اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
جبر فلسفی و نقد آن
یکی از انواع جبر، جبر فلسفی است که مبتنی بر اصل علیت و در واقع ویژگی ضرورت اصل علیت است. براساس این ویژگی، با تحقّق علت تامّه، وجود معلول ضروری است و از آن جا که انسان محکوم اصل علیت است، نمی تواند آزادانه عملی را انجام دهد یا آن عمل را ترک کند.
معمولاً در پاسخ به این اشکال گفته می شود: درست است که هر فعلی از افعال انسان، اگر محقّق شد طبق ضرورت تحقّق پیدا می کند و اگر ترک شد طبق ضرورت ترک می شود، ولی آن علتی که به تحقّق فعل یا ترک آن فعل ضرورت داده، همانا اراده و اختیار و انتخاب خود انسان است نه چیز دیگر.
براساس این پاسخ، فعل خارجی انسان، از آن رو جبری نیست که جزء اخیر آن، اراده و اختیار انسان است. اما اشکال اصلی اینجاست که اگر فعل ارادی انسان را براساس وجود اراده ی انسان توجیه کنیم، خود اراده و آزادانه بودن آن را چگونه توجیه خواهیم کرد؟ اگر اراده ی انسان همچون دیگر ممکنات نیازمند علت تامّه است و با وجود علت تامّه قطعاً تحقق خواهد یافت، پس آزادی انسان چگونه توجیه خواهد شد؟
توضیح این که به اعتقاد اکثر فیلسوفان اسلامی از جمله ملاصدرا مبادی فعل اختیاری انسان عبارتند از: علم، شوق و اراده. بر این اساس، آدمی ابتدا فعلی را تصور می کند. پس از آن، فایده ای را که از فعل به او می رسد، تصدیق می کند. این تصدیق، شوق انسان را به انجام فعل برمی انگیزد. اگر این شوق قوی باشد، اراده صادر می شود، و پس از این قوه ی محرکه ی عضلات به کار می افتد و فعل خارجی تحقّق می یابد.
نکته ی مهم این است که براساس قاعده ی ضرورت علیت، میان سلسله بالا ارتباط ضروری وجود دارد، به این معنا که با تحقق هر یک از این مبادی، تحقّق مبدأ بعدی ضروری است. پس با تحقّق علم، شوق و پس از آن اراده و عمل ضروری است. از سوی دیگر، علم نیز چون ممکن الوجود است، معلول علل خارجی است. ملاصدرا می گوید:
«مبادی أفعالنا الاختیاریّۀ واردۀ علینا من خارج.»
این علل خارجی در نهایت به واجب الوجود ختم می شود. پس ذات واجب الوجود، ضرورتاً اقتضایی دارد و این اقتضا نیز ضرورتاً اقتضایی دارد، تا این که در نهایت به علم و شوق و اراده و عمل خارجی انسان برسد. و انسان نمی تواند در مقابل این اقتضاهای ضروری ایستادگی کند و عمل دیگری انجام دهد. بدین سان هر چند عمل انسان مسبوق به اراده است، امّا اراده جبراً و ضرورتاً از انسان صادر می شود و انسان نقشی در ایجاد اراده ندارد. ملاصدرا می گوید:
«و فی جعل القصد و الإرادۀ من الأفعال الإختیاریّۀ نظرٌ، إذ لو کان الأمر کذلک لاحتاج إلی قصدٍ آخرٍ و یلزم التسلسل.»
در این عبارت ملاصدرا، بر غیراختیاری بودن اراده ی انسان تصریح کرده و بر آن چنین استدلال می کند که اگر اراده ی انسان اختیاری بود، محتاج اراده ای دیگر می بود و آن اراده هم اگر اختیاری بود نیازمند اراده ی دیگر، و تسلسل پیش می آمد، در حالی که تسلسل محال است. از این رو او تصریح می کند که انسان در افعالش مضطر است.
«إنّ النّفسَ فینا و فی سائر الحیوانات مضطرۀٌ فی أفاعیلها و حرکاتها.»
همان طور که می بینیم، فیلسوفان اسلامی نه تنها جبر علّی را ردّ نکرده اند، بلکه بر آن استدلال می کنند. در پاسخ به اشکال جبر علّی نکات زیر قابل توجه است:
۱. اختیار به معنای توانایی انسان بر اراده کردن و اراده نکردن، و در نتیجه، توانایی بر فعل خارجی و ترک آن، بدیهی ترین و وجدانی ترین معرفت آدمی است و اگر چنین معرفتی مورد تردید قرار گیرد هیچ معرفت دیگری اعتبار نخواهد داشت. بنابراین اگر فرض کنیم اصل اختیار با اصل علیت در تعارض افتد، باید اصل اختیار را پذیرفت و اصل علیت را به گونه ای تفسیر کرد که با اصل اختیار هماهنگ باشد.
۲. نظریه ی جبر دارای لوازمی است که نمی توان آن ها را پذیرفت، مثل انکار اخلاق و حسن و قبح و مسئولیت و شریعت و عدل و نبوت و معاد.
۳. اصل علیت به این معنا قابل پذیرش است که هر ممکن الوجودی علّتی دارد و علیّت به معنای تأثیر و تأثر و وابستگی، اصلی بدیهی و وجدانی است و آدمی آن را در حالات وجدانی خود مثل تأثیر نفس در اراده، وجدان می کند و منشأ تصور علیت نیز همین علم حضوری است.
۴. بر اساس فاعلیت، نفس انسان فاعل اراده است امّا همین نفس می تواند اراده نیز نکند. به دیگر سخن، نفس هم علتِ اراده می تواند باشد و هم علت عدم اراده. همین نوع علیت، فاعلیت نامیده می شود و در واقع علیّتی غیرضروری است و به جبر نمی انجامد. براساس این نوع علیت، نفس در اراده کردن نیازمند علت دیگری نیست که اشکال تسلسل پیش بیاید. بنابراین استدلال ملاصدرا در مورد غیر اختیاری بودن اراده نیز درست نیست.
منبع: کتاب شریف معرفت توحید و عدل، تالیف آقای رضا برنجکار، انتشارات نباء
_____________________
جبر عرفانی و نقد آن
منظور از توحید افعالی این است که هیچ فعلی اعم از مشیّت و اراده و عزم و قصد و رضا و نفرت و به طور کلّی همه افعال خوب و بد از هیچ شخصی سر نمی زند، جز این که مشیّت و اراده خداوند متعال بر آن تعلّق گرفته و خداوند متعال اذن صدور آن را از فاعلش داده است. یعنی فاعل مختار نیز در فعل اختیاری خود به اذن خدای تعالی محتاج است. بنابراین، فاعل حقیقی و خالق واقعی که در فعل و خلقش هیچ نیازی به دیگری ندارد، تنها خداست و حال آن که اگر انسان مشیّت و اراده و فاعلیّتی دارد، همه به اذن و خواست اوست.
