حكمت

حكمت | ازدواج

سرباز حضرت ولی عصر (عج)
حكمت

در تشکیل یک خانواده موفق ، ایمان همسر مهم تر از زیبایی و مال اوست

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

آیه شریفه ۲۱ سوره مبارکه روم

«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

و از نشانه‌های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکّر می‌کنند!»

صدق الله العلی العظیم

_____________________

خداوند متعال،انسان را كه آفريد،تداوم نسل او را در خود او قرار داد.از اين‌رو، موجوديت انسان را در دو جنس زن و مرد قرار داد و فيزيك بدن هر يك را به گونه‌اى آفريد كه با اين هدف،سازگار باشد.

غريزۀ جنسى را نيز قرار داد تا زن و مرد به سوى هم،كششى داشته باشند تا نسل انسان،تداوم يابد و الا چه بسا انسان‌ها به خاطر راحت‌طلبى و مسئوليت‌گريزى،از تشكيل خانواده،خوددارى مى‌كردند. از سوى ديگر،در هر يك از دو جنس زن و مرد،تفاوت‌هاى روان‌شناختى وجود دارد و ويژگى‌هاى روحى و عاطفى هر يك به گونه‌اى آفريده شده،كه با ديگرى ارضا مى‌شود.

همۀ اين مسائل تكوينى،موجب مى‌شود كه انسان به همسر،نياز داشته باشد و اگر اين نياز،برآورده نشود،انسان،آرامش نمى‌يابد.زمانى مى‌توان به آرامش رسيد و از زندگى،لذّت برد كه اين بخش از نياز انسان نيز برآورده شده باشد ! برآورده شدن اين نياز،موجب آرامش مى‌شود و بدين جهت است كه ازدواج،مايۀ آرامش دانسته شده است.

و در جاى ديگر مى‌فرمايد:

«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ‌ مِنْ‌ نَفْسٍ‌ وٰاحِدَةٍ‌ وَ جَعَلَ‌ مِنْهٰا زَوْجَهٰا لِيَسْكُنَ‌ إِلَيْهٰا.

او كسى است كه شما را از يك ماهيت آفريد و همسرش را از آن قرار داد،تا بدان وسيله،آرامش يابد.»

امام سجاد عليه السلام مى‌فرمايد:«خداوند،همسر را مايۀ آرامش و انس قرار داده تا انسان،در كنار او آسايش يابد.»

امام صادق عليه السلام مى‌فرمايد:«اگر كسى از همسر موافق و همراه،محروم باشد،ناآرام و حيران بوده،زندگى او ناتمام خواهد بود. »

البته همسر خوب،ويژگى‌هايى دارد كه در برخى روايات،از آن به عنوان«همسر موافق» ،«همسر صالح» و«همسرى كه پشتيبان انسان باشد» ياد شده است. آسايش و راحتى زندگى،فقط‍‌ به داشتن همسرى زيبا و صاحب جاه و مال نيست.

چه بسا همسرانى كه از عنصر مال و جاه و جمال برخوردارند،اما كسى را خوش‌بخت نكرده‌اند.انسان خوش‌بخت،كسى است كه همسرى شايسته،همراه،ياور و پشتيبان داشته باشد.خوش‌بختى در زندگى،از آنِ‌ همسرانى است كه ميان آنان«مودّت»و «رحمت»وجود داشته باشد و اين مهم،به وسيلۀ مال و جاه و جمال به دست نمى‌آيد.

از اين‌رو،دين اسلام،توصيه كرده كه همسر خود را به خاطر مال و جاه و جمال،انتخاب نكنيد كه اگر چنين شد،خداوند،شما را به همان عوامل،واگذار مى‌كند؛اما اگر به خاطر دين و ايمان،با كسى ازدواج كرديد،خداوند،اين عوامل را نيز به شما مى‌دهد. آنچه زندگى را شيرين و لذّت‌بخش مى‌كند،مال و جمال نيست؛مودّت و رحمت است و اين دو،در دست خداوند است و اوست كه ميان دل‌ها انس و الفت برقرار مى‌كند و آن گاه كه چنين مى‌شود،آن همسر،از هر چيزى براى انسان،دوست داشتنى‌تر خواهد بود و اين،يعنى داشتن يك زندگى شيرين،لذّت‌بخش و همراه با آرامش و آسايش.

منبع: کتاب شریف رضایت از زندگی ، آقای عباس پسندیده، انتشارات موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث

والعاقبه للمتقین

التماس دعا

یا مهدی


موضوعات مرتبط: ازدواج
برچسب‌ها: عباس پسندیده

تاريخ : دوشنبه نهم دی ۱۳۹۸ | 0:30 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

اهمیت زیبایی چهره و اندام همسر در ازدواج از منظر شرع مقدس اسلام

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى‌فرمايند:

«افْضَلُ‌ نِسٰاءِ امَّتى اصْبَحَهُنَّ‌ وَجْهاً وَاَقَلَّهُنَّ‌ مَهْراً

بهترين زنان امت من آنانند كه خوش صورت بوده و مهرشان كم باشد.»

————————————————-

در حديثى از امام صادق(ع)،ده چيز به عنوان عوامل نشاط نام برده شده‌اند.در اين حديث،از تعبير «نشرة» استفاده شده است. نشرة از ريشۀ«نشر»گرفته شده و به معناى انبساط و باز شدن،و ضدّ انقباض و گرفتگى است.در فرهنگ عرب،وقتى روح برخى افراد،دچار گرفتگى و انقباض مى‌شد،دليل آن را جن‌زدگى مى‌دانستند و براى برطرف شدن آن،سراغ تعویذ و طلسم (رُقْيه) و برخى كارهاى ديگر از اين دست مى‌رفتند.اين در حالى است كه ممكن است دليل گرفتگى و انقباض روحى،چيزى غير از اين باشد.بخشى از اين گرفتگى،به خاطر فقدان نشاط در ابعاد مختلف انسان است.معصومان(عليهم السلام) با درك اين واقعيت،بيان نموده‌اند كه عامل گشودگى و بسط نفس،رُقْيه،تعويذ و چيزهايى از اين دست نيست؛بلكه بايد نشاط فرد تأمين گردد تا انبساط و انتشار روحى و روانى اتفاق افتد.

امام صادق(ع) در اين حديث مى‌فرمايد:

«النُشرَةُ فى عَشَرَةِ أشياءَ:المَشى،وَالرُّكوبِ،وَالاِرتِماسِ فِى الماءِ،وَالنَّظَرِإلَى الخُضرَةِ،وَالأَكلِ وَالشُّربِ،وَالنَّظَرِإلَى المَرأَةِ الحَسناءِ ، وَالجِماعِ،وَالسِّواك،ومُحادَثَةِ الرِّجالِ.

نشاط در ده چيز است:

پياده‌روى،سواركارى،فرورفتن در آب، نگاه كردن به سبزه، خوردن،آشاميدن،نگاه كردن به زن زيباروى،آميزش،مسواك زدن و گفتگو با مردان.»

عبارت « و النظر إلى الخضرة،و النظر إلى المرأة الحسناء» ،ناظر به بُعد بينايى و لذّت آن است.ديدن،بُعد ديگرى از انسان است كه لذّت خاص خود را دارد و مى‌تواند بر نشاط و شادابى اثر بگذارد.اين جا صحبت از زيبايى به ميان مى‌آيد كه بخش‌هايى دارد.امور زيبايى كه چشم‌نوازاند،موجب لذّت بينايى مى‌شوند و از اين طريق،به نشاط انسان كمك مى‌كنند.

مناظر زيباى طبيعت،يكى از اين موارد است.البته حضور در مناطق خوش آب و هوا،گذشته از بُعد بينايى،از راه تنفّس هواى پاك و فرح‌بخش و تماس بدن با آن نيز موجب نشاط مى‌گردد.مناطق بد آب و هوا،سبب كسالت و خمودگى مى‌شوند.بنا بر اين،با رفتن به مناطق يا مكان‌هاى سرسبز و خرّم،مى‌توان لذّت اين بُعد را تأمين،و به نشاط دست يافت.

از امور لذّت‌بخش براى بينايى،ديدن همسر زيباست.در روايات،يكى از ويژگى‌هاى همسر شايسته،اين دانسته شده كه نگاه به چهرۀ او سُرورآور باشد.پيامبر خدا(ص) مى‌فرمايد:

«إِنَّ مِنَ الْقِسْمِ الْمُصْلِحِ لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ يكونَ لَهُ الْمَرْأَةُ إِذَا نَظَرَ إِلَيهَا سَرَّتْهُ....

از عوامل سازنده براى مرد مسلمان،اين است كه همسرى داشته باشد كه وقتى به او نگاه مى‌كند،وى را خوش‌حال كند....»

پيامبر خدا(ص) در بيانى ديگر،به نگاه محبّت‌آميز همسران به يكديگر اشاره مى‌كند و مى‌فرمايد:

«إذا نَظَرَ العَبدُ إلى وَجهِ زَوجِهِ ونَظَرَت إليهِ،نَظَرَ الله إليهِمَا نَظََرَ رَحمةٍ،فإذا أَخذَ بِكَفِّهَا وأَخَذَت بِكَفِّهِ،تَسَاقَطَت ذُنُوبُهُما مِن خِلالِ أَصَابِعِهِمَا.

هنگامى كه بنده به صورت زنش و زنش به صورت او نگاه كند،خداوند به هر دوى آنها نظر رحمت مى‌افكند و هنگامى كه دستان همديگر را بگيرند،گناهانشان از لابه لاى انگشتانشان فرو مى‌ريزد.»

البته ديدن همسر،مى‌تواند بُعد جنسى نيز داشته باشد كه در اين صورت،ديدن همسر زيبا،داراى لذّت دو بُعدى«بينايى-جنسى»است.

بنا بر اين،يكى از ويژگى‌هايى كه بايد همسر داشته باشد،آراستگى و خوش‌رويى است.آراستگى و خوش‌رويى،در حقيقت،به معناى توليد سيما و تصوير زيبا براى بيننده است.

آنچه در اين جا بايد به آن اشاره كرد اين است كه شايد بتوان با الغاى خصوصيت (و تسرّى دادن اين اصل از روابط همسران به كلّ روابط اجتماعى)،اين را به يك قاعده تبديل كرد و تعميم داد.بر اين اساس،زيبايى و آراستگى،منحصر در زن و مسائل خانواده نيست و به ديگران نيز تعميم داده مى‌شود.همچنين منحصر در افراد نيست و به محيط نيز مى‌تواند سرايت كند.آنچه مهم است اين كه بايد زيبايى را جدّى گرفت تا بُعد زيبايى‌شناختى انسان ارضا شود و از اين طريق،انسان به نشاط و شادابى برسد.برخى از علل بى‌نشاطى را بايد در نازيبا بودن جستجو نمود.

منبع:کتاب شریف الگوی اسلامی شادکامی ، تالیف آقای عباس پسندیده، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث

والعاقبه للمتقین

التماس دعا

یا مهدی


موضوعات مرتبط: ازدواج
برچسب‌ها: عباس پسندیده

تاريخ : چهارشنبه یکم آبان ۱۳۹۸ | 2:5 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

سوء ظن به آینده مالی در ازدواج،مشکلی اعتقادی و عدم شناخت صحیح عامل خوشبختی

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم 

يكى از دلايل اصلى ازدواج نكردن افراد،نگرانى از تأمين مخارج زندگى است.هرچه سطح زندگى‌ها بالاتر مى‌رود،اين نگرانى،بيشتر مى‌شود و ميزان ازدواج،كاهش مى‌يابد.تنيدگى حاصل از ازدواج نكردن،از يك سو،و نگرانى و اضطراب از فقر از سوى ديگر،شرايط‍‌ سخت و شكننده‌اى را به وجود مى‌آورند و در نتيجه،بهداشت روانى فرد را به شدت،تهديد مى‌كنند.

خداوند متعال به طور مشخص،به مسئلۀ ازدواج پرداخته و تصريح كرده است كه اگر همسران تازه ازدواج كرده،فقير باشند،از فضل خودش آنان را بى‌نياز خواهد كرد:

«وَ أَنْكِحُوا الْأَيٰامىٰ‌ مِنْكُمْ‌ وَ الصّٰالِحِينَ‌ مِنْ‌ عِبٰادِكُمْ‌ وَ إِمٰائِكُمْ‌ إِنْ‌ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ‌ اللّٰهُ‌ مِنْ‌ فَضْلِهِ‌ وَ اللّٰهُ‌ وٰاسِعٌ‌ عَلِيمٌ‌.

دختران و پسرانِ‌ بى‌همسر و غلامان و كنيزان شايسته‌تان را به ازدواج درآوريد.اگر فقير باشند،خداوند آنان را از فضل خود،بى‌نياز مى‌سازد و خداوند،گشايشگر و داناست.»

پيامبر خدا(ص) با استناد به همين آيه،خطاب به كسانى كه به دليل ترس از فقر،ازدواج نمى‌كردند،مى‌فرمايد:

«مَنْ‌ تَرَكَ‌ التَّزْوِيجَ‌ مَخَافَةَ‌ الْعَيْلَةِ‌ فَقَدْ أَسَاءَ ظَنَّهُ‌ بِاللهِ‌(عزوجل)،إِنَّ‌ اللهَ‌(عزوجل) يَقُولُ‌:إِن يكونُوا فُقَرآءَ يغنِهُم الله مِن فَضلِهِ‌. 

