اعوذباالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
امام حسن عسکری نامه ای به یکی از بزرگان فقهاء شیعه (علی پسر حسین بن بابویه قمی) نوشته اند که فرازی از آن چنین است:
«پیوسته صبر و شکیبایی کن! و منتظر فرج باش! همانا پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: بهترین اعمال امت من انتظار فرج است. همواره شیعیان ما در حزن و اندوه خواهند بود، تا فرزندم (امام قائم علیه السلام) ظهور نماید، همان کسی که پیغمبر صلی الله علیه و آله بشارت ظهور او را چنین داد: زمین را پر از عدل و داد کند، همچنان که پر از ظلم و جور شده است.
صبر کن! و بگو به شیعیان صبر کنند، در حقیقت زمین از آن خداست. به هر کس بخواهد می دهد، سرانجام نیکو برای پرهیزکاران است و سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو و همه شیعیانم، درود او بر محمد و آلش باد.»
منبع:کتاب شریف بحار الانوار؛تالیف آقای محمد باقر مجلسی، جلد ۵۰؛ ص۳۱۷
___________________
چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان
این نوح امام زمان است، اما با یک نگاه عمومی به طول تاریخ اسلام وقتی نگاه کنیم وجود مقدس خاتمالانبیاء (صلیاللهعلیهوآله) نوحِ کشتیبان این امت است. بله، این امت در طول تاریخ خود فراز و نشیبهائی داشته؛ گاهی به گل نشسته، گاهی دچار ذلت شده، گاهی با مشکلات غیرقابل توصیفی مواجه شده، دست به گریبان شده؛ این ناشی از این است که سوار کشتی نشده. اگر واقعاً متمسک بشویم، متوسل بشویم بر کشتی نجات اسلام، همراه پیغمبر باشیم، مسلماً پیروزی نصیب ماست. البته دریا طوفان دارد، سختی دارد، مشکلات دارد، گاهی هراسهای بزرگ دارد، اما وقتی کشتیبان بندهی برگزیدهی خداست، معصوم است، آن وقت دیگر بیمی وجود ندارد. نوحِ این کشتی اوست، پشتیبان این امت اوست، واسطهی فیض الهی به یکایک آحاد ما، به دلهای ما، به جانهای ما، به ذهنهای ما، به جسمهای ما، به حیات فردی و اجتماعی، وجود مقدس خاتمالاوصیاء و در رتبهی قبل از او،وجود مقدس خاتمالانبیاء(صلیاللهعلیهوآله) است.
منبع: رهبر انقلاب اسلامی ،سید علی خامنه ای(حفظه الله تعالی)
___________________
توکل به خدا، راه خروج از شرک اجتماعي و تقواي الهي
جامعهاي که اهل توکل نيست، حتما در بنبستها وا ميدهد و در سختيها کوتاه ميآيد، چون تکيهگاه ندارد. آدمي که تکيهگاه ندارد ميترسد و مستحق هم هست که بترسد، چرا نترسد؛ آدمي که قدرت خداي متعال را نميبيند و به او اعتماد نميکند، به زور ظاهري خودش اعتماد ميکند، چنين كسي مستحق است که از زوردارتر بترسد؛ کشوري که به ذرات خانهاش اعتماد ميکند، به پياده نظام و سواره نظامش تکيه مي كند، حتماً بايد از کشوري که ذرات خانهاش قويتر است، بترسد، چرا نترسد؟! اين ترس بر اساس محاسبات عقلايي عالم است.
کسي که به منابع زيرزميني، ثروتو دارايياش نگاه ميکند وقتي ميبيند مجموعه درآمد کشوري زير يک صدم ثروت جهاني است و فلان کشور بيست درصد ثروت جهاني را در اختيار دارد، چرا نترسد؟! وقتي ميبيند دلارهاي آمريکا در جهان ميچرخد و با چرخشش همه کشورها را غني و فقير ميکند، چرا نترسد؟! البته اگر ترسيد تا آخر بايد بترسد. اين ترس وقتي برداشته ميشود که يک تکيهگاه باشد و و اين تكيه گاه تقواي الهي است؛ با تقوا، خدا بنبست ها را ميشکند و شرک اجتماعي را برميدارد و آن ملت ديگر نميترسد.
يکي از چيزهايي که خدا به ملت ما عطا کرده اين است كه اگر آمريکا تهديد کند همه ميترسند؛ اما مؤمنين جامعه ما نميترسند. از ماهواره بينها که برخي از آن ها، صبح ها که به خيابان ميآيند بررسي ميکنند که کودتا نشده باشد و واقعاً ميترسند بگذريم، براي مؤمنين همه چيز عادي است، نميترسند. آمريکا که تهديد مي کند مؤمنين آرام آرام هستند، اين بينهايت عجيب است؛ «و من يتق الله يجعل له مخرجا».
منبع:آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی
برچسبها: علی خامنه ای , محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم
آیات شریفه ۸۲ و ۸۳ سوره مبارکه ص:
« قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ
گفت: «به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد،
إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ
مگر بندگان خالص شده ات، از ميان آنها.»
صدق الله العلی العظیم
___________________
مخلَصین در قرآن کریم کسانی هستند که:
شیطان از گمراه کردن این گروه ناتوان است.
شيطان و نفس اماره به این افراد دسترسى ندارد، از آنها كاملا مأيوس است و نمیتواند به اندازه سر سوزنى در دل آنها رخنه نموده و اثرى بگذارد:«لَأغوِيَنَّهُم أجمَعِينَ إلَّا عِبَادَكَ مِنهُمُ المُخلَصِينَ»(حجر/۴۰). اين چنين افرادی دائماً در حرم خدا از هر گناه فعلى و قولى و فكرى و قلبى محفوظ هستند.
این گروه ستایش خدارا آنطور که مناسب است انجام میدهند.
هر موجودى كه بخواهد خدا را حمد كند به اندازه استعداد و ظرفيّت و بقدر فكر خود و علم خود حضرت معبود را میستايد. اما بندگان مخلَص خدا كه هيچ جنبه مشغولیت به خود در آنها مشهود نيست، و قلب آنان عرش و كرسى خداوند متعال است، آنان میتوانند خدا را چنانكه بايد ستایش کنند. «سُبحَانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ ألّا عبَادَ اللهِ المُخلَصِينَ»(صافات/۱۶۰)
این گروه از سؤال و حساب و حشر و ميزان در قیامت معاف هستند.
«فَإنَّهُم لَمُحضَرُونَ إلّا عِبَادَ اللهِ المُخلَصِين»(صافات/۱۲۸). تمام افراد انسان باید در پيشگاه عدل خدا حاضر شوند و مورد سؤال قرار گيرند، مگر بندگان مخلَص خدا. در حقيقت، موجودى كه وجود خود را تسليم نموده و چيزى براى او نمانده است، ديگر چگونه حضور يابد و مورد سؤال واقع شود؟
پاداش و جزاى این گروه به مقدار عملشان نمیباشد بلکه پاداش بی حد و حصر منتظرشان است.
خداوند متعال، براى بندگان مخلَص خود جزائى محدود و معين قرار نداده است، چون هر چه از بهشت و نعمتهاى بهشتى به آنها بدهد، كمتر از مقام و منزلت آنهاست. «وَ مَا تُجزَونَ ألّا مَا كُنتُم تَعمَلُونَ إلّا عِبَادَ اللهِ المُخلَصِينَ»(صافات/۴۰) پس مزد و جزاى آنها بي حد و بی حساب است.
هر کس میخواهد بداند که جزو این گروه است یا خیر باید بداند که این گروه، از هر گونه زشتى و منكرى در حفظ و امان الهى هستند و گناه نمیکنند.
«كَذَلِكَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُوءَ وَ الفَحشَآءَ إنَّهُ مِن عِبَادِنَا المُخلَصِينَ»(یوسف/۲۴)
منبع: کتاب امام شناسی، آقاي سيد محمد حسين حسينى طهرانى،ج۱، ص۴۶
___________________
عصمه المعتصمین و کهف الحصین دو شان امام عصر (عج) در صلوات شعبانیه
خداوند اين کهف را گذاشته و ما اگر پناهگاه بخواهيم، پناهگاه هست. يک وقت ما احساس خطر نمي کنيم يا بدتر يک وقت هم با دشمن رفيق شديمکه در اينجا ديگر ما پناهگاهي نمي خواهيم بلکه از پناهگاه فرار مي کنيم. ولي هر گاه احساس خطر کنيم پناهگاه هست و امام حاضر است. اگر کهف آمد همه ي خطرات دفن مي شود. اصحاب سيدالشهداء بدون ايشان از شيطان نجات پيدا نمي کردند. کهفشان امام حسين(ع) است که شيطان حريفشان نشد. شيطان حريف همه مي شود بدون معصوم. زيرا معصوم کهف حصين است. پس امام کهف الحصين است و حاضر هم است اما ما موقع خطر در وسط معرکه احساس خطر نمي کنيم. ديديد انسان وقتي در چاه مي افتد نمي تواند بالا بيايد اما داد که مي تواند بزند، اگر فرياد هم نزد بايد تا آخر در چاه بماند.ما مضطر و بيچاره هستيم حتي در سلوکمان. اگر متوجه شديم که مضطر و بيچاره هستيم غوث آماده است. «و الغوث و الرحمة الواسعة».
«و عصمة المعتصمين» اگر ما آلودگي ها را احساس کرديم و دنبال اعتصامي مي گشتيم آن عصمت وجود دارد ولي اگر احساس استغنا کرد و گفت من خودم مطهر هستم با اولين مس شيطان آلوده مي شود. نجس مي شود.
ناپاکي ها، شرک ها و آلودگي ها ما را تهديد مي کند، شيطان مي خواهد ما را مس کند ما را نجس کند. امام «عصمة المعتصمين» است و اگر ما به به دنبال اعتصام باشيم و به امام چنگ بزنيم مطهر مي شويم. آب قليل وقتي به دريا وصل مي شود نه فقط نجس را که به آن بزني نجس نمي شود بلکه نجس را هم پاک مي کند. شيطان، نجسي است که مي خواهد ما را هم نجس کند و آنهايي را که متقي نيستند، مخبّط شان مي کند. قرآن مي گويد «يتخبطه الشيطان»(بقره/٢٧٥) ربا خواران را ديوانه کرده است. مسشان کرده و عقلشان را گرفته است. ولي متقين «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا»(اعراف/٢٠١) گردبادش را به سمت مومن مي فرستد و آنها را مس مي کند ولي آنها متذکر مي شوند زيرا جزو متقين هستند.
اگر انسان آلودگي هاي خودش را ديد که شيطان و نفس چه بر سرش آورده است آن وقت خودش را به دريا وصل مي کند تا مطهر شود. اگر انسان ديد که منفعل است و در مقابل حملات شيطان مثل پر کاه است و دنبال يک تکيه گاهي مي گشت که عزيز و نفوذ ناپذير شود که «لايحرکه العواصف» و «تزول الجبال و لا يزول» بشود که اينها اوصاف مومنين است؛ بايد به خدا تکيه کند. امام معتصم بالله است و خدا عصمت اوست لذا هيچي او را تکان نمي دهد. «اعتصمت بالله فعززته». امام علي(ع) فرمود: اگر همه با من باشند چيزي به من اضافه نمي شود و اگر همه از پيش من بروند چيزي از من کم نمي شود زيرا «اعتصمت بالله فعززته» (زيارت غديريه امام هادي ع) تو متعصم بالله هستي پس عزيزي و آمد و شد مردم چيزي در تو کم يا زياد نمي کند. ما اگر بخواهيم معتصم بالله شويم و هجوم شيطان، نفس، تطميع ها و تهديد ها که جامعه مومنين را تطميع و تهديد مي کند، ما را تکان ندهد بايد معتصم به امام و اهل بيت بشويم. در اين صورت ما هم به طهارت و هم به عزت مي رسيم. انسان با اعتصام به امام که عصمة الله است معتصم مي شود. هم پاک مي شود و ديگر نجاسات و مس شيطان او را نجس نمي کند و هم عزيز و نفوذ ناپذير مي شود. اگر کسي به اين مقامات اقرار کرد مقامات شيعه و مومنين و محبين اهل بيت را پيدا مي کند و به طهارت قلب مي رسد.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقين
التماس دعا
يا مهدي
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: محمد حسين حسينى طهرانى , محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اقامه حكومت تنها راه مبارزه جدّى با نظام كفر جهانى
امروز واليان و زمامداران كفر، اقامه كفر مى كنند؛ يعنى به « اخلاق، اعتقادات و رفتار» كفرآميز عزّت مى دهند و از سوى ديگر به ذلّت و تحقيرِ «اخلاق، اعتقادات و رفتار» ايمانى مبادرت مى كنند. پيش از پيروزى انقلاب و در دوران طاغوت شاهد بوديم كه در دانشگاه تهران - در مهد تشيع- اگر كسى مى خواست اظهار مسلمانى كند، خجالت مى كشيد و تحقير مى شد؛ چه رسد به اينكه بخواهد با حجاب باشد يا نماز بخواند! همچنين مى ديديم كه بسيارى از مسلمانان خاورميانه وقتى براى تحصيل به كشورهاى اروپايى يا آمريكايى مى رفتند، خود را اهل كتاب معرفى كرده و از ابراز مسلمانى ابا داشتند؛ چون اسلام تحقير شده بود ممكن است كسى بپرسد چرا چنين بود؟ اگر در چنين روزگارى، فرد ضعيف النفسى به اهل كتاب مى پيوست و به آنها گرايش پيدا مى كرد، آيا با مغالطه فكرى به چنين گردابى فرو مى غلطيد؟ بايد گفت پاسخ منفى است و حقيقت امر اين است كه ابتدا هويت مذهبى او را تحقير نموده و سپس زمينه جذب و انحلالش در دستگاه كفر آلودِ خود را فراهم مى كردند. در چنان محيطى است كه جوان شيعه به راحتى خود را يك كمونيست ضد توحيد معرفى كرده و بدان افتخار نيز مى كرد؛ زيرا كمونيست بودن عزّت شمرده مى شد و فهيم بودن هم در همين راستا تفسير مى گرديد. پس از اين مرحله است كه نوبت به مغالطات ذهنى و ايجاد شبهات فكرى مى رسد تا مكمّل حركت اوليه در ايجاد بستر مادى باشد. در يك كلام، معناى معروف شدنِ منكر، عزّت دادن به «اخلاق، افكار و رفتارِ» كفرآميز است تا از اين راه، منكر، معروف شود و معروف شدن منكر همين است كه ايمان و روابط ايمانى مخدوش و تحقير گردد و اين همانا بستر ايجاد كفر است كه تنها گوشه اى از آن را مغالطه تشكيل مى دهد؛ چرا كه مغالطه تنها در سطوحى خاص، مجال جريان و رشد مى يابد تا جايى كه اصلاً قلوب توده ها را نمى توانند با مغالطات لفظى جابجا كنند. پس مغالطه تنها يك عنصر از يك مجموعه روابط است كه چنين مجموعه اى هم متكفل اقامه كفر مى باشد.
آيا مى توان نامتناسب با هجمه وسيع دشمن، به دفاع واجب از حريم نورانى دين پرداخت؟ آيا غير از اين است كه لازمه چنين دفاعى،اقامه حكومت است؟ اگر به تهديد و تحديد گستره نظام كفر فرمان يافته ايم، آيا به غير از تمسك به ابزار قوى حكومت، مى توان در چنين مصافى نابرابر، نداى «هَلْ مِنْ مبارز» سر داد؟ آيا با جمع متشتّت و پراكنده مسلمانان، كه هر طايفه اى سودايى در سر دارد، مى توان با مجموعه سازماندهى شده جناح كفر به مبارزه پرداخت؟ پس ما نيز ناچار از وجود يك «نظام» هستيم؛ چرا كه با اعمال فردى و تكروى ها نمى توان در چنين عرصهاى وارد شد، چه رسد به مبارزه و غلبه بر دشمن. از همين جا لزوم اقامه حكومت ولو از گستره اى محدود، به خوبى احساس مى شود. با اين وصف مى توان به راحتى ادعا كرد كه اصل تشكيل حكومت براى دفاع از اعتقادات و ارزشها، امرى واجب است، هر چند مانند ساير اعمال واجب، مشروط به قدرت است. اما معنايش اين نيست كه اگر قدرتى پيدا شد، آنگاه تكليفِ اقامه حكومت می آيد.
امروزه سخن از وجود نظامى مقتدر در عالم است، كه با يك برنامه ريزى همه جانبه، در صدد تحقّق خوف و طمع مادى در ميان ملل جهان است. طبيعى است اگر چنين امرى محقق شود -كه متأسفانه چنين است- ديگر استدلال صِرف، نمى تواند راهگشا باشد. وقتى قلبى مفتون مظاهرى از يك نظام شد و رعب مادى -كه همان ريشه اخلاق مادّى است- در آن جاى گرفت و به تعبير بهتر، اين دل، دلى فتنه زده و بيمار شد، آيا مى توان او را به كمك ناجىِ كم توانى چون «استدلال»، از غرقاب عفن ماديت رهايى بخشيد؟ بسترى را كه كفار، براى توسعه دنياپرستى در قالب تغيير و توسعه در اخلاق، فرهنگ و روابط اجتماعى فراهم كرده و دستگاهى را پديد آورده اند كه همچون كارخانه اى عظيم به توليد مفاهيم و اصطلاحات مادى مى پردازد، آيا ما اهل دين را ملزم به موضعگيرى متناسب با چنين نظامى نمى نمايد؟ تكليفى را كه دين بر دوش ما مى گذارد چيست؟ آيا چنين تكليفى منحصر در رفع شبهات است تا اگر كسى از راه حق منحرف شد بتوان ادعا كرد كه او «عن حجّة» منحرف شده است؟!
نخستين وظيفهاى كه دين بر عهده ما مى گذارد، شكستن ابّهت و صولت ظاهرى اين دستگاه كفر آلود است؛ چرا كه چنين صولتى به هر ميزان بشكند، ملتها نيز به همان مقدار رهايى مى يابند و همين رهايى، بستر انتخاب راه صواب را برايشان فراهم خواهد کرد. ملّتى كه در كمند تهديد و تطميع قدرتى بزرگ افتاده و آن قدرت پيوسته آنها را در حصر نامبارك خود نگاه مى دارد، چگونه مى تواند با استدلال محض برهد؟! مسلماً گوش اين ملت به چنين استدلالى بدهكار نيست؛ چرا كه قلبش اسير كمند اوست. پس نظامى در آن سو قرار دارد كه بستر تهديد و تطميع را فراهم كرده و هر لحظه در صدد گسترش چنين بسترى است؛ نظامى كه در كنار همه اين ابزار، با تحقير ملتها مجموعه اى را فراهم كرده تا بتواند اخلاق ملل ضعيف را به سوى دنياپرستى سوق دهد. اين مجموعه، مجموعهاى هماهنگ و توسعه يافته است كه همواره در حال رشد افزونتر است.
اگر تا ديروز تنها از طريق امواج تلويزيونى، اقدام به نشر ارزشهاى خود مى كرد، امروزه از طريق ماهواره و يا شبكهاى پيچيده كامپيوترى عمل مى كند. حال در مقابل اين كفر توسعه آميز كه توسعه آن، نه بر اساس مغالطه و جدل بلكه بر پايه سلسله روابط و ابزارى خاص شكل گرفته است و با همين مجموعه هم ملل را در بند خود قرار داده است چه بايد كرد؟
نقطه اساسى مسأله، در دو نگرش كلّى خلاصه مى شود كه در يكى، محور ورودى به ابعاد انسان را برهان و استدلال، و محور انحراف او را هم مغالطات و شبهات مى بيند. اگر چنين امرى را محور دانسته و براى بقيه عناصر، نقشى در اين حد قائل نشده و سهم آنها را سهمى فرعى بدانيم، طبيعى است كه تكاليف مربوط نيز به عنوان تكاليفى فرعى مطرح شوند.
اما اگر در نگرشى ديگر چنين عنصرى را عنصر محورى ندانسته و قائل نشويم كه ملتها را در اين زمان، با مغالطه و شبهه به طرف كفر سوق مىدهند بلكه ابزار اصلى نظام شرك را تهديد و تطميع بدانيم، آنگاه حقيقت امر به گونهاى ديگر جلوه مى كند. طبيعى است در چنين نظامى كه ملتها را به هر نحو ممكن از دنيا مى ترسانند و بر دلبستن نسبت به آن ترغيب مى كنند، به راحتى خواهند توانست خوف و طمع آنها را سرپرستى كرده و هر لحظه برپايبندى ايشان نسبت به نظام خود بيفزايند. مسلماً با چنين مجموعهاى نمی توان با ابزارى چون استدلال و برهان برخورد كرد؛ زيرا با بسترى به نام «بستر اقامه كفر» رو در رو هستيم كه تنها گوشه اى از آن را مغالطه و جدل تشكيل مى دهد؛ بسترى كه به اشكال مختلف، از دعوت بى حساب نسبت به دنيا گرفته تا تشويق و تهديد نسبت به آن، در فكر توسعه گسترده خود است.
باب پيدايش ايمان يا كفر، بابى است كه عمدتاً با همه امور رقم خورده و همين امور است که بستر انتخاب شخص را فراهم مى كند، حال آيا مىتوان اهميت چنين بسترى را ناديده رفت و صرفاً به استدلال پرداخت؟! اصولاً باب دفاع از اعتقادات يك ملت چيست و چگونه باید از اين ارزشها دفاع كرد؟ مسلماً همه و از جمله صاحبان ديدگاه اول بر اين باورند كه بايد از چنين حريم مقدسى دفاع كرد. لذا در آن موضعى كه ابزار تهاجم دشمن را مى بينند، به لزوم تهيه ابزار دفاعى متناسب با آن تأكيد مى كنند. اما نكته اصلى اينجاست كه ايشان ريشه پيدايش اعتقاد را تنها در استدلال خلاصه كرده و ريشه انحراف در اعتقاد را مغالطه و جدل بدانند؛ لذا بر اين امر اصرار مى كنند كه تنها ابزار متناسب دفاعى، برهان و مجادله احسن ست كه تحصيل و بيان آن را هم از جمله واجبات كفايى مى دانند، ولى اگر كسى قائل شد كه محور ايمان و كفر ملتها، جدال به حق و باطل و يا برهان و مغالطه نيست بلكه حقيقت را بايد از بستر ايمان وكفر و عوامل سازنده چنين بسترى جستجو كرد، آنگاه ابزار دفاعى ديگرى را راى مقابله معرفى خواهد كرد؛ چرا كه استدلال را مكفى از نبرد در چنين عرصه اى نمى داند.
در قرآن مى خوانيم كه ساحران فرعون با ابزار خود يك ملت را مورد تهديد قرار دادند و با همين تهديد هم توانستند براى مقطعى خاص، قبطيان را در مقابل طاغوت مصر خاضع كنند. اما اين موفقيت ظاهرى ايشان، پيش از آنكه مرهون مغالطه لفظى آنها باشد، رهين مغالطه عينى ايشان بود. نه فرعون در عالم، هنر چندانى داشت و نه ابزار ايشان جز سحر چيز ديگرى بود اما با همين بضاعت اندك توانستند در قوّه تخيل افراد جامعه نفوذ كرده و ايشان را در زير سلطه خود بكشند؛ چنانكه همين معنا، با لطافتى كه تنها در خور قرآن مى باشد، چنين آمده است:
«قالَ بَلْ اَلْقوُا فَاِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ اِلَيْهِ مِنْ سِحْرِ هِمْ أَنَّهاتَسْعى»
لذا بينندگان از باب سحر ايشان، خيال مى كردند كه آن ريسمانها و عصاها، مارهايى دونده هستند كه واقعاً داراى حيات و حركتند! كمترين تأثير چنين سحرى، ايجاد رعب در قلب آنان بود كه خود را لاجرم خاضع در مقابل فرعون و جنود او مى دانستند. در زمان ما نيز همان شيوه اما در قالبى مدرن وجود دارد. از اينرو شاهديم كه دائماً زرادخانه هاى خود را به رخ ملل ديگر مى كشند؛ چرا كه مى دانند از اين طريق مىتوانند جهان را تسليم روابط خودساخته سياسى، فرهنگى و اقتصادى كنند.
در آن زمان از ابزار ابتدايى بهره مى جستند، لذا فرعون به ملت مصر خطاب مى كرد كه:
«هذِهِ الْانْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي»
و اين كنايه از آن است كه اگر فرمانپذير نباشيد، آب نيل را هم بر شما مى بندم. از آن طرف هم با استفاده از سحر و كهانت، يك بيابان مار به ايشان نشان مى داد! لذا در هر زمان همين دو اهرم «تهديد» و «تطميع» به عنوان ابزار اصلى سيطره كفار وجود داشته است. اما چه بايد كرد؟ آيا تنها بايد به استدلال تمسك جست و يا عصاى موسوى را رها كرد تا هر آنچه رنگ سحر و نيرگ دارد در خود ببلعد؟ آيا تا زمانى كه اسباب خوف و طمع مادى وجود دارد و وسيله خضوع و دلبستن ملتها فراهم است، مى توان با استدلال محض به تغييرِ تمايلات، افكار ورفتار عمومى اقدام كرد؟! هر چند كه استفاده از ابزار برهان در جاى خود محترم است؟ اما به راستى موضع استفاده صحيح از آن كجاست؟ درست است كه محور اعتقادات بر استدلال مى چرخد اما آيا اين عنصر، حكم اكسير اعظمى را دارد كه بر هر خشتى قرار گيرد طلا مى شود؟! پيداست كارآيى چنين ابزارى تنها در محدودهاى خاص است كه نبايد بيش از توانش از آن انتظار داشت.
انقلاب اسلامى، بزرگترين برهان عينى بر آسيب پذيرى نظام كفر
آيا پس از انقلاب اسلامى، استدلالى بر استدلالات فلسفی قبل از آن؛ نظير «برهان صديقين» و «برهان امكان و وجوب» -افزوده شده است؟!
آيا كتاب جديدى در دوران انقلاب و پس از آن نوشته شده است كه تغيير دهنده اخلاق عمومى جامعه ما و ديگر جوامع طالب حقيقت باشد؟
آيا مى توان با برهان و استدلال، ايمانى قوى تر از ايمانى كه به واسطه وجود حضرت امام راحل (ره) در قلب جوانان اين مرز و بوم دميد، به وجود آورد؟ جوانانى كه تا ديروز بسيارى از آنان بر سر كوچه ها روزگار مى گذراندند، در ميدان رزم و بر سر ميدان مين، عشق الهى را به تفسير نشستند و گروهى از آنان، همچنان با قامتى استوار تداوم بخش حركت همرزمانشان هستند. آيا مى توان باور كرد كه بسيارى از اصحابِ برهان و استدلال، حاضر به چنين ايثارى در مقابل دشمن باشند؟ اگر چنين ابزارى چنان كارآيى دارد، پس چرا قبل از هر كس، بعضى از اصحاب خود را شامل نمى شود؟! اگر از برخى از اين افراد خواسته شود كه ما صد نفر براى رفتن بر روى مين نيازمنديم، آيا هزار نفر از ايشان قامت راست مى كنند؟ در حالى كه چنين درخواست و چنان عكس العملى را در ميدان جنگ بارها شاهد بوديم.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی ، نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه ۵۵ سوره مبارکه نور:
«وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضی لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذالِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ
خداوند به كسانی از شما كه ايمان آوردهو كارهای شايسته انجام دادهاند وعده داده است كه به يقين، خلافت روی زمين را به آنان خواهد داد، همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت بخشيد; و دين و آيينی را كه برای آنان پسنديده، بر ايشان پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت; و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدّل میكند، (بگونهای) كه فقط مرا میپرستند و چيزی را همتای من قرار نخواهند داد. و كسانی كه پس از آن كافر شوند، آنها همان فاسقانند.»
صدق الله العلی العظیم
___________________
مسوولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت - ارواحنا فداه - است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسایل اقتصادی و مادی اگر لحظه ای مسوولین را از وظیفه ای که بر عهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمایند، ولی این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند. مردم عزیز ایران که حقاً چهره منور تاریخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند، باید سعی کنند که سختی ها و فشارها را برای خدا پذیرا گردند تا مسوولان بالای کشور به وظیفه اساسی شان که نشر اسلام در جهان است برسند و از آنان بخواهند که تنها برادری و صمیمیت را در چهارچوب مصلحت اسلام و مسلمین در نظر بگیرند. چه کسی است که نداند مردم عزیز ما در سختی هستند و گرانی و کمبود بر طبقه مستضعف فشار می آورد، ولی هیچ کس هم نیست که نداند پشت کردن به فرهنگ دنیای دون امروز و پایه ریزی فرهنگی جدید بر مبنای اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامی با آمریکا و شوروی، فشار و سختی و شهادت و گرسنگی را به دنبال دارد و مردم ما این راه را خود انتخاب کرده اند و بهای آن را هم خواهند پرداخت و بر این امر هم افتخار می کنند، این روشن است که شکستن فرهنگ شرق و غرب بی شهادت میسر نیست. من بار دیگر از مسوولین بالای نظام جمهوری اسلامی می خواهم که از هیچ کس و از هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشاء سرمایه داری غرب و پوچی و تجاوز کمونیزم نکشند که ما هنوز در قدم های اول مبارزه جهانی خود علیه غرب و شرقیم. مگر بیش از این است که ما ظاهراً از جهانخواران شکست می خوریم و نابود می شویم؟ مگر بیش از این است که ما را در دنیا به خشونت و تحجر معرفی می کنند؟ مگر بیش از این است که با نفوذ ایادی قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمین را پایکوب می کنند؟ مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدی در سراسر جهان بر چوبه های دار میروند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته می شوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند ولی ما به وظیفه اسلامی خود عمل کنیم.
منبع: امام روح الله خمینی (ره)
___________________
وقتیکه حضرت موسیٰ بعد از پیغمبری آمدند به مصر و آن معجزه را نشان دادند و دعوت و این حرفها -خب، بنیاسرائیل منتظر بودند دیگر؛ از گذشته خبر داده شده بود که یک منجیای خواهد آمد و آن منجی هم موسیٰ است؛ حالا موسیٰ آمده، منتظر بودند بمجرّدیکه موسیٰ آمد، دستگاه فرعون کنفیکون بشود؛ نشده بود- قرآن میگوید آمدند پیش حضرت موسیٰ و گفتند که «اوذینا مِن قَبلِ اَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا»؛تو که آمدی چه فرقی کرد؟ چه تفاوتی کرد؟ قبل از اینکه بیایی هم ما را آزار میکردند، زیر فشار بودیم، حالا هم که آمدی باز زیر فشاریم. ببینید! این آن حالت بیصبریِ بنیاسرائیلی است؛ بیصبری. حضرت موسیٰ گفت خب صبر کنید:
«اِنَّ الاَرضَ لله یورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقین»
تقوا اگر داشته باشید، عاقبت مال شما است؛ صبر لازم است. این حالت را نباید داشته باشید؛ اینکه ما بگوییم چرا نشد، چهجوری شد، پا به زمین بزنیم، درست نیست.
منبع: آقای علی خامنه ای (حفظه الله تعالی) رهبر معظم انقلاب اسلامی
___________________
مشاهده جمال صنع الهی طریق رسیدن به مقام رضا در ابتلائات
چگونه می توان در متن بلا و سختي و گرفتاري راضي به صنع حق بود؟ اگر انسان اهل تسبيح به حمد شد، در فتنه ها و ابتلائات به رضاي نسبت به پروردگار مي رسد؛ سختي هست ولي او راضي است و در متن سختي ها سرخوش است؛ اين تسبيح به حمد موجب مي شود که انسان جمال صنع الهي را مشاهده کند و در متن سختي ها غرق در ابتهاج و لذت باشد؛ مگر انسان از امکانات چه توقعي دارد؟ از چشم و گوش و زبان خود چه چیزی مي خواهد که آن چیز در حضور حضرت حق نيست؟ انساني که در محضر حضرت حق است و به خدا رسيده و آن حضور را درک کرده است، چه کمبودي دارد که با چشم و گوش و زبان آن را تأمين کند؟ هيچ کمبودی آنجا نيست که انسان بخواهد از طريق اين امکانات آن را تأمين کند؛ اگر انسان به مقام تسبيح و مقام مشاهده حکمت حق، علم حق، تدبير حق و زيبايي کار خدا و بالاتر از آن به جمال حضرت حق رسيد، طبيعي است که به مقام رضا مي رسد؛ حتی اگر در متن بلا باشد؛ او سرانگشت تدبير الهي را در ورای اين بلا مي بيند؛ زيبايي کار خدا را در متن این بلا مي بيند و زشتي هايی را که متعلق به دشمنان و شيطان است، پاي خدا نمي نویسد؛ اين همان نکته ای است که زينب کبري سلام الله علیها وقتي صحبت از صنع خدا شد، فرمود: «ما رأيت الا جميلا»؛ من در کار خدا جز زيبايي نديدم؛ البته در کار دشمن هيچ نقطة زيبايي نيست و سراسر زشتي و استحقاق لعن و طرد و عذاب است؛ ولي در کار خدا جز زيبايي نيست.
خداي متعال پيامبر صلی الله علیه و آله و اهل بيت علیهم السلام را در معرض يک امتحان و ابتلای سنگين قرار داده و آن ها هم پذیرفته اند که اين فتنه را پشت سر بگذارند؛ خدای متعال به حضرت مي فرمايد: «فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ» در مقابل اين سختي ها صبر پیشه کن و خدا را تسبيح نما. نوعی از اين تسبيح به حمد، همين است که در متن سختيها حجابي بين انسان و خداي متعال نيفتد که انسان زيبايي هاي کار خدا را نبيند؛ سختي ها نباید موجب شوند که انسان کار خدا را زشت ببيند؛ اگر اين اتفاق افتاد هيچ راهي براي نجات انسان نيست؛ از سوی دیگر اگر کسي اهل تسبيح شد، مقام رضا پيدا مي کند؛ يعني در متن بلا غرق در بهجت است. اين روايت در سفينه البحار آمده است که موساي کليم عليه السلام به خداي متعال عرضه داشت: خدايا! مي خواهم محبوب ترين بنده زمان را به من معرفي کني تا با او مجالست کنم؛ حضرت مأمور شد تا به قريه اي در کنار دريا برود؛ او رفت و به روستايي در کنار دريا رسيد و به يک خرابه وارد شد؛ در آنجا فقط یک پيرمرد زمين گير را دید که نمي توانست حرکت کند و مبتلا به جذام بود. او مشغول تسبيح خدا بود؛ موساي کليم علیه السلام از جبرئيل پرسيد: آن بنده کجاست؟ فرمود: همين مرد است. موسی علیه السلام گفت: من خيال کردم با کسی روبه رو مي شوم که شب زنده دار و روزه دار است؛ این مرد که يک جذامي زمين گير است! جبرئیل گفت: من مأمور هستم اکنون بینایی او را هم بگيرم؛ مرد نابينا شد ولی شروع به حرف زدن با خدا کرد و به خدا عرضه داشت: «يا برّ يا وصول»؛ اي کسي که هميشه به من خوبي مي کنی و نيکي تو به من مي رسد؛ ای خدایی که همواره صلاح پي در پي تو به من مي رسد؛ موساي کليم علیه السلام دو سؤال کرد و فهميد چه خبر است؛ به مرد فرمود: من مستجاب الدعوه هستم؛ آیا دعا کنم تا خداي متعال چشم تو را برگرداند و بيماری ات رفع شود و فقرت از بين برود؟ مرد گفت: نه؛ من آنچه را خدا دوست دارد، دوست دارم و از آن لذت مي برم؛ موساي کليم علیه السلام به او گفت: تو چه چیزی داري و خدا به تو چه داده است؟ تو يک پیرمرد جذامي، خرابه نشين و تنها و نابينا هستی و مي گويي: «يا برّ يا وصول» پیرمرد گفت: ای موسي در اين قريه يک خداشناس هست که آن هم من هستم؛ خدا خودش را به من داده است.
انسان چشم را براي چه مي خواهد؟ انسان مگر از پای خود بيش از اینکه او را به خدا برساند چیز دیگری می خواهد؟ مگر اين امکانات نردبان هاي رسيدن به خدا نيستند؟ برای کسي که به خدا رسيده است، اين نردبان ها به چه کار می آیند؟ بودن یا نبودن چشم و زبان و… برای او چه تفاوتي مي کند؛ «مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَك».این خاصیت تسبیح است.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی
برچسبها: روح الله خمینی , علی خامنه ای , محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه ۴۴سوره مبارکه فرقان
«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ كَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً
آيا گمان میبری بيشتر آنان میشنوند يا میفهمند؟! آنان فقط همچون چهارپايانند، بلكه گمراهترند. »
صدق الله العلی العظیم
___________________
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«اَلنَّاسُ كُلُّهُمْ بَهَائِمُ ثَلاَثاً إِلاَّ قَلِيلاً مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ .»
«مردم همگی چهارپایان اند(سه بار این جمله را فرمودند)
مگر اندکی از مومنان و مومن غریب است...(سه بار این جمله را فرمودند.)»