پس انسان ها به مشیّت و اراده او مشیّت دار و اراده مند می شوند و چنین نیست که در عالم واقع، کاری بدون مشیّت و خواست الهی از دیگری تحقّق پیدا کند. ولی این بدان معنا نیست که غیر خدا در افعال خودش هیچ اختیار و آزادی ای ندارد و هر چه هست فعل خداست؛ بلکه منظور این است که خدا به انسان مشیّت و اراده و اختیار داده و انسان به مشیّت و اراده و اختیاری که از خدا دریافت کرده، کارهای خویش را انجام می دهد و هر جا خدا کاری را بر مصلحت خلق خویش و مطابق حکمت و تدبیر خویش بداند، مانع آن نمی شود؛ و هرگاه کاری را بر خلاف مصلحت و حکمت خویش ببیند، مانع آن می شود.
پس توحید افعالی به این معنا نیست که غیر خدا مشیّت و اراده ای ندارند یا مشیّت و اراده غیر خدا همان مشیّت و اراده خداست و در نتیجه، هیچ فاعلی غیر از خدا وجود ندارد و فاعل و موجد و مؤثّر تنها خداست.بلکه انسان ها همه دارای مشیّت و اراده اند و کارهایشان راخودشان اراده می کنند و نقش خدا در این باره، تنها تقدیر و اذن به تحقّق آن کارهاست. به همین جهت، فعل انسان ها فقط منتسب به خودشان است نه به خدا.
گفتنی است که توحید افعالی به معنایی که عارفان معتقدند صحیح نیست. عرفا می گویند:
... حضرت حق وقتی به تجلّی افعالی بر سالک متجلّی شود و سالک صاحب تجلّی جمیع افعال و اشیا را در افعال حقّ فانی می یابد و در هیچ مرتبه، هیچ شیئی را غیر حق فاعل نبیند و غیر از او را مؤثّر نشناسد. و این مقام را «محو» می نامند... .
خداوند متعال در خالقیّت و فاعلیت و مؤثّریت توحید دارد، ولی این بدان معنا نیست که موجودات دیگر به اذن او آن ها را نداشته باشند؛ بلکه توحید خداوند متعال در فاعلیّت و مؤثریّت و خالقیّت منافاتی با فاعلیّت و مؤثریّت و خالقیّت انسان ها به اذن او ندارد. و این بدان معنا نیست که فاعلیّت غیر خدا در عرض خدا باشد و خدا از فعل او بی خبر بوده و تسلّطی به فعل او نداشته باشد؛ بلکه همه افعال بندگان تحت سلطنت او و با اقتدار کامل او در مملکت او پدید می آید و او هر لحظه بخواهد، می تواند جلوی آن را بگیرد؛ امّا همان طور که گفته شد، او خود چنین خواسته است که بندگان کارشان را به قدرت و آگاهی که از خدای تعالی دریافت می کنند، انجام دهند. حضرت زهرا (علیها السلام) با اشاره به این معنا می فرماید :
اللَّهُمَّ إِنَّکَ لَسْتَ بِرَبٍّ اسْتَحْدَثْنَاکَ وَ لَا مَعَکَ إِلَهٌ أَعَانَکَ عَلَی خَلْقِنَا وَ لَا مَعَکَ رَبٌّ فَیُشْرِکَکَ فِی رُبُوبِیَّتِکَ. أَنْتَ رَبُّنَا کَمَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا یَقُولُ الْقَائِلُون.
خداوندا، بی گمان، تو خداوندگاری نیستی که ما تو را پدید آورده باشیم و با تو معبودی نبود که تو را بر آفرینش ما کمک کند و خداوندگاری با تو نیست تا در خداوندی ات شریک تو شود. پس تنها تو خداوندگار ما هستی؛ همان طور که خود می گویی و بالاتر از آن چه گویندگان می گویند.
پس خداوند متعال در ربوبیّت و خالقیّت خویش هیچ شریکی ندارد و ربوبیّت و خالقیّت تنها صفت اوست و اگر کسی در مورد خاصّی، ربوبیّت و خالقیّتی پیدا کند، تنها به اذن و اراده و مشیّت اوست؛ نه این که در عرض خدا و در برابر او به چنین کاری توانا باشد. پس توحید افعالی بدین معناست که با این که خلق هم به مانند خدا موصوف به فاعلیت می شود، امّا فاعلّیت خدا به هیچ وجه، شباهتی به فاعلّیت خلق ندارد و او در فاعلیّت خویش یگانه است؛ همان طور که در ذات و صفات ذاتی یگانه است و هیچ شبیه و نظیر و مثلی برای خدای تعالی در هیچ جهتی قابل تصوّر نیست؛ چون ذات و صفات و افعال الهی به هیچ وجه برای احدی قابل تصور نیست.
منبع: کتاب شریف توحید اسماء و صفات، تالیف آقای محمد بیابانی اسکوئی، انتشارات نباء
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: رضا برنجکار , محمد بیابانی اسکوئی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
ارزیابی اولیه از فرد مورد نظر در روایات معصومین علیهم السلام
در روایات رسیده از ائمه معصومین علیهم السلام ، راه هایی برای شناخت صاحبان اخلاق خوب نیک از بد به چشم می خورد که در ذیل به اختصار به آنها اشاره می شود.
۱.ظاهر افراد
یکی از علائم شناخت اخلاق خوب و صفات پنهان اشخاص،ظاهر آنهاست.
امیرالمومنین امام علی علیه السلام ، می فرماید:
« اِعلَمْ أنَّ لِكُلِّ ظاهِرٍ باطِنا عَلى مِثالِهِ ، فَما طابَ ظاهِرُهُ طابَ باطِنُهُ ، و ما خَبُثَ ظاهِرُهُ خَبُثَ باطِنُهُ .
امام على عليه السلام : بدان كه هر آشكارى،نهانى همانند آن دارد؛ بنا بر اين، آنچه آشكارش پاك است، نهانش نيز پاك است و آنچه آشكارش پليد است، نهانش نيز پليد است. »
منبع خدیث: کتاب شریف نهج البلاغه،خطبه ۱۵۴
امام على عليه السلام
«عِندَ فَسادِ العَلانِيَةِ تَفسُدُ السَّرِيرَةُ .
وقتى ظاهر خراب باشد ، باطن نيز خراب است .»
