اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه 114 سوره مبارکه هود:
وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ ۚ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ۚ ذَٰلِكَ ذِكْرَىٰ لِلذَّاكِرِينَ
در دو طرف روز، و اوایل شب، نماز را برپا دار؛ چرا که حسنات، سیئات (و آثار آنها را) از بین میبرند؛ این تذکّری است برای کسانی که اهل تذکّرند!
_____________________
حکمت 24 کتاب شریف نهج البلاغه
مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ، وَالتَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ.
«از جمله کفاره هاى گناهان بزرگ، به فریاد بیچاره و مظلوم رسیدن و تسلّى دادن به افراد غمگین است»
شرح و تفسیر
«ملهوف» معناى وسیعى دارد که هر فرد مظلوم و بیچاره اى را شامل مى شود; خواه بیمار باشد یا گرفتار طلبکار و یا فقیر نادار و یا زندانى بى گناه. کسى که به کمک این گونه افراد بشتابد مى تواند عفو الهى را در برابر گناهانى که انجام داده به خود متوجه سازد.
«مکروب» به هر شخص غمگین گفته مى شود; خواه غم او در مصیبت عزیزش باشد یا غم بیمارى یا فقر یا شکست در امر تجارت و یا هر غم دیگر.
«تنفیس» همان زدودن غم است. در جایى که ممکن است عامل غم برطرف شود زدودنش از این طریق خواهد بود; مانند زدودن فقر از طریق کمک مالى و آنجا که نمى توان عامل آن را برطرف کرد مى توان از طریق تسلى دادن، غم و اندوه را سبک نمود مانند کسى که عزیزش را از دست داده با تسلیت گفتن و دلدارى دادن به وسیله دوستان، غم و اندوهش کاهش مى یابد یا برطرف مى شود. اینها همه مصداق تنفیس است.
در یک جمله کمک هاى مردمى در اسلام به هر شکل و به هر صورت اهمیت فوق العاده اى دارد; هم موجب برکت در زندگى و هم سبب برطرف شدن بلاها و هم کفاره گناهان است.
در کتاب تمام نهج البلاغه این سخن حکمت آمیز با اضافاتى آمده است.
مى فرماید:
«مِنْ کَفّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَهُ الْمَلْهُوفِ، وَمِنْ أَفْضَلِ الْمَکَارِمِ التَّنْفیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ، إِقْرَاءُ الضُّیُوفِ، وَمِنْ أَفْضَلِ الْفَضَائِلِ اصْطِنَاعُ الصَّنَائِعِ، وَبَثُّ الْمَعْرُوفِ;
از جمله کفارات گناهان بزرگ کمک به مظلوم و از برترین فضایل اخلاقى برطرف ساختن غم اندوهگین و پذیرایى از مهمانان و از افضل فضایل، نیکى کردن و نشر کارهاى پسندیده است».
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نقل مى کند:
«مَنْ أَعَانَ مُؤْمِناً نَفَّسَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنْهُ ثَلاَثاً وَسَبْعِینَ کُرْبَةً وَاحِدَةً فِی الدُّنْیَا وَثِنْتَیْنِ وَسَبْعِینَ کُرْبَةً عِنْدَ کُرَبِهِ الْعُظْمَى قَالَ حَیْثُ یَتَشَاغَلُ النَّاسُ بِأَنْفُسِهِمْ;
کسى که انسان باایمانى را یارى دهد خداوند متعال هفتاد و سه اندوه را از او زایل مى کند; یکى در دنیا و هفتاد و دو اندوه به هنگام اندوه بزرگ (در قیامت) در آنجا که همه مردم مشغول به خویشند».
کفاره ـ چنان که از نامش پیداست ـ چیزى است که امر دیگرى را مى پوشاند. در روایات اسلامى امور زیادى به عنوان کفاره گناه ذکر شده است; از جمله: فقر، بیمارى، ترس از حاکم ظالم، خسارات مالى، غم و اندوه، ترس و وحشت، سجده هاى طولانى، انجام حج و عمره، زیارت قبور معصومان(علیهم السلام) مخصوصاً زیارت امام حسین(علیه السلام) و صلوات بر محمد و آل محمد.
این سخن را با کلامى از امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) پایان مى دهیم که مى فرماید: «مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى مَا یُکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیُکْثِرْ مِنَ الصَّلاَةِ عَلَى مُحَمَّد وَآلِهِ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْما; کسى که توانایى ندارد کفاره اى براى گناهان خود فراهم سازد فراوان بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد که گناهان را نابود مى کند».
منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین (ع) شرح نهج البلاغه ، تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی ، انتشارات امام علی (ع)
_____________________
آیه شریفه 31 سوره مبارکه نساء
إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيمًا
اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی میشوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را میپوشانیم؛ و شما را در جایگاه خوبی وارد میسازیم.
_____________________
آیات شریفه 31 و 32 سوره نجم
«وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى
و برای خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است تا بدکاران را به کیفر کارهای بدشان برساند و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد!
الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ ۚ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ ۚ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ ۖ فَلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ ۖ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَىٰ
همانها که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دوری میکنند، جز گناهان صغیره (که گاه آلوده آن میشوند)؛ آمرزش پروردگار تو گسترده است؛ او نسبت به شما از همه آگاهتر است از آن هنگام که شما را از زمین آفرید و در آن موقع که بصورت جنینهایی در شکم مادرانتان بودید؛ پس خودستایی نکنید، او پرهیزگاران را بهتر میشناسد!»
صدق الله العلی العظیم
_____________________
مؤمن باید مراقب باشد که تقوی داشته باشد حرامی از او سر نزند نه گناهان صغیره و نه کبیره. در عین حال در روایات از ائمه علیهم السلام سوال شده آیا ممکن است مؤمن مرتکب گناه شود؟ فرمودند ممکن است مؤمن بلغزد و گناه کند، گناه نسبت به مؤمن لغزش است. البته روایات فراوانی است که مؤمن نسبت به گناه لاابالی نیست ممکن است در موقعیتی مرتکب گناه شود ولی نسبت به گناه بی مبالات نیست. اگر کسی نسبت به گناه بی مبالات بود، نسبت به آبروی مردم بی مبالات است، غیبت می کند و این بسیار خطرناک است و در ایمانش باید تردید کند. انسانی که نسبت به گناه بی مبالات نیست مواظب است گناه نکند، غیبت نکند مواظب چشم، گوش و قلبش است که گناه نکند اما در موقعیتی که مرتکب گناه می شود به تعبیر قرآن و روایات «لمم» است. لمم یعنی آن گناهی که سریره و سرشت انسان نیست انسان دوست ندارد ولی از دستش در می رود.
اگر گناه و لغزشی اتفاق افتاد تدارکش چیست؟ قرآن می فرماید متقین اینگونه هستند که اگر خطایی مرتکب شوند بلافاصله به دنبال هر غفلت و خطایی تذکری دارند و بدنبال آن تذکر استغفار می کنند.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: ورع و تقوا ، سیر و سلوک
برچسبها: ناصر مکار شیرازی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیات شریفه ۱۷ و ۱۸ سوره مبارکه زمر :
«وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَىٰ ۚ فَبَشِّرْ عِبَادِ
و کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده!
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.»
صدق الله العلی العظیم
_____________________
در كلام امیر المومنین (ع) آمده است:
«الحكمة ضالة المۆمن فخذ الحكمة و لو من اهل النّفاق
حکمت گمشده مۆمن است پس حکمت را فراگیرید گرچه از اهل نفاق باشد.»
زیرا ملاک ارزیابی گفتار حق و یا باطل، آن است که انسان باید حق را اقتباس و از باطل پرهیز کند.
رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«خذوا الحق من اهل الباطل و لا تاخذوا الباطل من اهل الحق، کونوا نقاد الکلام
حق را از اهل باطل اخذ کنید و باطل را از اهل حق دریافت نکنید، نقاد سخن باشید.»
از این روایت چند نکته قابل استفاده می باشد:
۱- معیار گزینش هر چیزی حق است اگرچه از اهل باطل باشد در نتیجه کلام کسی که اهل اسلام نیست یا چهره مناسبی در اجتماع ندارد، نباید تخطئه شود بلکه باید آن را شنید و مورد محک قرار داد.
۲-چه بسا افرادی که خود را داعی حق می دانند و کلام باطل می گویند در نتیجه نباید کلام این افراد را بدون تأمل قبول کرد بلکه باید با ملاک های عقلی و شرعی مورد سنجش قرار داد و بعد از صحت آن را قبول کرد .
۳-حق ممکن است در دست اهل ناحق باشد لذا اینگونه نیست که همه افکار فرد اهل باطل را ردّ کرد بلکه ممکن است کلام حقی را بگوید.
۴-در نهایت آنچه خواسته همه انبیا و ادیان الهی است نقاد کلام شدن و جنس شناس شدن است. تکامل و رشد افکار به وسیله نقد کلام صورت می گیرد و در صورتی که آزادی بیان و تفکر نباشد و تنها یک فکر بر جامعه حاکم باشد دیگر چه جای نقد و بررسی کلام خواهد بود.
از این رو فرمودند: «انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال »
امام علی (علیه السلام) فرمود:
«خذوا الحکمة ولو من المشرکین
حکمت را فرا بگیرید اگرچه از مشرکین باشد. »
انسان مۆمن اندیشه های حکیمانه را از هر که باشد فرا می گیرد، حتی اگر مشرک یا منافق باشد.
منبع : سرکار خانم زهرا انصاری نسب،بخش نهج البلاغه تبیان
_____________________
یكى از راههاى آزمودن عقيده،آن است كه صاحب رأى،آزمايش شود كه:آيا به خود اجازه مىدهد در آرا و عقايد ديگر بنگرد و آنها را مورد پژوهش و بررسى قرار دهد،يا معتقد است كه هر آنچه وى مىگويد،صواب و صحيح،و آنچه ديگران مىگويند،نادرست و باطل است؟
آن كه به بيمارى خوددانابينى مبتلاست-كه لازمهاش اين است كه خود را داناى مطلق مىانگارد-احساس نمىكند به مطالعه و بررسى آراى ديگران نيازمند است؛ولى آن كه از اين بيمارى در امان است و به اندازۀ محدودِ دانستههاى خويش در برابر مجهولاتِ بىنهايت،آگاه است،احتمال مىدهد كه فهم ديگران درست باشد.بدين روى به رأى خويش بسنده نمىكند و آراى ديگران را مورد پژوهش و بررسى قرار مىدهد.امام على عليه السلام در حديثى مىفرمايد:
«ما أعْجَبَ بِرَأيِهِ إِلّا جاهِلٌ.
جز نادان،كسى به رأى خود،خوشبين نيست.»
منبع : کتاب شریف مبانی شناخت ، تالیف آقای محمد ری شهری، انتشارات موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یامهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: محمد ری شهری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
حکمت ۳۲۴ کتاب شریف نهج البلاغه
و قال الامام علي عليهالسلام
اِتَّقُوا مَعَاصِيَ اللّهِ فِي الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ.
امام علی عليه السلام فرمود:
از عصيان خداوند در خلوتگاهها بپرهيزيد، چراكه شاهد،
همان حاكم و دادرس است.
شرح و تفسير
از معاصى پنهانى بپرهيزيد
امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكتهاى اشاره مىكند كه بسيارى عملاً از آن غافلند يا خود را به تغافل مىزنند. مىفرمايد: «از عصيان خداوند در خلوتگاهها بپرهيزيد، چراكه شاهد، همان حاكم و دادرس است»؛(اتَّقُوا مَعَاصِيَ اللّهِ فِي الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ).
بسيارى از مردم به خصوص آنهايى كه به پاكى و تقوا مشهورند يا موقعيت اجتماعى خاصى دارند از انجام معاصى آشكار پرهيز مىكنند؛ ولى در خلوتگاه از آن ابا ندارند. امام عليه السلام به اينگونه افراد هشدار مىدهد كه از عصيان خدا در خلوتگاه نيز به شدت بپرهيزيد، زيرا در آنجا نيز خدا شاهد و ناظر آنهاست؛ همان خدايى كه افزون بر شاهد و ناظر بودن، حاكم و قاضى نسبت به اعمال آنها نيز هست.
در محاكم معمولى، شاهد و حاكم و مجرى حكم، سه فرد متفاوتند؛ ممكن است حاكم در شهادت شهود ترديد كند يا به دليل شك در وثاقت آنها، يا احتمال اشتباه دربارۀ آنها به سبب قرائنى كه موجب شك و ترديد مىشود، شهادتشان را نپذيرد؛ ولى آنجا كه شاهد و حاكم يكى است اينگونه احتمالات راه ندارد.
قرآن مجيد نيز در آيات فراوانى روى اين مسئله تأكيد كرده است. در يك جا دربارۀ كسانى كه شبانه جلسات خصوصى تشكيل مىدانند و بر ضد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله توطئه مىكردند مىفرمايد:
«وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ»؛
و هنگامى كه در مجالس شبانه، سخنانى كه خدا راضى نبود مىگفتند، خدا با آنها بود».
نيز در جاى ديگر مىفرمايد:
«ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»؛
هيچگاه سه نفر با هم نجوا نمىكنند مگر اينكه خدا چهارمين آنهاست، و هيچگاه پنج نفر با هم نجوا نمىكنند مگر اينكه خدا ششمين آنهاست، و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن مگر اينكه او همراه آنهاست هرجا كه باشند، سپس روز قيامت آنها را از اعمالشان آگاه مىسازد، چراكه خدا به هرچيزى داناست!».
در جاى ديگر در عبارتى كوتاه و پرمعنا مىفرمايد:
«وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»؛
او با شماست هرجا كه باشيد».
لقمان حكيم نيز به فرزندش هشدار مىدهد و مىگويد
:«يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ»؛
پسرم! اگر به اندازۀ سنگينى دانۀ خردلى (كار نيك يا بد) باشد، و در دلِ سنگى يا در (گوشهاى از) آسمانها و زمين قرار گيرد، خدا آن را (در قيامت براى حساب) مىآورد؛ خداوند دقيق و آگاه است!».
اين تعليم قرآنى و الهى چنان مسلمانان را تربيت مىكند كه خلوت و جلوتى براى خود قائل نباشند و همه جا را يكسان بدانند و به اين ترتيب از معاصى پنهانى كه گاه بسيار خطرناكتر از معاصى آشكار است، بپرهيزند.
اين بحث را با حديثى از امام صادق عليه السلام از كتاب شريف كافى پايان مىدهيم.
آن حضرت به يكى از يارانش فرمود:
«خَفِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ وَ إِنْ كُنْتَ لا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ فَإِنْ كُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لا يَرَاكَ فَقَدْ كَفَرْتَ وَ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ يَرَاكَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِيَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِينَ عَلَيْكَ؛
از خدا بترس آنگونه كه گويى او را مىبينى (كه شاهد و ناظر اعمال توست) و اگر تو او را نمىبينى او تو را می بیند. اگر فكر كنى او تو را نمىبيند كافر شدهاى (زيرا علم خدا را محدود شمردهاى) و اگر مىدانى تو را مىبيند؛ ولى باز در مقام معصيت او بر مىآيى، او را از كمترين بينندگان نسبت به خود قرار دادهاى».
زيرا از يك نگاه كنندۀ عادى شرم دارى اما از خدا شرم نمىكنى كه در خلوت گناه مىكنى.
منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام شرحی نوین بر کتاب شریف نهج البلاغه تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی ، انتشارات امام علی علیه السلام
————————————————-
متأسفانه بسیاری از اوقات، ما گناهان را به خاطر حفظ آبروی اجتماعی خود ترک میکنیم. گناهان علنی اینطور است. میگوییم: شاید از چشم مردم بیفتیم. میگوییم: نکند مردم به ما بد نگاه کنند. نگرانیم که مبادا از چشم مردم بیفتیم، ولی غافلیم از اینکه داریم از چشم خدا و امام زمان میافتیم و برای ما مهم نیست.
ما گاهی از یک کودک و از یک نوجوان پرهیز میکنیم. میگوییم: صلاح نیست. بعضی از گناهان را به خاطر آبروی اجتماعیمان ترک میکنیم. حتّی بعضی از حلالها را هم انجام نمیدهیم. میگوییم در شأن ما نیست. یعنی ما به خاطر نگاه مردم از حلال هم صرفنظر میکنیم. میگوییم: مردم میگویند: این آقا چرا این کار را انجام داد. واقعاً همینطور است. حلال خدا را کنار میگذاریم. آن وقت حرام خدا را در غیب و پنهان انجام میدهیم. آیا واقعاً خدا را آنقدر ناظر نمیدانیم؟! آیا واقعاً خدا را باور نداریم؟!
پدر و پسری برای سرقت به باغی رفته بودند. پدر مشغول سرقت شد و به پسر گفت: مواظب باش، اگر کسی ما را دید خبر بده. پدر فکر کرد شاید صاحب باغ، یا عابری بیاید. تا پدر کار خود را شروع کرد، پسر گفت: بابا دارد ما را میبیند. پدر به عجله پایین آمد و گفت: چه کسی؟ گفت: خدا. گفت: منظورم خدا نبود.
منبع:کتاب شریف وعده های الهی به صابران،تالیف آقای حسین حسینی قمی، انتشارات عطش
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: ورع و تقوا ، سیر و سلوک ، عفت
برچسبها: ناصر مکارم شیرازی , حسین حسینی قمی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
امدادهاى غيبى،نقش بزرگى در دست يافتن به باورهاى علمى،شناخت حقيقت و پالايش عقيده دارند.انسان،هر قدر هم كه ورزيده و ماهر و آگاه باشد،به دليل محدود بودن معلوماتش،نمىتواند به تمام ابعاد مسائل مورد بررسى خود احاطه يابد و از كلّيۀ زواياى آنها آگاه شود.از اين رو،اگر بخواهد واقع را به ويژه در مسائل پيچيدۀ علمى بيابد،به امدادهاى غيبى،و به تعبير ديگر، به گونهاى از الهام و اشراق،نياز دارد.بدين جهت،الكسيس كارل،معتقد است كه اكتشافات علمى،تنها نتيجۀ انديشۀ انسان نيست.وى در اين زمينه مىگويد:
«به يقين،اكتشافات علمى،تنها محصول و اثر فكر آدمى نيست و نوابغ،علاوه بر نيروى مطالعه و درك قضايا،از خصايص ديگرى چون:اِشراق و تصوّر خلّاقه،برخوردارند.آنان با اشراق،چيزهايى را كه بر ديگران پوشيده است، مىيابند و روابط مجهول بين قضايايى را كه ظاهراً با هم ارتباطى ندارند، مىبينند و وجود گنجينههاى مجهول را به فراست در مىيابند.تمام مردان بزرگ،از موهبت«اشراق»برخوردارند و بدون دليل و تحليل،آنچه را دانستنش اهمّيت دارد،مىدانند....يك دانشمند بزرگ،خود به خود،به سوى راهى كه منجر به كشف تازهاى خواهد شد،كشانده مىشود.اين،همان كيفيتى است كه پيش از اين،«الهام»ناميده مىشد.
دانشمندان را مىتوان به دو دسته تقسيم كرد:يكى منطقى و ديگرى اشراقى.
علوم،ترقّىِ خود را مرهون اين دو دسته متفكّرند.در علوم رياضى نيز كه اساس و پايهاى كاملاً منطقى دارد،اِشراق،سهم دارد....در زندگى عادى نيز مانند قضاياى علمى،اشراق،يك عامل شناسايى قوى و در عين حال خطرناك است و تميز آن از توهّم،گاه دشوار است...و فقط مردان بزرگ و پاكان سادهدل مىتوانند با آن به كمال و اوج زندگى معنوى برسند.اين موهبت،حقّاً شگفتانگيز است،تا جايى كه درك واقعيت،بدون دليل وتعقّل،براى ما غير قابل تفسير مىنمايد.»
همين نظريّه را دانشمند رياضيدان فرانسوى،ژاك هاداما،تأييد مىكند،آن جا كه مىگويد:
«وقتى ما به شرايط اكتشافات و اختراعات مىانديشيم،محال است بتوانيم اثر ادراكات ناگهانى درونى را ناديده بگيريم.هر دانشمند پژوهشگرى،كم و بيش،اين احساس را كرده است كه زندگى و مطالب علمى او،از يك رشته فعاليتهاى متناوب تشكيل شده است كه در پارهاى از آنها،اراده و شعور وى مؤثّر بوده و بقيّه،حاصل يك سلسله الهامات درونى بودهاند.»
بنابراين،مىتوان گفت ، هر چه امدادهاى غيبى و الهامات درونى يك انديشمند افزونتر شوند،آرا و عقايدش درستترند و مىتواند حقايق علمى بيشترى را كشف كند،و اگر اين امدادها به كمال برسند،آرا و عقايد انسان از خطا مصونيت مىيابد.
امّا ريشۀ اين اشراقها و الهامات درونى چيست؟مادّه گرايان از پاسخ دادن بدان ناتواناند؛ولى خداپرستان مىدانند كه ريشۀ آن،خداوند است.خداوند متعال است كه بر بندهاش منّت مىگذارد و اين موهبت را به هر كه بخواهد،به اندازۀ شايستگىاش و به مقتضاى حكمت الهى،عنايت مىفرمايد،و دعا يكى از وسايل دستيابى به اين شايستگى است.از اين رو،امام سجّاد عليه السلام خداوند را مىخواند و به ما مىآموزد كه خداوند را اين گونه بخوانيم تا ما را بر آراى استوار، مدد برساند:
«و أَعوذُ بِكَ مِن دُعاءٍ محَجوبٍ،و رَجاءٍ مَكذوبٍ،و حَياءٍ مَسلوبٍ،وَ احتِجاجٍ مَغلوبٍ،و رَأيٍ غَيرِ مُصيبٍ.
[خدايا !] به تو پناه مىبرم،از:دعاى به مانع خورده،اميد دروغين،بىحيايى، استدلالى كه شكست خورده،و رأى نااستوار.»
منبع حدیث: کتاب شریف بحار الأنوار، تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره) ،جلد ۹۴، صفحه ۱۵۶ حدیث ۲۲ به نقل از كتاب أنيس العابدين.
به علاوه،مىبايد توجّه كنيم كه«دعا»،يكى از ريشههاى الهام و اشراق است و انسان را به سوى ريشههاى ديگر نيز مىكشاند.
منبع: کتاب شریف مبانی شناخت،تالیف آقای محمد ری شهری،انتشارات موسسه فرهنگی دارالحدیث
___________________
سوره مبارکه عنكبوت آیه شریفه ۶۹:
« وَ الَّذِينَ جٰاهَدُوا فِينٰا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنٰا وَ إِنَّ اللّٰهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ »
«و كسانى كه در [راه] ما كوشيدهاند به يقين راههاى خود را بر آنان مىنماييم و در حقيقت خدا با نيكوكاران است.»
جهاد به معناى استفراغ وسع و به كارگيرى تمامى توان است و عبارت «فينا» بر خلوص دلالت دارد. بنابراين خداوند به دو شرط راه خود را به انسان نشان مىدهد، نخست بهكارگيرى از تمام توان و دوم اخلاص. در واقع كسانى كه اين دو شرط را در زندگى معنوى خود ايجاد مىكنند و با تمامى توان براى خدا به ميدان مىآيند، به وعدۀ خداوند، به طور قطع راههاى الهى به آنها نشان داده مىشود. در اين آيه از راه خدا به سُبُل تعبير شده است و با توجه به اينكه سُبُل به معناى راهها است، درمىيابيم كه براى رسيدن به خدا راههايى وجود دارد.
پيامبران الهى در احتجاج با مخالفان خود اين نكته را مطرح مىكردند، كه چرا در مسير زندگى بر خدا تكيه نمىكنيد، در حالى كه خداوند متعال، راههاى رسيدن به مقصد را به ما نشان داده و تبيين كرده است. از اين رو در سورۀ مبارکه ابراهيم ،آیه شریفه ۱۲ مىفرمايد:
« وَ مٰا لَنٰا أَلاّٰ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللّٰهِ وَ قَدْ هَدٰانٰا سُبُلَنٰا »
«و چرا بر خدا توكل نكنيم و حال آنكه ما را به راههايمان رهبرى كرده است.»
بنابراين پيامبران راههايى به سوى مقصد دارند، كه خداوند آنها را به سوى آن راهها هدايت كرده است.
در قرآن كريم واژۀ «سُبُل» علاوه بر پيامبران، در سورۀ نحل براى زنبور عسل نيز به كار رفته است:
سوره مبارکه نحل، آیه شریفه ۶۹:
« وَ أَوْحىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبٰالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّٰا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرٰاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً »
«و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [ الهام غريزى] كرد كه از پارهاى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفتهسازى] مىكنند خانههايى براى خود درست كن سپس از همۀ ميوهها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى.»
از اين رو مطابق اين آيه معلوم مىشود كه زنبور عسل هم به سوى پروردگار خود راههايى دارد.
در آيۀ شریفه هجدهم سورۀ مباركۀ مائده به واژۀ صراط و همچنين سُبُل اشاره شده است:
« يَهْدِي بِهِ اللّٰهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوٰانَهُ سُبُلَ السَّلاٰمِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ »
«خدا هركه را از خشنودى او پيروى كند، به وسيلۀ آن [كتاب] به راههاى سلامت رهنمون مىشود، و به توفيق خويش آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون مىبرد و به راهى راست هدايتشان مىكند.»
صدق الله العلی العظیم
در اينجا واژۀ سبيل، جمع بسته شده و صراط به صورت مفرد آمده است. از اين آيه چنين استنباط مىشود كه راههاى مختلف بايد به صراط مستقيم منتهى شوند. خداوند به وسيلۀ قرآن و به وسيلۀ پيامبر (صلّى الله عليه و آله) كسانى را كه از رضوان و خشنودى خداوند پيروى كنند به راههاى سلام، هدايت مىكند. سلام يا سلامتى نامى از نامهاى خداوند است و يا چون يكى از نامهاى بهشت، دار السلام است، مىتوان از آن به بهشت تعبير كرد، همچنين مىتوان از آن، سلامتى مادى و معنوى را برداشت كرد. بنابراين خداوند انسان را به راههاى خدا، راههاى بهشت يا راههاى سلامتى مادى و معنوى هدايت مىكند و به اين وسيله رهروان را از تاريكيها مىرهاند و به عالمى نورانى وارد مىكند و در نتيجه، آنها را به صراط مستقيم هدايت مىكند. به اين ترتيب، اين آيه نشان مىدهد، راههاى فرعى و سبيلهاى مختلف، بايد به صراط مستقيم منتهى شوند.
منبع: کتاب شریف اخلاق، تالیف آقای محمد ری شهری،انتشارات مرکز الکترونیکی دانشگاه قرآن و حدیث
___________________
وضعیت علم و علما در زمان غیبت
به خطبه ای که امیرمؤمنان علیه السلام درباره وضعیت علم و علما در زمان غیبت امام علیه السلام فرموده اند، گوش جان می سپاریم:
«اللّهمَّ و إنّی لَأعلَمُ أنَّ العلمَ لایأرزُ کُلُّه و لایَنقَطِعُ مَوادُّهُ و أنَّک لاتُخلی أرضَکَ مِن حُجَّهٍ لک علی خَلقک ظاهرٍ لیس بِالمُطاعِ أو خائفٍ مَغمورٍ کَیلاتَبطُلَ حُجَّتُکَ ولایَضِلَّ أولیاؤُکَ بَعدَ إذ هَدَیتَهُم. بل أینَ هم و کَم؟ أُولئک الأقلُّونَ عَدداً و الأعظمونَ عِندَ اللهِ جلَّ ذِکرُهُ قَدراً، المُتَّبِعونَ لِقادَهِ الدّین الائمّه الهادینَ الَّذینَ یَتَأدَّبونَ بآدابِهِم و یَنهَجونَ نَهجَهُم فَعِندَ ذلک یَهجُمُ بِهِمُ العلمُ علی حقیقهِ الایمانِ فَتَستَجیبُ أرواحُهُم لِقادَهِ العلمِ و یَستَلینونَ مِن حَدیثِهِم ما استَوعَرَ عَلی غیرهم و یأنسونَ بما استَوحَشَ مِنهُ المُکذِّبونَ و أباهُ المُسرِفونَ.
أُولئک أتباعُ العلماءِ. صَحِبوا أهلَ الدُّنیا بِطاعهِ اللهِ تبارک وتعالی و أولیائِهِ و دانوا بالتَّقیَّهِ عَن دینهم و الخوفِ مِن عَدُوِّهم. فأرواحُهُم مُعَلَّقَهٌ بالمَحلِّ الأعلی. فَعلماؤُهُم و أتباعُهُم خُرسٌ صُمتٌ فی دَوله الباطلِ، مُنتَظِرونَ لِدَوله الحقِّ. و سَیُحِقُّ اللهُ الحقَّ بِکلماتِهِ و یَمحَقُ الباطِلَ.
