرفته و آنها را از پا درآورده است و چه انسانهایی که خداوند متعال در کویر اداره شان کرده است.
خدای متعال در قرآن می فرماید: «لاَ تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یرْزُقُهَا وَإِیاکمْ»(سوره مبارکه عنكبوت/آیه شریفه ۶۰) پرندگان مهاجر وقتی از خانه هايشان بیرون می آیند روزیشان را با خودشان برنمی دارند، با دست خاليِ خالي، مهاجرتهای طولانی می کنند، خودشان هستند و خودشان، مهاجرت هاي شش ماهه می کنند. «الله یرزقها» خداوند آنها را تأمین می کند. از چه می ترسید! به شما می گویند از مکه به مدینه بیایید می ترسید! پرنده هایی که هجرت می کنند ما حفظ شان می کنیم شما را رها کنیم؟ کرم زیر دریا را ما اداره می کنیم از جناب یوسف غافل شویم؟ این گونه نیست.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: ورع و تقوا ، عفت
برچسبها: محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم
پاداش عاشق پاك دامن
رسول اللّه صلي الله عليه و آله :
«مَن عَشِقَ فَكَتَمَ وَعَفَّ فَماتَ فَهُوَ شَهيدٌ .»
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله :
«آن كه عاشق شود و كتمان كند و پاك دامنى پيشه سازد تا از دنيا برود ، شهيد است.»
منبع حدیث:
کتاب کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال ، تالیف آقای علاءالدین علی بن حسام ، جلد ٣ ، صفحه٣٧٢ ، حدیث شماره ٧٠٠٠
_____________________
رسول الله صلي الله عليه و آله :
«العِشقُ مِن غَيرِ ريبَةٍ كفَارَّةٌ لِلذُّنوبِ .»
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله :
«عشقِ پاك ، كفّاره گناهان است .»
منبع حدیث :
کتاب الفردوس ، جلد ٣، صفحه ٩٤ ،حدیث ٤٢٦٦
_____________________
عن ابن عبّاس عَن رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله :
« خِيارُ اُمَّتِي الَّذينَ يَعِفّونَ إذا آتاهُمُ اللّه ُ مِنَ البَلاءِ شَيئا .
قالوا : وأيُّ البَلاءِ؟
قالَ : العِشقُ . »
به نقل از ابن عباس ، از پيامبر خدا (ص) :« بهترين هاى امّت من ، كسانى هستند كه چون خداوند عز و جل آنان را به بلا گرفتار كند ، پاك دامنى ورزند .
گفتند : كدام بلا؟
فرمود : عشق! »
منبع حدیث:
کتاب کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال ، تالیف آقای علاءالدین علی بن حسام، جلد ٣،صفحه ٣٧٣، حدیث۷۰۰۱ و صفحه ۷۷۹، حدیث ۸۷۳۲
_____________________
رسول الله صلي الله عليه و آله :
«مَن عَشِقَ وكَتَمَ وعَفَّ وصَبَرَ ، غَفَرَ اللّه ُ لَهُ وأدخَلَهُ الجَنَّةَ .»
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله :
«آن كه عاشق شود و كتمان كند و پاك دامنى پيشه سازد و پايدارى كند ، خداوند ، او را مى بخشد و او را به بهشت ، داخل مى كند .»
منبع حدیث:
کتاب کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال ، تالیف آقای علاءالدین علی بن حسام ، جلد ۳، صفحه ۳۷۳ ،حدیث ۷۰۰۲
_____________________
منظور از عشق در اينجا محبت شديد است. ممكن است انسان به كسي محبت شديد پيدا كند و عاشق وي گردد. گاهي عاشق مي تواند از طريق صحيح به معشوق برسد و تلاش صحيح براي رسيدن به وصال معشوق جايز بلكه لازم است تا بتواند در كنار معشوق آرام بگيرد و بهتر به وظايف بندگي قيام كند. طبيعي است كه در اينجا بايد از طريق صحيح تلاش كند به معشوق برسد و تا رسيدن به وصال هم صبر و تحمل كند ولي ديگر با تلاش براي وصال كتمان معنا ندارد.