منبع حدیث :کتاب شریف میزان الحکمه،جلد ۲،صفحه ۱۲۸۷
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
« وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: أَ تَدْرُونَ مَنِ اَلتَّائِبُ فَقَالُوا اَللَّهُمَّ لاَ قَالَ :إِذَا تَابَ اَلْعَبْدُ وَ لَمْ يُرْضِ اَلْخُصَمَاءَ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يُغَيِّرْ مَجْلِسَهُ وَ طَعَامَهُ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يُغَيِّرْ رُفَقَاءَهُ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يَزِدْ فِي اَلْعِبَادَةِ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يُغَيِّرْ لِبَاسَهُ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يُغَيِّرْ فِرَاشَهُ وَ وِسَادَتَهُ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يَفْتَحْ قَلْبَهُ وَ لَمْ يُوَسِّعْ كَفَّهُ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يُقَصِّرْ أَمَلَهُ وَ لَمْ يَحْفَظْ لِسَانَهُ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يُقَدِّمْ فَضْلَ قُوتِهِ مِنْ يَدَيْهِ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ إِذَا اِسْتَقَامَ عَلَى هَذِهِ اَلْخِصَالِ فَذَاكَ اَلتَّائِبُ .
آیا می دانید تائب (توبه کار) کیست ، عرض کردند : نمی دانیم ؛ آقا فرمودند :هر وقت تائب توبه کند اما دشمنانش را راضی نکند ، تائب نیست و اگر به عبادتش اضافه نکند ، تائب حقیقی نیست و اگر لباسش را تغییر ندهد ، توبه کار واقعی نیست و اگر دوستان نا أهل خود را تغییر ندهد ، توبه حقیقی نکرده و اگر مجالس گناه را ترک نکرد ، توبه واقعی نکرده و اگر برخوردهای خانوادگی و اخلاقش را عوض نکند توبه نکرده و اگر اخلاق زشت و نیات بدش را تغییر نداد ، توبه نکرده و اگر قلبش را پاک نکند و دستش را به خیر باز نکرد ، توبه نکرده و اگر آرزوی دنیایی را کوتاه نکرد و زبانش را حفظ ننمود ، توبه نکرده و اگر مازاد زندگی اش را نبخشید ، توبه نکرده و هر گاه توبه کار بر اینها استقامت کرد ، توبه کار واقعی است .»
منبع: کتاب شریف جامع الأخبار , جلد ۱ , صفحه ۸۸
۲.معاشرت با فرد
در برخی احادیث ،معاشرت و مجالست با افراد یکی از علائم شناخت درون آنها شمرده شده است.
حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرماید:
«خوافی الاخلاق تکشفها المعاشرة؛
خصلت ها و اخلاق پنهان را، معاشرت آشکار می سازد.»
منبع حدیث: کتاب شریف میزان الحکمه،جلد ۳،صفحه ۱۹۸۱
۳. اهمیت ثبات خلق در شرایط و احوال گوناگون
امام علی علیه السلام:
«في تَقَلُّبِ الْأحوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ .
آگاهى بر گوهر آدم ها ، در دگرگونى شرايط ، حاصل مى شود .»
منبع حدیث: کتاب شریف نهج البلاغه،قصار الکلم، ۲۱۷
امام علی علیه علیه السلام:
«الْمَرْءُ يَتَغَيَّرُ فِي ثَلَاثٍ: الْقُرْبِ مِنَ الْمُلُوكِ وَ الْوِلَايَاتِ، وَ الْغِنَى بَعْدَ الْفَقْرِ، فَمَنْ لَمْ يَتَغَيَّرْ فِي هَذِهِ فَهُوَ ذُو عَقْلٍ قَوِيمٍ وَ خُلُقٍ مُسْتَقِيمٍ
انسان در سه هنگام عوض می شود و تغییر می یابد:
۱- نزدیک شدن به پادشاهان
۲- حکومت و ریاست یافتن
۳- ثروتمندی بعد از فقر
هر کسی که در این شرایط تغییر نکرد ، عقلی محکم و خلقی مستقیم دارد.»
منبع حدیث:غررالحکم، جلد ۲، صفحه ۱۴۶
بنابر این اگر کسی بخواهد به حقیقت اخلاق اشخاص راه پیدا کند ،این موارد در تشخیص آنها مفید و موثر خواهد بود البته این بدان معنا نیست که این علائم کافی هستند ولی برای ارزیابی اولیه از افراد بسیار راهگشا هستند.
منبع: کتاب شریف اخلاق فطری، تالیف آقای محمد بیابانی اسکوئی، انتشارات نباء
————————————————-
ارزیابی عمیق تر فرد مورد نظر در کلام امام سجاد علیه السلام
«إذا رأيتُم الرجلَ قد حسُنَ سَمتُه و هَديُه و تماوتَ فى منطقه و تخاضعَ فى حركاتِه فرويدًا لا يَغُرنكُم! فما أكثرَ مَن يُعجزُه تناولُ الدنيا و ركوبُ الحرام مِنها لِضعفِ نِيتِه و مهانتِه و جُبنِ قلبِه، فنصَب الدينَ فَخا لَها، فهو لا يَزالُ يَختلُ الناسَ بظاهرِه، فإن تَمكنَ من حرامٍ اقتحَمَه. وإذا وجَدتموه يَعِف عن المالِ الحرامِ فرويدًا لا يَغُرنكم! فإن شهواتِ الخلقِ مختلِفةٌ، فما أكثَر مَن يَنبُوا عن المالِ الحرامِ و إن كَثُر، و يَحمِلُ نَفسَه علَى شَوهاءَ قبيحَةٍ، فيَأتى مِنها مُحرمًا. فإذا وجَدتُموه يَعِف عن ذلكَ فرويدًا لا يَغرنكُم! حتى تَنظروا ما عقدَةُ عقلِه، فَما أكثَر من تَرَك ذلك أجمَع ثُم لا يَرجِع إلى عقلٍ متين فيَكونُ ما يفسدُه بجهلِه أكثَر مِما يُصلحه بعقلِه. فإذا وَجدتُم عقلَه متينًا فرويدًا لا يغُرنكُم! حتى تَنظُروا أ مع هواهُ يَكونُ علَى عقلِه أم يَكونَ مع عقله علَى هَواهُ؟ و كيفَ مَحبته للرياسات الباطِلة و زُهدُه فيها، فإن فى الناس مَن خسرَ الدنيا و الآخرةِ فيَترُكُ الدنيا لِلدنيا، و يَرَى أن لَذة الرياسة الباطلة أفضَلُ مِن لَذةِ الأموالِ و النعَم المباحة المُحللةِ؛ فيَترُكُ ذلك أجمَعَ طَلبًا للرياسةِ حتى إذا قيلَ لَه اتقِ اللَهَ أخَذَتهُ العزةُ بالاثمِ فَحسبُه جهنمُ و لبئس المِهادُ. فهُو يخبطُ خَبطَ عشواءَ يقودُه أولُ باطلٍ إلى أبعدِ غاياتِ الخسارةِ و يَمدهُ رَبه بَعد طَلبِه لما لا يقدِر عليهِ فى طُغيانِه. فهو يُحل ما حرمَ اللهُ و يحَرم ما أحل اللَهُ، لا يبالِى ما فات مِن دينه إذا سَلِمَت له رياستُه التى قد شَقِىَ مِن أجلها، فاولئك الذِين غَضِبَ اللهُ عليهم و لَعنَهم و أعَد لَهُم عَذابًا مُهينًا. ولكن الرجُلَ كل الرجلِ نعمَ الرجلُ هو الذى جَعلَ هواهُ تَبَعًا لأمرِاللَهِ و قواهُ مَبذولَةً فى رضَى اللَهِ، يَرى الذل مع الحق أقربَ إلى عز الأبَد مِن العز فى الباطل، و يَعلَمُ أن قليلَ ما يحتَمِلُه من ضرائها يؤديهِ إلى دوامِ النعيمِ فى دار لا تَبيدُ و لا تَنفَذُ، و أن كثير ما يَلحَقُه مِن سرائها إن اتبعَ هَواهُ يُؤديهِ إلى عذابٍ لا انقطاعَ له و لا يَزول. فذلكم الرجلُ نعم الرجلُ؛ فبه فتَمسكوا و بسُنتِه فاقتَدوا و إلى ربكم فيه فتوسلوا فإنهُ لا ترد دعوةٌ و لا يُخَيب له طَلَبةٌ.»