منبع حدیث:کتاب شریف الکافی،تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)، جلد ۲ , صفحه ۲۴۲
امام علیه السلام تنها تعداد اندکی از مومنان را از حدّ چهارپایان خارج دانسته اند. روشن است که چهارپا بودن به هیکل و قیافه ظاهری نیست، بلکه تعداد بسیار کمی از مومنان اند که سایر مردم در مقایسه با ایشان ، هم چون چهارپایان در مقایسه به انسان اند. همان فاصله ای که انسان با چهارپایان دارد،مومن واقعی مورد نظر امام علیه السلام با سایرین دارد.انسان در میان چهارپایان احساس غربت می کند، زیرا آنها سخن او را نمی فهمند و از آن چه او می فهمد، درکی ندارند، درد های او را احساس نمی کنندو صرفا به زندگی روزمره مشغول هستند. مومن راستین در میان مردم احساس غریبه بودن می کند، می بیند هیچ کس او را درک نمی کند و همه در حال و هوای حیوانی سیر می کنند.لذا به شدت احساس تنهایی می کند و جز با خداوند متعال و حجت خدا و احیانا مومنینی در سطح خود ، انس نمی گیرد.
طبیعتا مردم عادی هم نسبت به آن مومن حقیقی ، احساس غربت می کنند ، چون آنها هم او را مانند خود و از خود نمی بینند. چون منطق او با بقیه متفاوت است، مردم وی را آدم طبیعی و متعادلی نمی پندارند و چه بسا برخی کارهایش را خلاف عقل بشمارند.به هر حال ، احساس غربت دو طرفه است و نشانگر این که هیچ یک از دو طرف ، یک دیگر را چنان که باید، درک نمی کنند.چون نگاهشان به همه چیز متفاوت و معیارهایشان نیز با هم ناسازگار است.
منبع:کتاب عدل، دفتر چهارم ، فضل الهی به اهل ایمان، تالیف آقای محمد بنی هاشمی ، انتشارات منیر
___________________
امام علی علیه السلام در حکمت ۱۴۷ کتاب شریف نهج البلاغه می فرمایند:
«النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ »
«مردم سه گروهند: علماى ربانى، دانش طلبان در طريق نجات و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى كه دنبال هر صدايى مىروند و با هر بادى حركت مىكنند؛ آنهايى كه با نور علم روشن نشدهاند و به ستون محكمى پناه نبردهاند»
منظور از «عالمان ربانى» انسانهايى هستند كه علم و تقوا و معرفت الهى را در بر دارند و آنچه مىگويند از سخنان پروردگار و اوليائش مىگويند و همواره در اين مسير سير مىكنند و كار آنها تربيت شاگردان و پرورش روح و فكر آنهاست.
«ربانى» ممكن است از ريشۀ «رب» به معناى پروردگار باشد كه به هنگام «ياء» نسبت، «الف و نون» براى تأكيد و مبالغه به آن اضافه شده است؛ مانند «روحانى» و شايد از مادۀ «تربيت» گرفته شده باشد؛ يعنى علمايى كه مربى انسانها هستند و جمع ميان هر دو معنا در واژۀ «عالم ربانى» بعيد به نظر نمىرسد.
اما «مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ» به كسى گفته مىشود كه رهبر و پيشوا و معلمى از علماى ربانى براى خود بر گزيده، از شيطان و وسوسههاى او و انسانهاى شيطان صفت دورى گزيده، در طريق نجات گام نهاده و آن مسير را در سايۀ رهبرى آگاه و با تقوا ادامه مىدهد.
در واقع «علماى ربانى» همچون آفتاب عالمتاب و «متعلّمان عَلى سَبيلِ النَّجاة» همچون كرۀ ماه هستند كه گرچه از خود نورى ندارند؛ ولى نور آفتاب را گرفته و منعكس مىكنند و به همين دليل چراغ شبهاى تار محسوب مىشوند.
اين دو گروه خوشبخت و سعادتمند و پيروزند؛ اما گروه سوم افراد گمراه و منحرفى هستند كه امام براى آنها شش وصف بيان فرموده است:
نخست از آنها به «همج» ياد مىكند. «همج» جمع «هَمَجَة» در اصل به معناى مگس كوچك است كه اشاره به حقارت و بىارزشى آنهاست.
سپس از آنها به «رعاع» اسم مىبرد كه جمع «رَعاعة» (بر وزن خرابة) به معناى افراد بى سر و پا و اوباش است.در سومين يادكرد آنها را افرادى بى هدف نام مىبرد كه دنبال هر صدايى مىروند؛ امروز پاى پرچم زيد سينه مىزنند فردا پاى پرچم دشمنش.
در هر حال اين گروه را به گوسفندان بى عقل و شعورى تشبيه مىكند كه دنبال هر صدايى حركت مىكنند.
در چهارمين توصيف ايشان را به موجودات سبك و بى ريشهاى مانند برگهاى خشكيده، پشهها وامثال آن تشبيه مىكند كه همراه باد به هر سويى مىروند و اين نيز دليل بر بىوزنى و بىهدفى آنهاست كه با هر نسيمى به سويى مىرود.
در پنجمين و ششمين توصيف كه در واقع علت اصلى تمام مشكلات و بدبختىهاى آنهاست مىفرمايد: آنها به نور علم روشن نشدهاند تا در مسير ثابتى به سوى اهداف والايى حركت كنند و نيز تكيهگاه محكمى ندارند كه به آن چسبيده باشند تا نسيمها و حتى طوفانها هم نتوانند آنها را جا به جا كنند. اينها حال كسانى است كه نه عالمند و نه متعلم، نه دانشمند و نه پيرو دانشمندان.
در حديث كوتاه و پرمعنايى از امام صادق عليه السلام همين تقسيم سهگانه به شكل ديگرى بيان شده است:
«مردم سه دستهاند: يا عالم و يا كسب كنندۀ علم از شخص عالماند و يا غثاء». (غثاء در اصل به معناى گياهان خشكيدهاى است كه به صورت در هم ريخته بر روى سيلاب قرار مىگيرد. همچنين به كفهايى كه روى آب در حال جوشيدن در ديگ پيدا مىشود غثاء گفته شده است).
در واقع امام عليه السلام روى نقطۀ اصلى مشكلات جوامع انسانى انگشت گذارده است. قسمت مهمى از مشكلات از ناحيۀ گروه سوم است؛ گروهى نادان، بىخبر، بىبرنامه كه دنبال هر كسى بدون مطالعه حركت مىكنند. تنها هدفشان منافع مادى آنهاست. نه نور علم و تقوا بر قلوبشان تابيده، نه معرفت درستى نسبت به مبدأ و معاد دارند، نه تكيهگاه مطمئن، نه مشاوران آگاه و دشمنان اسلام بر همين گروه تكيه مىكنند تا جوامع اسلامى را گرفتار نا بسامانى كنند.
به بيان ديگر عالمان ربانى همچون كوههاى استوارند و به مضمون« مؤمن همچون كوه است و تندبادها او را به حركت در نمىآورد»، در برابر تمام طوفانها ايستادگى مىكنند .
«مُتَعَلِّمانِ عَلى سَبيلِ النَّجاةِ» همچون قطعات سنگى هستند كه به كوه چسبيدهاند؛ آنان نيز از طوفان حوادث در امانند؛
ولى «هِمَج رَعاء» به منزلۀ گرد و خاكى هستند كه بر دامان كوه نشسته و به اندك نسيمى جا به جا مىشوند. وظيفۀ دانشمندان و رهبران فكرى و معنوى جامعه اين است كه تلاش كنند اين گروه را در گروه دوم جاى دهند و آنها را ارتقاء رتبه بخشند و گرنه هميشه جامعه نابسامان خواهد بود.
منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام شرح نهج البلاغه، تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی ، انتشارات امام علی علیه السلام
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: محمد بنی هاشمی , ناصر مکارم شیرازی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
امام صادق عليه السّلام فرمود:
« مَنْ زَارَ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) عَارِفاً بِحَقِّهِ، غَيْرَ مُتَجَبِّرٍ، وَ لاَ مُتَكَبِّرٍ، كَتَبَ اَللَّهُ لَهُ أَجْرَ مِائَةِ أَلْفِ شَهِيدٍ، وَ غَفَرَ اَللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ، وَ بُعِثَ مِنَ اَلْآمِنِينَ، وَ هُوِّنَ عَلَيْهِ اَلْحِسَابُ، وَ اِسْتَقْبَلَتْهُ اَلْمَلاَئِكَةُ، فَإِذَا اِنْصَرَفَ شَيَّعَتْهُ إِلَى مَنْزِلِهِ، فَإِنْ مَرِضَ عَادُوهُ، وَ إِنْ مَاتَ تَبِعُوهُ بِالاِسْتِغْفَارِ إِلَى قَبْرِهِ. قَالَ: وَ مَنْ زَارَ اَلْحُسَيْنَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) عَارِفاً بِحَقِّهِ كَتَبَ اَللَّهُ لَهُ ثَوَابَ أَلْفِ حِجَّةٍ مَقْبُولَةٍ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ، وَ غَفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ.
هركس امير مؤمنان عليه السّلام را درحالى كه به حقش آگاه است و ستمگر و متكبّر نيست زيارت كند خداوند برايش پاداش صد هزار شهيد را مىنويسد و گناهان پيشين و پسين او را مىبخشايد و در جمله ايمانآورندگان برانگيخته شده و حساب بر او آسان گرفته مىشود و فرشتگان به استقبال او مىروند و هنگامى كه باز مىگردد فرشتگان تا منزلش او را بدرقه مىكنند.هنگامى كه بيمار گردد از او عيادت مىكنند و آنگاه كه بميرد تا قبرش به دنبالش رفته و برايش از خداوند طلب بخشش مىنمايند و فرمود: هركس حسين عليه السّلام را درحالى كه به حقش آگاهى دارد زيارت كند خداوند برايش پاداش هزار حج پذيرفتهشده و هزار عمره پذيرفتهشده را مىنويسد و گناهان پيشين و پسين او را مىآمرزد.»
منبع حدیث:
کتاب شریف الأمالی ، تالیف آقای محمد بن حسن طوسی , جلد ۱ , صفحه ۲۱۴

جبران و اصلاح گذشته و تضمین آینده با زیارت مقبول
در بعضی از روایات نسبت به زائر یک مرتبه دیگری از ثواب ذکر شده است کما این که در باب حجاج هم این هست که یک دسته از حجاج حاجی ها هستند که به آنها می گویند گذشته و آینده شما تدارک شد یعنی اینطور نیست که حجی که انجام دادید فقط گذشته شما را جبران کرد بلکه در مابقی عمرتان هم تضمین شدید و این معنایش این است مومن می تواند با حجش به یک نقطه ای برسد که دیگر شیطان نمی تواند او را از خدا و اولیاء خدا جدا کند. او در حصن الهی قرار می گیرد.
یک موقعی انسان را پاک می کنند اما نسبت به آینده انسان تضمین نمی دهند و می گویند گذشته شما جبران شد ولی مراقبت کنید چون شیطان در کمین شما است مواظب باشید بعد از این در کمین شیطان واقع نشوید. اما الان آن کمین هایی که تا بحال شیطان به شما زده است و بهره هایی که برده برایتان جبران کردیم.
این در محضر خدای متعال خیلی مقام مهمی هست که انسان وقتی زمین خورد قاعدتاً دیگر نباید بلند شود اما این خدای متعال هست که جبران می کند و تدارک می کند «وَ عِنْدَكَ مِمّا فَاتَ خَلَفٌ، وَ لِمَا فَسَدَ صَلَاحٌ، وَ فِيمَا أَنْكَرْتَ تَغْيِيرٌ» آن چه را خدای متعال نمی پسندد می تواند تغییر بدهد؛ آن چه از انسان فوت شده، دیگر فوت شده است؛ جوانی رفته است عمر رفته است این یک سالی که رفت رفته است و هر کار هم بکنی دیگر بر نمی گردد آنچه فوت شده فوت شده است ولی در محضر خدای متعال نسبت به آنچه از ما فوت شده است جایگزین هست خدای متعال می تواند جای او را پر بکند و در آن چه از ما فاسد شده است در محضر خدای متعال صلاحش هست ما خراب کردیم اما خدای متعال می تواند اصلاح بکند و آنچه تو نمی پسندی تغییرش در نزد تو هست می توانی تغییر بدهی با آن گونه ای که مرضی تو واقع شود.
این که انسان به نقطه ای برسد که خدای متعال گذشته او را جبران بکند و موانع راهش را بردارد و به نقطه صفر برسد نقطه مهمی است که آدم از سقوط نجات پیدا بکند برسد به نقطه صفر و به انسان بگویند آینده خودت را مراقبه بکن. از این بالاتر این است که آدم در یک حصنی قرار بگیرد که هم گذشته اش تدارک شده باشد هم نسبت به آینده او خدای متعال تضمین به انسان بدهد.
در روایات داریم که یک دسته از زائرین سیدالشهداء این گونه هستند که به آنها می گویند گذشته و آینده تان را خدای متعال بخشید؛ یعنی به گونه ای زیارت کردید و به محضر امام رسیدید که در حصن امام واقع شدید و دیگر شیطان نمی تواند به شما لطمه بزند و ایمان شما را سلب بکند کانه به انسان تضمین می دهند. این خیلی چیز عجیبی است چون تضمین به آدم داده نشده است حتی در روایات است که مومن تا آخرین لحظه ای که از دنیا نرفته است نگران است چون ممکن است در آن لحظه آخر شیطان سرمایه ایمان انسان را ببرد اما این که به انسان تضمین بدهند که گذشته ات جبران شد و آینده ات را هم ما تضمین کردیم این در حج است و در ثواب زیارت سیدالشهداء علیه السلام هم نسبت به بعضی از زائرین سیدالشهداء علیه السلام یک چنین ثوابی هست.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
........................................................
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ :«أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ اَلْجَنَّةَ شَهِيدٌ وَ عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَحْسَنَ عِبَادَةَ رَبِّهِ وَ نَصَحَ لِسَيِّدِهِ وَ رَجُلٌ عَفِيفٌ مُتَعَفِّفٌ ذُو عِبَادَةٍ.»
منبع حدیث: کتاب شریف بحار الانوار ، تالیف آقای محمد باقر مجلسی ،جلد ۶۸، صفحه ۲۷۲
........................................................
نخستین کسی که وارد بهشت میشود کیست؟ رسول خدا صل الله علیه و اله فرمودند:
نخستین کسی که وارد بهشت میشود شهید است … و مرد پاکدامنی که عفت خویش را نگه داشته است و بندگی خدا کند.
کسی که از عفت خویش مراقبت کند، همانند شهید از نخستین کسانی است که وارد بهشت میشود. یعنی دوشادوش شهیدان راهی بهشت میشود.
مرحوم آقای محمد باقر مجلسی میفرماید: «متعفّف» یعنی اینکه با سختی پاکدامنی را برای خود فراهم میکند. واقعاً سخت است.
........................................................
پيامبر صلى الله عليه و آله:
«إنَّ اللّهَ يُحِبُّ الحَيِىَّ الحَليمَ العَفيفَ المُتَعفِّفَ؛
خداوند انسان با حياى بردبار پاكدامن با مناعت را دوست دارد.»
منبع حدیث:کتاب شریف كافى، جلد ۲، صفحه ۱۱۲، حدیث ۸
........................................................
برترین عبادات
از این بالاتر امام باقر علیهالسلام فرمودند:
«مَا عُبِدَ اللهُ بِشَیْءٍ افْضَلُ مِنْ عِفَّهِ بَطْنٍ وَ فرْجٍ؛ خداوند بندگی نشده است به چیزی که برتر از عفت شکم و شهوت باشد.»
اینکه انسان بتواند در برابر ارتباطات نامشروع خود را حفظ کند و پاکدامنی پیشه کند، بالاترین عبادت است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
«أَفْضَلُ الْعِبَادَهِ الْعَفَافُ؛ بالاترین عبادت پاکدامنی است.»
ما نمازهای خود را میخوانیم، زیارت میرویم، مکّه مشرّف میشویم. اگر انسان بتواند در برابر این گناه مقاومت کند، از همۀ این عبادتها بالاتر است.
زیباترین صبر
امیر مؤمنان (ع) میفرمایند:
«صَبرٌ عِندَ المُصیبَۀ حَسَنٌ جَمِیل وَ اَحسَنُ مِن ذلِکَ الصَّبرُ عِندَ ما حَرَّمَ اللهُ عَزّ و جلّ عَلَیک؛ صبر بر مصیبت خوب و زیباست، ولی بهتر از آن، صبر بر گناه است.»
چنانکه در ادامه میفرماید:
«و الذِّکرُ ذِکرانِ ذِکرُ اللهِ عزَّ و جلَّ عِندَ المُصیبَهِ وَ اَفضَلُ مِن ذلِکَ ذِکرُ اللهِ عِندَ ما حَرَّمَ اللهُ عَلَیکَ فَیکونُ حاجِزاً؛
ذکر دو نوع است:
یکی ذکر خدا در هنگام مصیبت؛ و بهتر و بالاتر از آن یاد خدا در جایی است که خداوند چیزی را بر تو حرام داشته است و یاد خدا مانع از ارتکاب آن حرام میشود.»
وقتی بین صبر بر طاعت و صبر بر معصیت، یعنی انجام طاعت و ترک گناه مقایسه میکنیم، میبینیم انسان طاعتها را انجام میدهد. و خیلی سخت نیست. امّا ترک گناه خیلی مشکل است. از لذّت گناه گذشتن بسیار سخت است.
فراواناند کسانی که واجبات خود را انجام میدهند. نماز میخوانند. ماه رمضان روزه میگیرند. وقتی مستطیع میشوند به حج خانه خدا مشرّف میشوند. و آمادگی برای انجام واجبات و حتّی مستحبات هم دارند، امّا پای گناه که به میان میآید میلنگند. هنر این است که انسان در این سختیها بتواند پاکدامنی خود را حفظ کند.
امام باقر علیهالسلام فرمودند:
اِذا فَعَلَ ذٰلِکَ خُلِعَ عَنْهُ الإیمانُ کَخَلْعِ القَمیصِ؛ اگر کسی گرفتار ارتباط نامشروع شد، همانطور که انسان پیراهن را از تنش بیرون میآورد، ایمان از او جدا میشود.
منبع:کتاب شریف وعدههای الهی به صابران، تالیف آقای حسین حسینی قمی
___________________
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«أيُّما عَبدٍ كانَ لَه صُورةٌ حَسَنةٌ مَع مَوضِعٍ لا يَشينُهُ،ثُمَّ تَواضَعَ للّٰهِ، كانَ مِن خالِصَةِ اللّٰهِ.قالَ:قُلتُ:ما مَوضِعٌ لا يَشينُهُ؟قالَ:لا يكونُ ضَرَبَ فيهِ سِفاحٌ.»
«هر بندهاى كه زيباروى و بى عيب باشد و سپس در برابر خداوند فروتنى كند،از بندگان خالص و خاصّ خداست.عرض كردم:منظور از بىعيب چيست؟فرمود:بدكارهاى با او بى عفّتى نكرده باشد.»
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام: «مَن مَلَكَ نَفسَهُ إذا غَضِبَ،وإذا رَغِبَ،وإذا رَهِبَ،وإذا اشتَهىٰ،حَرَّمَ اللّٰهُ جَسَدَهُ علَى النّارِ.»
امام صادق عليه السلام:« هر كس،وقتى خشم مىگيرد،يا به چيزى رغبت پيدا مىكند،يا مىترسد و يا هوس چيزى را مىكند خويشتندارى ورزد،خداوند پيكر او را بر آتش حرام گرداند.»
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :« أشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ .»
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : «شجاعترين مردم، كسى است كه بر هوس خود چيره آيد.»
رسول الله صلى الله عليه و آله : «إنّ الشَّديدَ لَيسَ مَن غَلَبَ النّاسَ ، و لكِنَّ الشَّديدَ مَن غَلَبَ على نَفسِهِ ».
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :« پهلوان كسى نيست كه بر مردم چيره شود، بلكه پهلوان كسى است كه بر نفْس خود چيره شود.»
تنبيه الخواطر : قيلَ : مَرَّ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بقَومٍ فيهِم رجُلٌ يَرفَعُ حَجَرا يُقالُ لَهُ : حَجَرُ الأشِدّاءِ ، و هُم يَعجَبونَ مِنهُ ، فقالَ : أ فَلا اُخبِرُكُم بما هُو أشَدُّ مِنهُ ؟ رجُلٌ سَبَّهُ رجُلٌ فحَلُمَ عَنهُ فغَلَبَ نَفسَهُ، و غَلَبَ شَيطانَهُ و شَيطانَ صاحِبِهِ .
تنبيه الخواطر : گفته شده است پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عدّه اى برخورد كه در ميان آنان مردى در حال بلند كردن سنگى به نام سنگ پهلوانان بود و مردم از [نيروى ]او تعجّب مى كردند حضرت فرمود : آيا به شما بگويم پهلوانتر از اين مرد كيست؟ مردى كه ديگرى او را دشنام دهد و او بردبارى ورزد و بر نفْس خود چيره آيد و بر شيطان خود و شيطان او غلبه كند.
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : «مَن قَوِيَ على نَفسِهِ تَناهى في القُوَّةِ .
امام على عليه السلام : هر كه بر نفْس خود زور شود، به اوج زورمندى رسيده است.»
الإمامُ عليٌّ عليه السلام :« أغلَبُ النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ بعِلمِهِ .
امام على عليه السلام : زورمندترين مردم، كسى است كه با دانش خود بر هواى نفْسش زور شود.»
نبی سُليمانُ عليه السلام : «إنّ الغالِبَ لِهَواهُ أشَدُّ مِن الّذي يَفتَحُ المَدينَةَ وَحدَهُ .
حضرت سليمان عليه السلام : كسى كه بر هوس خود پيروز شود، نيرومندتر از كسى است كه به تنهايى شهرى را فتح كند.»
منبع: کتاب شریف میزان الحکمه ، تالیف آقای محمد ری شهری ، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث
___________________
عَنْ عَبْدِاللهِ ابْنِ سَنانِ قالَ: سَألتُ اباعَبدِاللهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقَ عَلَیهِ السَّلامُ: فَقُلْتُ الْمَلائِکَةُ اَفْضَلُ اَمْ بَنُوآدَمَ فَقالَ عَلَیهِ السَّلامُ قالَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ اَبیطالِبٍ عَلَیهِ السَّلامُ :«اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ رَکَّبَ فِی الْمَلائِکَةِ عَقْلاً بِلا شَهْوَةِ وَ رَکَّبَ فِی الْبَهائِمِ شَهْوَةً بِلا عَقْلٍ وَ رَکَّبَ فی بَنی آدَمَ کِلْتَیهِما فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَیرٌمِنَ المَلائِکَةِ وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّمِنَ البَهائِمِ»
عبدالله بن سنان [از اصحاب امام صادق علیه السلام] نقل می کند: من از حضرت سؤال کردم که ملائکه افضل و بالاترند یا بنی آدم؟ پس حضرت علیه السلام فرمودند: امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام فرمودند:
«به راستی که خداوند عزّوجلّ در وجود ملائکه عقل را آمیخت، بدون آن که شهوت برایشان قرار دهد و در وجود حیوانات شهوت را در آمیخت بدون آن که عقل برایشان قراردهد. ولی دربنیآدم هر دو آنها را درهم آمیخت. پس هر انسانی که عقل او برشهوتش غلبه کند او بهتراز ملائکه است. و هر انسانی که شهوت او بر عقل او غلبه نماید او از حیوان پستتر و شرّتر است.»
منبع حدیث:
کتاب شریف بحارالانوار، تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره) ،جلد۶۰، صفحه ۲۹۹
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: عفت
برچسبها: حسین حسینی قمی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
حکمت ۳۰۵ کتاب شریف نهج البلاغه
امام علی علیه السلام فرمود:
«مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ.
انسان غيرتمند هرگز زنا نمىكند .»
زيرا كسى كه كارى را در حق ديگران مىپسندد به ناچار در حق خود نيز خواهد پسنديد و كسى كه دربارۀ محارم خود عملى را روا نمىدارد دربارۀ محارم ديگران نيز روا نخواهد داشت.
بسيار شده است كه افرادى مىگويند: ما مىخواهيم به نواميس ديگران نگاه كنيم. به آنها گفته مىشود: آيا دوست داريد به نواميس شما نگاه كنند؟ هنگامى كه اظهار تنفر مىكنند به آنها گفته مىشود: پس به نواميس ديگران نگاه نكنيد.
«غيور» صيغۀ مبالغه از مادۀ «غَيرت» (بر وزن حيرت) است به معناى ناخوش داشتن و تنفر از تجاوز ديگران به ناموس انسان و ورود در حريم اوست و گاه به معناى وسيع كلمه در غير موارد ناموسى نيز بهكار مىرود و فرد غيرتمند به كسى گفته مىشود كه حاضر نيست ديگرى به افتخارات او لطمه وارد كند؛ خواه افتخارات مادى باشد يا معنوى.
به هر حال، گفتار حكيمانۀ امام عليه السلام گفتارى است كه كاملاً هماهنگ با منطق عقل است، زيرا انسان غيور؛ يعنى كسى كه نسبت به تجاوز ناموسش حساسيت فوقالعاده دارد، نواميس ديگران را نيز به همان چشم نگاه مىكند و هرگز راضى نمىشود به نواميس مردم تجاوز كند. به همين دليل، غيرت، او را از آلوده شدن به اعمال منافى عفت بازمىدارد. حتى حاضر نيست به همسر يا خواهر و مادر ديگرى نگاه كند، زيرا نسبت به نگاه ديگران به همسر و خواهر و مادرش احساس تنفر مىكند.
غيرت در آموزههاى اسلامى
از واژههايى كه به عنوان فضيلتى اخلاقى در منابع اسلامى ديده مىشود غيرت است. غيرت، در اصل به معناى يك احساس فوقالعادۀ درونى است كه انسان را به دفاع شديد از امورى كه متعلق به اوست وامىدارد؛ خواه امور معنوى باشد مانند دين و آيين و يا امور مادى مانند عِرض و مال و ناموس و مملكت.
اين احساس در همۀ انسانها با تفاوتهايى وجود دارد و اگر به صورت افراطى درنيايد يكى از فضايل مهم و كارساز است.
از سويى ديگر، اگر براثر تكرار اعمال منافى غيرت، تضعيف شود و به بيان ديگر انسان، بىغيرت و يا از نظر غيرت ضعيف گردد اين خود يكى از رذائل خطرناك اخلاقى به شمار خواهد آمد.
در آيات قرآن اشاراتى به اين مسئله ديده مىشود؛ ولى بهطور صريحتر در روايات اسلامى آمده است؛ از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مىخوانيم كه فرمود:
«إنّى لَغَيُورٌ وَ اللّٰهُ عَزَّ وَ جَلَّ اغْيرُ مِنّى وَ انَّ اللّٰه تَعٰالٰى يُحِبُّ مِنْ عِبٰادِهِ الْغَيُورَ؛ من غيرتمندم و خدا از من غيورتر است و خدا بندگان غيورش را دوست دارد».
در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است كه فرمود:
«انَّ الْغيرَةَ مِن الْايمٰان؛ غيرت از ايمان است».
دليل آن هم روشن است: ايمان، انسان را به حفظ ناموس و افتخارات و آيين خود دعوت مىكند، بنابراين غيرت جزء ايمان است.
در حديثى از امام صادق عليه السلام آمده است:
«انَّ اللّٰهَ غَيُورٌ يُحِبُّ كُلَ غَيُورٍ وَ لِغيٖرَتِهِ حَرَّمَ الْفَواحِشَ ظٰاهِرَهٰا وَ بٰاطِنَهٰا؛ خدا غيور است و هر غيورى را دوست دارد و به دليل غيرتش تمام كارهاى زشت را اعم از آشكار و پنهان تحريم كرده است».
بنابر اين روايت و بعضى از روايات ديگر، غيرت از اوصافى است كه هم در خداى تعالى و هم در انسانها وجود دارد البته با اين تفاوت كه غيرت در خداوند به معناى نهى از كارهاى زشت و ناپسند و در انسانها به معناى دفاع از حريم خانواده و دين و آب و خاك است.
در حديثى آمده است كه جبرئيل به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله خبر داد كه «جعفر بن ابىطالب» صفات برجستهاى در زمان جاهليت داشت كه خداوند به سبب آن از وى قدردانى كرد.
«مِنْها عَدَمُ زِناهُ لِغَيْرَتِهِ كَعَدَمِ شُرْبِهِ لِعِزَّتِهِ كَعَدَمِ كِذْبِهِ لِشَرَفِهِ؛ از جمله اينكه به سبب غيرت، دامنش آلودۀ بىعفتى نشد و به سبب حفظ عزتش هرگز شراب ننوشيد و به سبب شخصيتش هرگز دروغ نگفت».
........................................................
در فرازی از حکمت ۴۷ کتاب شریف نهج البلاغه می خوانیم:
«وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَيْرَتِهِ.»
«عفت هر كس به اندازۀ غيرت اوست»؛
«غيرت» به گفتۀ بعضى از شارحان نهجالبلاغه عبارت از انزجار طبيعى انسان نسبت به تصور شركت ديگران در امورى است كه مورد علاقۀ اوست و به تعبير ديگر غيرت به معناى حفظ ارزشهاى مربوط به خود و جلوگيرى از تجاوز ديگران به حريم اوست كه غالباً در عرف ما در امور ناموسى به كار مىرود.
بديهى است كسى كه نسبت به نواميس خود غيرت دارد هرگز حاضر نمىشود به نواميس ديگران چشم خيانت بدوزد، بنابراين هر اندازه غيرت انسان بيشتر باشد عفت او هم بيشتر خواهد بود.
گرچه عفت و غيرت هر دو غالباً در عرف امروز ما بيشتر در مسائل ناموسى به كار مىرود؛ ولى از نظر ارباب لغت و علماى اخلاق، هر دو معنايى وسيع دارند: «عفت» به معناى خوددارى و حالت انزجار از ملاحظۀ صحنههاى زشت و «غيرت» هرگونه اهتمام و دفاع از حقوق الهى و انسانى خويش است و بعيد نيست كه منظور از امام عليه السلام از جملۀ بالا همان معناى وسيع كلمه در هر دو مورد باشد.
منبع:
کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام، تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی، انتشارات امام علی علیه السلام
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: عفت
برچسبها: ناصر مکارم شیرازی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه ۵۲ سوره مبارکه شوری:
وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَٰكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
این گونه بر تو روحی را بفرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست ؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم؛ و تو مسلّماً به سوی راه راست هدایت میکنی.
صدق الله العلی العظیم
___________________
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«إنّ اللّه تبارك و تعالى خلق الخلق ثلاثة أصناف و هو قول اللّه عزّ و جلّ: وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فالسّابقون هم رسل اللّه عليهم السّلام و خاصّة اللّه من خلقه،جعل فيهم خمسة أرواح أيّدهم بروح القدس فبه عرفوا الأشياء و أيّدهم بروح الإيمان فبه خافوا اللّه عزّ و جلّ و أيّدهم بروح القوّة فبه قدروا على طاعة اللّه و أيّدهم بروح الشّهوة فبه اشتهوا طاعة اللّه عزّ و جلّ و كرهوا معصيته و جعل فيهم روح المدرج الّذي به يذهب النّاس و يجيئون و جعل في المؤمنين:أصحاب الميمنة روح الإيمان فبه خافوا اللّه و جعل فيهم روح القوّة فبه قدروا على طاعة اللّه و جعل فيهم روح الشّهوة فبه اشتهوا طاعة اللّه و جعل فيهم روح المدرج الّذي به يذهب النّاس و يجيئون.»
امام صادق عليه السلام فرمود: همانا خداى - تبارك و تعالى - مخلوقات را سه دسته آفريد، چنانچه فرمايد:«شما سه دسته بوديد كه با هم جفت شديد
أصحاب ميمنه،چه كسانی هستند أصحاب ميمنه؟(خوش سرانجام و با بركت)
و اصحاب مشئمه.چه کسانی هستند اصحاب مشئمه؟(بدبخت و شوم)
و سابقون سابقون(پيشروان درجه يك)آنان مقربانند»
سابقون همان رسولان خدا و مخصوصين درگاه او از ميان خلق مي باشند. كه خدا در ايشان پنج روح قرار داده است:
۱ - ايشان را بروح القدس مؤيد ساخت و بوسيله آن همه چيز را بدانند و بشناسند.
۲ - ايشان را با روح ايمان مؤيد ساخت و با آن از خداى عز و جل بترسند.
۳ - آنها را بروح قوه مؤيد ساخت و با آن بر اطاعت خدا توانائى يافتند.
۴ - آنها را بروح شهوت (ميل و اشتها) مؤيد ساخت و با آن اطاعت خدا را خواستند و از نافرمانيش كراهت يافتند.
۵ - در ايشان روح حركت نهاد كه همه مردم با آن رفت و آمد كنند. و در مؤمنين اصحاب میمنه روح ايمان نهاد كه با آن از خدا بترسند و در ايشان روح قوه نهاد و با آن بر اطاعت خدا توانائى يافتند، و در ايشان روح شهوت نهاد و يا آن خواهان اطاعت خدا گشتند و در ايشان روح حركت نهاد كه مردم با آن روح رفت و آمد كنند.
منبع حدیث:
کتاب شریف الکافی،تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره) ،جلد ۱ , صفحه ۲۷۱
___________________
«السابقون هم رسل الله» آنهايي که سبقت در بندگي دارند، وجود مقدس رسول الله يا رسولان خدا هستند. و بعد «و خاصة الله في خلقه» کساني که بندگان خاص خدا هستند. که البته در بعضي روايات داريم اين سبقت، سبقت در عالم ميثاق بوده است. آنجايي که آتشي برافروخته شده و گفتند که وارد اين آتش بشويد، کساني که در بندگي خدا سبقت گرفتند، وارد آتش شدند و آتش بر آنها گلستان شد، وجود مقدس نبي اکرم، اهل بيت، تابعين و شيعيان حضرت بودند که سبقت گرفتند. اينها «السابقون» مي شوند، که انبياء تبعيت از رسول اکرم کردند و جزو شيعيان پيامبر هستند. انبياء به دنبال نبي اکرم در آتش رفتند و بعد «اولئک المقربون» شدند. و در مقام بندگي از آن عالم سبقت گرفتند و به مقام قرب رسيدند، بعد حضرت فرمودند: خدا در اين اهل سبقت پنج روح قرار داده است. اينها در ورود به محيط توحيد و بندگي سبقت گرفتند و بلا و سختي ها را خريدند که ظاهر اين آتش بلا بود هرچند باطنش رحمت خدا بود.
اما اين پنج روح اول «روح القُدُس» است که همه معرفت شان به روح القدس برمي گردد که «و به عرف الاشياء» و نيز مويد به «روح الايمان» هستند که شعبه اي از روح الايمان در همه سابقون وجود دارد. خود روح الايمان نبي اکرم است. حقيقت روح الايمان باطن وجود حضرت است که «و به خاف الله عزوجل» اگر خوف خدا در قلوب سابقون و انبيا است بواسطه روح الايمان در مدار نگه داشته مي شوند. و نيز در آنها «روح القوه» است که مويد به روح القوه هستند و بواسطه آن قدرت بر طاعت دارند. تمام قدرت طاعت در روح القوه است. و نيز «ايدهم بروح الشهوه» يه روحي است که بواسطه آن اشتها به اطاعت و بندگي دارند و کراهت از معصيت دارند. و نيز «روح المَدرَج» هم هست که «به يذهب الناس و يجيئون» که در همه انسان ها وجود دارد و رفت و آمد و کارهاي عادي و بطور کلي زندگي شان با اين روح مي گذرد. اما در مومنين که اصحاب الميمنه هستند، چهار روح وجود دارد و روح القدس ديگر نيست ولي در اصحاب المشئمه که دنبال انبياء نيستند، فقط روح المدرج است. يعني تفاوت اين دسته ها در درجات حيات است.
سرچشمه کلمه حيات وجود مقدس نبي اکرم و اهل بيت شان است. سابقون کساني هستند که سبقت بسوي رسول اکرم و اهل بيت مي گيرند و درجاتي ازحيات طيبه رسول اکرم در وجودشان جريان پيدا مي کند. انبياء در سبقت به سوي رسول اکرم بر امم خودشان سبقت ميگيرند، لذا در آنها روح القدس هم جريان پيدا ميکند و مويد به روح القدس مي شوند. يعني آن شعبه از روح رسول اکرم هم در وجودشان است. آنها که جز سابقون نيستند ولي مومنين هستند، آن شعبه از روح نبي اکرم آنها را تائيد نمي کند و فقط مويد به چهار قوه از قواي نبي اکرم هستند. کفار هم فقط روح المدرج دارن؛ فقط مي خورند و مي آشامند.