هاها طوبی لَهُم علی صَبرِهِم علی دینِهم فی حالِ هُدنَتِهِم. و یا شوقاه إلی رؤیَتِهم فی حالِ ظُهورِ دَولَتِهِم. و سَیَجمَعُنَا اللهُ و إیّاهُم فی جَنّاتٍ عدنٍ و مَن صَلَحَ مِن آبائِهِم و أزواجِهِم و ذُرّیّاتِهِم.
خدایا من می دانم که همه علم مخفی و پنهان نمی ماند و منابع آن نمی خشکد و تو زمینت را از حجّتت بر خلقت خالی نمی گذاری که او یا ظاهر و آشکار ست امّا مطاع (مردم) نیست و یا ترسان و ناشناخته است. خالی نگذاشتن زمین از حجّت از آنروست که حجّت تو از بین نرود و دوستانت پس از آنکه هدایتشان نمودی، گمراه نگردند. امّا اینها کجا هستند و تعدادشان چه قدر است؟ تعداد اینها بسیار بسیار کم ولی قدر و منزلت ایشان نزد خداوند -جلّ ذکره- بسیار بسیار بزرگ است. اینها پیروان پیشوایان دین و ائمه هدی علیهم السلام هستند، متأدّب به آداب ایشان بوده و مسیر اهل بیت را می روند. اینجاست که (مورد لطف خدا قرار گرفته و) علم به آنها هجوم می آورد؛ علمی که مبتنی بر حقیقت ایمان است. در نتیجه هجوم علم ارواح ایشان، ندای پیشوایان دانش را لبیک می گوید و احادیث ائمه علیهم السلام که برای غیر ایشان سخت و دشوار می نماید، برای اینها نرم و پذیرفتنی می گردد و به آنچه تکذیب کنندگان (ائمه یا احادیث ائمه علیهم السلام) از آن وحشت دارند و اهل اسراف از آن سرباز می زنند، انس پیدا می کنند.
اینها پیروان علما هستند، با اهل دنیا در اطاعت از دنیا و اولیای او همنشین هستند امّا در دین و اعتقاداتشان به خاطر ترس از دشمن تقیه می کنند. پس ارواح اینها به محل اعلی آویخته است. (یعنی ابدان ایشان داخل مردم هست ولی ارواحشان در میان مردم نیست.) علمای اینها و پیروانشان در زمان دولت باطل خفه و ساکت هستند و در انتظار دولت حق به سر می برند. و خداوند با کلماتش حق را به ثبوت و ظهور می رساند و باطل را از بین می برد. خوشا به حال ایشان به خاطر صبرو تحمل دینداری در زمان آرامش خود (قبل از ظهور امام زمان علیه السلام). و چه قدر مشتاق هستم که اینها را در حالی که دولتشان ظهور کرده است، دیدار کنم. و خداوند ما و ایشان را در بهشت های برین به همراه پدران و همسران و فرزندان نیکوکارشان جمع خواهد کرد.»
منبع حدیث:کتاب شریف اصول کافی، کتاب الحجّه، باب نادرٌ فی حال الغیبه، حدیث ۳
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه خود تصریح کرده اند به اینکه زمین از حجّت خدا خالی نمی ماند. قبل از ظهور دولت امام عصر علیه السلام حجّت های خدا از دو حال خارج نیستند؛ یا در میان مردم به صورت آشکار و شناخته شده زندگی می کنند که در این حال مطاع نیستند یعنی نوع مردم خود را موظف به اطاعت از ایشان نمی دانند. و یا اینکه به صورت ناشناخته و با ترس در میان مردم زندگی می کنند که این مربوط به دوره غیبت ایشان است. امّا در هر دو حال - چه حضور آشکار و چه غیبت - اینها وسیله هدایت و نجات مردم هستند. هدایتگری ایشان منحصر به زمان ظهور و آشکار بودنشان نیست بلکه در زمان غیبت هم از دوستان و پیروان خود دستگیری کرده و آنها را با لطف و عنایت خاص خود به درجه بالای معرفت و هدایت الهی می رسانند. اینها هرچند که از لحاظ شماره بسیار ناچیز هستند ولی منزلت و ارزش آنها نزد خدا بسیار بزرگ است. اینها در همه شؤون زندگی به دستورات امامان خود عمل می کنند و خصوصاً در مسائل دینی و امور فکری خود را مقیّد به کتاب و سنّت و احادیث اهل بیت علیهم السلام می دانند. و همین مشی ایشان سبب می شود که تا مورد لطف و عنایت خاص الهی قرار گرفته و حقیقت علم به ایشان هجوم می آورد، وجدانشان بیدار می شود و قلب آنها پر از نور معرفت می گردد. این امر لبیک گفتن به ندای منادیان علم واقعی را برای آنها آسان می کند و ایشان را به جایی می رساند که پذیرفتن احادیثی که برای دیگران دشوار است، برای آنها سهل و آسان می گردد و احساس بیگانگی و غربت با معارف اهل بیت علیهم السلام نمی کنند.
در اثر این کمالات روحی و معنوی به درجه ای رسیده اند که در عین مصاحبت با اهل دنیا فقط در محدوده اطاعت از خداوند با آنها وجه مشترک دارند ولی در اعتقادات و دین خود از آنها پرهیز می کنند و به روش تقیه عمل می کنند. پس ابدان ایشان در میان مردم هست ولی ارواحشان بالاتر از دنیاست و به همین دلیل در زمان حکومت و دولت باطل به سنت صبر و سکوت عمل می کنند و در انتظار دولت حق روزگار می گذرانند.
نقش توسّل به امام عصر علیه السلام در دستگیری علمی ایشان
این نعمت های بزرگ به اختیار اینها به دست نیامده و صنع خودشان نیست بلکه فقط و فقط به برکت پیروی خالصانه از پیشوایانشان که سبب جلب لطف و عنایت ایشان شده به دست آورده اند و غیبت امام علیه السلام تأثیری در این امر ندارد. دستگیری و لطف امام علیه السلام به همان اندازه که در زمان حضور و ظهور ایشان به دوستان و ارادتمندانشان می رسد، در زمان غیبت هم وجود دارد و کسانی که هیچ گاه امام زمان خود را ندیده و یا دیده اند امّا نشناخته اند، چه بسا از آنها که در زمان حضور ائمه علیهم السلام زندگی می کردند، از الطاف ایشان بیشتر بهره مند شوند.
امام علیه السلام از طرف خدا معلّم و مربّی انسان ها و وسیله دستگیری و هدایت آنهاست. هرکس به کمالی از کمالات معنوی و روحی نایل می شود یا در مسیر علم و معرفت به جایی می رسد، چه بداند و چه نداند، مدیون الطاف خاصّ امام علیه السلام است که چه بسا خود اصلاً متوجه این امر نباشد و در واقع ولیّ نعمت خود را نشناسد، امّا نشناختن او حقیقت مطلب را تغییر نمی دهد.
با این ترتیب مهم ترین چیزی که در راه تکامل علمی و معنوی باید فراراه انسان باشد، همانا اعتقاد راستین به مقام امام علیه السلام و کمالات ایشان و تلاش در مسیر استفاده بیشتر و کامل تر از برکات وجودی آن حضرت است که می تواند در زمان غیبت ایشان به اندازه زمان ظهور و حتی بیشتر از آن وجود داشته باشد. توسل به ایشان در طلب علم و استمداد از آن وجود مقدس، در فهم صحیح کتاب و سنت نقش بسیار مهم و اساسی در وجدان معارف اهل بیت علیهم السلام و آشنایی عمیق با مذهب ایشان دارد. این توسل باید با قلب و زبان و از روی اعتقاد به وساطت حضرت در رسیدن فیض خدا به انسان ها باشد.
در این راه هر چیزی که پیوند انسان را از لحاظ عملی و اعتقادی با امام زمانش محکم سازد، می تواند مؤثر و کارساز باشد. فراموش نکردن ایشان به عنوان ولیّ نعمت حقیقی، محبّت ورزیدن به ساحت مقدسش از همه راه های ممکن، در فراق او سوختن و انتظار ظهورش را داشتن، فرج ایشان را از خدا خواستن و زیاد دعا کردن در این امر، تلاش در راه اعتلای نام و مقام ایشان در جامعه، متذکر کردن دل ها به آن وجود مقدس، آشنا شدن و آشنا کردن بیشتر مردم به جایگاه خاصّ حضرت در پیشگاه خدا از طریق نشر و بیان فضایل و کمالات ایشان و به طور کلّی هر تلاشی که در جهت معرفی بیشتر ایشان به صورت خصوصی یا عمومی صورت گیرد، همه اینها برای نیل به رضای پروردگار و بالا رفتن از نردبان تکامل علمی و معنوی لازم و ضروری است.
آشنایی با اصطلاحات علمی و آموختن دروس خاصّ دینی بدون ارتباط محکم قلبی با امام عصر علیه اللام انسان را به نور معرفت و هدایت الهی نمی رساند. ممکن است انسان چیزهایی را بلد شود و بتواند به دیگران هم یاد بدهد، ولی آنچه مهم است متحول شدن و منقلب گشتن روح و قلب انسان به حالتی است که قبل از کسب دانش از آن محروم بوده و در حقیقت خارج شدن از تاریکی جهل و گمراهی به نور هدایت و معرفت می باشد که این امر با صرف یاد گرفتن اصطلاحات و علوم رسمی به دست نمی آید. چیزی ماورای اینهاست که فقط با لطف و عنایت خاصّ امام زمان علیه السلام که باب هدایت الهی است به دست می آید. البته طلب علم با آداب و شرایطش لازم و ضروری است، امّا آنچه باید از این طریق نصیب انسان شود، چیزی فوق اینهاست که صنع خدای متعال می باشد و احتیاج به عنایت خاص امام علیه السلام دارد.
منبع: کتاب شریف گوهر قدسی معرفت،تالیف آقای محمد بنی هاشمی ، انتشارات منیر
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک ، مهدویت
برچسبها: محمد ری شهری , محمد بنی هاشمی
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم
آیات شریفه ۸۲ و ۸۳ سوره مبارکه ص:
« قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ
گفت: «به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد،
إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ
مگر بندگان خالص شده ات، از ميان آنها.»
صدق الله العلی العظیم
___________________
مخلَصین در قرآن کریم کسانی هستند که:
شیطان از گمراه کردن این گروه ناتوان است.
شيطان و نفس اماره به این افراد دسترسى ندارد، از آنها كاملا مأيوس است و نمیتواند به اندازه سر سوزنى در دل آنها رخنه نموده و اثرى بگذارد:«لَأغوِيَنَّهُم أجمَعِينَ إلَّا عِبَادَكَ مِنهُمُ المُخلَصِينَ»(حجر/۴۰). اين چنين افرادی دائماً در حرم خدا از هر گناه فعلى و قولى و فكرى و قلبى محفوظ هستند.
این گروه ستایش خدارا آنطور که مناسب است انجام میدهند.
هر موجودى كه بخواهد خدا را حمد كند به اندازه استعداد و ظرفيّت و بقدر فكر خود و علم خود حضرت معبود را میستايد. اما بندگان مخلَص خدا كه هيچ جنبه مشغولیت به خود در آنها مشهود نيست، و قلب آنان عرش و كرسى خداوند متعال است، آنان میتوانند خدا را چنانكه بايد ستایش کنند. «سُبحَانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ ألّا عبَادَ اللهِ المُخلَصِينَ»(صافات/۱۶۰)
این گروه از سؤال و حساب و حشر و ميزان در قیامت معاف هستند.
«فَإنَّهُم لَمُحضَرُونَ إلّا عِبَادَ اللهِ المُخلَصِين»(صافات/۱۲۸). تمام افراد انسان باید در پيشگاه عدل خدا حاضر شوند و مورد سؤال قرار گيرند، مگر بندگان مخلَص خدا. در حقيقت، موجودى كه وجود خود را تسليم نموده و چيزى براى او نمانده است، ديگر چگونه حضور يابد و مورد سؤال واقع شود؟
پاداش و جزاى این گروه به مقدار عملشان نمیباشد بلکه پاداش بی حد و حصر منتظرشان است.
خداوند متعال، براى بندگان مخلَص خود جزائى محدود و معين قرار نداده است، چون هر چه از بهشت و نعمتهاى بهشتى به آنها بدهد، كمتر از مقام و منزلت آنهاست. «وَ مَا تُجزَونَ ألّا مَا كُنتُم تَعمَلُونَ إلّا عِبَادَ اللهِ المُخلَصِينَ»(صافات/۴۰) پس مزد و جزاى آنها بي حد و بی حساب است.
هر کس میخواهد بداند که جزو این گروه است یا خیر باید بداند که این گروه، از هر گونه زشتى و منكرى در حفظ و امان الهى هستند و گناه نمیکنند.
«كَذَلِكَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُوءَ وَ الفَحشَآءَ إنَّهُ مِن عِبَادِنَا المُخلَصِينَ»(یوسف/۲۴)
منبع: کتاب امام شناسی، آقاي سيد محمد حسين حسينى طهرانى،ج۱، ص۴۶
___________________
عصمه المعتصمین و کهف الحصین دو شان امام عصر (عج) در صلوات شعبانیه
خداوند اين کهف را گذاشته و ما اگر پناهگاه بخواهيم، پناهگاه هست. يک وقت ما احساس خطر نمي کنيم يا بدتر يک وقت هم با دشمن رفيق شديمکه در اينجا ديگر ما پناهگاهي نمي خواهيم بلکه از پناهگاه فرار مي کنيم. ولي هر گاه احساس خطر کنيم پناهگاه هست و امام حاضر است. اگر کهف آمد همه ي خطرات دفن مي شود. اصحاب سيدالشهداء بدون ايشان از شيطان نجات پيدا نمي کردند. کهفشان امام حسين(ع) است که شيطان حريفشان نشد. شيطان حريف همه مي شود بدون معصوم. زيرا معصوم کهف حصين است. پس امام کهف الحصين است و حاضر هم است اما ما موقع خطر در وسط معرکه احساس خطر نمي کنيم. ديديد انسان وقتي در چاه مي افتد نمي تواند بالا بيايد اما داد که مي تواند بزند، اگر فرياد هم نزد بايد تا آخر در چاه بماند.ما مضطر و بيچاره هستيم حتي در سلوکمان. اگر متوجه شديم که مضطر و بيچاره هستيم غوث آماده است. «و الغوث و الرحمة الواسعة».
«و عصمة المعتصمين» اگر ما آلودگي ها را احساس کرديم و دنبال اعتصامي مي گشتيم آن عصمت وجود دارد ولي اگر احساس استغنا کرد و گفت من خودم مطهر هستم با اولين مس شيطان آلوده مي شود. نجس مي شود.
ناپاکي ها، شرک ها و آلودگي ها ما را تهديد مي کند، شيطان مي خواهد ما را مس کند ما را نجس کند. امام «عصمة المعتصمين» است و اگر ما به به دنبال اعتصام باشيم و به امام چنگ بزنيم مطهر مي شويم. آب قليل وقتي به دريا وصل مي شود نه فقط نجس را که به آن بزني نجس نمي شود بلکه نجس را هم پاک مي کند. شيطان، نجسي است که مي خواهد ما را هم نجس کند و آنهايي را که متقي نيستند، مخبّط شان مي کند. قرآن مي گويد «يتخبطه الشيطان»(بقره/٢٧٥) ربا خواران را ديوانه کرده است. مسشان کرده و عقلشان را گرفته است. ولي متقين «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا»(اعراف/٢٠١) گردبادش را به سمت مومن مي فرستد و آنها را مس مي کند ولي آنها متذکر مي شوند زيرا جزو متقين هستند.
اگر انسان آلودگي هاي خودش را ديد که شيطان و نفس چه بر سرش آورده است آن وقت خودش را به دريا وصل مي کند تا مطهر شود. اگر انسان ديد که منفعل است و در مقابل حملات شيطان مثل پر کاه است و دنبال يک تکيه گاهي مي گشت که عزيز و نفوذ ناپذير شود که «لايحرکه العواصف» و «تزول الجبال و لا يزول» بشود که اينها اوصاف مومنين است؛ بايد به خدا تکيه کند. امام معتصم بالله است و خدا عصمت اوست لذا هيچي او را تکان نمي دهد. «اعتصمت بالله فعززته». امام علي(ع) فرمود: اگر همه با من باشند چيزي به من اضافه نمي شود و اگر همه از پيش من بروند چيزي از من کم نمي شود زيرا «اعتصمت بالله فعززته» (زيارت غديريه امام هادي ع) تو متعصم بالله هستي پس عزيزي و آمد و شد مردم چيزي در تو کم يا زياد نمي کند. ما اگر بخواهيم معتصم بالله شويم و هجوم شيطان، نفس، تطميع ها و تهديد ها که جامعه مومنين را تطميع و تهديد مي کند، ما را تکان ندهد بايد معتصم به امام و اهل بيت بشويم. در اين صورت ما هم به طهارت و هم به عزت مي رسيم. انسان با اعتصام به امام که عصمة الله است معتصم مي شود. هم پاک مي شود و ديگر نجاسات و مس شيطان او را نجس نمي کند و هم عزيز و نفوذ ناپذير مي شود. اگر کسي به اين مقامات اقرار کرد مقامات شيعه و مومنين و محبين اهل بيت را پيدا مي کند و به طهارت قلب مي رسد.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقين
التماس دعا
يا مهدي
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: محمد حسين حسينى طهرانى , محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه ۴۴سوره مبارکه فرقان
«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ كَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً
آيا گمان میبری بيشتر آنان میشنوند يا میفهمند؟! آنان فقط همچون چهارپايانند، بلكه گمراهترند. »
صدق الله العلی العظیم
___________________
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«اَلنَّاسُ كُلُّهُمْ بَهَائِمُ ثَلاَثاً إِلاَّ قَلِيلاً مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ .»
«مردم همگی چهارپایان اند(سه بار این جمله را فرمودند)
مگر اندکی از مومنان و مومن غریب است...(سه بار این جمله را فرمودند.)»
منبع حدیث:کتاب شریف الکافی،تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)، جلد ۲ , صفحه ۲۴۲
امام علیه السلام تنها تعداد اندکی از مومنان را از حدّ چهارپایان خارج دانسته اند. روشن است که چهارپا بودن به هیکل و قیافه ظاهری نیست، بلکه تعداد بسیار کمی از مومنان اند که سایر مردم در مقایسه با ایشان ، هم چون چهارپایان در مقایسه به انسان اند. همان فاصله ای که انسان با چهارپایان دارد،مومن واقعی مورد نظر امام علیه السلام با سایرین دارد.انسان در میان چهارپایان احساس غربت می کند، زیرا آنها سخن او را نمی فهمند و از آن چه او می فهمد، درکی ندارند، درد های او را احساس نمی کنندو صرفا به زندگی روزمره مشغول هستند. مومن راستین در میان مردم احساس غریبه بودن می کند، می بیند هیچ کس او را درک نمی کند و همه در حال و هوای حیوانی سیر می کنند.لذا به شدت احساس تنهایی می کند و جز با خداوند متعال و حجت خدا و احیانا مومنینی در سطح خود ، انس نمی گیرد.
طبیعتا مردم عادی هم نسبت به آن مومن حقیقی ، احساس غربت می کنند ، چون آنها هم او را مانند خود و از خود نمی بینند. چون منطق او با بقیه متفاوت است، مردم وی را آدم طبیعی و متعادلی نمی پندارند و چه بسا برخی کارهایش را خلاف عقل بشمارند.به هر حال ، احساس غربت دو طرفه است و نشانگر این که هیچ یک از دو طرف ، یک دیگر را چنان که باید، درک نمی کنند.چون نگاهشان به همه چیز متفاوت و معیارهایشان نیز با هم ناسازگار است.
منبع:کتاب عدل، دفتر چهارم ، فضل الهی به اهل ایمان، تالیف آقای محمد بنی هاشمی ، انتشارات منیر
___________________
امام علی علیه السلام در حکمت ۱۴۷ کتاب شریف نهج البلاغه می فرمایند:
«النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ »
«مردم سه گروهند: علماى ربانى، دانش طلبان در طريق نجات و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى كه دنبال هر صدايى مىروند و با هر بادى حركت مىكنند؛ آنهايى كه با نور علم روشن نشدهاند و به ستون محكمى پناه نبردهاند»
منظور از «عالمان ربانى» انسانهايى هستند كه علم و تقوا و معرفت الهى را در بر دارند و آنچه مىگويند از سخنان پروردگار و اوليائش مىگويند و همواره در اين مسير سير مىكنند و كار آنها تربيت شاگردان و پرورش روح و فكر آنهاست.
«ربانى» ممكن است از ريشۀ «رب» به معناى پروردگار باشد كه به هنگام «ياء» نسبت، «الف و نون» براى تأكيد و مبالغه به آن اضافه شده است؛ مانند «روحانى» و شايد از مادۀ «تربيت» گرفته شده باشد؛ يعنى علمايى كه مربى انسانها هستند و جمع ميان هر دو معنا در واژۀ «عالم ربانى» بعيد به نظر نمىرسد.
اما «مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ» به كسى گفته مىشود كه رهبر و پيشوا و معلمى از علماى ربانى براى خود بر گزيده، از شيطان و وسوسههاى او و انسانهاى شيطان صفت دورى گزيده، در طريق نجات گام نهاده و آن مسير را در سايۀ رهبرى آگاه و با تقوا ادامه مىدهد.
در واقع «علماى ربانى» همچون آفتاب عالمتاب و «متعلّمان عَلى سَبيلِ النَّجاة» همچون كرۀ ماه هستند كه گرچه از خود نورى ندارند؛ ولى نور آفتاب را گرفته و منعكس مىكنند و به همين دليل چراغ شبهاى تار محسوب مىشوند.
اين دو گروه خوشبخت و سعادتمند و پيروزند؛ اما گروه سوم افراد گمراه و منحرفى هستند كه امام براى آنها شش وصف بيان فرموده است:
نخست از آنها به «همج» ياد مىكند. «همج» جمع «هَمَجَة» در اصل به معناى مگس كوچك است كه اشاره به حقارت و بىارزشى آنهاست.
سپس از آنها به «رعاع» اسم مىبرد كه جمع «رَعاعة» (بر وزن خرابة) به معناى افراد بى سر و پا و اوباش است.در سومين يادكرد آنها را افرادى بى هدف نام مىبرد كه دنبال هر صدايى مىروند؛ امروز پاى پرچم زيد سينه مىزنند فردا پاى پرچم دشمنش.
در هر حال اين گروه را به گوسفندان بى عقل و شعورى تشبيه مىكند كه دنبال هر صدايى حركت مىكنند.
در چهارمين توصيف ايشان را به موجودات سبك و بى ريشهاى مانند برگهاى خشكيده، پشهها وامثال آن تشبيه مىكند كه همراه باد به هر سويى مىروند و اين نيز دليل بر بىوزنى و بىهدفى آنهاست كه با هر نسيمى به سويى مىرود.
در پنجمين و ششمين توصيف كه در واقع علت اصلى تمام مشكلات و بدبختىهاى آنهاست مىفرمايد: آنها به نور علم روشن نشدهاند تا در مسير ثابتى به سوى اهداف والايى حركت كنند و نيز تكيهگاه محكمى ندارند كه به آن چسبيده باشند تا نسيمها و حتى طوفانها هم نتوانند آنها را جا به جا كنند. اينها حال كسانى است كه نه عالمند و نه متعلم، نه دانشمند و نه پيرو دانشمندان.
در حديث كوتاه و پرمعنايى از امام صادق عليه السلام همين تقسيم سهگانه به شكل ديگرى بيان شده است:
«مردم سه دستهاند: يا عالم و يا كسب كنندۀ علم از شخص عالماند و يا غثاء». (غثاء در اصل به معناى گياهان خشكيدهاى است كه به صورت در هم ريخته بر روى سيلاب قرار مىگيرد. همچنين به كفهايى كه روى آب در حال جوشيدن در ديگ پيدا مىشود غثاء گفته شده است).
در واقع امام عليه السلام روى نقطۀ اصلى مشكلات جوامع انسانى انگشت گذارده است. قسمت مهمى از مشكلات از ناحيۀ گروه سوم است؛ گروهى نادان، بىخبر، بىبرنامه كه دنبال هر كسى بدون مطالعه حركت مىكنند. تنها هدفشان منافع مادى آنهاست. نه نور علم و تقوا بر قلوبشان تابيده، نه معرفت درستى نسبت به مبدأ و معاد دارند، نه تكيهگاه مطمئن، نه مشاوران آگاه و دشمنان اسلام بر همين گروه تكيه مىكنند تا جوامع اسلامى را گرفتار نا بسامانى كنند.
به بيان ديگر عالمان ربانى همچون كوههاى استوارند و به مضمون« مؤمن همچون كوه است و تندبادها او را به حركت در نمىآورد»، در برابر تمام طوفانها ايستادگى مىكنند .
«مُتَعَلِّمانِ عَلى سَبيلِ النَّجاةِ» همچون قطعات سنگى هستند كه به كوه چسبيدهاند؛ آنان نيز از طوفان حوادث در امانند؛
ولى «هِمَج رَعاء» به منزلۀ گرد و خاكى هستند كه بر دامان كوه نشسته و به اندك نسيمى جا به جا مىشوند. وظيفۀ دانشمندان و رهبران فكرى و معنوى جامعه اين است كه تلاش كنند اين گروه را در گروه دوم جاى دهند و آنها را ارتقاء رتبه بخشند و گرنه هميشه جامعه نابسامان خواهد بود.
منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام شرح نهج البلاغه، تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی ، انتشارات امام علی علیه السلام
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: محمد بنی هاشمی , ناصر مکارم شیرازی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
امام صادق عليه السّلام فرمود:
« مَنْ زَارَ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) عَارِفاً بِحَقِّهِ، غَيْرَ مُتَجَبِّرٍ، وَ لاَ مُتَكَبِّرٍ، كَتَبَ اَللَّهُ لَهُ أَجْرَ مِائَةِ أَلْفِ شَهِيدٍ، وَ غَفَرَ اَللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ، وَ بُعِثَ مِنَ اَلْآمِنِينَ، وَ هُوِّنَ عَلَيْهِ اَلْحِسَابُ، وَ اِسْتَقْبَلَتْهُ اَلْمَلاَئِكَةُ، فَإِذَا اِنْصَرَفَ شَيَّعَتْهُ إِلَى مَنْزِلِهِ، فَإِنْ مَرِضَ عَادُوهُ، وَ إِنْ مَاتَ تَبِعُوهُ بِالاِسْتِغْفَارِ إِلَى قَبْرِهِ. قَالَ: وَ مَنْ زَارَ اَلْحُسَيْنَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) عَارِفاً بِحَقِّهِ كَتَبَ اَللَّهُ لَهُ ثَوَابَ أَلْفِ حِجَّةٍ مَقْبُولَةٍ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ، وَ غَفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ.
هركس امير مؤمنان عليه السّلام را درحالى كه به حقش آگاه است و ستمگر و متكبّر نيست زيارت كند خداوند برايش پاداش صد هزار شهيد را مىنويسد و گناهان پيشين و پسين او را مىبخشايد و در جمله ايمانآورندگان برانگيخته شده و حساب بر او آسان گرفته مىشود و فرشتگان به استقبال او مىروند و هنگامى كه باز مىگردد فرشتگان تا منزلش او را بدرقه مىكنند.هنگامى كه بيمار گردد از او عيادت مىكنند و آنگاه كه بميرد تا قبرش به دنبالش رفته و برايش از خداوند طلب بخشش مىنمايند و فرمود: هركس حسين عليه السّلام را درحالى كه به حقش آگاهى دارد زيارت كند خداوند برايش پاداش هزار حج پذيرفتهشده و هزار عمره پذيرفتهشده را مىنويسد و گناهان پيشين و پسين او را مىآمرزد.»
منبع حدیث:
کتاب شریف الأمالی ، تالیف آقای محمد بن حسن طوسی , جلد ۱ , صفحه ۲۱۴

جبران و اصلاح گذشته و تضمین آینده با زیارت مقبول
در بعضی از روایات نسبت به زائر یک مرتبه دیگری از ثواب ذکر شده است کما این که در باب حجاج هم این هست که یک دسته از حجاج حاجی ها هستند که به آنها می گویند گذشته و آینده شما تدارک شد یعنی اینطور نیست که حجی که انجام دادید فقط گذشته شما را جبران کرد بلکه در مابقی عمرتان هم تضمین شدید و این معنایش این است مومن می تواند با حجش به یک نقطه ای برسد که دیگر شیطان نمی تواند او را از خدا و اولیاء خدا جدا کند. او در حصن الهی قرار می گیرد.
یک موقعی انسان را پاک می کنند اما نسبت به آینده انسان تضمین نمی دهند و می گویند گذشته شما جبران شد ولی مراقبت کنید چون شیطان در کمین شما است مواظب باشید بعد از این در کمین شیطان واقع نشوید. اما الان آن کمین هایی که تا بحال شیطان به شما زده است و بهره هایی که برده برایتان جبران کردیم.