«هرگاه كسی را دیدید كه رفتار و شیوه عمل او نیكو و پسندیده است (و خاموشی می گزیند) و در سخن گفتن، خود را آرام و متین نشان می دهد و در رفتار و عملِ خود، اظهار خضوع و افتادگی می كند، در مورد او زود قضاوت نكنید. بلكه تأمل نمایید و[این رفتار] شما را فریب ندهد. چرا كه بسیارند كسانی كه به دلیل سستیِ اراده، پَستی و كوچكیِ همت و بُزدلی ،از دنیاطلبی و بهره گیریِ حرام از آن ناتوان می مانند و به همین دلیل « دین » را پوششی برای این ناتوانی[خود] قرار می دهند. پس چنین كسی همواره با ظاهر خویش آدمیان را می فریبد و آنگاه كه توانایی بر حرام بیابد، در آن فرو می رود.
و هرگاه كسی را دیدید كه از مال حرام پرهیز می كند، در مورد او[نیز] زود داوری نكنید بلكه تأمل نمایید و شما را فریب ندهد. چرا كه خواهش های نفسانیِ (شهوات) مردم، (همانند و شبیه یكدیگر نیست بلكه) گوناگون است. چه بسیارند كسانی كه از مال حرام، گرچه فراوان باشد، می پرهیزند اما اراده خود را از راه زنا و اعمال شنيعه باز نمى دارند، و نفس خود را بر ورود بر يك زن زشت كريه المنظر فرود آورده و از راه حرام با او آميزش مى كنند.
و اگر آن مرد را چنين يافتيد كه از اين عمل زشت هم دورى مى كند باز شكيبا باشيد! و در گرايش به او شتاب نكنيد كه مبادا شما را گول زند! تا خوب بنگريد كه گره و بستگى عقلانى او چطور است؟ و مركز تصميم گيرى تفكيرى او چگونه است؟ چون بسيارى از مردم هستند كه از روى آوردن به دنيا و ارتكاب محرمات و وصول به اموال حرام و اعمال آميزش جنسى خوددارى نموده و عفت به خرج مى دهند، وليكن داراى عقل متين و فكرى استوار نيستند و بنابراين مفسده كارهایى را كه انجام مى دهند بيش از مصلحت آن است؛ چون بر پايه جهالتى كه دارند مفسده اى مى آفرينند بيشتر از مصلحتى كه پديده عقل و درايتشان است.
هرگاه كسی را یافتید كه از «عقل سنجیده و توانمند» برخوردار است، در داوری او[نیز] شتاب نكنید و فریب نخورید، تا بررسی كنید كه آیا با خواهش های نفسانی اش در برابر عقل خود قرار می گیرد یا اینكه در برابر تمایلات نفسانی خود، همراهی با عقل خویش را برمی گزیند؟ و [ بررسی كنید كه] علاقه او به ریاست های باطل [قدرت های دنیایی] و بی رغبتی اش نسبت به ریاست طلبی چگونه است؟ چرا كه همانا در میان مردمان، كسانی هستند كه در دنیا و آخرت زیانكارند، دنیا را [نه برای آخرت بلكه] برای دنیا ترك می كنند و لذت [و شیرینی قدرت و] ریاست های باطل (دنیوی) را از لذت و شیرینی ثروتها و نعمتهای مُجاز و حلالِ [دنیوی]، برتر می دانند[و قدرت، برایشان لذّت بخش تر است] و از این رو همه این نعمت ها و بهره مندی های دنیوی را برای دستیابی به [قدرت و] ریاست ترك می گویند. تا آنجا كه «وقتی به ایشان گفته می شود: از خدا پیروی كن، او را بزرگی و عزّتِ آلوده و برآمده از گناه فراگیرد (و به گناه بیشتری كشانده می شود)، پس دوزخ او را بس، و بسیار بد بستری است.» (و إذا قیل له اتّق الله أخذته العزة بالأثم فحسبه جهنمُ و لَبئِسَ المهاد. بقره/ ۲۰۶)
چنین كسی [پس از رسیدن به این مرحله همچو نابینایی كه با گذاشتن اولین گام در بیراهه،تا پایان به بیراهه می رود] نخستین اقدام نادرست، او را به دورترین پایان های زیانبار می كشاند و پس از آنكه خود چنین [سرنوشتی را برای خویشتن] اراده نمود، پروردگارش [مانع او نمی شود و] او را یاری می رساند و سركشی ها و تجاوزهایش از آنچه اكنون بر آن توانایی دارد، بسی فراتر می رود، پس حرام خداوند را حلال می شمارد و حلالش را حرام می كند.
[واكنون]برای حفظ [قدرت و] ریاستی كه برای رسیدن به آن، پارسایی می ورزید، هر چه از دین خویش را از دست دهد، پروایی ندارد.
و «اینان كسانی هستند كه خداوند بر ایشان خشم كرده و از رحمت، محرومشان نموده و عذابی خواركننده برایشان فراهم آورده است.»
و اما « مَردِ مَرد »، « نیك مَرد » كسی است كه تمایلات نفسانی خویش را پیرو فرمان خداوند قرار داده و توانایی هایش را در [جهت كسب] رضایت خداوند به كار می گیرد و « ذلّتِ با حق بودن » را از « عزّت با باطل بودن » به « عزّتِ جاودانه» نزدیكتر می بیند و می داند كه هر اندك كه از زیانهای «ذلّت با حق بودن» را تحمل نماید، او را به «نعمت هماره» در جهان بی پایان می رساند.
