اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
برخی از طرفداران عرفان و تصوّف نظری و فلسفه نوافلاطونی عقاید بدیهی اسلامی و وجود بهشت و جهنّم خارجی را انکار کرده ( اسفار، ج ۹، ص ۳۳۵.)
و نعمت ها و عذاب ها را از انشائات روح و قائم به آن شمرده اند. در این دیدگاه ، انسان طبق آنچه روح از خوبی ها و بدی ها به دست آورده ، پاداش یا کیفر می بیند. امّا ثواب و عقاب حور و قصور یا آتش ، بهشت وجهنّم و خوشی ها و آلام آنها، چیزی ورای روح و فعالیّت های آن نیست و جملگی صور ادراکی فاقد مادّه هستند.( اسفار، ج ۹، ص ۲۶۸)
معتقدین به این نحله ، ثواب و عقاب را در نشأت اخرویّه به صورت تجسّم اعمال دانسته و معتقدند جزای عمل عین عمل است و نیکی ها و بدی های کسب شده از سوی روح در دنیا عینآ در عوالم اخروی مجسّم خواهد شد و نتیجه عمل هر فردی بدین طریق برای او نمودار خواهد شد. یعنی منشأ نیکی و بدی و پاداش و کیفر بهشت و دوزخ در جهان آخرت ، آثار روح است و نمی تواند از آن جدا باشد.(العرشیه ، ص ۳۵؛ فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملّاصدرا، ص ۱۴۲)
روشن است که کلّیّت این تلّقی ، از نظر شکل و محتوا مخالف و مغایر با مبانی عقاید وحیانی است . طبق عقاید قطعی و بدیهی اسلام ، انسان پس از مردن دوباره زنده می شود و روح به بدن باز می گردد و پس از رسیدگی اعمال ، خوبان به بهشت مادّی جسمانی و بدان به جهنّم مادّی جسمانی خواهند رفت . از این رو اندیشه ملّاصدرا -که بر مبنای انکار آخرت و بهشت و جهنّم مادّی خارجی استوار است-از اساس مغایر اندیشه وحیانی می باشد و در ابعاد مختلف با آن ناهمسو است .
ثواب و عقاب در اندیشه وحیانی عین و معادل عمل نیست و ویژگی های متفاوت با جهان شناسی معادی عرفان نظری دارد، از جمله در این جهات :
* قطعیّات و محکمات قرآن مجید و احادیث متواتر از معصومان (علیهم السلام) این است که جزا فعل خداوند متعال و خارج از ذات انسان است و خدای تعالی با پاداش ها و کرامت ها، نیکان و پرهیزگاران را جزا می دهد و کافران و عاصیان را به خواری و عذاب ، کیفر می دهد.
*بهشت و جهنّم جسمانی مادّی که هم اکنون موجودند، جایگاه ابدی نیکان و بدان است و تمامآ برای جزا و پاداش و کیفر از سوی خداوند آفریده شده اند.
* توبه و عفو و بخشودگی خداوند، شفاعت ، حبط و تکفیر در محاسبه جزا و تحقّق آن مؤثّر است و این عامل ، عینیّت عمل با جزا را نفی می کند.
*برخی تجسّم اعمال یا تمثّل اعمال را، به عنوان گونه ای از جزا در برخی از مواقف قیامت پذیرفته اند. تسرّی آن بر کلّ ثواب و عقاب ، انکار جزا و بهشت و جهنّم موعود موجود است . نیز ماهیّت تمثّل اعمال در عقاید دینی با تجسّم اعمال در جهان شناسی تصوّف نظری کاملا تفاوت دارد. در جهان شناسی دینی ،تمثّل اعمال به معنای عینیّت عمل با پاداش نیست و این تجسّم ، نه در درون انسان بلکه در بیرون از روح و جسم انسان و آن هم در جهان آخرتی مادّی رخ خواهد داد. در حالی که در جهان شناسی ملّاصدرا، جزا منحصر به همین تجسّم است که در اندرون روح به شکل صور غیرمادّی ، آن هم فقط برای متوسّطین از مردم نه جملگی انسانها خواهد بود با ویژگی های دیگرِ ناهمسو با عقاید وحیانی .(العرشیه ، ص ۳۵)
*نگاه دین و وحی در موضوع عمل و جزای عمل برخلاف نحله های باطل ، نگاهی است اعتدالی . در این نگاه ، جزا گستره عظیمی دارد که از دنیا آغاز و به بهشت و دوزخ ختم می شود؛ با حقایقی متنوع ، اعمّ از دنیایی ، آخرتی ، مادّی و معنوی که هر کدام در جای خود درست هستند. حتی معتقدان به تمثّل اعمال از متکلّمان نیز آن را گونه ای از جزا در برخی از مواقف می دانند که با دیگرگونه های پاداش و عقاب هیچ نوع تزاحمی ندارد. تأویل گرایی ناصواب که نوعی تحریف گرایی است ، نمی تواند پاداش و کیفر قیامت و جزای همیشگی آن را _که بهشت و دوزخ است _ نفی کند. به فرمایش امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بهشت برترین غایت و جزای مطیعان و تمام مؤمنان نیکوکار است و دوزخ فرجام کوتاهی کنندگان است . صدها آیه و روایت با صراحت از این دو غایت خوش و ناخوش سخن گفته اند و از عقاید بدیهی اسلامی به شمار می روند و این حقایق را نمی توان با هیچ ترفندی مخدوش کرد.