این در محضر خدای متعال خیلی مقام مهمی هست که انسان وقتی زمین خورد قاعدتاً دیگر نباید بلند شود اما این خدای متعال هست که جبران می کند و تدارک می کند «وَ عِنْدَكَ مِمّا فَاتَ خَلَفٌ، وَ لِمَا فَسَدَ صَلَاحٌ، وَ فِيمَا أَنْكَرْتَ تَغْيِيرٌ» آن چه را خدای متعال نمی پسندد می تواند تغییر بدهد؛ آن چه از انسان فوت شده، دیگر فوت شده است؛ جوانی رفته است عمر رفته است این یک سالی که رفت رفته است و هر کار هم بکنی دیگر بر نمی گردد آنچه فوت شده فوت شده است ولی در محضر خدای متعال نسبت به آنچه از ما فوت شده است جایگزین هست خدای متعال می تواند جای او را پر بکند و در آن چه از ما فاسد شده است در محضر خدای متعال صلاحش هست ما خراب کردیم اما خدای متعال می تواند اصلاح بکند و آنچه تو نمی پسندی تغییرش در نزد تو هست می توانی تغییر بدهی با آن گونه ای که مرضی تو واقع شود.
این که انسان به نقطه ای برسد که خدای متعال گذشته او را جبران بکند و موانع راهش را بردارد و به نقطه صفر برسد نقطه مهمی است که آدم از سقوط نجات پیدا بکند برسد به نقطه صفر و به انسان بگویند آینده خودت را مراقبه بکن. از این بالاتر این است که آدم در یک حصنی قرار بگیرد که هم گذشته اش تدارک شده باشد هم نسبت به آینده او خدای متعال تضمین به انسان بدهد.
در روایات داریم که یک دسته از زائرین سیدالشهداء این گونه هستند که به آنها می گویند گذشته و آینده تان را خدای متعال بخشید؛ یعنی به گونه ای زیارت کردید و به محضر امام رسیدید که در حصن امام واقع شدید و دیگر شیطان نمی تواند به شما لطمه بزند و ایمان شما را سلب بکند کانه به انسان تضمین می دهند. این خیلی چیز عجیبی است چون تضمین به آدم داده نشده است حتی در روایات است که مومن تا آخرین لحظه ای که از دنیا نرفته است نگران است چون ممکن است در آن لحظه آخر شیطان سرمایه ایمان انسان را ببرد اما این که به انسان تضمین بدهند که گذشته ات جبران شد و آینده ات را هم ما تضمین کردیم این در حج است و در ثواب زیارت سیدالشهداء علیه السلام هم نسبت به بعضی از زائرین سیدالشهداء علیه السلام یک چنین ثوابی هست.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه ۵۲ سوره مبارکه شوری:
وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَٰكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
این گونه بر تو روحی را بفرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست ؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم؛ و تو مسلّماً به سوی راه راست هدایت میکنی.
صدق الله العلی العظیم
___________________
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«إنّ اللّه تبارك و تعالى خلق الخلق ثلاثة أصناف و هو قول اللّه عزّ و جلّ: وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فالسّابقون هم رسل اللّه عليهم السّلام و خاصّة اللّه من خلقه،جعل فيهم خمسة أرواح أيّدهم بروح القدس فبه عرفوا الأشياء و أيّدهم بروح الإيمان فبه خافوا اللّه عزّ و جلّ و أيّدهم بروح القوّة فبه قدروا على طاعة اللّه و أيّدهم بروح الشّهوة فبه اشتهوا طاعة اللّه عزّ و جلّ و كرهوا معصيته و جعل فيهم روح المدرج الّذي به يذهب النّاس و يجيئون و جعل في المؤمنين:أصحاب الميمنة روح الإيمان فبه خافوا اللّه و جعل فيهم روح القوّة فبه قدروا على طاعة اللّه و جعل فيهم روح الشّهوة فبه اشتهوا طاعة اللّه و جعل فيهم روح المدرج الّذي به يذهب النّاس و يجيئون.»
امام صادق عليه السلام فرمود: همانا خداى - تبارك و تعالى - مخلوقات را سه دسته آفريد، چنانچه فرمايد:«شما سه دسته بوديد كه با هم جفت شديد
أصحاب ميمنه،چه كسانی هستند أصحاب ميمنه؟(خوش سرانجام و با بركت)
و اصحاب مشئمه.چه کسانی هستند اصحاب مشئمه؟(بدبخت و شوم)
و سابقون سابقون(پيشروان درجه يك)آنان مقربانند»
سابقون همان رسولان خدا و مخصوصين درگاه او از ميان خلق مي باشند. كه خدا در ايشان پنج روح قرار داده است:
۱ - ايشان را بروح القدس مؤيد ساخت و بوسيله آن همه چيز را بدانند و بشناسند.
۲ - ايشان را با روح ايمان مؤيد ساخت و با آن از خداى عز و جل بترسند.
۳ - آنها را بروح قوه مؤيد ساخت و با آن بر اطاعت خدا توانائى يافتند.
۴ - آنها را بروح شهوت (ميل و اشتها) مؤيد ساخت و با آن اطاعت خدا را خواستند و از نافرمانيش كراهت يافتند.
۵ - در ايشان روح حركت نهاد كه همه مردم با آن رفت و آمد كنند. و در مؤمنين اصحاب میمنه روح ايمان نهاد كه با آن از خدا بترسند و در ايشان روح قوه نهاد و با آن بر اطاعت خدا توانائى يافتند، و در ايشان روح شهوت نهاد و يا آن خواهان اطاعت خدا گشتند و در ايشان روح حركت نهاد كه مردم با آن روح رفت و آمد كنند.
منبع حدیث:
کتاب شریف الکافی،تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره) ،جلد ۱ , صفحه ۲۷۱
___________________
«السابقون هم رسل الله» آنهايي که سبقت در بندگي دارند، وجود مقدس رسول الله يا رسولان خدا هستند. و بعد «و خاصة الله في خلقه» کساني که بندگان خاص خدا هستند. که البته در بعضي روايات داريم اين سبقت، سبقت در عالم ميثاق بوده است. آنجايي که آتشي برافروخته شده و گفتند که وارد اين آتش بشويد، کساني که در بندگي خدا سبقت گرفتند، وارد آتش شدند و آتش بر آنها گلستان شد، وجود مقدس نبي اکرم، اهل بيت، تابعين و شيعيان حضرت بودند که سبقت گرفتند. اينها «السابقون» مي شوند، که انبياء تبعيت از رسول اکرم کردند و جزو شيعيان پيامبر هستند. انبياء به دنبال نبي اکرم در آتش رفتند و بعد «اولئک المقربون» شدند. و در مقام بندگي از آن عالم سبقت گرفتند و به مقام قرب رسيدند، بعد حضرت فرمودند: خدا در اين اهل سبقت پنج روح قرار داده است. اينها در ورود به محيط توحيد و بندگي سبقت گرفتند و بلا و سختي ها را خريدند که ظاهر اين آتش بلا بود هرچند باطنش رحمت خدا بود.
اما اين پنج روح اول «روح القُدُس» است که همه معرفت شان به روح القدس برمي گردد که «و به عرف الاشياء» و نيز مويد به «روح الايمان» هستند که شعبه اي از روح الايمان در همه سابقون وجود دارد. خود روح الايمان نبي اکرم است. حقيقت روح الايمان باطن وجود حضرت است که «و به خاف الله عزوجل» اگر خوف خدا در قلوب سابقون و انبيا است بواسطه روح الايمان در مدار نگه داشته مي شوند. و نيز در آنها «روح القوه» است که مويد به روح القوه هستند و بواسطه آن قدرت بر طاعت دارند. تمام قدرت طاعت در روح القوه است. و نيز «ايدهم بروح الشهوه» يه روحي است که بواسطه آن اشتها به اطاعت و بندگي دارند و کراهت از معصيت دارند. و نيز «روح المَدرَج» هم هست که «به يذهب الناس و يجيئون» که در همه انسان ها وجود دارد و رفت و آمد و کارهاي عادي و بطور کلي زندگي شان با اين روح مي گذرد. اما در مومنين که اصحاب الميمنه هستند، چهار روح وجود دارد و روح القدس ديگر نيست ولي در اصحاب المشئمه که دنبال انبياء نيستند، فقط روح المدرج است. يعني تفاوت اين دسته ها در درجات حيات است.
سرچشمه کلمه حيات وجود مقدس نبي اکرم و اهل بيت شان است. سابقون کساني هستند که سبقت بسوي رسول اکرم و اهل بيت مي گيرند و درجاتي ازحيات طيبه رسول اکرم در وجودشان جريان پيدا مي کند. انبياء در سبقت به سوي رسول اکرم بر امم خودشان سبقت ميگيرند، لذا در آنها روح القدس هم جريان پيدا ميکند و مويد به روح القدس مي شوند. يعني آن شعبه از روح رسول اکرم هم در وجودشان است. آنها که جز سابقون نيستند ولي مومنين هستند، آن شعبه از روح نبي اکرم آنها را تائيد نمي کند و فقط مويد به چهار قوه از قواي نبي اکرم هستند. کفار هم فقط روح المدرج دارن؛ فقط مي خورند و مي آشامند.
منبع:آقای سید محمد مهدی میرباقری،برنامه سمت خدا
___________________
«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ لُقْمَانَ وَ حِکْمَتِهِ الَّتِی ذَکَرَهَا اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ، فَقَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا أُوتِیَ لُقْمَانُ الْحِکْمَةَ بِحَسَبٍ وَ لَا مَالٍ وَ لَا أَهْلٍ وَ لَا بَسْطٍ فِی جِسْمٍ وَ لَا جَمَالٍ وَ لَکِنَّهُ کَانَ رَجُلًا قَوِیّاً فِی أَمْرِ اللَّهِ مُتَوَرِّعاً فِی اللَّه ... وَ یَعْتَبِرُ وَ یَتَعَلَّمُ مَا یَغْلِبُ بِهِ نَفْسَهُ وَ یُجَاهِدُ بِهِ هَوَاه ُوَ یَحْتَرِزُ بِهِ مِنَ الشَّیْطَانِ فَکَانَ یُدَاوِی قَلْبَهُ بِالْفِکْرِ وَ یُدَاوِی نَفْسَهُ بِالْعِبَرِ- وَ کَانَ لَا یَظْعَنُ إِلَّا فِیمَا یَنْفَعُهُ- فَبِذَلِکَ أُوتِیَ الْحِکْمَةَ وَ مُنِحَ الْعِصْمَةَ »
از امام صادق(ع) پرسیدند: چرا خدا به لقمان حکمت داد و چرا این قدر آدم ارزشمندی شد؟ امام صادق(ع) در پاسخ، ابتدا به شیوه زندگی و برخی رفتارهای خوب لقمان اشاره میکنند و بعد میفرماید: لقمان کسی بود که فکر میکرد و عبرت میگرفت و علم مبارزه با هوای نفس را آموزش میدید تا به وسیله آن بر هوای نفس خود غلبه کند و با نفس خود مجاهده کند و و خودش را از شرّ شیطان محافظت کند.. به همین دلیل بود که خداوند به لقمان حکمت و عصمت داد.
منبع حدیث: کتاب شریف تفسیر قمی،جلد۲،صفحه۱۶۲
نکته مهمي که در اين روايت ديده ميشود، اين است که خداوند گذشته از حکمت، عصمت را نيز به او داد. اين روايت ظاهراً بيانگر اين است که خداوند متعال روحالقدس يا درجهاي از آن را که منشأ عصمت انبياء و ائمه(ع) است، به لقمان داده است؛ اما نبوت و رسالت و امامت را به او نداده است. از اين رو لقمان در همان محدوده وجدان روحالقدس، معصوم از خطا بود و از همين جاست که سخنان او حکمت خوانده ميشود؛ زيرا از استعمالات لغت و آيات و احاديث روشن ميشود که حکمت، دانش معصوم و خطاناپذير است.
منبع:آقای رضا برنجکار، مقاله مفهوم حکمت در قرآن کریم و حدیث
___________________
در قرآن کریم چهار مرتبه واژه روحالقدس به کار رفته که سه بار آن، مربوط به حضرت عیسی(ع) است. در همین راستا خداوند در آیه شریفه ۲۵۳ سوره مبارکه بقره میفرماید:
«وَ آتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»
همچنین در آیه شریفه ۱۱۰ سوره مبارکه مائده میفرماید:
«یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتی عَلَیْکَ وَ عَلی والِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً»،
در اینجا باید به این نکته تأکید کرد که حضرت عیسی(ع) و مادرشان حضرت مریم(س) توسط روحالقدس تأیید شدند، در واقع به دلیل تأیید روحالقدس است که آن معجزه رخ میدهد و حضرت مریم(س) بدون اینکه همسری داشته باشد، فرزندی را به دنیا میآورد. همچنین حضرت عیسی (ع) به برکت همین تأیید، توانهایی برایش ایجاد شد که از جمله آن توانها، بدون پدر به دنیا آمدن و سخن گفتن ایشان در گهواره با مردم است، همچنین ایشان در هنگام پیری هم با مردم سخن میگوید، منظور از سخن گفتن ایشان در دوران پیری ـ براساس اسناد و روایت ـ سخن گفتن پیش از دوران ظهور است.
در همین راستا، خداوند در آیه ۱۵۹ شریفه سوره مبارکه نساء میفرماید:
«وَ إِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ»،
این یعنی تمام اهل کتاب پیش از مرگ حضرت عیسی (ع) به او ایمان میآورند و پشت سر او قرار میگیرند تا اینکه عیسی (ع) آنها را به امام زمان (عج) ملحق میکند، این کار عیسی (ع) در راستای نصرت امام عصر(عج) است، اهل کتاب به وسیله عیسی(ع) جذب و در نتیجه شیعه میشوند، کاری که حضرت عیسی (ع) در این موقعیت انجام میدهد، کاری بس بزرگ است و از عهدۀ کسی بر نمیآید و این، اهمیت و عظمت کار عیسی (ع) را نشان میدهد.
خداوند عیسی (ع) را زنده نگه داشت، چراکه قرار بود سالها بعد کار بزرگی انجام دهد، این کار نیاز به دمِ عیسی دارد، آن هم عیسیای که بیش از ۲۰۰۰ سال است تحت تعلیم و تربیت الهی قرار دارد و از آنجایی که خداوند کار عبثی انجام نمیدهد، قطعاً این امر برای هدف خاصی بوده که آن، نصرت و یاری امام زمان (عج) در دوران آخرالزمان با گرویدن اهل کتاب به تشیع است و حتی بر اساس اسناد، حضرت عیسی (ع) قبل از مرگ و در فضای آخرالزمان به زمین باز خواهند گشت.
خداوند در آیه شریفه ۳۰ سوره مبارکه مریم میفرماید:
«إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا»،
عطا و فهم کتاب و حکمت به حضرت عیسی (ع) به تأیید روح القدس فراهم شد، حضرت عیسی(ع) در اینجا خود را عبد و نبّی معرفی میکند که در همان دوران کودکی و در گهواره کتاب به او عطا شده، پس نتیجه میگیریم که او قدرت درک عطای کتاب را حتی در دوران کودکی نیز داشته که این برخاسته از تأیید روح القدس است. مشابه این موضوع را در آیه شریفه ۱۰۰ سوره مائده داریم:
«وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ ... »،
یکی از تأثیرات تأیید روح القدس، عطا و درک کتاب، حکمت، تورات و انجیل است، پس با تأیید روح القدس توان درک انسان افزایش مییابد.
همچنین معجزات عیسی(ع) اعم از حیات بخشیدن و زنده کردن مردگان، از گِل پرنده ایجاد کردن، شفا دادن نابینا، خبر دادن از غیب و ... همگی برگرفته از تأیید روح القدس است، به عبارت دیگر، تأیید روح القدس توانهایی را در وجود حضرت عیسی (ع) ایجاد کرد که به موجب آن، میتوانست کارهای مختلفی را انجام دهد، بنابراین اگر حضرت عیسی(ع) توانست در گهواره سخن بگوید و اگر تاکنون حدود ۲۰۰۰ سال عمر کرده و اگر میتواند پیش از دوران ظهور نیز با مردم سخن بگوید باز هم به خاطر تأیید روح القدس است. حضرت عیسی (ع) ۲۰۰۰ سال پیش میتوانست مرده زنده کند، خبر از غیب بدهد و ...، اما حضرت عیسی (ع) قرار است تمام اهل کتاب را شیعه و پیرو امام عصر (عج) کند.
بر اساس روایات، تمام انبیاء و اولیای الهی به تأیید روح القدس رسیدهاند و اصلاً با معرفت به ایشان به مقام نبوّت رسیدهاند. خداوند در آیه شریفه ۳۵ سوره مبارکه احقاف میفرماید:
«...أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ ...»،
امام باقر(ع) دربارۀ علت نامیده شدن این انبیا به «اولواالعزم» میفرماید:
«فَثَبَتَتِ الْعَزِیمَةُ لِهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ فِی الْمَهْدِی»، (کافی،ج۲، ص۸)
مقوله اولواالعزمی به خاطر امام مهدی(عج) در این پنج نفر ثبت شد و ایشان به خاطر امام عصر (عج)، «اولواالعزم من الرسل» نامیده شدند.
پس تمام انبیاء به یاری اهل بیت(ع) عزم داشتند ـ برخی کمتر و برخی بیشتر ـ این عزم در رسولان بیشتر و در اولواالعزم من الرسل(ع) نسبت به رسولان نیز بیشتر بوده است، در میان آنها نیز حضرت عیسی(ع) بیشترین عزم را داشته و این عزم را با تأیید روح القدس به دست آورده، شاید به همین خاطر باشد که از میان چهار آیهای که دربارۀ روحالقدس در قرآن به کار رفته، سه آیه به طور خاص درباره حضرت عیسی (ع) است، به نظر میرسد او بیشترین بهره را از وجود روحالقدس برده است. وجه مشترکات تمام انبیای اولواالعزم یاری و نصرت اهلبیت (علیهمالسلام) بوده است. بر اساس روایات برخی از انبیاء در دوران ظهور امام عصر(عج) رجعت خواهند کرد و توانهایشان را برای یاری حضرت مهدی (ع) بکار خواهند گرفت.
بنابراین میتوان معجزات انبیای اولوالعزم را مانند حضرت موسی(ع) در تبدیل عصا به مار، شکافتن دریا و ... همگی با تأیید روحالقدس دانست.
خداوند در آیه شریفه ۱۰۲ سوره مبارکه نحل میفرماید:
«قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ»،
بگو: «آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده، تا کسانی را که ایمان آوردهاند استوار کند و برای مسلمانان هدایت و بشارتی است».
با توجه به این فراز قرآن ما نیز میتوانیم از روح القدس همچون انبیاء بهرهمند شویم. به عنوان مثال، در روایات آمده است که وقتی «دعبل خزایی» شروع به خواندن اشعاری در وصف خاندان عصمت و طهارت(ع) کرد، هنگامی که دعبل این ابیات را در محضر امام رضا(ع) خواند، امام بسیار گریستند و سپس به دعبل فرمود:
«یا خزاعی نطق روح القدس علی لسانک بهذین البیتین»
«ای دعبل خزاعی این روح القدس بود که این دو بیت را بر زبان تو جاری کرد.»
این نشان از تأثیرگذاری روح القدس در سطوح مختلف بر مومنان است. اگر ما نیز به تأیید روح القدس برسیم، وجه مشترکی را با انبیاء پیدا میکنیم که آن ایجاد توانهایی برای نصرت و یاری اهلبیت(ع) است، همچنانکه وقتی دعبل خزایی در محضر امام رضا(ع) شعرخوانی کرد، امام رضا(ع) فرمود:
«یَا دِعْبِلُ مَرْحَباً بِنَاصِرِنَابِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ» (بحارالأنوار، ج۴۵، ص۲۴۲)
آفرین به کسی که ما را نصرت میکند، در واقع دعبل توانست با اشعارش امام رضا(ع) و اهل بیت(ع) را یاری کند. تمام کسانی که خدمتگزار آستان اهل بیت(ع) هستند، به تأیید روح القدس میرسند و تا زمانی که کسی این تأیید را دریافت نکند، توفیق خدمتگزاری نخواهد داشت. در واقع تمام کسانی که به تأیید روح القدس رسیده باشند ـ از کمترین اندازه تا بیشترین اندازه ـ توان یاری امام(ع) را دارند و تفاوت فقط به میزان بهرهگیری از روح القدس است. حال که میتوانیم با عملکردمان اهل بیت(ع) را نصرت کنیم، برای اینکه بتوانیم این نصرت را افزایش دهیم باید درصدد بهرهمندی بیشتر از روحالقدس باشیم تا توانمان بیشتر و توفیق خدمتگزاری بیشتری را داشته باشیم.
بر اساس روایات اهلبیت(ع) میتوان به صراحت اعلام کرد که منظور از روح القدس «حضرت زهراء(س)» است، در تأیید این سخن به روایاتی در این باره اشاره میکنیم:
ـ امام صادق(ع) ذیل آیۀ «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ»، میفرماید:
«[لَیْلَةُ اَلْقَدْرِ] خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ یَعْنِی فَاطِمَةَ ... وَ اَلرُّوحُ رُوحُ اَلْقُدُسِ وَ هِیَ فَاطِمَةُ»،
منظور از «الروح» و «روح القدس» حضرت فاطمه زهراء(س) است (بحارالأنوار ج۲۵ ص۹۷).
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، «اللیلة» فاطمة و «القدر» الله، فمن عرف فاطمة حق معرفتها، فقد أدرک لیلةالقدر»، منظور از «اللیلة»، فاطمه(س) و منظور از «الْقَدْر»، خداوند است،
پس هر کس معرفت به حضرت زهرا (س) پیدا کند، آنگونه که حق آنست، به درستی که شب قدر را درک کرده است (تفسیر فرات کوفی ص۵۸۱).
ـ «و الروح روح القدس و هو فی فاطمة» (تأویل الآیات الظاهره ص۷۹۱).
ـ إنّ فاطمةَ (س) هی لیلةُ المبارکه فی القُرآن»، به درستی که فاطمه(س) همان «لیلة مبارکه» است که در قرآن آمده است. (کافی ج۲، ص۳۸۸، ح۴).
بنابراین اینکه انبیاء(ع) و در رأس آنان اولواالعزم من الرسل(ع) و در رأس آن حضرت عیسی(ع) مورد تأیید روح القدس قرار گرفتند، در واقع یعنی مورد تأیید حضرت زهراء(س) قرار گرفتند و به تربیتهای فاطمی مفتخر شدند.
روح القدس یا همان حضرت زهراء(س) زمانی ما را تأیید میکند که قصد و نیت نصرت اهل بیت(ع) را داشته باشیم، حال اگر میخواهیم از تأیید بیشتری بهرهمند شویم، باید سعی کنیم میل به نصرت و یاری اهل بیت(ع) را بیشتر در خود تقویت و نیّات خود را اصلاح کنیم، در واقع هر کسی توانسته این تأیید را دریافت کند، یعنی میل و علاقه به نصرت و یاری امام (ع) داشته است.
خداوند در آیه شریفه ۱۱۰ سوره مبارکه مائده فرمود:
« وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ ... »،
یکی از تأثیرات تأیید روح القدس، درک بیشتر کتاب، حکمت، تورات و انجیل است، پس با تأیید روح القدس توان درک انسان افزایش مییابد، ما با استفاده از تأیید روح القدس میتوانیم جهت اصلاح میل و نیّتمان برای نصرت امام (ع) استفاده کنیم. پس میتوان چنین نتیجه گرفت که حضرت مریم (س) علاقهمند به نصرت امام زمان بوده و دلیل بر این سخن این است که حضرت زهراء(س) او را مورد تأیید قرار داد و توانست بدون همسر، عیسی (ع) را به دنیا بیاورد، همچنین عیسی (ع) نیز علاقهمند به نصرت امام زمان (عج) بوده، چراکه آنقدر مورد تأیید حضرت زهراء(س) قرار گرفته که خداوند عمری ۲۰۰۰ ساله به او عطا کرده تا بیشتر بتواند امام (ع) را نصرت کند.
بنابراین شایسته است از خدا بخواهیم زندگیمان را در مسیر نصرت اهل بیت(ع) قرار دهد و در این مسیر از حضرت زهراء (س) بسیار کمک بگیریم. ما میتوانیم برای استجابت بسیاری از خواستههایمان از فاطمۀ زهراء(س) کمک بگیریم، اما به میزان ظرفی که به درِ خانۀ آن حضرت میبریم، پاسخ دریافت میکنیم، اما اگر وقتی دامنۀ خواستهمان را وسعت دهیم، مثلاً نصرت امام (ع) را بخواهیم، قطعاً بهرۀ بیشتری را خواهیم برد.
خداوند در آیه شریقه ۱۰۲ سوره مبارکه نحل میفرماید:
«قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ»،
بر اساس این آیه، خداوند گاهی اوقات روح القدس را تنزّل میدهد و به عبارتی آن را بیشتر در دسترس مومنان قرار میدهد، حتی میتوان گفت هرچه به سمت آینده پیش میرویم،خدا با برپا کردن صحنههای مختلف، سهولت بهرهمندی ما را از روح القدس بیشتر فراهم میکند .
در حقیقت از آنجایی که در فضای آخرالزمان صحبت از یاری حضرت مهدی (عج) میشود و چون یاری ایشان به تأیید روح القدس نیاز دارد، پس در دوران آخرالزمان حضرت زهراء(س) بیشتر جلوه میکند.
منبع: آقای محمود ابوالقاسمی، در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک ، مهدویت
برچسبها: محمد مهدی میرباقری , رضا برنجکار
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیات شریفه ۲ و ۳ سوره مبارکه عنکبوت
« أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لايُفْتَنُونَ
آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها میشوند و آزمايش نخواهند شد؟!
وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ
ما كسانی را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينها را نيز امتحان میكنيم); تا خداوند كسانی را
كه راست میگويند و كسانی را كه دروغ میگويند مشخص سازد. »
صدق الله العلی العظیم
___________________
امتحان الهى و تمييز مؤمنان خالص و واقعى
دوران غيبت، دورانى پر از آشوبها و فتنههاى گوناگون است و هرچه زمان پيش مىرود و به ويژه به پايان غيبت نزديك مىشود فتنهها و زمينههاى ضلالت فزونى مىيابد. از سوى ديگر امام زمان را هنگام ظهور بايد ياورانى يارى كنند كه از ايمانى خالص و واقعى بهرهمند باشند و چون در دوران غيبت، هر لحظه امكان ظهور وجود دارد، پس همواره بايد صف مؤمنان و ياران حقيقى حضرتش از كسانى كه تنها ادعاى ايمان و پيروى از امام را دارند، متمايز شود و در سنت تغييرناپذير پروردگار، تمييز اين دو گروه از هم به وسيلۀ انواع امتحانات الهى صورت مىگيرد. از اين رو يكى ديگر از حكمتهاى غيبت حضرت مهدى (عج) متمايز ساختن شيعيان حقيقى از غير آنان به وسيلۀ امتحانات گوناگون الهى معرفى شده است.
بر اساس احاديث معصومان(عليهم السلام) ، امتحانات دوران غيبت چنان سخت است كه در پايان كار و هنگام ظهور، تنها عدۀ اندكى بر دين و ايمان راستين و اعتقاد به امامت آن حضرت، ثابت و راسخ باقى مىمانند و لياقت يارى و سربازى او را مىيابند. در برخى از اين احاديث از اين امتحانات دشوار به «غربال شدن» - و آن هم به صورت پىدرپى - تعبير شده است تا افراد ناخالص جدا شوند و مؤمنان خالص و حقيقى، كه تعدادشان هم بسيار كم است، باقى بمانند . دشوارى امتحانات الهى در زمان غيبت - كه هرچه به ظهور نزديكتر مىشود، دشوارتر مىگردد - به اندازهاى است كه عدۀ بسيار زيادى كه مؤمن، موحد و شيعه بودهاند، گاه فقط ظرف يك روز از دين، اسلام و تشيع خارج مىشوند .
منبع: جزوه شریف کلام و عقاید ۴، تالیف آقای افضلی، مرکز آموزش الکترونیکی دانشگاه قرآن کریم و حدیث
___________________
امام على عليه السلام فرمود:
«هان! آزمايش و فتنهتان،همچون روزى كه خداوند،پيامبر خود صلى الله عليه و آله را برانگيخت،برگشته است.سوگند به آن كه او را به حق مبعوث كرد،هر آينه چنان درهم آميخته و چنانغربال و...شويد كه آنكهپاييناست رو آيد و آن كه در زبَر است به زير در شود و پيشىجويندگانى كه عقب ماندهاند پيشى گيرند و پيشىگيرندگانى كه جلو افتادهاند عقب مانند. »
امام صادق عليه السلام:« نه به خدا،آنچه بدان چشم مىكشيد واقع نشود،مگر آن گاه كه غربال شويد.نه به خدا،آنچه به سوى آن چشم مىكشيد واقع نشود،مگر آن گاه كه در بوتۀ آزمايش گداخته شويد.... »
امام صادق عليه السلام: «به خدا قسم كه در بوتۀ آزمايش گداخته مىشويد....