منبع:آقای سید محمد مهدی میرباقری،برنامه سمت خدا
___________________
«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ لُقْمَانَ وَ حِکْمَتِهِ الَّتِی ذَکَرَهَا اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ، فَقَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا أُوتِیَ لُقْمَانُ الْحِکْمَةَ بِحَسَبٍ وَ لَا مَالٍ وَ لَا أَهْلٍ وَ لَا بَسْطٍ فِی جِسْمٍ وَ لَا جَمَالٍ وَ لَکِنَّهُ کَانَ رَجُلًا قَوِیّاً فِی أَمْرِ اللَّهِ مُتَوَرِّعاً فِی اللَّه ... وَ یَعْتَبِرُ وَ یَتَعَلَّمُ مَا یَغْلِبُ بِهِ نَفْسَهُ وَ یُجَاهِدُ بِهِ هَوَاه ُوَ یَحْتَرِزُ بِهِ مِنَ الشَّیْطَانِ فَکَانَ یُدَاوِی قَلْبَهُ بِالْفِکْرِ وَ یُدَاوِی نَفْسَهُ بِالْعِبَرِ- وَ کَانَ لَا یَظْعَنُ إِلَّا فِیمَا یَنْفَعُهُ- فَبِذَلِکَ أُوتِیَ الْحِکْمَةَ وَ مُنِحَ الْعِصْمَةَ »
از امام صادق(ع) پرسیدند: چرا خدا به لقمان حکمت داد و چرا این قدر آدم ارزشمندی شد؟ امام صادق(ع) در پاسخ، ابتدا به شیوه زندگی و برخی رفتارهای خوب لقمان اشاره میکنند و بعد میفرماید: لقمان کسی بود که فکر میکرد و عبرت میگرفت و علم مبارزه با هوای نفس را آموزش میدید تا به وسیله آن بر هوای نفس خود غلبه کند و با نفس خود مجاهده کند و و خودش را از شرّ شیطان محافظت کند.. به همین دلیل بود که خداوند به لقمان حکمت و عصمت داد.
منبع حدیث: کتاب شریف تفسیر قمی،جلد۲،صفحه۱۶۲
نکته مهمي که در اين روايت ديده ميشود، اين است که خداوند گذشته از حکمت، عصمت را نيز به او داد. اين روايت ظاهراً بيانگر اين است که خداوند متعال روحالقدس يا درجهاي از آن را که منشأ عصمت انبياء و ائمه(ع) است، به لقمان داده است؛ اما نبوت و رسالت و امامت را به او نداده است. از اين رو لقمان در همان محدوده وجدان روحالقدس، معصوم از خطا بود و از همين جاست که سخنان او حکمت خوانده ميشود؛ زيرا از استعمالات لغت و آيات و احاديث روشن ميشود که حکمت، دانش معصوم و خطاناپذير است.
منبع:آقای رضا برنجکار، مقاله مفهوم حکمت در قرآن کریم و حدیث
___________________
در قرآن کریم چهار مرتبه واژه روحالقدس به کار رفته که سه بار آن، مربوط به حضرت عیسی(ع) است. در همین راستا خداوند در آیه شریفه ۲۵۳ سوره مبارکه بقره میفرماید:
«وَ آتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»
همچنین در آیه شریفه ۱۱۰ سوره مبارکه مائده میفرماید:
«یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتی عَلَیْکَ وَ عَلی والِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً»،
در اینجا باید به این نکته تأکید کرد که حضرت عیسی(ع) و مادرشان حضرت مریم(س) توسط روحالقدس تأیید شدند، در واقع به دلیل تأیید روحالقدس است که آن معجزه رخ میدهد و حضرت مریم(س) بدون اینکه همسری داشته باشد، فرزندی را به دنیا میآورد. همچنین حضرت عیسی (ع) به برکت همین تأیید، توانهایی برایش ایجاد شد که از جمله آن توانها، بدون پدر به دنیا آمدن و سخن گفتن ایشان در گهواره با مردم است، همچنین ایشان در هنگام پیری هم با مردم سخن میگوید، منظور از سخن گفتن ایشان در دوران پیری ـ براساس اسناد و روایت ـ سخن گفتن پیش از دوران ظهور است.
در همین راستا، خداوند در آیه ۱۵۹ شریفه سوره مبارکه نساء میفرماید:
«وَ إِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ»،
این یعنی تمام اهل کتاب پیش از مرگ حضرت عیسی (ع) به او ایمان میآورند و پشت سر او قرار میگیرند تا اینکه عیسی (ع) آنها را به امام زمان (عج) ملحق میکند، این کار عیسی (ع) در راستای نصرت امام عصر(عج) است، اهل کتاب به وسیله عیسی(ع) جذب و در نتیجه شیعه میشوند، کاری که حضرت عیسی (ع) در این موقعیت انجام میدهد، کاری بس بزرگ است و از عهدۀ کسی بر نمیآید و این، اهمیت و عظمت کار عیسی (ع) را نشان میدهد.
خداوند عیسی (ع) را زنده نگه داشت، چراکه قرار بود سالها بعد کار بزرگی انجام دهد، این کار نیاز به دمِ عیسی دارد، آن هم عیسیای که بیش از ۲۰۰۰ سال است تحت تعلیم و تربیت الهی قرار دارد و از آنجایی که خداوند کار عبثی انجام نمیدهد، قطعاً این امر برای هدف خاصی بوده که آن، نصرت و یاری امام زمان (عج) در دوران آخرالزمان با گرویدن اهل کتاب به تشیع است و حتی بر اساس اسناد، حضرت عیسی (ع) قبل از مرگ و در فضای آخرالزمان به زمین باز خواهند گشت.
خداوند در آیه شریفه ۳۰ سوره مبارکه مریم میفرماید:
«إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا»،
عطا و فهم کتاب و حکمت به حضرت عیسی (ع) به تأیید روح القدس فراهم شد، حضرت عیسی(ع) در اینجا خود را عبد و نبّی معرفی میکند که در همان دوران کودکی و در گهواره کتاب به او عطا شده، پس نتیجه میگیریم که او قدرت درک عطای کتاب را حتی در دوران کودکی نیز داشته که این برخاسته از تأیید روح القدس است. مشابه این موضوع را در آیه شریفه ۱۰۰ سوره مائده داریم:
«وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ ... »،
یکی از تأثیرات تأیید روح القدس، عطا و درک کتاب، حکمت، تورات و انجیل است، پس با تأیید روح القدس توان درک انسان افزایش مییابد.
همچنین معجزات عیسی(ع) اعم از حیات بخشیدن و زنده کردن مردگان، از گِل پرنده ایجاد کردن، شفا دادن نابینا، خبر دادن از غیب و ... همگی برگرفته از تأیید روح القدس است، به عبارت دیگر، تأیید روح القدس توانهایی را در وجود حضرت عیسی (ع) ایجاد کرد که به موجب آن، میتوانست کارهای مختلفی را انجام دهد، بنابراین اگر حضرت عیسی(ع) توانست در گهواره سخن بگوید و اگر تاکنون حدود ۲۰۰۰ سال عمر کرده و اگر میتواند پیش از دوران ظهور نیز با مردم سخن بگوید باز هم به خاطر تأیید روح القدس است. حضرت عیسی (ع) ۲۰۰۰ سال پیش میتوانست مرده زنده کند، خبر از غیب بدهد و ...، اما حضرت عیسی (ع) قرار است تمام اهل کتاب را شیعه و پیرو امام عصر (عج) کند.
بر اساس روایات، تمام انبیاء و اولیای الهی به تأیید روح القدس رسیدهاند و اصلاً با معرفت به ایشان به مقام نبوّت رسیدهاند. خداوند در آیه شریفه ۳۵ سوره مبارکه احقاف میفرماید:
«...أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ ...»،
امام باقر(ع) دربارۀ علت نامیده شدن این انبیا به «اولواالعزم» میفرماید:
«فَثَبَتَتِ الْعَزِیمَةُ لِهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ فِی الْمَهْدِی»، (کافی،ج۲، ص۸)
مقوله اولواالعزمی به خاطر امام مهدی(عج) در این پنج نفر ثبت شد و ایشان به خاطر امام عصر (عج)، «اولواالعزم من الرسل» نامیده شدند.
پس تمام انبیاء به یاری اهل بیت(ع) عزم داشتند ـ برخی کمتر و برخی بیشتر ـ این عزم در رسولان بیشتر و در اولواالعزم من الرسل(ع) نسبت به رسولان نیز بیشتر بوده است، در میان آنها نیز حضرت عیسی(ع) بیشترین عزم را داشته و این عزم را با تأیید روح القدس به دست آورده، شاید به همین خاطر باشد که از میان چهار آیهای که دربارۀ روحالقدس در قرآن به کار رفته، سه آیه به طور خاص درباره حضرت عیسی (ع) است، به نظر میرسد او بیشترین بهره را از وجود روحالقدس برده است. وجه مشترکات تمام انبیای اولواالعزم یاری و نصرت اهلبیت (علیهمالسلام) بوده است. بر اساس روایات برخی از انبیاء در دوران ظهور امام عصر(عج) رجعت خواهند کرد و توانهایشان را برای یاری حضرت مهدی (ع) بکار خواهند گرفت.
بنابراین میتوان معجزات انبیای اولوالعزم را مانند حضرت موسی(ع) در تبدیل عصا به مار، شکافتن دریا و ... همگی با تأیید روحالقدس دانست.
خداوند در آیه شریفه ۱۰۲ سوره مبارکه نحل میفرماید:
«قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ»،
بگو: «آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده، تا کسانی را که ایمان آوردهاند استوار کند و برای مسلمانان هدایت و بشارتی است».
با توجه به این فراز قرآن ما نیز میتوانیم از روح القدس همچون انبیاء بهرهمند شویم. به عنوان مثال، در روایات آمده است که وقتی «دعبل خزایی» شروع به خواندن اشعاری در وصف خاندان عصمت و طهارت(ع) کرد، هنگامی که دعبل این ابیات را در محضر امام رضا(ع) خواند، امام بسیار گریستند و سپس به دعبل فرمود:
«یا خزاعی نطق روح القدس علی لسانک بهذین البیتین»
«ای دعبل خزاعی این روح القدس بود که این دو بیت را بر زبان تو جاری کرد.»
این نشان از تأثیرگذاری روح القدس در سطوح مختلف بر مومنان است. اگر ما نیز به تأیید روح القدس برسیم، وجه مشترکی را با انبیاء پیدا میکنیم که آن ایجاد توانهایی برای نصرت و یاری اهلبیت(ع) است، همچنانکه وقتی دعبل خزایی در محضر امام رضا(ع) شعرخوانی کرد، امام رضا(ع) فرمود:
«یَا دِعْبِلُ مَرْحَباً بِنَاصِرِنَابِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ» (بحارالأنوار، ج۴۵، ص۲۴۲)
آفرین به کسی که ما را نصرت میکند، در واقع دعبل توانست با اشعارش امام رضا(ع) و اهل بیت(ع) را یاری کند. تمام کسانی که خدمتگزار آستان اهل بیت(ع) هستند، به تأیید روح القدس میرسند و تا زمانی که کسی این تأیید را دریافت نکند، توفیق خدمتگزاری نخواهد داشت. در واقع تمام کسانی که به تأیید روح القدس رسیده باشند ـ از کمترین اندازه تا بیشترین اندازه ـ توان یاری امام(ع) را دارند و تفاوت فقط به میزان بهرهگیری از روح القدس است. حال که میتوانیم با عملکردمان اهل بیت(ع) را نصرت کنیم، برای اینکه بتوانیم این نصرت را افزایش دهیم باید درصدد بهرهمندی بیشتر از روحالقدس باشیم تا توانمان بیشتر و توفیق خدمتگزاری بیشتری را داشته باشیم.
بر اساس روایات اهلبیت(ع) میتوان به صراحت اعلام کرد که منظور از روح القدس «حضرت زهراء(س)» است، در تأیید این سخن به روایاتی در این باره اشاره میکنیم:
ـ امام صادق(ع) ذیل آیۀ «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ»، میفرماید:
«[لَیْلَةُ اَلْقَدْرِ] خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ یَعْنِی فَاطِمَةَ ... وَ اَلرُّوحُ رُوحُ اَلْقُدُسِ وَ هِیَ فَاطِمَةُ»،
منظور از «الروح» و «روح القدس» حضرت فاطمه زهراء(س) است (بحارالأنوار ج۲۵ ص۹۷).
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، «اللیلة» فاطمة و «القدر» الله، فمن عرف فاطمة حق معرفتها، فقد أدرک لیلةالقدر»، منظور از «اللیلة»، فاطمه(س) و منظور از «الْقَدْر»، خداوند است،
پس هر کس معرفت به حضرت زهرا (س) پیدا کند، آنگونه که حق آنست، به درستی که شب قدر را درک کرده است (تفسیر فرات کوفی ص۵۸۱).
ـ «و الروح روح القدس و هو فی فاطمة» (تأویل الآیات الظاهره ص۷۹۱).
ـ إنّ فاطمةَ (س) هی لیلةُ المبارکه فی القُرآن»، به درستی که فاطمه(س) همان «لیلة مبارکه» است که در قرآن آمده است. (کافی ج۲، ص۳۸۸، ح۴).
بنابراین اینکه انبیاء(ع) و در رأس آنان اولواالعزم من الرسل(ع) و در رأس آن حضرت عیسی(ع) مورد تأیید روح القدس قرار گرفتند، در واقع یعنی مورد تأیید حضرت زهراء(س) قرار گرفتند و به تربیتهای فاطمی مفتخر شدند.
روح القدس یا همان حضرت زهراء(س) زمانی ما را تأیید میکند که قصد و نیت نصرت اهل بیت(ع) را داشته باشیم، حال اگر میخواهیم از تأیید بیشتری بهرهمند شویم، باید سعی کنیم میل به نصرت و یاری اهل بیت(ع) را بیشتر در خود تقویت و نیّات خود را اصلاح کنیم، در واقع هر کسی توانسته این تأیید را دریافت کند، یعنی میل و علاقه به نصرت و یاری امام (ع) داشته است.
خداوند در آیه شریفه ۱۱۰ سوره مبارکه مائده فرمود:
« وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ ... »،
یکی از تأثیرات تأیید روح القدس، درک بیشتر کتاب، حکمت، تورات و انجیل است، پس با تأیید روح القدس توان درک انسان افزایش مییابد، ما با استفاده از تأیید روح القدس میتوانیم جهت اصلاح میل و نیّتمان برای نصرت امام (ع) استفاده کنیم. پس میتوان چنین نتیجه گرفت که حضرت مریم (س) علاقهمند به نصرت امام زمان بوده و دلیل بر این سخن این است که حضرت زهراء(س) او را مورد تأیید قرار داد و توانست بدون همسر، عیسی (ع) را به دنیا بیاورد، همچنین عیسی (ع) نیز علاقهمند به نصرت امام زمان (عج) بوده، چراکه آنقدر مورد تأیید حضرت زهراء(س) قرار گرفته که خداوند عمری ۲۰۰۰ ساله به او عطا کرده تا بیشتر بتواند امام (ع) را نصرت کند.
بنابراین شایسته است از خدا بخواهیم زندگیمان را در مسیر نصرت اهل بیت(ع) قرار دهد و در این مسیر از حضرت زهراء (س) بسیار کمک بگیریم. ما میتوانیم برای استجابت بسیاری از خواستههایمان از فاطمۀ زهراء(س) کمک بگیریم، اما به میزان ظرفی که به درِ خانۀ آن حضرت میبریم، پاسخ دریافت میکنیم، اما اگر وقتی دامنۀ خواستهمان را وسعت دهیم، مثلاً نصرت امام (ع) را بخواهیم، قطعاً بهرۀ بیشتری را خواهیم برد.
خداوند در آیه شریقه ۱۰۲ سوره مبارکه نحل میفرماید:
«قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ»،
بر اساس این آیه، خداوند گاهی اوقات روح القدس را تنزّل میدهد و به عبارتی آن را بیشتر در دسترس مومنان قرار میدهد، حتی میتوان گفت هرچه به سمت آینده پیش میرویم،خدا با برپا کردن صحنههای مختلف، سهولت بهرهمندی ما را از روح القدس بیشتر فراهم میکند .
در حقیقت از آنجایی که در فضای آخرالزمان صحبت از یاری حضرت مهدی (عج) میشود و چون یاری ایشان به تأیید روح القدس نیاز دارد، پس در دوران آخرالزمان حضرت زهراء(س) بیشتر جلوه میکند.
منبع: آقای محمود ابوالقاسمی، در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک ، مهدویت
برچسبها: محمد مهدی میرباقری , رضا برنجکار
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه ۶ سوره مبارکه لقمان :
«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللّه بِغَيْرِ عِلْم وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ
و بعضی از مردم سخنان بيهوده را میخرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آيات الهی را به استهزا گيرند; برای آنان عذابی خواركننده است!»
صدق الله العلی العظیم
___________________
سرگرمى بآلات موسيقى
پانزدهم از گناهانى كه به كبيره بودنش تصريح شده، سرگرمى بآلات موسيقى و نواختن انواع سازها مانند تار و كمانچه و پيانو و طنبور و نظائر آن يا گوش دادن به آنها است ، چنانچه در روايت فضل بن شاذان از حضرت امام رضا(ع)در ضمن شمارۀ كبائر مىفرمايد:«و الاشتغال بالملاهى».
و باتفاق جميع فقهاء ساختن و خريد و فروش آلات لهو و معاملهاش باطل است و مانند آلات قمار،نگهداريش نيز حرام و از بين بردنش واجب است .
چنانچه در ضمن حديث مفصلى كه در كتاب تحف العقول از حضرت امام صادق(ع)نقل مىكند و همچنين شيخ حر عاملى در فصول المهمه روايت مىكند كه حضرت فرمود:
«صنعتى را كه هيچ جهت حلالى در آن نباشد و جز شر و فساد چيزى بر آن مترتب نيست مانند بربط(آلت موسيقى است شبيه عود كه با آن مىنوازند)و مانند مزمارها(نى)و شطرنج و هر آلت و وسيلۀ لهوى و صليب نصارا و بتها و هرچه شبيه اينها باشد پس ياد دادن و ياد گرفتن و عمل كردن بآن و اجرت گرفتن بر آن و جميع تصرفات در آن حرام است . »
موسيقى و اخبار اهلبيت(ع)
و اخبار وارده در حرمت استعمال آلات لهو بسيار است از آن جمله از حضرت امام صادق(ع)است كه پيغمبر اكرم(ص)فرمود:
«شما را از رقص كردن و نواختن در نى و بربطها و طبلها نهى مىكنم .»
و نيز فرمود :
«خداى تعالى مرا براى رحمت بر عالميان فرستاد و براى اينكه برطرف سازم و باطل كنم سازها و نايها و آنچه عادت اهل جاهليت بود و بتها و ازلام ايشان را . »
و نيز از حضرت امام صادق(ع)مرويست كه فرمود:
«كسى كه خداى تعالى باو نعمتى دهد و در وقت آن نعمت(مزمار)آلت موسيقى حاضر كند كفران آن نعمت كرده .»
موسيقى نفاق مىآورد و غيرت را مىبرد
و نيز فرمود:«استعمال عود يا گوش دادن بآن نفاق را در دل مىروياند چنانچه آب سبزه را مىروياند .»
و نيز فرمود:
«كسى كه چهل روز در خانهاش بربط نوازند و مردمان بر او وارد شوند شيطان اعضاى خود را بتمام اعضاى بدنش مس مىنمايد،پس غيرت از آن مرد برطرف مىشود تا به حدى كه با زنانش اگر فعل قبيحى كنند بدش نمىآيد و در حديث ديگر فرمود، صفت حياء از او گرفته مىشود و هرچه بگويد و هرچه باو بگويند پروائى ندارد. »
چنانچه مشاهد و محسوس است كسانى كه شبانه روز در خانههايشان توسط راديو، موسيقى نواخته مىشود نوعا بىحياء و بىغيرتند.
از آنچه شنيده شده پرسيده مىشود
مسعدة بن زياد گفت در مجلس حضرت امام صادق(ع)بودم كه مردى به آن حضرت گفت:وقتى كه در منزل بمستراح مىروم كنيزان همسايهام مشغول خوانندگى و نوازندگى هستند و گاهى من بيشتر توقف مىكنم كه آواز آنها را بيشتر بشنوم.
حضرت فرمود:«استماع لهو را ترك كن.»
آن مرد گفت:اى مولاى من،من كه به مجلس آنها نرفتم فقط صداى آوازى را مىشنوم،حضرت فرمود:«آيا نخواندهاى آيۀ قرآن را،بدرستى كه گوش و چشم و دل،در قيامت از آنچه شنيده و ديده و اعتقاد پيدا كرده،پرسيده مىشود؟ » .آن مرد گفت:اين آيه را در نظر نداشتم و از عمل خود پشيمانم و ديگر چنين عملى نخواهم كرد و از گذشتۀ خود توبه مىكنم و از خداى خود آمرزش مىطلبم.
حضرت فرمود:«برخيز و غسل توبه كن و هرچه بخواهى نماز بخوان زيرا مداومت بر گناه بزرگىمىكردى،چه بسيار حالت بد بود اگر با اين حال مىمردى خداى را سپاسگزار باش كه پيش از مرگ آگاه شدى و از او بخواه كه هرچه بآن خشنود نيست توفيق توبه دهد زيرا هرچه خدا بآن راضى نيست جز بد نمىباشد و كار زشت را به اهلش واگذار،زيرا هر چيزى اهلى دارد .»
موسيقى بركت را مىبرد
حضرت امير المؤمنين(ع)فرمود:«ملائكه بخانهاى كه در آن شراب،يا آلات قمار يا ساز باشد داخل نمىشوند و دعاى اهل آن خانه مستجاب نمىشود و بركت از آنها برداشته مىشود» .
حضرت امام رضا(ع)فرمود:«گوش دادن به تارهای موسيقى از گناهان كبيره است».
{آلات موسیقی شامل تار:(سازهای زهی)
تار، سنتور،سه تار،گیتار،ویالون،عود،قانون،کمانچه،تنبور و ...}

با روى سياه محشور مىشود
پيغمبر اكرم(ص)فرمود:«روز قيامت صاحب طنبور با روى سياه محشور مىشود و بدستش طنبورى از آتش است و بالاى سرش هفتاد هزار ملائكۀ عذاب است كه بدست هركدام عمودى از آتش بوده و بر سر و صورتش ميزنند و صاحب غناء محشور مىشود درحالىكه كور و كر و گنگ است و حشر زنا كار و دارندۀ آلات موسيقى هم همين است(يعنى آنها هم كور و كر و گنگ وارد محشر مىشوند).»
چهل روز با آلات موسيقى
حضرت امام رضا(ع)فرمود:«كسى كه چهل روز در خانهاش آلات لهو يا آلات قمار باشد گرفتار خشم الهى است و اگر در اين مدت بميرد فاجر و فاسق از دنيا رفته و جايش دوزخ است و بد جايگاهى است . »
موسيقى علنى در آخر الزمان
ضمن روايتى كه دربارۀ نشانههاى آخر الزمان است مىفرمايد:
«آلات لهو نواخته مىگردد و يك نفر نيست كه نهى از منكر كند و كسى جرأت بر نهى آن نمىكند(چنانچه در اين زمان مشاهده مىشود در خيابانها و بازارها و مغازهها و خانهها بصداى بلند موسيقى نواخته مىشود و كسى هم جرأت نهى ندارد) و نيز در شريفترين مكانها يعنى مكۀ معظمه و مدينۀ منوره،علنا آلات لهو نواخته مىشود. »
از آنچه ذكر شد كبيره بودن اين گناه و سختى عذاب آن دانسته گرديد.
منبع: کتاب شریف گناهان کبیره تالیف آقای دستغیب ره ، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
___________________
نظر حضرتعالی در مورد موسیقی چیست و چه نوع موسیقی اشکال ندارد؟
جواب: همه انواع موسیقی حرام است. و اللّه العالم.
بشهادت تاریخ و علماء علم الاجتماع گرایش جامعه به لهو و لعب و طرب و خوشگذرانی و کارهای مهیّج شهوات و بازیهای لغو فی حدّ نفسه خطرناک و موجب سقوط اجتماع و مانع از توجّه به امور اصیله و اصلیهای است که برای تمدّن و ترقّی هر قوم لازم است اشتغال به ملاهی اگر فقط فی الجمله هم آزاد باشد برای اینکه فرهنگ کار و ابتکار و سعی و تلاش یک جامعه را ضعیف سازد کافی است و خود بخود اگر جهات بازدارنده، مثل تعالیم مذهبی نباشد گسترش پیدا میکند و کار بسیار خطرناک اینست که از این برنامهها ترویج شود و به اشخاص در این عرصههای نوازندگی یا خوانندگی و بازیهایی مثل شطرنج جایزه و امتیازات داده شود و این ترویجات در برنامههای فرهنگی قرار بگیرد
تاریخ به ما نشان میدهد که در هر ملّت این جریان و رغبت به این امور شیوع یافت آن ملّت رو بزوال و انحطاط میگذارد وقتی یک کشاورز و یک صنعتگر و یک کارگر یا آموزگار که در روستا با تحمّل ناملائمات بسیار به شغل خود مشغول است ببیند که شطرنجبازها جوائزی دریافت میدارند بجای آن مشاغل پرزحمت و مرارت به شطرنج و بازیهای دیگر علاقهمند میشوند که هم بازی و سرگرمی و اقناع جنبههای نفسانی است و هم مشمول تشویقات و جوائز و شرکت در مسابقات آنچنانی است ما مسلمانها باید از تاریخ اندلس (اسپانیا) اسلامی عبرت بگیریم کشوری که بوسیله طارق بن زیاد غلام موسی بن نصیر یکی از شیعیان اهل بیت علیهم السلام فتح شد و به آن تمدن بزرگ رسید در اثر شیوع لهو و لعب آن عزّتی که در اثر خودسازی اسلامی و تجنّب از ملاهی داشتند مبدّل به ذلّت شد و دشمن از طریق فتح باب مجالس لهو و طرب و فحشاء و خوانندگی و نوازندگی و محافل عیش و عشرت وارد عمل شد و همت و عزائم و غیرت و مردانگی جامعه را سست و آنان را برای قبول نفوذ دشمن در ابعاد مختلف آماده کرد و موجب شد که تمدّن اسلامی در آن منطقه پایمال غفلت و اشتغال بملاهی و بیتفاوتی آنها نسبت به مجد و عزّت و استقلال اسلامی گردد بهر حال ترویج از این برنامهها و ترغیب جوانان از دختر و پسر به نوازندگی و آموزش دادن و آموختن استفاده از انواع آلات لهو و طرب و تأسیس اماکنی بنام هنرسرا یا فرهنگسرا و به صحنه آوردن زنان و مردان بنام همخوانی و غیره همه خلاف مصلحت یک جامعه رشید و ترقیخواه مثل جامعه بزرگ ماست که بر اساس الهام از تعالیم اسلام این انقلاب بزرگ را بوجود آورد و جهان را به اسلام و کارسازی تعالیم آن متوجه کرده است و میخواهد در میدان علم و صنعت و قدرت با اتکاء به اخلاق در برابر دشمنان قوی پنجه استقامت کند و مواضع انسانی و استقلال خود را بیش از پیش محکم و استوار سازد آوردن این برنامهها در متن اهداف بعض مؤسسات و ترویج از به اصطلاح هنرمندان و بزرگداشت کسانی که در این معاصی در گذشته و حال عمر خود را ضایع کردهاند اشتباه است و محصول آن انحطاط اخلاقی و بازداشتن جوانان با استعداد از تحصیل علوم و صنایع میباشد
منبع:آقای لطف الله صافی گلپایگانی
___________________
شکستن وسایل موسیقى
۶۳۳۶- حکم وسایل طرب و استفاده و خریدوفروش و ساختن و تعلیم و تعلم آنها از قبیل تار، سه تار، سنتور، تنبور، قانون، قیچک، کمانچه، نى، تنبک، دف، پیانو، ویولون، ویلا، کلارینت، فلوت، هورن، ترومپت، و سازهاى کوبهاى، چه صورتى دارد و خانهها و مؤسسات و اشتغال و درآمد از این راه چه حکمى دارد؟ شکستن آنها ضمانآور است یا خیر؟
ج. چون وسایل ذکر شده، ابزار و آلات ویژه لهو مىباشند اشتغال و درآمد آنها و کلّ امور مذکور حرام است و از بین بردن صورت و شکل ظاهرى آنها واجب است و در این خصوص ضمانى ندارد.
منبع:استفتائات آقای بهجت (ره)
ورع ورزی چیست؟
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: ورع و تقوا
برچسبها: لطف الله صافی گلپایگانی , محمد تقی بهجت , عبدالحسین دستغیب
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیات شریفه ۲ و ۳ سوره مبارکه عنکبوت
« أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لايُفْتَنُونَ
آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها میشوند و آزمايش نخواهند شد؟!
وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ
ما كسانی را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينها را نيز امتحان میكنيم); تا خداوند كسانی را
كه راست میگويند و كسانی را كه دروغ میگويند مشخص سازد. »
صدق الله العلی العظیم
___________________
امتحان الهى و تمييز مؤمنان خالص و واقعى
دوران غيبت، دورانى پر از آشوبها و فتنههاى گوناگون است و هرچه زمان پيش مىرود و به ويژه به پايان غيبت نزديك مىشود فتنهها و زمينههاى ضلالت فزونى مىيابد. از سوى ديگر امام زمان را هنگام ظهور بايد ياورانى يارى كنند كه از ايمانى خالص و واقعى بهرهمند باشند و چون در دوران غيبت، هر لحظه امكان ظهور وجود دارد، پس همواره بايد صف مؤمنان و ياران حقيقى حضرتش از كسانى كه تنها ادعاى ايمان و پيروى از امام را دارند، متمايز شود و در سنت تغييرناپذير پروردگار، تمييز اين دو گروه از هم به وسيلۀ انواع امتحانات الهى صورت مىگيرد. از اين رو يكى ديگر از حكمتهاى غيبت حضرت مهدى (عج) متمايز ساختن شيعيان حقيقى از غير آنان به وسيلۀ امتحانات گوناگون الهى معرفى شده است.
بر اساس احاديث معصومان(عليهم السلام) ، امتحانات دوران غيبت چنان سخت است كه در پايان كار و هنگام ظهور، تنها عدۀ اندكى بر دين و ايمان راستين و اعتقاد به امامت آن حضرت، ثابت و راسخ باقى مىمانند و لياقت يارى و سربازى او را مىيابند. در برخى از اين احاديث از اين امتحانات دشوار به «غربال شدن» - و آن هم به صورت پىدرپى - تعبير شده است تا افراد ناخالص جدا شوند و مؤمنان خالص و حقيقى، كه تعدادشان هم بسيار كم است، باقى بمانند . دشوارى امتحانات الهى در زمان غيبت - كه هرچه به ظهور نزديكتر مىشود، دشوارتر مىگردد - به اندازهاى است كه عدۀ بسيار زيادى كه مؤمن، موحد و شيعه بودهاند، گاه فقط ظرف يك روز از دين، اسلام و تشيع خارج مىشوند .
منبع: جزوه شریف کلام و عقاید ۴، تالیف آقای افضلی، مرکز آموزش الکترونیکی دانشگاه قرآن کریم و حدیث
___________________
امام على عليه السلام فرمود:
«هان! آزمايش و فتنهتان،همچون روزى كه خداوند،پيامبر خود صلى الله عليه و آله را برانگيخت،برگشته است.سوگند به آن كه او را به حق مبعوث كرد،هر آينه چنان درهم آميخته و چنانغربال و...شويد كه آنكهپاييناست رو آيد و آن كه در زبَر است به زير در شود و پيشىجويندگانى كه عقب ماندهاند پيشى گيرند و پيشىگيرندگانى كه جلو افتادهاند عقب مانند. »
امام صادق عليه السلام:« نه به خدا،آنچه بدان چشم مىكشيد واقع نشود،مگر آن گاه كه غربال شويد.نه به خدا،آنچه به سوى آن چشم مىكشيد واقع نشود،مگر آن گاه كه در بوتۀ آزمايش گداخته شويد.... »
امام صادق عليه السلام: «به خدا قسم كه در بوتۀ آزمايش گداخته مىشويد....
به خدا قسم كه از يكديگر متمايز مىشويد،به خدا قسم كهغربال مىشويد، چندان كه از شما جز اندكترين شمار باقى نماند...»
منبع: کتاب شریف میزان الحکمه، تالیف آقای محمد ری شهری ، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث
___________________
سوره مبارکه مائده ، آیه شریه ۱۱۹
قَالَ اللَّهُ هَٰذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
خداوند میگوید: «امروز، روزی است که راستی راستگویان، به آنها سود میبخشد؛ برای آنها باغهایی از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن میگذرد، و تا ابد، جاودانه در آن میمانند؛ هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند؛ این، رستگاری بزرگ است!»
صدق الله العلی العظیم
___________________
قدم صدق
قدم صدق، همان است که در سجده آخر زیارت عاشورا می خوانیم: «اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود؛ و ثبت لی قدم صدق ٍعندک مع الحسین واصحاب الحسین؛ الذین بذلوا مهجهم دون الحسین (علیه السلام)؛ خدایا! روزیم کن شفاعت امام حسین ع را در روزی که بر تو وارد می شوم؛ و قدم صدق را نزد خودت برایم تثبیت کن؛ با حسین و اصحاب حسین؛ همان کسانی که خون قلب خود را بذل کردند در کنار حسین ع. »
سیدالشهداء علیه السلام می فرماید:
«الناس عبید الدنیا؛ مردم بنده ی دنیا هستند. »
«و الدین لعب علی السنتهم؛
دین مثل آب دهان است بر زبان مردم».
می گویند دین داریم و اهل دین هستیم.
«فإذا مُحّسوا بالبلاء قلت دیانون ، آن موقعی که دچار امتحان می شوند و می خواهند پاک شوند و در کوره ی بلا می روند، دیندار خیلی کم است».
« قلت دیّان» یعنی آدم خیلی باید صادق باشد که بگوید ما تا آخر هستیم. یک نفر هی ادعا کند، ولی خیلی خود نشناس باشد.
آنکه حضرت یوسف علیه السلام است می فرماید: «و ما اُبرءُ نفسی؛ من اصلاً خودم را تبرئه نمی کنم». «ان النفسی لامارة بالسوء الا ما رحم ربی؛ نفس انسان حتما به بدی امر می کند؛ مگر این که پروردگارم رحم کند». یعنی در برابر هیچ یک از کشش های نفسانی مصون نیستم؛ نه در برابر کشش جنسی و شهوانی و کشش و جاذبه ی زلیخا. کشش لباس، مدرک تحصیلی، مقام، محبوبیت، شهرت، امور وهمی و خیالی و خیلی چیزهای دیگر، اصلا مصون نیستم. این ها انواع فتنه ها ست.
قدم صدق آن است که در لحظه ی عمل، فرار نکنی
گاهی انسان سال ها آرزوی شهادت می کند؛ اما لحظه ی شهادت که پیش می آید، فرار می کند.بنده ی خدایی نقل می کند: من دائماً دعا می کردم «یا لیتی کنت معکم فأفوز فوزاً عظیما ؛ ای امام حسین! کاش من با شما بودم و به فیض شهادت می رسیدم». می گفت: خیلی این حرف ها را می زدم. یک شب خواب دیدم عاشورا است و امام حسین (علیه السلام) به من گفت: بایست جلو و از من دفاع کن تا من نماز بخوانم. گفت: خیلی سختم بود؛ چون از جلو تیر می زدند. در اینجا هر کسی سعید نمی شود که بایستد جلوی امام و چندین تیر به او بزنند و او آنقدر مقاومت کند تا سیدالشهداء نمازش تمام شود. همه عمار نیستند. او با دل و جان ایستاده بود؛ اما ما تو رودربایستی می ایستیم.
می گفت: حضرت نماز را شروع کرد و دشمنان آمدند و تیر زدند؛ اما ما جا خالی می دادیم و تیرها می خورد به امام حسین ع. بعد از خواب بلند شدم و دیدم بابا این همه سال ما به امام حسین (علیه السلام) دروغ می گفتیم. ما حاضر نیستیم از خود بگذریم. وقت از خودگذشتن که می شود، همه صادق نیستند و «قدم صدق» ندارند.
چند هزار نفر با امام حسین بودند. امام حسین در طول مسیر مدینه تا کربلا، یک لشگر برای خود داشت. ده ها برابر این چیزی که در عاشورا بودند؛ ولی وقتی که حضرت آب پاکی را روی دست همه می ریزند و می فرماید: ما هیچکدام قرار نیست زنده بمانیم؛ اینجا همه کشته می شوند؛ خیلی ها رفتند. یک نفر به امام حسین (علیه السلام) گفت: برای شما چه فرقی می کند من باشم یا بروم؟ اگر کشته شوم، برای شما چه فایده ای دارد؟ خیلی ها آمدند و رفتند.
«قدم» این است که به «هل من ناصر» امروز امام، پاسخ مثبت بدهیم
ما در زیارت عاشورا به امام حسین می گوییم که می خواهیم با تو باشیم و به مقام تو و درجه ی تو در روز قیامت برسیم. «و اسئله أن یثبت لی عندکم قدم صدق و یبلغنی المقام المحمود؛ از خدا می خواهم که قدم صدق نزد شما را برایم تثبیت کند؛ و مرا به مقام محمود شما برساند». این خیلی حرف بزرگی است.