و [می داند كه] شادی های فراوانی كه از رهگذر پیروی از تمایلات نفسانی اش بدو می رسد، به عذاب بی انتها و پایان ناپذیر منتهی خواهد شد.
و این است « مَرد»، « نیك مَرد»! پس به او تمسّك كنید و سیره و روش او را الگو، و وی را وسیله به سوی پروردگارتان قرار دهید.
چرا كه چنین كسی را، هیچ دعایی رد نمی شود و هیچ درخواستی بی پاسخ نمی ماند!»
خلاصه حدیث:
الف - بی سر و صدا بودن، که دلیل بر ایمان و تقوا نیست.
ب - خود را ظاهر الصلاح ساختن، که این نیز دلیل ایمان نمیباشد زیرا گاهی ممکن است از روی دغلبازی و نفاق باشد، دین را وسیله رسیدن به آرمانها و مطامع و خواستههایش قرار دهد بعد از این که دید از راههای دیگر به اینها نمیرسد از وسیله دین استفاده کند.
ج - خودداری از مال حرام، این نیز دلیل تقوا نمیشود، زیرا گاهی ممکن است شخصی خود را به این کار وا دارد و از آن در راه رسیدن به آرزوها و هدفهایی که هیچ ارتباطی به دین ندارد استفاده کند. اما وسایلی که بدان وسیله کمال ورع و درستکاری و دینداری شخص کشف میشود عبارت است از:
الف - عقل انسان بر هوای نفس و تمایلاتش غلبه کند.
ب - دل به ریاست باطل نبسته و از آن دوری کند که این خود از استوارترین نشانههای ایمان و تقواست.
ج - پیروی از اوامر الهی و تسلیم کامل به فرمان خدا به گونهای که تمام نیروهایش را متوجه رضای خدا و تقرب به او کند، این است آن ایمان واقعی که از اندیشه و تفکر و ایمان شخص سرچشمه میگیرد.
منبع: کتاب شریف دانشنامه امام سجاد علیه السلام ، تالیف جمعی از نویسندگان، پایگاه تخصصی عاشورا
منبع حدیث: کتاب شریف بحار الأنوار ، تالیف آقای محمد باقر مجلسی(ره)،جلد ۲ ، صفحه ۸۴ و ۸۵
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
برچسبها: محمد بیابانی اسکوئی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
برخی از طرفداران عرفان و تصوّف نظری و فلسفه نوافلاطونی عقاید بدیهی اسلامی و وجود بهشت و جهنّم خارجی را انکار کرده ( اسفار، ج ۹، ص ۳۳۵.)
و نعمت ها و عذاب ها را از انشائات روح و قائم به آن شمرده اند. در این دیدگاه ، انسان طبق آنچه روح از خوبی ها و بدی ها به دست آورده ، پاداش یا کیفر می بیند. امّا ثواب و عقاب حور و قصور یا آتش ، بهشت وجهنّم و خوشی ها و آلام آنها، چیزی ورای روح و فعالیّت های آن نیست و جملگی صور ادراکی فاقد مادّه هستند.( اسفار، ج ۹، ص ۲۶۸)
معتقدین به این نحله ، ثواب و عقاب را در نشأت اخرویّه به صورت تجسّم اعمال دانسته و معتقدند جزای عمل عین عمل است و نیکی ها و بدی های کسب شده از سوی روح در دنیا عینآ در عوالم اخروی مجسّم خواهد شد و نتیجه عمل هر فردی بدین طریق برای او نمودار خواهد شد. یعنی منشأ نیکی و بدی و پاداش و کیفر بهشت و دوزخ در جهان آخرت ، آثار روح است و نمی تواند از آن جدا باشد.(العرشیه ، ص ۳۵؛ فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملّاصدرا، ص ۱۴۲)
روشن است که کلّیّت این تلّقی ، از نظر شکل و محتوا مخالف و مغایر با مبانی عقاید وحیانی است . طبق عقاید قطعی و بدیهی اسلام ، انسان پس از مردن دوباره زنده می شود و روح به بدن باز می گردد و پس از رسیدگی اعمال ، خوبان به بهشت مادّی جسمانی و بدان به جهنّم مادّی جسمانی خواهند رفت . از این رو اندیشه ملّاصدرا -که بر مبنای انکار آخرت و بهشت و جهنّم مادّی خارجی استوار است-از اساس مغایر اندیشه وحیانی می باشد و در ابعاد مختلف با آن ناهمسو است .
ثواب و عقاب در اندیشه وحیانی عین و معادل عمل نیست و ویژگی های متفاوت با جهان شناسی معادی عرفان نظری دارد، از جمله در این جهات :
* قطعیّات و محکمات قرآن مجید و احادیث متواتر از معصومان (علیهم السلام) این است که جزا فعل خداوند متعال و خارج از ذات انسان است و خدای تعالی با پاداش ها و کرامت ها، نیکان و پرهیزگاران را جزا می دهد و کافران و عاصیان را به خواری و عذاب ، کیفر می دهد.
*بهشت و جهنّم جسمانی مادّی که هم اکنون موجودند، جایگاه ابدی نیکان و بدان است و تمامآ برای جزا و پاداش و کیفر از سوی خداوند آفریده شده اند.
* توبه و عفو و بخشودگی خداوند، شفاعت ، حبط و تکفیر در محاسبه جزا و تحقّق آن مؤثّر است و این عامل ، عینیّت عمل با جزا را نفی می کند.
*برخی تجسّم اعمال یا تمثّل اعمال را، به عنوان گونه ای از جزا در برخی از مواقف قیامت پذیرفته اند. تسرّی آن بر کلّ ثواب و عقاب ، انکار جزا و بهشت و جهنّم موعود موجود است . نیز ماهیّت تمثّل اعمال در عقاید دینی با تجسّم اعمال در جهان شناسی تصوّف نظری کاملا تفاوت دارد. در جهان شناسی دینی ،تمثّل اعمال به معنای عینیّت عمل با پاداش نیست و این تجسّم ، نه در درون انسان بلکه در بیرون از روح و جسم انسان و آن هم در جهان آخرتی مادّی رخ خواهد داد. در حالی که در جهان شناسی ملّاصدرا، جزا منحصر به همین تجسّم است که در اندرون روح به شکل صور غیرمادّی ، آن هم فقط برای متوسّطین از مردم نه جملگی انسانها خواهد بود با ویژگی های دیگرِ ناهمسو با عقاید وحیانی .(العرشیه ، ص ۳۵)
*نگاه دین و وحی در موضوع عمل و جزای عمل برخلاف نحله های باطل ، نگاهی است اعتدالی . در این نگاه ، جزا گستره عظیمی دارد که از دنیا آغاز و به بهشت و دوزخ ختم می شود؛ با حقایقی متنوع ، اعمّ از دنیایی ، آخرتی ، مادّی و معنوی که هر کدام در جای خود درست هستند. حتی معتقدان به تمثّل اعمال از متکلّمان نیز آن را گونه ای از جزا در برخی از مواقف می دانند که با دیگرگونه های پاداش و عقاب هیچ نوع تزاحمی ندارد. تأویل گرایی ناصواب که نوعی تحریف گرایی است ، نمی تواند پاداش و کیفر قیامت و جزای همیشگی آن را _که بهشت و دوزخ است _ نفی کند. به فرمایش امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بهشت برترین غایت و جزای مطیعان و تمام مؤمنان نیکوکار است و دوزخ فرجام کوتاهی کنندگان است . صدها آیه و روایت با صراحت از این دو غایت خوش و ناخوش سخن گفته اند و از عقاید بدیهی اسلامی به شمار می روند و این حقایق را نمی توان با هیچ ترفندی مخدوش کرد.