به خدا قسم كه از يكديگر متمايز مىشويد،به خدا قسم كهغربال مىشويد، چندان كه از شما جز اندكترين شمار باقى نماند...»
منبع: کتاب شریف میزان الحکمه، تالیف آقای محمد ری شهری ، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث
___________________
سوره مبارکه مائده ، آیه شریه ۱۱۹
قَالَ اللَّهُ هَٰذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
خداوند میگوید: «امروز، روزی است که راستی راستگویان، به آنها سود میبخشد؛ برای آنها باغهایی از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن میگذرد، و تا ابد، جاودانه در آن میمانند؛ هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند؛ این، رستگاری بزرگ است!»
صدق الله العلی العظیم
___________________
قدم صدق
قدم صدق، همان است که در سجده آخر زیارت عاشورا می خوانیم: «اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود؛ و ثبت لی قدم صدق ٍعندک مع الحسین واصحاب الحسین؛ الذین بذلوا مهجهم دون الحسین (علیه السلام)؛ خدایا! روزیم کن شفاعت امام حسین ع را در روزی که بر تو وارد می شوم؛ و قدم صدق را نزد خودت برایم تثبیت کن؛ با حسین و اصحاب حسین؛ همان کسانی که خون قلب خود را بذل کردند در کنار حسین ع. »
سیدالشهداء علیه السلام می فرماید:
«الناس عبید الدنیا؛ مردم بنده ی دنیا هستند. »
«و الدین لعب علی السنتهم؛
دین مثل آب دهان است بر زبان مردم».
می گویند دین داریم و اهل دین هستیم.
«فإذا مُحّسوا بالبلاء قلت دیانون ، آن موقعی که دچار امتحان می شوند و می خواهند پاک شوند و در کوره ی بلا می روند، دیندار خیلی کم است».
« قلت دیّان» یعنی آدم خیلی باید صادق باشد که بگوید ما تا آخر هستیم. یک نفر هی ادعا کند، ولی خیلی خود نشناس باشد.
آنکه حضرت یوسف علیه السلام است می فرماید: «و ما اُبرءُ نفسی؛ من اصلاً خودم را تبرئه نمی کنم». «ان النفسی لامارة بالسوء الا ما رحم ربی؛ نفس انسان حتما به بدی امر می کند؛ مگر این که پروردگارم رحم کند». یعنی در برابر هیچ یک از کشش های نفسانی مصون نیستم؛ نه در برابر کشش جنسی و شهوانی و کشش و جاذبه ی زلیخا. کشش لباس، مدرک تحصیلی، مقام، محبوبیت، شهرت، امور وهمی و خیالی و خیلی چیزهای دیگر، اصلا مصون نیستم. این ها انواع فتنه ها ست.
قدم صدق آن است که در لحظه ی عمل، فرار نکنی
گاهی انسان سال ها آرزوی شهادت می کند؛ اما لحظه ی شهادت که پیش می آید، فرار می کند.بنده ی خدایی نقل می کند: من دائماً دعا می کردم «یا لیتی کنت معکم فأفوز فوزاً عظیما ؛ ای امام حسین! کاش من با شما بودم و به فیض شهادت می رسیدم». می گفت: خیلی این حرف ها را می زدم. یک شب خواب دیدم عاشورا است و امام حسین (علیه السلام) به من گفت: بایست جلو و از من دفاع کن تا من نماز بخوانم. گفت: خیلی سختم بود؛ چون از جلو تیر می زدند. در اینجا هر کسی سعید نمی شود که بایستد جلوی امام و چندین تیر به او بزنند و او آنقدر مقاومت کند تا سیدالشهداء نمازش تمام شود. همه عمار نیستند. او با دل و جان ایستاده بود؛ اما ما تو رودربایستی می ایستیم.
می گفت: حضرت نماز را شروع کرد و دشمنان آمدند و تیر زدند؛ اما ما جا خالی می دادیم و تیرها می خورد به امام حسین ع. بعد از خواب بلند شدم و دیدم بابا این همه سال ما به امام حسین (علیه السلام) دروغ می گفتیم. ما حاضر نیستیم از خود بگذریم. وقت از خودگذشتن که می شود، همه صادق نیستند و «قدم صدق» ندارند.
چند هزار نفر با امام حسین بودند. امام حسین در طول مسیر مدینه تا کربلا، یک لشگر برای خود داشت. ده ها برابر این چیزی که در عاشورا بودند؛ ولی وقتی که حضرت آب پاکی را روی دست همه می ریزند و می فرماید: ما هیچکدام قرار نیست زنده بمانیم؛ اینجا همه کشته می شوند؛ خیلی ها رفتند. یک نفر به امام حسین (علیه السلام) گفت: برای شما چه فرقی می کند من باشم یا بروم؟ اگر کشته شوم، برای شما چه فایده ای دارد؟ خیلی ها آمدند و رفتند.
«قدم» این است که به «هل من ناصر» امروز امام، پاسخ مثبت بدهیم
ما در زیارت عاشورا به امام حسین می گوییم که می خواهیم با تو باشیم و به مقام تو و درجه ی تو در روز قیامت برسیم. «و اسئله أن یثبت لی عندکم قدم صدق و یبلغنی المقام المحمود؛ از خدا می خواهم که قدم صدق نزد شما را برایم تثبیت کند؛ و مرا به مقام محمود شما برساند». این خیلی حرف بزرگی است.
همچنین می خوانیم: «أن یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخرة؛ از خدا می خواهم که در دنیا و آخرت با شما باشم» امام حسین عليه السلام می گوید: اگر می خواهید با ما باشید، خودمان به شما گفتیم زیارت عاشورا بخوانید. خودمان گفتیم که از ما بخواهید تا با ما باشید. حالا بسم الله الرحمن الرحیم می خواهی با ما باشی یا نه؟ خودمان برایت کارت دعوت فرستادیم.
آیا واقعاً ما فکر می کنیم امام حسین (علیه السلام) سال 61 ﻫ. رفته توی بیابان هایی که داشته از مکه به کوفه می آمده و مثلاً رفته سراغ «زبیر» یا «بریر» یا «جعفر جوفی» یا کسان دیگر و بعضی آمدند و بعضی ها نیامدند و حالا همه چیز تمام شده؟ نه؛ امام حسین هنوز هم دارد می رود سراغ افراد. هنوز هم حضرت «هل من ناصر ینصرونی» می گوید. امام حسین ع امروز دارد از زبان امام عصر (عج) هل من ناصر می گوید. خودش فرموده در هر شبانه روز یکبار«هل من ناصر ینصرونی» می گویم. این یعنی امام حسین سراغ ما هم می آید. اگر کسی نمی آمد که زیارت عاشورا را به دست ما نمی دادند. این که زیارت عاشورا را دادند به دست ما یعنی چه؟ یعنی می گوید بسم الله الرحمن الرحیم؛ ببینم می توانی انتقام من را بگیری یا نه؟
وقتی می خوانیم «ان یرزقنی طلب ثارک؛ از خدا می خواهم روزیم کند که خونخواه تو باشم». یعنی هنوز انتقام خون حضرت گرفته نشده است. وقتثی می خوانیم: «ان یرزقنی طلب ثاری»؛ «ان یجعلنی معکم فی الدنیا والاخرة»؛ «ان یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله »؛ « اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد». ما این حرفها را در زیارت عاشورا با حضرت زدیم. پس امام حسین همین الآن هم دارد در خانه ی تک تک ما می آید. همانطور که امام عصر (عج) در خانه تک تک ما می آید .
منبع: بخشی از سخنرانی آقای محمد شجاعی
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک ، مهدویت
برچسبها: علی افضلی , محمد شجاعی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
از نظر فلسفی میان لحظات زمانی هیچ تفاوتی نیست؛ چون زمان یک بعد از ابعاد ماده است که از آن به بعد چهارم پس از طول و عرض و عمق یاد میشود. زمان به سبب اینکه اعتباریتر از این سه بعد است، به نظر میرسد که کم تاثیرتر از دیگر ابعاد مادی باشد؛ به ویژه آنکه زمان در زمین با زمان در مریخ و مشتری و عطارد و دیگر سیارات بسیار متفاوت است. این بیست و چهار ساعت در زمین در سیاره دیگر چیز دیگری است. از طرفی زمان فاصله حرکت یک چیز از مبدا به منتهاست و این فاصله به طور طبیعی تفاوتی ندارد مگر همان تفاوت شتاب جرم و امور دیگری که به حوزه فیزیک و طبیعت و یا فلسفه مربوط است.
اما بر اساس آموزههای قرآنی انسان چون در عالم ماده است، اسیر و محاط به احکام و سنتها و قوانین حاکم بر آن است. از این رو ماده به شکلی بر انسان احاطه دارد و باید این احکام و قوانین را بشناسد و به درستی از آن به نفع خود بهره ببرد.
آموزههای قرآنی بر این نکته تاکید دارد که روزها و ساعت ها و زمانهای شبانه روز با یکدیگر تفاوت دارند و این تفاوت چنان روشن و برجسته است که سرنوشت انسان را تغییر میدهد و خوشبختی و بدبختی را موجب میشود.
منبع: روزنامه کیهان
___________________
زمان دعا در استجابت دعا بسيار مؤثّر است، لذا دعاكننده بهتر استاز زمانهایى استفاده كند كه درهاى رحمت الهى بيشتر باز است.
١) ماه مبارك رمضان
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ضمن خطبه شعبانيه در فضيلت ماه مبارك رمضان فرمود: دعاى شما در اين ماه مستجاب است .
٢) شب و روز جمعه
امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: خداوند متعال در هر شب جمعه از اول شب تا آخر شب از بالاى عرش ندا مى دهد: آيا بندهى مؤمنى هست كه مرا تا قبل از اذان صبح بخواند و براى دنيا و آخرتش دعا كند تا من او را اجابت كنم؟ آيا بندهى مؤمنى هست كه تا قبل از اذان صبح از گناهانش توبه نمايد تا توبه او را بپذيرم؟ آيا بندهى مؤمنى هست كه تا قبل از طلوع فجر (اذان صبح) براى زياد شدن روزىاش دعا كند تا رزق او را زياد كنم؟
از امام صادق عليه السلام روايت شده است هنگامى كه فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام از پدر خود خواستند براى آنها دعاكند و بخشش آنها را از خداوند متعال بخواهد، حضرت فرمود: «سَوفَ أستَغفِرُ لَكُمْ رَبّي» «بزودى براى شما از پروردگارم طلب آمرزش مىكنم» دعا براى آنان را به سحرگاه جمعه موكول كرد .
امام محمد باقر عليه السلام فرمود: خورشيد در روزى بافضيلتتر از روز جمعه طلوع نكرده است .
٣) شب نيمهى شعبان
أبو يحيى از امام صادق عليه السلام نقل مىكند كه حضرت فرمود: از امام باقر عليه السلام درباره فضيلت و برترى شب نيمه شعبان سؤال شد، حضرت فرمود: اين شب از نظر فضيلت برترين شبها پس از شب قدر است، در اين شب خداوند فضل خود را نصيب بندگانش مىكند و با احسان خود آنان را مىآمرزد، پس در اين شب در تقرّب به خداوند متعال بكوشيد، چون در اين شب خداوند متعال بر خود واجب كرده كه درخواست مشروع هيچ درخواست كنندهى را ردّ نكند و اين شب را خداوند براى ما اهل بيت قرار داد در برابر شب قدرى كه براى رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار داد، پس در دعا و خواستن از خدا و ثناى بر او [بسيار] بكوشيد... . اهل سنت نيز در فضيلت شب نيمهى شعبان از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت نقل كردهاند .
٤) شب قدر
يكى از مهمترين زمانهاى دعا، شب قدر است زيرا سرنوشت يكسال شخص، در اين شب نوشته مى شود. در قرآن مجيد آمده است كه شب قدر از هزار ماه بهتر است.
احياء و شب زنده دارى مخصوص شبهاى قدر در ماه مبارك رمضان نيست بلكه شب اول ماه رجب، شب نيمهى شعبان، شب عيد فطر و قربان نيز شب احيا است، بنابراين دعا در اين شبها نيز اهميّت دارد. اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: چه زيبا است! اينكه انسان در طول سال، در اين چهار شب از دنيا فارغ باشد. (و به دعا و مناجات بپردازد) .
٥) دعا بعد از نماز و بعد از صدقه
يكى از موارد استجابت دعا، دعاكردن پس از نماز است.
امام صادق عليه السلام در سخنى نورانى چنين فرمود: خداوند نماز را در بهترين و با فضيلت ترين ساعات بر شما واجب كرد. پس خداوند را بعد از نماز هايتان بخوانيد .
در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام داريم كه دعا در چهار موقع مستجاب مىشود در نماز وتر، بعد از نمازهاى صبح، ظهر و مغرب . از ديگر اعمال نيك، كمك به فقيران و تهىدستان است كه براى شخص كمك كننده پس از مساعدت دعا كند.
از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام روايت شده است كه: وقتى به فقيران بخشش مىكنيد بگوييد دعا كنند كه حتما دعاى آنها در حق شما مستجاب مىشود....
٦) وقت افطار
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: دعاى روزه دار هنگام افطارش مستجاب است.
زمانهاى ديگرى نيز در روايات امامان معصوم عليهم السلام براى دعاكردن بيان شده است همچون: روز عرفه نهم ذی الحجه, پایان شب, بین الطلوعین ، چهارشنبه بین نماز ظهر و عصر ، هنگام وزيدن بادها، هنگام از بين رفتن سايهها، وقت فرود آمدن باران، هنگامى كه اولين قطرۀ خون شهيد بر زمين مىريزد .
هريك از روزهاى هفته به يكى از امامان معصوم عليهم السلام تعلّق دارد.
شنبه: متعلّق به پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله است.
يكشنبه: امام على عليه السلام و حضرت صديقه طاهره عليها السلام .
دوشنبه: امام حسن مجتبى و امام حسين عليهما السلام .
سه شنبه: امام سجّاد، امام محمّد باقر و امام جعفر صادق عليهم السلام .
چهارشنبه: امام كاظم، امام رضا، امام جواد و امام هادى عليهم السلام .
پنجشنبه: امام حسن عسكرى عليه السلام .
جمعه: متعلّق به حضرت امام عصر(عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريفَ) مىباشد. كه دعاكننده در هر روز مى تواند اين بزرگواران را واسطه قرار دهد .
منبع: کتاب "چه کنیم دعایمان به اجابت برسد"،انتشارات پیام امام هادی علیه السلام
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
رابطۀ ايمان و تقوا با روشنبينى
در آيۀ شریفه ۲۹ سورۀ مبارکه انفال خداوند متعال مىفرمايد:
««يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرقَانًا
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، اگر تقواى الهى پيشه كنيد و از گناهان بپرهيزيد خداوند وسيلهاى براى شناخت حق از باطل براى شما قرار مىدهد».
و در آيۀ شریفه۲۸۲ سورۀ مبارکه بقره مىفرمايد:
«وَاتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ؛ تقواى الهى پيشه كنيد و خداوند شما را علم و دانش مىآموزد».
در آيه شریفه ۲۸ سورۀ مبارکه حديد می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آن (در میان مردم و در مسیر زندگی خود) راه بروید و گناهان شما را ببخشد؛ و خداوند غفور و رحیم است.»
صدق الله العلی العظیم
بزرگترين مانع شناخت و مهمترين حجاب بر قلب آدمى هوىو هوسهاى سركش و آمال و آرزوهاى دور و دراز و اسارت در چنگال مادّه و زرق و برق دنياست كه به انسان اجازه نمىدهد قضاوت صحيح كند و چهرۀ حقايق را چنان كه هست ببيند. هنگامى كه در پرتو ايمان و تقوا اين گرد و غبارها فرو نشست و اين ابرهاى تيره و تار از آسمان روح كنار رفت، آفتاب حقيقت بر صفحۀ قلب مىتابد و حقايق را چنان كه هست درمىيابد و لذّتى وصفناشدنى از اين درك صحيح و عميق نصيب مؤمن مىشود و راه خود را بهسوى اهداف مقدّسى كه دارد مىگشايد و پيش مىرود.
امام على عليه السلام فرمود:
«لا دينَ مَعَ هَوىٰ، لا عَقلَ مَع هَوىٰ، مَنِ اتَّبَعَ هَويٰهُ اعماهُ وَأصَمَّهُ وَاَذَلَّهُ وَاَضلَّهُ؛
دين با هواى نفس جمع نمىشود چنانكه عقل با هوس يكجا جمع نخواهد شد. هر كه از هواى نفسش پيروى كند او را كور و كر مىكند و ذليل و گمراه مىسازد».
در راهى كه انسان بهسوى پيروزىها مىرود هميشه پرتگاهها و بيراهههايى وجود دارد كه اگر آنها را بهخوبى نبيند و نشناسد و پرهيز نكند چنان سقوط مىكند كه اثرى از او باقى نمىمانَد. در اين راه مهمترين مسأله شناخت حق و باطل، شناخت نيك و بد، شناخت دوست و دشمن، شناخت مفيد و زيانبخش و شناخت عوامل سعادت يا بدبختى است. اگر بهراستى انسان اين حقايق را بشناسد رسيدن به مقصد براى او آسان است.مشكل اين است كه در بسيارى از اينگونه موارد انسان گرفتار اشتباه مىشود، باطل را به جاى حق مىپندارد و دشمن را به جاى دوست برمىگزيند و بيراهه را به جاى شاهراه، در حالى كه ديد و درك نيرومندى لازم است و نورانيّت و روشنبينى فوقالعاده.و پرهيز از گناه و هوىو هوسهاى سركش به انسان چنين ديد و دركى مىدهد.
توضيح اينكه: اوّلاً نيروى عقل انسان بهقدر كافى براى درك حقايق آماده است، ولى پردههايى از حرص و طمع و شهوت و خودبينى و حسد و عشقهاى افراطى به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سياهى در مقابل ديدۀ عقل آشكار مىشود، يا مانند غبار غليظى فضاى اطراف را مىپوشانَد و پيداست كه در چنين محيط تاريكى چهرۀ حق و باطل از ميان برود.
ثانياً مىدانيم كه هر كمالى در هرجا وجود دارد پرتوى از كمال امام معصوم علیه السلام است و هرقدر انسان به خداوند متعال نزديكتر شود پرتو نيرومندترى از آن كمال امام معصوم علیه السلام در وجود او انعكاس خواهد يافت. ازاينرو همۀ علوم از علم او سرچشمه مىگيرد و هرگاه انسان در پرتو تقوا و پرهيز از گناه و هوىو هوس به او نزديكتر شود، سهم بيشترى از آن علم و دانش امام معصوم علیه السلام خواهد برد. به تعبير ديگر، قلب آدمى همچون آيينه است و امام معصوم علیه السلام همچون آفتاب عالمتاب. اگر اين آيينه را زنگار هوىو هوس تيرهو تار كند نورى در آن منعكس نخواهد شد، امّا هنگامى كه در پرتو تقوا و پرهيزگارى صيقل داده شود و زنگارها از ميان برود، نور خيرهكنندۀ آن آفتاب پرفروغ در آن منعكس مىشود و همهجا را روشن مىسازد.
در حديث معروفى آمده است:
«المُؤمِنُ يَنظُرُ بِنُورِاللّهِ؛ انسان باايمان با نور خدا مىبيند».
امام على عليه السلام فرمود:
«اَكثَرُ مُصارِعِ العُقولِ تَحتَ بِرُوقِ المَطامِعِ؛
زمين خوردن عقلها غالباً به سب برق طمع است كه چشم عقل را از كار مىاندازد و پرتگاهها و لغزشگاهها را نمىبيند».
ثالثاً ، درجوامعى كه بر محور هوىو هوس مىگردد و دستگاههاى تبليغاتى آنها در مسير دامن زدن به همين هوىو هوسها گام برمىدارد، روزنامهها مروّج فساد و راديوها بلندگوى آلودگى و انحرافات مىشوند و تلويزيونها در خدمت هوىو هوساند، تشخيص حق از باطل و خوب از بد براى بيشتر مردم بسيار دشوار است. بنابراين بىتقوايى سرچشمۀ فقدان تشخيص و يا سوءِ تشخيص است. فىالمثل در خانوادهاى كه تقوا نيست و كودكان در محيط آلوده پرورش مىيابند، از همان طفوليّت به فساد و بىبندو بارى خو مىگيرند، در آينده كه بزرگ مىشوند تشخيص نيكىها از بدىها برايشان دشوار است. اصولاً به كار افتادن نيروها و انرژىها و هدر رفتن اين سرمايهها در راه گناه موجب مىشود كه مردم از نظر درك و اطّلاع، در سطحى پايين قرار گيرند و افكار منحطّى داشته باشند، هرچند در صنايع و زندگى مادّى پيشروى كنند.
تقوا منحصر به تقواى عملى نيست، بلكه تقواى فكرى رانیز شامل مىشود.تقواى فكرى در برابر بىبندو بارى فكرى به اين معناست كه ما در مطالعات خود به دنبال مدارك صحيح و مطالب اصيل برويم و بدون تحقيق كافى و دقّت لازم در هيچ مسألهاى اظهار عقيده نكنيم. كسانى كه تقواى فكرى را به كار مىبندند بىشك بسيار آسانتر از بىبندو بارها به نتايج صحيح مىرسند، ولى آنان كه در انتخاب مدارك و طرز استدلال بىبندو بارند اشتباهاتشان فوقالعاده فراوان است.
منبع: کتاب شریف انوار هدایت، تالیف آقای مکارم شیرازی، انتشارات امام علی علیه السلام
___________________
مومن کامل مقام خلافت پیدا می کند چون خلافت از امام می کند و همه تصرفاتش نیابتی است. اگر قوای انسان فانی در امام علیه السلام شد، تمام تصرفاتی که می کند، نیابتی است. اگر فهم و عقلش فانی در امام شد هرچه می فهمد و می بیند به نیابت امام است و فهم مستقلی برای خودش قائل نیست. همه حالات قلبی او فرع بر امامش است. سلمان اینطور است که در شان او گفتند: «جعل هواه هوا علیا» یعنی میل او هم تابع میل امام است و پرتو میل امام در قلبش واقع می شود. فهمش از عالم هم همینطور است و اصلاً نمی خواهد مستقل از امام بفهمد؛ چون می خواهد فهم خودش را از امام علیه السلام بگیرد.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: ناصر مکارم شیرازی , محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
امام زين العابدين عليه السلام :
« أعلى دَرَجةِ الزُّهدِ أدنى دَرَجةِ الوَرَعِ ، و أعلى دَرَجةِ الوَرَعِ أدنى دَرَجةِ اليَقينِ ، و أعلى دَرَجةِ اليَقينِ أدنى دَرَجةِ الرِّضا»
« بالاترين درجه زهد پايين ترين درجه ورع است، و بالاترين درجه ورع پايين ترين درجه يقين است، و بالاترين درجه يقين پايين ترين درجه خشنودى [از خدا ]است .»
منبع:
کتاب شریف الکافی ، تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)،جلد ۲،صفحه ۲ ۶
ايمان به خدا، پيامبران و عالم غيب از نعمت هايي است كه هيچ نعمتي در رديف آن قرار نمي گيرد و سعادت و شقاوت ابدي انسان به آن مربوط است. ايمان كه اعتقاد قلبي و التزام عملي است، داراي درجات و مراتبی است. همه افراد با ايمان در يك پايه از ايمان قرار ندارند، بلكه هر فردي در طول عمر خود قابليت ارتقا به مراتب بالاتر يا تنزل به مراتب پايين تر را دارد. تمام رواياتي كه بيانگرت تفاوت ايمان، تقوا و يقين و نيز بيانگر برتري يقين بر تقوا و تقوا بر ايمان است، به درجات و مراتب ايمان اشاره دارد به اين معنا كه وقتي ايمان قوت پيدا كرد، تقوا حاصل مي شود و از آن هم كه قوي ترشد، يقين كه مرتبه والاي ايمان است،به دست مي آيد.
از روايات بر مي آيد كه بالاترين درجه ايمان، يقين است و واصلان به مرحله يقين بسيار اندك هستند. امام رضا(ع) می فرماید: ايمان يك درجه برتر از اسلام است و تقوا يك درجه برتر از ايمان است و يقين يك درجه برتر از تقواست و خدا چيزي را كمتر از يقين، بين بندگان تقسيم نكرده است.
يقين درجه اي از ايمان است كه آدمي همه امور را از خدا بداند و در عالم چيزي را مستقل در تاثير نداند. مقصود از يقين، تنها معناي لغوي نيست، بلكه معنايي است كه از استعمال در روايات گرفته شده كه با معناي لغوي هم منافات ندارد؛ يقين در لغت، از مقوله علم است، ولي در بعد دینی علاوه بر علم التزام هم هست. يقين، يعني باور و التزام قلبي و عملي به آن.
نشانه ها و آثار يقين
از نشانه هاي يقين، توكل و تسليم، رضا و تفويض است. از امام باقر(ع) سوال كردند حد يقين چيست؟ که فرمود حد يقين توكل بر خدا، تسليم اوامرخدا بودن، راضي به قضاي الهي بودن و امور را به خدا سپردن است. يكي از نشانه هاي يقين اين است كه غير از خدا از كسي و از چيزي نترسید. ستايش و ملامت ديگران، گرد آمدن در اطرافش و پراكنده شدن از اطرافش در او اثر نگذارد. همچنین از امام صادق(ع) پرسيدند حديقين چيست؟ فرمود: اينكه همراه با خدا از چيزي هراسان نباشي.
يقين، تلاش انسان را زیاد می کند و زندگي فردي و اجتماعي را دگرگون مي سازد، حال و هواي فرد عوض مي شود، عبادتش، خوابش، حزن و شاديش جلوه ديگري پيدا مي كند. با نيل به يقين اعمال اجتماعي و رابطه انسان با ديگران چهره اي ديگر پيدا مي كند، محور حب و بغضها، دفع و جذبها خدا مي شود و دوست، فاميل و...هم به مقدار پيوندشان با خدا در قلب انسان جاي دارند.
قرآن كريم در سوره مجادله آيه 22 در وصف مومنان حقيقي مي فرمايد: هرگز قومي را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، نمي يابي كه با دشمنان خدا و رسولش دوستي بورزند گرچه پدران، فرزندان، زنان و خويشان آنها باشند،خدا در دل چنين افرادي كه به خاطرخدا از دوستي با خويشان بريده اند ايمان نوشته و به واسطه روحي از ناحيه خودش آن را ثابت مي كند.
مراتب يقين
يقين هم مراتب و درجاتي دارد، آن دسته از اصحاب رسول خدا هم كه به درجه يقين رسيده بودند، برابر نبودند چنانكه امام صادق(ع) بعد از بيان مراتب ايمان فرمود: سلمان در مرتبه دهم از ايمان، ابوذر در مرتبه نهم و مقداد در مرتبه هشتم قرار داشتند. ترديدي نيست كه ايمان اين سه شخصيت بزرگ در حد يقين بود و لكن يقين آنها متفاوت بود.
بديهي است كه يقين هر انساني در طول عمرش تشدید یا تضعیف می شود. حضرت ابراهيم (ع) به مقام يقين رسيده بود ولي از خدا درخواست كرد كه خدايا به من نحوه زنده شدن مردگان را نشان ده، خدا فرمود؛ آيا ايمان نياورده اي؟ عرض كرد؛ آري و لكن مي خواهم دلم مطمئن گردد. درخواست حضرت ابراهيم (ع)، رسيدن به مرتبه بالاي يقين بود. چنانكه صفوان از امام هشتم(ع)درباره سخن خداوند به حضرت ابراهيم(ع) سوال كردم كه آيا در دل ابراهيم هم شك بود؟ حضرت فرمود؛ خير، ابراهيم بر يقين بود و از خدا خواست كه بر يقينش بيفزايد.
انسان اگر گناه را كنار بگذارد و در حد توان خود در راه حق حركت كند، خداوند نيروهايي بر او مي گمارد كه او را تاييد مي كنند، ايمانش را تقويت و او را به مرحله يقين وارد سازند و پس از آن تا لحظه مرگ آن را حفظ كنند.
خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه
_____________________
فقيه بصير در اعتقاد و احكام
تا«توحيد»به حدّ يقين نرسد،شخص،عالم و فقيه نشود؛ يعنى بصير در دين.علوم كسبى،مقدّمه است براى نور يقين، معارفش درست شود،احكام شرعى را هم بداند.بيشتر خلق در شركند؛چون اسباب را مستقل در تأثير مىدانند:
خواجه پندارد كه روزى،ده دهد
اين نمىداند كه روزى ده،دهد
هرچه مىنگريد مادّهپرستى و سبببينى است.پول دوستى و عشق به جاه و مقام است؛گاه مىشود همان محراب و منبر مىشود معبودش.هركس در هر رشتهاى است اگر سبب را مستقل ديد،مشرك است.