ولي گاهي به كسي محبت و عشق پيدا مي كند كه شرعا راهي براي وصال نيست مثلا به همسر فرد ديگري دلبسته مي شود يا به پسري زيبا رو دلبسته مي گردد یا مبتلا به عشقی یک طرفه می شود. زيبايي جاذبه دارد و چه بسا فرد ناخودآگاه در دام عشقي گرفتار مي آيد كه عشق ممنوع است. در اينجا آشكار كردن عشق و تلاش براي رسيدن به وصال محبوب، گناه است و باعث بي آبرويي معشوق و متلاشي شدن زندگي او و ... مي گردد. حالا اگر عاشق بي پروا و بي تقوا باشد، عشق را آشكار مي كند و براي رسيدن به معشوق از هيچ تلاشي فروگذار نمي كند هر چند به جاهاي باريك برسد اما اگر با پروا و با تقوا باشد، اين عشق را كتمان مي كند و در برابر شعله هاي سركش آن صبر و مقاومت مي ورزد تا يا خدا او را از اين عشق ممنوع برهاند يا مرگ او را آزاد كند. طبيعي است كه اين فرد در جهادي عظيم است و اگر مرگ او در اين جهاد برسد، شهيد است و از قتيل ميدان جنگ با دشمنان حق كمتر نيست.
منبع توضیح: مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
_____________________
رسول الله صلی الله علیه و آله :
«مَن قَدَرَ علَى امرَأةٍ أو جارِيَةٍ حَراما فتَرَكَها مَخافَةَ اللّه ِ حَرَّمَ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ علَيهِ النّارَ ، و آمنَهُ اللّه ُ تعالى مِن الفَزَعِ الأكبَرِ و أدخَلَهُ اللّه ُ الجَنّةَ ، و إن أصابَها حَراما حَرَّمَ اللّه ُ علَيهِ الجَنّةَ و أدخَلَهُ النّارَ .»
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
«هر كس بر زن يا كنيزى به حرام دست پيدا كند و از ترس خداوند او را رها كند، خداوند عزّ و جلّ آتش را بر وى حرام گرداند و از آن وحشت بزرگ (روز قيامت) در امانش دارد و او را به بهشت برد. اما اگر با وى مرتكب حرام شود، خداوند بهشت را بر او حرام گرداند و به دوزخش برد.»
منبع حدیث:
کتاب شریف ثواب الاعمال ، تالیف آقای محمد بن علی ابن بابویه قمی (ره) ،جلد ١، صفحه ٣٣٤
_____________________
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم:
« مَن عَرَضَت لَهُ فاحِشَةٌ أو شَهوَةٌ فَاجتَنَبَها مِن مَخافَةِ اللّه ِ عز و جل حَرَّمَ اللّه ُ عَلَيهِ النّارَ ، وآمَنَهُ مِنَ الفَزَعِ الأَكبَرِ ، وأنجَزَ لَهُ ماوَعَدَهُ في كِتابِهِ في قَولِهِ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ : «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ»
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله :
هر كس ، زنا يا شهوت جنسى [ديگرى] برايش فراهم آيد و او از ترس خداوند عز و جل از آن اجتناب ورزد، خداوند، آتش را بر او حرام مى گردانَد و از هراس روز قيامت، در امان مى دارد و آنچه را در كتابش در اين سخن وعده داده، به وى مى دهد: «و براى كسى كه از مقام پروردگار بترسد، دو بهشت است» .
منبع: کتاب شریف لایحضره الفقیه ، تالیف آقای محمد بن علی ابن بابویه قمی (ره) ، جلد ۴، صفحه ۱۴، حدیث ۴۹۶۸
_____________________
الامام علی(عليه السلام):
«مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِيدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ؛ لَكَادَ الْعَفِيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ.»
امام علی علیه السلام :
«مجاهد شهيد در راه خدا پاداشش بيشتر از كسى نيست كه قدرت بر گناه داشته ولى خوددارى نموده. چنين انسان با عفّتى نزديك است فرشته اى از فرشتگان باشد.»
منبع حدیث:
کتاب شریف نهج البلاغه، تالیف آقای ابوالحسن محمد بن الحسین بن موسی( ره)، حکمت ۴۷۴
شرح و تفسیر:
همسان شهيدان
مى دانيم كه مقام شهيدان در اسلام بسيار والاست و مطابق حديث معروف نبوى كه در كتاب شريف كافى آمده است: «والاتر از هر كار نيكى كار نيك ديگرى وجود دارد تا به شهادت در راه خدا مى رسد كه بالاتر از آن، نيكى ديگرى نيست».