هر كس ازدواج را به دليل ترس از تأمين خانواده،ترك كند،به تحقيق به خداوند(عزوجل) گمان بد برده است.خداوند(عزوجل) مى‌فرمايد:اگر فقير باشند،خداوند آنان را از فضل خود بى‌نياز مى‌سازد.» 

بنا بر اين،چنين مشكلى را نبايد يك مشكل حقيقى و اقتصادى دانست؛بلكه يك توهّم و مشكل اعتقادى است.حلّ‌ مشكل ازدواج در گرو داشتن مال فراوان نيست؛بلكه بايد شناخت را تصحيح و انديشه‌ها را اصلاح كرد.بر اساس انديشۀ توحيدى،خداوند،روزى‌رسان است و روزىِ‌ انسان‌ها را تضمين كرده است.خداوند در بارۀ ازدواج وعده داده است كه همسران جوان را بى‌نياز مى‌سازد.اعتماد به خداوند متعال مى‌تواند اين نگرانى را بر طرف سازد و زمينه را براى ازدواج فراهم آورد.ترك ازدواج به دليل نگرانى از فقر،در حقيقت،بى‌اعتمادى به خداوند متعال است.امام صادق(ع) مى‌فرمايد:

«مَنْ‌ تَرَكَ‌ التَّزْوِيجَ‌ مَخَافَةَ‌ الْعَيْلَةِ‌ فَقَدْ أَسَاءَ بِاللهِ‌ الظَّنَّ‌. 

هر كس به دليل ترس از تأمين خانواده،ازدواج را ترك كند،به تحقيق،به خداوند گمان بد برده است.»

مشكل اصلى،اعتماد نداشتن به خداوند است و اين،يك مشكل اقتصادى نيست؛بلكه مشكلى شناختى و اعتقادى است.اگر شناخت‌ها اصلاح شود و انسان،به خداوند اعتماد داشته باشد،نگران مخارج زندگى نخواهد بود و با رفع اين نگرانى و اضطراب،انسان از يك سو به احساس آرامش بيشترى دست مى‌يابد و از سوى ديگر،با ازدواج،آن را تكميل مى‌كند و از صفاى زندگى لذّت مى‌برد.ترس از فقر،حيلۀ شيطان است.قرآن كريم مى‌فرمايد:

«الشَّيْطٰانُ‌ يَعِدُكُمُ‌ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ‌ بِالْفَحْشٰاءِ وَ اللّٰهُ‌ يَعِدُكُمْ‌ مَغْفِرَةً‌ مِنْهُ‌ وَ فَضْلاً وَ اللّٰهُ‌ وٰاسِعٌ‌ عَلِيمٌ‌. 

شيطان،به شما وعدۀ فقر مى‌دهد...و خداوند به شما وعدۀ آمرزش و فزونى مى‌دهد.»

پيامبر خدا(ص) نيز به كسانى كه بر اساس اعتماد به خداوند ازدواج مى‌كنند،وعده داده است كه خداوند،آنها را يارى مى‌كند. بر خلاف آنچه تصوّر مى‌شود كه ازدواج،وضع مالى را سخت‌تر مى‌كند،بر عكس،باعث توسعۀ مادى زندگى نيز مى‌شود.اين يك قانون الهى است كه بايد به آن اعتماد داشت.ما بر اين باوريم كه نخست بايد همۀ مخارج زندگى در آينده را هم‌اكنون در اختيار داشته باشيم تا اقدام كنيم (تأمين-اقدام)؛ولى قانون روزى،اين است كه بايد اقدام نمود تا روزى آن تأمين گردد (توأمانىِ‌ اقدام و تأمين).پيامبر خدا(ص) مى‌فرمايد:

«اتَّخِذُوا الأَهلَ‌ فَإِنَّهُ‌ أرزَقُ‌ لَكم. 

همسر بگيريد كه اين كار،روزىِ‌ شما را افزايش مى‌دهد.»

اشتباه شناختى انسان در اين است كه مى‌پندارد روزىِ‌ تمام عمر او بايد در حال حاضر وجود داشته باشد تا احساس آرامش كند وگرنه،نگران آينده خواهد بود.تصوّر مى‌كند كه تأمين بودن روزى يعنى حاضر بودن تمام روزى در زمان حال! اين در حالى است كه تأمين بودن روزى انسان به معناى حاضر بودن آن در لحظۀ حال نيست.از قوانين زندگى اين است كه روزى،«به مرور زمان»فرا مى‌رسد.اين قانون را پيامبر خدا(ص) اين گونه بيان مى‌فرمايد:

«يَا عَلِيُّ‌! لَا تَهْتَمَّ‌ لِرِزْقِ‌ غَدٍ،فَإِنَّ‌ كُلَّ‌ غَدٍ يَأْتِي رِزْقِهِ‌. 

اى على! اندوه روزىِ‌ فردا را نخور كه هر فردايى،روزىِ‌ آن فرا مى‌رسد.»

بر همين اساس،امام على(ع) تأكيد مى‌فرمايد كه هركس اندوه روزىِ‌ فردا را داشته باشد،هيچ‌گاه رستگار نخواهد شد. راه نجات از اين بحران،باور داشتن به قانون ياد شده است.كسى كه مى‌داند روزىِ‌ فردا،فرا مى‌رسد،از نبود آن در امروز،نگران نمى‌گردد و آسوده،زندگى خواهد كرد.از اين رو،حضرتعيسى(ع) می فرماید:

«اندوه روزىِ‌ فردا را نخوريد؛زيرا اگر فردا جزو عمر شما باشد،روزىِ‌ شما همراه با عمر شما فرا خواهد رسيد،و اگر فردا جزو عمر شما نباشد،پس اندوه فرداى ديگران را مخوريد. »

با اين روحيه،نگرانى‌ها بر تمام عمر توزيع مى‌شود و از فشار آن كاسته مى‌گردد.مهم‌تر اين‌كه اين مطلب،بر يك واقعيت،مبتنى است و آن،قانون«تضمين روزى»براى انسان تلاشگر است.گذشته از نقش خداوند در روزى‌رسانى،نقش انسان نيز در طول نقش خداوند قرار دارد و اين نقش،به تلاش و كوشش او براى كسب روزى بستگى دارد.اگر انسان براى كسب روزى تلاش نمايد،خداوند،آن را تضمين مى‌كند.البته روزى،غير از ثروت‌اندوزى و انباشت مالى است كه با حرص و زياده‌خواهى همراه است.آنچه خداوند متعال تضمين كرده،روزى است؛نه زياده‌خواهى انسان در انباشت ثروت.نبايد تصوّر كرد كه تضمين روزى به معناى تضمين زياده‌خواهى انسان است.بنا بر اين،روزىِ‌ مقدّر انسان،براى كسى كه تلاش كند،تضمين شده است.چون چنين قانونى وجود دارد،انسان تلاشگر،نگران آينده نخواهد بود و با توكّل بر خدا به تلاش خود ادامه مى‌دهد.امام على(ع) نيز بر همين اساس مى‌فرمايد:

«...فَلَا تَحْمِلْ‌ هَمَّ‌ سَنَتِكَ‌ عَلَى هَمِّ‌ يَوْمِكَ‌،وَ كَفَاكَ‌ كُلَّ‌ يَوْمٍ‌ مَا هُوَ فِيهِ‌،فَإِنْ‌ تَكُنِ‌ السَّنَةُ‌ مِنْ‌ عُمُرِكَ‌ فَإِنَّ‌ اللهَ‌(عزوجل) سَيَأْتِيكَ‌ فِي كُلِّ‌ غَدٍ بِجَدِيدِ مَا قَسَمَ‌ لَكَ‌،وَ إِنْ‌ لَمْ‌ تَكُنِ‌ السَّنَةُ‌ مِنْ‌ عُمُرِكَ‌ فَمَا تَصْنَعُ‌ بِغَمِّ‌ وَ هَمِّ‌ مَا لَيْسَ‌ لَكَ‌. 

...اندوه سالت را بر اندوه امروزت بار نكن و براى هر روز،آنچه در آن است،تو را كفايت مى‌كند.پس اگر آن سال،از عمر تو باشد،خداوند(عزوجل) در هر فردايى آنچه را براى تو تقسيم كرده مى‌فرستد و اگر آن سال،از عمر تو نباشد،تو را چه كار با اندوه و غصّۀ آنچه مال تو نيست!»

امام على(ع)،نگرانى براى روزى را نفى نكرده،بلكه مى‌فرمايد:«هر روز،اندوه همان روز».اين‌كه انسان در هر روز،به فكر روزىِ‌ همان روز باشد،ناپسند و مشكل‌ساز نيست؛مشكل از جايى آغاز مى‌شود كه اندوه همۀ آينده را بر امروز خود بار كنيم.پس اگر هر روز در انديشۀ همان روز باشيم،نه از كار امروز باز مى‌مانيم و نه دچار تنيدگى و ترك ازدواج مى‌شويم.

اين،يك واقعيت تجربه شده است كه ازدواج،زندگى را توسعه مى‌دهد.شخصى نزد پيامبر خدا(ص) رسيد و از فقر به ايشان شكايت كرد.پيامبر(ص) به او فرمود:«ازدواج كن»و او ازدواج كرد و زندگى‌اش توسعه يافت. در نمونۀ ديگرى،امام صادق(ع) نقل مى‌كند كه:روزى،يكى از جوانان انصار نزد پيامبر خدا(ص) رسيد و از فقر خود به ايشان شكايت كرد.پيامبر(ص) به او فرمود:«ازدواج كن».جوان با خود گفت:خجالت مى‌كشم پيش از ازدواج،نزد پيامبر خدا(ص) برگردم.در اين هنگام،مردى از انصار به او رسيد و گفت:من دخترى دارم...و بدين‌سان،دخترش را به ازدواج آن جوان درآورد و پس از اين واقعه،خداوند،زندگى او را گسترش داد.جوان خدمت پيامبر خدا(ص) رسيد و ماجرا را بازگو كرد.پيامبر(ص) نيز خطاب به جوانان فرمود:«اى جوانان،ازدواج كنيد». 

اين جوان به سخن پيامبر خدا(ص) اعتماد كرد و در حالى كه فقير بود،نه تنها از ازدواج نترسيد،بلكه ازدواج كرد و همين،سبب توسعۀ زندگى‌اش شد.

اسحاق بن عمّار مى‌گويد:به امام صادق(ع) گفتم:آيا اين حديث واقعيت دارد كه جوانى از فقر،سه بار،خدمت پيامبر خدا(ص) رسيد و هر سه بار،حضرت او را به ازدواج فراخواند؟! امام(ع) فرمود:«آرى،اين حقيقت دارد».آن‌گاه فرمود:

«الرِّزْقُ‌ مَعَ‌ النِّسَاءِ وَ الْعِيَالِ‌. 

روزى،همراه با زن و فرزند است.»

 

سخت گیری خانواده ها 

از سوى ديگر،خانواده‌ها نيز در شوهر دادن دختران خود،به مال و ثروت،بيش از اندازه اهميت مى‌دهند و بدين سان،مانع تشكيل خانواده مى‌شوند.اسلام اين پديده را نيز نكوهيده است.امام صادق(ع) در اين باره مى‌فرمايد:

«مَا مِنْ‌ مَرْزِئَةٍ‌ أَشَدَّ عَلَى عَبْدٍ مِن أَنْ‌ يَأْتِيَهُ‌ ابْنُ‌ أَخِيهِ‌ فَيَقُولَ‌:زَوِّجْنِي فَيَقُولَ‌:لَا أَفْعَلُ‌ أَنَا أَغْنَى مِنْكَ‌. 

بر بنده،مصيبتى سخت‌تر از اين نيست كه فرزند برادر مسلمانش نزدش بيايد و بگويد دخترت را به ازدواج من درآور و او بگويد انجام نمى‌دهم؛[زيرا] من از تو ثروتمندترم.»

ابراهيم تيمى مى‌گويد:

كُنْتُ‌ فِي الطَّوَافِ‌ إِذْ أَخَذَ أَبُو عَبْدِ اللهِ‌(ع) بِعَضُدِي فَسَلَّمَ‌ عَلَيَّ‌ ثُمَّ‌ قَالَ‌:...«يَا إِبْرَاهِيمُ‌،مَا أَفَادَ مُؤْمِنٌ‌ مِنْ‌ فَائِدَةٍ‌ أَضَرَّ عَلَيْهِ‌ مِنْ‌ مَالٍ‌ يُفِيدُهُ‌ الْمَالُ‌ أَضَرُّ عَلَيْهِ‌ مِنْ‌ ذِئْبَيْنِ‌ ضَارِيَيْنِ‌ فِي غَنَمٍ‌ قَدْ هَلَكَت رُعَاتُهَا،وَاحِدٌ فِي أَوَّلِهَا وَ وَاحِدٌ فِي آخِرِهَا.»