علم توحيد از راه تقوا
بايد به جايى برسيم كه توحيد،يقينى ما شود:«فاعلم انّه لا اله الاّ اللّه»و راهش نيز تقواست: ...وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللّهُ....
تقوايتان كه قوى شد،خدا شما را عالم مىكند.به شما دانشى مىدهد كه به يقين بدانيد«لا اله الاّ اللّه و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه».
هم دنيايتان را اصلاح مىكند،هم وقتى از اينجا مىرويد با خود نور علم و ايمان و يقين مىبريد.درجات آخرت هم مال همين نور است؛البتّه اعمال هم در كار است ليكن اگر مىخواهى به مقرّبين كه سابقونند برسى تا در عالم يقين وارد نشوى محال است.
نشانههاى ايمان حقيقى
حضرت باقر عليه السّلام مىفرمايد:«پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در بعضى از سفرهايش به چند نفر رسيد كه بر او سلام كردند،فرمود:شما كيستيد؟
گفتند:مؤمنيم.
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله پرسيد:حقيقت ايمانتان چيست(يعنى ادّعاى تنها كه كافى نيست،نشانه دارد)؟
گفتند:به آنچه خدا برايمان بخواهد،خشنوديم و كار خود را به او واگذار كرديم و امر او را تسليم هستيم.
پيغمبر فرمود:دانايان و حكيمانند.نزديك است از حكمت به پايۀ انبيا برسند».
يعنى شماييد علما.شماييد حكما: ...وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً....آن حكمتى كه هركس نصيبش شد،خير كثير را دارا گرديده است،بهرۀ شما شده،شما اسرار عالم هستى را پى بردهايد.به غيب راه پيدا كردهايد و از مادّه رد شدهايد.خلق، همه در محسوسات هستند.شماييد كه مقامتان نزديك به مقام نبوّت است.
پس بايد كارى كرد كه عالم شد؛یعنی ان شاء الله به حدّى برسيم كه مؤمنين،موقنين،راضين،مسلمين،مفوّضين باشيم و «آخر العلم تفويض الامر اليه»دربارۀ ما باشد؛يعنى متوكّل گرديم و كار خود را واگذاريم.
پس به آنها فرمود:«اگر راست مىگوييد پس بنا نكنيد مسكنى كه در آن سكونت نمىكنيد و جمع نكنيد چيزى را كه نمىخوريد و بترسيد از خدايى كه به او بازگشت مىنماييد».
شما كه مىگوييد ما اهل رضا و توكّل و تسليم هستيم،اين نشانه دارد.اگر راست مىگوييد حرص نزنيد.اين مغازه و آن مغازه.اين ساختمان و آن ساختمان.معلوم مىشود مىترسى كم شود.از آتيهات بيم دارى.اگر توكّلت به خداست،ترس از آتيه و خوف از فقر كدام است.اينها شاهد بر اين است كه اين ادّعا كذب است.كسى كه قناعت ندارد و دائما حرص مىزند،معلوم مىشود مسبّبى نمىبيند،خيال مىكند اين سبب كار كن است وگرنه حرص و زيادهروى براى چه؟خانهاى كه در آن سكونت نمىكنى چرا بنا مىكنى و چيزى را كه نمىخورى،چرا جمع مىكنى: اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ.... زنى مىگفت مبلغى دارم گذاشتهام براى گور و كفنم.گفتم دلت نمىآيد آن را خرج كنى اين جور مىگويى وگرنه كى بىكفن مانده؛چون سبب مىبينى،پول را رافع نياز مىبينى،خيال مردن ندارى،جايت را گرم كردهاى.
منبع: کتاب شریف استعاذه تالیف آقای عبدالحسین دستغیب (ره) ،انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
_____________________
انوار یقین به قلب کسی می رسد، کسی شک ها و ریب ها وتردیدها از دل او برداشته می شود و وارد وادی یقین می شود که در مقام زهد باشد. وقتی انسان تعلق به دنیا داشت این تعلقات مانع یقین او می شود و در انسان ریب و شک ایجاد می کند. به ما گفتند باید به مقام یقین برسید و به آخرت یقین پیدا کنید، یقین به حضرت حق پیدا کنید، یقین به علم وحکمت و قدرت و حضور و احاطه او پیدا کنید. اگر یقین در زندگی ما پیدا شود سرمایه بزرگی است.
انسانی که به یقین برسد و با یقین زندگی کند و با شک و با ریب زندگی نکند، این عوامل از دل انسان دور شوند مقام بالایی است. انسان صاحب یقین شود و انوار یقین در دل انسان بیاید می شود جزء بالاترین مقامات یقین که یقین بالله است. اصحاب یقین با خدا زندگی می کنند و حضور او را درک می کنند و در او تردید ندارند. علم به قدرت، حکمت، عزت، رحمت و صفات کریمه او دارند که این ها اهل یقین می شوند که خود مقاماتی دارد.
یکی از این مهم ترین موانع یقین تعلقات ماست. انسان خیال می کند برای این که به یقین برسد باید استدلال کند استدلال کافی نیست، استدلال یقین آور نیست استدلال لازم است.
انسان باید با شبهه ها و تردیدها درگیر شود و پاسخش را پیدا کند، ولی این طور نیست که اگر انسان استدلال کرد صاحب یقین باشد. اینطور نیست که فیلسوف اگر استدلال کرد به یقین می رسد، فلسفه یقین نمی آورد. آن چیزی که مانع یقین است تعلقات است، انسان باید تعلقاتش از دنیا برداشته شود. تعلقات در ما ریب و شک ایجاد می کند و ریب و شک باعث ایجاد بدگمانی و سو ظن نسبت به خدا و نسبت به اولیا خدا می شود.
آنهایی که با امیرالمومنین درگیر می شدند و می جنگیدند ریشه اش در تعلق به دنیا بود. این تعلق به دنیا به شک در معصوم تبدیل می شود بعد به بدگمانی و ریب بعد به نقض عهد و خارج شدن از بیعت امام، اینها از لوازم تعلق به دنیا هستند. اگر انسان بخواهد به یقین برسد باید علاقه اش به دنیا قطع شود دنیا خواهی نمی گذارد به یقین برسد. کسی یقین به آخرت پیدا می کند که علاقه اش به دنیا ضعیف شود و بعد قطع شود، چنین کسی یقین بالله پیدا می کند و نسبت به قیامت هم یقین پیدا می کند.
اگر از اول از انسان تردیدها برداشته شود و شک نکند در این که خدا هست و شک نکند در این که آخرتی هست واقعا برای انسان مفید است. اگر از اول یقین داشته باشیم خدا هست، یقین داشته باشیم آخرتی هست، یقین داشته باشیم اعمال ما گم نمی شود، یقین داشته باشیم «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»ُ(زلزال/۷-۸)، این اول راه است.
بعد علم الیقین است، بعد عین الیقین، بعد حق الیقین می شود. این را تشبیه می کنند به موقعی که شما بیدار می شوید می بینید که هوا روشن است از روشنی هوا می فهمید که خورشید طلوع کرده است این علم الیقین است؛ یعنی یقین دارید صبح شده و شک ندارید. هر چه کسی هم بگوید شب است می گویید صبح است. یک موقعی از اتاق بیرون می آییید خورشید را نگاه می کنید و می بینید این یک مرتبه بالاتر است. یک موقع هم انسان در چشمه خورشید ذوب می شود.
یقین مقاماتی دارد، از علم الیقین شروع می شود که شک از انسان برداشته می شود. این با استدلال نیست اگر انسان دلش مشغول به دنیا بود در خدا شک می کند و دنیا برایش اصل می شود و نمی تواتند بفهمد خدا هست می گوید زمین هست، خورشید هست، آسمان هست، خدا کجاست؟! علت این است که انسان تعلق دارد اگر تعلق نداشت همه عالم برای انسان آیات خداوند می شوند.
انسان مستحب است هنگام سحر که بر می خیزد نگاه به آسمان کند و این آیات را بخواند: «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب * الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»(آل عمران/۱۹۰-۱۹۱) یعنی در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه های است برای اولوالالباب، آنهایی که اولوالالباب و لب انسانیت را دارند برای آنها در خلقت آسمان و زمین آیات است، در رفت و آمد شب و روز آیات است؛ یعنی همین چیزهایی که ممکن است یک کسی ببیند و هر چه هم تامل و تدبر کند نتواند به خدا برسد. وقتی پشت صحنه ماده را می بیند به میدان های انرژی و میدان های امواج می رسد به حرف هایی که در علوم روز زده می شود می رسد به خدا نمی رسد و نمی تواند خدا را بفهمد در حالی که آن کسی که اولوالالباب است همین آمدن شب و روز برایش آیه است.
اولوالالباب کسانی هستند که «يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ»، کسی که دائم در حال توجه به خدای متعال هست آرام آرام همه عالم برایش آیه می شود، کسی که دوام ذکر دارد و در همه اعمال مشغول به خداست آن وقت همه چیز برایش آیات خدای متعال می شود و حجاب را از دلش برمی دارد. هر چه می بیند آیت الله است.
«وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ»، تفکر می کند این ذکر همراه با این فکر او را به نتیجه می رساند. فکر چیست؟ مرحوم خواجه در اوصاف الاشرافشان یک تعبیر لطیفی دارند می گویند: فکر سیر باطنی انسان از مبادی و مقدمات به نتایج است. مبادی کجاست؟ مبادی آیات آفاقی و انفسی هستند. انسان هر کجا نگاه کند آیات الله هستند، درون ما آیات الله است، هر تحولی در ما پیدا شود آیه او است. خوشحالی ما، غصه های ما سلامتی، بیماری، پیری و جوانی همه و همه اینها آیات الله هستند. شب و روز و خورشید و ماه و بهار و پاییز همه آیات هستند. تفکر سیر از این آیات به سوی خدای متعال و به سوی مقامات معنوی و به سوی مقام توحید است.
این چطور پیدا می شود؟ وقتی که انسان مشغول به خدا باشد و ذاکر باشد این پیدا می شود، ولی اگر انسان مشغول به دنیا شد هر چه فکر هم بکند پشت آیات دنیا را نمی بیند. انسانی که دلش مشغول به دنیاست دنیا حجاب او می شود هر چه هم فکر کند چیزی جز ماه و خورشید و زمین و قوانین عالم ماده هیچ چیز دیگری نمی فهمد، ولی کسی که از دنیا دل برداشته و مشغول بخدای متعال هست وقتی شروع به تفکر در آیات خدای متعال می کندحجاب را از جلوی دلش بر می دارد.
در حوادث طبیعی جلال و جمال خدا، علم خدا، حکمت خدا و حضور حضرت حق را می بیند. پس یقین با برهان و استدلال و کتاب خواندن و اینها پیدا نمی شود، نمی گویم نباید کتاب خواند آنها در جای خودش محترم است، ولی یقین یک مقدماتی دارد، یقین ذکر و زهد و فراغت می خواهد.
اگر انسان اهل فراغت نبود شک می کند از اولین قدم شک در اصل وجود خدا می کند، هر چه استدلال می کند استدلال او به آرامش نفس نمی رسد، چون دنیا را می خواهد این محبت دنیا انسان را به شک می اندازد، وقتی محبت به دنیا در دل انسان پیدا شد انوار یقین وارد آن نمی شود و آرام آرام ریب و بدگمانی نسبت به حضرت حق پیدا می کند، این خدایی که می گویند العیاذ بالله مهربان، عادل و حکیم است این طور نیست. وقتی بیماری، فقر یا مصیبتی برایش پیش آمد به خدا بدگمان می شود. خدایی که طبق مراد دلش عمل کند این خدا را خوب می داند همین که از مراد دلش جدا شد بدگمان می شود. پس به دنبال شک بدگمانی و عهد شکنی است که این ها همه آثار تعلق به دنیا و آثار دنیا خواهی هستند و این ها با استدلال رفع نمی شوند.
انسان تا از دنیا فارغ نشود یقین به خدا پیدا نمی کند. هر چه هم استدلال کند، کتاب بخواند، شب و روز را دنبال کند، طلوع خورشید و غروب خورشید و بهار و پاییز را ببیند و فکر کند به آرامش نمی رسد و یقین پیدا نمی کند که حضرت حق با ما و محیط به ما و آگاه به ماست و ما را می بیند. «اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاه»، طوری خدا را عبادت کن گویا خدا را می بینی. درجه نازلترش این است «فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك» که بدانی خدا تو را می بیند.
اگر انسان اهل تعلق به دنیا بشود مرحله اول که هیچ مرحله دومش را هم پیدا نمی کند. انسان خدای غایب را با شک عبادت می کند. در روایات دارد خواب با یقین بهتر از بیداری با شک است. آدم شب تا صبح بیدار باشد اهل یقین نباشد یا با یقین بخوابد و نماز صبحش را بخواند این خواب با یقین بهتر از بیداری با تردید و شک است.
یقین که فقط یقین به وجود حضرت حق نیست یقین به اسما حسنای اوست، یقین به علم و قدرت و حکمت این هزار اسمی است که شما در جوشن کبیر می خوانید. این که انسان به یقین به اینها برسد یقینش هم آرام آرام علم الیقین شود سپس حق الیقین می شود و صفات جلال و جمال خدا را مشاهده کند و ذوب در این صفات جلال و جمال شود.
سیر در درجات یقین بعد از فراغت و زهد است انسانی که در دنیا است و مشغول به دنیاست اصلا بابی به سوی حضرت حق و انوار توحید در دلش باز نمی شود. وقتی زاهد شد انوار توحید در دل او نازل می شود. در روایات است وقتی انسان از دنیا فارغ شد رفعت پیدا می کند آن وقت آرام آرام اهل یقین می شود، این مقامات یقین است. اگر کسی اهل یقین شد یقین به حضرت حق و به اسماء حسنای او پیدا می کند. مشاهده جلال، جمال، قدرت، حکمت، عزت و محبت او و صفاتی مانند عالم و حکیم و قادر و شاکر است که در او یقین بوجود می آورد.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
_____________________
چه بسا فیلسوف قوی البرهانی که علم برهانی بحثی اثبات نموده احاطه علمی حق تعالی را به جمیع ذرات وجود، و تمام نشئات غیب و شهادت را در محضر حق تعالی می داند، و احاطه قیومی ذات مقدس را با براهین متقنه قطعیه ثابت می نماید، ولی این علم قطعی در او اثر نمی کند، به طوری که اگر در خلوتی مثلاً به معصیتی اشتغال داشته باشد، با آمدن طفل ممیزی حیا نموده و از عمل قبیح منصرف می شود، و عملش به حضور حق، بلکه حضور ملائکه الله، بلکه احاطه اولیاء کمل - که همه در تحت میزان برهانی علمی است - برای او حیا از محضر این مقدسین نمی آورد، و او را از قبایح اعمال منصرف نمی کند، با آنکه حفظ محضر این مقدسین نمی آورد، و او را از قبایح اعمال منصرف نمی کند.
این نیست جز آنکه علوم رسمیه برهانیه از حظوظ عقل هستند، از آنها کیفیت و حالی حاصل نشود.
همین طور، چه بسا حکیم عظیم الشأنی طلب حاجات از مخلوق ضعیف فقیر، و دست حاجت به پیشگاه دیگران دراز کند. این نیست جز آنکه ادراک عقلی و علم برهانی را در احوال قلوب تأثیری نیست.
چه بسا عارف اصطلاحی متذوقی که لاف از توحید زند، به همین درد دچار است.
چه بسا فقیه و محدث و متعبد بزرگواری که با آثار و اخبار معصومین (علیه السلام) مأنوس و احادیث باب توکل علی الله و ثقه بالله و رضا بقضاء الله را محفوظ است، و آن را از معادن وحی داند، و مفاد آنها را معتقد و چون علم برهانی متعبد است، ولی به همین بلیه بزرگ مبتلاست.
این نیست جز آنکه علوم آنها از حدود عقل و نفس تجاوز نکرده و به مرتبه قلب که محل نور ایمان است، نرسیده. و تا علوم در این پایه است، از آنها احوال قلبیه و حالات روحیه حاصل نشود.
پس کسی که بخواهد به مقام توکل و تفویض و ثقه و تسلیم رسد، باید از مرتبه علم به مرتبه ایمان تجاوز کند، و به علوم صرفه رسمیه قانع نشود.
منبع: امام روح الله خمینی (ره)
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان ، سیر و سلوک
برچسبها: عبدالحسین دستغیب , محمد مهدی میرباقری , روح الله خمینی
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم
فرازی از نامه امام علی علیه السلام به حارث همدانی در کتاب شریف نهج البلاغه درباره همنشینی با فاسقان :
وَ إِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ، فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَقٌ، وَ وَقِّرِ اللّهَ، وَ أَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ.
به مسئله دوستان و مصاحبان انسان اشاره كرده مىفرمايد:
«از همنشينى با گنهكاران بپرهيز كه بدى به بدى ملحق مىشود (و معاشرت با آلودگان انسان را آلوده مىسازد)»؛
اين حقيقت را هم تجربه ثابت كرده و هم دليل عقل كه انسان از همنشين خود تأثير مىپذيرد صفات و رفتار او را تكرار مىكند.
بعضى از شارحان ملحق شدن شر به شر را در اينجا به اين معنا دانستهاند كه اگر عذابى از سوى خدا نازل شود افرادى را كه در يك مجلس جمعاند فرا مىگيرد و افراد غير فاسق بر اثر معاشرت با فاسقان به سرنوشت آنها گرفتار مىشوند، رواياتى نيز در اين باره وارد شده است.
به هر حال مضمون كلام امام، در روايات بسيارى از همان حضرت و ساير معصومان عليهم السلام نقل شده است؛ از جمله در كلمات قصار غرر الحكم آمده است:
«لا يَصْحَبُ الْأبْرارُ إلّا نُظَرائَهُمْ وَ لا يُوادِّ الْأشْرارُ إلّا أشْباهَهُمْ؛
نيكان با افرادى همانند خود مصاحبت مىكنند و بدان با كسانى همچون خود طرح دوستى مىريزند».
در حديث معروف پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مىخوانيم:
«الْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ وَ قَرِينِهِ؛
انسان دين دوست و همنشنيش را پذيرا مىشود».
در حديث ديگرى از اميرمؤمنان عليه السلام آمده است:
«فَسَادُ الْأَخْلَاقِ بِمُعَاشَرَةِ السُّفَهَاءِ وَ صَلَاحُ الْأَخْلَاقِ بِمُنَافَسَةِ الْعُقَلَاء؛
فساد اخلاق به سبب معاشرت با سفيهان حاصل مىشود و اصلاح اخلاق از طريق همنشينى با عقلا».
در قرآن مجيد نيز آمده است كه در روز قيامت بعضى از دوزخيان فرياد حسرت برمىآورند كه چرا با فلان فرد آلوده و بىايمان دوست شدند:
«يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي».
سپس مىافزايد:
وَ وَقِّرِ اللّهَ، وَ أَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ.
«خدا را بزرگ دار و محترم بشمار، و دوستانش را دوست دار»
جملۀ «أَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ» همان چيزى است كه به طور گسترده در آيات و روايات به عنوان «حب فى اللّه» و «بغض للّه» و «حب اولياء اللّه» و «بغض اعداء اللّه» آمده است.
در آیه شریفه پایانی سوره مبارکه مجادله خداوند متعال می فرماید :
«لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛
هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمىيابى كه با دشمنان خدا و پيامبرش دوستى كنند، هر چند پدران يا پسران يا برادران يا خويشاوندان باشند آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحۀ دلهايشان نوشته و با روحى از ناحيۀ خودش آنها را تأييده فرموده و آنها را در باغهايى بهشتى وارد مىكند كه نهرها از پاى درختانش جارى است جاودانه در آن مىمانند؛ خدا از آنها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند آنها حزب اللّه اند بدانيد حزب اللّه پيروزان و رستگارانند».
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آمده است كه فرمود:
«لا يَكْمَلُ إيمانُ امْرَءٍ حَتّى يُحِبَّ من أحَبَّ اللّهَ وَيُبْغِضَ مَنْ أبْغَضَ اللّهَ؛
ايمان كسى كامل نمىشود مگر تا زمانى كه دوست بدارد آنكه را خدا دوست مىدارد و دشمن دارد آنكه را خدا دشمن مىدارد».
منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین امام علی علیه السلام شرح آقای مکارم شیرازی بر نامه ۶۹ کتاب شریف نهج البلاغه
_____________________
آيات و رواياتى كه در آنها از دوستى و علاقمندى با اهل شك و نفاق و جهل و عناد نهى شده بلكه دستور به بيزارى از آنها داده شده است براى اين است كه مؤمن از تيرگى و كدورت باطنى آنها محفوظ بماند و بالجمله اگر مصاحبت و صداقت و علاقۀ قلبى با اهل يقين نصيب شود، اميد هرخيرى در آن خواهد بود و در نتيجه به مقام يقين خواهد رسيد .
صفات رفيق در شخص اثر مىكند
مسلم و وجدانى است كه نفس انسانى آثار و كمالات مصاحب و رفيق خود را مىگيرد مثلاً اگر شما ببينيد همسفرتان كه رفيق صميمى است از سفرى كه در پيش داريد دلهره دارد و ترسان و لرزان است و پيوسته در مقام تدارك آذوقۀ راه است و براى نجات از شر دزدان، اسلحه تدارك مىكند، قطعاً در شما هم ترس پيدا مىشود و شما هم دوش به دوش او در صدد تحصيل آذوقه برمىآييد .
همچنين اگر رفيقى داشتيد كه از سفر آخرت سخت ترسناك است و دايماً به فكر تهيۀ توشه براى اين سفر مهيب مىباشد، پس در شما هم ترسى پيدا مىشود كه به فكر اين سفر هولناك و تهيۀ زاد آن برآييد و همين طور است اگر رفيقتان صاحب توكل يا ساير صفات كماليه باشد شما هم از اين صفات بهرهمند مىشويد؛ چنانچه در برابرش اگر رفيق شما اهل غفلت باشد شما را هم غافل مىكند اگر بخيل و حريص باشد شما را هم مثل خودش خواهد كرد .
با ياد كنندگان خدا باش
براى تأكيد مطلب به پارهاى از آيات و روايات اشاره مىشود : « وادار خودت را به شكيبايى با كسانى كه مىخوانند پروردگارشان را در بامداد و پسين و مىخواهند (رضاى) او را و چشمت را از ايشان برمگردان » .
اميرالمؤمنين امام علي عليه السلام به فرزندش محمد حنفيه وصيت فرمود كه : « بهترين بهرهمنديهاى شخص، همنشين نيك است، با اهل خير همنشين باش از آنها خواهى شد » .
و نيز فرمود لقمان به فرزندش كه : « فرزندم مصاحب دانشمندان باش و با آنها همنشينى كن و ايشان را در خانههايشان زيارت نما اميد است مانند آنها شده پس از علما شوى » .
نيز فرمود : « همنشينى كن با دانشمندان تا خوشبخت شوى، همنشينى كن با دانشمندان تا دانشت زياد شود، با بردباران همنشينى كن تا بردباريت زياد شود با تهيدست ( بردبار ) همنشينى كن تا سپاسگزاريت زياد شود » .
همنشينى با صاحبان عقل و دين
و نيز فرمود :
« صحبت نيكوكاران سبب اهل خير شدن است همچون باد كه بر عطر مىگذرد و بوى آن را با خود مىآورد » .
« بر تو باد به نزديك شدن به صاحبان عقل و دين » .
« معاشرت كردن با صاحبان برتريها، زندگى دلهاست » .
« هيچ چيز مانند همصحبتى نيكان، رسانندهتر به هر خير و نجات دهندهتر از هرشرى نيست » .
حضرت امام صادق عليه السلام مىفرمايد : « برادرى و دوستى پرهيزگاران را بجوى هرچند در تاريكيهاى زمين باشد و هرچند عمرت را در جستجوى ايشان تباه كنى » .
حضرت امام سجاد عليه السلام هم در دعاى ابىحمزه چنين مىفرمايد : « شايد مرا در مجالس دانشمندان نيافتى پس به خودم واگذارم كردى » .
ازاينجمله دانسته مىشود كهتوفيقات وتمام سعادت درمجالست اهليقين است .
منبع: کتاب شریف قلب سليم ،تالیف آقای عبدالحسین دستغيب (ره) ، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: ناصر مکارم شیرازی , عبدالحسین دستغیب
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مىخوانيم:
«العزلة عبادة؛
گوشهگيرى عبادت است».
در حديث ديگرى از امام اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است:
«من انفرد عن الناس انس بالله سبحانه؛
كسى كه از مردم جدا شود، با خدا انس مىگيرد».
در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است: «فى اعتزال ابناء الدنيا جماع الصلاح؛ در جدايى از مردم دنيا، مجموعۀ مصلحتها است».
و نيز در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است:
«فى الانفراد لعبادة الله كنوز الارباح؛
در جدايى از مردم براى عبادت پروردگار، گنجهاى منفعتها نهفته است.»
در حديثى از امام كاظم عليه السلام مىخوانيم كه به هشام بن حكم فرمود:
«الصبر على الوحدة علامة على قوة العقل فمن عقل عن الله اعتزل عن الدنيا و الراغبين فيها و رغب فى ما عند الله...؛
صبر بر تنهايى دليل قوت عقل است، كسى كه عقل الهى داشته باشد، از اهل دنيا و دنياپرستان، دورى مىگزيند و به آنچه در نزد خداست رغبت مىورزد».
اين احاديث گواهى مىدهند كه انزوا و دورى از مردم، نشانۀ عقل و دانش و سبب حضور قلب در عبادت و رسيدن به انواع فوائد است.
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است:
«ان قدرت ان لا تخرج من بيتك فافعل، فان عليك فى خروجك الا تغتاب و لا تكذب و لا تحسد و لا ترائى و لا تتصنع و لا تداهن؛
اگر بتوانى كه از خانهات بيرون نروى چنين كن، زيرا هنگامى كه بيرون نروى غيبت نخواهى كرد، و دروغ نخواهى گفت و حسد نمىورزى و ريا نمىكنى و تصنع و مداهنه نخواهى كرد».
امام اميرالمؤمنين علی عليه السلام مىفرمود:
«سلامة الدين فى اعتزال الناس؛
سلامت دين در گوشهگيرى از مردم است.»
اين بحث را با حديث ديگرى از امام اميرالمؤمنين على عليه السلام پايان مىدهيم هرچند حديث در اين زمينه بسيار است: فرمود: «من اعتزل الناس سلم من شرهم؛ كسى كه از مردم كنارهگيرى كند، از شرّ آنها در امان خواهد بود.»
_____________________
آيۀ شریفه١٦ سورۀ مبارکه كهف كه مىفرمايد:
«وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً؛
هنگامى كه از آنان و آنچه جز خدا مىپرستند، كنارهگيرى كرديد، به غار پناه بريد كه پروردگارتان رحمتش را بر شما مىگستراند، و در برابر اين امر (وحشتى كه از كفّار داريد) آرامشى براى شما فراهم مىسازد».
_____________________
سخن حضرت ابراهيم (ع) كه در سورۀ مبارکه مريم آيۀ شریفه٤٨ و ٤٩ ، آنجا كه مىگويد:
«وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلاّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا - فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا؛
و از شما و آنچه غير خدا مىخوانيد كناره مىكنم و پروردگار رامىخوانم و اميدوارم در خواندن پروردگارم بىپاسخ نمانم - هنگامى كه از آنان و آنچه غير خدا مىپرستيد، كنارهگيرى كرد، ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم، و هريك را پيامبرى (بزرگ) قرار داديم».
در هر دو آيه، عُزلت و كنارهگيرى از جامعه وسيلۀ جلب رحمت پروردگار و مواهب الهى شمرده شده است و اين نشان مىدهد كه عزلت و گوشهگيرى امر ناپسند و نكوهيدهاى نيست.
_____________________
با دقت در متون آيات و روايات به خوبى ثابت مىشود كه مسئله عزلت و گوشهگيرى در يك سلسله شرايط خاص اجتماعى، و به صورت استثنايى توصيه شده است. در مورد اصحاب كهف مىدانيم كه آنها در يك جامعۀ كافر و بىبندوبار گرفتار شده بودند و به جرم ايمانشان به خدا، تحت تعقيب بودند، و چارهاى جز فرار از شهر و ديار و پناه بردن به كوه و غار نداشتند.
در مورد ابراهيم عليه السلام نيز چنين بود، او نهايت تلاش و كوشش خود را در طريق مبارزه با بتپرستى تا پاى جان انجام داد، ولى هنگامى كه مؤثر واقع نشد و جانش در خطر بود، مأمور به مهاجرت و عزلت شد.