منبع: کتاب شریف معرفت معاد، تالیف آقای علی ملکی میانجی، انتشارات نباء
___________________
آیا جزای عمل عین عمل است؟
بدیهی است جزا و کیفر هر عملی به ظاهر چیزی غیر از خود عمل است به عنوان مثال آتش و خوردن آن غیر از خوردن مال یتیم است امّا باید دید از نظر آیات و روایات می توان به این نتیجه رسید که خداوند متعال خود عمل را به جزای آن تبدیل می کند و در حقیقت عمل و جزای آن یک حقیقت بیشتر نخواهد بود یا نه؟ خدای تعالی می فرماید :
«إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
همانا آنچه عمل می کردید جزا داده می شوید.»
«هَل تُجزوْنَ إِلّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
آیا غیر از آنچه عمل می کردید جزا داده می شوید؟!»
«لِیَجْزِیَ آللّهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ.
تا خداوند هر کسی را آنچه کسب کرده جزا دهد.»
این آیات شریفه فقط دلالت دارد که جزای اعمال انسان مطابق اعمال خواهد بود و هیچ انسانی جزایی بدون عمل خویش نخواهد دید. یعنی خدای تعالی مطابق هر عملی جزایی قرار داده است که هر کسی از این جَعْل و قرار الهی آگاهی داشته باشد به خوبی خواهد دانست که آنچه می بیند در حقیقت همان است که خودش به دست خود کسب کرده است. و خدای تعالی بی اساس کسی را مجازات نمی کند.
امّا این بدان معنا نیست که خدای تعالی در جزای اشخاص تخفیف نمی دهد و در مقابل نیکی ها جزای آن ها را چند برابر نمی کند.
بنابر این نمی شود از ظاهر آیات شریفه استفاده کرد که جزای هر عملی عین آن عمل است یعنی در حقیقت خود عمل است که به آن صورت در آمده است. البتّه این بدان معنا نیست که بین اعمال و جزای آن ها هیچگونه تناسبی وجود نداشته باشد. و جزای هر عملی صرفاً سوختن باشد.
بنابراین جزای هر عملی وابسته به جعل و قرار الهی است نه اینکه جهنّم و همه عذابهای موجود در آن عین اعمال انسان ها باشد بلکه روشن است که خدای تعالی بهشت و جهنّم را پیش از آنکه عملی از انسانی سربزند خلق کرده است.ونیز معلوم است که خداوند متعال با انسان ها با فضل و احسان برخورد می کند و اعمال خوب آن ها را بیش از آن چه استحقاقش را دارند، جزا می دهد.و نیک می دانیم که خداوند متعال خیلی از اعمال بد آنان را به جهت اعمال خوبشان مورد عفو و بخشش قرار می دهد :
«وَمَنْ یومِنْ بِاللّهِ وَیَعْمَلْ صالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ.
و آن کس که به خدا ایمان آورد و عمل صالح کند بدی هایش از او پاک می شود.»
«إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ.
اگر از بزرگ های آنچه از آن نهی شده اید، دوری کنید بدی های شما را از شما پاک می کنیم.»
بلکه در برخی موارد اعمال بد آن ها را تبدیل به اعمال خوب می کند :
«إِلّا مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَاُّولئِکَ یُبَدِّلُ آللّهُ سَیئاتهم حَسَناتٍ وَکانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً.
جز آن که توبه کرده و ایمان آورده و عمل صالح انجام داده است، پس خداوند بدی های آن ها را به خوبی تبدیل می کند. و خداوند آمرزنده و رحیم است.»
و روشن است که خداوند متعال طلب مغفرت و شفاعت و دعای خیر خیلی از بندگان را قبول کرده و خیلی از گناهکاران را به واسطه دعا و استغفار و شفاعت دیگران از عذاب خلاص می کند. این مطلب نیز دلالت دارد که جزاها مطابق جعل و قرار الهی و با توجّه به مشیّت و اراده و تقدیر او تحقّق پیدا می کند نه اینکه همه چیز از پیش به صورت خودکار تنظیم شده باشد و هیچ تخلّفی در آن امکان پذیر نباشد.
معلوم است که خداوند متعال به جهت وجود پیر مردان کوژ پشت و کودکان شیر خوار و حیوانات بی زبان و انسان های صالح، چه عذاب های بزرگی را از انسان ها برطرف کرده و می کند. این مطلب نیز حکایت از آن دارد که برخی از جزاها بدون هیچ عملی از انسان برای او حاصل می شود.
در روایتی، امام صادق (علیه السلام) تصریح می کند که:
« إِذَا دَخَلَ أَهْلُ اَلْجَنَّةِ اَلْجَنَّةَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَأَيْنَ عُتَقَاءُ اَللَّهِ مِنَ اَلنَّارِ إِنَّ لِلَّهِ عُتَقَاءَ مِنَ اَلنَّارِ
اگر اهل بهشت با اعمالشان وارد بهشت می شوند پس آزاد شده های خدا از آتش چه می شوند.»
بنابر این روشن است که نمی توان به صورت کلی جزای اعمال را عین آن ها دانست حتی نمی توان گفت جزا و کیفر عمل لازمه ذاتی عمل است، بلکه صحیح این است که پاداش و کیفر اعمال طبق قوانین الهی است که برای مصالح بشر و تربیت او توسّط خداوند متعال جعل شده است. و اختیار کیفر به دست ذات اقدس اوست و هر جا مصلحت اقتضا کند از مجازات مجرمان می گذرد و بر نیکوکاران بیشتر از آنچه استحقاقش را دارند عطا می کند.
«وَقالَتِ آلیَهُودُ یَدُ آللّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ.
و یهود می گوید: دست خدا بسته است دست شان بسته باد، دور باشند از رحمت خدا به خاطر آن چه می گویند، بلکه دستان خدا باز است هر گونه بخواهد انفاق می کند.»