منبع: کتاب شریف معرفت معاد، تالیف آقای علی ملکی میانجی، انتشارات نباء
___________________
آیا جزای عمل عین عمل است؟
بدیهی است جزا و کیفر هر عملی به ظاهر چیزی غیر از خود عمل است به عنوان مثال آتش و خوردن آن غیر از خوردن مال یتیم است امّا باید دید از نظر آیات و روایات می توان به این نتیجه رسید که خداوند متعال خود عمل را به جزای آن تبدیل می کند و در حقیقت عمل و جزای آن یک حقیقت بیشتر نخواهد بود یا نه؟ خدای تعالی می فرماید :
«إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
همانا آنچه عمل می کردید جزا داده می شوید.»
«هَل تُجزوْنَ إِلّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
آیا غیر از آنچه عمل می کردید جزا داده می شوید؟!»
«لِیَجْزِیَ آللّهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ.
تا خداوند هر کسی را آنچه کسب کرده جزا دهد.»
این آیات شریفه فقط دلالت دارد که جزای اعمال انسان مطابق اعمال خواهد بود و هیچ انسانی جزایی بدون عمل خویش نخواهد دید. یعنی خدای تعالی مطابق هر عملی جزایی قرار داده است که هر کسی از این جَعْل و قرار الهی آگاهی داشته باشد به خوبی خواهد دانست که آنچه می بیند در حقیقت همان است که خودش به دست خود کسب کرده است. و خدای تعالی بی اساس کسی را مجازات نمی کند.
امّا این بدان معنا نیست که خدای تعالی در جزای اشخاص تخفیف نمی دهد و در مقابل نیکی ها جزای آن ها را چند برابر نمی کند.
بنابر این نمی شود از ظاهر آیات شریفه استفاده کرد که جزای هر عملی عین آن عمل است یعنی در حقیقت خود عمل است که به آن صورت در آمده است. البتّه این بدان معنا نیست که بین اعمال و جزای آن ها هیچگونه تناسبی وجود نداشته باشد. و جزای هر عملی صرفاً سوختن باشد.
بنابراین جزای هر عملی وابسته به جعل و قرار الهی است نه اینکه جهنّم و همه عذابهای موجود در آن عین اعمال انسان ها باشد بلکه روشن است که خدای تعالی بهشت و جهنّم را پیش از آنکه عملی از انسانی سربزند خلق کرده است.ونیز معلوم است که خداوند متعال با انسان ها با فضل و احسان برخورد می کند و اعمال خوب آن ها را بیش از آن چه استحقاقش را دارند، جزا می دهد.و نیک می دانیم که خداوند متعال خیلی از اعمال بد آنان را به جهت اعمال خوبشان مورد عفو و بخشش قرار می دهد :
«وَمَنْ یومِنْ بِاللّهِ وَیَعْمَلْ صالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ.
و آن کس که به خدا ایمان آورد و عمل صالح کند بدی هایش از او پاک می شود.»
«إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ.
اگر از بزرگ های آنچه از آن نهی شده اید، دوری کنید بدی های شما را از شما پاک می کنیم.»
بلکه در برخی موارد اعمال بد آن ها را تبدیل به اعمال خوب می کند :
«إِلّا مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَاُّولئِکَ یُبَدِّلُ آللّهُ سَیئاتهم حَسَناتٍ وَکانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً.
جز آن که توبه کرده و ایمان آورده و عمل صالح انجام داده است، پس خداوند بدی های آن ها را به خوبی تبدیل می کند. و خداوند آمرزنده و رحیم است.»