بديهى است اين شرايط براى هركس در هر زمان حاصل شود، چارهاى جز هجرت و عزلت نيست، اما اين اصل يك اصل اساسى محسوب نمىشود بلكه يك استثناء مربوط به شرايط خاص است.
منبع: کتاب شریف اخلاق در قرآن کریم ، تالیف آقای مکارم شیرازی ، انتشارات امام علی علیه السلام
_____________________
حكمت ٣٤٥ كتاب شريف نهج البلاغه:
و قال عليهالسلام
مِنَ الْعِصْمَةِ تَعَذُّرُ الْمَعَاصِي.
امام عليه السلام فرمود:
عدم توانايى بر گناه، نوعى عصمت است.
شرح و تفسير
نعمت عدم توانايى بر گناه
امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكتهاى اشاره مىكند كه از جهاتى قابل دقت است، مىفرمايد: «عدم توانايى بر گناه، نوعى عصمت است»؛(مِنَ الْعِصْمَةِ تَعَذُّرُ الْمَعَاصِي).
مىدانيم عصمت معناى عامى دارد كه به معناى محفوظ ماندن، بهويژه محفوظ ماندن از گناه است. گاه اين حالت در حد كمال ديده مىشود كه مقام والاى انبيا و امامان عليهم السلام است. آنها ملكهاى نفسانى دارند كه از هر گناه و خطا آنان را باز مىدارد و همين مقام سبب اعتماد همۀ مردم به آنها مىشود كه گفتار و رفتارشان حجت و سرمشق براى همگان باشد.
مرحلۀ پايينترى از آن، ملكۀ عدالت است كه بازدارنده از معاصى كبيره و اصرار بر صغيره است؛ ولى چنان نيست كه در برابر همه چيز مقاومت كند.
درست مانند سدى است كه در برابر سيلاب بستهاند كه اگر سيلاب شديد و قوى باشد ممكن است سد را بشكند و با خود ببرد. افراد عادل نيز ممكن است گاه در برابر عوامل نيرومند گناه زانو بزنند و سپس پشيمان شوند و رو به درگاه خدا آورند و توبه كنند و سد عصمت عدالت در آنها بار ديگر تجديد شود.
نوع سومى از عصمت است كه انسان به سبب فراهم نبودن وسايل و اسباب گناه از آن دور مىماند. يا قدرت بر گناه ندارد؛ مانند نابينا كه نمىتواند نگاه هوسآلود به نامحرم داشته باشد و يا قدرت جسمانى دارد اما وسايل گناه فراهم نيست؛ مثل اينكه شرابى نيست تا بنوشد؛ هر چند مايل به آن باشد و يا حكومت اسلامى او را از گناه بازمىدارد هر چند او مايل به گناه باشد.
اينگونه عصمت افتخار نيست و ثوابى در برابر ترك گناه به چنين شخصى داده نمىشود؛ ولى فايدهاش اين است كه از عذاب الهى دور مىماند و بسا لطف خدا شامل افرادى شود و گناه كردن را بر آنها متعذّر كند تا از كيفر گناه دور بمانند.
البته گاه ادامۀ تعذر سبب مى شود كه انسان به ترك گناه عادت كند آنگونه كه اگر اسباب آن هم فراهم شود به سراغ آن نمىرود. اين نوعى امداد الهى در زمينۀ عصمت است.
پيام اين گفتار امام عليه السلام آن است كه افرادى كه نمىتوانند خود را در محيط گناهآلود نگه دارند سعى كنند از آن محيط دور بمانند تا گناه براى آنها متعذر شود و البته ثواب ترك گناه را به نوعى خواهند داشت.
عدم حضور در مجلس معصيت و لزوم هجرت از مناطقى كه انسان را به هر حال آلودۀ گناه مىكند ناظر به همين معناست. حتى اگر درست بينديشيم يكى از آثار و بركات هجرت مسلمانان از مكه به مدينه، يا از مكه به حبشه نيز همين بود كه از محيط شرك كه آنها را مجبور به گناه مىكرد دور بمانند و خدا را آزادانه بندگى و عبادت كنند.
قرآن مجيد در سورۀ «نساء»، آيۀ ٩٧ مىفرمايد:«إِنَّ الَّذِينَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً»؛ كسانى كه فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالى كه به خويشتن ستم كرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالى بوديد؟ (و چرا با اينكه مسلمان بوديد، در صفِ كفّار جاى داشتيد؟!)» گفتند: «ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم». آنها - فرشتگان - گفتند: «مگر سرزمين خدا، پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟!» آنها (عذرى نداشتند، و) جايگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند».
ابن ابى الحديد حديث ديگرى در اين زمينه مشابه آن نقل كرده است:
«إِنَّ مِنَ الْعِصْمَةِ أنْ لا تَجِدَ؛ نوعى از عصمت اين است كه وسايل گناه را در اختيار نداشته باشى».
پيام ديگرى كه اين گفتار حكيمانه دارد اين است كه حاكمان جامعه براى دور ماندن مردم از گناه، كارى كنند كه اسباب معصيت از ميان آنها برچيده شود و به اصطلاح روز، از طريق اقداماتى تأمينى و تربيتى، جامعه را از گناه دور دارند.
منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام ،تالیف آقای مکارم شیرازی، انتشارات امام علی علیه السلام
والعاقبه للمتقين
التماس دعا
يا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: ناصر مکارم شیرازی
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم
یا احمد! آیا می دانی کدام عیش گواراتر و کدام زندگی ماندگارتر است؟ عرض کرد: خدایا نه. فرمود: اما عیش گوارا عیشی است که صاحبش از یاد من سست نمی شود و نعمت مرا فراموش نمی کند و حق مرا جاهل نمی شود، رضا و خشنودی مرا پیوسته، شب و روز جستجو می نماید.
اما زندگی جاوید، آن زندگی است که صاحب آن برای خود کار کند، تا دنیا پیش وی، خوار شده و در چشم او کوچک نماید و آخرت نزد او بزرگ شود و خواسته مرا بر خواسته خویش مقدم دارد و خشنودی مرا بجوید و حق بزرگی مرا بزرگ شمارد، و آنچه من با او می کنم، یاد کند و شب و روز در هر معصیت و گناهی، مراقب من (امر من) باشد، و دل خود را از هرچه دوست ندارم، پاک نماید و شیطان و وسوسه های او را دشمن دارد و برای ابلیس، تسلط و راهی به دل خود، قرار ندهد.
وقتی که این کار را کرد، در دلش محبتی (از خود) می نشانم تا دلش را مخصوص خودم قرار می دهم و فراغت و اشتغال و هم و سخن او را به نعمتی که به اهل محبت از خلق خودم داده ام، مربوط می سازم و چشم و گوش دل او را باز می کنم تا با دل خود بشنود و با دل خود به جلال و عظمت من نگاه کند، و دنیا را برای او تنگ می کنم و آنچه لذت در دنیا است، برای او مبغوض می گردانم و او را از دنیا و مافیها برحذر می دارم، چنان که شبان گوسفند خود را از چراگاه خطرناک برحذر می دارد. وقتی که این طور شد، دیگر از دنیا فرار می کند و از سرای فانی به سرای باقی و از خانه شیطان به خانه رحمان منتقل می شود -یا احمد- و با هیبت و عظمت، زینتش می دهم. این است عیش گوارا و زندگی جاوید و این مقام اهل رضا است.
پس هر که به رضای من عمل کند، سه خصلت برای او لازم قرار می دهم: به وی نشان می دهم شکری را که آلوده به جهل نباشد و یادی از خود را که آلوده به فراموشی نباشد و محبتی را که بر محبت من، محبت کسی را مقدم ندارد.
در نتیجه، وقتی که مرا دوست داشت، او را دوست می دارم، و چشم دلش را به سوی جلال خود باز می کنم، و خاصه خلق خود را از وی پوشیده ندارم و در تاریکی شب و روشنی روز، آهسته با وی سخن می گویم، تا مکالمت و مجالست او با مردم قطع شود و سخن خود و سخن ملائکه خود را به او می شنوانم و رازی را که از خلق خود پوشانیده ام، به وی می شناسانم و به وی لباس حیا می پوشانم که همه مردم از وی حیا کنند و آمرزیده روی زمین راه می رود، و دل او را گیرنده و بینا می سازم و از بهشت و دوزخ، چیزی از وی پوشیده نمی دارم، و به او نشان می دهم آنچه را که از هول و شدت روز قیامت بر مردم خواهد گذشت و طریق حساب اعمال توانگران و درویشان و جهال و علما را، و او را در قبرش می خوابانم و دو ملک منکر و نکیر را بر وی نازل می کنم که از وی سؤال کنند و غم مرگ و تاریکی قبر و لحد و هول پیش آمد را نخواهد دید، بعد ترازوی او را نصب کرده و دیوان عمل او را نشر می کنم و بعد نامه عملش را در دست راستش می گذارم تا در حالی که منشور و باز است بخواند، و میان خودم و او ترجمانی قرار نمی دهم، این است صفات اهل محبت.
بخشهایی ازحدیث معراج
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
در كلمات بعضي از علماي بزرگ شيعه، اشارههايي يافت ميشود كه نشان ميدهد بهره وري از امام غايب عليه السلام، منحصر به صورت عادي و متداول آن نیست.بلكه براي افراد خاصي كه در رده های بالاي ايمان و معرفت به ايشان هستند، شكلهاي ويژه اي از بهره مندي وجود دارد كه عموم افراد عادي از آنها محروم ميباشند. يكي از اين بزرگان عالم بزرگوار شيعه، مرحوم سيد بن طاووس است كه شدت ارادت و عمق معرفتش نسبت به امام عصر عليه السلام بر همگان آشكار ميباشد. ايشان در ضمن سفارشهايي به فرزندش، در خصوص حضرت مهدي عليه السلام ميفرمايد: اي فرزندم محمد! از اموري كه به تو گوشزد ميكنم – خداوند عقل و قلب تو را از تصديق اهل صدق و توفيق شناخت حق پر كند – اين است كه خداوند بر حسب قدرت و رحمت خويش، پاسخ مولايمان مهدي صلوات الله و سلامه عليه را به تو ميشناساند. يكي از اين راهها حديثي است كه محمد بن يعقوب كليني در كتاب «الرسائل» نقل فرموده – از فردي كه او را نام ميبرد – ميگويد: شخصي در نامه خود به امام هادي عليه السلام چنين نوشت: همانا انسان دوست دارد آن گونه كه با خداي خود راز و نياز ميكند با امامش راز و نياز داشته باشد (چه كار بايد بكند؟ ) حضرت در پاسخ چنين مرقوم فرمودند: ان كانت لك حاجة فحرك شفتيك فان الجواب ياتيك. اگر حاجتي داري، لبهايت را باز كن، جواب به تو ميرسد. طريق ديگر حديثي است كه راوندي در كتاب «الخرائج» از محمد بن فرج روايت نموده كه: حضرت علي بن محمد عليهما السلام به من فرمودند:
«ان اردت ان تسال مسألة فاكتبها وضع الكتاب تحت مصلاك ودعه ساعة ثم اخرجه و انظر فيه.
هرگاه پرسشي داشتي، آن را بنويس و زير سجاده نماز خود قرار بده و مدتي صبر كن، سپس آن را بيرون آور و در آن بنگر. »
(محمد بن فرج) ميگويد: همين كار را انجام دادم و پاسخ سؤال خود را با خط حضرت در آن يافتم. (اي فرزندم! ) من به همين مقدار براي بيدار نمودن تو اكتفا كردم و راه به سوي امام تو باز است، براي كسي كه خداوند بخواهد عنايت و احسان كامل خود را شامل حالش بگرداندن.
اختصاص اين راه به خواص
آن چه مرحوم سيد در اين عبارات فرموده اند، براي عموم افراد در زمان غيبت امام زمان عليه السلام عملي نمي باشد. همان طور كه تشرف خدمت امام عليه السلام و ديدار با ايشان، عنايت و رحمت خاص خداوند را ميطلبد، اين گونه سر و سِر داشتن با امام عصر عليه السلام نيز در شأن و منزلت هر دوستدار اهل بيت عليهم السلام نيست. ادعا داشتن بدون عمل و ارتباط صرفاً عاطفي داشتن با امام عليه السلام انسان را شايسته رسيدن به اين مقام نمي كند. راه درك اين فيوضات، چيزي جز عمل به تك تك دستورات ائمه عليهم السلام و كسب رضاي الهي از اين طريق نيست. نيل به اين منزلت جز با عمل به وظيفه، ميسر و ممكن نمي گردد. افتتاح طريق به سوي آن حضرت، درجه اي است كه نصيب هر مدعي بي جايي و هر مفتي بي پايي و هر مرشد بي سر و پايي نخواهد بود. خيليها مدعي محبت و ارادت به امام زمان عليه السلام و راه يافتن به بارگاه ايشان هستند، ولي مهم اين است كه خود حضرت اين ادعاي ايشان را قبول فرمايد، كه گاهي چنين نيست. در عمل معلوم ميشود كه مدعي راستين محبت و معرفت امام عصر عليه السلام چه كسي است. همان طور كه با جاري شدن اشك، تفاوت بين كسي كه ميگريد يا خود را به گريستن ميزند، روشن ميشود.
پس تو اي بيچاره! اگر باور داري اين مقامات و كلمات را، پس چه وقت، خود را به اين درجه خواهي رسانيد و چه هنگام، تحصيل اين مقام را خواهي نمود؟
سير و سلوك خواص امام زمان عليه السلام
در اين جا ميخواهيم اشاره اي اجمالي به سيره و سلوكي داشته باشيم كه ميتواند دوستدار امام زمان عليه السلام را به اين درجه و مقام برساند. به نظر ميرسد بهترين نسخه عملي براي تحقق اين مقصود، در تكاليف ۵۵ كتاب مرحوم صدر الاسلام همداني، ذكر شده است. ميفرمايد: از جمله تكاليف انام در غيبت امام (عليه الصلاة و السلام) به سيره و سلوك و طريق امام عصر (عج) راه رفتن و ترك بعضي حالات و سيره ابناء دنيا را كردن است. و چون به فرموده ائمه عليهم السلام:
«حب الدنيا الرأس كل خطيئة.
دوست داشتن دنيا رأس هر خطا و لغزشي است.»
تمام لغزشها و كمبودها ريشه در دنيا دوستي دارد و تا اين آفت ريشه كن نشود، هيچ كس به جايي نمي رسد.
وقتي از حضرت زين العابدين عليه السلام پرسيدند: «كدام عمل نزد خداي عزوجل با فضيلت تر است؟ » ايشان فرمودند:
«ما من عمل بعد معرفة الله جل و عز و معرفة رسوله افضل من بغض الدنيا.
پس از معرفت خداي عزوجل و معرفت پيامبرش (كه لازمه اينها معرفت امام عليهما السلام نيز هست) هيچ عملي با فضيلت تر از بغض و تنفر نسبت به دنيا نيست.»
بنابراين كسي كه ميخواهند به درجه بالاي بهره وري از وجود مقدس امام عصر عليه السلام در زمان غيبت برسند، بايد به همين تكليف مورد نظر، جامه عمل بپوشانند.
حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله رو به اسامة بن زيد فرمود و بيان فرمود كه:
«اي اسامه! ملازم طريق حق باش و حذر كن از احتياج داشتن به غير و از آرايش خواهشهاي دنيا و خوشي به نعمتهاي او و هميشه فرحناك بودن در او و طلب زيادتي عيش او. »
پس اسامه گفت: يا رسول الله صلي الله عليه و آله چه چيز است، آسانترين چيزي كه راه حق را به سبب او قطع توان كرد؟
فرمود: «شب بيداري دائم، و تشنه بودن در روزهاي گرم به سبب روزه داري، و باز داشتن نفس از خواهشهاي نفساني، و ترك پيروي هوي و هوس شيطاني و دوري كردن از اهل دنياي فاني... آگاه باشيد كه قيامت قائم نمي شود تا آن كه دشمني كنند مردم با كسي كه اطاعت خدا كند و دوست بدارند كسي را كه بر خدا عاصي شود. »
عمر گفت: يا رسول الله صلي الله عليه و آله! مردم در چنين روزي بر دين اسلام خواهند بود؟
فرمود: «كجا است اسلام در چنين روزي اي عمر؟! اسلام در چنين روزي مثل غريبي است كه رانده شده باشد از شهر و ديار خود، در اين روز برطرف ميشود اسلام و باقي نمي ماند از او مگر نامي، و ناپديد ميشود در او قرآن و باقي نمي ماند از او مگر نشاني.»
پس عمر گفت: بار رسول الله صلي الله عليه و آله! به چه سبب تكذيب ميكنند كسي را كه اطاعت خدا ميكند؟
فرمودند:« اي عمر! واگذاشته اند در آن وقت مردم، راه حق را و ميل كرده اند به جانب دنيا و ترك كرده اند آخرت را، و ميخورند چيزهاي بسيار خوب و ميپوشند لباسهاي فاخر و خدمت ايشان ميكنند غلامان فارس و روم. پس ايشان غذاي خود سازند، طعامهاي خوب و شرابهاي خوب لذيذ و بويهاي خوش به كار برند و بناهاي بلند مرتفع و خانههاي زرنگار بسازند، و به مردم نمايند مجالس را و خود را آراسته كنند مردان ايشان هم چنان كه آراسته كند زن خود را براي شوهر، و زنان خود را آراسته كنند به زيورها و جامه ها، و زي ايشان زي پادشاهان متكبر باشد و مباهات و تفاخر كنند با يكديگر به جاه و لباس. و دوستان خدا، لباس ايشان عبا باشد. . و رنگهاي ايشان شكسته از بيداري شب، و پشتهاي ايشان خم است از ايستادن به نماز، و شكمهاي ايشان به پشتشان چسبيده از بسياري روزه گرفتن، و مشغول كنند خود را از مايسواي باري، و بكشند نفسهاي خود را به تشنگي از براي طلب رضاي الهي و شوق به ثوابهاي نامتناهي و خوف از عذابهاي دردناك جهنم. پس هرگاه يكي از ايشان تكلم كند به حق و دم زند به راستي، به او گويند كه خاموش باش! تو رفيق شيطاني و سركرده گمراهاني، و تأويل كنند كلام خداي تعالي را بر خلاف تأويلش و بگويند – در جواب اين كه چرا به زيورها و لباسهاي فاخر خود را مزين ميگردانيد و طعامهاي لذيذ را ميخوريد؟: مَنْ حَرَّ مَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَ جَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّ زْقِ يعني: «كيست كه حرام گردانيده است زينتهايي را كه خدا به جهت بندگان خدا آفريده است و هم چنين طعامهاي پاك و پاكيزه را؟ » بدان اي اسامه! كه منزلت كسي بزرگتر است و مقام كسي از همه كس گرامي تر است كه در دنيا اندوه او بسيار باشد از براي رضاي خداف اين جماعتند نيكان و متقيان و خوبان، اگر حاضر باشند ايشان را كسي نشناسد و اگر غايب شوند كسي طلب ايشان نكند. اي اسامه! اين جماعت را ميشناسند، بقعهها و گوشههاي زمين و ميگريند براي ايشان، هرگاه نيابند ايشان را محرابها. پس بگير ايشان را براي خود گنجي و ذخيره اي، شايد كه نجات يابي به سبب ايشان از سختيهاي دنيا و هولها و ترسهاي روز قيامت، و بپرهيز از اين كه واگذاري طريقي را كه ايشان در آنند و بر آن ثابتند، كه ميلغزد قدمت و سرنگون در آتش ميافتي. و بپرهيز اي اسامه! كه از جماعتي باشي كه ميگويند: «شنيديم» و نمي شنوند.»
اين حديث شريف راه و روش عمل به رضاي خداوند را به روشني توضيح ميدهد و ما همه آن را در اين جا نقل نكرديم چون هدف از مطالعه آن صرفاً دانستن مطلب نيست و عمل به محتواي آن نيز احتياج به معرفت عميق و عزم و اراده جدي دارد كه معلوم نيست در اكثر دوستداران امام عصر عليه السلام موجود باشد. از همين بخشي كه نقل شد، ميتوان فهميد كه ادعاي محبت و ارادت شديد به آن عزيز غايب از ديدگان – در حدي كه مرحوم سيد بن طاووس در كشف المحجة فرموده – براي بسياري يك ادعاي گزاف و بيهوده است، چون نشانه عمل به سيره و سلوك ائمه عليهم السلام در آنها به چشم نمي خورد. آري تنها كساني كه بتوانند به فضل و عنايت الهي در برابر شهوات خود كف نفس كنند و خود را از پيروي هواي نفس و اهل دنيا باز دارند، جرأت خواهند داشت كه چون مرحوم سيد بن طاووس ادعا كنند. «الطريق مفتوحة الي امامك عليه السلام».
منبع: کتاب شریف غیبت امام عصر (عج) ، سلسه حلقات مهدویت، تالیف آقای بنی هاشمی، انتشارات منیر
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک ، مهدویت
برچسبها: محمد بنی هاشمی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
نتیجه سقیفه، اخلاقی است که کتاب احیاء العلوم غزالی از آن بیرون می آید! یعنی کتابی که اثری از امام حسین علیه السلام در آن نیست! نتیجه نهایی احیاء العلوم همین اخلاقی است که معتقد است می توان بدون امام حسین علیه السلام هم با اخلاق بود؛ این نتیجۀ ظلمت سقیفه است که اخلاقش با بی اخلاقی تفاوتی ندارد. الان در اروپا از یک سو بی خدایی موج می زند و از سوی دیگر سخن از اخلاق می گویند! اگر روشنایی نباشد همه چیز در تاریکی با هم یکسان است؛ «الله نور السموات و الارض»(نور/35)؛ خدا که نباشد فحشا و نماز یکی است؛ اگر خدا نباشد ابن زیاد هم کار خوبی کرده است؛ خدا را برداشته اند و صحبت از اخلاق می کنند؛ امام را کنار گذاشته اند و از اخلاق سخن می گویند؛ اصلاً خُلق یعنی محبت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ اخلاق معنایی جز محبت امیرالمؤمنین علیه السلام ندارد؛ خلق نبی اکرم صلی الله علیه و آله حب الله است؛ حقیقت خُلق، حب امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ کسی که در مقام محبت نیست، اخلاق هم ندارد؛ آهسته رفتن و آمدن و سر را به زیر افکندن، اخلاق نیست؛ شیطان معلم چنین اخلاقی است؛ او که دو رکعت نمازش چهار هزار سال طول کشیده است! چه کسی می تواند چنین کاری کند؟ اخلاق بدون امیرالمؤمنین علیه السلام اخلاق نیست؛ این اخلاق نتیجه سقیفه است و سیدالشهداء علیه السلام با این منکر جنگیدند.
------------------------
تحریف معنای «دین» و «مسلمان بودن»
حقیقت دین چیزی جز تسلیم بودن در مقابل خدای متعال نیست: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ... ». این تسلیم بودن، زمانی در انسان ثبوت پیدا میکند که انسان در مقابل «ولیّ خدا» تسلیم باشد:
«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ».
تولی به ولیّ خدا، گوهر دین است؛ و احکام شریعت، آداب ظاهری دین هستند؛ اما عده ای پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معنای دین داری را تحریف کردند؛ تحریفهایی که تا امروز نیز ادامه دارد. یک نگاه معتقد است که دین، منحصر به همین آداب ظاهری است؛ پس هر کس را که بیش تر نماز بخواند، مقدس تر میداند. نگاه دیگر که تدریجاً شکل گرفت و هم اکنون نیز وجود دارد، این است که دین، مجموعه ای است از «تجارب باطنی» یا به قول امروزیها «تجارب قدسی»، «تأملات»، «رازدانی»، «رمزدانی»، «ریاضت کشی»، «حالات باطنی» و «مقامات باطنی»، که رسیدن به آنها آداب و فرمولهایی دارد و اگر کسی به آن آداب عمل کند به نتیجه میرسد. از این رو اهل سنت کتابی به نام «منازل السائرین» دارند که تصور میکنند پلکانی به سوی خدا وجود دارد. البته این حرفها مطلقاً باطل نیستند؛ اما این تحریفی است که ایجاد شده و کم کم به جایی رسیده است که برای رسیدن به خدا نیز، فرمول طراحی کرده اند. با این تعاریف، «ولیّ خدا» چه جایگاهی دارد؟ این ظهور شعار «حَسبُنا کِتابُ الله» است
---------------
آیا ما معلم اخلاق معلم می خواهیم و سینه به سینه است یا اینکه آدرس می دهند که آدم برود؟ جواب این است که تربیت اخلاقی حتماً معلم می خواهد؛ منتهی در سطوح مختلف است؛ اولین مرحله آن ولی معصوم است و ما برای اینکه در شؤون مختلف به اخلاق برسیم محتاج به ولی هستیم: یکی برای اینکه به ما تعلیم کنند و نیز برای اینکه نظارت بر اجراء بکنند و دیگر اینکه اصلاً شفاعت بکنند؛ یعنی ما نقش ولی را در تربیت اخلاقی بیش از ارائه نسخه سلوک و بیش از نظارت بر تحقق می دانیم؛ یک موقع پزشک نسخه می دهد و دائماً هم کنترل می کند و علامت را می گیرد و وضعیت را می گوید که رو به بهبود است یا خوب نیست؛ پس نسخه را تغییر می دهد یا به آدم می گوید کجای نسخه را بد عمل کرده است. پس نسخه دادن و تعلیم و نظارت بر اجراء کافی نیست. او برای سلوک ما شفاعت می کند و برای اینکه ما سالک بشویم و فتوحات باطنی در ما بشود و ما از رذائل نجات پیدا بکنیم، بار را می کشد. در باب ذکر می گویند که استادِ ذکر، کار اصلی را می کند. ما در باب معصوم قطعاً این را قائل هستیم که معصوم برای اینکه اخلاق به نقطه اوج خودش برسد در انسان و جامعه انسانی بار را برداشته است.
باطن اخلاق تولی و تبری است و حضرت خودشان برای رشد تولی و تبری، شفاعت می کنند که این شفاعت عاشوراء است؛ یعنی عاشوراء ابزار بسط تولی و تبری در عالم و شفاعت حضرت است. اگر خود حضرت در میدان نمی آمدند ما به راحتی نمی توانستیم به تبری از شیطان و قوای شیطان و تولی برسیم و اصلاً نمی فهمیدیم که قوای شیطان قوای ظلمانی هستند. واقعا کسانی که به دنبال امام حسین علیه السلام نرفتند، نتوانستند بفهمند که سقیفه ظلمانی است و لذا به تبری نرسیدند و رشد اخلاقی هم نکردند که حالا بتوانند کتاب اخلاقی هم بنویسد؛ اینکه اخلاق نیست. اگر اصل اخلاق در خلق کریم معصوم است، آن خلق باید در مادون تجلی کند و مسیرش هم تولی و تبری است. بسط این تولی و تبری به شفاعت خود معصوم است و این بالاترین مرتبه استادی است.
استاد در اینجا فقط راه نشان نمی دهد و حتی بالاتر از آن، بر تحقق نظارت نمی کند؛ بلکه اصلاً شفاعت می کند و با بلای او برای ما فتوحات می شود و موانع رفع می شود و ما نورانی می شویم؛ تولی و تبری ما با بلاء او رشد می کند.
این امر حتماً در مراحل بعد از معصوم به یک نسبتی هست. آدم می خواهد سلوک اخلاقی بکند و ممکن است در جایی غیر از اخلاق محدود نیاز به نسخه نویسی باشد. همینطور که ما به طبیب رجوع می کنیم و دهها رشته تخصصی برای طب داریم، در اخلاق هم همینطور می شود و باید به دانش های تخصصی رجوع کنیم تا به ما بگویند: نسخه تو الان این است؛ و بر تحقق نظارت و بالاتر از نظارت شفاعت بکنند.
اینجا است که در این مرحله آن معلمی که می خواهد شفاعت بکند باید خودش مقامات سلوکی را طی کرده باشد تا پشتوانه واقعی باشد و اینجا همانجایی است که به بحث های اساتید سلوک عملی نزدیک می شوید که استاد باید راه ببرد؛ یعنی استاد شفاعت می کند. بحث این نیست که استاد فقط راه را نشان بدهد و کنار بنشیند یا حداکثر از بیرون نظارت بر اجراء کند و بگوید: شما اجراء کردید یا نکردید. معلم اخلاق این نیست که اخلاق مطلوب را می داند و وضعیت من را کنترل می کند و بر اساس علائمی که بدست می آورد تشخیص وضعیت می دهد و نسخه می نویسد و می گوید: برو و نظارت می کند؛ بلکه شفاعت و سرمایه گذاری می کند و با سیر باطنی او من سیر می کنم و او در من می دمد.