ثُمَّ‌ قَالَ‌:فَمَا ظَنُّكَ‌ بِهِمَا؟قُلْتُ‌:يُفْسِدَانِ‌ أَصْلَحَكَ‌ اللهُ‌،قَالَ‌:صَدَقْتَ‌،إِنَّ‌ أَيْسَرَ مَا يَدْخُلُ‌ عَلَيْهِ‌ أَنْ‌ يَأْتِيَهُ‌ أَخُوهُ‌ الْمُسْلِمُ‌ فَيَقُولَ‌:زَوِّجْنِي،فَيَقُولَ‌:لَيْسَ‌ لَكَ‌ مَالٌ‌. 

در طواف بودم كه ابوعبد الله(ع) بازويم را گرفت و بر من سلام كرد و فرمود:«...اى ابراهيم! مؤمن هيچ بهره‌اى زيانبارتر از بهرۀ مال نبرده است؛ضرر مال بر مؤمن،از دو گرگ درنده كه يكى از اوّل و ديگرى از آخر به گلّۀ گوسفندى هجوم مى‌بَرَند كه چوپان‌هايش هلاك شده‌اند،بيشتر است».آن گاه فرمود:«به نظرت چه بر سر گلّه مى‌آورند؟»گفتم:نابودشان خواهند كرد.فرمود:«راست گفتى.كمترين ضررى كه مال به مؤمن مى‌زند،آن است كه برادر مسلمانش پيشش بيايد و بگويد: دخترت را به ازدواج من درآور و او بگويد:تو مال ندارى».

اين در حالى است كه روزى‌رسان،خداوند متعال است و نبايد به دليل اين‌گونه مسائل،مانع ازدواج شد.امام رضا(ع) در همين باره مى‌فرمايد:

إِنْ‌ خَطَبَ‌ إِلَيْكَ‌ رَجُلٌ‌ رَضِيتَ‌ دِينَهُ‌ وَ خُلُقَهُ‌ فَزَوِّجْهُ‌،وَ لَا يَمْنَعْكَ‌ فَقْرُهُ‌ وَ فَاقَتُهُ‌،قَالَ‌ اللهُ‌ تَعَالَى :«وَ إِنْ‌ يَتَفَرَّقٰا يُغْنِ‌ اللّٰهُ‌ كُلاًّ مِنْ‌ سَعَتِهِ‌، »

وقال: «إِنْ‌ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ‌ اللّٰهُ‌ مِنْ‌ فَضْلِهِ‌... »

اگر مردى براى خواستگارى نزد تو آمد و دين و اخلاق او را پسنديدى،به او زن بده و فقر و ندارى‌اش مانع تو از اين كار نشود.خداى تعالى فرموده است:و اگر جدا شدند،خدا هر يك را از گشايش خود بى‌نياز مى‌كند و فرموده است:اگر تهيدست باشند،خداوند از فضل و كرم خود،آنان را توانگر مى‌كند.

پيامبرخدا(ص) نيز مى‌فرمايد:

«إِذَا جَاءَكُم الأَكفَاءُ فَأَنكِحُوهُنَّ‌ وَلَا تَرَبَّصُوا بِهِنَّ‌ الحَدَثَان. 

هنگامى كه خواستگارانى كه هم‌كفو شمايند به خواستگارى آمدند،آنها را ازدواج دهيد و منتظر نمانيد تا اتّفاق خاصى روى دهد.[و بى‌جهت به تأخير نيندازيد].»

همچنين ايشان مى‌فرمايد:

«إذَا أتَاكُم الأَكفَاءُ فَأَلقُوهُنَّ‌ إلقَاءً. 

هنگامى كه خواستگارانى كه هم‌كفو شمايند به خواستگارى آمدند،بدون سختگيرى به آنها زن دهيد.»

 

منبع: کتاب شریف رضایت زناشویی،تالیف آقای عباس پسندیده،انتشارات موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث

___________________

خداوند متعال ، انسان را که آفرید ، تداوم نسل او را در خود او قرار داد . از این رو ، موجودیت انسان را در دو جنس زن و مرد قرار داد و در هر یک ، ویژگی های روحی و عاطفی متفاوتی نهاد، که با دیگری ارضا می شود.  همه این مسائل تکوینی ، موجب می شود که انسان به همسر ، نیاز داشته باشد و لذا زمانی می توان به آرامش رسید و از زندگی ، لذّت برد که این بخش از نیاز انسان نیز برآورده شده باشد ! بدین جهت است که ازدواج، مایه آرامش دانسته شده است: «وَ مِنْ ءَایَتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَ جًا لِّتَسْکُنُواْ إِلَیْهَا.  و از نشانه های خداوند ، این است که از خود شما برایتان همسرانی قرار داد تا بدان ها آرامش یابید» . امام سجاد علیه السلام می فرماید : خداوند ، همسر را مایه آرامش و اُنس قرار داده  تا انسان ، در کنار او آسایش یابد  و لذا امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر کسی از همسر موافق و همراه ، محروم باشد ، ناآرام و حیران بوده ، زندگی او ناتمام خواهد بود.

البته همسر خوب ، ویژگی هایی دارد که در برخی روایات ، از آن به عنوان «همسر موافق» ،  «همسر صالح» و «همسری که پشتیبان انسان باشد»  یاد شده است . آسایش و راحتی زندگی ، فقط به داشتن همسری زیبا و صاحب جاه و مال نیست . چه بسا همسرانی که از عنصر مال و جاه و جمال برخوردارند ، اما کسی را خوش بخت نکرده اند. انسان خوش بخت ، کسی است که همسری شایسته ، همراه ، یاور و پشتیبان داشته باشد . خوش بختی در زندگی ، از آنِ همسرانی است که میان آنان «مودّت» و «رحمت» وجود داشته باشد  و این مهم ، به وسیله مال و جاه و جمال به دست نمی آید . از این رو ، دین اسلام ، توصیه کرده که همسر خود را به خاطر مال و جاه و جمال ، انتخاب نکنید که اگر چنین شد ، خداوند ، شما را به همان عوامل، واگذار می کند ؛ اما اگر به خاطر دین و ایمان ، با کسی ازدواج کردید ، خداوند ، آنچه را از مال و جمال نیز انتظار دارید به شما می دهد. آنچه زندگی را شیرین و لذّت بخش می کند ، مال و جمال نیست ؛ مودّت و رحمت است و این دو ، در دست خداوند است و اوست که میان دل ها انس و اُلفت برقرار می کند و آن گاه که چنین می شود ، آن همسر، از هر چیزی برای انسان ، دوست داشتنی تر خواهد بود و این ، یعنی داشتن یک زندگی شیرین ، لذّت بخش و همراه با آرامش و آسایش .

 

منبع:کتاب شریف هنر رضایت از زندگی ، تالیف آقای عباس پسندیده، انتشارات موسسه فرهنگی دار الحدیث 

 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: ازدواج
برچسب‌ها: عباس پسندیده

تاريخ : شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۸ | 2:47 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

ارزش همسر مومن و صالح در روایات اهل بیت علیهم السلام

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

همسر صالحه آثار و بركاتى بى‌حصر نصيب دين و دنياى انسان مى نمايد و در اخبار و احاديث چنين مورد مدح و ستايش قرار گرفته است.

۱ - قال رسول‌اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : قال اللّٰهُ‌ عزّوجلّ‌: اذا ارَدْتُ‌ انْ‌ اجْمَعَ‌ لِلْمُسْلِمِ‌ خَيرَالدُّنيٰا وَخَيرَ الآخِرَةِ‌ جُعِلتُ‌ لَه قَلْباً خٰاشِعَاً ولِسٰاناً ذٰاكِراً وَجَسداً عَلىَ‌ البَلاٰءِ صٰابِرَاً وَزَوْجَةً‌ مُؤمِنَةً‌ تَسُرُّهُ‌ اذٰا نَظَر الَيْهٰا وَتَحْفَظُهُ‌ اذٰا غٰابَ‌ عَنهٰا فِى نَفْسِهٰا وَمَالِهِ‌ .

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى‌فرمايد: خداى عزّوجلّ‌ مى‌فرمايند: وقتى بخواهم خير دنيا و آخرت را براى مسلمانى جمع كنم قلبى خاشع در مقابل حقّ‌، و لسانى ذاكر حقّ‌، و جسمى صابر بربلاها، و زنى مؤمنه كه هروقت به او نظر كند وى را شاد نمايد و خودش و اموالش را در غياب او محفوظ‍‌ دارد، به وى عطا مى‌كنم.

 

۲ - قال رسول‌اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : مِن سَعادَةِ‌ الْمَرءِ الزَّوْجهُ‌ الصّٰالِحَةُ‌ .

رسول مكرّم اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى‌فرمايند: از جمله علايم سعادتمندى مرد اين است كه زنى صالحه داشته باشد.

 

۳ - قال رسول‌اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : مِنْ‌ سَعٰادَةِ‌ الْمرَءِ المُسْلِمِ‌: الزَّوْجَةُ‌ الصّٰالِحَةُ‌ والمَسْكَنُ‌ الوٰاسِعُ‌ والْمَركبُ‌ الهَنىءُ وَالْوَلَدُ الصّٰالِحُ‌ .

رسول خدا كه درود خدا برايشان باد مى‌فرمايند: چهار چيز از علايم سعادتمندى و خوشبختى مرد مسلمان است و آن چهار عبارتند از: زن صالحه، منزل وسيع، مركب راهوار، فرزند نيك.

 

۴ - قال رسول‌اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : مِنْ‌ سَعٰادَةِ‌ الْمَرْءِ الْخُلَطاءُ الصّٰالِحُونَ‌ والوَلَدُ البٰارُّ والزَّوْجَةُ‌ المُؤٰاتيَةُ‌ وَاَنْ‌ يَرْزُقَ‌ مَعيشَتَهُ‌ فِى بَلَدِهِ‌ .

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى‌فرمايند: از جمله سعادتهاى مرد عبارتند از همنشينهاى صالح و درست كردار و فرزند نيكوكار و شايسته، و همسرى فرمانبردار و مطيع، و درآمد براى معيشت در محل سكونت خود.

 

۵ - قال رسول‌اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : خَمْسَةٌ‌ مِنَ‌ السَّعٰادَةِ‌: الزَّوْجَةُ‌ الصّٰالِحَةُ‌ وَالبَنُونُ‌ الاَبْرارُ والخُلَطٰاءُ الصّٰالِحُونَ‌ ورزْقُ‌ المرَءِ فِى بَلَدهِ‌ والحُبُّ‌ لِآلِ‌ مُحمَّدٍ عليهم السلام .

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى‌فرمايند: پنج چيز از مايه‌هاى سعادت انسان به‌شمار مى‌روند ۱ - همسر شايسته ۲ - اولاد نيكوكار ۳ - هم‌نشينان صالح ۴ - كسب روزى مرد در شهر خودش ۵ - محبّت و دوستى آل‌بيت پيامبر عليهم السلام .

 

۶ - قال رسول‌اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : مٰا اسْتَفٰادَ امْرَءٌ مُسلمٌ‌ فٰائدةً‌ بعدَالاِسْلاٰمِ‌ افضَلُ‌ مِنْ‌ زَوْجَةٍ‌ مُسْلِمَةٍ‌ تَسُرُّهُ‌ اذٰا نَظَر اليهٰا وتُطيعَهُ‌ اذٰا أَمَرَهٰا وَتَحْفَظُهُ‌ اذٰا غٰابَ‌ عَنْهٰا فِى نَفْسِهٰا وَمٰالِهِ‌ .

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى‌فرمايند: هيچ مرد مسلمانى بعد از نعمت اسلام از نعمتى بهره‌مند نشده است بهتر از همسر مسلمانى كه او را هنگام ملاقاتش شاد نمايد و چون دستورى به وى دهد اطاعتش كند و آنگاه كه شوهرش نباشد و به مسافرت رفته باشد خود را و نيز اموال همسر خود را از گزند نامحرمان محفوظ‍‌ دارد.

 

۷ - قال رسول‌اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : مَنْ‌ اعْطِى ارْبَعُ‌ خِصٰالٍ‌ اعْطِىَ‌ خَيْرَ الدُّنْيٰا وَالآخرةِ‌ وَفٰازَ بِحَظِّهِ‌ مِنهُمٰا: ورعٌ‌ يَعْصِمُهُ‌ مِنَ‌ مَحٰارِمِ‌ اللّٰهِ‌، وحُسْنُ‌ خُلْقٍ‌ يَعيشُ‌ بِهِ‌ فِى النّٰاسِ‌ وَحِلمٌ‌ يَدْفَعُ‌ بهِ‌ جَهْلَ‌ الجٰاهِلِ‌ وَزَوْجَةٌ‌ صٰالحةٌ‌ تُعينُهُ‌ عَلىٰ‌ امرِالدُّنيٰا والاٰخِرةِ‌ .

آن حضرت نيز مى‌فرمايند: كسى كه چهار ويژگى به او عطا شود، خير دنيا و آخرت به وى ارزانى شده است و از هردو جهان بهره مى‌برد. آن چهار نعمت

عبارتند از: ۱ - ورع و تقوايى كه او را از معصيت باز دارد ۲ - رفتار خوب و اخلاق خوشى كه بتواند به كمك آن در بين مردم به نيكى زندگى كند ۳ - حلم و بردبارى كه سخن جاهلان را تحمّل كرده و جهالتشان را از خود دفع كند ۴ - زنى صالحه كه او را در امر دنيا و آخرت يارى رساند.