و روشن است که خداوند متعال طلب مغفرت و شفاعت و دعای خیر خیلی از بندگان را قبول کرده و خیلی از گناهکاران را به واسطه دعا و استغفار و شفاعت دیگران از عذاب خلاص می کند. این مطلب نیز دلالت دارد که جزاها مطابق جعل و قرار الهی و با توجّه به مشیّت و اراده و تقدیر او تحقّق پیدا می کند نه اینکه همه چیز از پیش به صورت خودکار تنظیم شده باشد و هیچ تخلّفی در آن امکان پذیر نباشد.
معلوم است که خداوند متعال به جهت وجود پیر مردان کوژ پشت و کودکان شیر خوار و حیوانات بی زبان و انسان های صالح، چه عذاب های بزرگی را از انسان ها برطرف کرده و می کند. این مطلب نیز حکایت از آن دارد که برخی از جزاها بدون هیچ عملی از انسان برای او حاصل می شود.
در روایتی، امام صادق (علیه السلام) تصریح می کند که:
« إِذَا دَخَلَ أَهْلُ اَلْجَنَّةِ اَلْجَنَّةَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَأَيْنَ عُتَقَاءُ اَللَّهِ مِنَ اَلنَّارِ إِنَّ لِلَّهِ عُتَقَاءَ مِنَ اَلنَّارِ
اگر اهل بهشت با اعمالشان وارد بهشت می شوند پس آزاد شده های خدا از آتش چه می شوند.»
بنابر این روشن است که نمی توان به صورت کلی جزای اعمال را عین آن ها دانست حتی نمی توان گفت جزا و کیفر عمل لازمه ذاتی عمل است، بلکه صحیح این است که پاداش و کیفر اعمال طبق قوانین الهی است که برای مصالح بشر و تربیت او توسّط خداوند متعال جعل شده است. و اختیار کیفر به دست ذات اقدس اوست و هر جا مصلحت اقتضا کند از مجازات مجرمان می گذرد و بر نیکوکاران بیشتر از آنچه استحقاقش را دارند عطا می کند.
«وَقالَتِ آلیَهُودُ یَدُ آللّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ.
و یهود می گوید: دست خدا بسته است دست شان بسته باد، دور باشند از رحمت خدا به خاطر آن چه می گویند، بلکه دستان خدا باز است هر گونه بخواهد انفاق می کند.»
البتّه باید توجّه داشت که این امر نافی آن نیست که خداوند متعال برخی از اعمال انسان ها را طبق سنّت خویش به جزای آن ها تبدیل کند یا لازمه عملی را جزای آن قرار دهد. ولی در قرآن کریم شاهدی بر این مطلب نیافتیم و آیاتی که در این زمینه وارد شده است دلالتی به این امر ندارند. در آیه ای خداوند متعال از آنان که بخل می ورزند و از آنچه خدای تعالی در اختیارشان گذاشته انفاق نمی کنند، سخن به میان آورده، که در روز قیامت همان اموال را که مورد بخل قرار گرفته مانند طوقی بر گردن آن ها قرار خواهد داد.
«وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ آللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ آلقِيامَهِ.
و آنان که به آن چه خداوند از فضل خویش برای شان داده، بخل می ورزند، گمان نکنند آن برای شان خیر است بلکه آن برای آن ها شرّ است. روز قیامت آن چه به آن بخل ورزیده اند، طوقی بر گردن شان می شود.»
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه می فرماید :
«مَا مِنْ أَحَدٍ یَمْنع مِنْ زَکَاهِ مَالِهِ شَیْئاً إِلَّا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ثُعْبَاناً مِنْ نَارٍ مُطَوَّقاً فِی عُنُقِهِ یَنْهَشُ مِنْ لَحْمِهِ حَتَّی یَفْرُغَ مِنَ الْحِسَاب.
هیچ کسی از زکات مال اش هیچ چیزی را منع نمی کند جز آن که خداوند عزّوجلّ روز قیامت آن را ماری بزرگ از آتش می کند که در گردن اش پیچیده و گوشت او را گاز می گیرد تا از حساب خلاص شود.»
این آیه شریفه با روایتی که در تفسیر آن ذکر گردید دلالت دارد مالی که مانع زکات به آن بخل ورزیده وانفاق نکرده تبدیل به ماری بزرگ خواهد شد که بر گردن او حلقه خواهد زد و گوشت های بدنش را گاز می گیرد تا از محاسبه اعمال فارغ شود. بنابر این در این آیه شریفه دلالتی وجود ندارد که عدم انفاق و بخل که فعل انسان است تبدیل به ماری بزرگ خواهد شد یا لازمه آن این است که ماری بزرگ شود.