قدیم ها یکی در کوره می دمید و یکی هم این طرف در این کوره کار می کند و می دمد؛ اینکه این طرف است آن آقایی که این طرف ایستاده را نمی بینید که کار می کند و می دمد و نفس اوست که کوره را داغ می کند. معلم آن کسی است که دایماً می دمد و کوره را داغ می کند که من کار می کنم؛ اما اگر فضای حرارت کوره نباشد نمی شود فلز را در درونش شکل بدهی و اگر آن نباشد، نمی شود نفس را تهذیب بکنیم؛ یعنی دم اوست و او شفاعت می کند و گاهی در این دمیدن باید بالاترین بلا را خودش تحمل کند.
موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود: «خَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي» بنا شد که بلا نازل شود و من مخیر شدم که یا من یا شیعه این بلا را تحمل کند، من خودم را فدای آنها کردم. وقیتهم بنفسی این همان شفاعت است.
بنابراین این کار حتماً نیاز به مربی دارد و این مربیگری نیاز به چیزی بیشتر از تعلیم و نسخه نویسی و نظارت است. مربی خودش باید یک آدم ساخته شده ای باشد و غیر از اینکه سالک است باید بتواند شفاعت در سلوک بکند و باید یک عهدی با خدا داشته باشد. آنهایی که می توانند شفاعت بکنند با خدا عهد شفاعت را بستند و بارش را کشیدند؛ والا مربیگری به این سادگی نیست.
منبع: آقای محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان ، سیر و سلوک
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
سير و سلوك در قرآن
در آيۀ ششم، سورۀ انشقاق مىتوان عنوان سير و سلوك را از كلمۀ كدح استنباط كرد:
يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ
اى انسان، حقاً كه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد.
راغب اصفهانى در مفردات قرآن، در معناى كدح مىگويد:
السَّعْىُ وَالعَناءُ.
تلاش كردن و رنج دیدن
در كلمۀ كدح معناى سير لحاظ شده است، زيرا سير لازمۀ سعى و تلاش است. از اين رو، معناى آيۀ فوق چنين است:
اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت حركت مىكنى و بالاخره، اين سير و حركت و سعى توأم با رنج، تو را به مقصد و ملاقات خداوند می رساند.
مسئلۀ سير و سلوك و حتى كلمۀ سير و سلوك در روايات بسيار تكرار شده است. سيد رضى، مؤلف نهجالبلاغه، پيش از خطبۀ ٢٢٠ چنين مىنگارد:
فِي وَصْفِ السَّالِِكِ الطَّرِيق إلَى اللّهِ سُبْحَانَهُ.
در توصيف كسى كه راه به سوى خدا را مىپيمايد.
و آنگاه خطبه را چنين آغاز مىكند:
قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَأَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَلَطُفَ غَلِيظُهُ وَبَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَسَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ وَدَارِ الْإِقَامَة.
او (سالك الى اللّه) عقلش را زنده كرده و شهواتش را ميرانده است، تا آنجا كه جسمش لاغر شده، و خشونت اخلاقش به لطافت مبدّل گشته است و برقى پر نور براى او مىدرخشد، راه را براى او روشن مىسازد و او را به مسير حق (سلوك الى اللّه) مىبرد، او (در اين مسير) پيوسته از درى به در ديگر منتقل مىشود تا به دروازۀ سلامت سراى جاودانى راه يابد، گامهاى او همراه با آرامش بدنش در جايگاه امن و راحت ثابت مىگردد، اينها همه به خاطر آن است كه عقلش را بكار گرفته و پروردگار خويش را راضى ساخته است.
کسى كه به سوى خداوند سير مىكند، عقلش زنده مىشود و نفسش مىميرد. سير انسان به سوى خدا سبب كاستن بدن مىشود، اما رشد و لطافت روحى را به همراه دارد. انسان در اين سير به نقطهاى مىرسد كه برق پُر نورى در جانش مىجهد و بدين وسيله راهى برايش گشوده مىشود تا سير به سوى خداوند را ادامه دهد. اين برق نه تنها نشان دهندۀ راه است، بلكه انسان را به پيمودن راه ترغيب مىكند. به اين ترتيب انسان از بابها و منازل مختلف سلوك عبور مىكند تا به باب سلامت و خانۀ اقامت برسد.
اميرالمؤمنين در خطبۀ ٨٧ نهج البلاغه، دربارۀ سير و سلوك چنين مىفرمايد:
عِبَادَ اللهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَتَجَلْبَبَ الْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ وَأَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ وَهَوَّنَ الشَّدِيدَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ وَارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلًا وَسَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ وَتَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَمُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى وَصَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى وَمَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَسَلَكَ سَبِيلَهُ وَعَرَفَ مَنَارَهُ وَقَطَعَ غِمَارَهُ وَاسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا وَمِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ.
اى بندگان خدا، محبوبترين بندگان خدا در نزد او بندهاى است، كه خدايش در مبارزه با نفس يارى دهد. پس اندوه را جامۀ زيرين خود سازد و خوف را پوشش رويين. چراغ هدايت در دلش افروخته است و براى روز مرگ خود توشهاى مهيا كرده، مرگى را كه ديگران دورش مىپندارند، نزديكش انگاشته. تن به سختيها سپرده. نگريسته و نيكو نگريسته، خدا را ياد كرده و فراوان ياد كرده. از آبى گوارا كه راه آبشخورش سهل و آسان بوده، سيراب گشته و با همان جرعۀ نخستين، تشنگىاش فرو نشسته است. راه هموارِ زير پاى كوفته را در پيش گرفته است. جامههاى شهوت و هوس از تن به در كرده و از هر غمى [و همّى] دل را به پرداخته جز غم دين. از زمرهاى كه به كوردلى موصوف بودهاند خود را به يك سو كشيده و از مشاركت اهل هوا و هوس دورى جسته است. كليد درهاى هدايت گرديد و قفل درهاى هلاكت و ضلالت. راه خود را بشناخت و در آن قدم نهاد و نشانههاى راه را بشناخت و از گردابهاى مهالك بِرَست و به ساحل نجات رسيد. به استوارترين دستگيرهها و محكمترين ريسمانها چنگ زد. به مرحلهاى از يقين رسيد كه چهرۀ يقين را، كه چون آفتاب تابان بود، مشاهده كرد.
هنگامى كه انسان در مسير سير و سلوك مشمول عنايات حضرت حق قرار گيرد، چنين خصوصياتى را به دست مىآورد. در اين كلام نورانى چندين مرتبه به سير و سلوك اشاره شده كه بيانگر اهميت اين مطلب است.
سير و سلوك در ادعيه
در ادعيۀ معصومان نيز به اين مطلب فراوان اشاره شده است؛ چنانكه امام سجاد (عليه السلام) در مناجات خمسه عشر مىفرمايد:
سُبْحَانَكَ مَا أضْيَقَ الطُّرُقَ عَلَى مَنْ لَمْ تَكُنْ دَلِيلَهُ، وَمَا أوْضَحَ الْحَقَّ عِنْدَ مَنْ هَدَيْتَهُ سَبِيلَهُ، الهي فَاسْلك بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ اليكَ، وَسَيِّرْنَا في أقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَيْكَ، قَرِّبْ عَلَيْنَا الْبَعِيدَ وَسَهِّلْ عَلَيْنَا الْعَسِيرَ الشَّدِيدَ، وَاَلْحِقْنَا بِعِبَادِكَ الََّذِينَ هُمْ بِالْبِدَارِ اليكَ يسَارِعُونَ.
بار خدايا منزهى! چه قدر راهها تنگ است بر كسى كه تو راهنماى او نباشى، و چه قدر حقيقت روشن است براى كسى كه تو راه حق را به او نشان دادهاى. خدايا، ما را در راههاى رسيدن به درگاهت قرار ده و از نزديكترين راهى كه به محضر تو مىرسد، سير بده. دور را بر ما نزديك گردان و سختيهاى اين راه را بر ما آسان و هموار كن و ما را به بندگانى كه با سرعت به سوى تو حركت مىكنند، ملحق كن.
پس از بيان منشأ سير و سلوك اين سؤال مطرح مىشود كه چرا سير و سلوك الى الله به طور مطلق بررسى نشد؟ چرا به عنوان سير و سلوك الى الله، قيد قرآن و حديث اضافه شد؟
در پاسخ بايد گفت اين قيد، قيد احترازى است و راههاى ديگر رسيدن به خدا را از عنوان سير و سلوك الى الله خارج مىكند. در گذشته و هم اكنون نيز فرقههاى مختلفى براى سير و سلوك وجود داشته و دارند كه در واقع از مسير اصلى سير و سلوك اسلامى و قرآنى منحرف شدهاند. افزون بر آن، اهل بيت ابواب خداشناسى، قرآنشناسى و پيغمبرشناسى هستند.
مَنْ أرَادَ اللهَ بَدَءَ بِكُمْ.
تنها اهل بيت هستند كه تمام زواياى قرآن را مىشناسند و براى ما بيان مىكنند.
إنَّمَا يعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوْطِبَ بِهِ.
قرآن را در حقيقت كسى مىشناسد، كه مخاطب آن بوده است.
بدين دليل قيد قرآن و حديث ذكر شد تا از راههاى انحرافى جدا شويم و به سرچشمۀ اصلى معارف اهل بيت دست يابيم و در نهايت نشانگر راه قرآن و اهل بيت براى رسيدن به مقصد و كمالات و مقامات معنوى باشيم.
هوشيارى؛ شرط سير و سلوك
در روزگار ما افراد شيادى با عنوان سير و سلوك و عرفان مردم را منحرف مىكنند. بنابراين، تمامى افراد، به خصوص دختران جوان، بايد هوشيار باشند و در محضر درس هر مدعى سير و سلوكى حاضر نشوند. چه بسا آدم شيطان صفتى با عنوان سير و سلوك و عرفان براى مردم و به خصوص جوانان دام پهن كرده است. امام صادق (عليه السلام) در تبيين اين مطلب مىفرمايد:
إذَا أرَدْتَ أنْ تَخْتَبِرَ عَقْلَ الرَّجُلِ فِي مَجْلِسٍ وَاحِدٍ فَحَدِّثْهُ فِي خِلالِ حَدِيْثِكَ بِما لا يَكُونُ، فَإنْ أنْكَرَهُ فَهُوَ عَاقِلٌ، وَإنْ صَدَّقَهُ فَهُوَ أحْمَقُ.
هرگاه خواستى خرد مردى را يك مجلس بيازمايى، در ضمن صحبتهايت، حرفهاى ناشدنى به او بگو. اگر آنها را رد كرد او آدمى خردمند است و اگر پذيرفت و تأييد كرد نابخرد است.
در اين ميان نبايد به سخنان افراد مدعى معارف متعالى و يا ارتباط با امام عصر (عجل الله تعالى فرجه) اعتماد كرد، بلكه بر اساس سخن امام صادق (عليه السلام) بايد اين افراد را آزمايش كرد.
منبع: جزوه درسی شریف اخلاق ، آقای محمد محمدی ری شهری، مرکز آموزش الکترونیکی دانشگاه قرآن کریم و حدیث
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: محمد محمدی ری شهری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
شفای بیماری ها به قرآن؛ بیماری کفر
سفارش شده است که برای بیماریهایتان از قرآن طلب شفا کنید. در روايت آمده است که براى بيمارى ظاهرى بعد از حمد هیچ شفای دیگری نیست. یعنی اگر کسی با حمد خوب نشود با هیچ چیزدیگری خوب نمی شود. همچنين قرآن براى بيمارى باطنی مانند کبر، غرور و... شفا است. مهمترین دردهای انسان که چهار درد است با قرآن شفاپیدا می کند.
کفر انواعی دارد مانند کفر در نعمت یا کفر به خداوند متعال. حضرت علی علیه السلام در خطبه قاصعه در مورد کفر و کبریاء در مقابل خدای متعال فرموده اند: عزت، کبریاء و نفوذ ناپذیری برای خداست، بنده نفوذ پذیر است و اراده خالق در مخلوق جاریست. خداوند صمد است، صمد یعنی پُر و انسان خالیست. ما فقیریم و او به ما رزق می دهد، ما ذلیل هستیم و او به ما عزت می دهد، ما ذلیل هستیم و او به ما قدرت می دهد. ما نسبت به علم و قدرت و حیات خداوند متعال فقیر هستیم. قرآن می فرماید: «لِلهُ جنودُ السَّماواتِ وَ الاَرض»(فتح/7) همه لشگرهای آسمان و زمین برای خدای متعال هستند. حتی اگر چشم و زبان ما را اجابت می کنند به فرمان خداوند است. به همین دلیل هرگاه خدای متعال فرمانش را بر دارد گوش دیگر نمی شنود و دست دیگر کار نمی کند. در ادامه حضرت فرمودند: خدای متعال این دو (عزت و کبریاء) را قرقگاه خویش قرار داده، به کسی اجازه نمی دهد در حوزه عزت و کبریایی پا بگذارد و هر کس پایش را در این غرق گاه گذاشت خدای متعال او را لعن کرده، از رحمت خودش بیرون کرد. «وَ اصطَفاهُمَا لِجَلالِهِ وَ اختَارَهُمَا لنَفسِهِ و جَعَلَ اللَّعنَةَ عَلَی مَن نَازَعَهُ فیهِمَا»
سپس فرمودند خداوند متعال ملائکه را با همین دو صفت امتحان کردند تا معلوم شود چه کسی در مقابل عزت و کبریای خداوند تواضع دارد و چه کسی سرش را بالاگرفته و زیر بار حق نمی رود. پس فرمود: من خلیفه خودم را از گل خلق می کنم، وقتی روح در او دمیدم بر او سجده کنید. درست است که آدم از روح بود امّا ملائکه در ظاهر یک گل می دیدند. حضرت امیر(ع) می فرماید حتی اگر خدای متعال می خواست می توانست جسم آدم را از نور قرار دهد تا تمام چشم ها به عظمت آن خیره شده، ملائکه سریع به سجده بروند و امتحان آنها راحت شود. اما امتحان الهی به این شکل بود که گّل را آفرید و مدت ها پیش روی ملائکه قرار داد، سپس در آن روح دمید. گلی که در قرآن آمده است «مِن حَمإٍ مَسنُون»(حجر/26) یک گل سالخورده و در بعضی روایات گل متعفن و بد بو وارد شده است. بعد خداوند به ملائکه فرمودند: سجده کنید. ملائکه سجده کردند ولی ابلیس سجده نکرد و خداوند او را لعن کرده است. او بر خدا استکبارنمود. شیطان «اِمَامُ المُتَعَصِّبِین و سَلَفُ المُستَکبِرِین» است. حق قائل شدن انسان برای خود در مقابل کبریای الهی ریشه تمام کفرها و استکبار بر خداست؛ حتی صفات رذیله انسان مانند کبر و غرور و بخل و تعلق به دنیا همه برخواسته از استکبار است.
این بیانات طولانی برای این عبارت حضرت بود که فرمودند: شیطان این بیماری خویش را که بیماری استکبار وکفر است به شما سرایت می دهد. بدتر از این نمی شود که انسان از مرز اختیاراتی که خداوند به وی داده است عبور کند. حضرت فرمودند: آنچه قرآن شفا می دهد این است «فَاِنَّ فیِه شِفَاءً مِن اَکبَرِ الدَّاع» بزرگ ترین بیماری ها را شفا می دهد.
شفا به قرآن و بیماری نفاق
دومین بیماری نفاق است. ترجمه ظاهری نفاق همین دو رو بودن انسان است. اینکه باطن یک جور باشد و ظاهر جور دیگر. باطن کفر به خدای متعال و ظاهر مسلمان باشد. نفاق مراتبی دارد. حضرت فرمودند گاه در همین حد است که انسان در محراب عبادت بایستد و خضوع ظاهریش از خضوع باطنیش بیشتر باشد، صدایش را بیشتر از تواضعی که در قلبش است نازک کند، جسمش را بیش از خشوعی که در قلبش است جمع و جور کند. از اینجا شروع می شود و در نقطه اوجش نفاقی است که انسان به ظاهر مسلمان و در باطن بدترین دشمن خدا می شود. ظاهر اسلام را قبول می کند ولی باطن اسلام را که حقیقت ولایت است قبول نمی کند.
در قرآن کریم آمده است: «رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا اَنزَلتَ وَ اتَّبَعنَا الرَّسُول»(آل عمران/53) خداوندا به آنچه تو نازل کردی ایمان آوردیم و از پیامبر تبعیت کردیم. یکی از مهم ترین چیزهایی که بر پیامبر نازل شد و ما مأمور به پذیرش آن هستیم، پذیرش ولایت امیرالمؤمنین است. ولایت امیرالمومنین مرز ایمان و نفاق است. پیامبر اکرم(ص) این هدیه الهی را برای ما آوردند و در روز غدیر خم پرده های ولایت حضرت امیر گشوده شد و ما مکلف به پذیرش آن شدیم. حال بعضی از رسول خدا تبعیت کردند و بعضی عصیان ورزیدند و آن که قبول نکرد منافقی است که ظاهر اسلام را قبول دارد اما باطن آنرا قبول ندارد.
خداوند در آیه فرموده: «اَسبَغَ عَلَیکُم نِعَمَهُ ظَاهِرَةً و بَاطِنَة»(لقمان/20) خداوند نعمت های ظاهری و باطنی اش را بر شما فروریخته است. بعضی روایات بدین شکل معنا کرده اند که ظاهر دین همان توحید و نبوت است که همه آن را میپذیرند. اما باطن آن که همان حقیقت توحید است و انسان برای موحد شدن باید آن را بپذیرد ولایت است. بعضی ظاهر توحید را قبول می کنند ولی باطن آن را که ولایت است قبول نمی کند که او را منافق می نامند. قرآن از کوچترین نفاق تا سخت ترین آنرا شفا می دهد. اگر کسی دچار سردرگمی شد هم باید برای شفا به قرآن رجوع کند.
منبع:آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
امامان معصوم علیهم السلام ، به دلیل دارا بودن ویژگی هایی چون پاکی و پیراستگی از هر گونه خطا و اشتباه،عبودیت و تسلیم محض نسبت به اوامر و نواهی الهی و فانی شدن در اراده و خواست خداوند، به مقامی رسیده اند که امر و نهی آن ها عین امر و نهی الهی است. به همین دلیل کسی که از آن ها پیروی کند، دقیقاً مانند این است که از خداوند متعال پیروی کرده است و مخالفت با آنها عین مخالفت با خداست. خداوندمتعال در آیه ی شریفه ۵۹ سوره مبارکه نساء می فرماید:
﴿یَا اَیَُّا الََّذِینَ آمَنوُا اَطیِعُوا اللهَ وَ اَطیِعُوا الرَّسُولَ وَ اُولیِ الامَرِ مِنکُم؛
ای کسانی که ایمان آورد ه اید، خدا و پیامبر و اولیای امر خود را اطاعت کنید.﴾
صدق الله العلی العظیم
یکی از آثار معرفت امام عصر علیه السلام اطاعت و تسلیم نسبت به امام است. معرفت بدون تسلیم حاصل نمی شود. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
« اِنَّكُمْ لَا تَكُونُون صالِحِين حَتَّي تَعْرفُوا وَ لَا تعرفون حَتَّي تَصَدَّقُوا وَ لَا تصدّقُون حَتَّي تسلموا »
«شما تا معرفت نداشته باشید، صالح نخواهید بود و تا باور و اعتراف نداشته باشید، معرفت نخواهید داشت و تا تسلیم نشوید، باور و اعتراف نخواهید داشت.»
منبع حدیث:
کتاب شریف الکافی ، تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره) جلد ۲ , صفحه ۴۷
بر اساس فرمایش امام (علیه السلام) معرفت بدون تسلیم، حاصل نمی شود و وقتی معرفت و باور و تسلیم وجود داشته باشد، انسان در زمرهٔ صالحان قرار می گیرد. پس کسی که اهل تسلیم به اهل بیت علیهم السلام نیست، اهل معرفت و ولایت ایشان هم نیست و در جمله صالحان به شمار نمی آید.
البته تسلیم شدن به اوامر و نواهی ائمه: لازمهٔ پایین ترین درجه از معرفت امام است و اگر شخص اهل تسلیم نباشد، به یقین، مؤمن نخواهد بود. این تسلیم دارای درجاتی است. هر چه ایمان شخص کامل تر باشد، درجهٔ تسلیم او بالاتر است و پایین ترین حد آن این است که انسان بنای بر اطاعت و تسلیم نسبت به حضرت را داشته باشد و به طور کلی می توان گفت ایمان بدون تسلیم، محقق نمی شود.تسلیم بودن یکی از مواردی است که وجودش برای سلامت دین در زمان غیبت ضرورت دارد و به همین دلیل است که پس از صحت معرفت امام، شرط تسلیم، مهمترین وظیفهٔ مؤمن دانسته شده است.
امام سجاد علیه السلام در بارهٔ وظایف مؤمنان در عصر غیبت فرمودند:
«اِنَّ لِلْقائِمِ مِنّا غَیْبَتَیْنِ: اِحداهُما اَطولُ مِنَ الاُخری. اَمّا الاُولی فَسِتَّة اَیّامٍ وَ سِتَّةَ اَشْهُر وَ سِتَّ سَنَواتٍ وَ اَمّا الْاُخْری فَیَطُولُ اَمَدُها حَتّی یَخْرَجَ مِنْ هذَا الْامْرِ اَکْثَرُ مَنْ یَقُولُ بِهِ، فَلا یَثْبُتُ عَلَیْهِ الاّ مَنْ قَوِیَ یَقِینُهُ وَ صَحَّتْ مَعْرِفَتُهُ وَ لَمْ یَجِدْ فی نَفْسِهِ حَرَجاً مِمّا قَضَیْنا وَ سَلَّمَ لَنا اَهْلَ البَیْتِ »
«برای قائم ما دو غیبت است که یکی از آنها طولانی تر از دیگری است. اما اولی شش سال و شش ماه و شش روز طول می کشد و اما دومی به قدری طول میکشد که بیشتر کسانی که به غیبت او ایمان داشتند از اعتقاد خود بر می گردند. فقط کسانی بر اعتقاد خود استوار می مانند که یقین محکم و شناخت صحیح داشته باشند و سخنان ما بر آنها گران نباشد و تسلیم ما اهل بیت باشند.»
منبع حدیث:
کتاب شریف بحارالانوار، تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره) ،جلد ۵۱، صفحه ۱۳۴
راه تحقق تسلیم این است که انسان سعی کند در هر امری موافق خواست امام عصر (عج) عمل کند و از خود در مقابل ایشان، رأی و تصمیمی نداشته باشد. این ویژگی انسان را به درجهٔ بالای ایمان سوق می دهد. همان طور که در خصوصیات سلمان آمده که با این ویژگی در زمرهٔ «مِنّا اهلَ البَیت » قرار گرفت یعنی او خواست حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام را بر خواست خودش ترجیح می داد. این خصلت بالاتر از اطاعت و امتثال امر امام است که انسان را عاقبت به خیر و سعادتمند در دنیا و آخرت خواهد کرد.
منبع: آقای علی افضلی و خانم محمدی، مقاله آثار محبت به ولی عصر (عج) در عصر غیبت،نشریه کتاب و سنت دانشگاه قرآن کریم و حدیث
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک ، مهدویت
برچسبها: علی افضلی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
درس خواندن، انتخاب شغل و تشکیل خانواده،
باید بر مدارِ مواجههٔ تمدن اسلام و تمدن غرب باشد.
اگر "حبّ و بغض فی الله" در زندگي کسی وارد شود، موجب میشود که تمام شئونات زندگي اين فرد، از جمله درس خواندن، لباس پوشيدن، انتخاب شغل و حتي انتخاب همسر، بر مدار حبّ و بغض و با اين انگيزه باشد.
جوانی که تمدن اسلام و تمدن غرب، و مواجهه و مقابله آن دو را بشناسد، علي القاعده اين شناخت او، در لباس پوشيدن، راه رفتن، انتخاب شغل، و در آيندهنگری او تاثيرگذار است.
نخبگی فقط نخبگی ذهنی و فکری نیست.کسی که تعلقی دارد که آماده شهادت است ، نخبه است.نخبگی به میزان فداکاری برای دین است.در تعریف نخبگی ظرفیت روحی کمتر از ظرفیت ذهنی نیست. نخبگی ، نخبگی در تعلق است.نخبه کسی است که علائقش علائق ممتاز است و تعلق بالای روحی به اسلام دارد.
منبع: تالیفی از دو سخنرانی آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
« غياث المضطر المستکين»
نبي اکرم و اهل بيت «غياث المضطر المستکين» هستند.
ما اضطرار به خدا و اولياي خدا داريم. اگر کسي اضطرارهاي خودش را نفهميد توهم غنا در او طغيان ايجاد مي کند. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْني» البته غنا نيست ولي توهم غنا دارد و طغيان مي کند. اگر انسان اضطرارهاي خودش را ديد و در راه خدا مستکين (که فقري است باعث زمين گيري مي شود و امکان حرکت ندارد) شد، خداوند يک غياثي گذاشته است. تا انسان راه خدا را مي خواهد با پاي خودش برود و معجب و مغرور است ، قدم از قدم بر نمي دارد. اولياي خدا وقتي راه برايشان باز مي شود که تمام تلاششان را مي کنند و در پايان تلاششان زمين گير که مي شوند دست التجاء شان بلند مي شود و در ها برايشان باز مي شود. آن غياثي که خدا گذاشته اين است. اگر کسي به اضطرار به حضرتحق و وليش نرسد و اضطرار هاي خودش را درک نکند گرفتار است. اينکه در زيارت سيد الشهدا (ع) نقل شده «اوقفني علي مراکز الاضطراري» انسان يک نقطه اضطرارهايي دارد که نمي خواهم آنها را باز کنم. اين نقطه اضطرارهاي انسان در مناجات مسجد کوفه اميرالمومنين آمده است که «انت الحي و انا الميت وهل يرحم الميت الا الحي» اگر انسان اضطرارهاي خودش را فهيمد و به نقطه اي رسيد که در سلوک زمين گير شد يعني با قلب و پا و عقل و استاد رفت ولي به راه نرسيد و ديد خدا بزرگتر از اين ها است. که «عجزت العقول عن ادراک کنه جماله» و عقل عاجز است که کنه جمال تو را درک کنند، «وانحصرت الابصار دون النظر الي ثبات وجهک» ديدها بسيار نزديک بين تر هستند که پاکي جمال تو را درک کنند. اگر به عجز و اضطرار و مسکنت رسيد آنگاه خداوند يک غوثي گذاشته است که «و الغوث و الرحمة الواسعة» يک غياثي هست. در سلوک انسان بايد حالت غريق پيدا کند يعني وقتي که به طرف خدا مي رود به اضطرار برسد. انسان که به مسکنت رسيد و در دامنه اين کوه همه وجودش زمين گير شد و ديد که نمي شود اين راه را رفت وقتي به اينجا رسيد خدا دستش را مي گيرد.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری،برنامه سمت خدا
_____________________
ارزشمند ترین نوع اضطرار این است که آدم اضطرار به ولی خدا پیدا کند به خاطر خدا یعنی چون درد خدا دارد، نه درد دنیا و حوائج دنیا، و گرفتاریهای دنیا، نه درد آخرت، رسیدن بهشت و نرفتن به جهنم، بلکه درد خدا دارد. میخواهد به خدا برسد. مگر نمیشود یک کسی درد دوستش را داشته باشد که دور از او است. مگر نمیشود کسی که دوست خدا شود، کسی که دوست خدا و محب خدا بشود و عاشق خدا شود، خوب درد دارد. این دردش اصلاً از همهی دردها هم بیشتر است. این درد از همهی دردها هم بیشتر است.
آن وقت طبیعتاً میداند که اگر بخواهد، به خدا برسد، از راهش باید برود. از هر راهی که نمیشود به خدا رسید. شیطان هم میخواست از خودش یک راه من درآوردی در بیاورد، و به خدا برسد، ولی جز رَجم هیچی نصیب او نشد با وجود شش هزار سال عبادت. از هر راهی نمیشود. صراط یکی بیشتر نیست. صراط مستقیم یکی بیشتر نیست. و قطعاً در آن یکی اهلبیت علیهم السلام هستند. مگر میشود آدم ترسیم کند صراط مستقیم این است که آدم را به خدا برساند ولی اهلبیت در آن نیستند. خوب اگر اهلبیت علیهم السلام هستند باید با اینها رفت. مضطر او شد و دست به دامن او شد که او تو را به خدا میرساند.
کسانی که درد خود خدا را دارند، اینها کسانی هستند که کارهایی را که در زندگیشان انجام میدهند، کارهایشان برای رضایت خداست. من این کار را انجام میدهم، دنبال این نیستم که چیزی به من بدهند یا ندهند، دادند دادند، ندادند، نداند. همین هم خدا خوشش میآید. من این کار را انجام میدهم چون میدانم روی لب امام عصر عج لبخند میآید. ببینید کارها روی دوستی است. اصلاً منتظر نیست چیزی به من بدهند. همین که او خوشش بیاید. نه من به جایی برسم. او خوشش بیاید. این نوع خیلی خالص است. این شدنی است، و فقط برای معصومین نیست. فکر نکنیم این فقط در حد حضرت امیر(ع) و معصومین بوده است. نه! شدنی است. که آدم دوستی و محبتش به حدی برسد، که عرض کردم کار را انجام میدهد، همین که امام عصر (عج) خوشش بیاید، برای من بس است. من مزدم را گرفتم.