 

۸ - قال رسول‌اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : مَن اعطِىَ‌ خَمساً لَمْ‌ يَكُنْ‌ لَه عُذرٌ فِى تَركِ‌ عَمَلِ‌ الاخرةِ‌؛ زَوجةٌ‌ صٰالِحَةٌ‌ تُعينُهُ‌ عَلىٰ‌ امْرِ دُنْيٰاهُ‌ وَآخِرَتهِ‌، وبنونٌ‌ ابرارٌ وَمَعيشةٌ‌ فِى بَلدِهِ‌ وُحُسنُ‌ خلقٍ‌ يُدارى بهِ‌ النّٰاسَ‌ وحبُّ‌ اهْلِ‌ بَيتىٖ‌ .

رسول‌خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى‌فرمايند:كسى‌كه پنج‌نعمت به‌وى عطا شده‌باشد مى‌بايست براى آخرت خود خيلى بكوشد و اگر در تلاش براى قيامت كوتاهى كند، عذرى نخواهد داشت، آن پنج نعمت عبارتند از؛ زنى پاكدامن كه وى را در امور دنيوى و اخروى يارى دهد، فرزندانى نيكوكار، كسب و كار در محل زندگى خود، اخلاقى نيكو كه با آن به مردم مدارا كند و عشق و محبّت نسبت به اهل و خاندان من.

 

۹ - قال رسول‌اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : الاٰ اخْبِرُكُم بِخَيْرِ مٰا يُكْنَزُ؟ المَرأَةُ‌ الصّٰالِحَةُ‌ اذٰا نَظَرَ الَيْهٰا سَتُّرُهُ‌ وَاِذٰا امَرَهٰا اطٰاعَتَهُ‌ وَاِذٰا غَابَ‌ عَنْهٰا حَفِظَتَهُ‌ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى‌فرمايند: آيا شما را به بهترين اندوخته و گنج خبر دهم‌؟ بهترين گنج زنى است پاكدامن كه چون به وى بنگرى تو را خوشحال كند، هرگاه چيزى از او بخواهى، اطاعتت كند و چون نزد او نباشى، خويشتن را از نامحرم محفوظ‍‌ دارد.

 

۱۰ - قال رسول‌اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم :التَّقديرُ نِصفُ‌ الْمَعيِشَة والمَرْأَةُ‌ الصّٰالِحَةُ‌ احَدُ الكٰاسِبَيْنَ‌ .

پيامبر اسلام كه درود بى‌كران خدا بر او باد مى‌فرمايد: اقتصاد و ميانه‌روى در زندگى نيمى از معيشت است و زنپاكدامن يكى از دو روزى است.

 

۱۱ - قال رسول‌اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : انَّمٰا الدُّنيٰا مَتٰاعٌ‌ وَخَيْرُ مَتٰاعِ‌ الدُّنيٰا الزَّوْجَةُ‌ الصّٰالِحَةُ‌ .

رسول مكرم اسلام مى‌فرمايند: دنيا كالايى است و بهترين كالاى اين دنيا (كه خود كالا است) زن صالحه و همسر شايسته است.

 

۱۲ - قال على عليه السلام : الزَّوْجَةُ‌ الصّٰالِحَةُ‌ احَدُ الكَسْبيَنِ‌ .

مولاى متّقيان بر او سلام مى‌فرمايند: زن پاكدامن و صالحه يكى از دو روزى انسان است.

 

۱۳ - قال الصادق عليه السلام : ثَلاٰثَةُ‌ اشْيٰاءٍ لاٰ يُحٰاسَبُ‌ عَلَيْهِنَّ‌ الْمُؤمِنُ‌، طَعٰامٌ‌ يأكُلُه وَثَوْبٌ‌ يَلبِسُهُ‌ وَزَوْجَةٌ‌ صٰالِحَةٌ‌ تُعٰاوِنُهُ‌ وَيَحْصُنُ‌ بِهٰا فَرَجَهُ‌ .

امام صادق عليه السلام مى‌فرمايند: سه چيز براى مؤمن محاسبه‌اى ندارد، غذايى كه تناول كرده، لباسى كه پوشيده و زنى صالحه و پاكدامن كه موجب حفظ‍‌ وى از گناهان شهوى مى‌شود.

 

۱۴ - قال ابوالحسن على بن موسى الرضا عليه السلام : مٰا افٰادَ عَبْدٌ فٰائِدَةً‌ خَيراً مِن زَوجةٍ‌ صٰالحةٍ‌ اذٰا رَأهٰا سَرَّتْهُ‌ وَاِذٰا غٰابَ‌ عَنْهٰا حَفِظَتْهُ‌ فِى نَفْسِهٰا وَمٰالِهِ‌ .

امام رضا عليه السلام مى‌فرمايند: هيچ بنده‌اى فايده‌اى برتر از اين از زندگى نبرده است كه همسرى شايسته داشته باشد تا هروقت به وى بنگرد شادمان گردد و همسرش موجب خرسندى و سرور او شود و نيز اگر او را نبيند همسرش در غياب او، خود و اموال شوهرش را محفوظ‍‌ دارد.

 

منبع: کتاب شریف ازدواج و آداب زناشویی در آیینه حدیث،تالیف آقای علی غضنفری،انتشارات لاهیجی 

 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: ازدواج

تاريخ : چهارشنبه نهم مرداد ۱۳۹۸ | 1:44 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

اشتغال بانوان از نظر شرع مقدس اسلام

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 
بسم الله الرحمن الرحیم 
سلام علیکم 


 آیا اشتغال زنان خارج از منزل از نظر شرعی واخلاقی اشکالی دارد؟

وقتی که خدا وپیامبر وائمه اطهار علیهم السلام حقیقتی را می گویند عاقبت ان را می بینند ومردم را برای سعادت بشر دعوت می کنند.

آسیب هایی که از نظر روانی،اجتماعی،شخصیتی،اخلاقی وغیره به شاغلین زن وارد می شود بیشتر از خیرات آن است،بلی اگر در بعضی تخصصی ها که خاص زنان است دختران آموزش ببینند ومثلاً در تخصص زنان وزایمان ویا معلمی برای دختران یا نجات غریق زنان یا پرستاری وامثال این ها باشد بسیار به جاست،اما بسیاری از مشاغل زنان کاذب وچشم وهم چشمی است ومردان که باید نفقه  خانواده را بدهند باید آن کار ها را انجام دهند.

بیشتر مشاغل زنان همراه با رفت وامد های بی مورد،جلوه گری وخود نمایی است،همانطور که قرآن  در سوره احزاب آیه شریفه ۳۳ آمده وسیره وگفتار ائمه اطهار علیهم السلام همین است که حفظ حرمت زن به خانه داری است.

۱-از جمله آسیب های شغل وکار زنان در خارج از منزل محرومیت عاطفی فرزندان وعدم تربیت صحیح آنان،مبتلا شدن  به بیماری های روانی وانجام رفتار های غیراخلافی وعقده دار شدن آنان است،در عوض در آینده فرزندان هم والدین پیر وسالمند خود را به خانه سالمندان می سپارند!

۲-وضعیت خانه داری ،شوهر داری،نظافت وغذای گرم وخوب برای خانواده به هم می ریزد ومختل می شود،زن ومرد خسته ومانده از سزکار برمی گردند وهیچکس نیست آرامش را در خانه وخانواده ایجاد کند.

۳-با اختلاط روزمره زن ومرد در ادارات وشرکت ها ومغازه ها وغیره،مفاسد اخلاقی وبی بندوباری زیاد می شود وامنیت اجتماعی  وخانوادگی تهدید می شود.

۴-بااشتغال زنان،درصد بی کاری مردان بیشتر می شود،ودر نتیجه ناهنجاری ها،دزدی،قاچاق،اعتیاد وکارهای کاذب برای مردان درست می شود ونمی توانند نفقه خانواده را تأمین کنند.

۵-افزایش آمار طلاق به خاطر بالارفتن توقعات اعضای خانواده  وکشیده شدن گرفتاری های شغلی وبیرون از منزل به داخل وایجاد بدبینی ها و…

۶-مردان بیکار می شوند وبسیاری به سرقت،اعتیاد،تجاوز روی می آورند.

بعضی از آسیب های اشتغال زنان:

-کارمضاعف بیرون از منزل وکارهای منزل

-خستگی مفرط وزیاد

-استرس زیاد

-اختلاف نظر با همسر درباره مسائل مالی

-نداشتن فرصت آزاد برای استراحت وصرف وقت با اعضای خانواده

-کم صبری وبد خلقی به علت مسئولیت های بیرون منزل وانعکاس آن در منزل

-ناآرامی همسر وکودکان در غیاب همسر یا مادر

توقعات زن وشوهر از یکدیگر برای اداره منزل

و…

در راهرو دادگاه زن جوانی کنار مادرش نشسته بود،آقایی که کمی آن طرف تر ایستاده بود،شوهر این زن بود.به عنوان خبرنگار روزنامه از آن زن پرسیدم آیا اختلافی با شوهرت داری؟زن گفت: طلاق می خواهم!پرسیدم :بچه هم داری؟گفت: یک دختر ۴ساله دارم.از زن پرسیدم :چرا می خواهی طلاق بگیری؟گفت در شرکت مشغول کاربودم، بعد از اینکه فرزندمان به دنیا آمد شوهرم کم کم با ادامه کارم مخالفت کرد ومن اصرار داشتم که شغلم را ادامه بدهم تا کار به دادگاه رسیده است.شوهرش جلو امد وگفت:دروغ  می گوید،او خانه داری ،بچه داری،شوهر داری وهمه چیز را فدای کاروشرکت  کرده است!حاضر است اعتبار ظهری خودش را حفظ کند ولی ما را فدا کند.

زن که عصبانی شده بود گفت:من کار می کنم تا دستم توی جیب خودم باشد وبه  کسی محتاج نشوم،منت کسی را نمی کشم،یا باید با کار من در شرکت موافق باشد یا مرا طلاق بدهد!؟[۱]

 خانم ها باید  بدانند که نفقه با مرد وشوهر است وابتدا مرد ها باید مشغول به کار شوند وخرجی زن وبچه وخانه وزندگی را تأمین کنند.البته دولت ها وشرکت ها هم مقصرّند که دختران وزنان را در همه جا استخدام می کنند.نتیجه اش مشکلات فراوان واختلافات خانوادگی وطلاق ویا مسائل مختلفی است که عمدتاً زشت وظالمانه است اتفاق می افتد.

از دیدگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله هم تقسیم کار عادلانه که در شأن زن وشوهر باشد در گفتارشان تأیید می شود.پیامبر فرمودند: “حضرت زهرا (سلام الله علیها) وظایف داخل منزل را انجام دهد وعلی (علیه السلام) کارهای خارج از خانه را به عهده بگیرد.”

حضرت زهرا پس از این تقسیم بندی وظایف از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: ” تنها خدا می داند که من تا چه حد از این که پدر بزرگوارم تماس وارتباط با مردان (واز خانه بیرون رفتن) را از عهده من برداشت.[۲]


[۱] روزنامه خراسان،۱۷۱۹۴ تاریخ ۱۴/۱۱/۸۷

[۲] مستدرک الوسائل:جلد۱۴ صفحه ۱۸۲
 

_____________________

 در چه مواردی زنان جایز است از خانه خارج شوند؟

چون اسلام دین عقل وعلم وحکمت وانعطاف  واعتدال است،هرگز نمی گوید زن بطور مطلق حق خروج از منزل را ندارد،بلکه به خانم ها اجازه می دهد برای انجام کارهای واجب وضروری با رعایت موازین شرعی ،وپوشش کامل وبا کمترین اختلاط  با مردان نامحرم از خانه خارج شوند وگاه به مسجد برود، یا در جلسات قرآن و کارهایی که مختص زنان است شرکت کنند، البته اداره امور خانه و خانواده برای زنان برای جلب آسایش وآرامش  اعضای خانواده در اولویت و واجب است.

برای مثال برای زنان بیشتر کارهای جامعه لازم وجایز نیست از جمله رانندگی اتوبوس ،فروشندگی (که با مردان نامحرم زیاد سروکار دارد)،تدریس در کلاس مردان ، پشت میز نشینی  ومنشی گری در ادارات وشرکت ها،فیلم برداری وگزارشگری،کارهای سخت،بازیگری وهرکاری که زنان را مجبور به تماس با نامحرمان واختلاط  در جامعه می کند،اینها برای زنان جایز وضروری نیست وبرعکس مقام شوهر داری ومادری وتربیت اولاد شأنش بسیار برتر از کارهای اقتصادی است.

 

والعاقبه للمتقین 
التماس دعا 
یا مهدی


موضوعات مرتبط: عفت ، ازدواج

تاريخ : چهارشنبه نوزدهم تیر ۱۳۹۸ | 2:14 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

انواع نیات انسان برای  ازدواج

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

براي زنان و مردان در ازدواج سه هدف متصور است:

هدف اول- جلب رضاي خدا و خلوص در ازدواج.

هدف دوم- رسيدن به زندگي و فرزندان.