البتّه باید توجّه داشت که این امر نافی آن نیست که خداوند متعال برخی از اعمال انسان ها را طبق سنّت خویش به جزای آن ها تبدیل کند یا لازمه عملی را جزای آن قرار دهد. ولی در قرآن کریم شاهدی بر این مطلب نیافتیم و آیاتی که در این زمینه وارد شده است دلالتی به این امر ندارند. در آیه ای خداوند متعال از آنان که بخل می ورزند و از آنچه خدای تعالی در اختیارشان گذاشته انفاق نمی کنند، سخن به میان آورده، که در روز قیامت همان اموال را که مورد بخل قرار گرفته مانند طوقی بر گردن آن ها قرار خواهد داد.
«وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ آللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ آلقِيامَهِ.
و آنان که به آن چه خداوند از فضل خویش برای شان داده، بخل می ورزند، گمان نکنند آن برای شان خیر است بلکه آن برای آن ها شرّ است. روز قیامت آن چه به آن بخل ورزیده اند، طوقی بر گردن شان می شود.»
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه می فرماید :
«مَا مِنْ أَحَدٍ یَمْنع مِنْ زَکَاهِ مَالِهِ شَیْئاً إِلَّا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ثُعْبَاناً مِنْ نَارٍ مُطَوَّقاً فِی عُنُقِهِ یَنْهَشُ مِنْ لَحْمِهِ حَتَّی یَفْرُغَ مِنَ الْحِسَاب.
هیچ کسی از زکات مال اش هیچ چیزی را منع نمی کند جز آن که خداوند عزّوجلّ روز قیامت آن را ماری بزرگ از آتش می کند که در گردن اش پیچیده و گوشت او را گاز می گیرد تا از حساب خلاص شود.»
این آیه شریفه با روایتی که در تفسیر آن ذکر گردید دلالت دارد مالی که مانع زکات به آن بخل ورزیده وانفاق نکرده تبدیل به ماری بزرگ خواهد شد که بر گردن او حلقه خواهد زد و گوشت های بدنش را گاز می گیرد تا از محاسبه اعمال فارغ شود. بنابر این در این آیه شریفه دلالتی وجود ندارد که عدم انفاق و بخل که فعل انسان است تبدیل به ماری بزرگ خواهد شد یا لازمه آن این است که ماری بزرگ شود.
و در آیه دیگر نسبت به آنان که به ستم در اموال یتیمان تصرف کرده و از آن ارتزاق می کنند، می فرماید :
«إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعيراً.
همانا آنان که اموال یتیم ها را به ظلم و ستم می خورند به یقین در شکم های خویش آتش می خورند و به زودی به آتش شعله ور انداخته می شوند.»
در تفسیر این آیه از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که :
«إنَّ آکِلَ مَالِ الْیَتِیمِ یَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ النَّارُ تَلْتَهِبُ فِی بَطْنِهِ حَتَّی یَخْرُجَ لَه_َبُ النَّارِ مِنْ فِیهِ حَتَّی یَعْرِفَهُ کُلُّ أَهْلِ الْجَمْعِ أَنه آکِلُ مَالِ الْیَتِیم.
همانا آن کس که مال یتیم را می خورد روز قیامت آورده می شود و آتش در شکم اش زبانه می کشد تا آن جا که زبانه ی آتش از دهان اش بیرون می زند تا این که همه اهل جمع بشناسند که او خورنده مال یتیم است.»
این آیه شریفه و روایتی که در تفسیر آن وارد شده است باز هم دلالت نمی کند که خدای تعالی عمل انسان را تبدیل به آتش می کند حتی آتش لازمه این عمل هم نیست.
و در آیه دیگر خداوند متعال بیان می کند که اعمال انسان ها نزد خداوند متعال محفوظ است و آنان کارهای نیک و بدشان را خواهند دید :
«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شراً یَرَهُ.
پس آن کس که مثقال ذرّه ای عمل خیر کند آن را خواهد دید و آن کس که مثقال ذرّه ای عمل شرّ انجام دهد آن را خواهد دید.»
استدلال به این آیه نیز برای مطلب مورد بحث صحیح نیست. زیرا آیه در مقام بیان آن است که هر کسی ذرّه ای نیکی یا بدی کند در نامه اعمالش ثبت می شود و او همه آن ها را خواهد دید و متوجّه خواهد شد که خداوند متعال از هیچ چیزی فرو گذار نکرده و تمام اعمالش را در آن ثبت کرده است.
منبع: کتاب شریف انسان و معاد، تالیف آقای محمد بیابانی اسکوئی، انتشارات نباء
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: علی ملکی میانجی , محمد بیابانی اسکوئی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اندیشههای فلسفی- عرفانی چون رابطهای با عالم واقع ندارند، هیچگاه نمیتوانند در مورد اداره امور جامعه که امری واقعی است نظری داشته باشند؛ به عنوان مثال بیایید در مورد اندیشه ملاصدرا کمی تأمل کنیم. ایشان در یک تقسیمبندی، دو دوره از اندیشه را برای خود مطرح میسازد: دورهای که همچنان پایبند به علیّت است و دورهای که علیّت را وانهاده و قائل به وحدت شخصی وجود میشود. اگر در همین دو نحوه از اندیشه تاملی داشته باشیم درمییابیم که هیچکدام از این دو نحوه نگاه نمیتواند ارتباطی با واقعیت عالم داشته باشد؛ چراکه پایبندی به علیّت و ضرورت علّی هیچ جایی برای اختیار باقی نمیگذارد و با حذف اختیار نمیتوان از تغییر و دگرگونی و مسائلی از این دست سخن گفت و اگر قائل به وحدت شخصی وجود شدیم، اداره جامعه که هیچ، حتی خود را هم باید موهوم بدانیم و برای امر موهوم نیز برنامه داشتن درست به نظر نمیرسد.
بنابراین، اگر بخواهیم با مبانی فلسفی پیش بیاییم هیچ حرفی برای امور واقع نخواهیم داشت؛ چنانکه مثلاً در تمام آثار آقای طباطبایی که از سلاطین فلسفه صدرایی در زمان ما بودند هیچ طرح و نظری برای حکومت و حاکمیت جامعه نمیبینیم و بیشتر فضای اندیشه فکری فیلسوفان صرفا در همان فضای الاهیاتی که در تصورات بنا نهادهاند،صرف میشود.