همچنین می خوانیم: «أن یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخرة؛ از خدا می خواهم که در دنیا و آخرت با شما باشم» امام حسین عليه السلام می گوید: اگر می خواهید با ما باشید، خودمان به شما گفتیم زیارت عاشورا بخوانید. خودمان گفتیم که از ما بخواهید تا با ما باشید. حالا بسم الله الرحمن الرحیم می خواهی با ما باشی یا نه؟ خودمان برایت کارت دعوت فرستادیم.
آیا واقعاً ما فکر می کنیم امام حسین (علیه السلام) سال 61 ﻫ. رفته توی بیابان هایی که داشته از مکه به کوفه می آمده و مثلاً رفته سراغ «زبیر» یا «بریر» یا «جعفر جوفی» یا کسان دیگر و بعضی آمدند و بعضی ها نیامدند و حالا همه چیز تمام شده؟ نه؛ امام حسین هنوز هم دارد می رود سراغ افراد. هنوز هم حضرت «هل من ناصر ینصرونی» می گوید. امام حسین ع امروز دارد از زبان امام عصر (عج) هل من ناصر می گوید. خودش فرموده در هر شبانه روز یکبار«هل من ناصر ینصرونی» می گویم. این یعنی امام حسین سراغ ما هم می آید. اگر کسی نمی آمد که زیارت عاشورا را به دست ما نمی دادند. این که زیارت عاشورا را دادند به دست ما یعنی چه؟ یعنی می گوید بسم الله الرحمن الرحیم؛ ببینم می توانی انتقام من را بگیری یا نه؟
وقتی می خوانیم «ان یرزقنی طلب ثارک؛ از خدا می خواهم روزیم کند که خونخواه تو باشم». یعنی هنوز انتقام خون حضرت گرفته نشده است. وقتثی می خوانیم: «ان یرزقنی طلب ثاری»؛ «ان یجعلنی معکم فی الدنیا والاخرة»؛ «ان یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله »؛ « اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد». ما این حرفها را در زیارت عاشورا با حضرت زدیم. پس امام حسین همین الآن هم دارد در خانه ی تک تک ما می آید. همانطور که امام عصر (عج) در خانه تک تک ما می آید .
منبع: بخشی از سخنرانی آقای محمد شجاعی
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک ، مهدویت
برچسبها: علی افضلی , محمد شجاعی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
حکیم کسی است که دارای ابزاری جهت هدایت مردم به خدا و توحید باشد. آن علم نورانی که عامل هدایت است، در واقع حکمت است، حکیم آن کسی است که به معرفت و به درایه الروایه رسیده باشد و ما هم باید حکیم شویم یعنی به معرفت رسیده و آن حقیقت علمی که در محضر امام است، به ما نیز عطا شود و همچنین سعی کنیم که این حکمت را به دیگران بیاموزانیم، یعنی از حکمت ما دیگران منتفع شوند. فطرتها را سیراب کرده با تحقق این مهم حکمت را بیان کنیم و مردم مسیرهای دیگر را رها میکنند و به دنبال امام (علیه السلام) حرکت میکنند. این که حضرت فرمود: «محاسن کلامنا» در آغاز باید عارف به محاسن کلامشان شویم و اگر کسی اهل درایت شود، آن محاسن کلام و زیباییها و لطافتهای کلام را درک کرد، حال میتواند آن لطافتها را به دیگران منتقل کند و تنها راه هدایت نیز همین است و هیچ راه دیگری وجود ندارد. یعنی اگر کسی خیال کند که میتواند با دست آوردهای بشری، مردم را به سوی خدا هدایت کند، این امر و این خیال به هیچ وجه امکان پذیر نیست؛ هر آن چه موجبات هدایت بوده است را خدای متعال به عبادش عطا نموده و آنچه خدای متعال به عباد و بندگانش عنایت نمود، به جامع و به طور کامل به معصومین نیز عطا نموده است، همانطور که در عالم ارواح، معلم تمامی انبیاء نبی اکرم اند، پس علم تمامی انبیاء نازله علم امام (علیه السلام) است و بنابراین انسان باید به معارف اهل بیت دست پیدا کند و حکیم شود و سپس این حکمت را به آن نفوسی که قابل اند و آماده اند، رسانده و اگر رساند، مردم راه حکمت را دنبال میکنند و به دنبال امام (علیه السلام) حرکت میکنند و این رهزنهایی که در سر راه هدایت بشر هستند کنار می روند.
عبودیت، شرط حصول حکمت
مشکل انسان این است که نه خود حکیم است و یا اگر حکیم باشد، این توان را ندارد که این حکمت را به دیگران دهد تا دیگران از حکمت او مرتفع شوند. زیرا لازمه این امر، تلاوت الروایه و نیز درایه الروایه است، تلاوتش همین است که انسان این علوم ظاهری را طی کند و ادبیات بخواند و علم الحدیث را فراگیرد و به طور مثال اگر شخصی علم اصول و فقه را بخواند! این همان تلاوت است و مقدمه تلاوت حدیث است. آن درایت، همان چیزی است که با تهذیب نفس و همچنین با تقوا به دست میآید. امام صادق (علیهالسلام) به عنوان بصری فرمودند: « فَاطلُبْ أَوَّلاً فِی نَفْسِكَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهُ»، بعد از اینکه مقام عبودیت را برای او توضیح دادند و به او فرمودند: «فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَى» خیال مکنید اگر به این مرتبه رسیده اید و این قدمها را برداشتید، دیگر به وادی توحید راه پیدا کرده اید و دیگر نیازی به ما ندارید! اینطور نیست، تازه می شوید جزء متقینی که «ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ»(بقره/۲) یعنی انوار قرآن به قلبتان می رسد، هدایت قرآن شما را دستگیری می کند و در درجات تقوا و قرب پیش می روید. بنابراین اگر انسان بخواهد عالمی مفید شود، باید بداند که علم آن چیزی است که در اختیار ائمه است و در جستجوی آن علم به دنبال دیگران نرود، چشمانش به دست و دهان دیگران و تحقیقات دیگران نباشد که حتماً دور می شود.
«إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُقِرُّ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ» این سه دسته میتوانند حقیقت علم ما را بفهمند و معتمد علم ما شوند و حملة کتاب الله و خزان علم الله اند و انسان باید علمشان را تحمل کند تا به او عطا کنند و بار علم را بر دارد؛ لذا حضرت فرمودند : لازمه فهماندن علم این است که یا باید پیغمبر مرسل یا ملک مقرب باشیم، که نیستیم و یا عبد ممتحن، یعنی بنده ای که امتحانها را پس داده است و در بندگی سرافراز شده است، باشیم. در آن وقت است که خدای متعال علم ائمه را به انسان عطا می کند .«وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقًا»(جن/۱۶) اگر انسان بر طریقت بندگی و تحمل بر درایت استقامت کرد، ما آنها را با علم امام سیرابشان و منتفع شان می کردیم. تمامی مراتب ایمان در علم امام است، لذا حضرت فرمودند:
«لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً يَقُولُ لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَانَ»
یعنی قلبشان را با ایمان سیراب میکردیم. ایمان در کلام امام است و علومی که نزد ائمه (علیهالسلام) موجود است، حکمت و ایمان است. اگر کسی به آن معارف رسید به درجات ایمان میرسد و «بالدرایات للروایات یعلو المومن الی اقصی درجات الایمان» درجات ایمان درجات معارف اهل بیت است و درجات علم امام است.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
___________________
عدم انطباق معناي حکمت ديني با برهان فلسفي
برخي دلايل اين سخن عبارتند از:
۱ـ برهان مصطلح به افراد خاصي اختصاص دارد که بتوانند مبادي برهان و شرايط اشکال اربعه قیاس منطقی را مراعات کنند؛ يعني افرادي که داراي ذهن قوي بوده و به مسائل نظري اشتغال دارند، در حالي که حکمت قرآن و حديث، براي همه انسانهاست و مصاديق بيان شده حکمت، براي همه انسانها قابل درک است. حتي اگر کساني در ابتدا آن را وجدان نکنند، با تذکر مذکران بسادگي متذکر معارف ميشوند.
بسياري از حکمتهاي نقلشده در قرآن کریم مثل نيکي به والدين، رعايت حقوق ديگران و تواضع، از احکام بديهي عقل عملي است و برخي ديگر مانند اقامه نماز، از معارف و احکامي است که خداوند براي ايمان آورندگان بيان ميکند.
۳ـ حکمت ديني، يا معارف و احکام بديهي عقل است يا معارف و احکامي که دين بيان ميکند، در حالي که احکامي که بوسيله برهان در فلسفه به اثبات ميرسد، مختص موارد نظري و مشکل و مورد اختلاف است؛ به نحوي که عقل بشري به نهايي و مستقلاً به کشف آنها مبادرت ميورزد و نتايج آن نيز معمولاً متفاوت بوده و از اين رو در اين موارد اختلاف نظر بسياري ديده ميشود.
۳ـ منبع اصلي حکمت در پارهاي موارد عقل فطري و بديهي و در بقيه موارد وحي الهي است. در حالي که در برهان فلسفي در همه موضوعات تنها عقل فلسفي و مقدمات ششگانه(اوليات، مشاهدات، فطريات، حدسيات، متواترات و مجربات) آن معتبر است.
۴ـ شرط دريافت بسياري از حکمتهاي ديني، اعمال صالحه و رعايت اصول اخلاقي و تصفيه نفس است، در حالي که شرط اقامه برهان، ذهن قوي و علم به شرايط اقامه برهان بوده و هر که ذهنقويتر داشت به برهان درست نزديکتر است.
۵ـ داشتن حکمت، حکيم را از رذايل اخلاقي منع ميکند، اما برهان فلسفي ربطي به عمل صالح و اخلاقي ندارد و مانع کردار ناپسند نيست.
۶ـ حکمت دانش خطاناپذير و مطابق با واقع، و واحد است. ولي اگر مراد از برهان، همين براهين موجود در فلسفههاي بشري باشد، در نحوه اقامه برهان و نتايج آن اختلاف بسياري ديده ميشود و اقوال متناقض نميتوانند همگي درست باشند، بنابراين برهان فلسفي از لحاظ کيفيت و نتيجه، قابل اختلاف بوده و خطا در آن راه دارد. امروزه از مواد ششگانه يقينيات، بيشتر، اوليات، يقيني و مطابق با واقع تلقي ميشود. البته مقدماتي مانند اصل اجتماع نقيضين، قطعاً مطابق با واقع و خطاناپذير است؛ اما براي اينکه برهان فلسفي در مسائل نظري و مشکل به نتيجه برسد، به مقدمات ديگري نيز نياز پيدا ميشود. گذشته از اينکه در سير از مقدمات به نتايج نيز احتمال خطا وجود دارد.
منبع:مقاله مفهوم حکمت در قرآن کریم و حدیث،تالیف آقای رضا برنجکار
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: محمد مهدی میرباقری , رضا برنجکار
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
يكى از دلايل اصلى ازدواج نكردن افراد،نگرانى از تأمين مخارج زندگى است.هرچه سطح زندگىها بالاتر مىرود،اين نگرانى،بيشتر مىشود و ميزان ازدواج،كاهش مىيابد.تنيدگى حاصل از ازدواج نكردن،از يك سو،و نگرانى و اضطراب از فقر از سوى ديگر،شرايط سخت و شكنندهاى را به وجود مىآورند و در نتيجه،بهداشت روانى فرد را به شدت،تهديد مىكنند.
خداوند متعال به طور مشخص،به مسئلۀ ازدواج پرداخته و تصريح كرده است كه اگر همسران تازه ازدواج كرده،فقير باشند،از فضل خودش آنان را بىنياز خواهد كرد:
«وَ أَنْكِحُوا الْأَيٰامىٰ مِنْكُمْ وَ الصّٰالِحِينَ مِنْ عِبٰادِكُمْ وَ إِمٰائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ.
دختران و پسرانِ بىهمسر و غلامان و كنيزان شايستهتان را به ازدواج درآوريد.اگر فقير باشند،خداوند آنان را از فضل خود،بىنياز مىسازد و خداوند،گشايشگر و داناست.»
پيامبر خدا(ص) با استناد به همين آيه،خطاب به كسانى كه به دليل ترس از فقر،ازدواج نمىكردند،مىفرمايد:
«مَنْ تَرَكَ التَّزْوِيجَ مَخَافَةَ الْعَيْلَةِ فَقَدْ أَسَاءَ ظَنَّهُ بِاللهِ(عزوجل)،إِنَّ اللهَ(عزوجل) يَقُولُ:إِن يكونُوا فُقَرآءَ يغنِهُم الله مِن فَضلِهِ.
هر كس ازدواج را به دليل ترس از تأمين خانواده،ترك كند،به تحقيق به خداوند(عزوجل) گمان بد برده است.خداوند(عزوجل) مىفرمايد:اگر فقير باشند،خداوند آنان را از فضل خود بىنياز مىسازد.»
بنا بر اين،چنين مشكلى را نبايد يك مشكل حقيقى و اقتصادى دانست؛بلكه يك توهّم و مشكل اعتقادى است.حلّ مشكل ازدواج در گرو داشتن مال فراوان نيست؛بلكه بايد شناخت را تصحيح و انديشهها را اصلاح كرد.بر اساس انديشۀ توحيدى،خداوند،روزىرسان است و روزىِ انسانها را تضمين كرده است.خداوند در بارۀ ازدواج وعده داده است كه همسران جوان را بىنياز مىسازد.اعتماد به خداوند متعال مىتواند اين نگرانى را بر طرف سازد و زمينه را براى ازدواج فراهم آورد.ترك ازدواج به دليل نگرانى از فقر،در حقيقت،بىاعتمادى به خداوند متعال است.امام صادق(ع) مىفرمايد:
«مَنْ تَرَكَ التَّزْوِيجَ مَخَافَةَ الْعَيْلَةِ فَقَدْ أَسَاءَ بِاللهِ الظَّنَّ.
هر كس به دليل ترس از تأمين خانواده،ازدواج را ترك كند،به تحقيق،به خداوند گمان بد برده است.»
مشكل اصلى،اعتماد نداشتن به خداوند است و اين،يك مشكل اقتصادى نيست؛بلكه مشكلى شناختى و اعتقادى است.اگر شناختها اصلاح شود و انسان،به خداوند اعتماد داشته باشد،نگران مخارج زندگى نخواهد بود و با رفع اين نگرانى و اضطراب،انسان از يك سو به احساس آرامش بيشترى دست مىيابد و از سوى ديگر،با ازدواج،آن را تكميل مىكند و از صفاى زندگى لذّت مىبرد.ترس از فقر،حيلۀ شيطان است.قرآن كريم مىفرمايد:
«الشَّيْطٰانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشٰاءِ وَ اللّٰهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ.
شيطان،به شما وعدۀ فقر مىدهد...و خداوند به شما وعدۀ آمرزش و فزونى مىدهد.»
پيامبر خدا(ص) نيز به كسانى كه بر اساس اعتماد به خداوند ازدواج مىكنند،وعده داده است كه خداوند،آنها را يارى مىكند. بر خلاف آنچه تصوّر مىشود كه ازدواج،وضع مالى را سختتر مىكند،بر عكس،باعث توسعۀ مادى زندگى نيز مىشود.اين يك قانون الهى است كه بايد به آن اعتماد داشت.ما بر اين باوريم كه نخست بايد همۀ مخارج زندگى در آينده را هماكنون در اختيار داشته باشيم تا اقدام كنيم (تأمين-اقدام)؛ولى قانون روزى،اين است كه بايد اقدام نمود تا روزى آن تأمين گردد (توأمانىِ اقدام و تأمين).پيامبر خدا(ص) مىفرمايد:
«اتَّخِذُوا الأَهلَ فَإِنَّهُ أرزَقُ لَكم.
همسر بگيريد كه اين كار،روزىِ شما را افزايش مىدهد.»
اشتباه شناختى انسان در اين است كه مىپندارد روزىِ تمام عمر او بايد در حال حاضر وجود داشته باشد تا احساس آرامش كند وگرنه،نگران آينده خواهد بود.تصوّر مىكند كه تأمين بودن روزى يعنى حاضر بودن تمام روزى در زمان حال! اين در حالى است كه تأمين بودن روزى انسان به معناى حاضر بودن آن در لحظۀ حال نيست.از قوانين زندگى اين است كه روزى،«به مرور زمان»فرا مىرسد.اين قانون را پيامبر خدا(ص) اين گونه بيان مىفرمايد:
«يَا عَلِيُّ! لَا تَهْتَمَّ لِرِزْقِ غَدٍ،فَإِنَّ كُلَّ غَدٍ يَأْتِي رِزْقِهِ.
اى على! اندوه روزىِ فردا را نخور كه هر فردايى،روزىِ آن فرا مىرسد.»
بر همين اساس،امام على(ع) تأكيد مىفرمايد كه هركس اندوه روزىِ فردا را داشته باشد،هيچگاه رستگار نخواهد شد. راه نجات از اين بحران،باور داشتن به قانون ياد شده است.كسى كه مىداند روزىِ فردا،فرا مىرسد،از نبود آن در امروز،نگران نمىگردد و آسوده،زندگى خواهد كرد.از اين رو،حضرتعيسى(ع) می فرماید:
«اندوه روزىِ فردا را نخوريد؛زيرا اگر فردا جزو عمر شما باشد،روزىِ شما همراه با عمر شما فرا خواهد رسيد،و اگر فردا جزو عمر شما نباشد،پس اندوه فرداى ديگران را مخوريد. »
با اين روحيه،نگرانىها بر تمام عمر توزيع مىشود و از فشار آن كاسته مىگردد.مهمتر اينكه اين مطلب،بر يك واقعيت،مبتنى است و آن،قانون«تضمين روزى»براى انسان تلاشگر است.گذشته از نقش خداوند در روزىرسانى،نقش انسان نيز در طول نقش خداوند قرار دارد و اين نقش،به تلاش و كوشش او براى كسب روزى بستگى دارد.اگر انسان براى كسب روزى تلاش نمايد،خداوند،آن را تضمين مىكند.البته روزى،غير از ثروتاندوزى و انباشت مالى است كه با حرص و زيادهخواهى همراه است.آنچه خداوند متعال تضمين كرده،روزى است؛نه زيادهخواهى انسان در انباشت ثروت.نبايد تصوّر كرد كه تضمين روزى به معناى تضمين زيادهخواهى انسان است.بنا بر اين،روزىِ مقدّر انسان،براى كسى كه تلاش كند،تضمين شده است.چون چنين قانونى وجود دارد،انسان تلاشگر،نگران آينده نخواهد بود و با توكّل بر خدا به تلاش خود ادامه مىدهد.امام على(ع) نيز بر همين اساس مىفرمايد:
«...فَلَا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِكَ عَلَى هَمِّ يَوْمِكَ،وَ كَفَاكَ كُلَّ يَوْمٍ مَا هُوَ فِيهِ،فَإِنْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَإِنَّ اللهَ(عزوجل) سَيَأْتِيكَ فِي كُلِّ غَدٍ بِجَدِيدِ مَا قَسَمَ لَكَ،وَ إِنْ لَمْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَمَا تَصْنَعُ بِغَمِّ وَ هَمِّ مَا لَيْسَ لَكَ.
...اندوه سالت را بر اندوه امروزت بار نكن و براى هر روز،آنچه در آن است،تو را كفايت مىكند.پس اگر آن سال،از عمر تو باشد،خداوند(عزوجل) در هر فردايى آنچه را براى تو تقسيم كرده مىفرستد و اگر آن سال،از عمر تو نباشد،تو را چه كار با اندوه و غصّۀ آنچه مال تو نيست!»
امام على(ع)،نگرانى براى روزى را نفى نكرده،بلكه مىفرمايد:«هر روز،اندوه همان روز».اينكه انسان در هر روز،به فكر روزىِ همان روز باشد،ناپسند و مشكلساز نيست؛مشكل از جايى آغاز مىشود كه اندوه همۀ آينده را بر امروز خود بار كنيم.پس اگر هر روز در انديشۀ همان روز باشيم،نه از كار امروز باز مىمانيم و نه دچار تنيدگى و ترك ازدواج مىشويم.
اين،يك واقعيت تجربه شده است كه ازدواج،زندگى را توسعه مىدهد.شخصى نزد پيامبر خدا(ص) رسيد و از فقر به ايشان شكايت كرد.پيامبر(ص) به او فرمود:«ازدواج كن»و او ازدواج كرد و زندگىاش توسعه يافت. در نمونۀ ديگرى،امام صادق(ع) نقل مىكند كه:روزى،يكى از جوانان انصار نزد پيامبر خدا(ص) رسيد و از فقر خود به ايشان شكايت كرد.پيامبر(ص) به او فرمود:«ازدواج كن».جوان با خود گفت:خجالت مىكشم پيش از ازدواج،نزد پيامبر خدا(ص) برگردم.در اين هنگام،مردى از انصار به او رسيد و گفت:من دخترى دارم...و بدينسان،دخترش را به ازدواج آن جوان درآورد و پس از اين واقعه،خداوند،زندگى او را گسترش داد.جوان خدمت پيامبر خدا(ص) رسيد و ماجرا را بازگو كرد.پيامبر(ص) نيز خطاب به جوانان فرمود:«اى جوانان،ازدواج كنيد».
اين جوان به سخن پيامبر خدا(ص) اعتماد كرد و در حالى كه فقير بود،نه تنها از ازدواج نترسيد،بلكه ازدواج كرد و همين،سبب توسعۀ زندگىاش شد.
اسحاق بن عمّار مىگويد:به امام صادق(ع) گفتم:آيا اين حديث واقعيت دارد كه جوانى از فقر،سه بار،خدمت پيامبر خدا(ص) رسيد و هر سه بار،حضرت او را به ازدواج فراخواند؟! امام(ع) فرمود:«آرى،اين حقيقت دارد».آنگاه فرمود:
«الرِّزْقُ مَعَ النِّسَاءِ وَ الْعِيَالِ.
روزى،همراه با زن و فرزند است.»
سخت گیری خانواده ها
از سوى ديگر،خانوادهها نيز در شوهر دادن دختران خود،به مال و ثروت،بيش از اندازه اهميت مىدهند و بدين سان،مانع تشكيل خانواده مىشوند.اسلام اين پديده را نيز نكوهيده است.امام صادق(ع) در اين باره مىفرمايد:
«مَا مِنْ مَرْزِئَةٍ أَشَدَّ عَلَى عَبْدٍ مِن أَنْ يَأْتِيَهُ ابْنُ أَخِيهِ فَيَقُولَ:زَوِّجْنِي فَيَقُولَ:لَا أَفْعَلُ أَنَا أَغْنَى مِنْكَ.
بر بنده،مصيبتى سختتر از اين نيست كه فرزند برادر مسلمانش نزدش بيايد و بگويد دخترت را به ازدواج من درآور و او بگويد انجام نمىدهم؛[زيرا] من از تو ثروتمندترم.»
ابراهيم تيمى مىگويد:
كُنْتُ فِي الطَّوَافِ إِذْ أَخَذَ أَبُو عَبْدِ اللهِ(ع) بِعَضُدِي فَسَلَّمَ عَلَيَّ ثُمَّ قَالَ:...«يَا إِبْرَاهِيمُ،مَا أَفَادَ مُؤْمِنٌ مِنْ فَائِدَةٍ أَضَرَّ عَلَيْهِ مِنْ مَالٍ يُفِيدُهُ الْمَالُ أَضَرُّ عَلَيْهِ مِنْ ذِئْبَيْنِ ضَارِيَيْنِ فِي غَنَمٍ قَدْ هَلَكَت رُعَاتُهَا،وَاحِدٌ فِي أَوَّلِهَا وَ وَاحِدٌ فِي آخِرِهَا.»
ثُمَّ قَالَ:فَمَا ظَنُّكَ بِهِمَا؟قُلْتُ:يُفْسِدَانِ أَصْلَحَكَ اللهُ،قَالَ:صَدَقْتَ،إِنَّ أَيْسَرَ مَا يَدْخُلُ عَلَيْهِ أَنْ يَأْتِيَهُ أَخُوهُ الْمُسْلِمُ فَيَقُولَ:زَوِّجْنِي،فَيَقُولَ:لَيْسَ لَكَ مَالٌ.
در طواف بودم كه ابوعبد الله(ع) بازويم را گرفت و بر من سلام كرد و فرمود:«...اى ابراهيم! مؤمن هيچ بهرهاى زيانبارتر از بهرۀ مال نبرده است؛ضرر مال بر مؤمن،از دو گرگ درنده كه يكى از اوّل و ديگرى از آخر به گلّۀ گوسفندى هجوم مىبَرَند كه چوپانهايش هلاك شدهاند،بيشتر است».آن گاه فرمود:«به نظرت چه بر سر گلّه مىآورند؟»گفتم:نابودشان خواهند كرد.فرمود:«راست گفتى.كمترين ضررى كه مال به مؤمن مىزند،آن است كه برادر مسلمانش پيشش بيايد و بگويد: دخترت را به ازدواج من درآور و او بگويد:تو مال ندارى».
اين در حالى است كه روزىرسان،خداوند متعال است و نبايد به دليل اينگونه مسائل،مانع ازدواج شد.امام رضا(ع) در همين باره مىفرمايد:
إِنْ خَطَبَ إِلَيْكَ رَجُلٌ رَضِيتَ دِينَهُ وَ خُلُقَهُ فَزَوِّجْهُ،وَ لَا يَمْنَعْكَ فَقْرُهُ وَ فَاقَتُهُ،قَالَ اللهُ تَعَالَى :«وَ إِنْ يَتَفَرَّقٰا يُغْنِ اللّٰهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ، »
وقال: «إِنْ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ... »
اگر مردى براى خواستگارى نزد تو آمد و دين و اخلاق او را پسنديدى،به او زن بده و فقر و ندارىاش مانع تو از اين كار نشود.خداى تعالى فرموده است:و اگر جدا شدند،خدا هر يك را از گشايش خود بىنياز مىكند و فرموده است:اگر تهيدست باشند،خداوند از فضل و كرم خود،آنان را توانگر مىكند.
پيامبرخدا(ص) نيز مىفرمايد:
«إِذَا جَاءَكُم الأَكفَاءُ فَأَنكِحُوهُنَّ وَلَا تَرَبَّصُوا بِهِنَّ الحَدَثَان.
هنگامى كه خواستگارانى كه همكفو شمايند به خواستگارى آمدند،آنها را ازدواج دهيد و منتظر نمانيد تا اتّفاق خاصى روى دهد.[و بىجهت به تأخير نيندازيد].»
همچنين ايشان مىفرمايد:
«إذَا أتَاكُم الأَكفَاءُ فَأَلقُوهُنَّ إلقَاءً.
هنگامى كه خواستگارانى كه همكفو شمايند به خواستگارى آمدند،بدون سختگيرى به آنها زن دهيد.»
منبع: کتاب شریف رضایت زناشویی،تالیف آقای عباس پسندیده،انتشارات موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث
___________________
خداوند متعال ، انسان را که آفرید ، تداوم نسل او را در خود او قرار داد . از این رو ، موجودیت انسان را در دو جنس زن و مرد قرار داد و در هر یک ، ویژگی های روحی و عاطفی متفاوتی نهاد، که با دیگری ارضا می شود. همه این مسائل تکوینی ، موجب می شود که انسان به همسر ، نیاز داشته باشد و لذا زمانی می توان به آرامش رسید و از زندگی ، لذّت برد که این بخش از نیاز انسان نیز برآورده شده باشد ! بدین جهت است که ازدواج، مایه آرامش دانسته شده است: «وَ مِنْ ءَایَتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَ جًا لِّتَسْکُنُواْ إِلَیْهَا. و از نشانه های خداوند ، این است که از خود شما برایتان همسرانی قرار داد تا بدان ها آرامش یابید» . امام سجاد علیه السلام می فرماید : خداوند ، همسر را مایه آرامش و اُنس قرار داده تا انسان ، در کنار او آسایش یابد و لذا امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر کسی از همسر موافق و همراه ، محروم باشد ، ناآرام و حیران بوده ، زندگی او ناتمام خواهد بود.
البته همسر خوب ، ویژگی هایی دارد که در برخی روایات ، از آن به عنوان «همسر موافق» ، «همسر صالح» و «همسری که پشتیبان انسان باشد» یاد شده است . آسایش و راحتی زندگی ، فقط به داشتن همسری زیبا و صاحب جاه و مال نیست . چه بسا همسرانی که از عنصر مال و جاه و جمال برخوردارند ، اما کسی را خوش بخت نکرده اند. انسان خوش بخت ، کسی است که همسری شایسته ، همراه ، یاور و پشتیبان داشته باشد . خوش بختی در زندگی ، از آنِ همسرانی است که میان آنان «مودّت» و «رحمت» وجود داشته باشد و این مهم ، به وسیله مال و جاه و جمال به دست نمی آید . از این رو ، دین اسلام ، توصیه کرده که همسر خود را به خاطر مال و جاه و جمال ، انتخاب نکنید که اگر چنین شد ، خداوند ، شما را به همان عوامل، واگذار می کند ؛ اما اگر به خاطر دین و ایمان ، با کسی ازدواج کردید ، خداوند ، آنچه را از مال و جمال نیز انتظار دارید به شما می دهد. آنچه زندگی را شیرین و لذّت بخش می کند ، مال و جمال نیست ؛ مودّت و رحمت است و این دو ، در دست خداوند است و اوست که میان دل ها انس و اُلفت برقرار می کند و آن گاه که چنین می شود ، آن همسر، از هر چیزی برای انسان ، دوست داشتنی تر خواهد بود و این ، یعنی داشتن یک زندگی شیرین ، لذّت بخش و همراه با آرامش و آسایش .
منبع:کتاب شریف هنر رضایت از زندگی ، تالیف آقای عباس پسندیده، انتشارات موسسه فرهنگی دار الحدیث
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: ازدواج
برچسبها: عباس پسندیده
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
فرازی از خطبه ۸۷ کتاب شریف نهج البلاغه:
«وَآخَرُ قَدْ تَسَمَّی عَالِماً وَلَیْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ، وَاَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ، وَنَصَبَ لِلنَّاسِ اَشْرَاکاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ، وَقَوْلِ زُورٍ؛ قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَی آرَائِهِ؛ وَعَطَفَ الْحَقَّ عَلَی اَهْوَائِهِ، یُوْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ، وَیُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِمِ.
یَقُولُ: اَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ، وَفِیهَا وَقَعَ؛ وَیَقُولُ: اَعْتَزِلُ الْبِدَعَ، وَبَیْنَهَا اضْطَجَعَ؛ فَالصُّورَهُ صُورَهُ إِنْسَانٍ، وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ، لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ، وَلَا بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ. وَذلِکَ مَیِّتُ الْاَحْیَاءِ!
«فَاَیْنَ تَذْهَبُونَ»؟ «وَاَنّی تُوْفَکُونَ»! وَالْاَعْلَامُ قَائِمَهٌ، وَالْآیَاتُ وَاضِحَهٌ، وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَهٌ، فَاَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ! وَکَیْفَ تَعْمَهُونَ وَبَیْنَکُمْ عِتْرَهُ نَبِیُّکُمْ! وَهُمْ اَزِمَّهُ الْحَقِّ، وَاَعْلَامُ الدِّینِ، وَاَلْسِنَهُ الصِّدْقِ! فَاَنْزِلُوهُمْ بِاَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ، وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاشِ.»
«ديگرى خويش را عالم خوانده، در صورتى كه عالم نيست. او يك سلسله از نادانىها را از جمعى نادان، اقتباس كرده و مطالبى گمراه كننده، از گمراهانى آموخته است و دامهايى از طنابهاى فريب و گفتههاى باطل، بر سر راه مردم نصب كرده است (تا نا آگاهان را به دام افكند) قرآن را بر اميال و خواستههاى خود تطبيق داده و حق را مطابق هوسهاى خويش تفسير كرده است. مردم را در برابر گناهان بزرگ ايمنى مىبخشد و جرايم سنگين را در نظرها سبك جلوه مىدهد.
ادّعا مىكند كه من از شبهات اجتناب مىورزم، در حالى كه در آن غوطهور است! و مىگويد من از بدعتها دورى مىكنم، در حالى كه در ميان آنها آرميده است! بنابراين، چهرۀ او چهره انسان است، ولى قلبش قلب حيوان. راه هدايت را نمىشناسد، تا از آن پيروى كند و طريق گمراهى را درك نمىكند، تا از آن بپرهيزد. (در حقيقت) او مردهاى است در ميان زندگان!
كجا مىرويد؟ و رو به كدام طرف مىكنيد! در حالى كه پرچمهاى حق برپاست، نشانههاى آن آشكار و چراغهاى هدايت نصب شده است؟! شما را به كدام وادى گمراهى مىبرند و چگونه سرگردان مىشويد، در حالى كه عترت پيامبرتان در ميان شماست؟! آنان زمامدار حقاند و پرچمهاى دين، و زبانهاى گوياى صدق و راستى.حال كه چنين است، آنها را در بهترين جايى كه قرآن را در آن حفظ مىكنيد (در درون جان و روحتان) قرار دهيد و همچون تشنگان، براى سيراب شدن، به سرچشمههاى (زلال علوم) آنان روى آوريد.»
شرح و تفسیر:
۱ - دانشمندان گمراه!
خطر عالم گمراه بر كسى پوشيده نيست و فجايع عظيم را در سطح جهان، جاهلان انجام نمىدهند، بلكه ريشۀ تمام آنها به عالمان گمراهى برمىگردد، كه با خدا و دين به كلّى بيگانهاند و يا دين را ملعبۀ دنياى خويش ساختهاند. اميرمؤمنان على عليه السّلام در بخش بالا از اين خطبه، اين گروه را به دقيقترين وجهى توصيف كرده است، سرمايۀ باطنى آنها را مشتى جهالتها و اشتباهات و توهّمات، و سرمايۀ ظاهرى آنها را تفسير به رأى و توجيه حقايق بر وفق اميال و هوسهاى خويش مىداند. برنامۀ آنها رياكارى و تكيه بر بدعتها و آزاد گذاردن هواپرستان در گناه و چراغ سبزنشان دادن به گنهكاران است، از انسانيّت فقط «صورتى» دارند، امّا از نظر «سيرت»، يك حيوان تمام عيارند.
با توجّه به عظمت خطرات اين گروه، آيات قرآن و روايات اسلامى هشدارهاى فراوانى نسبت به آنها داده است، و مردم را از افتادن در دام آنها بر حذر داشته است.
در حديثى از اميرمؤمنان عليه السّلام از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم:
«و إنّ أهل النّار ليتأذّون من ريح العالم التّارك لعلمه،
دوزخيان از بوى بد عالمى كه علمش را رها ساخته (و بدان عمل ننموده) ناراحت مىشوند».
خود او نيز گرفتار بدترين ندامتها است كه در ادامۀ همان حديث آمده است:
«و إنّ أشدّ أهل النّار ندامة و حسرة، رجل دعا عبدا إلى اللّه، فاستجاب له، و قبل منه، فأطاع اللّه، فأدخله اللّه الجنّة، و أدخل الدّاعي النّار بترك علمه، و اتّباعه الهوى، و طول الأمل،
پشيمانترين دوزخيان كسى است كه بندهاى را به سوى خدا دعوت نموده و او اجابت كرده و پذيرفته و اطاعت خدا نمود و خداوند او را وارد بهشت ساخته، و دعوت كننده را به خاطر عمل نكردن به علم و پيروى از هوا و هوسها و آرزوهاى دراز، داخل جهنّم كرده است!»
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه خداوند به داود وحى فرستاد:
«لا تجعل بيني و بينك عالما مفتونا بالدّنيا، فيصدّك عن طريق محبّتي، فإنّ أولئك قطّاع طريق عبادي المريدين إليّ، إنّ أدنى ما أنا صانع بهم، أن أنزع حلاوة مناجاتي من قلوبهم،
در ميان من و خودت عالم دنياپرستى را قرار مده كه تو را از راه محبّت من باز مىدارد، آنها راهزنان بندگان مىاند! همان بندگانى كه قصد مرا دارند، كمترين كارى كه دربارۀ آنها انجام مىدهم، اين است كه لذّت مناجاتم را از دل آنها بر مىكنم».
نشانۀ اين عالم نمايان گمراه در احاديث اسلامى آمده است كه مهمترين آنها ترك عمل به علم خويش است. همان گونه كه در حديث پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم:
«لا يكون المرء عالما حتّى يكون بعلمه عاملا،
انسان عالم نخواهد بود، مگر زمانى كه به علم خويش عمل كند».
و نشانههاى بارز ديگر آنها گرايش به بدعتها و توجيه خلافكارىها و عشق به دنيا و ادّعاهاى واهى و غرورآميز است.
۲ - تفسير به رأى، دام بزرگ شيطان
يكى از بزرگترين موانع راه خداپرستى و حقجويى و حق طلبى «تفسير به رأى» است. كارى كه ارزش تمام آيات و روايات اصيل را از ميان مىبرد و آن را به بازيچهاى براى توجيه هوسها و مقاصد سوء گمراهان تبديل مىكند.
به تعبير ديگر: آيات الهى و روايات معصومين را به صورت مومى درمىآورد كه به هر شكلى بخواهد آن را نشان مىدهد و از آنها براى توجيه گمراهىها و بدعتها استفاده مىكند.