هدف سوم معامله و تجارت براي جلب مال و ثروت.

در هدف اول زن و مرد در ازدواج غرض شخصي و هدف مادي و زندگي ندارند بلکه هدف آنها در ازدواج محبوبيت ازدواج است در نظر خداوند تبارک و تعالي و اين که طرفين تسليم مقدرات الهي بشوند تا فرزندي از آنها بوجود آيد و آن فرزند مطلوب خدا باشد طرفين در اين ازدواج زندگي خود را براي خدا مي خواهند نه براي زندگي و نه براي مال و ثروت همان طور که ساير عبادتها را مثل نماز و روزه به منظور جلب رضاي خدا انجام مي دهند و هدف مادي و انساني ندارند ازدواج خود را هم يک نوع عبادتي مي دانند که فقط به منظور جلب رضاي خدا انجام مي دهند زن شوهر رابراي خدا مي خواهد و از او براي هدف هاي مادي و لذائذ انساني هيچ انتظاري ندارد همچنين مرد زن را براي جلب رضاي خدا مي خواهد در چنين ازدواجي؛ هرگز شکايتي بين زن و شوهر بوجود نمي آيد ناراحت نمي شوند که چرا ثروت آنها کم است و يا از لذائذ ديگر محروم هستند يا نيستند و يا فرزندي دارند يا ندارند زيرا آنها هدفشان خدا است از طريق انجام وظايفي که مربوط به زن و شوهر است محصول زندگي را براي خود نمي خواهد که اگر باشد خوشحال شوند و يا اگر نباشد شکايتي داشته باشند بلکه خود را مانند شجره اي مي دانند محصول زندگي آنها مربوط به خداوند متعال است و خود آنها به فکر اين نيستند که از جفت خود و يا فرزندان برداشتي داشته باشند که اگر کم باشد ناراحت باشند يا اگر زياد باشد خوشحال شوند و يا اگر نباشد شکايتي داشته باشند بلکه آنها خود را خانواده خدا و اهل بيت خدا مي دانند که محصول زندگي آنها ملک خداست خدا اگر از آنها فرزندي  بخواهد براي خود مي خواهند و اگر نخواهد براي خود نمي خواهند آنها در اين ازدواج مانند غلام و کنيزي هستند که به اذن مولا و آقاي خود ازدواج کرده اند نه خودشان براي خودشان هستند و نه فرزندي که از آنها به عمل مي آيد و يا مال و ثروتي که کسب مي کنند مربوط به خود آنهاست بلکه خود و محصول زندگي آنها مال مالک است چه کم باشد و چه زياد چنين ازدواجي از نظر راهنمايي قرآن و اسلام عالي ترين ازدواج است.

نمونه هاي يک چنين ازدواجي در تاريخ يکي ازدواج حضرت ابراهيم خليل با هاجر بوده و ديگر ازدواج حضرت رسول اکرم ص با حضرت خديجه و ازدواج حضرت علي ع با فاطمه زهرا عليهماالسلام اين ازدواجها نمونه هاي کامل خلوص و اخلاص به خدا بوده است وليکن در درجات پايين تر از اين ازدواج نمونه هاي بسياري درتاريخ هست که ازدواج پيامبران و اولياء خدا در رأس آن قرار مي گيرد.

هدف دوم رسيدن  به زندگي و فرزندان. اين هدف نوع متوسط هدفهايي است که بين طبقات عاليتر و نازلتر بوجود مي آيد هدف اکثريت زنان و مردان عالم در ازدواج رسيدن به زندگي و فرزندان است که دوست دارند زندگي مستقلي تشکيل دهند و از شجره وجود خود بهره از نوع مال و فرزند ببرند زن و شوهري که در ازدواج صاحب يک چنين هدفي هستند براي کم بودن و يا زياد بودن مال و ثروت با يکديگر نزاع و جنگ و اختلافي پيدا نمي کنند زيرا هدف آنها زندگي است زندگي از طريق محبت و همکاري و پيدايش فرزندان بوجود مي آيد بين يک چنين زن و شوهري هم هدفهاي مالي و مادي تا اندازه اي لغو مي شود و کمتر کار آنها به جنگ و نزاع و متارکه مي کشد مگر در صورتي که در اثر سوء اخلاق و بدرفتاري و يا در اثر عقيم ماندن يکي از طرفين وصول به هدف زندگي ممتنع گردد و اززندگي محروم شوند در اين صورت براي رسيدن به زندگي و فرزندان بين آنها اختلاف بوجود مي آيد و منجر به متارکه و تجديد زندگي دوم مي شود وليکن هدف اول گرچه طرفين اززندگي و فرزند محروم شوند باز هم حاضر بهمتارکه نيستند زيرا هدف جلب رضاي خدا بوده و آن هدف در هر صورت حاصل شده است.

و اما هدف سوم که نازلترين هدفها بشمار مي رود و در واقع يک چنين ازدواجي به تجارت شبيه تر است تا ازدواج. در اين ازدواج هدف اساسي زن و مرد رسيدن به مال و ثروت است مردان در اين ازدواج طالب مال و جمال زنان هستند زنان هم طالب مال و جمال مردان اند اگر در ازدواج به هدف خود رسيدند به ميزاني که درراه رسيدن به ثروت بيشتر هستند با يکديگر زندگي مي کنند و اگر به فقر و ناداري مبتلي شدند رابطه ازدواج آنها قطع مي گردد و در يک بي هدفي قرار مي گيرند که آن بي هدفي عامل بزرگ جنگ و نزاع بين آنها شده و منجر به طلاق و متارکه مي گردد.

منبع:آقای محمد صالح غفاری (ره) 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: ازدواج
برچسب‌ها: محمد صالح غفاری

تاريخ : چهارشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۸ | 9:34 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

عشق پاک ، هوس شعله ور ، نشانه ها

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

قبل از اينكه انسان به ورطه هوس شعله‏ ور يا در معرض شعله سوزان عشق ناب قرار گيرد، مناسب است كه نشانه‏ هاى هر كدام را بشناسد تا با پى‏ جويى آن نشانه‏ ها در خود و مدعيان كه به وى ابراز عشق مى‏ كنند، بتواند تشخيص دهد كه با عشق ناب مواجه است يا هوس شعله‏ ور برايش دام گسترده است. اگر محبتى كه در خود احساس مى‏ كند يا از جانب مدعى مى‏ شنود، از جنس و قماش عشق ناب باشد، مقدس است و سعى و تلاش در راه رسيدن به معشوق و محبوب، پسنديده و شايسته مى‏ باشد ولى اگر كشش و جاذبه موجود و مورد ادعا، حاصل هوس سوزان، غرايز سركش يا اوهام و تخيلات ذهنى است، بايد با آن مبارزه كند و آن را مهار نمايد و گرنه نتايج و عواقب وخيمى در پى خواهد داشت.


هر كدام از عشق ناب و هوس شعله‏ ور را نشانه‏ هايى است از جمله:


۱- عشق، برآيند و مبتنى بر آگاهى است و هوس بر وهم و خيال؛


آن كس كه فردى را به صفات كمال و جمال شناخته و كمالات وجودى وى برايش محرز شده و كاستى‏ ها و نقص‏ هايش را مى ‏داند و با توجه به رجحان نسبى يا فوق‏ العاده نقاط مثبت او بر نقاط منفى ‏اش به او دل بسته، عاشق واقعى است. اين عشق و علاقه و وابستگى بعد از آگاهى نسبتاً كامل به شخصيت، ويژگى ‏ها، كمالات و نقايص فردى، خانوادگى، جسمى و روحى او حاصل شده و مبتنى بر واقعيات است. او مى ‏داند مثلاً دخترى كه محبوب وى گشته، دخترى است مثلاً بيست ساله با قد بلند، چشم و ابروى نسبتاً متناسب، برخوردار از زيبايى جسمى و ظاهرى در حد متوسط يا كمتر، متديّن، عفيف و پاكدامن، خانه ‏دار كه از لحاظ تحصيلات نيز، سوم راهنمايى خوانده و ترك تحصيل كرده است. خانواده وى از طبقه سوم اجتماع - نيمه فقير - مى‏ باشند كه با عزّت، كرامت، قناعت و كوشش زندگى مى‏ كنند و با سختى‏ هاى زندگى خو گرفته و به مقاومت در برابر آنها عادت يافته ‏اند. علاوه بر اينها قد اين دختر از متوسط بلندتر است و لاغراندام جلوه مى‏ كند كه از نظر اين جوان، حُسن و جمال نيست و فقط خانه‏ دارى را در حد معمول مى‏ داند و كار و تخصص ديگرى ندارد و با توجه به وضع خانوادگى ‏اش نمى ‏تواند جهيزيه چشمگيرى به همراه خود بياورد؛ ولى اين جوان وجوه مثبت و منفى دختر را با هم جمع كرده و مقايسه نموده و در مجموع نمره مثبت بالايى در او ديده لذا به او علاقه‏ مند گشته و شور عشق آن دختر قلبش را به تپش انداخته است.
اين محبت و علاقه، عشق است نه هوس شعله‏ ور. بر عكس كسى كه فقط با تلفن صداى دخترى را شنيده و به او اظهار علاقه كرده و حالا بعد از چند بار صحبت تلفنى و شنيدن حرف‏ ها و ايده‏ ها و اوصاف آن دختر از زبان خودش يا ديگران دلبسته او شده و در خيال خود از او فرد گمشده ‏اش را ساخته است. اين دلبستگى را نبايد و نمى ‏توان عشق ناميد زيرا بر تخيلات و اوهام استوار است و بنيانى كه بر آگاهى استوار نباشد، بسيار سست و بى ‏دوام است و به زودى فرو مى ‏ريزد.
چنين افرادى بعد از صحبت تلفنى يا دريافت نامه، ايميل، پيام الكترونيكى يا شفاهى از طرف مقابل در ذهن و خيال خود از او يك ايده ‏آل مى‏ سازند و به محبوب ساخته ذهن خود عشق مى‏ ورزند و اين عشق و علاقه مفرط كه روز به روز شديدتر هم مى‏ شود، آنان را از درك، فهم، ديدن و شنيدن حقايق باز مى‏ دارد. آنچه خودش مى‏ خواهد در محبوبش مى‏ بيند و آنچه را نمى‏ پسندد، در او انكار مى‏ كند. اينكه امام على(ع) مى ‏فرمايد:


«آرزوها چشم دل را نابينا مى ‏كند.»  (حکمت ۲۷۸ کتاب شریف نهج البلاغه)


«هر كس به چيزى به شدت عشق ورزد، آن محبت و عشق شديد، بينايى ‏اش را معيوب و قلبش را مريض مى ‏كند. از اين ‏رو با چشم معيوب مى‏ نگرد و با گوش ناشنوا استماع مى ‏كند.»

(فرازی از خطبه ۱۰۹ کتاب شریف نهج البلاغه)


چنين عشق و علاقه ‏اى اگر مبناى تشكيل خانواده و ازدواج گردد، چون هوس شعله ‏ور و محبتى توهمى و خيالى است، سراب است نه حقيقت، لذا به زودى سستى آن آشكار مى‏ شود و بنيان مبتنى بر آن فرو مى ‏ريزد و به همين جهت است كه بسيارى از ازدواج‏ هاى بنا نهاده شده بر عشق‏ هاى تخيلى تلفنى، نامه‏اى، پاركى، ايميلى و امثال آن به طلاق منجر مى‏ گردد و چنين عاشقانى آرزو مى‏ كنند «كاش براى هميشه در همان مرحله عشق و دوست داشتن و آرزوى وصال مى‏ ماندند» و آب سرد وصال بر آتش گرم عشق‏شان نمى ‏ريخت و كاخ شيشه ‏اى و زيباى تخيل‏شان با تلنگر واقعيت در هم نمى‏ شكست. آنان تا با عشق خيالى سرخوش و مشغولند و آرزوى وصال محبوبِ ايده ‏آلِ توهمى را دارند، زندگى‏ شان سراسر شور و شوق است ولى همين كه به وصال رسيدند و شعله هوس‏شان فروكش كرد و خيال و وهم رخت بربست، با واقعيت نازيبايى آشنا مى‏ شوند كه تا آن موقع در ذهن‏شان خطور نداشت. روز به روز زواياى بيشترى از زشتى‏ هاى محبوب خيالى ديروز آشكار مى‏ شود و شيرينى دوست‏ داشتن را به تلخى نفرت بدل مى‏كند به حدى كه بعد از گذشت مدتى كم، جز طلاق و جدايى چاره‏اى نمى ‏يابند.


دكتر وودى آلن از كارشناسان خبره خانواده مى‏ نويسد:
«دور نيست از ديدار چهره‏ اى زيبا به دمى دل ببازيم و به ستايش جمالش بپردازيم و يا از ادراك صفات معنوى موجودى، متأثر شويم و به آفرينى لب بگشاييم و يا حتى نسبت به كسى در ضمير خود كشش كهربايى دريابيم اما اينها هيچ يك عشق نيست. عشق درخور اين نام بايد بنايى باشد كه بر پايه‏ هايى از بصيرت و معرفت حقيقى عاشق و معشوق به صفات يكديگر، استوار شود. پس نخست معرفت و شناخت است و از آن پس محبت و اگر اين احساس قوت گيرد، به عشق بدل مى ‏شود. بيشتر اوقات كشش جنسى و جذبه قوى موجود ميان زن و مرد را به جاى عشق مى‏ گيرند. اين درست نيست زيرا عشق وقتى پديد مى‏ آيد كه زن و مرد يكديگر را نيكو بشناسند و دريابند. اين گونه جذبه ‏ها و كشش‏ها اغلب موهوم و ناپاياست. عشق بايد به تفاهم فكرى، توافق اخلاقى و جذبه جسمى [هر سه‏] در آميخته باشد.
عاشق حقيقى به دنبال شخصيت حقيقى معشوق است نه فقط لذت جسمانى او.» 