و در آیه دیگر نسبت به آنان که به ستم در اموال یتیمان تصرف کرده و از آن ارتزاق می کنند، می فرماید :
«إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعيراً.
همانا آنان که اموال یتیم ها را به ظلم و ستم می خورند به یقین در شکم های خویش آتش می خورند و به زودی به آتش شعله ور انداخته می شوند.»
در تفسیر این آیه از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که :
«إنَّ آکِلَ مَالِ الْیَتِیمِ یَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ النَّارُ تَلْتَهِبُ فِی بَطْنِهِ حَتَّی یَخْرُجَ لَه_َبُ النَّارِ مِنْ فِیهِ حَتَّی یَعْرِفَهُ کُلُّ أَهْلِ الْجَمْعِ أَنه آکِلُ مَالِ الْیَتِیم.
همانا آن کس که مال یتیم را می خورد روز قیامت آورده می شود و آتش در شکم اش زبانه می کشد تا آن جا که زبانه ی آتش از دهان اش بیرون می زند تا این که همه اهل جمع بشناسند که او خورنده مال یتیم است.»
این آیه شریفه و روایتی که در تفسیر آن وارد شده است باز هم دلالت نمی کند که خدای تعالی عمل انسان را تبدیل به آتش می کند حتی آتش لازمه این عمل هم نیست.
و در آیه دیگر خداوند متعال بیان می کند که اعمال انسان ها نزد خداوند متعال محفوظ است و آنان کارهای نیک و بدشان را خواهند دید :
«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شراً یَرَهُ.
پس آن کس که مثقال ذرّه ای عمل خیر کند آن را خواهد دید و آن کس که مثقال ذرّه ای عمل شرّ انجام دهد آن را خواهد دید.»
استدلال به این آیه نیز برای مطلب مورد بحث صحیح نیست. زیرا آیه در مقام بیان آن است که هر کسی ذرّه ای نیکی یا بدی کند در نامه اعمالش ثبت می شود و او همه آن ها را خواهد دید و متوجّه خواهد شد که خداوند متعال از هیچ چیزی فرو گذار نکرده و تمام اعمالش را در آن ثبت کرده است.
منبع: کتاب شریف انسان و معاد، تالیف آقای محمد بیابانی اسکوئی، انتشارات نباء
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: علی ملکی میانجی , محمد بیابانی اسکوئی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه ۲۸ سوره مبارکه ابراهیم
« أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ
آیا ندیدی کسانی را که نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند، و قوم خود را به سرای نیستی و نابودی کشاندند؟!»
صدق الله العلی العظیم
___________________
صفويه ناگهان نهضت تشيعي را که هميشه در زيرزمين ها مبارزه مي کرد، روی کار آورد، مي آورد روی بالکن، در صحنه ی باز جامعه، اما اقليت شيعه ايراني چون که هرگز درطول تاريخ نتوانسته يك جامعه مستقل بسازد، جز در دوره کوتاه حکومت آل بويه و حکومتهايي محلي موقتي چون سربداريه، هيچگاه آزاد نبوده و امکان تظاهرات اجتماعي نداشته و در تقيه به سر مي برده، هنوز شعارهای اجتماعي ندارد. به خصوص که روحانيت تشيع صفوی از ديرباز، ناصبي ها (و امروز وهابي ها) را که اقليتي بدانديش اند و با خانواده علي (ع) دشمن، به جای همه اهل تسنن جا ميزنند و به شيعه بي اطلاع معرفي مي کنند و اين است که وقتي ايراني ها مثلا به مصر مي روند و آن همه کتاب در شرح حال اهل بيت(س) مي بينند که يکي اش را هم در ايران نمي يابند و به خصوص مي بينند که ضريح زينب(س) را - که احتمال مي دهند زينب بزرگ، خواهر امام حسين(ع) باشد - مصری ها مطاف خود کرده اند و تالاری به آن بزرگي از جمعيت نمازگزار و زائر موج ميزند و حتي مردم مرده هاشان را در حرم زينب طواف ميدهند تعجب مي کنند، که يعني چه؟ روحانيون صفوی که همه سني ها را دشمن اهل بيت و منکر فضائل علي و قاتل حسين (ع) و اسير کننده زينب (س) معرفي ميکردند! چنان که روحانيت "تسنن اموی" هم علي اللهي ها را به جای همه شيعه جا ميزنند و به توده عامي اهل تسنن همه شيعيان علي اللهي و مشرك معرفي مي کنند.