«تفسير به رأى» را در يك جملۀ كوتاه مىتوان اين چنين تعريف كرد: «كلمات و جملهها را از معناى واقعى تهى كردن و به شكل دلخواه در آوردن.» پر واضح است كه آيات و روايات در سايۀ شوم «تفسير به رأى»، نه تنها هدايتگرى خود را از دست مىدهند بلكه وسيلهاى براى توجيه گمراهىها خواهند شد، به همين دليل، در روايات اسلامى شديدا از «تفسير به رأى» منع شده است كه نمونهاى از آن را در بحثهاى گذشته ديديم و نيز ديديم كه اميرمؤمنان على عليه السّلام يكى از ويژگىهاى عالمنمايان گمراه را همين مسئله «تفسير به رأى» شمرده است، تعبيرى كه در حديث معروف«من فسّر برأيه، آية من كتاب اللّه فقد كفر»آمده است، نشان مىدهد كه «تفسير به رأى» زمينهاى است براى گرايش به كفر، و نيز آنچه در حديث ديگرى آمده كه مىفرمايد:
«من فسّر القرآن برأيه، إن أصاب لم يوجر، و إن أخطأ خرّ أبعد من السّماء، كسى كه قرآن را به رأى خود تفسير كند، اگر به واقع هم برسد اجر و پاداشى ندارد و اگر خطا كند، بيش از فاصلۀ آسمان به زمين، سقوط مىكند».
خطرات تفسير به رأى بسيار زياد است كه فهرستوار چنين است:
۱ - ايجاد هرج و مرج در فهم آيات و روايات.
۲ - تبديل وسايل هدايت و معيارهايى كه براى اصلاح اشتباهات فكرى مردم به دست داده شده، به عاملى براى تشديد اشتباهات.
۳ - توليد اختلاف و نفاق و دامن زدن به تحزّب در مسايل عقيدتى و دينى.
۴ - فرود آمدن كتاب و سنّت از مقام رهبرى و قرار گرفتن در مقام يك پيرو.
۵ - تطبيق قوانين آسمانى برخواستههاى انحرافى محيطهاى آلوده.
۶ - تنزّل مفاهيم نامحدود و جاودانى كلمات وحى و تبديل آنها به افكار محدود و نارساى انسانها.
۷ - فراهم نمودن دستاويزهاى زياد براى افراد گمراه و گمراه كننده.
بديهى است تفسير آيات و روايات به عقل، ارتباطى با تفسير به رأى ندارد.
«تفسير به عقل» آن است كه: «از قرائن قطعيّۀ عقليّه براى فهم معناى آيات و روايات استفاده شود» مثلا آنجا كه مىفرمايد:«يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»
قراين قطعيّۀ عقليّه مىگويد «يد» در اينجا كنايه از قدرت است، نه به معناى دستى همچون دست انسان، كه جسم است و از گوشت و پوست و استخوان تركيب يافته است.
«تفسير به رأى» آن است كه: «از قرائن ظنيّه يا وهميّه و خياليّه، يا حتّى بدون قرينه، آيات و روايات را به ميل خود معنا كند و بر خواستههاى دل خويش تطبيق نمايد.» به هر حال، اين كار يا از جهل و نادانى سرچشمه مىگيرد و يا از شيطنتها و هوا و هوسها! از آنچه گفتيم روشن مىشود، آنهايى كه براى توجيه گمراهى خويش، «تفسير به رأى» را يك امر ضرورى مىدانند، حتّى در تفسير معناى «تفسير به رأى» گرفتار «تفسير به رأى» شدهاند! و «تفسير به رأى» را به «رأى» خود تفسير كردهاند! يعنى با اين جمله كه: «هر كس مفاهيم كتاب و سنّت را بر اساس تئورىها و پيش داورىهاى خود معنا مىكند»، خواستهاند راه را براى تفسيرهاى دل خواه از كتاب و سنّت، هموار كنند.در حالى كه اگر منظور از تئورىها و پيشفرضها، فرضيههاى غير مسلّم و آراى ظنّى و گمان و تخمين بوده باشد، اين كار سبب از ميان رفتن اصالت وحى و هرج و مرج در تبيين مسايل الهى خواهد شد و «نور مبين بودن» قرآن و «كشتى نجات بودن» معصومان را، به كلّى مخدوش مىكند.
و اگر منظور از تئورىها و پيشفرضها، اصول مسلّم علمى و عقلى است، اينها را نمىتوان «تفسير به رأى» ناميد، اينها «تفسير به عقل» است، ولى افسوس كه فرصتطلبان، حتّى مسألۀ «تفسير به رأى» را به ميل خود تفسير مىكنند، تا منابع وحى را ابزارى براى توجيه خواستههاى خود سازند.
۳ - بدعتها، سرچشمۀ انحرافات
امام عليه السّلام در بيان صفات عالمنمايان گمراه، يكى از ويژگىهاى آنها را در اين خطبه، مسأله بدعتگذارى شمرده است. او مدّعى است، كه من از بدعت دورم در حالى كه در لابهلاى بدعتها غوطهور است.
مىدانيم «بدعت» آن است كه: «انسان چيزى را كه در دين نيست به عنوان دين معرّفى كند» و يا «چيزى كه از دين است خارج از دين بشمارد». مثلا پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به يقين حجّ تمتّع به جا آورد، يعنى: بعد از اداى عمره، از احرام درآمد و سپس براى حجّ، با مقدارى فاصله، احرام بست و نيز عقد ازدواج موقّت رامجاز شمرد، حال اگر كسى بگويد: من حجّ تمتّع را نمىپسندم و بايد حجّ و عمره با هم متّصل باشد، يا عقد ازدواج موقّت پيامدهايى دارد و مطابق ميل من نيست، چنين شخصى در دين خدا بدعت گذارده است.
بىشك، مذمّت و نكوهش شديدى كه در روايات از «بدعتگذار» شده است تا آنجا كه در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم:
«أهل البدع، شرّ الخلق و الخليقة، بدعتگذاران بدترين مخلوق خدا هستند.» و در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است:
«من تبسّم في وجه مبتدع، فقد أعان على هدم دينه، كسى كه در چهرۀ بدعتگذارى تبسّم كند، كمك به نابودى دين خود كرده است.»
به خاطر خطراتى است كه بدعت براى اصالت دين دارد و اگر باب بدعت، در دين خدا گشوده شود و مردم با افكار نارساى خود و سليقههاى مختلف، دين خدا را تغيير دهند، بعد از مدّتى چيزى از دين خدا باقى نمىماند و راه تغييرات براى هواپرستان و سودجويان گشوده مىشود و آيين حق همچون بازيچهاى در دست اين و آن، پيوسته دستكارى خواهد شد. به همين دليل، در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه در جواب اين سؤال كه كمترين چيزى كه انسان با آن كافر مىشود، چيست؟ فرمود:
«أن يبتدع شيئا، فيتولّى عليه، و يبرء ممّن خالفه، اين است كه بدعتى در دين خدا بگذارد و موافقان آن را دوست بدارد و از مخالفانش برائت جويد.»
و اگر در تاريخچه اديان باطل و شاخههاى گوناگونى كه در اديان آسمانى پيدا شد دقّت كنيم، خواهيم ديد كه غالب آنها از بدعتها، سرچشمه گرفته است.
منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام،تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی، انتشارات امام علی علیه السلام
___________________
امام صادق علیه السلام در نامه ای خطاب به آنها که اهل رأی زنی شخصی و من عندی [و نه مستند به قرآن و عترت] و قیاس بودند ، چنین نوشته اند :
«أمّا بعد فانّه من دعا غيره إلى دينه بالارتياء و المقاييس لم ينصف و لم يصب حظه لأن المدعوّ الى ذلك لا يخلو أيضا من الارتياء و المقاييس. و متى ما لم يكن بالدّاعى قوّة فى دعائه على المدعوّ لم يؤمن على الدّاعى أن يحتاج الى المدعوّ بعد قليل، لأنّا قد رأينا المتعلّم الطالب ربّما كان فائقا لمعلّم و لو بعد حين، و رأينا المعلّم الدّاعى ربّما احتاج فى رأيه إلى رأى من يدعو و فى ذلك تحيّر الجاهلون و شكّ المرتابون و ظنّ الظانون. و لو كان ذلك عند اللّه جائزا لم يبعث اللّه الرّسل بما فيه الفصل، و لم ينه عن الهزل، و لم يعب الجهل، و لكنّ النّاس لمّا سفّهوا الحقّ و غمطوا النّعمة، و استغنوا بجهلهم و تدابيرهم عن علم اللّه، و اكتفوا بذلك دون رسله و القوّام بامره، و قالوا: لا شيء إلاّ ما أدركته عقولنا و عرفته ألبابنا فولاهم اللّه ما تولّوا و أهملهم و خذلهم حتّى صاروا عبدة أنفسهم من حيث لا يعلمون، و لو كان اللّه رضى منهم اجتهادهم و ارتياءهم فيما ادّعوا من ذلك لم يبعث اللّه إليهم فاصلا لما بينهم و لا زاجرا عن وصفهم و انّما استدللنا أن رضى اللّه غير ذلك يبعثه الرسل بالأمور القيّمة الصّحيحة و التحذير عن الأمور المشكلة المفسدة. ثمّ جعلهم ابوابه و صراطه و الادلاّء عليه بأمور محجوبة عن الرّأي و القياس، فمن طلب ما عند اللّه بقياس و رأى لم يزدد من اللّه الاّ بعدا و لم يبعث رسولا قطّ و ان طال عمره قابلا من النّاس خلاف ما جاء به حتّى يكون متبوعا مرّة و تابعا أخرى، و لم ير أيضا فيما جاء به استعمل رأيا و لا مقياسا حتّى يكون ذلك واضحا عنده كالوحى من اللّه و فى ذلك دليل لكلّ ذى لبّ و حجى. . إنّ اصحاب الرّأي و القياس مخطئون مدحضون و إنّما الاختلاف فيما دون الرّسل لا فى الرّسل فإيّاك أيّها المستمع أن تجمع عليك خصلتين إحداهما القذف بما جاش به صدرك و اتّباعك لنفسك الى غير قصد و لا معرفة حدّ، و الأخرى استغناؤك عمّا فيه حاجتك و تكذيبك لمن إليه مردّك و إيّاك و ترك الحقّ سآمة و ملالة، و انتجاعك الباطل جهلا و ضلالة، لانّا لم نجد تابعا لهواه جائزا عمّا ذكرنا قطّ رشيدا فانظر فى ذلك» .
«آنکه دیگری را بر اساس نظریه پردازی و سنجش های شخصی ، به دین بخواند ، توفیقی نخواهد یافت چرا که آن دیگری نیز خود خالی از نظر و دیدگاه نیست و ای بسا پس از مدتی ، فرد اولی ( داعی ) ، خود پیرو نظریه فرد دوم (مدعو) شود، چرا که ما بارها دیده ایم که دانش آموزی نظریه ای برتر از استادش ارائه کرده است و بر او غالب شده است ، در چنین اثبات و ابطال هایی است که شک و تخیل و وهم پردازی گریبان افراد و جامعه را می گیرد .اگر قرار بود خداوند به چنین شرایطی رضایت دهد [و امر نظریه پردازی را به عقول انسان ها واگذار نماید] رسولان را که فصل الخطاب هستند ، برنمی انگیخت تا مانع جهل و پوچ گرایی مردم شود . اما افسوس که مردم چون که از حق روی گردان گشته و کفران نعمت [اهل بیت علم و هدایتعلیه السلام] کردند و با اتکا به نادانی و تدبیر خویش ، خود را از علم و تدبیر الهی بی نیاز دانستند و از اطاعت رسولان و حجج الهی سرباز زده و مدعی شدند جز آنچه عقل ها در می یابد ، حقیقتی نیست ، خداوند هم بر آنان حاکمان فاسد و جائر را مسلط کرد وآنها را چنان خوار و ذلیل کرد که بندگان نفس خویش گشتند . اگر قرار بود خداوند به اجتهاد و نظریه پردازی آنها رضایت دهد ، دیگر نیازی به ارسال رسول و فصل الخطاب و کسی که آنها رااز این گمراهی باز دارد ، نبود ؛ در حالیکه ما می بینیم ، خداوند رسولانش را با دانش روشن و هدایت صحیح مبعوث کرده تا مردم را از نظریات و دیدگاههای پیچیده و تباه کننده بر حذر دارند ، سپس رسولانش را راهنمایان به سوی صراط مستقیم خودش – که از هر گونه رأی زنی و قیاس عاری هستند- قرار داد . پس با این وجود ، اگر کسی با قیاس رأی شخصی به دنبال حکم و هدایت الهی است ، دست آوردی جز دوری از خداوند نخواهد داشت . خداوند هرگز به رسلی - حتی آنان که عمری طولانی داشتند مثل نوحعلیه السلام- اجازه نداد که برخلاف وحی الهی ، تابع خواسته ونظرات مردم شود ویا انکه از پیش خود به نظریه پردازی روی آورد. همین مسأله ،دلیلی روشن برای هر صاحب خردی است که در یابد اهل رای و قیاس بر خطا و باطلند.»
منبع: کتاب شریف نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین , جلد ۱ , صفحه ۴۶
___________________
امام سجاد علیه السلام:
« إِنَّ دِينَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لاَ يُصَابُ بِالْعُقُولِ اَلنَّاقِصَةِ وَ اَلْآرَاءِ اَلْبَاطِلَةِ وَ اَلْمَقَايِيسِ اَلْفَاسِدَةِ وَ لاَ يُصَابُ إِلاَّ بِالتَّسْلِيمِ فَمَنْ سَلَّمَ لَنَا سَلِمَ وَ مَنِ اِقْتَدَى بِنَا هُدِيَ وَ مَنْ كَانَ يَعْمَلُ بِالْقِيَاسِ وَ اَلرَّأْيِ هَلَكَ وَ مَنْ وَجَدَ فِي نَفْسِهِ شَيْئاً مِمَّا نَقُولُهُ أَوْ نَقْضِي بِهِ حَرَجاً كَفَرَ بِالَّذِي أَنْزَلَ اَلسَّبْعَ اَلْمَثَانِيَ وَ اَلْقُرْآنَاَلْعَظِيمَ وَ هُوَ لاَ يَعْلَمُ.»
«با عقول ناقصه و آراء باطله و قياسهاى فاسده به دين خداى تعالى نمىرسند و آن جز با تسليم به دست نمىآيد،و هر كه تسليم ما شد سالم مىماند،و هر كه به ما اقتدا كرد هدايت مىيابد،و هر كه به قياس و رأى عمل كند هلاك مىشود،و هر كه در آنچه مىگوئيم شكّى داشته باشد يا در آنچه حكم مىكنيم حرجى داشته باشد،به خدايى كه سبع المثانى و قرآن عظيم را فرو فرستاده است،كافر شده است در حالى كه خودش هم نمىداند.»
منبع: کتاب شریف کمال الدين و تمام النعمة , جلد ۱ , صفحه ۳۲۴
___________________
خداوندمتعال ، در آیاتی از قرآن مجید ، این معجزه الهی را مایه هدایت و راهنمایی گمشدگان و بیان گر و آشکارکننده و میزان و جداکننده حق و باطل معرفی می کند و کسی که از آن پیروی کند گمراه نمی شود و تیره بخت نمی گردد.
البته، این پیروی باید با راهنمایی پیشوایان دین که معلمان قرآن و مفسران حقیقی آن اند باشد تا شخص بتواند از تاریکی های نادانی نجات یافته دل و جانش به نورانیّت علوم الهی منور شود و در دنیا با سعادت و شرافت زندگی کند و در آخرت هم به مقام قرب فایز گردد. لیکن، افسوس و هزاران افسوس که گروهی از مسلمین گمان کرده اند پیروی قرآن فقط مربوط به فروع دین است و در اصول و اساس شریعت که خداشناسی و معرفت حضرت پروردگار است باید به عقل خود متکی بود و با براهین فلسفی یاکشف و شهود عرفانی به سراغ اصول دین رفت!
اینان دل خود را خوش داشته اند به برهان وکشف و شهودی که هیچ فایده ای بر آن مترتّب نیست و حق و باطل آن را از یکدیگر نمی توان تمییز داد.
بسی جای تعجب است، با این همه اختلاف هایی که علمای بشری با این براهینشان دارند، چگونه ممکن است یک عالِم در اصول دین الهی به آن ها دل خوش کند؟!
این کتاب مقدس و دستورهای محکم الهی آن مورد بی اعتنایی مسلمین واقع شده، به طوری که امروزه بچه مسلمان ها شانزده سال درس می خوانند ولیکن از توحید و خداشناسی قرآنی اطلاعی ندارند؛ زیرا قرآن به آن ها تعلیم داده نمی شود و اگر هم بشود،بعضا قرآنی تعلیم می شود که تفسیر آن از دهان علمای بشر و فلاسفه و عرفا خارج شده است.البته، این فقط به زمان ما اختصاص ندارد؛ بلکه از زمان ورود فلسفه و عرفان در بین مسلمین، قرآن همواره غریب بوده و بشر از علم آن به دور است .
منبع: کتاب شریف تاریخ تصوف و فلسفه، تالیف آقای علی نمازی شاهرودی، انتشارات نباء
___________________
«اگر كسی میخواهد وارد بيوت نور و بيوت معرفت شود، از بابش بايد وارد شود. فرمود: بابش ما هستيم. ولی اين باب، بابی است که هر کس بخواهد وارد شود، بيرون در، بايد همه چيزش را بريزد. قبل از داخل شدن، همه چيزِ انسان را از او میگيرند؛ يعنی او را از هوای نفس خلع میکنند، نفس را خلعِسلاح میکنند، و الا انسان نمیتواند از درب وارد شود.
تمدن امروزی، وادیِ تِيه است. اگر انسان «سُجَّدَاً» وارد نشد، گرفتار وادیِ تِيه میشود. وادیِ تِيه يعنی وادی سرگردانی. عالَم، جنود خداست، اگر كسی بخواهد در عالَم، بازی کند و «سُجَّدَاً» وارد نشود، او را در همه عالَم میچرخانند و سَرِ جای اَوّلش برمیگردانند! راه میرود ولی باز میبيند سَرِ جایِ اوّل است؛ همهٔ عالَم مأمور میشوند تا او را سرگردان کنند.
بعضیها قيافهٔ فيلسوف و دانشمند به خودشان میگيرند، اما وقتی جلو میروند دوباره همان آدمِ چهلسال قبل هستند؛ اين، تِيه است. آنهايی که با خدا راه میروند، در هر ثانيه سيری دارند، ولی شرطش «وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا» است. اصحاب عاشورا اينطوری بودند، ولي بقيه، اهل تِيه بودند. اصحاب سيدالشهدا(ع) بارشان را بستند و به وادی ولايت رسيدند؛ چون «سُجَّدَاً» وارد شدند؛ يعنی ورودشان با تواضع بود. كسی كه از اين وادی وارد شود، طاهر میشود، اما بيرون اين طريق، هميشه پليدی، حيرت و تِيه است.
اصحاب عاشورا کسانی بودند که از «باب الامام»، «سُجَّدَاً»، یعنی با تواضع، وارد شدند و همه چيزشان را بيرون در، ريختند. آنها همان شب عاشورا امتحانشان را دادند. حضرت فرمود: برويد! گفتند: ما اين جان را کجا ببريم، ما اين جان را تازه پيدا کردهايم، کجا معامله کنيم؟ اينها از اين باب وارد شدند. اگر كسی وارد اين وادی شد، تازه، سير شروع میشود. سراپردههای توحيد و – به تعبير روايات – حُجُب و سُرادقاتِ توحيد، بینهايت است. اين حُجُب و پردهها بايد يکیيکی با امام(ع) برداشته شود. اينكه اصحاب عاشورا تا کجا سير كردهاند، ما نمیفهميم، ولی همهٔشان اهلِ «وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا» بودهاند.»
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: ناصر مکارم شیرازی , علی نمازی شاهرودی , محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
از نظر فلسفی میان لحظات زمانی هیچ تفاوتی نیست؛ چون زمان یک بعد از ابعاد ماده است که از آن به بعد چهارم پس از طول و عرض و عمق یاد میشود. زمان به سبب اینکه اعتباریتر از این سه بعد است، به نظر میرسد که کم تاثیرتر از دیگر ابعاد مادی باشد؛ به ویژه آنکه زمان در زمین با زمان در مریخ و مشتری و عطارد و دیگر سیارات بسیار متفاوت است. این بیست و چهار ساعت در زمین در سیاره دیگر چیز دیگری است. از طرفی زمان فاصله حرکت یک چیز از مبدا به منتهاست و این فاصله به طور طبیعی تفاوتی ندارد مگر همان تفاوت شتاب جرم و امور دیگری که به حوزه فیزیک و طبیعت و یا فلسفه مربوط است.
اما بر اساس آموزههای قرآنی انسان چون در عالم ماده است، اسیر و محاط به احکام و سنتها و قوانین حاکم بر آن است. از این رو ماده به شکلی بر انسان احاطه دارد و باید این احکام و قوانین را بشناسد و به درستی از آن به نفع خود بهره ببرد.
آموزههای قرآنی بر این نکته تاکید دارد که روزها و ساعت ها و زمانهای شبانه روز با یکدیگر تفاوت دارند و این تفاوت چنان روشن و برجسته است که سرنوشت انسان را تغییر میدهد و خوشبختی و بدبختی را موجب میشود.
منبع: روزنامه کیهان
___________________
زمان دعا در استجابت دعا بسيار مؤثّر است، لذا دعاكننده بهتر استاز زمانهایى استفاده كند كه درهاى رحمت الهى بيشتر باز است.
١) ماه مبارك رمضان
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ضمن خطبه شعبانيه در فضيلت ماه مبارك رمضان فرمود: دعاى شما در اين ماه مستجاب است .
٢) شب و روز جمعه
امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: خداوند متعال در هر شب جمعه از اول شب تا آخر شب از بالاى عرش ندا مى دهد: آيا بندهى مؤمنى هست كه مرا تا قبل از اذان صبح بخواند و براى دنيا و آخرتش دعا كند تا من او را اجابت كنم؟ آيا بندهى مؤمنى هست كه تا قبل از اذان صبح از گناهانش توبه نمايد تا توبه او را بپذيرم؟ آيا بندهى مؤمنى هست كه تا قبل از طلوع فجر (اذان صبح) براى زياد شدن روزىاش دعا كند تا رزق او را زياد كنم؟
از امام صادق عليه السلام روايت شده است هنگامى كه فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام از پدر خود خواستند براى آنها دعاكند و بخشش آنها را از خداوند متعال بخواهد، حضرت فرمود: «سَوفَ أستَغفِرُ لَكُمْ رَبّي» «بزودى براى شما از پروردگارم طلب آمرزش مىكنم» دعا براى آنان را به سحرگاه جمعه موكول كرد .
امام محمد باقر عليه السلام فرمود: خورشيد در روزى بافضيلتتر از روز جمعه طلوع نكرده است .
٣) شب نيمهى شعبان
أبو يحيى از امام صادق عليه السلام نقل مىكند كه حضرت فرمود: از امام باقر عليه السلام درباره فضيلت و برترى شب نيمه شعبان سؤال شد، حضرت فرمود: اين شب از نظر فضيلت برترين شبها پس از شب قدر است، در اين شب خداوند فضل خود را نصيب بندگانش مىكند و با احسان خود آنان را مىآمرزد، پس در اين شب در تقرّب به خداوند متعال بكوشيد، چون در اين شب خداوند متعال بر خود واجب كرده كه درخواست مشروع هيچ درخواست كنندهى را ردّ نكند و اين شب را خداوند براى ما اهل بيت قرار داد در برابر شب قدرى كه براى رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار داد، پس در دعا و خواستن از خدا و ثناى بر او [بسيار] بكوشيد... . اهل سنت نيز در فضيلت شب نيمهى شعبان از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت نقل كردهاند .
٤) شب قدر
يكى از مهمترين زمانهاى دعا، شب قدر است زيرا سرنوشت يكسال شخص، در اين شب نوشته مى شود. در قرآن مجيد آمده است كه شب قدر از هزار ماه بهتر است.
احياء و شب زنده دارى مخصوص شبهاى قدر در ماه مبارك رمضان نيست بلكه شب اول ماه رجب، شب نيمهى شعبان، شب عيد فطر و قربان نيز شب احيا است، بنابراين دعا در اين شبها نيز اهميّت دارد. اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: چه زيبا است! اينكه انسان در طول سال، در اين چهار شب از دنيا فارغ باشد. (و به دعا و مناجات بپردازد) .
٥) دعا بعد از نماز و بعد از صدقه
يكى از موارد استجابت دعا، دعاكردن پس از نماز است.
امام صادق عليه السلام در سخنى نورانى چنين فرمود: خداوند نماز را در بهترين و با فضيلت ترين ساعات بر شما واجب كرد. پس خداوند را بعد از نماز هايتان بخوانيد .
در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام داريم كه دعا در چهار موقع مستجاب مىشود در نماز وتر، بعد از نمازهاى صبح، ظهر و مغرب . از ديگر اعمال نيك، كمك به فقيران و تهىدستان است كه براى شخص كمك كننده پس از مساعدت دعا كند.
از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام روايت شده است كه: وقتى به فقيران بخشش مىكنيد بگوييد دعا كنند كه حتما دعاى آنها در حق شما مستجاب مىشود....
٦) وقت افطار
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: دعاى روزه دار هنگام افطارش مستجاب است.
زمانهاى ديگرى نيز در روايات امامان معصوم عليهم السلام براى دعاكردن بيان شده است همچون: روز عرفه نهم ذی الحجه, پایان شب, بین الطلوعین ، چهارشنبه بین نماز ظهر و عصر ، هنگام وزيدن بادها، هنگام از بين رفتن سايهها، وقت فرود آمدن باران، هنگامى كه اولين قطرۀ خون شهيد بر زمين مىريزد .
هريك از روزهاى هفته به يكى از امامان معصوم عليهم السلام تعلّق دارد.
شنبه: متعلّق به پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله است.
يكشنبه: امام على عليه السلام و حضرت صديقه طاهره عليها السلام .
دوشنبه: امام حسن مجتبى و امام حسين عليهما السلام .
سه شنبه: امام سجّاد، امام محمّد باقر و امام جعفر صادق عليهم السلام .
چهارشنبه: امام كاظم، امام رضا، امام جواد و امام هادى عليهم السلام .
پنجشنبه: امام حسن عسكرى عليه السلام .
جمعه: متعلّق به حضرت امام عصر(عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريفَ) مىباشد. كه دعاكننده در هر روز مى تواند اين بزرگواران را واسطه قرار دهد .
منبع: کتاب "چه کنیم دعایمان به اجابت برسد"،انتشارات پیام امام هادی علیه السلام
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
رابطۀ ايمان و تقوا با روشنبينى
در آيۀ شریفه ۲۹ سورۀ مبارکه انفال خداوند متعال مىفرمايد:
««يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرقَانًا
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، اگر تقواى الهى پيشه كنيد و از گناهان بپرهيزيد خداوند وسيلهاى براى شناخت حق از باطل براى شما قرار مىدهد».
و در آيۀ شریفه۲۸۲ سورۀ مبارکه بقره مىفرمايد:
«وَاتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ؛ تقواى الهى پيشه كنيد و خداوند شما را علم و دانش مىآموزد».
در آيه شریفه ۲۸ سورۀ مبارکه حديد می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آن (در میان مردم و در مسیر زندگی خود) راه بروید و گناهان شما را ببخشد؛ و خداوند غفور و رحیم است.»
صدق الله العلی العظیم
بزرگترين مانع شناخت و مهمترين حجاب بر قلب آدمى هوىو هوسهاى سركش و آمال و آرزوهاى دور و دراز و اسارت در چنگال مادّه و زرق و برق دنياست كه به انسان اجازه نمىدهد قضاوت صحيح كند و چهرۀ حقايق را چنان كه هست ببيند. هنگامى كه در پرتو ايمان و تقوا اين گرد و غبارها فرو نشست و اين ابرهاى تيره و تار از آسمان روح كنار رفت، آفتاب حقيقت بر صفحۀ قلب مىتابد و حقايق را چنان كه هست درمىيابد و لذّتى وصفناشدنى از اين درك صحيح و عميق نصيب مؤمن مىشود و راه خود را بهسوى اهداف مقدّسى كه دارد مىگشايد و پيش مىرود.
امام على عليه السلام فرمود:
«لا دينَ مَعَ هَوىٰ، لا عَقلَ مَع هَوىٰ، مَنِ اتَّبَعَ هَويٰهُ اعماهُ وَأصَمَّهُ وَاَذَلَّهُ وَاَضلَّهُ؛
دين با هواى نفس جمع نمىشود چنانكه عقل با هوس يكجا جمع نخواهد شد. هر كه از هواى نفسش پيروى كند او را كور و كر مىكند و ذليل و گمراه مىسازد».
در راهى كه انسان بهسوى پيروزىها مىرود هميشه پرتگاهها و بيراهههايى وجود دارد كه اگر آنها را بهخوبى نبيند و نشناسد و پرهيز نكند چنان سقوط مىكند كه اثرى از او باقى نمىمانَد. در اين راه مهمترين مسأله شناخت حق و باطل، شناخت نيك و بد، شناخت دوست و دشمن، شناخت مفيد و زيانبخش و شناخت عوامل سعادت يا بدبختى است. اگر بهراستى انسان اين حقايق را بشناسد رسيدن به مقصد براى او آسان است.مشكل اين است كه در بسيارى از اينگونه موارد انسان گرفتار اشتباه مىشود، باطل را به جاى حق مىپندارد و دشمن را به جاى دوست برمىگزيند و بيراهه را به جاى شاهراه، در حالى كه ديد و درك نيرومندى لازم است و نورانيّت و روشنبينى فوقالعاده.و پرهيز از گناه و هوىو هوسهاى سركش به انسان چنين ديد و دركى مىدهد.
توضيح اينكه: اوّلاً نيروى عقل انسان بهقدر كافى براى درك حقايق آماده است، ولى پردههايى از حرص و طمع و شهوت و خودبينى و حسد و عشقهاى افراطى به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سياهى در مقابل ديدۀ عقل آشكار مىشود، يا مانند غبار غليظى فضاى اطراف را مىپوشانَد و پيداست كه در چنين محيط تاريكى چهرۀ حق و باطل از ميان برود.
ثانياً مىدانيم كه هر كمالى در هرجا وجود دارد پرتوى از كمال امام معصوم علیه السلام است و هرقدر انسان به خداوند متعال نزديكتر شود پرتو نيرومندترى از آن كمال امام معصوم علیه السلام در وجود او انعكاس خواهد يافت. ازاينرو همۀ علوم از علم او سرچشمه مىگيرد و هرگاه انسان در پرتو تقوا و پرهيز از گناه و هوىو هوس به او نزديكتر شود، سهم بيشترى از آن علم و دانش امام معصوم علیه السلام خواهد برد. به تعبير ديگر، قلب آدمى همچون آيينه است و امام معصوم علیه السلام همچون آفتاب عالمتاب. اگر اين آيينه را زنگار هوىو هوس تيرهو تار كند نورى در آن منعكس نخواهد شد، امّا هنگامى كه در پرتو تقوا و پرهيزگارى صيقل داده شود و زنگارها از ميان برود، نور خيرهكنندۀ آن آفتاب پرفروغ در آن منعكس مىشود و همهجا را روشن مىسازد.
در حديث معروفى آمده است:
«المُؤمِنُ يَنظُرُ بِنُورِاللّهِ؛ انسان باايمان با نور خدا مىبيند».
امام على عليه السلام فرمود:
«اَكثَرُ مُصارِعِ العُقولِ تَحتَ بِرُوقِ المَطامِعِ؛
زمين خوردن عقلها غالباً به سب برق طمع است كه چشم عقل را از كار مىاندازد و پرتگاهها و لغزشگاهها را نمىبيند».
ثالثاً ، درجوامعى كه بر محور هوىو هوس مىگردد و دستگاههاى تبليغاتى آنها در مسير دامن زدن به همين هوىو هوسها گام برمىدارد، روزنامهها مروّج فساد و راديوها بلندگوى آلودگى و انحرافات مىشوند و تلويزيونها در خدمت هوىو هوساند، تشخيص حق از باطل و خوب از بد براى بيشتر مردم بسيار دشوار است. بنابراين بىتقوايى سرچشمۀ فقدان تشخيص و يا سوءِ تشخيص است. فىالمثل در خانوادهاى كه تقوا نيست و كودكان در محيط آلوده پرورش مىيابند، از همان طفوليّت به فساد و بىبندو بارى خو مىگيرند، در آينده كه بزرگ مىشوند تشخيص نيكىها از بدىها برايشان دشوار است. اصولاً به كار افتادن نيروها و انرژىها و هدر رفتن اين سرمايهها در راه گناه موجب مىشود كه مردم از نظر درك و اطّلاع، در سطحى پايين قرار گيرند و افكار منحطّى داشته باشند، هرچند در صنايع و زندگى مادّى پيشروى كنند.
تقوا منحصر به تقواى عملى نيست، بلكه تقواى فكرى رانیز شامل مىشود.تقواى فكرى در برابر بىبندو بارى فكرى به اين معناست كه ما در مطالعات خود به دنبال مدارك صحيح و مطالب اصيل برويم و بدون تحقيق كافى و دقّت لازم در هيچ مسألهاى اظهار عقيده نكنيم. كسانى كه تقواى فكرى را به كار مىبندند بىشك بسيار آسانتر از بىبندو بارها به نتايج صحيح مىرسند، ولى آنان كه در انتخاب مدارك و طرز استدلال بىبندو بارند اشتباهاتشان فوقالعاده فراوان است.
منبع: کتاب شریف انوار هدایت، تالیف آقای مکارم شیرازی، انتشارات امام علی علیه السلام
___________________
مومن کامل مقام خلافت پیدا می کند چون خلافت از امام می کند و همه تصرفاتش نیابتی است. اگر قوای انسان فانی در امام علیه السلام شد، تمام تصرفاتی که می کند، نیابتی است. اگر فهم و عقلش فانی در امام شد هرچه می فهمد و می بیند به نیابت امام است و فهم مستقلی برای خودش قائل نیست. همه حالات قلبی او فرع بر امامش است. سلمان اینطور است که در شان او گفتند: «جعل هواه هوا علیا» یعنی میل او هم تابع میل امام است و پرتو میل امام در قلبش واقع می شود. فهمش از عالم هم همینطور است و اصلاً نمی خواهد مستقل از امام بفهمد؛ چون می خواهد فهم خودش را از امام علیه السلام بگیرد.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: ناصر مکارم شیرازی , محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
انسان تا قبل از اینکه به امام برسد، در تاریکی است. وقتی به امام رسید و همراه با امام شد، در فضای نور قرار می گیرد که هم درون خودش نورانی می شود و عوالم وجودی خودش را می تواند ببیند، و هم بیرون برای او نورانی می شود. وقتی نور امام در عالم طلوع کرد و حجابها کنار رفت و انسان از تاریکی بیرون آمد، عوالم خلقت را می تواند ببیند؛ اما تا قبل از آن، عالم سراسر تاریک و حجاب است. به هر طرف نگاه می کند جز حجاب نمی بیند. در و دیوار و زمین و آسمان و خورشید و ماه و دوست و نظام کیهانی و کهکشان و هرچه می بیند، همه حجاب هستند. به درون خودش هم رجوع می کند، خودش را می بیند که این هم حجاب است. این انسان دنبال خدای متعال می گردد، خدای متعال را پیدا نمی کند و می گوید: زمین و ماه و خورشید هستند ولی خدای متعال نیست؛ در حالی که وقتی وارد یک بنا می شویم، به وضوح می فهمیم که این بِنا محصول اندیشه و تفکر یک انسان فرهیخته و حاصل سرانگشت هنرمندانی است که کار کردند و این بنا را به این زیبایی برپا کردند؛ حتی کوچکترین مصنوعاتی که می بینیم، یقین داریم که به دنبالش یک تدبیر و حکمت و برنامه ریزی بوده است. ولی وقتی انسان به نظام عالم نگاه می کند، نمی تواند مطمئن بشود که این عالم خدایی دارد و او با حکمت خودش عالم را اداره می کند. این حجاب و حجاب های بعدی ای که می آید؛ حتی بر فرض بفهمد خدایی است که عالم را آفریده است؛ اما یک خدای ساعت ساز است، یعنی عالم را آفریده و این ساعت را کوک کرده و این ساعت خودش کار می کند.
اینها که خداشناسی نیست و این غفلت ها برای این است که انسان به امام نرسیده و در حجاب است. هرچه نگاه می کند، در و دیوار می بیند و دنبال خدای متعال می گردد. خودش را پیدا می کند، ذرات را پیدا می کند ولی خدای متعال را گم کرده و می گوید: خدای متعال کجا است؟! همین آدمی اگر یک سوزن گم می کند، می گردد تا پیدا می کند؛ اما در این عالم، خدای متعال را گم می کند و هرچه هم می گردد پیدا نمی کند؛ زیرا به نظرش می آید که همه عالم پر است و جایی برای خدای متعال نیست. به درون خودش نگاه می کند، خودش را می بیند. بیرون را که نگاه می کند، مخلوقات دیگر را می بیند.