بر خلاف چنین اندیشههایی، اگر از فطرت شروع کنیم، واقعنگریِ این مسیر به ما اجازه میدهد که در تمام زوایای زندگی واقعی بشر، طرحی را از سوی خدای تعالی انتظار داشته باشیم. بنابراین، اگر قرار باشد اندیشمندی برای عالم واقع و یا بحثهایی مانند اداره جامعه و حکومتداری حرفی برای گفتن داشته باشد، تنها از سوی کسانی عملی خواهد بود که تکیه بر فطرت داشته و با همین مبنا خود را بندهی خدای تعالی یافته و در تمام امور زندگیشان خود را مطیع دستورات حجج الهی میدانند که پیامرسانان خدای تعالی هستند.
ممکن است در نقض آنچه گفته شد بفرمایند که از سوی همین فیلسوفان در برخی مواضع شاهد اظهارنظرهایی در امور واقعی و یا حتی بحثهای حکومتی هستیم. در پاسخ باید گفت که این اظهارنظرها برخاسته از اندیشهی مقبول آنها نیست، بلکه جنبه فقاهتی آنها ممکن است موجب چنین اظهارنظرهایی شود.
ولایت و حکومتی که در نظام فلسفی وجود دارد، باز هم نمیتواند از علیت جدا باشد. این فلسفه، فلسفه علیت است. فلسفه علیت نه در حکومت میتواند نظر دهد، نه در جریان زندگی اخلاقی انسان میتواند نظر دهد. چون همانطور که علیت را در نظام تکوین جاری میدانند، تمام خلق و خوی انسانی را روی مشهورات عامه برده و آن را امری صرفاً اعتباری دانستهاند. پس عقل عملی آنها واقعا در نظام اخلاقی انسان و حرکت رفتاری انسان جز اعتبار چیز دیگری نیست. که این هم یکی از مشکلات فلسفه ما است.
منبع : آقای محمد بیابانی اسکوئی در مصاحبه با سایت مباحثات
___________________
آنچه موجب حرکت انقلابی و دینمدارانه امام خميني(ره) بوده است، حیث قرآنی و روایی ایشان که کاملا غالب بر حیث فلسفی شان است، بوده است. در حقیقت این فقه امام که به طور یکپارچه منبعث از آیات و روایات نورانی اهل بیت علیهم السلام است و شامل ابوابی چون جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و قواعدی چون نفی سبیل و حرمت تشبه به کفر و ... است، انگیزه بخش و محرک امام و به تبع ایشان مردم ایران بوده است و نه مباحثی چون اصالت وجود و حرکت جوهری و قاعده بسیط الحقیقة کل الاشیاء و الشئ ما لم یجب لم یوجد و....؛ و نیز آن بعد عرفانی امام که در حرکت انقلابی ایشان تاثیر داشته است، به عنوان نمونه زیارت جامعه خوانی هر شبه ایشان طی پانزده سال اقامت در نجف اشرف در بارگاه ملکوتی امیر مؤمنان بوده است و نه مثلا مباحث عرفانیای چون یکی بودن با ذات حق و وحدت وجود و عشق مجازی و رقص و سماع و...
مردم شیعه و اهل بیتی ایران تحت تاثیر آموزه های انقلابی قرآن و نهج البلاغه و نهضت عظیم عاشورا به خیابانها ریختند و از شهادت استقبال کردند و در جنگ هشت ساله از دین و کشور جانانه دفاع کردند، نه تحت تاثیر مبانی صوفیانه و پلورالیستی و انقیاد پذیر در مقابل ظلم و باطلِ ملاصدرا و ابن سینا و مولوی و ابن عربی.
ابن عربی رسما به پیامبر دروغ میبندد که فرموده: «ذکر خدا بهتر از این است که به جهاد با دشمنانتان بروید و همدیگر را بکشید»! آیا با چنین آموزه هایی میتوان مردم را تشویق به دفاع از دین و کشور در مقابل هجوم کفار کرد؟
آنان که منادی پیوند حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی هستند، باید چند جمله و عبارت از ملاصدرا و ابن عربی و ابن سینا و مولوی و شمس تبریزی و عطار و بایزید و حلاج و ... بیاورند و نشان دهند که به کار تهییج مردم در انقلاب اسلامی و در جبهه های دفاع و جنگ آمده باشد و در سخنرانی های بزرگان و علما و روحانیونی که مشوق مردم به انقلابی گری بوده و هستند، مندرج باشد.
منبع: آقاي مهدي نصيري
___________________
جامعه هم مربی می خواهد که جامعه را تربیت کند و بسترهای اجتماعی را تغییر بدهد؛ یعنی ساخت جامعه باید تغییر کند و به تعبیری سبک زندگی و الگوی توسعه که اخلاق ساز هستند را باید بتواند تغییر بدهد. در جامعه دینی که اخلاق کریمه محقق می شود، خلق نبی اکرم و خلق معصوم به روابط اجتماعی تبدیل می شود و همه روابط اجتماعی «صبغة الله» دارند. درروایات فرمودند که صبغة الله یعنی ولایت؛ که همه رنگ ولی خدا را دارند. به تعبیر دیگر روابط اجتماعی و تمدن، تجسد ارواح ولات است؛ یعنی روح ولی حق تجسد پیدا می کند که این تمدن می شود. روابط اجتماعی، روابط انسان ها با هم، روابط انسان ها با طبیعت و روابط طبیعت با انسان در ما تاثیر می گذارند و در ما نیاز و احساس ارضاء ایجاد می کند. همه اینهـا باید حول ولی اتفاق بیافتد و صبغه ولی داشته باشد. اگر ما بخواهیم یک جامعه اخلاقی داشته باشیم، باید بسترهای تربیت را در خانواده، در سلوک، در سازمان و در کل جامعه ایجاد بکنیم. اخلاق باید تبدیل به روابط سازنده و تبدیل به انگیزه سازمانی و تبدیل به تشویق و تنبیه بشود.
ما قائل به ولایت فقیه هستیم؛ یعنی تکامل اخلاق بر محور ولایت واقع می شود و در جامعه نقش اصلی ولی فقیه تکامل اخلاق الهی است؛ چنانچه در روایات هم فرمودند «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق»
نبی اکرم محور تکامل اخلاق در عالم هستند و در تاریخ اجتماعی بشر، همه انبیاء اخلاقشان حول نبی اکرم است و خلق انبیاء شعاعی از خلق نبی اکرم و خلق جامعه شان شعاعی از خلق آن پیامبر است. اخلاق نبی اکرم که تجلی می کند عالم را به تهذیب می رساند.
این مطلب وقتی نازل شود در خصوص کسی که ولی فقیه می شود، که به تعبیر امام شعبه ای از آن ولایت نبی اکرم در آن هست، باید محور خلق اجتماعی بشود و فداکاری و شفاعت بکند، بلاکشی کند و بسترسازی بکند و روح او باید به روابط اجتماعی تبدیل بشود.
منبع: آقای محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی ، نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: محمد بیابانی اسکوئی , محمد مهدی میرباقری , مهدی نصیری