هنوز مراسم عملي ندارد، هنوز نمي داند که چگونه و در چه فرم های جمعي و نمايش های عمومي تجلي کند، سمبل و علائم و مراسم اجتماعي ندارد، اکنون که رژيم صفوی به اينها همه احتياج دارد بايد کاری کند. اين کار بسيار ساده انجام شد، يك مقام رسمي وزارتي به وجود آمده و شخصيتي به اسم «وزير امور روضه خواني» ماموريت يافت تا در اين زمينه دست به کار شود. اين وزير امور روضه خواني اولين تحفه های غرب را در قرن شانزدهم و هفدهم به ايران سوغات آورد، و اين اولين تماس فرهنگي ايران است با غرب، نه آنچنان که مي گويند، قرن نوزدهم و وارد کردن چاپخانه و برق و روزنامه و نظام و دارالفنون و حاجي امين الضرب و اميرکبير!... وزير امور روضه خواني و تعزيه داری رفت به اروپای شرقي (که در آن هنگام صفويه روابط بسيار نزديك و مرموز ويژهای با آنها داشتند) و درباره ی مراسم ديني و تشريفات مذهبي آنجا تحقيق کرد، مطالعه کرد و بسياری از آن سنت ها و مراسم جمعي مذهبي و تظاهرات اجتماعي مسيحيت و برگزاری و نقل مصيبت های مسيح و حواريون و شهدای تاريخ مسيحيت و نيز علائم و شعائر و ابزارها و وسايل خاص اين مراسم و دکورهای ويژه محافل ديني و کليسا را اقتباس کرد و همه را به ايران آورد و در اينجا به کمك روحانيون وابسته به رژيم صفوی، آن فرم ها و رسوم را با تشيع و تاريخ تشيع و مصالح ملي و مذهبي ايران تطبيق دادند وبه آن قالب های مسيحي اروپايي، محتوای شيعي ايراني بخشيدند، به طوري که ناگهان در ايران سمبل ها و مراسم و مظاهر کاملا تازه ای که هرگز نه در مليت ايران سابقه داشت و نه در دين اسلام و نه در مذهب شيعي، به وجود آمد. مراسمي از نوع تعزيه گرداني، شبيه سازی نعش و علم و کتل و عماری و پرده داری و شمايل کشي و معرکه گيری و قفل بندی و زنجيرزني و تيغ زني و موزيك و سنجزني و تعزيه خواني و فرم خاص و جديد و تشريفاتي «مصيبتخواني» و «نوحه سرايي جمعي»...که همه شکلش اقتباس از مسيحيت است و هرکس با آن آشنا است، به سادگي تشخيص مي دهد که تقليد است.
اساس مراسم عزاداری مسيحيان بر نمايش زندگي شهدای نخستين نهضت مسيحيت و نشان دادن مظلوميت و شهادت آنان در دوران حکومت شرك و کفر و امپراطوری وحشي سزارها و سرداران آنها است و نيز شرح حال حواريون و به خصوص تراژدی مريم(س) و بيان فضائل و کرامات و رنج ها و مظلوميت های او و از همه مهمتر احيای خاطره خونين عيسي مسيح (ع)و شکنجه ها و ظلمها و سختي هايي که از قوم خود (يهودیها) و از ظلمه (روميهای بي رحم) تحمل کرده است تحت عنوان Passions يعني «مصائب» که مراسم و اشکال برگزاری و نمايش و بيان آن به وسيله صفويه تقليد و اقتباس شده است و در خدمت تاريخ خاص شيعه و بيان مصائب اهل بيت(س) و حضرت فاطمه زهرا (س)و به ویژه شهادت امام حسين (ع) و خاندان واصحاب بزرگوارش قرار گرفته است.