انسانی که با خودش در عالم سیر می کند، خودش و بقیه مخلوقات را را می بیند، یعنی هم خودش حجاب خودش می شود و هم عالم حجاب او می شود. انسانی که در تاریکی است، در حیرت و ترس و وحشت است. آدمی که احساس می کند در درون یک نظام کیهانی بزرگِ کور و کری حرکت می کند و هیچ کجای عالم دیده نمی شود؛ و خود را یک ذره ای در مقابل این دستگاه عظیمی که حکمت و تدبیری هم ندارد، می بیند. طبیعی است که دچار ترس و وحشت و حیرت و تنهایی بشود؛ مگر اینکه انسان به امام برسد و این خورشید را درک کند. امام در تعبیر امام رضا «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَم» است؛ یعنی آن خورشیدی است که عالم را روشن کرده است، وقتی این خورشید در درون من طلوع کرد؛ به تعبیر امام باقر علیه السلام به ابوخالد کابلی، قلب مومن را روشن می کند و نور امام در قلب مومن، از خورشید در روزِ روشن آشکارتر است «لَنُورُ الْإِمَامُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ». اگر کسی به امام رسید، از درون نورانی می شود. در روایات فرمودند که «الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه» یعنی مومن با نور الهی به عالم نگاه می کند و وقتی با این چراغ به عالم نگاه می کند، خورشیدِ در بیرون و درون به هم گره می خورند و همه عالم روشن می شود. وقتی با این خورشید به عالم نگاه کردید، تمام عالم آیات الله می شوند. آن وقت است که مومن عوالم را می بیند، دنیا و ملکوت عالم و بالاتر از عالم ملکوت را می بیند، مسیر خودش را در عالم و قوای وجودی خودش را مشاهده می کند.
اگر کسی به امام علیه السلام رسید و سیرش با امام علیه السلام آغاز شد، هم از درون نورانی می شود هم از بیرون. به درون خودش نگاه می کند، جز آیات الله نمی بیند و وقتی به بیرون نگاه می کند، جز نشانه نمی بیند. قرآن هم می فرماید «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/۵۳) وقتی انسان آیات خدا را دید، دیگر همه چیز گم می شوند. آدمی که همه چیز را پیدا کرد و خدا را گم کرده بود، و در واقع هیچ چیز پیدا نکرده و به تعبیر امام حسین علیه السلام در دعای عرفه «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ»(۵). کسی خدای متعال را در عالم گم کرد، چیزی پیدا نکرده، بلکه هیچ و پوچ ها را پیدا کرده است؛ اما وقتی که تنها خدا را می بیند، همه چیز برای او واضح می شود. اگر باب آیات به روی انسان باز شد، برای انسان واضح می شود که فقط او حق است و همه، رنگ می بازند.
قدمهای سیر با امام در درجات ایمان و کسب معرفت
اولین قدمِ سیر انسان با امام علیه السلام این است که از نفس خودش و از شیاطین و از حجابهای ظلمانی خارج شود، تا سیرش با امام شروع شود؛ و درجات ایمان را پشت سر گذارد. در هر درجه ای از درجات ایمان که سیر بکند، مشاهداتی که در عالم دارد و درکی که از عالم دارد و معرفتی که پیدا می کند، متفاوت با مرحله قبلی است. درکش از امام و توحید عوض می شود تا به درجه دهم ایمان برسد. وقتی به آن درجه هم رسید، این سیر ادامه دارد. این طور نیست که مومن اگر با امام همراه شد، و در دنیا به درجه دهم ایمان رسید و مشاهدات ایمانی برایش حاصل شد، سیرش تمام می شود؛ بلکه اول سیرش در وادی معرفت، از اول برزخ شروع می شود. لذا در زیارت عاشورا می خوانیم «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُود».
این سیر در عالم قیامت هم ادامه دارد و انسان ها هم در مرتبه ایمانشان با امام سیر می کنند. دو مومنی که کنار هم هم نشستند، درجات ایمان و سیرشان متفاوت است. در دو سقف پرواز در عالم حرکت می کنند و قوای آنها دو بهره متفاوت از عالم می برد. چشم و گوش و قلب و حس آنها دو جور عالم را درک می کند. درجات ایمان که متفاوت شد، افق سیر انسان در عالم تغییر پیدا می کند. این همراهی با امام که موجب نورانی شدن به نور امام و عبور از ظلمت نفس و ظلمت طواغیت می شود و انسان را به وادی نور و وادی توحید وارد می کند، مستمرا و الی الابد ادامه دارد.
انسان در این همراهی با امام می تواند به یک مقامی برسد که نه تنها خود انسان با امام سیر بکند، بلکه دیگران را هم بتواند به همراهی امام دعوت بکند؛ یعنی یک مغناطیسی می شود که دیگران هم با او سیر می کنند. یک مرتبه این است که انسان تنها سیر خودش در وادی نور است. قرآن می فرماید آن کسی که به امام رسیده، داستانش این است: «أَوَمَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ»(انعام/۱۲۲)؛ یعنی اینها کسانی بودند که مرده بودند اما خدای متعال آنها را زنده کرد و برای آنها نوری قرار داد و سیرشان در وادی نور است. در روایات، این آیه را اینگونه توضیح می دهند. «أ و من کان ميتا عن ولايتنا فأحييناه بولايتنا»(۷) آن کسی که مرده بود را با ولایت امام زنده می کنند اگر کسی به امام رسید، سیر خودش در وادی نور واقع می شود، و از حیرت و شک و تردید بیرون می آید. عالم و مسیر خودش را روشن می بیند و حرکت می کند
معرفت نفس هم جز از این طریق واقع نخواهد شد. اینکه می گویند «انسان باید به معرفت نفس برسد»، این معرفت نفس وقتی است که انسان به امام برسد، تمام هدایتها از امام ناشی می شود. امام، آن خورشیدی است که خدای متعال در عالم روشن کرده و اگر آن خورشید بر وجود انسان نتابد، انسان عوالم خودش را نمی بیند. معرفت نفس هم جز با معرفت امام و با هدایت و همراهی با امام حاصل نمی شود. هرچه انسان درجه ایمانش بیشتر و قوای او نورانی تر بشوند، عوالم وجودی خودش را روشنتر می بیند.
در سوره مبارکه نور توضیح داده شده که «إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّـهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»(نور/۴۰) یعنی یک وادی ظلمات هم هست که حتی مومن اگر در آن وادی قرار گرفت، ظاهر و امکانات خودش را هم نمی تواند ببیند تا چه رسد به این که سرّ و لبّ و عوالم باطنی خودش را ببیند. کسی که در ظلمت اولیاء طاغوت قرار گرفت، از قوای ظاهری اش هم غافل است تا چه رسد عوالم باطنی؛ مگر اینکه به امام برسد؛ یعنی در این فضا اگر نور امام نباشد، الی الابد انسان در غفلت است، حتی در قیامت هم در تاریکی است در روایت ذیل این آیه فرمودند «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ يَوْمَ الْقِيَامَة»
بنابراین سیر و همراهی با امام معرفت نفس می آورد. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» اما اینکه کسی خیال کند خود انسان می تواند از طریق معرفتُ النفس تأمل کند و نفس خودش و خدا را پیدا کند؛ اینها توهمات و ریاضات است، اینها خودش حجاب روی حجاب است. انسان تا به امام نرسد و همراه با امام علیه السلام نشود، نمی تواند عوالم خودش و آیات انفسی را ببیند و معرفت نفس پیدا کند، چنانچه اگر با نور امام در بیرون همراه نشد، آیات آفاقی دیده نمی شود. همه عالم ظلمات در ظلمات می شوند. در درون خودش نگاه می کند، تاریک است. بیرون هم نگاه می کند، تاریک است؛ حتی قوای ظاهری خودش را هم نمی بیند تا چه رسد به اینکه باطن خودش را ببیند و معرفت النفس پیدا کند. معرفت النفس هم مثل بقیه آیات احتیاج به ارائه الهی دارد «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ»(فصلت/۵۴)؛ یعنی باید آیات به انسان با نور امام علیه السلام و با نور الهی ارائه بشود.
سیر نورانی و سیر ظلمانی
تلقی عرفانی از همراهی با امام علیه السلام یعنی انسان با امام همراه بشود و قوای وجودی اش به نور امام نورانی بشود و از خودش هجرت کند، آرام آرام به یک مقامی برسد که چیزی از خودش باقی نماند؛ و به منزله چشم و دست و گوش امام شود و واسطه هدایت و شفاعت امام باشد و با امام خودش، در عوالم قرب و معرفت سیر بکند؛ که سیر او با امام در وادی بهشت است؛ یعنی انسانی که به امام رسید، سیر او از الان در وادی بهشت است؛ که شامل بهشت دنیا و بهشت برزخ وبهشت قیامت است.
نقطه مقابل هم سیر با نفس و سیر با ائمه نار و اولیاء طاغوت در وادی ظلمات است که انسان هرچه بیشتر سیر کند، و اتصالش به آنها شدیدتر بشود به فرموده قرآن «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»(نور/۴۰) است که حجابهای ظلمانی او بیشتر می شود و در حجابهای بیشتری فرو می رود. قوای درونی او تاریکتر می شوند و در بیرون هم حجابهای ظلمانی او بیشتر می شوند. در در زندان ظلمات اولیاء طاغوت محبوس و زندانی می شود.
امام، رحمت موصوله و «معدن الرحمه» است و محیط ولایت امام، رحمت واسعه خدا و محیط وسعت است؛ اما محیط دشمنان امام، جهنم است که به فرموده قرآن «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكا»(طه/۱۲۴) یعنی محیط ضیق و ضنک است. ذکر یعنی امام؛ و کسی که از امام روی بگرداند عیشش ضنک می شود. انسانی که با غیر امام حرکت می کند، زندگی او در تنگنا است؛ ولو وسعت ظاهری هم داشته باشد ولی در زندان است. انسانی که با امام زندگی می کند ولو به حسب ظاهر در زندان و سختی باشد، در وسط بهشت و در وسعت و فصحت است. آن فصحت ها و وسعت های باطنی برای این است.
دو نفر کنار هم هستند؛ یکی پیرو شیطان و یکی پیرو امام است. آن کسی که پیرو امام است، الان در وسعت و بهشت است و آن کسی که پیرو شیطان است، ولو به حسب ظاهر همه امکانات هم در اختیارش باشد؛ الان در جهنم است و عیش ضنکی دارد و در محیط تلخ و تاریک است.
منبع:آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد مدرنیته ، نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: محمد مهدی میرباقری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
همسر صالحه آثار و بركاتى بىحصر نصيب دين و دنياى انسان مى نمايد و در اخبار و احاديث چنين مورد مدح و ستايش قرار گرفته است.
۱ - قال رسولاللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : قال اللّٰهُ عزّوجلّ: اذا ارَدْتُ انْ اجْمَعَ لِلْمُسْلِمِ خَيرَالدُّنيٰا وَخَيرَ الآخِرَةِ جُعِلتُ لَه قَلْباً خٰاشِعَاً ولِسٰاناً ذٰاكِراً وَجَسداً عَلىَ البَلاٰءِ صٰابِرَاً وَزَوْجَةً مُؤمِنَةً تَسُرُّهُ اذٰا نَظَر الَيْهٰا وَتَحْفَظُهُ اذٰا غٰابَ عَنهٰا فِى نَفْسِهٰا وَمَالِهِ .
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد: خداى عزّوجلّ مىفرمايند: وقتى بخواهم خير دنيا و آخرت را براى مسلمانى جمع كنم قلبى خاشع در مقابل حقّ، و لسانى ذاكر حقّ، و جسمى صابر بربلاها، و زنى مؤمنه كه هروقت به او نظر كند وى را شاد نمايد و خودش و اموالش را در غياب او محفوظ دارد، به وى عطا مىكنم.
۲ - قال رسولاللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : مِن سَعادَةِ الْمَرءِ الزَّوْجهُ الصّٰالِحَةُ .
رسول مكرّم اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايند: از جمله علايم سعادتمندى مرد اين است كه زنى صالحه داشته باشد.
۳ - قال رسولاللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : مِنْ سَعٰادَةِ الْمرَءِ المُسْلِمِ: الزَّوْجَةُ الصّٰالِحَةُ والمَسْكَنُ الوٰاسِعُ والْمَركبُ الهَنىءُ وَالْوَلَدُ الصّٰالِحُ .
رسول خدا كه درود خدا برايشان باد مىفرمايند: چهار چيز از علايم سعادتمندى و خوشبختى مرد مسلمان است و آن چهار عبارتند از: زن صالحه، منزل وسيع، مركب راهوار، فرزند نيك.
۴ - قال رسولاللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : مِنْ سَعٰادَةِ الْمَرْءِ الْخُلَطاءُ الصّٰالِحُونَ والوَلَدُ البٰارُّ والزَّوْجَةُ المُؤٰاتيَةُ وَاَنْ يَرْزُقَ مَعيشَتَهُ فِى بَلَدِهِ .
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايند: از جمله سعادتهاى مرد عبارتند از همنشينهاى صالح و درست كردار و فرزند نيكوكار و شايسته، و همسرى فرمانبردار و مطيع، و درآمد براى معيشت در محل سكونت خود.
۵ - قال رسولاللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : خَمْسَةٌ مِنَ السَّعٰادَةِ: الزَّوْجَةُ الصّٰالِحَةُ وَالبَنُونُ الاَبْرارُ والخُلَطٰاءُ الصّٰالِحُونَ ورزْقُ المرَءِ فِى بَلَدهِ والحُبُّ لِآلِ مُحمَّدٍ عليهم السلام .
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايند: پنج چيز از مايههاى سعادت انسان بهشمار مىروند ۱ - همسر شايسته ۲ - اولاد نيكوكار ۳ - همنشينان صالح ۴ - كسب روزى مرد در شهر خودش ۵ - محبّت و دوستى آلبيت پيامبر عليهم السلام .
۶ - قال رسولاللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : مٰا اسْتَفٰادَ امْرَءٌ مُسلمٌ فٰائدةً بعدَالاِسْلاٰمِ افضَلُ مِنْ زَوْجَةٍ مُسْلِمَةٍ تَسُرُّهُ اذٰا نَظَر اليهٰا وتُطيعَهُ اذٰا أَمَرَهٰا وَتَحْفَظُهُ اذٰا غٰابَ عَنْهٰا فِى نَفْسِهٰا وَمٰالِهِ .
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايند: هيچ مرد مسلمانى بعد از نعمت اسلام از نعمتى بهرهمند نشده است بهتر از همسر مسلمانى كه او را هنگام ملاقاتش شاد نمايد و چون دستورى به وى دهد اطاعتش كند و آنگاه كه شوهرش نباشد و به مسافرت رفته باشد خود را و نيز اموال همسر خود را از گزند نامحرمان محفوظ دارد.
۷ - قال رسولاللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : مَنْ اعْطِى ارْبَعُ خِصٰالٍ اعْطِىَ خَيْرَ الدُّنْيٰا وَالآخرةِ وَفٰازَ بِحَظِّهِ مِنهُمٰا: ورعٌ يَعْصِمُهُ مِنَ مَحٰارِمِ اللّٰهِ، وحُسْنُ خُلْقٍ يَعيشُ بِهِ فِى النّٰاسِ وَحِلمٌ يَدْفَعُ بهِ جَهْلَ الجٰاهِلِ وَزَوْجَةٌ صٰالحةٌ تُعينُهُ عَلىٰ امرِالدُّنيٰا والاٰخِرةِ .
آن حضرت نيز مىفرمايند: كسى كه چهار ويژگى به او عطا شود، خير دنيا و آخرت به وى ارزانى شده است و از هردو جهان بهره مىبرد. آن چهار نعمت
عبارتند از: ۱ - ورع و تقوايى كه او را از معصيت باز دارد ۲ - رفتار خوب و اخلاق خوشى كه بتواند به كمك آن در بين مردم به نيكى زندگى كند ۳ - حلم و بردبارى كه سخن جاهلان را تحمّل كرده و جهالتشان را از خود دفع كند ۴ - زنى صالحه كه او را در امر دنيا و آخرت يارى رساند.
۸ - قال رسولاللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : مَن اعطِىَ خَمساً لَمْ يَكُنْ لَه عُذرٌ فِى تَركِ عَمَلِ الاخرةِ؛ زَوجةٌ صٰالِحَةٌ تُعينُهُ عَلىٰ امْرِ دُنْيٰاهُ وَآخِرَتهِ، وبنونٌ ابرارٌ وَمَعيشةٌ فِى بَلدِهِ وُحُسنُ خلقٍ يُدارى بهِ النّٰاسَ وحبُّ اهْلِ بَيتىٖ .
رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايند:كسىكه پنجنعمت بهوى عطا شدهباشد مىبايست براى آخرت خود خيلى بكوشد و اگر در تلاش براى قيامت كوتاهى كند، عذرى نخواهد داشت، آن پنج نعمت عبارتند از؛ زنى پاكدامن كه وى را در امور دنيوى و اخروى يارى دهد، فرزندانى نيكوكار، كسب و كار در محل زندگى خود، اخلاقى نيكو كه با آن به مردم مدارا كند و عشق و محبّت نسبت به اهل و خاندان من.
۹ - قال رسولاللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : الاٰ اخْبِرُكُم بِخَيْرِ مٰا يُكْنَزُ؟ المَرأَةُ الصّٰالِحَةُ اذٰا نَظَرَ الَيْهٰا سَتُّرُهُ وَاِذٰا امَرَهٰا اطٰاعَتَهُ وَاِذٰا غَابَ عَنْهٰا حَفِظَتَهُ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايند: آيا شما را به بهترين اندوخته و گنج خبر دهم؟ بهترين گنج زنى است پاكدامن كه چون به وى بنگرى تو را خوشحال كند، هرگاه چيزى از او بخواهى، اطاعتت كند و چون نزد او نباشى، خويشتن را از نامحرم محفوظ دارد.
۱۰ - قال رسولاللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم :التَّقديرُ نِصفُ الْمَعيِشَة والمَرْأَةُ الصّٰالِحَةُ احَدُ الكٰاسِبَيْنَ .
پيامبر اسلام كه درود بىكران خدا بر او باد مىفرمايد: اقتصاد و ميانهروى در زندگى نيمى از معيشت است و زنپاكدامن يكى از دو روزى است.
۱۱ - قال رسولاللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم : انَّمٰا الدُّنيٰا مَتٰاعٌ وَخَيْرُ مَتٰاعِ الدُّنيٰا الزَّوْجَةُ الصّٰالِحَةُ .
رسول مكرم اسلام مىفرمايند: دنيا كالايى است و بهترين كالاى اين دنيا (كه خود كالا است) زن صالحه و همسر شايسته است.
۱۲ - قال على عليه السلام : الزَّوْجَةُ الصّٰالِحَةُ احَدُ الكَسْبيَنِ .
مولاى متّقيان بر او سلام مىفرمايند: زن پاكدامن و صالحه يكى از دو روزى انسان است.
۱۳ - قال الصادق عليه السلام : ثَلاٰثَةُ اشْيٰاءٍ لاٰ يُحٰاسَبُ عَلَيْهِنَّ الْمُؤمِنُ، طَعٰامٌ يأكُلُه وَثَوْبٌ يَلبِسُهُ وَزَوْجَةٌ صٰالِحَةٌ تُعٰاوِنُهُ وَيَحْصُنُ بِهٰا فَرَجَهُ .
امام صادق عليه السلام مىفرمايند: سه چيز براى مؤمن محاسبهاى ندارد، غذايى كه تناول كرده، لباسى كه پوشيده و زنى صالحه و پاكدامن كه موجب حفظ وى از گناهان شهوى مىشود.
۱۴ - قال ابوالحسن على بن موسى الرضا عليه السلام : مٰا افٰادَ عَبْدٌ فٰائِدَةً خَيراً مِن زَوجةٍ صٰالحةٍ اذٰا رَأهٰا سَرَّتْهُ وَاِذٰا غٰابَ عَنْهٰا حَفِظَتْهُ فِى نَفْسِهٰا وَمٰالِهِ .
امام رضا عليه السلام مىفرمايند: هيچ بندهاى فايدهاى برتر از اين از زندگى نبرده است كه همسرى شايسته داشته باشد تا هروقت به وى بنگرد شادمان گردد و همسرش موجب خرسندى و سرور او شود و نيز اگر او را نبيند همسرش در غياب او، خود و اموال شوهرش را محفوظ دارد.
منبع: کتاب شریف ازدواج و آداب زناشویی در آیینه حدیث،تالیف آقای علی غضنفری،انتشارات لاهیجی
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: ازدواج
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اندیشههای فلسفی- عرفانی چون رابطهای با عالم واقع ندارند، هیچگاه نمیتوانند در مورد اداره امور جامعه که امری واقعی است نظری داشته باشند؛ به عنوان مثال بیایید در مورد اندیشه ملاصدرا کمی تأمل کنیم. ایشان در یک تقسیمبندی، دو دوره از اندیشه را برای خود مطرح میسازد: دورهای که همچنان پایبند به علیّت است و دورهای که علیّت را وانهاده و قائل به وحدت شخصی وجود میشود. اگر در همین دو نحوه از اندیشه تاملی داشته باشیم درمییابیم که هیچکدام از این دو نحوه نگاه نمیتواند ارتباطی با واقعیت عالم داشته باشد؛ چراکه پایبندی به علیّت و ضرورت علّی هیچ جایی برای اختیار باقی نمیگذارد و با حذف اختیار نمیتوان از تغییر و دگرگونی و مسائلی از این دست سخن گفت و اگر قائل به وحدت شخصی وجود شدیم، اداره جامعه که هیچ، حتی خود را هم باید موهوم بدانیم و برای امر موهوم نیز برنامه داشتن درست به نظر نمیرسد.
بنابراین، اگر بخواهیم با مبانی فلسفی پیش بیاییم هیچ حرفی برای امور واقع نخواهیم داشت؛ چنانکه مثلاً در تمام آثار آقای طباطبایی که از سلاطین فلسفه صدرایی در زمان ما بودند هیچ طرح و نظری برای حکومت و حاکمیت جامعه نمیبینیم و بیشتر فضای اندیشه فکری فیلسوفان صرفا در همان فضای الاهیاتی که در تصورات بنا نهادهاند،صرف میشود.
بر خلاف چنین اندیشههایی، اگر از فطرت شروع کنیم، واقعنگریِ این مسیر به ما اجازه میدهد که در تمام زوایای زندگی واقعی بشر، طرحی را از سوی خدای تعالی انتظار داشته باشیم. بنابراین، اگر قرار باشد اندیشمندی برای عالم واقع و یا بحثهایی مانند اداره جامعه و حکومتداری حرفی برای گفتن داشته باشد، تنها از سوی کسانی عملی خواهد بود که تکیه بر فطرت داشته و با همین مبنا خود را بندهی خدای تعالی یافته و در تمام امور زندگیشان خود را مطیع دستورات حجج الهی میدانند که پیامرسانان خدای تعالی هستند.
ممکن است در نقض آنچه گفته شد بفرمایند که از سوی همین فیلسوفان در برخی مواضع شاهد اظهارنظرهایی در امور واقعی و یا حتی بحثهای حکومتی هستیم. در پاسخ باید گفت که این اظهارنظرها برخاسته از اندیشهی مقبول آنها نیست، بلکه جنبه فقاهتی آنها ممکن است موجب چنین اظهارنظرهایی شود.
ولایت و حکومتی که در نظام فلسفی وجود دارد، باز هم نمیتواند از علیت جدا باشد. این فلسفه، فلسفه علیت است. فلسفه علیت نه در حکومت میتواند نظر دهد، نه در جریان زندگی اخلاقی انسان میتواند نظر دهد. چون همانطور که علیت را در نظام تکوین جاری میدانند، تمام خلق و خوی انسانی را روی مشهورات عامه برده و آن را امری صرفاً اعتباری دانستهاند. پس عقل عملی آنها واقعا در نظام اخلاقی انسان و حرکت رفتاری انسان جز اعتبار چیز دیگری نیست. که این هم یکی از مشکلات فلسفه ما است.
منبع : آقای محمد بیابانی اسکوئی در مصاحبه با سایت مباحثات
___________________
آنچه موجب حرکت انقلابی و دینمدارانه امام خميني(ره) بوده است، حیث قرآنی و روایی ایشان که کاملا غالب بر حیث فلسفی شان است، بوده است. در حقیقت این فقه امام که به طور یکپارچه منبعث از آیات و روایات نورانی اهل بیت علیهم السلام است و شامل ابوابی چون جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و قواعدی چون نفی سبیل و حرمت تشبه به کفر و ... است، انگیزه بخش و محرک امام و به تبع ایشان مردم ایران بوده است و نه مباحثی چون اصالت وجود و حرکت جوهری و قاعده بسیط الحقیقة کل الاشیاء و الشئ ما لم یجب لم یوجد و....؛ و نیز آن بعد عرفانی امام که در حرکت انقلابی ایشان تاثیر داشته است، به عنوان نمونه زیارت جامعه خوانی هر شبه ایشان طی پانزده سال اقامت در نجف اشرف در بارگاه ملکوتی امیر مؤمنان بوده است و نه مثلا مباحث عرفانیای چون یکی بودن با ذات حق و وحدت وجود و عشق مجازی و رقص و سماع و...
مردم شیعه و اهل بیتی ایران تحت تاثیر آموزه های انقلابی قرآن و نهج البلاغه و نهضت عظیم عاشورا به خیابانها ریختند و از شهادت استقبال کردند و در جنگ هشت ساله از دین و کشور جانانه دفاع کردند، نه تحت تاثیر مبانی صوفیانه و پلورالیستی و انقیاد پذیر در مقابل ظلم و باطلِ ملاصدرا و ابن سینا و مولوی و ابن عربی.
ابن عربی رسما به پیامبر دروغ میبندد که فرموده: «ذکر خدا بهتر از این است که به جهاد با دشمنانتان بروید و همدیگر را بکشید»! آیا با چنین آموزه هایی میتوان مردم را تشویق به دفاع از دین و کشور در مقابل هجوم کفار کرد؟
آنان که منادی پیوند حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی هستند، باید چند جمله و عبارت از ملاصدرا و ابن عربی و ابن سینا و مولوی و شمس تبریزی و عطار و بایزید و حلاج و ... بیاورند و نشان دهند که به کار تهییج مردم در انقلاب اسلامی و در جبهه های دفاع و جنگ آمده باشد و در سخنرانی های بزرگان و علما و روحانیونی که مشوق مردم به انقلابی گری بوده و هستند، مندرج باشد.
منبع: آقاي مهدي نصيري
___________________
جامعه هم مربی می خواهد که جامعه را تربیت کند و بسترهای اجتماعی را تغییر بدهد؛ یعنی ساخت جامعه باید تغییر کند و به تعبیری سبک زندگی و الگوی توسعه که اخلاق ساز هستند را باید بتواند تغییر بدهد. در جامعه دینی که اخلاق کریمه محقق می شود، خلق نبی اکرم و خلق معصوم به روابط اجتماعی تبدیل می شود و همه روابط اجتماعی «صبغة الله» دارند. درروایات فرمودند که صبغة الله یعنی ولایت؛ که همه رنگ ولی خدا را دارند. به تعبیر دیگر روابط اجتماعی و تمدن، تجسد ارواح ولات است؛ یعنی روح ولی حق تجسد پیدا می کند که این تمدن می شود. روابط اجتماعی، روابط انسان ها با هم، روابط انسان ها با طبیعت و روابط طبیعت با انسان در ما تاثیر می گذارند و در ما نیاز و احساس ارضاء ایجاد می کند. همه اینهـا باید حول ولی اتفاق بیافتد و صبغه ولی داشته باشد. اگر ما بخواهیم یک جامعه اخلاقی داشته باشیم، باید بسترهای تربیت را در خانواده، در سلوک، در سازمان و در کل جامعه ایجاد بکنیم. اخلاق باید تبدیل به روابط سازنده و تبدیل به انگیزه سازمانی و تبدیل به تشویق و تنبیه بشود.
ما قائل به ولایت فقیه هستیم؛ یعنی تکامل اخلاق بر محور ولایت واقع می شود و در جامعه نقش اصلی ولی فقیه تکامل اخلاق الهی است؛ چنانچه در روایات هم فرمودند «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق»
نبی اکرم محور تکامل اخلاق در عالم هستند و در تاریخ اجتماعی بشر، همه انبیاء اخلاقشان حول نبی اکرم است و خلق انبیاء شعاعی از خلق نبی اکرم و خلق جامعه شان شعاعی از خلق آن پیامبر است. اخلاق نبی اکرم که تجلی می کند عالم را به تهذیب می رساند.
این مطلب وقتی نازل شود در خصوص کسی که ولی فقیه می شود، که به تعبیر امام شعبه ای از آن ولایت نبی اکرم در آن هست، باید محور خلق اجتماعی بشود و فداکاری و شفاعت بکند، بلاکشی کند و بسترسازی بکند و روح او باید به روابط اجتماعی تبدیل بشود.
منبع: آقای محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی ، نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: محمد بیابانی اسکوئی , محمد مهدی میرباقری , مهدی نصیری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
امام زين العابدين عليه السلام :
« أعلى دَرَجةِ الزُّهدِ أدنى دَرَجةِ الوَرَعِ ، و أعلى دَرَجةِ الوَرَعِ أدنى دَرَجةِ اليَقينِ ، و أعلى دَرَجةِ اليَقينِ أدنى دَرَجةِ الرِّضا»
« بالاترين درجه زهد پايين ترين درجه ورع است، و بالاترين درجه ورع پايين ترين درجه يقين است، و بالاترين درجه يقين پايين ترين درجه خشنودى [از خدا ]است .»
منبع:
کتاب شریف الکافی ، تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)،جلد ۲،صفحه ۲ ۶
ايمان به خدا، پيامبران و عالم غيب از نعمت هايي است كه هيچ نعمتي در رديف آن قرار نمي گيرد و سعادت و شقاوت ابدي انسان به آن مربوط است. ايمان كه اعتقاد قلبي و التزام عملي است، داراي درجات و مراتبی است. همه افراد با ايمان در يك پايه از ايمان قرار ندارند، بلكه هر فردي در طول عمر خود قابليت ارتقا به مراتب بالاتر يا تنزل به مراتب پايين تر را دارد. تمام رواياتي كه بيانگرت تفاوت ايمان، تقوا و يقين و نيز بيانگر برتري يقين بر تقوا و تقوا بر ايمان است، به درجات و مراتب ايمان اشاره دارد به اين معنا كه وقتي ايمان قوت پيدا كرد، تقوا حاصل مي شود و از آن هم كه قوي ترشد، يقين كه مرتبه والاي ايمان است،به دست مي آيد.
از روايات بر مي آيد كه بالاترين درجه ايمان، يقين است و واصلان به مرحله يقين بسيار اندك هستند. امام رضا(ع) می فرماید: ايمان يك درجه برتر از اسلام است و تقوا يك درجه برتر از ايمان است و يقين يك درجه برتر از تقواست و خدا چيزي را كمتر از يقين، بين بندگان تقسيم نكرده است.
يقين درجه اي از ايمان است كه آدمي همه امور را از خدا بداند و در عالم چيزي را مستقل در تاثير نداند. مقصود از يقين، تنها معناي لغوي نيست، بلكه معنايي است كه از استعمال در روايات گرفته شده كه با معناي لغوي هم منافات ندارد؛ يقين در لغت، از مقوله علم است، ولي در بعد دینی علاوه بر علم التزام هم هست. يقين، يعني باور و التزام قلبي و عملي به آن.
نشانه ها و آثار يقين
از نشانه هاي يقين، توكل و تسليم، رضا و تفويض است. از امام باقر(ع) سوال كردند حد يقين چيست؟ که فرمود حد يقين توكل بر خدا، تسليم اوامرخدا بودن، راضي به قضاي الهي بودن و امور را به خدا سپردن است. يكي از نشانه هاي يقين اين است كه غير از خدا از كسي و از چيزي نترسید. ستايش و ملامت ديگران، گرد آمدن در اطرافش و پراكنده شدن از اطرافش در او اثر نگذارد. همچنین از امام صادق(ع) پرسيدند حديقين چيست؟ فرمود: اينكه همراه با خدا از چيزي هراسان نباشي.
يقين، تلاش انسان را زیاد می کند و زندگي فردي و اجتماعي را دگرگون مي سازد، حال و هواي فرد عوض مي شود، عبادتش، خوابش، حزن و شاديش جلوه ديگري پيدا مي كند. با نيل به يقين اعمال اجتماعي و رابطه انسان با ديگران چهره اي ديگر پيدا مي كند، محور حب و بغضها، دفع و جذبها خدا مي شود و دوست، فاميل و...هم به مقدار پيوندشان با خدا در قلب انسان جاي دارند.
قرآن كريم در سوره مجادله آيه 22 در وصف مومنان حقيقي مي فرمايد: هرگز قومي را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، نمي يابي كه با دشمنان خدا و رسولش دوستي بورزند گرچه پدران، فرزندان، زنان و خويشان آنها باشند،خدا در دل چنين افرادي كه به خاطرخدا از دوستي با خويشان بريده اند ايمان نوشته و به واسطه روحي از ناحيه خودش آن را ثابت مي كند.
مراتب يقين
يقين هم مراتب و درجاتي دارد، آن دسته از اصحاب رسول خدا هم كه به درجه يقين رسيده بودند، برابر نبودند چنانكه امام صادق(ع) بعد از بيان مراتب ايمان فرمود: سلمان در مرتبه دهم از ايمان، ابوذر در مرتبه نهم و مقداد در مرتبه هشتم قرار داشتند. ترديدي نيست كه ايمان اين سه شخصيت بزرگ در حد يقين بود و لكن يقين آنها متفاوت بود.
بديهي است كه يقين هر انساني در طول عمرش تشدید یا تضعیف می شود. حضرت ابراهيم (ع) به مقام يقين رسيده بود ولي از خدا درخواست كرد كه خدايا به من نحوه زنده شدن مردگان را نشان ده، خدا فرمود؛ آيا ايمان نياورده اي؟ عرض كرد؛ آري و لكن مي خواهم دلم مطمئن گردد. درخواست حضرت ابراهيم (ع)، رسيدن به مرتبه بالاي يقين بود. چنانكه صفوان از امام هشتم(ع)درباره سخن خداوند به حضرت ابراهيم(ع) سوال كردم كه آيا در دل ابراهيم هم شك بود؟ حضرت فرمود؛ خير، ابراهيم بر يقين بود و از خدا خواست كه بر يقينش بيفزايد.
انسان اگر گناه را كنار بگذارد و در حد توان خود در راه حق حركت كند، خداوند نيروهايي بر او مي گمارد كه او را تاييد مي كنند، ايمانش را تقويت و او را به مرحله يقين وارد سازند و پس از آن تا لحظه مرگ آن را حفظ كنند.
خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه
_____________________
فقيه بصير در اعتقاد و احكام
تا«توحيد»به حدّ يقين نرسد،شخص،عالم و فقيه نشود؛ يعنى بصير در دين.علوم كسبى،مقدّمه است براى نور يقين، معارفش درست شود،احكام شرعى را هم بداند.بيشتر خلق در شركند؛چون اسباب را مستقل در تأثير مىدانند:
خواجه پندارد كه روزى،ده دهد
اين نمىداند كه روزى ده،دهد
هرچه مىنگريد مادّهپرستى و سبببينى است.پول دوستى و عشق به جاه و مقام است؛گاه مىشود همان محراب و منبر مىشود معبودش.هركس در هر رشتهاى است اگر سبب را مستقل ديد،مشرك است.
علم توحيد از راه تقوا
بايد به جايى برسيم كه توحيد،يقينى ما شود:«فاعلم انّه لا اله الاّ اللّه»و راهش نيز تقواست: ...وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللّهُ....
تقوايتان كه قوى شد،خدا شما را عالم مىكند.به شما دانشى مىدهد كه به يقين بدانيد«لا اله الاّ اللّه و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه».
هم دنيايتان را اصلاح مىكند،هم وقتى از اينجا مىرويد با خود نور علم و ايمان و يقين مىبريد.درجات آخرت هم مال همين نور است؛البتّه اعمال هم در كار است ليكن اگر مىخواهى به مقرّبين كه سابقونند برسى تا در عالم يقين وارد نشوى محال است.
نشانههاى ايمان حقيقى
حضرت باقر عليه السّلام مىفرمايد:«پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در بعضى از سفرهايش به چند نفر رسيد كه بر او سلام كردند،فرمود:شما كيستيد؟
گفتند:مؤمنيم.
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله پرسيد:حقيقت ايمانتان چيست(يعنى ادّعاى تنها كه كافى نيست،نشانه دارد)؟
گفتند:به آنچه خدا برايمان بخواهد،خشنوديم و كار خود را به او واگذار كرديم و امر او را تسليم هستيم.
پيغمبر فرمود:دانايان و حكيمانند.نزديك است از حكمت به پايۀ انبيا برسند».
يعنى شماييد علما.شماييد حكما: ...وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً....آن حكمتى كه هركس نصيبش شد،خير كثير را دارا گرديده است،بهرۀ شما شده،شما اسرار عالم هستى را پى بردهايد.به غيب راه پيدا كردهايد و از مادّه رد شدهايد.خلق، همه در محسوسات هستند.شماييد كه مقامتان نزديك به مقام نبوّت است.