آنهایی که در مسیر بندگی اینقدر بندگی کردند و تمرین کردند که یاد گرفتند پا روی خودشان بگذارند، و دوستی در وجودشان به شکلی شده که اگر هم درد دارند، درد دوستیشان را دارند. و اگر درد دارند، درد فراق او را دارند. و اگر لذتی دارند، لذت وصل به او را دارند. نه اینکه از بهشت، بهشت حور و قصور و امثال اینها، شوق به او ندارند، نه اینکه از جهنم بدشان نمیآید و نمیترسند، نه! بهشت و جهنمشان یک چیز دیگر شده است. بهشتشان و لذتشان با او بودن شده است. با دوست بودن! جهنمشان فراق شده است.
میدانید بدترین جای جهنم کجاست؟ بدترین جای جهنم آتش و فرض کنید سیخ و میخ و اینطور چیزها نیست، بدترین جای جهنم یک جایی است، که خدا به یک عده میگوید: من با شما قهر هستم. نه با شما حرف میزنم و نه دیگر نگاهتان میکنم. بدترین جای جهنم، جهنم فراق است. که خدا با یک عده قهر است. قرآن میگوید: « ِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَه» (سوره مبارکه آلعمران/آیه شریفه ۷۷) در روز قیامت خدا با یک عده قهر است. این دردش از همهجا بالاتر و بیشتر است. بالاترین جای بهشت که لذتش از همها بیشتر است، سیب و گلابی و حور و غسور با همهی ارزششان نیست، بالاترین جایش «رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ» است. و رضوان، بهشت رضوان. « وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر» (سوره مبارکه توبه/ آیه شریفه۷۲) این دستهی سوم کسانی هستند که از جهنم فراق دردشان میآید، ار فراق! آنچه برایشان لذت دارد بهشت وصل است.
آدمهایی هستند که همتشان بالا رفته است، او را هدف قرار میدهند. دردشان او است. و به خاطر اینکه به خدا برسند از طریق ولی خدا زانو زدند که به او برسد.
همت مؤمنین باید تا اینجا باشد، خداوند متعال اصلاً تمام نیازهایی که در ما گذاشته است، حتی نیازهای مادی. حتی نیاز به خواب و خوراک و غذا و همهی اینها، برای اینکه انسان عجز پیدا کند به خدا و زانو بزند به جلوی پیشگاه پروردگار عالم، و به اضطرار او برسد. تمام نیازها در انسان، چه نیازهای مادی، چه نیازهای معنوی، همه فقر به خدا را میخواهد برای ما ایجاد کند. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» ( سوره مبارکه فاطر/ آیه شریفه ۱۵) این ماحصل نیازهایی است که خدا به ما گذاشته است. اگر ما نیازمند نمیبودیم، شاید مستکبرانه احساس استغناء میکردیم و خودمان را غنی میدانستیم، زانو نمیزدیم. این نیاز را در ما گذاشته است. خوب وقتی ما به خدا نیاز داریم، باید از طریق آن کسی که « بابُ الله الذی منه یؤتی»؛ است ، و میتواند ما را به او برساند، یعنی ولی خدا را برسیم و غیر از ان راهی نیست.
منبع: کتاب شریف مسئله مهدویت،ویژگی های امام عصر (عج) ، مباحث مهدویت آقای مسعود عالی در برنامه سمت خدا ،انتشارات عطش
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک ، مهدویت
برچسبها: محمد مهدی میرباقری , مسعود عالی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
امام حسن عسکری (علیه السلام )می فرمایند:
«اَوْرَعُ النّاسَ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، اَعْبَدُ النّاسِ مَنْ اَقامَ عَلى الْفَرآئِضِ، اَزْهَدْ النّاسِ مِنْ تَرَكَ الْحَرامَ، اَشَدُّ النّاسِ اجْتِهادا مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ»
«پارساترين مردم كسى است هنگام برخورد با موارد شبهه ناک بایستد و عابدترين مردم كسى است كه فرائص را به پادارد و زاهدترين مردم كسى است كه حرام را ترک کند و از همه مردم كوشاتر است كسى كه گناهان را ترک کند.»
منبع حدیث: کتاب شریف بحار الانوار، تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره) ،جلد ۷۵، صفحه ۳۷۳
_____________________
پارساترین مردم
با ورع ترین مردم کسی است که وقتی به یک عمل و کاری رسید که نمی داند حرام است یا حلال، آن کار را انجام ندهد. وقتی به یک عملی می رسی که شبهه ناک است، یعنی نمی دانی این کار باطل است یا صحیح، حرام است یا حلال، اینجا توقف کن! آن کار را انجام نده! با ورع ترین مردم این شخص است.
عابدترین مردم
عابدترین مردم کسی است که واجباتش را انجام بدهد. واجباتش را اقامه کند. این عابدترین مردم است. خوب توجه کنید! اصلاً در آن نه مستحباتی دارد و نه چیز دیگری غیر از واجبات. هیچ چیز نیست. کسی که فقط واجباتش را انجام دهد، از عابدترین مردم است. حالا بعضی خیال می کنند عابدترین مردم کسی است که شب تا به صبح بایستد و نماز بخواند. یا روزه مستحبی بگیرد. نخیر . کسی که مقید باشد واجباتش را انجام دهد، این عابدترین مردم است.
زاهدترین مردم
زاهدترین مردم کسی است که مرتکب حرام نشود. به این معنا که حرام را ترک کند. در باب زهد چون غالباً جنبه های مالی پیش می آید، فقط همین امور به ذهن آدم می آید. یعنی معمولاً ما از زهد این را می فهمیم که انسان مقید باشد، مال حرام را ترک کند. ما این فرد را زاهدترین مردم می دانیم. اما حضرت می فرماید: زاهدترین مردم از حرام خودداری می کند، چه مال باشد و چه غیر مال. یعنی مرتکب حرام نمی شود.
حضرت نفرمود که زاهدترین مردم آن کسی است که مثلاً نان خشک بخورد! اصلاً و ابداً. یا مثلاً کسی است که زیرش فرش نیاندازد و روی مقوا بخوابد! زیر سرش بالش و متکا نگذارد و مثلاً آجر بگذارد! مرحوم پدرم می فرمود: هیچ وقت از این ادا و اطوارها در نیاورید! این عین تعبیر پدرم بود که گفتم. ایشان می فرمود: از این ادا اطوارها در نیاور! اینها کار شیطانی است. اینها کار الهی نیست. در این کارها خدا نیست. این حرف ایشان است. کسی که کار حرام انجام ندهد، زاهدترین مردم است.
کوشاترین مردم
ما در باب به اصطلاح طاعات و عبادات و امثال این ها می بینیم که این تعبیرات را می کنند که انسان باید کوشش کند و اجتهاد در اطاعت و عبادت داشته باشد؛ تعبیر «کوشش» و «اجتهاد» در باب طاعات و عبادات مطرح می شود. در روایات ما هم همین طور است.
امام حسن عسکری(ع) در اینجا می فرمایند: می دانید سخت کوش ترین مردم از نظر کوشش کردن نسبت به اطاعات الهی و عبادات الهی، کیست؟ آن کسی است که مقید باشد، گناه نکند. گناه نکن! نه اینکه کسی است که روزها، روزه باشد و شب ها هم تا به صبح بیدار باشد. کسی که این کارها را شروع کند، خیلی سخت کوش نیست. این که مقید باشی که گناه نکنی، خیلی سخت است. اگر این گونه باشی، تو را جزو افرادی می نویسند که کوشش زیاد برای اطاعت و عبادت خدا کرده ای.
یعنی گناه را ترک کن، تمام مستحبات پیش کش! با مستحبات کاری نداشته باش! مکروهات خیلی مهم نیست. اصلاً این حرف ها تا زمانی که تو آلوده به گناه هستی، مطرح نیست.
به تعبیر دیگر، می دانی از اول تا آخر روایت چه در می آید؟ اینکه کسی که مقید باشد به واجباتش عمل کرده و محرمات را ترک کند، با ورع ترین، عابدترین، زاهدترین و کوشاترین مردم در راه اطاعت الهی است.
منبع توضیح: آقای مجتبی تهرانی (ره)
_____________________
جوانها مکرّر از من سؤال میکنند -در نامهها و همین وسایل ارتباطی که وجود دارد- و در مورد معنویّت و تعالی روحی و مانند اینها نصیحت میخواهند؛ خب، کسانی هم هستند، بساط ارشاد و این چیزها را هم پهن میکنند؛ همهی اینها مورد اعتماد نیستند؛ بعضیهایشان دکّاندارند، به اینها نمیشود اعتماد کرد. آن چیزی که من از بزرگان شنیدم و به شما عرض میکنم، یک کلمه است؛ مهمترین کار برای اعتلای معنوی و روحی، پرهیز از گناه است؛ این مهمترین کار است. سعی کنید از گناه پرهیز کنید. گناهها هم مختلفند؛ هم گناه زبان هست، هم گناههای مربوط به چشم هست، هم گناههای مربوط به دست هست، انواع گناهان هست؛ گناهها را بشناسید، خودتان را مراقبت کنید. تقوا! تقوا یعنی همین؛ تقوا یعنی مراقبت. در یک جادّهی خطرناک وقتی دارید حرکت میکنید، دقیق مراقبید، این تقوا است؛ مراقبت کنید، از گناه پرهیز کنید؛ این مهمترین راه اعتلای معنوی است. البتّه بلافاصله بعد از این، انجام فرائض است؛ در میان فرائض هم از همه مهمتر نماز است؛ نماز اوّل وقت، با حضور قلب.حضور قلبیعنی اینکه شما وقتی نماز میخوانید، بدانید دارید با کسی حرف میزنید، مخاطب دارید. توجّه به این داشته باشید. گاهی هم حواس انسان پرت میشود؛ عیبی ندارد، بهمجرّد اینکه باز حواس انسان جمع شد، همان حالت و احساسِ داشتن مخاطب را در خودش احیاء کند و زنده نگه دارد؛ این حضور قلب است. نماز با حضور قلب، نماز اوّل وقت، حتّیالمقدورنماز به جماعت، این چیزها را رعایت کنید، شما اعتلای روحی پیدا خواهید کرد، فرشته خواهید شد، از فرشته بالاتر خواهید شد؛ این را شما بدانید. شماها جوانید، دلهایتان پاک است، روحهایتان پاک است، آلودگی ندارید یا خیلی کم دارید؛ به سن ما که انسان برسد مشکلاتش خیلی زیاد میشود؛ بنابراین اگر این را رعایت بکنید، هیچ نصیحت دیگری لازم نیست؛ ذکر خاص و مانند اینها هیچ لزومی ندارد. البتّه خیلی خوب است با قرآن مأنوس باشید، هرروز حتماً ولو چند آیهای قرآن بخوانید؛ اینها خیلی خوب است. به فرائض [اهمّیّت بدهید].
منبع: آقای علی خامنه ای (حفظه الله تعالی )
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: ورع و تقوا ، سیر و سلوک
برچسبها: مجتبی تهرانی , علی خامنه ای
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آيات شريفه ۳۰و۳۱و۳۲ سوره مبارکه فصلت:
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ
به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!
نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ
ما یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و آخرت هستیم؛ و برای شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هر چه طلب کنید به شما داده میشود!
نُزُلًا مِّنْ غَفُورٍ رَّحِيمٍ
اینها وسیله پذیرایی از سوی خداوند غفور و رحیم است!»
صدق الله العلی العظیم
_____________________
انسان تا به مرحله ولایت یا به مرحله مرگ نرسد راهش یک طرفه نیست بلکه پیوسته در کشمکش اختیار خوب و بد، و سعادت و شقاوت، و بهشت و دوزخ خواهد بود؛ و بنابراین، بشارت به ورود در بهشت یا بشارت به برداشته شدن بیم و هراس و غصه و اندوه نسبت به او معنی ندارد. نسبت به اولیاء خدا که در حرم آرامش خدا آرمیده اند و خوف و غصه از کانون وجود آنها رخت بر بسته است، بشارت صحیح است چه بشارت در دنیا و چه در آخرت؛ چون کار آنها یکسره شده و بعد از ورود در عالم خلوص، شیطان را بر آنها طمعی نیست. اما نسبت به غیر اولیاء خدا گرچه دارای ایمان باشند و در ایمان پای مردی فشرده و با قدم راستین در این میدان گام نهاده باشند، ولی در عین حال چون به مقام خلوص نرسیده اند و هنوز کار آنها به سعادت محض تبدیل نشده و از اختیار خیر و شر بیرون نیامده اند، هنوز احتمال سعادت و شقاوت در آینده و ورود به بهشت و دوزخ هست. بنابراین، بشارت به بهشت در دنیا به آنها معنای محصلی ندارد و بدین قرینه باید گفت که بشارت ملائکه بدانها در حال مرگ است، که از اختیار بیرون رفته و دو راهی آنان به یک راهی تبدیل شده است.
و شاهد دیگر بر آنکه این بشارت برای آنها در حال مرگست آنکه در آیه شریفه هست: «و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون؛ بشارت باد به شما به آن بهشت هائی که سابقا به آنها وعده داده شده اید.» یعنی بهشت هائی که در دنیا به شما وعده داده اند. و چون در حال موت یا قریب به موت، دنیا گذشته است لذا می گویند: کنتم توعدون. ولی نسبت به اولیای خدا، در دنیا به آنها بشارت داده می شود؛ چون در دنیا به مقام ولایت رسیده اند و خوف و حزن از آنها برداشته شده است و آنها بندگان خاصی هستند جدا از سایر بندگان، مهر ولایت خدا بر آنها خورده شده و به آنها می گویند: ولی الله.
منبع: کتاب معادشناسی ، تاليف آقای محمد حسین حسینی طهرانی( ره )، انتشارات نور ملکوت قرآن
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: محمد حسین حسینی طهرانی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
خیلی وقت ها ایمان عاریتی است. یعنی کسی به ظاهر مومن است ولی قلبش حامل ایمان نیست و لذا ایمانش تا یک لحظه ای است و بعد در یک جایی، در یک امتحانی، از امام عصر (عج )فاصله می گیرد. ولو در دم مرگش باشد. زیرا ایمان در سرشت و طینت او وجود ندارد. او درعوالم قبل مومن نبوده و در این عالم هم مومن نبوده. زیرا ایمان را از ته قلب نپذیرفته است. بلکه لایه های ظاهری وجودش در اثر معاشرت هایی ، فرهنگ هایی در او پیدا شده است ولی بعدا این ایمان از از گرفته می شود.
ایمان واقعی
شیعه کسی است که ایمانش مستعار نیست، ایمان عاریتی ندارد و ایمانش واقعی است. یعنی خودش مومن است. نه اینکه خودش مومن نیست و لباسی از ایمان پوشیده است که این لباس قابل بیرون آوردن است گاهی انسان عطر می زند ولی گاهی خودش معطر است. کسی که عطر می زند عطرش می پرد ولی کسی که معطر است خودش عطر می شود.
اگر ایمان در کسی محقق شد و حقیقت ایمان به کسی داده شد، این ایمان، از باطن و سِر و قلب انسان شروع می شود و در تمام قوایش جاری می شود. یعنی نمی شود کسی بگوید من مومن هستم ولی زبان و گوشش مومن نباشد. ولو در درجه ی اول ایمان باشد. کسی که درجه دهم از ایمان را دارد آن منزلت از ایمان در قوایش جاری می شود. و اما کسی که درجه دهم را ندارد و درجه اول را دارد باز همان منزلت از ایمان باید در چشم و گوش و قلب و اعضا و جوارحش بیاید. و لذا شریعت، حدود همین ایمان را بیان می کند. خدا می گوید که اگر می خواهی گوش و چشمت هم مومن باشد، چه جاهایی را نگاه کن و چه جاهایی را نگاه نکن، کجا حرف بزن کجا حرف نزن. چه چیزی را بشنو چه چیزی را نشنو. چه کسی را دوست داشته باش و چه کسی را دوست نداشته باش، این آدابی که می گوید که چگونه زندگی کن، چگونه ازدواج کن و با همسرت، فرزندت، دوستت، همکارت، کارگرت و فرماندهت چگونه معاشرت کن، اینها آداب ایمان است.
این آداب هم ایمان را تقویت می کند و هم از این آداب نشأت می گیرد. نمی شود کسی مومن باشد ولی نسبت به مناسک ایمان لاابالی باشد. درجات ایمان صرفا قلبی نیستند که در قلب انسان محقق بشوند. بلکه اگر در قلبش مومن شد، آثار ایمان در وجودش هم ظاهر می شود. منتها معنای این حرف این نیست که مومن معصوم است. عصمت غیر از ایمان است. ممکن است که انسان به درجه ای از ایمان برسد که عصمت تبعی بدست بیاورد. مثل سلمان که به حدی تبعیت از رسول خدا و اهل بیت کرده که «منا اهل البیت» شده است. ولی حتی باید درجه پایین ایمان هم در همه قوا منتشر بشود. لذا یک مومن نسبت به مناسک، آداب، احکام و اخلاق لاابالی نیست. ولی معصوم هم نیست. یعنی ممکن است که گناه بکند. اگر کسی می خواهد ببیند مومن است، علامتش این است که، مومن اهل اصرار بر گناه نیست. یعنی بلافاصله متذکر می شود. و بعد از تذکر به استغفار می رسد و متناسب با توجهش استغفار در او پیدا می شود. و دیگر اینکه حتما عمل خیر خودش و عمل خیر دیگری را دوست می دارد و عمل بد خودش و عمل بد دیگری را دوست نمی دارد. این طور نیست که اگر عمل یا صفت بدی در خودش بود، دوست بدارد. علامت ایمان این است که انسان خودش از بدی خودش لذت نمی برد و آن را دوست ندارد.
منبع:
آقای محمد مهدی میرباقری،برنامه سمت خدا
_____________________
شما فکر می کنید رسانه هایی که فساد در عالم منتشر کرده اند از چه راهی انجام داده اند؟ از چه راهی وارد شده اند که نتیجه اش وضعیت امروز در فلسطین شده است که بچه های فلسطینی این چنین قطعه قطعه می شوند و از کسی صدای اعتراضی بلند نمی شود؟ ریشه های این اوضاع کجاست؟ ریشه بمب هایی که بر سر کودکان مظلوم فلسطین و لبنان ریخته می شود، کجاست؟ چرا کرور کرور اروپایی بی وجدان و دور از انسانیت به اسرائیل مالیات می دهند تا او اینقدر راحت جنایت کند؟
آیا روشنفکر های اروپا و آمریکا و امثالهم مرده اند که این همه ظلم و جنایت را نمی بینند؟ چرا صدایی از آنها بلند نمی شود؟این انسان هایی که در اروپا زندگی می کنند ، چگونه مسخ شده اند که به راحتی اجازه می دهند با پول و حمایت آن ها این همه جنایت انجام شود؟ شما فکر می کنید آنها با چه مسخ شده اند؟ با فیلم های هالیوودی، که همین یهودی ها برایشان ساخته اند. یهودی ها به جوانان مسیحی یاد داده اند که :«پسرها! جلوی پدرهایتان بی ادب باشید. زن ها! جلوی مردهایتان بی ادب باشید. مردها ! جلوی خانم هایتان بی ادب باشید.دخترها! جلوی والدین تان بی ادب باشید. جلوی در و همسایه بی ادب باشید.»
فقط کافی است مدتی پای فیلم های هالیوددی بنشینی ، خواهی دید که چقدر راحت بی ادب می شوی! ریشه این گلوله هایی که قلب کودکان فلسطینی را می شکافد و ریشه آن همه بی وجدانی در جوامع مسیحی ، «بی ادبی» است و الا چه شده که آنها به خواب رفته اند و حتی خودشان برای یهودی ها سربازی می کنند و به خاطر آن ها مسلمانان مظلوم را می کشند؟!
منبع :
کتاب شریف چگونه یک نماز خوب بخوانیم،سخنرانی های آقای علیرضا پناهیان،انتشارات بیان معنوی
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: محمد مهدی میرباقری , علیرضا پناهیان
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه ۸۱ سوره مبارکه حجر:
وَآتَيْنَاهُمْ آيَاتِنَا فَكَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ
ما آیات خود را به آنان دادیم؛ ولی آنها از آن روی گرداندند!
روز قیامت روز حسرت نامیده شده است برای چی؟ روز قیامت پرونده را باز میکنند. میگویند تو فکر کردی برای اینکه حججی بشوی، بهجت بشوی، چقدر سرمایه لازم داشتی؟ خیلی کمتر از اینکه داشتی. فقط فرصتها را استفاده نکردی، ماندی. آنجا حسرت آتش میزند! آتش میزند. حسرت آتش میزند. یکوقت دیدی پروندهات را گشودی به تو گفتند که دهها بار در این زمانها مهدی فاطمه خواست به سراغ تو بیاید، تو برگرداندی حضرت را. نه اینکه نمیتوانستی، غفلت کردی. چیزی بیشتر از اینکه داشتی لازم نبود. عمل نکردی!
منبع: آقای علیرضا پناهیان
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: علیرضا پناهیان
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم
آیه شریفه ۸ سوره مبارکه تحریم:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَىٰ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»
«ای کسانی که ایمان آوردهاید بسوی خدا توبه کنید، توبهای خالص؛ امید است (با این کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است وارد کند، در آن روزی که خداوند پیامبر و کسانی را که با او ایمان آوردند خوار نمیکند؛ این در حالی است که نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان در حرکت است، و میگویند: «پروردگارا! نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر چیز توانائی!»
_____________________
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللّٰهِ تَوْبَةً نَصُوحاً » قَالَ «يَتُوبُ الْعَبْدُ مِنَ الذَّنْبِ ثُمَّ لاَ يَعُودُ فِيهِ» .
ابو الصباح كنانى گويد:از امام صادق عليه السّلام درباره فرمايش خداوند متعالكه:«اى كسانى كه ايمان آوردهايد!به درگاه خدا توبهاى نصوح كنيد.»،پرسيدم،فرمود:بنده از گناه توبه كند و سپس به آن بازگشت نكند.
منبع حدیث:
کتاب شریف الکافی،تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)، جلد ۴ ، صفحه ۲۰۰
_____________________
توبۀ نصوح كدام است؟
آقای مجلسى (ره)در شرح كافى در معنى توبه نصوح، چند وجه از مفسرين نقل نموده است:
١ - توبۀ خالص و پاك براى رضاى خدا. يعنى فقط به منظور مخالفت امر خدا از گناه پشيمان شده باشد نه از ترس دوزخ و طمع بهشت.
٢ - توبۀ اندرز بخش كه مردم را بمانند خود تشويق كند. يعنى طورى توبه كند و گذشتۀ خود را اصلاح نمايد كه هر گناهكارى آثار توبه او را ببيند، به توبه مايل شود و او هم اهل توبه بشود كه در اين حال به عمل خود ديگران را نصيحت كرده و به توبه كردن دلالت و راهنمائى نموده است. يا اينكه توبه اندرزكنندۀ صاحبش باشد به اينكه از هر گناهى كنده شود و تا آخر عمر پيرامون هيچ گناهى نگردد.
٣ - توبۀ رفوكننده (از نصاحت به معنى خياطت باشد). يعنى توبهاى كه به وسيله آن هرچه از پرده ديانت پاره شده است، دوخته شود و توبهكننده را با اولياى خدا و دوستان او بهم گرد آورد.
٤ - نصوح، صفت توبهكننده باشد. يعنى توبه شخصى كه نصيحتكننده خودش باشد به آن توبه. به اين معنا كه بر وجه كامل توبه كند كه تمام آثار گناه را از دل ريشه كن سازد. به وسيلۀ اينكه خود را در بوتۀ رياضت آب كند و تيرگى گناهان را از آن بزدايد و به پرتو حسناتش بيارايد.
تا اينكه مىفرمايد: يكى از اكابر گفته در جلا دادن آينه تنها قطع نفس و دود سياه بس نيست. بلكه بايد آن را صيقل داد تا آنچه سياهى بر جرمش نشسته، پاك گردد. و دل هم به مانند آينه است به مجرد ترك گناه پاك نمىشود بلكه جرم گناهان گذشته را هم كه بر آن نشسته، بايد پاك كرد و به نور طاعتش روشن ساخت. زيرا چنانچه از هر گناهى كه كرده مىشود - تاريكى و تيرگى به دل مىرسد. همچنين در هر عبادتى روشنائى و درخشندگى بدل مىرسد. و بنابراين بايد تاريكى هر گناهى را كه به دل رسيده به نور عبادتى كه ضد آن است پاك كرد.
شخص توبهكننده بايد گناهان خود را مفصلا در نظر گيرد و در برابر هر شرى كه از او سر زده، خيرى كه در برابر آن است به همان مقدار بجا آورد. مثلا در برابر گناه گوش دادن به غنا و آلات لهو، استماع قرآن و حديث و موعظه و مسائل دينى كند و در برابر مس خط قرآن مجيد بدون طهارت، سعى در اكرام آن و تلاوتش نمايد و در برابر مكث در حال جنابت، در مساجد اعتكاف كند و در برابر نظر كردن به حرام سعى در نظر كردن به چيزهائى كه نگريستن به آنها عبادت است نمايد. مانند نظر كردن به خط قرآن مجيد، و نظر به والدين از روى شفقت، و نظر به صلحاء از سلسله جليلۀ سادات و نظر به عترت و مانند اينها.
در حقوق مردم، پس از توبه، زياد از مال خود صدقه بدهد و اگر غيبت بود پس از توبه، مدح و ثناى آن مؤمن را زياد بگويد و صفات نيكش را آشكار سازد و خلاصه هر گناهى پس از توبۀ از آن، عبادتى كه ضد آن است بجا آورد چنانچه طبيعت جسمانى مرضها را به ضدش معالجه مىكند.
منبع : جلد دوم کتاب شریف گناهان کبیره شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره) صفحه ۴۰۲ و ۴۰۳
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: عبدالحسین دستغیب
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اگر انسان به مقام تقوا برسد، علم لدنی هم به او مرحمت میشود؛ یعنی علم مِن ناحیهالله تبارک و تعالی. از ناحیه خدا علم برای او میاید، ضمن این که این علوم اهل بیت علیهم السلام را میخواند؛ علم هم پیدا میکند؛ چون بیان شده: «العلم نورٌ یقذفه اللّه فی قلب من یشاء».
این هم که فرمودند: «فی قلب من یشاء» معلوم است برای چیست. آن کسی که این حال تقوا و دوری از گناه را دارد، خدا به او مرحمت میکند.
در عالم مکاشفه و یا حضور به محضر یکی از مراجع عظام تقلید اوایل غیبت حضرت ولی عصر (عج) ایشان عرضه داشتند: آیا میشود کسی به واسطه زهد و تقوا به مقام شما برسد؟ ایشان فرمودند: میشود برتر از من باشد. متعجّب شدند، گفتند: آقا! چطور؟ فرمودند: چون در زمان ما، نه این ابزار و اوضاع بود و نه زنان بیرون بودند و ... . در زمان ما گاهی وقتی نیمه شب بلند میشدی، میدیدی صدای قرآن و مناجات از خانهها میآید و با این حال الآن تفاوت داشت. گاهی در یک شهر و روستایی، دهها اهل شبخیزی و عبادت و دعا و مناجات وجود داشت. در آن زمان زنان بیرون نمیآمدند، یا اگر هم به ضرورت میآمدند، با آن روبندهها میآمدند. چیزی در آن زمان، به نام ماهواره و تلویزیون و این دنیای مجازی آنچنانی وجود نداشت.آن مرجع تقلید بزرگوار در ادامه مکاشفه فرمودند: اگر امروز بتوانید با توسل به حضرات معصومین علیهم الصلوات و امام عصر عج و توکل بر خداوند متعال ،در این دنیا خودتان را کنترل کنید، مراقبه و تقوا داشته باشید؛ از من برتر و از یاران ویژه حضرت ولی عصر عج خواهید شد ان شاء الله.
البته تا که باشد که بتواند در این وضعیّت و ظواهر فریبنده دنیا اینچنین شود. هر چه جلوتر میرویم، جلوات و ظواهر دنیا بیشتر شده و تغییر و تحوّل آن هم گسترش مییابد و انسان را بیشتر به خودش دعوت میکند. هر کسی را هم به نوعی دعوت میکند. ظواهر فریبنده دنیا بسیار زیاد شده، مانند خانهها، باغها، ماشینهای آنچنانی، با این اوضاع ماهوارهها و اینترنت و مطالب و ....
فرازهایی از دروس اخلاق آقای روح الله قرهی
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: ورع و تقوا ، سیر و سلوک
برچسبها: روح الله قرهی