منبع: کتاب آنچه هر دختر بايد بداند، وودى آلن، ترجمه نصرت‏ اللَّه قاسمى، انتشارات گويش، صفحه ‏۱۷۴ - ۱۸۱ - ۱۷۸.

 

محك تشخيص‏


چگونه بفهميم كه عاشق مدعى از رهروان عشق آگاهانه است يا هوس‏ بازى لذت‏ جو و خوش‏ خيال كه بر اساس توهم و تخيّل پيش آمده است؟اگر مدعى عاشق آگاهانه باشد، علاوه بر زيبايى‏ ها و مزاياى محبوب، از معايب و نقايص او هم اطلاع دارد. وقتى از او بخواهيم علت دلبستگى و عشقش را بيان كند و ويژگى ‏هاى مثبت و منفى محبوب را بشمارد، از تعريف و بيان او مى‏ توانيم حقيقى يا تخيلى بودن عشقش را تشخيص دهيم. اگر علت‏هايى كه ارائه مى‏ دهد منحصر در مزاياى جسمى و جنسى نبود و علاوه بر آن به معنويات هم توجه داشت و توانست در جنب مزايا و محاسن، معايب چندى هم از محبوب بشمارد، و در شمارش و تبيين محاسن نيز اغراق نكرد، معلوم مى‏ شود كه عشق او آگاهانه است. وقتى مدعى با علم به واقعيت و حدود محاسن و آگاهى از معايب و نقايص فردى، به او علاقه‏ مند گشته باشد، بعد از وصال در يافته‏ هايش تخلفى نمى‏ بيند و نمى‏ يابد كه پشيمان گردد. او در محبوب خود محاسنى بيش از آنچه داشت تصور نكرده بود و از معايب او نيز بى‏ خبر نبود تا پس از ازدواج خلاف آن را بيابد و ايده‏ آل خيالى‏ اش را با واقعيت مطابق نبيند بلكه چه بسا وقتى با واقع مواجه شود، او را زيباتر و والاتر از آنچه مى ‏دانست و معايب و نقايصش را كمتر ببيند و علاقه ‏اش مستحكم‏تر شود.
اگر محبوب از مدعى عشق توصيف و تصوير خود را بخواهد و آن را همه‏ جانبه و مطابق با واقع ببيند، مى‏ تواند به صداقت و واقع ‏بينى او اطمينان يافته و به دوام زندگى با او مطمئن شود.
مطلب ديگر اينكه مدعى عشق چنانچه فقط به جنبه‏ هاى جسمى و زيبايى‏هاى جنسى توجه داشته باشد، اين هم عشق نيست بلكه هوس شعله‏ ور است و نمى‏ تواند مبناى زندگى باشد زيرا عشق و علاقه به جسمانيات كم دوام است چون خودِ زيبايى‏هاى جسمى كم‏ دوامند و بعد از چند سال كمرنگ مى‏ شوند و از بين مى‏ روند و عشق مبتنى بر آنها هم به همين منوال. عاشقى مى ‏تواند مدعى عشق پاك باشد كه در جنب ويژگى‏ هاى جسمى و مادى، با آنها يا بيشتر به ويژگى روحى، اخلاقى و اعتقادى محبوب توجه داشته باشد زيرا اين ويژگى ‏ها دائم هستند و عشق مبتنى بر آنها نيز دوام مى‏ يابد. كسى كه فقط به چشم و ابروى دخترى يا قد و بالاى جوانى دلبسته باشد، چه بسا با ديدن چشم و ابروى زيباتر و قد و بالاى رساتر بدو دل مى‏ بندد و از اولى دل مى‏ كَند؛ ولى دلبسته به روحيات و معنويات، اگر با معنويت بالاتر مواجه شود، از معنويت قبلى دل نمى ‏كند بلكه سعى مى‏ كند او را به اين حد ارتقا دهد و از خداوند تعالى محبوبش را طلب مى ‏كند.
علاوه بر آن، دلبسته به جسم محبوب، اگر اهل ارزش‏هاى دينى و اخلاقى نباشد، بعد از مدتى وصال، شعله هوسش فروكش مى‏ كند و ديگر جاذبه و علتى براى تداوم زندگى نمى ‏يابد.
اگر تصويرى كه مدّعى عشق ارائه مى‏ كند، خيالى، موهوم، نامطابق با واقع و تك‏ بُعدى بود، اين عشق موهوم و خيالى است و اگر فقط به ابعاد جسمى و مادى توجه شده بود، اين هوس شعله‏ ور است و اين مدعى را نه عاشق بلكه هوس‏بازى دلداده توهمات و تخيلات بايد دانست و دست رد به سينه او زد.

 

عشق ‏هاى شيشه‏ اى‏


متأسفانه عشق پاك و حقيقى در زمانه ما بسيار كم است و بسيارى از عشق‏هاى ادعايى، عشق‏ هاى شيشه ‏اى هستند و به كمترين تلنگرى مى‏ شكنند و فرو مى ‏ريزند. عشق به مظاهر مادى و جسمانى محبوب، عشق شيشه‏ اى است و مانند آتش برخاسته از هيزم‏ هاى ترد و شكننده و خشك، شعله‏ ور و كم ‏دوام است در حالى كه براى زندگى به آتش عشق پايدار و ملايم نيازمنديم. عاشق جسم محبوب، هوس‏بازى است كه فقط در فكر كام گرفتن و آتش دل فرو نشاندن و دوام عشق او حداكثر به مدت دوام زيبايى جسمى محبوب است و با زوال زيبايى محبوب به زوال مى‏ گرايد.

البته باز هم تكرار مى‏ كنيم كه جسم و زيبايى‏هاى جسمى محبوب هم به جاى خود مهم است و ناديده گرفتن آن مشكل ‏زا، اما سخن اين است كه زيبايى‏ هاى جسمى بايد در كنار و حداكثر هم ‏اندازه زيبايى‏هاى روحى، عامل عشق باشد و چنانچه عامل شيدايى فقط ويژگى‏ ها و زيبايى‏ هاى جسمى باشد، علامت آن است كه عشق نيست بلكه هوس برافروخته مى ‏باشد و مانند آتش هيزم‏هاى ترد و شكننده، شعله ‏ور و كم ‏دوام است؛ به عكس عشق مبتنى بر واقعيت‏ها، آگاه از نقايص و نشأت گرفته از مزاياى جسمى، روحى، اخلاقى و ايمانى كه ملايم، بادوام، سازنده و مفيد است.
و اما عشق‏ هاى خيالى و توهمى، سراب و خوابى است كه وصال، بيدارى از آن مى‏ باشد. چنين عشق ‏هايى تا به وصال نرسيده شيرين و دوست‏ داشتنى و لذت‏بخش‏ اند و همين كه وصال محقق شد، گويى عاشق از خواب خوش بيدار مى‏ شود و ناگهان همه آنچه را تصور كرده، از دست‏رفته مى‏ بيند.


عاشقان جسم محبوب هم با ديدن جمال بالاتر، دل از اولى گرفته و به دومى مى‏ بازند.


گويند زنى زيبا و زيرك به راهى مى‏ رفت و مردى شيدا و شيفته، او را تعقيب مى‏ نمود. زن ملتفت وى شد و از او پرسيد: چه مى‏ خواهى؟
جواب شنيد: عاشق و گرفتار چشم، ابرو، قد و قامت توام!
زن به زيركى و فراست دريافت كه او نه عاشقى واقع‏ بین و ارزش ‏مدار بلكه هوس ‏بازى دل باخته جمال است. از اين‏رو به او گفت: چقدر نافهم و كج‏ سليقه ‏اى! تو كه به اين چشم، ابرو، قد و قامت دل بسته‏ اى و دل باخته اى، اگر خواهرم را كه از عقب مى‏ آيد ببينى، با آن جمالى كه چندين برابر جمال من است، چه مى‏گويى؟!
مرد با شنيدن اين جواب به عقب بازگشت و انتظار كشيد و بعد از تجسس و انتظار زياد معلومش گشت كه با وى خدعه شده است. خود را به زن رساند و گفت: چرا به من دروغ گفتى؟
و جواب شنيد: تو نيز در ادعاى خود راستگو نبودى! اگر عاشق و دلباخته من بودى، در پى زن ديگر نمى‏رفتى و مرا وا نمى ‏گذاشتى.


در عشق موهوم و هوس شعله ‏ور، مدعى به اقتضاى كور و كركنندگى عشق هوسى، چشمش به زيبايى‏هاى خيالى و جسمى محبوب است و از ديدن معايب و زشتى‏ هاى وى غافل و بعد از وصال، كم كم حجاب‏هاى غفلت از جلوى چشم كنار مى‏ رود و واقعيات را مى‏بيند. عاشقى بعد از مدت كمى از وصال، به محبوب گفت: اين اثر خراش بر گونه تو از كى افتاده است؟!
محبوب وى در جواب گفت: از آن وقت كه دلبستگى و محبت تو را نقصان حاصل شده، آشكار گشته است! يعنى اين اثر از قبل در صورت من بود و چشم تو بدان مى‏ افتاد ولى چنان شيدا و دلبسته به تخيّلات و زيبايى‏هاى جسمى و موهوم من بودى كه از ديدن آن غافل گشتى و حالا كه شيدايى‏ات نقصان يافته، توجهت فزون گشته و اين عيب را ديده‏اى و به مرور كه از آن شور سابق كاسته گردد، بر بينايى‏ات افزوده شود و نقايص و معايب بيشترى متوجه خواهى شد.

 

۲- عفت‏ زايى عشق و آلوده‏ دامنى هوس؛


عشق پاك عفت ‏زاست. عاشق صادق هم خود باحيا، عفيف و پاكدامن است و هم حيا، عفت و پاكدامنى محبوب را مى‏ طلبد، بر عكس هوس شعله‏ ور كه پرده ‏در گستاخ، فحشاطلب و آلوده‏ دامن بار مى ‏آورد. قرآن داستان عشق‏ هايى را بيان مى‏ كند كه بعضى ناب و پاك‏ اند و بعضى هوس شعله ‏ور تا راهنمای جوانان باشد.