پس بايد كارى كرد كه عالم شد؛یعنی ان شاء الله به حدّى برسيم كه مؤمنين،موقنين،راضين،مسلمين،مفوّضين باشيم و «آخر العلم تفويض الامر اليه»دربارۀ ما باشد؛يعنى متوكّل گرديم و كار خود را واگذاريم.
پس به آنها فرمود:«اگر راست مىگوييد پس بنا نكنيد مسكنى كه در آن سكونت نمىكنيد و جمع نكنيد چيزى را كه نمىخوريد و بترسيد از خدايى كه به او بازگشت مىنماييد».
شما كه مىگوييد ما اهل رضا و توكّل و تسليم هستيم،اين نشانه دارد.اگر راست مىگوييد حرص نزنيد.اين مغازه و آن مغازه.اين ساختمان و آن ساختمان.معلوم مىشود مىترسى كم شود.از آتيهات بيم دارى.اگر توكّلت به خداست،ترس از آتيه و خوف از فقر كدام است.اينها شاهد بر اين است كه اين ادّعا كذب است.كسى كه قناعت ندارد و دائما حرص مىزند،معلوم مىشود مسبّبى نمىبيند،خيال مىكند اين سبب كار كن است وگرنه حرص و زيادهروى براى چه؟خانهاى كه در آن سكونت نمىكنى چرا بنا مىكنى و چيزى را كه نمىخورى،چرا جمع مىكنى: اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ.... زنى مىگفت مبلغى دارم گذاشتهام براى گور و كفنم.گفتم دلت نمىآيد آن را خرج كنى اين جور مىگويى وگرنه كى بىكفن مانده؛چون سبب مىبينى،پول را رافع نياز مىبينى،خيال مردن ندارى،جايت را گرم كردهاى.
منبع: کتاب شریف استعاذه تالیف آقای عبدالحسین دستغیب (ره) ،انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
_____________________
انوار یقین به قلب کسی می رسد، کسی شک ها و ریب ها وتردیدها از دل او برداشته می شود و وارد وادی یقین می شود که در مقام زهد باشد. وقتی انسان تعلق به دنیا داشت این تعلقات مانع یقین او می شود و در انسان ریب و شک ایجاد می کند. به ما گفتند باید به مقام یقین برسید و به آخرت یقین پیدا کنید، یقین به حضرت حق پیدا کنید، یقین به علم وحکمت و قدرت و حضور و احاطه او پیدا کنید. اگر یقین در زندگی ما پیدا شود سرمایه بزرگی است.
انسانی که به یقین برسد و با یقین زندگی کند و با شک و با ریب زندگی نکند، این عوامل از دل انسان دور شوند مقام بالایی است. انسان صاحب یقین شود و انوار یقین در دل انسان بیاید می شود جزء بالاترین مقامات یقین که یقین بالله است. اصحاب یقین با خدا زندگی می کنند و حضور او را درک می کنند و در او تردید ندارند. علم به قدرت، حکمت، عزت، رحمت و صفات کریمه او دارند که این ها اهل یقین می شوند که خود مقاماتی دارد.
یکی از این مهم ترین موانع یقین تعلقات ماست. انسان خیال می کند برای این که به یقین برسد باید استدلال کند استدلال کافی نیست، استدلال یقین آور نیست استدلال لازم است.
انسان باید با شبهه ها و تردیدها درگیر شود و پاسخش را پیدا کند، ولی این طور نیست که اگر انسان استدلال کرد صاحب یقین باشد. اینطور نیست که فیلسوف اگر استدلال کرد به یقین می رسد، فلسفه یقین نمی آورد. آن چیزی که مانع یقین است تعلقات است، انسان باید تعلقاتش از دنیا برداشته شود. تعلقات در ما ریب و شک ایجاد می کند و ریب و شک باعث ایجاد بدگمانی و سو ظن نسبت به خدا و نسبت به اولیا خدا می شود.
آنهایی که با امیرالمومنین درگیر می شدند و می جنگیدند ریشه اش در تعلق به دنیا بود. این تعلق به دنیا به شک در معصوم تبدیل می شود بعد به بدگمانی و ریب بعد به نقض عهد و خارج شدن از بیعت امام، اینها از لوازم تعلق به دنیا هستند. اگر انسان بخواهد به یقین برسد باید علاقه اش به دنیا قطع شود دنیا خواهی نمی گذارد به یقین برسد. کسی یقین به آخرت پیدا می کند که علاقه اش به دنیا ضعیف شود و بعد قطع شود، چنین کسی یقین بالله پیدا می کند و نسبت به قیامت هم یقین پیدا می کند.
اگر از اول از انسان تردیدها برداشته شود و شک نکند در این که خدا هست و شک نکند در این که آخرتی هست واقعا برای انسان مفید است. اگر از اول یقین داشته باشیم خدا هست، یقین داشته باشیم آخرتی هست، یقین داشته باشیم اعمال ما گم نمی شود، یقین داشته باشیم «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»ُ(زلزال/۷-۸)، این اول راه است.
بعد علم الیقین است، بعد عین الیقین، بعد حق الیقین می شود. این را تشبیه می کنند به موقعی که شما بیدار می شوید می بینید که هوا روشن است از روشنی هوا می فهمید که خورشید طلوع کرده است این علم الیقین است؛ یعنی یقین دارید صبح شده و شک ندارید. هر چه کسی هم بگوید شب است می گویید صبح است. یک موقعی از اتاق بیرون می آییید خورشید را نگاه می کنید و می بینید این یک مرتبه بالاتر است. یک موقع هم انسان در چشمه خورشید ذوب می شود.
یقین مقاماتی دارد، از علم الیقین شروع می شود که شک از انسان برداشته می شود. این با استدلال نیست اگر انسان دلش مشغول به دنیا بود در خدا شک می کند و دنیا برایش اصل می شود و نمی تواتند بفهمد خدا هست می گوید زمین هست، خورشید هست، آسمان هست، خدا کجاست؟! علت این است که انسان تعلق دارد اگر تعلق نداشت همه عالم برای انسان آیات خداوند می شوند.
انسان مستحب است هنگام سحر که بر می خیزد نگاه به آسمان کند و این آیات را بخواند: «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب * الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»(آل عمران/۱۹۰-۱۹۱) یعنی در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه های است برای اولوالالباب، آنهایی که اولوالالباب و لب انسانیت را دارند برای آنها در خلقت آسمان و زمین آیات است، در رفت و آمد شب و روز آیات است؛ یعنی همین چیزهایی که ممکن است یک کسی ببیند و هر چه هم تامل و تدبر کند نتواند به خدا برسد. وقتی پشت صحنه ماده را می بیند به میدان های انرژی و میدان های امواج می رسد به حرف هایی که در علوم روز زده می شود می رسد به خدا نمی رسد و نمی تواند خدا را بفهمد در حالی که آن کسی که اولوالالباب است همین آمدن شب و روز برایش آیه است.
اولوالالباب کسانی هستند که «يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ»، کسی که دائم در حال توجه به خدای متعال هست آرام آرام همه عالم برایش آیه می شود، کسی که دوام ذکر دارد و در همه اعمال مشغول به خداست آن وقت همه چیز برایش آیات خدای متعال می شود و حجاب را از دلش برمی دارد. هر چه می بیند آیت الله است.
«وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ»، تفکر می کند این ذکر همراه با این فکر او را به نتیجه می رساند. فکر چیست؟ مرحوم خواجه در اوصاف الاشرافشان یک تعبیر لطیفی دارند می گویند: فکر سیر باطنی انسان از مبادی و مقدمات به نتایج است. مبادی کجاست؟ مبادی آیات آفاقی و انفسی هستند. انسان هر کجا نگاه کند آیات الله هستند، درون ما آیات الله است، هر تحولی در ما پیدا شود آیه او است. خوشحالی ما، غصه های ما سلامتی، بیماری، پیری و جوانی همه و همه اینها آیات الله هستند. شب و روز و خورشید و ماه و بهار و پاییز همه آیات هستند. تفکر سیر از این آیات به سوی خدای متعال و به سوی مقامات معنوی و به سوی مقام توحید است.
این چطور پیدا می شود؟ وقتی که انسان مشغول به خدا باشد و ذاکر باشد این پیدا می شود، ولی اگر انسان مشغول به دنیا شد هر چه فکر هم بکند پشت آیات دنیا را نمی بیند. انسانی که دلش مشغول به دنیاست دنیا حجاب او می شود هر چه هم فکر کند چیزی جز ماه و خورشید و زمین و قوانین عالم ماده هیچ چیز دیگری نمی فهمد، ولی کسی که از دنیا دل برداشته و مشغول بخدای متعال هست وقتی شروع به تفکر در آیات خدای متعال می کندحجاب را از جلوی دلش بر می دارد.
در حوادث طبیعی جلال و جمال خدا، علم خدا، حکمت خدا و حضور حضرت حق را می بیند. پس یقین با برهان و استدلال و کتاب خواندن و اینها پیدا نمی شود، نمی گویم نباید کتاب خواند آنها در جای خودش محترم است، ولی یقین یک مقدماتی دارد، یقین ذکر و زهد و فراغت می خواهد.
اگر انسان اهل فراغت نبود شک می کند از اولین قدم شک در اصل وجود خدا می کند، هر چه استدلال می کند استدلال او به آرامش نفس نمی رسد، چون دنیا را می خواهد این محبت دنیا انسان را به شک می اندازد، وقتی محبت به دنیا در دل انسان پیدا شد انوار یقین وارد آن نمی شود و آرام آرام ریب و بدگمانی نسبت به حضرت حق پیدا می کند، این خدایی که می گویند العیاذ بالله مهربان، عادل و حکیم است این طور نیست. وقتی بیماری، فقر یا مصیبتی برایش پیش آمد به خدا بدگمان می شود. خدایی که طبق مراد دلش عمل کند این خدا را خوب می داند همین که از مراد دلش جدا شد بدگمان می شود. پس به دنبال شک بدگمانی و عهد شکنی است که این ها همه آثار تعلق به دنیا و آثار دنیا خواهی هستند و این ها با استدلال رفع نمی شوند.
انسان تا از دنیا فارغ نشود یقین به خدا پیدا نمی کند. هر چه هم استدلال کند، کتاب بخواند، شب و روز را دنبال کند، طلوع خورشید و غروب خورشید و بهار و پاییز را ببیند و فکر کند به آرامش نمی رسد و یقین پیدا نمی کند که حضرت حق با ما و محیط به ما و آگاه به ماست و ما را می بیند. «اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاه»، طوری خدا را عبادت کن گویا خدا را می بینی. درجه نازلترش این است «فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك» که بدانی خدا تو را می بیند.
اگر انسان اهل تعلق به دنیا بشود مرحله اول که هیچ مرحله دومش را هم پیدا نمی کند. انسان خدای غایب را با شک عبادت می کند. در روایات دارد خواب با یقین بهتر از بیداری با شک است. آدم شب تا صبح بیدار باشد اهل یقین نباشد یا با یقین بخوابد و نماز صبحش را بخواند این خواب با یقین بهتر از بیداری با تردید و شک است.
یقین که فقط یقین به وجود حضرت حق نیست یقین به اسما حسنای اوست، یقین به علم و قدرت و حکمت این هزار اسمی است که شما در جوشن کبیر می خوانید. این که انسان به یقین به اینها برسد یقینش هم آرام آرام علم الیقین شود سپس حق الیقین می شود و صفات جلال و جمال خدا را مشاهده کند و ذوب در این صفات جلال و جمال شود.
سیر در درجات یقین بعد از فراغت و زهد است انسانی که در دنیا است و مشغول به دنیاست اصلا بابی به سوی حضرت حق و انوار توحید در دلش باز نمی شود. وقتی زاهد شد انوار توحید در دل او نازل می شود. در روایات است وقتی انسان از دنیا فارغ شد رفعت پیدا می کند آن وقت آرام آرام اهل یقین می شود، این مقامات یقین است. اگر کسی اهل یقین شد یقین به حضرت حق و به اسماء حسنای او پیدا می کند. مشاهده جلال، جمال، قدرت، حکمت، عزت و محبت او و صفاتی مانند عالم و حکیم و قادر و شاکر است که در او یقین بوجود می آورد.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
_____________________
چه بسا فیلسوف قوی البرهانی که علم برهانی بحثی اثبات نموده احاطه علمی حق تعالی را به جمیع ذرات وجود، و تمام نشئات غیب و شهادت را در محضر حق تعالی می داند، و احاطه قیومی ذات مقدس را با براهین متقنه قطعیه ثابت می نماید، ولی این علم قطعی در او اثر نمی کند، به طوری که اگر در خلوتی مثلاً به معصیتی اشتغال داشته باشد، با آمدن طفل ممیزی حیا نموده و از عمل قبیح منصرف می شود، و عملش به حضور حق، بلکه حضور ملائکه الله، بلکه احاطه اولیاء کمل - که همه در تحت میزان برهانی علمی است - برای او حیا از محضر این مقدسین نمی آورد، و او را از قبایح اعمال منصرف نمی کند، با آنکه حفظ محضر این مقدسین نمی آورد، و او را از قبایح اعمال منصرف نمی کند.
این نیست جز آنکه علوم رسمیه برهانیه از حظوظ عقل هستند، از آنها کیفیت و حالی حاصل نشود.
همین طور، چه بسا حکیم عظیم الشأنی طلب حاجات از مخلوق ضعیف فقیر، و دست حاجت به پیشگاه دیگران دراز کند. این نیست جز آنکه ادراک عقلی و علم برهانی را در احوال قلوب تأثیری نیست.
چه بسا عارف اصطلاحی متذوقی که لاف از توحید زند، به همین درد دچار است.
چه بسا فقیه و محدث و متعبد بزرگواری که با آثار و اخبار معصومین (علیه السلام) مأنوس و احادیث باب توکل علی الله و ثقه بالله و رضا بقضاء الله را محفوظ است، و آن را از معادن وحی داند، و مفاد آنها را معتقد و چون علم برهانی متعبد است، ولی به همین بلیه بزرگ مبتلاست.
این نیست جز آنکه علوم آنها از حدود عقل و نفس تجاوز نکرده و به مرتبه قلب که محل نور ایمان است، نرسیده. و تا علوم در این پایه است، از آنها احوال قلبیه و حالات روحیه حاصل نشود.
پس کسی که بخواهد به مقام توکل و تفویض و ثقه و تسلیم رسد، باید از مرتبه علم به مرتبه ایمان تجاوز کند، و به علوم صرفه رسمیه قانع نشود.
منبع: امام روح الله خمینی (ره)
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان ، سیر و سلوک
برچسبها: عبدالحسین دستغیب , محمد مهدی میرباقری , روح الله خمینی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
جهان شناسی عرفان نظری و فلسفه صدرایی ، با تأثر از اندیشه های نوافلاطونیان ،با اصول اعتقادی اسلامی از جمله در اصل معاد و خلود و عذاب ، اختلاف های بنیادین دارد.
تأویل ناروای عذاب و ابدیّت آن
مسئله خلود کفّار در نار و عذاب ابدی با ده ها آیه و روایت صریح از مسلّمات دینی و اجماع مسلمانان به شمار می رود. امّا آن چنان در قواعد و قالب های فلسفی و عرفانی گرفتار آمده که به کلّی انکار شده است . برخی از مشایخ صوفیه همانند ابن عربی و پیروان سخت کیش او، در برداشتی فکاهی گونه ، عذاب را به معنای «عَذْب » (شیرینی و گوارایی و لذّت ) گرفته اند. در نتیجه معتقد می شوند که کفّار در جهنّم آنچنان سرخوش و شادند که وقتی می خواهند مؤمنان گناهکار را از جهنّم خارج کنند، به اضطراب می افتند و آخرالامر که جمیع جهنّمیان در دوزخ جمع می شوند، همان آتش خاموش می شود و سبزه و گیاه از ته جهنّم سبز می شود.
این تأویل صوفیانه از عذاب ، سست بنیاد و با اشکالات فراوان روبروست . با وجود معانی روشن و صریح و غیرقابل تردید واژه «عذاب » برای عقاب ، قرآن مجید برای بیان عذاب و ابدیّت آن از واژه های دیگری نیز استفاده کرده است ، همانند خلود در آتش . و یا در موارد زیادی به تشریح گونه های متنوّع عذاب ها پرداخته است ، همانند قطع امعای جهنّمی گناهکار یا تجدید شکل بدن و تداوم عذاب . چنانکه در قرآن مجید آمده است :
( کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ )؛
هر گاه پوست هایشان بسوزد پوست های دیگر جایگزین آن کنیم تا عذاب را بچشند.
این آیه شریفه می رساند که بدنی که در اثر حرارت خاکستر شده است ، دوباره با خواست پروردگار بازسازی می شود تا مجدّدآ مورد کیفر و عذاب قرار گیرد. حضرت صادق (علیه السلام) این بازسازی بدن و رویش مجدد پوست را تشبیه به دوخشتی کردند که خشت دوم از اجزای شکسته و خُرد شده خشت اوّل پدید آمده و خشت دوم خشت جدیدی نیست . با توجّه به تبدّل بدن ، هرگز انسان با عذاب مأنوس نمی شود و جای این توهّم باقی نمی ماند که بودن در یک محیط بعد از مدّتی ، باعث انس با آن می شود. از طرفی کلمه «لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ» در مقام تهدید است و این با عذب شدن عذاب منافات دارد.
خلود شخصی و خلود نوعی
با وجود همراهی ملّاصدرا با ابن عربی پیرامون تأویل عذاب به «عذب » و نجات تمام اهل جهنّم در کتاب اسفار، ملّاصدرا از این نظر سست و پوچ عدول کرده و در اثر دیگر خود «عرشیه » دیدگاه ابن عربی در این مورد را نقد می کند، جهنّم را خانه نعمت و راحتی ندانسته و آن را جایگاه درد و رنج و عذاب دائم و تبدیل پوست ها دانسته است .امّا نه به این معنا که دیدگاه دینی خلود عذاب را بپذیرد، بلکه از «خلودنوعی » حمایت کرده است . دیدگاه قرآن مبتنی بر «خلود شخصی » است ، یعنیاشخاص منافق و کافری که حجّت بر آنها تمام شده ، همیشه در جهنّم خواهند ماند.
امّا در دیدگاه «خلود نوعی » هیچ شخصی همیشه در دوزخ نخواهد ماند، بلکه نوع انسان همیشه در دوزخ است . یعنی همیشه عدّه ای از دوزخ در می آیند و عدّه ای دیگر جای آنها را می گیرند. و این ورود و خروجی همیشگی است ، نه ماندگاری اشخاص .
این نظر با اشکالاتی روبرو است : لازمه خلود نوعی ، تداوم و همیشگی خلقت انسان ها است . در حالی که به نصّ قرآن کریم ، این عالم از هم پاشیده می شود و قیامت برپا می شود و آفرینش انسان به پایان می رسد. ضمنآ در آیات و روایات بر اصل خلود در آتش و خلود اشخاص معاند و مشرک ، بطور همزمان تصریح شده است . قرآن کریم می فرماید: (وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنْ النَّارِ)؛ و از آتش بیرون آمدنی نیستند. لذا خلود در آتش ، «نوعی » نیست بلکه «شخصی » است . هم چنین در روایات بسیاری ، از افراد و گروه هایی که در آتش همیشه خواهند بود، نام برده است .
اقسام کیفر و عذاب ابدی
کیفر اقسامی دارد: کیفر قراردادی ، کیفر معلولی ، کیفر تجسّمی . کیفر قراردادی ، در حقیقت کیفری است که عقلا برای جرمی مشخص کرده اند مثل کیفرهای اجتماعی همانند جرایم رانندگی . امّا کیفر معلولی ، کیفری را گویند که معلول جرم باشد. مثل کسی که سمّ می خورد و سمّ او را می کشد. اما کیفر تجسّمی ، آن است که کیفر در حقیقت همان تجسّم جرم باشد. یعنی همان عمل است که به صورت کیفری مجسّم شده است .
برخی از فیلسوفان مکتب صدرایی معتقدند که رابطه کیفر با جرم قراردادی نیست ، بلکه از نوع تجسّمی است . بر این دیدگاه نقدهایی تقریر یافته است از این قرار :
۱ - از ظواهر بعضی از آیات استفاده می شود که رابطه مجازات و جرم ، تجسّمی است . ولی نه بدان معنی که تمامی نعمت های بهشتی و تمامی آلام جهنّمی ، تجسّم اعمال خوب و بد انسان ها باشد و از خود، قبل از اعمال بشر وجود مستقلی نداشته باشد.
۲ - تجسّم در دیدگاه فلسفی و دیدگاه اعتقادی دینی ، در لفظ مشترکند ولی معانی متفاوتی دارند. در دیدگاه نخست ، تجسّم عینیّت است . یعنی کیفر، خود جرم است . اما در دیدگاه اعتقادی ، تجسّم آن است که خداوند برای بعضی از اعمال خیر و شرّ، پاداش یا کیفری را می آفریند.
۳ - بی شکّ بهشت و دوزخ و بسیاری از نعمت های بهشتی و آلام دوزخی ، از پیش آماده شده است و وجود آنها هیچ ربطی به اعمال بشر نداشته است .
۴ - اعمال بشر در زیاد شدن نعمت های بهشتی و یا زیاد شدن آلام جهنّمی دخالت دارد. بنابراین چنین نیست که تمامی کیفرها و پاداش ها وابسته به عمل باشند که قسمتی از این کیفرها و پاداش ها از پیش تهیه و آماده شده است .
۵ - اگر رابطه کیفر و جرم از نوع تجسّمی و یا از نوع علّی و معلولی باشد و این رابطه قراردادی نباشد، دست خداوند در کیفر و یا پاداش بسته خواهد شد، به طوری که خداوند نمی تواند گناهکاری را ببخشد.
۶ - البتّه قول به تجسّم اعمال که عمل عاصی و مجرم با کیفر آن عینیّت داشته باشد، به خودی خود قابل تصور است ، اما دلیلی بر آن نداریم .
۷ - در زمینه نظر کیفر علّی و معلولی ، باید گفت : این نظر با صریح آیات بسیاری که خداوند برای عمل خیر و یا شرّ، پاداش یا کیفری مقرّر نموده است سازگار نیست . بنابراین ، نظریه کیفر تجسّمی ، بر فرض صحّت ، در تمامی کیفرها جاری نیست ، و نمی تواند مبیّن عقیده قرآنی خلود عذاب باشد.
منبع: کتاب شریف معرفت معاد، تالیف آقای علی ملکی میانجی، انتشارات نباء
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: علی ملکی میانجی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اشتیاق و اهتمام برای دیدار امام غایب علیه السّلام
شوق دیدار امام غایب علیه السّلام از لوازم لاینفکّ محبّت به ایشان است و جزء تکالیف مستحب در زمان غیبت به شمار می آید. نوع علما و بزرگان شیعه بر این امر تأکید و سفارش کرده اند.بعضی از مطالب مطرح شده در کتاب «مکیال المکارم» را در این باره نقل می کنیم، تا روشن شود که این امر چه اهمّیتی نزد عالمان تشیّع داشته است. مرحوم صاحب مکیال در باب هشتم از کتاب شریف خود که مربوط به تکالیف بندگان نسبت به وجود مقدّس امام عصر علیه السّلام است، می فرمایند:
الامرُ السادسُ اظهارُ الشَوقِ الی لِقائِهِ و هو مِن عَلائِمِ اَحِبّائِهِ و اَهلِ وِلائِهِ و لا رَیبَ فی رُجحانِهِ و استِحبابِهِ لِوُرودِ ذلک فی الأدعِیَهِ المَروِیَّهِ لِجِنابِه.
تکلیف ششم اظهار اشتیاق به دیدار و ملاقات با ایشان است و این از نشانه های دوستان و اهل ولایت آن حضرت می باشد و شکّی در رجحان و استحباب این عمل وجود ندارد زیرا این امر در دعاهایی که مربوط به ایشان است وارد شده است.
ایشان برای اثبات سخن خود، دلایلی را به عنوان شاهد مطرح می کند .حدیث دیگری را هم درباره فضیلت شوق دیدار امام علیه السّلام ذکر می فرماید که خلاصه آن چنین است:
محمّد بن مسلم می گوید: به سوی مدینه رهسپار شدم در حالی که دردمند و سنگین حال بودم. به امام باقر علیه السّلام خبر دادند که محمّد بن مسلم بیمار است. ایشان به وسیله خادم خود یک نوشیدنی را در حالی که (ظرف آن) داخل دستمالی پیچیده شده بود، (برایم) فرستادند. فرموده بودند که تا از آن ننوشیده ام، غلام برنگردد و پس از نوشیدن آن به خدمت ایشان برسم. من قبل از خوردن آن نوشیدنی نمی توانستم روی پای خود بایستم ولی به محض نوشیدن آن، گویی از بند رهایی یافته ام، به نشاط آمدم. پس به منزل امام علیه السّلام رفتم و اجازه ورود خواستم. حضرت با صدای بلند فرمودند: بدنت سالم شد، وارد شو! من با حال گریه وارد شدم و بر ایشان سلام کردم و دست و سر مبارکشان را بوسه زدم. ایشان فرمودند: محمّد چرا گریه می کنی؟ به ایشان عرض کردم: فدایت شوم، گریه ام به خاطر غربت و دوری راهم است و این که نمی توانم خدمت شما بمانم و رویتان را ببینم. حضرت فرمودند:
اَمّا قِلَّهُ القُدرَهِ فَکَذلِکَ جَعَلَ اللّهِ اَولِیاءَنا وَ اَهلَ مَوَدَّتِنا وَ جَعَلَ البَلاءَ الیهم سَریعاً و أمّا ما ذَکَرتَ مِنَ الغُربَهِ فإنّ المُؤمِنَ فی هذه الدنیا غَریبٌ و فی هذا الخَلقِ المَنکُوسِ حتّی یَخرُجَ مِن هذِهِ الدارِ اِلی رَحمَهِ اللّهِ و أمّا ما ذَکَرتَ من بُعدِ الشُقَّهِ فَلَکَ بأبی عبدِ اللّهِ علیه السّلام اُسوَهٌ بأرضٍ نائیهٍ عَنّا بالفُراتِ و أمّا ما ذَکَرتَ مِن حُبِّکَ قُربَنا و النَظَرَ الینا و أنّک لا تَقدِرُ علی ذلک فَاللّهُ یَعلَمُ ما فی قَلبِک و جَزاؤُکَ علیه.
امّا کمی قدرت، آری خداوند دوستان و اهل موّدت ما را چنین قرار داده و پیشامد گرفتاری را برای آنها سریع کرده است و امّا آن چه درباره غربت گفتی، آری مؤمن در این دنیا و در میان این خلق بخت برگشته، غریب و تنها است، تا این که از این دار (دنیا) به رحمت خداوند وارد شود. و امّا آن چه از دوری راه گفتی، پس تأسّی به حضرت ابی عبد اللّه علیه السّلام کرده ای که در سرزمینی دور از ما کنار نهر فرات است. و امّا این که گفتی نزدیک بودن و دیدن ما را دوست داری ولی برایت امکان پذیر نیست، پس خدا بر دلت آگاه است و پاداش تو بر اوست.
به دنبال این گفتگو حضرت به محمّد بن مسلم متذکّر می شوند که آن نوشیدنی از تربت قبر حضرت سید الشهداء علیه السّلام تهیّه شده بود و سپس مطالبی در فضیلت این تربت می فرمایند.
شاهد بحث در این حدیث زیبا، جمله آخر امام باقر علیه السّلام به محمّد بن مسلم است .
که او را به خاطر شوق دیدار امام زمانش مورد تأیید و تقدیر قرار داده اند و پاداش این امر قلبی را بر خدای متعال دانسته اند. از این جا می توان فضیلت چنین شوقی را دریافت و همان طور که مؤلّف محترم کتاب «مکیال المکارم» فرموده اند این عمل، یکی از تکالیف بندگان نسبت به مولای غایبشان است. البتّه شرط توجّه و اهتمام به انجام این تکلیف، دارا بودن درجه نسبتا بالایی از معرفت و ولایت آن بزرگوار است و هر مؤمنی در هر درجه از ایمان، چنین حالی را ندارد. لذا انکار این وظیفه ممکن است به خاطر عدم وصول به درجه ی بالایی از ایمان و ولایت امام علیه السّلام باشد.
استحباب دعا برای دیدار امام عصر علیه السّلام در زمان غیبت
علاوه بر اظهار اشتیاق برای دیدار امام زمان علیه السّلام تقاضا و دعا برای تحقّق این مهم نیز جزء وظایف منتظران آن حضرت در زمان غیبت می باشد.
مؤلّف کتاب «مکیال المکارم» در باب هشتم کتابش که تکالیف بندگان را در قبال امام زمانشان برمی شمرد، در بیان وظیفه هفتاد و دوم می فرماید:
اَن تَسألَ اللّهَ عزَّ و جلَّ اَن یَرزُقَکَ لقاءَ مَولانا صاحِبَ الزمان... .
این که از خدای عزّ و جل بخواهی تا دیدار مولایمان صاحب الزمان علیه السّلام را روزیت گرداند.
دلیل اوّل ایشان این است که مشرّف شدن به دیدار امام علیه السّلام یک امر ممکن و مشروع است (صغری) و دعا برای هر امر ممکن و مشروعی مستحب است (کبری) در نتیجه، دعا برای تشرّف به دیدار امام علیه السّلام مستحب است. آن گاه در توضیح مقدّمه اوّل (صغری) می فرماید: «بهترین دلیل بر امکان چیزی، وقوع آن است و ما می دانیم که برای بسیاری از صالحان و آنان که خداوند، خیر دین و دنیایشان را خواسته، چنین چیزی محقّق شده است. همچنین دعاهای متعدّدی در خصوص تشرّف خدمت حضرت علیه السّلام وارد شده که اگر ممکن نبود، دعا برای تحقّق آن معنا نداشت. سپس به چند دعای وارد در طلب رؤیت امام زمان علیه السّلام اشاره کرده اند.»
ما به دو مورد از شواهد ایشان در این جا اشاره می کنیم. یکی از آنها عبارتی از دعای شریف «عهد» است که در گذشته، آن را نقل کردیم و در آن درخواست رؤیت حضرت مطرح شده بود (الّلهُمَّ أرنِی الطَّلعَهَ الرَّشیدَه. . .). اکنون دعای دیگری را در همین خصوص نقل می کنیم که جزء زیارات آن امام عزیز، خوانده می شود و مرحوم حاج شیخ عبّاس قمّی آن را در ضمن اعمال سرداب مطهّر سامرّاء ذکر کرده است:
الّلهمَّ اَرِنا وَجهَ وَلیِّک المَیمونَ فی حَیاتِنا و بَعدَ المَنونِ.
خداوندا روی مبارک ولیّ خودت را در زمان حیات، و پس از مرگ به ما بنما.
در این دعاها تعبیر «أرنا» یا «أرنی» مطرح شده که از «رؤیت» به معنای دیدن مشتق می باشد و غیر این تعبیر، کلمات دیگری که همین معنا را می رسانند، نیز یافت می شود که لزومی به ذکر آنها نمی بینیم. با این ترتیب باید گفت که ما به پیروی از احادیث ائمّه علیهم السّلام مأمور به درخواست و طلب دیدار حضرت هستیم و این امر از تکالیف مستحبّی زمان غیبت به شمار می آید. .
استحباب اصرار در دعا برای تقاضای دیدار امام زمان علیه السّلام
اگر شوق دیدار امام زمان علیه السّلام مطلوب باشد-که هست-و اگر دعاهایی را برای تقاضای دیدار امام غایب علیه السّلام به ما تعلیم داده باشند-که چنین است-پس اصرار و الحاح در مورد آن هم جایز و بلکه مستحب می باشد. دلیل این امر، وجود احادیث متعدّد در مورد حسن اصرار در دعاهایی است که به پیشگاه الهی عرضه می شود. به عنوان نمونه در کتاب شریف اصول کافی بابی تحت عنوان «باب الالحاح فی الدعاء و التلبّث» منعقد است که مرحوم کلینی، در آن شش حدیث در پسندیده بودن اصرار بر دعا ذکر کرده اند و آخرین حدیثی که در آن باب آورده اند، چنین است:
عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: قالَ رسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم: رَحِمَ اللّه عَبداً طَلَبَ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حاجَهً فألَحَّ فی الدُعاءِ اُستُجیبَ له أو لَم یُستَجَب. . . .
امام صادق علیه السّلام از قول رسول گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و اله و سلم نقل کردند: خداوند رحمت کند بنده ای را که از خدای عزّ و جل حاجتی را طلب می کند و در دعای خود اصرار می ورزد، چه دعایش مستجاب شود و چه نشود.
طبق این حدیث شریف می توان گفت که چون تقاضای دیدار امام عصر علیه السّلام امر بسیار مطلوب و پسندیده ای است، پس اصرار بر دعا در طلب آن، محبوب خدای عزّ و جل می باشد. بنده مؤمن، به این اصرار خود ادامه می دهد چه خواسته اش برآورده شود و چه نشود. چنین اصراری خوب و مفید است. امّا اگر اصرار بر یک امر-در صورت عدم استجابت-به نارضایتی و خطاب و عتاب به درگاه الهی منتهی شود، البتّه کار ناپسند و زشتی است. بنده مؤمن با شوق و علاقه برای دیدار امامش به پیشگاه خداوند، دعا می کند و بر این امر اصرار هم می ورزد، امّا در عین حال به آن چه خداوند مقدّر فرماید، قلباً رضایت کامل دارد.
در مورد هر حاجتی که انسان به خدای خود عرضه می دارد، احتمالاتی وجود دارد که با وجود هریک از آنها، خواسته اش برآورده نمی شود. مثلا این که روا شدن آن خواسته به صورتی که او می خواهد، به صلاحش نباشد یا این که مانعی -همچون گناه-جلوی استجابت آن را بگیرد، یا این که مستجاب شود امّا تقدیر الهی در تأخیر تحقّق آن باشد و احتمالات دیگری که همه اینها در خود احادیث به طور دقیق ذکر شده است.
وظیفه مؤمن در صورت عدم استجابت دعا
با این ترتیب بنده مؤمن با وجود اصرار بر تقاضای رؤیت امام زمان علیه السّلام به آن چه خداوند روزیش کند، کاملا راضی و خشنود است و هیچ گاه به خاطر نرسیدن به آرزوی خود از خدا یا امام علیه السّلام گله گذاری و اعتراض نمی کند، قلبا نیز ناراضی و ناخشنود نمی گردد. همچنین به خود اجازه نمی دهد که به خاطر اصرار ورزیدن بر این امر از انجام وظایف الهیش شانه خالی کند، یا برای رسیدن به مولایش در جستجوی او بیفتد و از انجام حدّ واجب طلب معیشت، طفره برود.
البتّه ممکن است کسی به لطف و عنایت خاصّ حضرت چنان شیفته و واله گردد که بی اختیار دست از زندگی عادی خود بشوید و به دنبال وصال محبوبش سر به کوه و بیابان بگذارد، امّا باید توجّه داشت که این حالت اوّلا بسیاربسیار استثنایی پیش می آید و ثانیا هرگز به صورت تصنّعی و با تکلّف حاصل نمی شود، بلکه در اثر جذبه شدیدی که از طرف خود امام علیه السّلام ایجاد می شود، شخص محب از خود بی خود شده و بی اختیار به چنین حالتی می افتد. ثالثا به همین دلیل، پیدایش آن قابل برنامه ریزی و پیش بینی قبلی نیست.
منبع : کتاب شریف راز پنهانی و رمز پیدایی، تالیف آقای محمد بنی هاشمی ،انتشارات نیک معارف
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: مهدویت
برچسبها: محمد بنی هاشمی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
غم و اندوه از غیبت و هجران امام عصر(عجل الله تعالی فرجه)
مؤمنی که ادعای منتظر بودن دارد باید در دوران غیبت امامش اندوهگین باشد و اگر چنین نبود نشانه آن است که در ادعای خود صادق نیست. اندوه شیعه حقیقی از آن روست که:
جهانی مملو از انواع ستمها را می بیند و کار چندانی از او بر نمیآید؛ میبیند که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) شاهد تمام این ظلمها است و بار آنها بیش از همه کوههای عالم بر قلب او سنگینی می کند و جز در مواردی اندک، اجازه دفع شر ظلم و ظالمان را ندارد؛ پس با او چنین سخن میگوید که:
«عَزِیزٌ عَلَی أَنْ تُحِیطَ بِک دُونِیالْبَلْوَی »
«بر من دشوار است که ببینم بلاها تو را احاطه کرده است»
دوستان و یاران و پیروان واقعی آن حضرت بسیار اندک و دشمنانش و مدعیان دوستی اش آنقدر زیادند؛ از درک محضر مستقیم حجت معصوم الهی و بهره گیری از انواع فیضها و کمالات او، که یک روز آن از زیستن یک عمر بدون حضور امام ارزشمندتر است، محروم است؛ میتوانست با درک دوران حضور و ظهور امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) و در سایه تعلیم و تربیت مستقیم وی، صدها و هزاران برابر آن چه اکنون هست، به رشد و کمال برسد و به همان نسبت از درجه اخروی بالاتری برخوردار شود، ولی اکنون غیبت امامش مانع از دستیابی به این عالیترین درجات کمال و معنویت است؛ چشمانش شبانه روز هر چیز و هرکسی را می بیند و هر صدایی را می شنود، ولی از دیدن چهره و شنیدن آوای محبوبش محروم است و از این رو با آن عزیز غایب چنین نجوا میکند که:
«عَزِیزٌ عَلَی أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَ لاتُرَی وَ لاأَسْمَعَ [أَسْمَعُ] لَک حَسِیسا وَ لانَجْوَی.»