قرآن مجيد و روايات، درباره شهيدان راه خدا و مقام والاى آن ها سخن بسيار گفته اند. با اين حال، امام(عليه السلام) مسأله عفت و پاكدامنى و چشم پوشى از گناه را به هنگامى كه انگيزه هاى شديد آن در وجود انسان زنده مى شود كمتر از شهادت در راه خدا ندانسته است و اين نشان مى دهد كه اسلام براى مسائل اخلاقى مخصوصاً عفت نفس به ويژه در مقابل انگيزه هاى شديد جنسى چه اندازه اهميت قائل است.
امام علی(عليه السلام) در تأييد اين مطلب و تأكيد بر آن، در پايان اين سخن، عفيف و پاكدامن را همچون فرشته اى از فرشتگان خدا مى شمرد و مى فرمايد: چنين كسى نزديك است به مقام فرشتگان مقرب الهى برسد. بخشى از مقاماتى كه بسيارى از اوليا و انبيا پيدا كرده اند مرهون عفت نفس آن ها بوده است. حضرت يوسف(عليه السلام) گرچه به دليل عفت و پاكدامنى سال ها در زندان به سر برد و رنج هاى فراوانى تحمل كرد اما علاوه بر مقامات معنوى و اخروى، در دنيا سربلند و سرافراز شد و عزيز مصر، آن كشور پهناور و بزرگ گشت.
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم:
« مَنْ سَلِمَ مِنْ أُمَّتِي [مِنْ] أَرْبَعِ خِصَالٍ فَلَهُ اَلْجَنَّةُ مِنَ الدُّخُولِ فِي الدُّنْيَا وَ اتِّبَاعِ الْهَوَى وَ شَهْوَةِ الْبَطْنِ وَ شَهْوَةِ الْفَرْجِ»
« كسى كه از چهارچيز خود را حفظ كند وارد بهشت مى شود، دنياپرستى، هواپرستى، شهوت شكم و شهوت جنسى».[۱]
در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم:
«مَا مِنْ عِبَادَةٍ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْج»
« هيچ عبادت الهى اى برتر از اين نيست كه انسان در مقابل شكم پرستى و شهوت پرستى عفيف و پاك بماند».[۲]
و در نقطه مقابل عفت و پاكدامنى، پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
«أَكْثَرُ مَا تَلِجُ بِهِ أُمَّتِي اَلنَّارَ الْأَجْوَفَانِ الْبَطْنُ وَ الْفَرْجُ.»
« بيشترين چيزى كه امت مرا گرفتار آتش دوزخ مى كند دو چيز است: شكم و شهوت جنسى».[٣]
و اگر درست دقت كنيم مى بينيم كه سرچشمه بسيارى از گناهان كبيره و ظلم ها و ستم ها و خونريزى ها علاقه به اين دو چيز است.
در دنياى امروز به خوبى مى بينيم كه شهوت مال و شهوت جنسى انگيزه بسيارى از حوادث دردناك مى باشد و پرونده هاى جنايات در سايه آن ها رقم مى خورد و به همين دليل جهان خواران براى فريب و خريد وجدان ها از اين دو عامل استفاده مى كنند و بسيارند افراد ظاهراً سالمى كه در اين دو دام گرفتار مى شوند.
پی نوشت:
[۱]. کتاب شریف بحارالانوار،تالیف آقای محمدباقر مجلسی(ره)، جلد ۶۸، صفحه ۲۷۱، حدیث ۱۴.
[۲]. کتاب شریف بحارالانوار،تالیف آقای محمدباقر مجلسی(ره)، جلد ۶۸،صفحه ۲۷۰، حدیث ۷.
[٣].کتاب شریف بحارالانوار،تالیف آقای محمدباقر مجلسی(ره)، جلد ۶۸،صفحه ۲۶۹، حدیث ۵.
منبع شرح و تفسیر:
کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام شرحی نوین بر کتاب شریف نهج البلاغه تالیف آقای مکارم شیرازی
والعاقبه للمتقين
التماس دعا
يا مهدي
موضوعات مرتبط: عفت
برچسبها: عشق