دختر شعيب(ع) و موسى(ع)، عاشقان پاكدامن‏
موسى(ع) جوانى است رعنا، بلندقامت، باحيا، پاكدامن، قوى و نيرومند كه با يك ضربه مشت، ظالمى را از صفحه روزگار محو كرده است. اين جوان رعنا كه مطلوب هر دختر جوانى است، از سرزمين ظلم و ستم فرعونى فرار كرده و به سرزمين شعيب(ع) وارد شده و كنار چاه آب زير سايه درختى آرميده است كه مى ‏بيند مردانى چوپان براى آب دادن گوسفندان خود به سوى چاه هجوم آورده و با پر كردن آبشخورها، گوسفندان‏شان را سيراب مى ‏كنند و آن طرف‏تر دو دختر جوان، باحيا، عفيف و رعنا در كنارى جلوى گوسفندان خود را گرفته ‏اند و نمى ‏گذارند به سوى آبشخورها هجوم آورند. موسى(ع) از اين همه عفت و حيا و پاكدامنى در كنار آن رعنايى به تعجب مى ‏افتد و نزد آنان مى ‏آيد و احوال‏شان را جويا مى ‏شود. آنان با لحن عفيفانه و معصومانه خود وى را آگاه مى‏كنند كه پدرشان شعيب پيامبر، پير و از كار افتاده است و برادر يا مرد ديگرى در خانواده ‏شان نيست كه چراندن و چوپانى گوسفندان را عهده ‏دار شود. از اين ‏رو خود مجبورند اين وظيفه را عهده ‏دار شوند و چون نمى‏ خواهند از حريم عفاف و پاكى خارج شوند و به همنشينى و اختلاط گناه ‏آميز با مردان تن دهند، در چرانيدن و آب دادن گوسفندان هميشه از چوپانان مرد كناره مى‏ گيرند و به هنگام آب دادن صبر مى‏ كنند تا آنان دور شوند آنگاه بر آبشخور وارد مى‏ شوند. موساى جوان به اين همه حيا، عفاف، پاكدامنى و احساس مسئوليت عشق مى‏ ورزد و فتوّت، جوانمردى و ظالم‏ستيزى ‏اش او را به دفاع از اين دختران مظلوم وا مى ‏دارد.
دختران شعيب هم اين جوان رعنا، قوى، بلندبالا، چهارشانه، باحيا، مؤمن و پاكدامن را متفاوت با مردان اطراف خود مى‏ بينند و مشاهده مى ‏كنند كه چگونه به دفاع از آنان همه چوپانان را از آبشخور كنار مى ‏زند و دلو سنگينى را به تنهايى از چاه بالا مى‏ كشد و گوسفندان را سيراب مى‏ كند.به طور طبيعى موساى جوان به اين دختران ارزشمند علاقه ‏مند مى‏ گردد و آن دختران نيز چنين جوان رعنا، قدرتمند و جوانمردى را همان مرد ايده ‏آل رؤياهاى خود مى‏ يابند ولى هيچ كدام از دو طرف عجله نمى‏ كند و حريم عفت و حيا را لكه‏ دار نمى‏ كند و علاقه مكنون قلبى خود را آشكار نمى‏ كند اما رسيدن به آرزوى قلبى خود را از خدا مى‏ طلبند و خداوند هم آن چنان كه وعده داده، آرزوى بندگان مؤمن خود را برآورده و نيازهاى طبيعى آنان را به بهترين وجه برآورده مى‏ گرداند.
اين سخن موساى جوان بعد از روانه كردن دختران است كه متضرعانه به درگاه خدا عرض حاجت مى‏برد:
«رَبِّ اِنى لِمَا اَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خيرٍ فقيرٌ؛
پروردگارم، من به خيرى كه از جانب تو باشد نيازمندم.» (قصص، ۲۴)
در اين كلام نيز او حاجت خود را اجمالاً ذكر مى‏كند. دختران شعيب نيز آن روز زودتر از هميشه و شاداب و مسرور به خانه باز مى‏ گردند و پدر پير، چرايىِ اين زود آمدن را مى‏ پرسد و از واقعه مطلع مى‏ گردد. او نيز انتظار جوانى شايسته را مى‏ كشد تا او را به فرزندى و دامادى بپذيرد و زمام امور خانواده ‏اش را به وى بسپارد و با شنيدن اوصاف موسى از دخترش، به ديدار او علاقه‏ مند و بى‏تاب شده، دختر را براى دعوت وى روانه مى ‏گرداند.
حيا، عفت، پاكدامنى و عرض نياز موسى(ع) و دختر شعيب ثمر داده و مقدمات وصلت، ناخودآگاه دارد آماده مى‏ شود. دختر كه جوانه علاقه به موسى(ع) در قلبش رشد كرده و ريشه زده است، با حيا و عفت قدم برمى‏ دارد و به محضر موساى جوان مى‏ رساند و با لحن محكم بدون اينكه ذره‏اى غمزه، ناز و كرشمه در سخن يا كلام او آشكار گردد، از موسى(ع) مى‏ خواهد كه دعوت پدرش را اجابت كند و موسى(ع) به راه مى ‏افتد و براى آنكه نگاهش به اندام دختر جوان نيفتد از دختر مى‏ خواهد كه پشت سر او حركت كرده و او را راهنمايى كند.
موسى(ع) به محضر شعيب(ع) مى ‏رسد و دختر جوانِ شعيب به رمز و راز، علاقه‏ مندى خودش به موسى و ازدواج با وى را به اطلاع پدر مى‏ رساند. او به پدر پيشنهاد مى ‏دهد كه چه مناسب است اين جوان برومند و پاك و توانمند براى انجام چوپانى اجير گردد و اعلام مى‏ كند كه:
«إِنَّ خَيْرَ مَنِ استأجرت القَوِىُّ الامين؛
اين جوان بهترين كسى است كه مى‏ توانى اجير كنى چه اينكه او جوانى قدرتمند و پاكدامن است.» (قصص، ۲۶)
پدر با شنيدن اين اوصاف از علاقه‏ مندى دختر به ازدواج و وصلت با موسى(ع) مطلع مى‏ شود و به موسى(ع) پيشنهاد ازدواج با دخترش و به عهده گرفتن وظيفه چوپانى را مى ‏دهد و موساى جوان نيز شاكر درگاه خداوند كه آرزوها و خواسته‏ هاى وى را اجابت كرده، به شعيب جواب مثبت مى ‏دهد و اين گونه عشق پاكى، زمينه وصلتى نيكو مى‏ گردد و اين همسر و شوهر عاشق تا پايان عمر به پاى هم مى‏ مانند و با وجود همه سختى‏ هاى زندگى پيامبر عظيمى چون موسى(ع)، در درون خانه آن دو، آرامش و آسايش و عشق و صفا موج مى‏ زند.
عشق خديجه و پيامبر(ص) نيز اين گونه عشقى است. خديجه آن بانوى بزرگ و پاكدامن با وجود همه خواستگاران نام و عنوان‏ دار، به دنبال جوانى است برازنده، پاك، عفيف و خداباور و در مناجات‏ هايش از خداوند چنين همسرى را طلب مى‏ كند. اوصاف جوان برومند هاشمى، در مكه دهان به دهان واگو مى‏ شود. خديجه برآورده شدن آمال و آرزوهايش را در كنار محمد(ص) مى‏ جويد چه اينكه همه آنچه طالب است از ايمان، جوانمردى، فتوت و دلبرى در او شنيده است. مدتى است كه طالب ديدار اوست تا اينكه روزى به ديدار نايل مى‏ گردد و واقعاً محمد(ص) را شايسته همسرى بلكه سرورى مى‏ يابد ولى بانويى چون خديجه، كسى نيست كه به يك نظر دل ببازد و زمام اختيار از كف بدهد. او باز هم در پى كسب آگاهى بيشتر از خصوصيات و اخلاق و رفتار نواده عبدالمطلب است و از اين ‏رو به او پيشنهاد شركت در تجارت مى‏ دهد و در سفر تجارى، امين‏ترين و زيرك‏ترين غلام خودش - ميسره - را همراه وى مى ‏فرستد تا در طول سفر او را زير نظر داشته و به هنگام بازگشت، به وى گزارش دهد. به هنگام بازگشت كاروان، ميسره گزارش‏ هاى شوق‏ آفرين فراوانى به خديجه مى‏ دهد به طورى كه خديجه را تصميم قطعى بر ازدواج با پيامبر(ص) حاصل مى‏شود. او وقتى جوان برومند، باايمان، امين و توانمندى چون نواده عبدالمطلب را مى‏ يابد و با گزارش‏هاى گوناگون از شايستگى‏ هاى ويژه و منحصر به فرد او مطلع مى‏ گردد، به پيامبر پيشنهاد ازدواج مى‏ دهد و خودش و همه اموالش را به او مى ‏بخشد.
عشق صادقانه خديجه به رسول خدا(ص) و علاقه متقابل آن حضرت به خديجه مثال ‏زدنى است. خديجه به مدت بيست و پنج سال نه همسر پيامبر كه كنيز او مى‏ گردد و پيامبر نيز نه تنها در طول عمر وى بلكه تا آخر عمر خود و سال‏ها بعد از وفات خديجه، هر گاه او را به ياد مى‏ آورد، در حسرت روزهاى خوش با وى، غم و اندوه وجودش را فرا مى‏ گيرد. اين عشق آگاهانه است كه جز عفت، پاكدامنى، گذشت، ايثار و همكارى در طريق بندگى ثمرى ندارد.

مثال هوس شعله ‏ور
عزيز مصر و همسرش در بازار برده ‏فروشان نونهالى را ديده و خريده ‏اند به اميد آنكه غلامى ارزشمند گردد يا شايد او را به فرزندى بپذيرند. با رشد يوسف و پا نهادن وى در سنين جوانى، متأسفانه همسر عزيز مصر از دايره عفت و پاكدامنى تجاوز مى‏ كند و به هوا و هوس خود اجازه شعله‏ ور شدن مى ‏دهد. او كه همسر دارد و بايد قلب و عشق خود را به همسرش اختصاص دهد، در پى هوس خود، به يوسف دل مى‏ بندد و اين هوس شعله‏ ور، زمام اختيار از كف او مى‏ ربايد. در اينجا برعكس عشق ناب و پاك، فسادزايى و گستاخى و پرده‏ درى رخ مى ‏دهد. بعد از آنكه زليخا در جذب و جلب يوسف ناكام مى‏ شود، نقشه نهايى ‏اش را طرح مى‏ كند و يوسف را به خلوتگاه مطمئنى مى‏ برد و او را به خويش مى ‏خواند. يوسف(ع) به سنت هميشگى خداوند تصريح مى‏ كند:
«اِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظالمين.» (يوسف، ۲۳)
سنت خداوند بر آن است كه كسانى كه از حدود او تجاوز كنند و به ظلم و گناه آلوده گردند، به فلاح و پيروزى نرسند. عشق ورزيدن به زنى كه همسر دارد و اجابت دعوت او، ظلم است و ظلم عاقبت ندارد.
و بعد، از صحنه گناه فرار مى ‏كند. اين صحنه، صحنه مجاهده عظيم يوسف است زيرا يوسف جوانى است در اوج غرايز نفسانى و مانند هر انسان ديگرى، جمال ماهرويان، قلبش را به لرزه مى ‏اندازد و وسوسه شيطانى هم بر جاذبه جنسى علاوه مى‏ گردد. اگر او به زليخا توجه نمى‏ كند، نه از آن‏روست كه هوس و خواهش نفسانى ندارد و زيبايى ماهرويى چون زليخا براى او بى‏ جاذبه است، نه؛ بلكه او انسانى مؤمن و خداترس است و با اينكه در اينجا هيچ مانعى نيست و زليخا هم توان و امكان پرده‏ پوشى كامل بر اين گناه دارد، ولى يوسف خود را در محضر خدا مى‏ يابد و مى‏ داند كه خداوند از هوس‏بازى بيزار است و اجابت در خواست زليخا مساوى با تجاوز به حدود خداوند است، لذا به خدا پناه مى ‏برد:
«قال معاذاللَّه» (يوسف: ۲۳)
تا خداوند به عنايت و عصمت خودش او را بر خواهش نفس پيروز گرداند و از سقوط در گرداب گناه حفظ نمايد. اوج مجاهده يوسف(ع) با هوس شعله ‏ور، آمال نفسانى و غرايز جنسى در صحنه بعدى است. زنان دربارى از داستان عشق زليخا باخبر شده ‏اند و در صددند ماهپاره‏ اى را ببينند كه زليخا را شيدا و مجنون ساخته و از اريكه قدرت و شوكت به زير كشيده و به خواهش و التماس وا داشته است. طبيعى است كه زليخا هم به آسانى حاضر نيست ماهپاره خود را به آنان عرضه كند و در معرض ربودن آنان قرار دهد. پس زنان بايد مكرى كنند كه زليخا ناچار شود يوسف را به آنان بنماياند. بهترين نقشه، هوس‏باز، ضعيف و ناتوان معرفى كردن زليخا در برابر عشق برده‏ اى كنعانى است. وقتى سخن زنان دربارى و رقيبان به زليخا مى ‏رسد، خشمگين مى ‏گردد و براى مجاب كردن آنان در حق به جانبى خودش جز عرضه يوسف راهى نمى‏ یابد. مجلس مى‏ آرايد و چاقو و ترنج به دستان رقيبان مى‏ دهد و يوسف را بر آنان عرضه مى‏ دارد. به ناگاه زليخا نه يك نفر كه چندين ده نفر مى ‏شود كه هر كدام يوسف را به خود يا حداقل به اجابت دعوت زليخا اشارت مى‏ نمايند و زليخا هم با نهايت بى‏ پروايى و گستاخى اعلام مى ‏كند:
«اين است آن كس كه در باره‏اش مرا سرزنش مى‏ كرديد و من از او كام خواستم و او عصمت ورزيد و اگر امر مرا اطاعت نكند زندانى و خوار خواهد شد.» (يوسف، ۳۲)
زليخا در نهايت گستاخى، به امر و تحكم با يوسف رفتار مى‏ كند و زليخاهاى ديگر نيز هر كدام با ناز و كرشمه و ديگر حيله‏ ها، يوسف را به سوى خود مى‏ خوانند و اين چنين است كه يوسف در دام خيل زليخاها مى‏ افتد. همان عظيم دامى كه پادشاه مصر در باره آن از زنان پرسيد:
«مطلب شما چه بود آنگاه كه از يوسف كام مى‏ طلبيديد؟» (يوسف، ۵۱)
و اينجاست كه يوسف(ع) با همه ايمان و اعتقاد و پاكدامنى و عفت و انتساب به خاندان شرافت و نجابت و ...، در برابر خواهش ‏هاى اين همه زليخاى ماه رو و در برابر طغيان و شعله‏ ور شدن غريزه قدرتمندش، راهى جز پناه بردن و استغاثه نمى ‏يابد و به پيشگاه خدا از اين فتنه عظيم شكايت مى‏برد و نجات مى‏ طلبد:
«خداى من، زندان، مرا خوش‏تر از اجابت خواهش شيطانى اينان است و اگر كيد و مكر اينان را از من نگردانى، به آنان مى ‏پرم و از جاهلان خواهم بود.» (يوسف، ۲۳)
عشق پاك و ناب، عشقى بود كه كوشش در راه وصال آن پسنديده و ارزشمند بود و شايسته بود كه بنده از خداوند اجابتش را بطلبد و سعى و كوشش براى وصال آن عبادت به حساب مى ‏آمد اما از هوس شعله ‏ور بايد به خدا پناه برد و اجابت آن ظلم عظيم و مقاومت در برابر آن مجاهده بى‏ نظیر است. اين حديث ناظر به هوس شعله ‏ور است:


«مجاهدِ شهيد در راه خدا، اجرش از كسى كه امكان اجابت هوس برايش مهيا باشد ولى عفت ورزد، بيشتر نيست. چنين انسان عفيف و پاكدامنى نزديك است از زمره ملائكه به حساب آيد.»