«بر من سنگین است که خلق را ببینم و تو را نبینم و از تو هیچ صدا و زمزمه ای نشنوم.»
تحمل اینها و بسیاری اندوههای دیگر ناشی از غیبت چنان بر او دشوار است که میگرید و انتظار دارد که دیگران هم این غمها را درک کنند و با او هم صدا شوند:
«فَلْیبْک الْبَاکونَ وَ إِیاهُمْ فَلْینْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ [فَلْتَدُرَّ] الدُّمُوعُ وَ لْیصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یضِجُّ [یضِجَ] الضَّاجُّونَ وَ یعِجُّ [یعِجَ] الْعَاجُّونَ »
«وبگریند و زاری کنند و اشک بریزند و شیون کنند و ضجّه زنند و ناله سر دهند.»
ولی درد دیگری بر دردهای قبلیاش افزوده می شود، چراکه می بیند که فقط اوست که بر اندوه و اضطرار محبوب خود گریان است و دیگران امام خود را وا نهادهاند. پس در این جا هم با او زمزمه می کند که
«عزیزٌ عَلَی أَنْ أَبْکیک وَ یخْذُلَک الْوَرَی عَزِیزٌ»
«بر من سنگین است که تنها من (از هجران و مصیبت های تو) بر تو بگریم، ولی دیگران تو را رها کنند و از تو غافل باشند.»
چنین اندوهگین بودن و از فراق و غمهای امام عصر گریستن، وظیفه هر شیعه دلسوختهای در زمان غیبت است و اگر چنین نبود باید بکوشد تا این حال را در خود تحقق بخشد و دیگران را نیز با خود همگام و همدل سازد.
منبع:
منبع: کتاب شریف کلام و عقاید ، امامت و مهدویت، تالیف آقای علی افضلی ، مرکز آموزش الکترونیکی دانشگاه قرآن کریم و حدیث
متنهای عربی:فرازهایی از دعای شریف ندبه
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: مهدویت
برچسبها: علی افضلی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه ۱۹ سوره مبارکه نور:
«إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»
«کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است؛ و خداوند میداند و شما نمیدانید!»
صدق الله العلی العظیم
_____________________
تقسیم بندی عمل به سه سطح ارتکاب، اشاعه و اقامه
در بحث امر به معروف چند نکته قابل توجه است؛ نخست اینکه معروف و منکر سه مرحله دارد؛ مرحله نخست ارتکاب است؛ مرحله دوم اشاعه است و مرحله سوم اقامه است؛ در مرحله ارتکاب انسان عامل به معروف است و به خوبی ها عمل می کند؛ اهل صلاح و زکات و حج و جهاد و احسان است؛ این معنی عمل به خوبی هاست؛ بعضی علاوه بر اینکه عمل می کنند، آن را اشاعه هم می دهند؛ یعنی مسجد می سازند؛ نه فقط خودش نماز می خواند، بلکه مسجد هم می سازد؛ مرحله بالاتر نیز مرحله اقامه است که براساس آن فرهنگ بندگی را در جامعه احیاء می کنند؛ از طریق اقامه، بندگی خدا شناخته می شود، جاذبه پیدا می کند، عزت می یابد و معصیت در نگاه مردم تحقیر می شود؛ این همان مرحله اقامه است.
اقامه منکر مهم ترین سطح منکر
در دوران معاصر نیز چنین مراحلی رخ داده است؛ مثلاً در دوره رضا خان سعی کردند با توسل به زور فرهنگ حجاب را از بین ببرند؛ به زور چادرها را از سرها برداشتند و لباس مردان را متحد الشکل کردند؛ البته مردم در برابر این امر مقاومت کردند و کشته ها دادند؛ ولی در دوره محمدرضا با شیطنت و برنامه ریزی سعی کردند فرهنگ بی عفتی را اقامه کنند؛ در این برنامه حجاب تحقیر می شود و دیگر نیازی به اعمال تهدید و زور علیه حجاب زنان نیست؛ بلکه بسترهای اجتماعی انسان را وادار به بی حجابی می کند؛ دهه ۵۰ در دانشگاه تهران و در مهد تشیع، جوانان با حجاب وارد دانشگاه می شدند و بی حجاب خارج می شدند؛ بدون اینکه کسی بی حجابی را به آن ها تحمیل کند؛ فضای اجتماهی آن دوران فضای سنگینی بود که در آن، حجاب و عفاف و روابط تعریف شده دینی تحقیر می شد و روابط غیر دینی علامت روشنگری و تجدد و پیشرفت و تمدن بود.
بنابراین بستر اقامه ایجاد می کنند؛ اقامه یعنی ایجاد فضایی که ارزش های دینی و معنوی در آن تحقیر شده و ارزش های مادی تجلیل می شود؛ در چنین جامعه ای اگر کسی طبق اخلاق مادی عمل کند، تکریم می شود و اگر طبق اخلاق الهی عمل کند، تحقیر. این به معنی اقامه منکر، اقامه بت پرستی و اقامه دنیا پرستی است؛ نبی اکرم صلی الله علیه و آله جامعه ای ایجاد کردند که در آن توجه به شئون دنیا ضد ارزش است؛ در این جامعه کسی که دلش به سمت دنیا نباشد، تحقیر می شود و خجالت می کشد؛ پس منکری که اتفاق افتاده این است که اقامه منکر شده است؛ یعنی ارزش هایی که نبی اکرم صلی الله علیه و آله آورده اند، تحقیر شده و ارزش های دیگری حاکم شده است.
آیا امروز حال و هوای حیات اجتماعی مردم حالا و هوای آن زمان نیست؟ زمانی که حضرت در رؤیای صادقه دیدند که بنی امیه و بنی تمیم بر منبر ایشان بالا می روند و مردم را به قهقرا بر می گردانند؛ به سخن دیگر حضرت قلوب را به سمت توحید و خدا برگرداندند و بت پرستی را از بین بردند ولی اولیاء طاغوت بار دیگر بت پرستی را به شکل جدید احیاء کردند تا ارزش های مادی احیاء شود.
برای مثال در تمدن غربی، که با ایده توسعه همه دنیا را گرفته، خداپرستی را تحقیر می کنند؛ البته بگذریم که از چند دهه گذشته، مجبور شده اند نوعی آشتی میان دین و تمدن و علم و تکنولوژی ایجاد کنند؛ ولی تا پیش از این با صدای بلند می گفتند: دین ضد علم است، با جهالت سازگار است یا افیون ملت هاست؛ در این دیدگاه کسی که خدا را می پرستد، جاهل است و اعتقاد به خدا ناشی از جهل تاریخی بشر است؛ از نظر آن ها بشر دوران اسطوره و فلسفه را گذرانده و هم اکنون در دوران علم به سر می برد؛ دین هم مربوط به دوره اسطوره هاست؛ امروزه هم در ادبیات علمی به شکل های گوناگون دین را تحقیر می کنند.
سال ۱۳۵۰ در شیراز جشن هنر برگزار شد؛ همه هنرهای کشور در این جشنواره شرکت کرده بودند؛ غرفه های فراوانی در محل این جشنواره وجود داشت که در هر یک هنر خاصی نمایش داده می شد؛ یک غرفه هم ویژه عزاداری سنتی بود که در آن عده ای زنجیر و سینه می زدند؛ در برخی غرفه ها هم هنر مدرن نمایش داده می شد. در پایان جشنواره هم جایزه اول را به هنر مدرن اعطا کردند؛ این یعنی عزاداری امام حسین علیه السلام یک هنر سنتی است که دورانش گذشته و دوره کنونی دوران هنر مدرن است؛ آن ها در تحلیل روان شناختی خود عزاداری سیدالشهداء علیه السلام را مازوخیسم می نامند؛ یعنی عزاداری را نوعی خودآزاری و عزاداران را بیمارانی می دانند که از آزار خود لذت می برند، بی دلیل گریه می کنند و به سر و سینه می زنند؛ این معنی اقامه است؛ در دانشگاه تهران از خجالت باید مخفیانه نماز می خواندند؛ چه برسد به خواندن دعای کمیل! الان هم این دوره به تدریج در حال بازگشت است؛ امروز هم نماز و دعا و عزاداری را نشانه عقب افتادگی می دانند؛ ایجاد چنین بستری به معنی اقامه است. رضا خان حسینه ها را به زور بست ولی در دوران فرزندش به زور نمی بستند؛ بلکه حسینیه تحقیر می شد؛ در آن دوره جوان طرف دار امام حسین علیه السلام که باید سخنرانی انقلابی گوش می داد و آدم می شد، به قول شهید مطهری، پای روضه مارکسیستی امام حسین علیه السلام می نشست.
بنابراین اقامه منکر یعنی ارزش ها به ضد ارزش تبدیل شوند و ضد ارزش ها به ارزش؛ نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: در آخر الزمان کار به جایی می رسد که معروف به منکر تبدیل می شود و منکر به معروف؛ همچنان که تمدن غرب نیز بعد از رنسانس خودپرستی را احیاء کرد؛ چنان که خداپرستی هم ضد ارزش معرفی می شود و کسی نمی تواند به راحتی نامی از خداپرستی ببرد؛ این جامعه بر مدار نفس انسان است و در حکومت سیاسی چنین جامعه ای مؤمنین و مذهب و عبادتشان تحقیر می شود؛ نقل شده که در کلاس یکی از اساتید کمونیست دانشگاه، جوان دانشجو از استاد اجاره می گیرد که بیرون برود؛ استاد می پرسد: چرا؟ جواب می دهد: تا حالا احمق بودم، روزه گرفته ام؛ می روم روزه ام را بخورم؛ این یعنی ضد ارزش شدن ارزش ها.
بسترسازی اقامه منکر در دنیای معاصر
کسی که مواد مخدر مصرف می کند، کار بدی انجام داده است؛ این به معنی ارتکاب است؛ گاهی کسی شبکه توزیع مواد مخدر ایجاد می کند و منکر را اشاعه می دهد؛ ولی گاهی کسی فرهنگ عیاشی و خوشگذرانی و فرهنگ نیهیلیسم را اشاعه می دهد؛ این به معنی اقامه منکر است؛ پایان پوچی گری هم این است که فرد خودش را از هر چیزی رها کند؛ مثلاً مواد روان گردان استفاده کند تا از نگرانی رها شود؛ کسانی که فرهنگ پوچی گری را احیاء می کنند، در حقیقت فیلسوفان غرب هستند؛ بعضی هم متأسفانه در داخل با افتخار نام آن ها را به زبان می آورند! همین فیلسوفان غربی منکر را اقامه می کنند ولی ما آن کسی را که مواد مخدر مصرف می کند، مجازات می کنیم! برخی در دانشگاه های فلسفه کسانی را که فلسفه پوچی گری را احیاء می کنند، فیلسوف و دانشمند می نامند و به بزرگی یاد کرده، در مقابلشان احساس حقارت می کنند.
دستگاه تمدن غرب معروف را به منکر تبدیل کرده و منکر را به معروف؛ یکی از روسای جمهور ایران در جمع دانشگاهیان آمریکا صحبت می کرد؛ از او پرسیدند: شما چرا با همجنس گرایی مخالف هستید؟ گفت: ملت ما این عمل را نمی پسندد؛ حاضرین به شدت او را هو کردند! آیا این غربی ها متمدن هستند؟! آیا معنی تمدن این است؟! این [تغییر ارزش] به معنی اقامه است؛ این تمدن عملی را که قرآن به شدت آن را مذمت می کند، به یک ارزش تبدیل کرده است؛ این تمدن با افتخار از رفتاری که حتی برخی حیوانات هم آشکارا انجام نمی دهند، دفاع می کند! در کشورهای غربی حتی اگر کسی در نهی از این رفتار به کسی تذکر دهد، مجرم خواهد بود و خلاف قوانین اجتماعی عمل کرده است؛ ولی تمدن غرب در فضای اجتماعی بار دیگر این عمل را اقامه می کند؛ تا جایی که این عمل شرافت محسوب می شود و اعتراض به آن جرم؛ استاد ما می فرمودند: برخی مستراح های مکه رو به قبله ساخته شده اند! با اینکه تخلی رو به قبله حرام است؛ کسانی که به این حرام معتقد هستند در مکه دچار سختی و مشکل می شوند؛ ولی بعد از چند روز تحمل سختی، بالاخره رو به قبله تخلی می کنند! ولی اگر مستراح را رو به قبله نسازند کسی که می خواهد چنین معصیتی کند، دچار سختی می شود.
بسترهای اجتماعی این گونه هستند؛ بعضی ساختارهای اجتماعی ارتکاب به گناه را آسان می کنند و عبادت را سخت؛ مرحله نخست، سختی فیزیکی است؛ سپس ساختارهای نرم است؛ برای مثال: هنگام ورود به حرم باید چند بار بپیچیم تا به ضریح برسیم؛ این ساختارهای سخت قابل دیدن است؛ ولی گاهی ساختارهای نرم وجود دارد؛ فرهنگ نوعی ساختار نرم اجتماعی است؛ جاده ای ایجاد می کنند که جاده فرهنگی است؛ اگر کسی نخواهد از این جاده عبور کند، مدام با مانع مواجه می شود.
محور حقیقی معروف و منکر
کسانی که معروف را اقامه می کنند خود، عین کلمه معروف هستند؛ یعنی همه خوبی ها فرع آن هاست؛ «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِه»؛ نیت مؤمن از عملش بهتر است و خودش از نیتش بهتر؛ همچنان که نیت کافر از عملش بدتر و خودش هم از نیتش بدتر است؛ منکر حقیقی اراده ای است که در برابر خدا استکبار کرده و مستکبر الی الله شده است؛ طاغوت می خواهد این منکر را اشاعه دهد و برای خودش طرف دار جمع کند؛ آن ها می خواستند بت پرستی را در قالبی جدید دوباره احیاء کنند؛ مثل بت پرستی امروز؛ آدم در دوره گذشته یک تکه چوب را می پرستید ولی امروز بتی به وسعت دنیای مدرن را می پرستد؛ آیا در سخنرانی یک رئیس جمهور غربی حرفی از خدا می شنوید؟ این ها مدیران جامعه جهانی هستند! در حالی که علما و مراجع گذشته ما و امام راحل(ره) سراسر از خدا و اسلام و پیغمبر سخن می گفتند؛ البته این ها فقط در حد حرف نبود؛ بلکه می خواستند جامعه را به سمت خدا ببرند؛ ولی بعضی فیلسوفان غربی با صدای بلند حرف های عجیب می زنند؛ العیاذ بالله برخی از آن ها می گویند: «هنوز خدا نمرده است؛ خدا باید بمیرد؛ یکی از روشن فکران در کشور ما گفته بود: «چطور می گویید در ایران دموکراسی احیاء شده است! در حالی که هنوز خدا در اینجا نمرده است»؛ این تعبیر صریح آن فیلسوف غربی است که این روشن فکر آن را تکرار می کند؛ این نمونه دیگری از اقامه منکر است.
در غرب معتقدند که نباید به بشر حکم کرد؛ بلکه باید کاری کرد که برخلاف فطرتش تصور کند به شرطی سعادتمند است که به انبیاء علیهم السلام پشت کند و همه ارزش های دینی را لگدمال نماید؛ [ترویج این نگرش] نمونه ای از اقامه منکر است؛ این در حالی است که ما با فرد مرتکب منکر برخورد کرده ولی کسی را که اقامه کننده منکر است، رها می کنیم.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
_____________________
سنت حسنه و سيئه
براى انجام يك عمل قطعا مقدمات زيادى لازم است، و در اين ميان نقش رهبران و ارشاد كنندگان و يا وسوسهگران، نقش مهمى است، همچنين نقش سنتهاى خوب يا زشت و ننگين كه زمينه فكرى و اجتماعى را براى اين گونه اعمال فراهم مىكند نمىتوان از نظر دور داشت، بلكه گاه مىشود كه نقش رهبران، و يا سنتگذاران بر همه عوامل ديگر پيشى مىگيرد.
از اين رو هيچ دليلى ندارد كه آنها شريك جرم و يا شريك در نيكيها نباشند.
روى همين منطق در آيات قرآن و روايات اسلامى به مساله "دلالت بر نيكى و بدى" و يا "سنت گذاردن، اعم از نيك و بد" تكيه فراوان شده است.
اين موضوع تا آنجا مورد اهميت، كه به فرموده پيامبر اسلام (ص):
«إِنَّ الدَّالَّ عَلَى الْخَيْرِ كَفَاعِلِهِ»
«آن كس كه دعوت به نيكى مىكند همانند فاعل آنست»
در حديثى كه در ذيل آيات فوق، از پيامبر ص نقل شده مىخوانيم:
«أَيُّمَا دَاعٍ دَعَا إِلَى اَلْهُدَى فَاتُّبِعَ فَلَهُ مِثْلُ أُجُورِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ وَ أَيُّمَا دَاعٍ دَعَا إِلَى ضَلاَلَةٍ فَاتُّبِعَ عَلَيْهِ فَإِنَّ عَلَيْهِ مِثْلَ أَوْزَارِ مَنِ اِتَّبَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ»
«هر كسى دعوت به هدايت كند و از او پيروى كنند، پاداشى همچون پاداش پيروانش خواهد داشت، بى آنكه از پاداش آنها چيزى كاسته شود. و هر كس دعوت به ضلالت كند و از او پيروى كنند همانند كيفر پيروانش را خواهد داشت، بى آنكه از كيفر آنها كاسته شود.»
و از امام باقر (ع) چنين نقل شده:
«مَنِ اِسْتَنَّ بِسُنَّةِ عَدْلٍ فَاتُّبِعَ كَانَ لَهُ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ وَ مَنِ اِسْتَنَّ بِسُنَّةِ جَوْرٍ فَاتُّبِعَ كَانَ لَهُ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْءٌ.»
«كسى كه سنت عدلى ايجاد كند و از آن پيروى شود همانند پاداش كسانى را كه به آن عمل مىكنند خواهد داشت، بى آنكه از پاداش آنها كم شود و كسى كه سنت ظلمى بگذارد و از آن پيروى شود همانند گناه كسانى كه به آن عمل مىكنند خواهد داشت، بى آنكه چيزى از گناهان آنها كاسته شود»
اينجا سؤالى پيش مىآيد كه اين احاديث و مانند آن از آيات قرآن، با آيه شریفه ۱۶۴ سوره مبارکه انعام وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرىٰ (كسى گناه ديگرى را بر دوش نمىكشد) چگونه سازگار است؟ پاسخ اين سؤال با توجه به يك نكته كاملا روشن است، و آن اينكه اينها مسئول گناهان ديگرى نيستند بلكه مسئول گناهان خويشند، زيرا در تحقق گناه ديگران شركت داشتند و از يك نظر گناه خودشان محسوب مىشود.
_____________________
آیه شریفه ۲۵ سوره مبارکه نحل:
«لِيَحْمِلُوا أَوْزٰارَهُمْ كٰامِلَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ وَ مِنْ أَوْزٰارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاٰ سٰاءَ مٰا يَزِرُونَ»
«بايد روز قيامت بار گناهان خود را بطور كامل بر دوش كشند، و هم سهمى از گناهان كسانى را كه بخاطر جهل گمراهشان ساختند، بدانيد بار سنگين بدى بر دوش مىكشند.»
صدق الله العلی العظیم
"بايد روز رستاخيز هم بار گناهان خود را به طور كامل بر دوش بكشند و هم سهمى از گناهان كسانى را كه بخاطر جهل گمراه كردهاند"!(لِيَحْمِلُوا أَوْزٰارَهُمْ كٰامِلَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ وَ مِنْ أَوْزٰارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
"بدانيد آنها بدترين وزر و مسئوليت را بر دوش مىكشند" (أَلاٰ سٰاءَ مٰا يَزِرُونَ).
چرا كه گاهى گفتار و کردار و نوشته انسان سبب گمراهى هزاران نفر مىشود، چقدر دشوار است كه انسان هم بار گناهان خود را بر دوش كشد و هم بار گناهان هزاران نفر ديگر را، و هر گاه سخنان گمراه كننده باقى بماند و سرچشمه گمراهى نسلها شود بار آنها نيز بر دوش انسان سنگينى مىكند! جمله "ليحملوا" (بايد اين بار را بر دوش كشند) به صورت امر است، مفهومش بيان نتيجه و عاقبت كار است، درست همانند اينكه به كسى مىگوئيم اكنون كه اين عمل خلاف را انجام دادى بايد نتيجه آن را تحمل كنى و تلخى آن را بچشى (بعضى از مفسران نيز احتمال دادهاند كه "لام" ليحملوا لام عاقبت باشد).
"اوزار" جمع "وزر" به معنى بار سنگين و نيز به معنى گناه آمده است و اينكه به وزير، "وزير" گفته مىشود براى اينكه مسئوليت سنگينى به دوش مىكشد.
در اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه چگونه قرآن گفته است "قسمتى از بار گناهان كسانى را كه گمراه كردهاند بر دوش دارند" و نگفته همه بار گناهان آنها را، با اينكه در روايات مىخوانيم اگر كسى سنت بدى بگذارد تمام گناهان كسانى كه به آن عمل كردهاند بر دوش مىكشد.
بعضى از مفسران در پاسخ اين سؤال گفتهاند كه "پيروان گمراه" دو نوع گناه دارند گناهانى را كه به عنوان پيروى از رهبرانشان مرتكب مىشوند، و گناهانى را كه مستقلا دارند، آنچه بر دوش رهبران سنگينى مىكند نوع اول است.
و بعضى "من" را در آيه فوق براى تبعيض نگرفتهاند بلكه براى بيان اينكه گناهان پيروان بر دوش رهبران است دانستهاند.
تفسير ديگر، آن اينكه پيروان گمراه دو حالت دارند، گاهى آگاهانه به دنبال اين رهبران منحرف مىافتند كه نظيرش را در طول تاريخ فراوان ديدهايم، در اين صورت عامل گناه هم دستور رهبران است و هم تصميم خودشان، و در اينجا است كه يك سهم از مسئوليت گناهانشان بر دوش رهبران است (بى آنكه چيزى از گناهان آنها كاسته شود).
اما گاه مىشود كه پيروان بدون اينكه مايل باشند اغفال مىشوند و تحت تاثير وسوسههاى رهبران گمراه قرار مىگيرند كه نمونه آن در ميان مردم عوام در بسيارى از جوامع ديده مىشوند، آنها حتى ممكن است با قصد "تقرب الى اللّٰه" به دنبال چنين برنامههايى حركت كنند، در اين صورت همه بار گناهانشان بر دوش پيشوايان گمراه است، و خودشان اگر در تحقيق كوتاهى نكرده باشند مسئوليتى ندارند، ولى دسته اول كه با علم و آگاهى تبعيت كردهاند مسلما سر سوزنى از گناهشان كم نمىشود در عين اينكه پيشوايانشان سهمى از مسئوليت را بر دوش مىكشند.ذكر اين نكته نيز لازم است كه تعبير "بِغَيْرِ عِلْمٍ" دليل بر آن نيست كه پيروان اين گمراهان هيچگونه آگاهى از وضع رهبرانشان نداشتند و به طور كلى اغفال شده بودند تا هيچگونه مسئوليتى شخصا نداشته باشند، بلكه اين تعبير همانند آنست كه مىگوئيم افراد جاهل و نادان زود به دام اغواگران مىافتند، اما افراد دانا بسيار دير.
لذا قرآن در آيات ديگر اين پيروان را تبرئه نكرده و سهمى از مسئوليت را نيز براى آنان قائل شده است، چنان كه در آيه ۴۷ و ۴۸ سوره مؤمن مىخوانيم وَ إِذْ يَتَحٰاجُّونَ فِي النّٰارِ فَيَقُولُ الضُّعَفٰاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنّٰا كُنّٰا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنّٰا نَصِيباً مِنَ النّٰارِ - قٰالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنّٰا كُلٌّ فِيهٰا إِنَّ اللّٰهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبٰادِ: "گمراه كنندگان و گمراه شوندگان در دوزخ با هم بحث و جدل مىكنند، پيروان نادان و ضعيف به مستكبرين مىگويند ما پيرو شما بوديم، آيا سهمى از آتش را به جاى ما مىپذيريد؟! آنها پاسخ مىدهند ما همگى در دوزخيم خداوند حكم (عادلانهاى) بين بندگانش كرده است"!
منبع: کتاب شریف تفسیر نمونه، تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی،جلد ۱۱، تفسیر سوره مبارکه نحل، انتشارات امام علی علیه السلام
والعاقبه للمتقين
التماس دعا
يا مهدي
موضوعات مرتبط: نقد مدرنیته
برچسبها: محمد مهدی میرباقری , ناصرمکارم شیرازی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
نگاه خطا و باطل به فقاهت و حکمت:
آن ديني كه به ما گفته «اطلبوا العلم ولو بالصين» آن ديني كه گفته «طلب العلم فريضة» گفته چه چيزي بخوان يا نگفته؟! همين طور گفته برو درس بخوان يا گفته چه چيزي بخوان؟ گفتند چه چيزي بخوان
ازوجود مبارك رسول گرامي اسلام(عليه و علي آله الاف التحيّة و الثناء) رسيده است با «إنّما» كه حصر است «إنّما العلم ثلاثة آية محكمة أو فريضة عادلة أو سنّة قائمة»
ما متأسفانه در حوزهها گفتيم «آيةٌ محكمة» فقه و اصول, «سنّة قائمة» فقه و اصول, «فريضة عادلة» فقه و اصول شده اين وضع اما علامه (آقای طباطبایی) گفت «آية محكمة» تفسير و فلسفه, «فريضةٌ عادلة» فقه و اصول, «سنّةٌ قائمة» اخلاق و حقوق.
منبع: آقای جوادی آملی در مراسم تبدیل بیت آقای طباطبایی به دارالقرآن به تاریخ ۲۵ ماه آبان سال۱۳۹۱
*************
«آیهٌ مُحْکَمَهٌ» غیر از «فَرِیضَهٌ عَادِلَهٌ» و غیر از «سُنَّهٌ قَائِمَه» است. مسئله فقه و اصول، از یک سو؛ اخلاق و حقوق، از سوی دیگر؛ و علوم ملاهم و امثال ذلک، از سوی دیگر؛ اینها جزء «فَرِیضَهٌ عَادِلَهٌ» و «سُنَّهٌ قَائِمَه» هستند. اما علوم عقلی، معرفت خدا، تفسیر قرآن کریم، بررسی آیات توحیدی، مسئله وحی، نبوت، امامت، ولایت، اعجاز، اینها جزء علومی هستند که «آیهٌ مُحْکَمَهٌ» هستند و اینها فقط در علوم عقلی فلسفه و کلام سامان میپذیرند. فلسفه و کلام که در این امور تلاش و کوشش میکنند، مصداق بارز «آیهٌ مُحْکَمَهٌ» هستند که به اصول دین برمیگردد.
منبع: پیام آقای جوادی آملی به مناسبت افتتاح واحد بانوان مجمع عالی حکمت اسلامی مشهد ،اسفند ماه سال 1396
_____________________
نگاه صحیح و حق به فقاهت و حکمت :
«فقه» و «تفقّه» در لسان آیات و روایات، معادل واژگانی چون «دینشناسی» و «اسلامشناسی» است و «فقیه» به کسی گفته میشود که بصیرت لازم را در مجموعۀ دین اعم از معارف و اخلاق و احکام دارا باشد، روشن میشود که ذهنیّت موجود در این رابطه، با حقیقت مسأله، چقدر فاصله دارد و چه غفلتی دامنگیر عدهای از دانشپژوهان و طالبان علوم دینی شده است؛ غفلت از معارفی که لبّ دین و نردبان صعود است: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» و غفلت از اخلاقیات و تهذیب نفسی که معیار صلاح و فلاح است: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّٰاهٰا».
بر همۀ فرهیختگان اصیل حوزوی و نواندیشان راسخ دینی است که به تبیین این حقیقت بپردازند که «فقها» کسانی نیستند که تنها در فروع و احکام فرعی غور کنند و «فقیه کتاب و سنّت» و یا «فقیه اهل بیت» به کسی گفته نمیشود که از معارف حقّه و حقایق تفسیری و قرآنی و دقایق آفات نفسانی چیزی نداند، بلکه «الفقیه کلّ الفقیه» کسی است که فراگیری معارف قرآنی را بر همه چیز مقدّم بدارد و چیزی را فدای آن نسازد.
«الفقیه کلّ الفقیه من … و لم یَدَع القرآن رغبةً عنه إلی ما سواه»
و باور کند که علوم برخاسته از کتاب و سنّت، هم «آیة محکمة» دارد و هم «فریضة عادلة» و هم «سنّة قائمة».
منبع: کتاب شریف دائره المعارف فقه المقارن، تالیف آقای ناصرمکارم شیرازی،انتشارات امام علی علیه السلام
_____________________
در روایتی از اصول کافی آمده است که حضرت خطاب به کسانی که به دنبال غیر از ائمه رفتند، فرمودند : «يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيم» آب آلوده را میمکند (به خاطر اینکه تشنه هستند) و نهر بزرگ را رها کرده اند. از حضرت سوال پرسیدند که منظور از نهر عظیم کیست؟ حضرت در جواب فرمودند: نهر عظیم وجود مقدس نبی اکرم (ص) است. که خدای متعال هرچه به انبیاء عنایات نموده است را به صورت یک جا و به نحو جامع و کامل به این وجود مقدس عطا نموده است و همچنین در ادامه فرمودند: آنچه نزد نبی اکرم بود به امیرالمؤمنین منتقل شده است. «أنا مَدِینَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِیٌّ بَابُهَا، أنا دار الحكمة وعليٌّ بابها» یعنی حضرت خازن علم و باب مدینه علم و صاحب مدینه علم نبی اکرم اند. در روایات دیگر آمده است که آن علمی که به امیرالمؤمنین انتقال شد، به ائمه بعد از امیرالمؤمنین نیز منتقل شده است و بالا نرفته و در محضر امام زمان ارواحنا فداه موجود است. بنا بر این حقیقت علم، حقیقت حکمت نزد معصومین و همچنین نزد وجود مقدس امام زمان (علیهالسلام) است. «أنا دار الحكمة وعليٌّ بابها».
اگر کسی بخواهد حکیم شود، اول باید بداند که علم جای دیگری غیر از معصومین موجود نیست و اگر یقین دارد که علم نزد افرادی همچون ارسطو و دیگران موجود است، پس بیهوده اینجا آمده زانو زده است و بهتر است نزد همان افراد رفته و علم را فرا گیرد. ولی اگر واقعاً معتقد است که حکمت در اختیار معصومین است و آنها به اندازه بندگی میدهند و معصومین عباد مکرمون هستند و «لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» (انبیاء/۲۷) و خزان علم الهی هستند، آن علمی که هدایت بشر با وجود ایشان واقع میشود و انسان با وجود ایشان به مقامات معرفت و بندگی راه پیدا میکند، اگر این امر مهم را درک و همچنین پیدا کرد. پس انسان باید بیاید و زانو بزند و جای دیگری نرود. این هم شرایطی دارد که شرط اولش این است که انسان اهل تلاوت روایات باشد. یعنی معارف اهل بیت را بخواند و خواندش بدین صورت است که علوم صوری که مقدمه فهم روایات و همچنین ظاهر روایات است و حتی تا مقام اجتهاد تحصیل کند. ولی اصل این است که آن درایه الروایه حاصل شود و لازمه آن تقوا و بندگی است. اگر کسی حامل علم امام و حکیم شود، قطعاً آن علم را به او میدهند.
منبع:آقای سید محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: محمد مهدی میرباقری , ناصر مکارم شیرازی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
حکمت ۳۱۴ کتاب شریف نهج البلاغه
امام علی علیه السلام فرمود :
«رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ، فَإِنَّ الشَّرَّ لاَ يَدْفَعُهُ إِلاَّ الشَّرُّ.»
«سنگ را از همانجا كه آمده بازگردانيد، چراكه شر و بدى را جز با (همان) شر وبدى نمى توان دفع كرد.»
راه دفع شرّ
امام علیه السلام در اين گفتار حكيمانه كه در ميان مردم جنبه ضرب المثل پيدا كرده است دستورى دفاعى و خاص را بيان كرده است.
بعضى از شارحان، اين سخن را ناظر به مسئله قصاص دانسته و اشاره اى به آیه شریفه ۱۷۹ سوره مبارکه بقره:
«وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الاَْلْبَابِ»
مى دانند، زيرا هرگاه قانون قصاص در ميان نباشد و قاتل احساس امنيت كند، جان بسيارى به خطر مى افتد؛ اما اگر قتلى كه انجام داده را با قتل خودش پاسخ گوييم افراد شرورِ ديگر از ترس قصاص، متعرض جان مردم نمى شوند و اين خود سبب حيات و امنيت جامعه است. ولى نبايد ترديد داشت كه كلام امام علیه السلام منحصر به قصاص نيست، بلكه قانونى كلى در برابر افرادى است كه جز با توسل به زور از كارهاى خلاف خود برنمى گردند. دشمنانى كه با تمام قوا به مسلمانان حمله مى كنند جز با مقابله به مثل دست از شيطنت خود برنمى دارند و اين شبيه چيزى است كه قرآن مجيد در آيات فراوانى بيان فرموده است : در يك جا مى فرمايد:
آیه شریفه ۱۹۴ سوره مبارکه بقره:
«الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَالْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقین؛
ماهِ حرام، در برابر ماهِ حرام! (اگر دشمنان، احترام آن را شكستند و در آن با شما جنگيدند، شما نيز حق داريد مقابله به مثل كنيد). و تمام حرامها، (قابلِ) قصاص است و (به طور كلّى) هركس به شما تجاوز كرد، همانند آن بر او تعدّى كنيد! و از خدا بپرهيزيد (و زياده روى ننماييد!) و بدانيد خدا با پرهيزكاران است!».
نيز در جاى ديگر آمده است:
آیه شریفه ۱۹۰ سوره مبارکه بقره:
«وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ؛
و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى جنگند، نبرد كنيد! و از حدّ تجاوز نكنيد ، كه خدا تعدّى كنندگان را دوست نمى دارد!».
باز مى فرمايد:
آیه شریفه ۳۶ سوره مبارکه توبه:
«وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ؛
و (به هنگام نبرد) با مشركان، دسته جمعى پيكار كنيد، همانگونه كه آنها دسته جمعى با شما پيكار مى كنند؛ و بدانيد خداوند با پرهيزكاران است!».
ازاينرو در مقابل اين دستورات جنگى، دستور صلح را چنين صادر مى كند :
آیه شریفه ۶۱ سوره مبارکه انفال
«وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ؛
و اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح درآى و بر خدا توكّل كن».
از آنچه در بالا آمد روشن مى شود هيچگونه تضادى در ميان اين دستور ودستورات مربوط به عفو و گذشت و حلم و مدارا و پاسخ گفتن سيئه با حسنه كه در قرآن مجيد و روايات اسلامى آمده وجود ندارد و هركدام اصل و قانونى است براى محدوده اى خاص؛ آنجا كه با عفو و گذشت و جبران بدى به وسيله خوبى مشكل حل مى شود اصل اساسى همان است؛ ولى آنجا كه دشمن خيره سر از عفو و گذشت سوء استفاده مى كند و بر خيره سرى خود مى افزايد دستور، مقابله به مثل است نه عفو و گذشت و پاسخ دادن بدى با نيكى. به همين دليل در ذيل آيه قصاص دستور عفو آمده است تا شدت عمل در برابر جنايتكاران با عفو و گذشت اسلامى آميخته شود و معجون مناسبى براى هر دو گروه (گروه خطاكارِ پشيمان و گروه خطاكارِ لجوج) فراهم گردد، مى فرمايد:
آیه ۱۷۸ سوره مبارکه بقره:
«فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَىْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛
پس اگر كسى از سوى برادر (دينى) خود، چيزى به او بخشيده شود، (و حكم قصاص او، تبديل به خونبها گردد،) بايد از راه پسنديده پيروى كند. (و صاحب خون، حال پرداخت كننده ديه را در نظر بگيرد). و او (قاتل) نيز، به نيكى ديه را (به ولى مقتول) بپردازد؛ (و در آن، مسامحه نكند). اين، تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگار شما! و كسى كه بعد از آن، تجاوز كند عذاب دردناكى خواهد داشت».
صدق الله العلی العظیم
اين نكته نيز قابل توجه است كه تعبير به «شر» درمورد مجازات، به معناى شر ظاهرى است؛ قصاص، ظاهرآ شر است؛ ولى در باطن خير محض مى باشد، چنانكه مقابله به مثل در مقابل دشمنان لجوج و خيره سر، خير است.
منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام ، تالیف آقای مکارم شیرازی ، انتشارات امام علی علیه السلام
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی
برچسبها: ناصر مکارم شیرازی