(حکمت ۴۷۴ کتاب شریف نهج البلاغه)


در داستان فوق، حق ‏تعالى اوج پرده‏ درى، گستاخى و بى‏ حيايى اجابت‏ كننده هوس شعله ‏ور را نشان مى‏ دهد.
در هوس شعله ‏ور، مدعى عشق نه تنها طالب عفت و پاكدامنى محبوب نيست بلكه او را بى‏ حريم مى‏ خواهد.
يكى از قربانيان هوس شعله‏ ور مى ‏گويد:
«هميشه با خود مى‏ گفتم: چرا او دوست ندارد من وقار و سنگينى خود را حفظ كنم و اصرار دارد كه با دوستى خارج از ضابطه با او، شخصيت و ارزشم را پايين آورم.»
عاشق حقيقى نه خودش براى رسيدن به وصال به ظلم و گناه آلوده مى‏ گردد و نه محبوب را به سوى ظلم و گناه سوق مى ‏دهد. مدعيانى كه در عشق‏ ورزيدن، حدود الهى را رعايت نمى‏ كنند و محبوب را نيز بى ‏پروا مى‏ خواهند، عاشق نيستند بلكه هرزگانى هستند در پى كامجويى و برآوردن هوس‏ هاى شعله ‏ورشان.


دختر جوانى كه مدتى به دام يكى از اين مدعيان عشق افتاده مى‏ گويد:
«هفده ساله بودم كه نامه ‏اى به دستم داد. او را قبلاً ديده بودم ولى احساس خاصى نسبت به او نداشتم اما در نامه ‏اش به من اظهار عشق شديد كرده و وعده‏ هاى زيادى داده بود كه به من علاقه فراوان دارد و در آرزوى ازدواج با من است. نامه‏ های بعد را روزهاى بعد، از او دريافت كردم [و بالاخره به او علاقه‏ مند شدم و باب رابطه بين ما باز شد ]تا اينكه فهميدم او جوان هرزه‏ اى است كه ... . وقتى به واقعيت پى بردم، او را از انصراف خود آگاه كردم ولى او به پخش شايعه عليه من پرداخت و ... و حالا تهديد مى‏ كند كه اگر بخواهى با كسى ديگر ازدواج كنى، نامه‏ ها و عكس تو را كه دارم به او نشان مى ‏دهم و ...»


مدعيانى كه دم از عشق مى‏ زنند ولى با محبوب خود دور از چشم پدر و مادر خود و او رابطه غلط برقرار مى‏ كنند و محبوب خود را به مجالس مختلط مى ‏برند و با ديگران آشنا مى‏ كنند و ...، اين گونه افراد نه عاشق بلكه هرزه‏ هاى هوس‏بازند. اگر عشق ناب در آنها باشد، با رعايت حرمت و شخصيت، طرف مقابل، در اولين قدم با پدر و خانواده او مسئله را مطرح مى‏ كند و به كسب آگاهى عميق‏تر از يكديگر مى ‏پردازند و چند جلسه خانوادگى و حضورى با هم صحبت مى ‏كنند و بعد از بررسى همه جوانب چنانچه همديگر را مناسب تشخيص دادند، ازدواج مى ‏كنند. دعوت‏ كنندگان به رفاقت‏هاى نامشروع و آمد و رفت‏هاى غلط و تهديدكنندگان و ... هوس‏بازان شيطان‏ صفتند نه عاشقان فرشته‏ صفت.
كسانى كه از انسانيت، شرافت و كرامت بويى برده ‏اند، گرچه دنبال غذا و لذت هم هستند ولى آنها را با حفظ حرمت و كرامت و شرافت انسانى خود مى ‏طلبند و حاضر نيستند براى رسيدن به لذت‏هاى خود شرافت و حرمت و انسانيت خود را لكه‏ دار كنند. اين گروه، تحمل گرسنگى را بر لذت بردن از خوان پهن‏ شده در مزبله ترجيح مى‏ دهند و به هيچ نسبت حاضر نيستند براى لحظه ‏اى كنار چنان سفره‏اى بنشينند.

۳- ايثارگرى عشق و سلطه‏ جويى هوس؛
عشق پاك، عاشق را محبّ معشوق و طالب سعادت، آسايش و كمال او بار مى ‏آورد و گرچه وصال محبوب غايت آرزوى اوست ولى حاضر است براى رضاى محبوب حتى از اين وصال چشم بپوشد و هر چه دارد در راه محبوب ايثار كند و فقط به تمناى وصال بسنده نمايد. او محبوب را نه براى خواهش دل خودش، بلكه براى كمالاتى كه در او هست مى ‏طلبد و مى‏ خواهد در كنار وى و به كمك او راه بندگى را بپويد و با انس و آرامش حاصل از همسرى او، در بندگى كوشاتر باشد. ولى هوس‏بازانِ مدعى عشق، در پى جستن رضاى دل و كام خويش هستند نه كام ‏دادن به محبوب.
«جوهر عشق، رنج بردن براى چيزى و پروردن آن است. عاشق نسبت به معشوق احساس مسئوليت مى‏ كند و آماده ايثارگرى است ولى مدعى عشق به جاى احساس مسئوليت نسبت به معشوق در پى سلطه‏ جويى و تملك اوست. در آنجا كه احترام است، استثمار نيست.»

منبع:کتاب هنر عشق ورزيدن، اريك فروم، ترجمه پورى سلطانى، صفحه ‏۴۱


داستان زير مى ‏تواند معيارى براى شناسايى محبت صادقانه از خواهش نفسانى باشد.


گفته ‏اند مردى فقير و مؤمن به مردى مؤمن و ثروتمند ارادت داشت زيرا او را در ايمان صادق مى ‏دانست. روزى به حاجت نزد دوست ثروتمندش رفت و دوست ثروتمند كه بارها از وى ابراز ارادت ديده بود، در مقام امتحان وى برآمد و با اينكه مى‏ توانست خواسته وى را برآورد، ولى اجابت نيازش را رد كرد. مدتى گذشت و در ارادت مرد فقير نسبت به خود خللى نديد. دو بار ديگر نيز تقاضا و عرض حاجت دوست فقيرش را به عمد رد كرد ولى در دوستىِ وى خللى مشاهده نكرد. بعد از بار سوم روزى به او گفت: اى دوست، سه بار به من عرض حاجت كردى و هر سه بار تو را جواب رد دادم با اينكه مى ‏توانستم خواسته‏ ات را برآورده سازم و خودت هم بر توانايى من عالم بودى ولى در اين مدت و با وجود اين سه بار نامهربانى من، در دوستى تو نسبت به خود خللى و نقصانى نيافتم. علت چه بود؟
مرد فقير جواب داد: من تو را نه براى خودم بلكه براى صفات متعالى ‏ات كه مى‏شناختم دوست مى‏داشتم و لذا اجابت نكردن تو خواسته‏ هاى مرا، در آن محبت خللى ايجاد نمى‏ كرد. اگر تو همين گونه بارها هم مرا رد كنى باز هم تو را به خاطر كمالات وجودى‏ ات دوست خواهم داشت.
اگر عشق ناب و پاك و ناشى از شناخت و مبتنى بر كمالات نفسانى باشد، به هيچ وجه نه از بين مى ‏رود و نه نقصان مى‏ يابد هر چند كه از محبوب نامهربانى ‏ها ببيند و چنين عاشقى ايثار و فداكارى و جلب رضايت محبوب را بسيار بيشتر از وصال وى دوست مى ‏دارد.

 

۴- عشق ناب، طريق عشق حقيقى است؛


عشق به كمال مطلق و يگانه بى ‏نظير و جمال جميل وى در نهاد همه انسان‏ها هست و عشق ناب، مظهرى از آن عشق مطلق است. عاشق در عشق ناب و پاك، در محبوب خود رنگ و بوى محبوب مطلق را مى‏ يابد و بدو عشق مى‏ ورزد و عشق به او برايش رشدآور است. به او روح تازه مى‏ دمد و قوت و قدرت او را چندين برابر مى‏ كند. تنبلى و سستى را از او دور مى ‏سازد و نشاط و شادابى و كوشش را جايگزين آن مى‏ گرداند. بينش او را نسبت به جهان تغيير مى ‏دهد و زيبايى مطلق را در چهره زيباى محبوب مى‏بيند.
چنين عاشقى با عشق ‏ورزيدن، خود را وسعت مى‏ بخشد و توانمندتر مى‏ سازد. اين عاشق براى رسيدن به معشوق صبورى مى‏ كند و همچون فرهاد سال‏ها تيشه به كوه مى‏ زند. عشق ناب اگر شوريدگى مى دهد، توان صبورى هم مى‏ دهد. اگر هيجان زندگى مى ‏دهد، توان تحمل فراق براى وصال نهايى را هم مى‏ دهد.اگر چنان به خاطر اين دلدادگى هيجان ‏زده ‏ايد كه تاب تحمل و طاقت صبورى را نداريد، اين دلدادگى عشق نيست.
اى برادر و خواهر مدعى عشق، در خود بنگر، آيا از آن دم كه خود را عاشق يافته ‏اى، به خداوند، معنويات، خدمت به خلق، كار و كوشش و تلاش، احترام گذاشتن به اطرافيان، رقت قلب و صفاى نفس نزديك‏تر شده ‏اى؟!
اين جمله امام سجاد(علیه السلام)، داستان عشق واقعى را به ما نشان مى‏ دهد:
«اللهم ارزقنى حُبَّك و حبَّ من يُحِبُّكَ و حبَّ كلَّ عملِ يُوصلنى الى قربك» (مناجات محبّان)
حبّ خدا، حب محبوب (مؤمن و صاحب كمالى كه شايسته محبوب بودن است) و حب هر عمل صالحى كه انسان را به خدا مى‏ رساند. اين سه با هم و در يك راستايند. اگر محبتى در اين سرى نيست، عشق ناب نيست بلكه هوس شعله‏ ور مى‏ باشد.
بسيار شنيده ‏ايد كه جوان تنبل، كسل، بداخلاق، فرارى از مسئوليت و وظيفه و ... عاشق شده و به ناگاه همه آن اخلاقيات و روحيات ناپسند از او رخت بربسته و به عكس آنها متخلّق شده است. او صبح زود از خواب برمى‏ خيزد، بعد از انجام عبادت صبحگاهى با نشاط و علاقه دنبال كار و كسب مى‏رود. حرمت پدر و مادر و اطرافيان را نگه مى ‏دارد و به ديگران عشق مى ورزد و ... اينها همه نشانه عشق پاك اوست و اين عشق پاك آثار مثبت فراوان ديگرى در پى خواهد داشت؛ پس مناسب است كه هر جوانى در خلوت خود با خدا از او عشق بخواهد، عشق به بندگانى كه شايسته محبوب واقع شدن هستند و محبوبى كه شايسته عشق‏ ورزيدن باشد. تقاضاى محبوب رعنا، باكمالات، مؤمن، جوانمرد، پاكدامن، عفيف و ... آرزوى ارزشمندى است كه شايسته است در قنوت از خدا خواسته شود و در روايات از معصومين رسيده كه يكى از مصداق‏ هاى حسنه دنيا در دعاى «ربنا آتنا فى الدنيا حسنةً و فى الاخرة حسنةً ...» همسر شايسته است. پس اى دختر و پسر جوان، اى عزيزانى كه هنوز سامان نيافته ‏ايد، در قنوت نمازتان با تضرع و التماس از خداوند معشوقى بخواهيد كه تا آخر عمر شايسته عشق‏ ورزيدن باشد و مونسى كه در تمام لحظات زندگى از مصاحبت با او لذت ببريد.
آرى، خواهر و برادر گرامى، عشق ناب بجوييد و اگر يافتيد، قدر آن را بدانيد كه عشق در هر حال سازنده و رشددهنده است و معشوق تعالى ‏دهنده، عشق ناب، هم آمدنش و هم رفتنش كمال‏ زاست.
و در آخر آنكه، عشق ناب زيرمجموعه عشق به كمال مطلق است و هيچ گاه بر عشق به كمال مطلق غلبه نمى ‏كند.
قرآن مى ‏فرمايد:
«آنان كه مؤمن هستند، عشق‏شان به خدا شديدتر از همه عشق‏هاى ديگرشان است.» (بقره، ۱۶۵)
اگر به محبوبى دل بسته ‏ايد و اين دلبستگى شما به حدى است كه براى وصال حاضريد بندگى خدا را كنار نهيد، اين عشق ناب نيست بلكه هوس شيطانى است. عشق ناب در راستاى عشق به كمال مطلق و زيرمجموعه آن است.


منبع: 

آقای احمد حیدری ،  مجله پیام زن 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: عفت ، ازدواج
برچسب‌ها: عشق , احمد حیدری

تاريخ : چهارشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۸ | 0:41 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |
.: Weblog Themes By Mahskin.ir:.