قفل زني و سينه زني، زنجيرزني و تيغ زني حتي هم اکنون، به همين شکل در لورد Lourdes ساليانه در سالروز شهادت مسيح (ع) برگزار مي شود و اين است که با اينکه از نظر اسلامی اين اعمال محکوم است و علمای حقيقي اسلام نه تنها آن راتاييد نکرده اند که جداً مخالفند و اين نمايش ها را بر خلاف موازين علمي شرع مي دانند ولي همواره و همه ساله در اين دو سه قرن انجام مي شده و اين در عين حال که شگفت انگيز است روشن کننده ی اين نظر است که اين مراسم ابتکار سياست بوده است نه روحانيت واقعي و نشان مي دهد که اين تظاهرات پرشور و سازمان يافته و بسيار نيرومند، با اينکه صد در صد مذهبي و شيعي است و به نام امام و خاندان پيغمبر و ولایت علي(ع) و عشق مذهبي انجام مي شود مورد تاييد علمای شيعي نيست و حتي علما غالباً در برابر آن ناچار «تقيه» ميکرده اند و از مخالفت علني و جدی خودداری مي نموده اند و اين روشن مي کند که مصالح سياسي و قدرت حکومت بوده است که اين مراسم و اعمال و شعائر را بر علما تحميل کرده است و گردانندگان آن نيز خود به اين امر بيش و کم واقفند که عالم و فقيه واقعي شيعي آنها را تاييد نمي کند ولي به نام اينکه: «اين، کار عشق است، کار شرع نيست» خود را از قيد فتوای عالم رها مي کرده اند چنانکه در پاسخ عالمي که به يکي از همين سرحلقه ها گفته بود اين اعمال با موازين شرع نمي خواند، گفته بود:
«آقا يازده ماه از سال را ما به حرف شما گوش ميدهيم و اين يك ماه را شما به حرف ما گوش کنيد، اين کار مستحب و مکروه و حلال و حرام نيست، جنون محبت علي(ع) وعشق حسين (ع)است، عاشورا ما را ديوانه ميکند، خونمان را جوش ميآورد، دلمان ميخواهد خودمان را آتش بزنيم، دستگاه امام حسين(ع) از دستگاه خدا سوا است. اگر خدا ما را به گناه عشق حسين(ع) به جهنم هم ببرد با شوق و شکر خودمان را در آتش مياندازيم، بگذار ما را بسوزد...».
اين گونه استدلال و احساسات، پيدا است که با منطق عقلي و عقلایی اسلام و تشيع علمي ارتباطي ندارد، کاملا پيداست که زبان تصوف است و احساسات غلاة و پرورده ی کار درويشان و شاعران و روضه خوانان و خطبا و مبلغان عوام که همه مستقيم و غيرمستقيم از نهضت صفوی آب مي خورند و کارگزاران و بلندگوها و راديوهای رسمي زمان بوده اند و به دربار صفوی بيشتر بسته بودند تا حوزه های علمي.
من فکر ميکنم اينکه امروز، يك مجتهد فقيه و عالم بزرگ شيعي، منبر رفتن و تبليغ کردن و در محافل و تکايا و مساجد حرف زدن را برای مقام خود کسر ميداند و سبك تلقي ميکند، يادگار همان دوره است که منبرها، تريبون های تبليغاتي دستگاه حکومت شده بود و منبری ها سخنگوهای سياست نه علم و روحانيت. اين مراسم غالباً به روشني با سنتها و حتي احکام شرعي منافات دارد، حرمتي که مسلمان و شيعه برای ائمه(س) و خاندان پيغمبر(ص) و به خصوص حرم پيغمبر و امام (ع)قائل است پيدا است و در عين حال در شبيه ها، يك نره مرد نتراشيده سکينه(س) مي شود يا زينب(س) و در صحنه ظاهر ميشود يا موسيقي که علما آن همه با کراهت و حرمت تلقي ميکنند، در شبيه و تعزيه حفظ شده است و پيداست که از مسيحيت آمده است.
شبيه و تعزيه و نعش، تقليد کورکورانه از مراسم «ميسترهای هفتگانه» 7 Mysteres و «ميراکل» Miracles و نمايش نعش عيسي بر صليب و فرودآمدن و دفن و صعود و ديگرقضايا است. نوحه های دسته جمعي درست يادآور «کر»های کليسا است و پرده های سياه که به شکل خاصي بر سردر تکيه ها و پايه ها و کتيبه ها آويخته مي شود و غالباً اشعار جودی و محتشم و غيره بر آن نقش شده بي کم و کاست از پرده های کليسا در مراسم تقليد شده و شمايل گرداني و نقش صورت ائمه و دشمنان و حوادث کربلاو غيره که در ميان مردم نمايش داده ميشود، پرتره سازیهای مسيحي است، حتي اسلوب نقاشيها همان است، در حاليکه صورت سازی در مذهب ما مکروه است، حتي نوری که به صورت يك هاله گرد سر ائمه و اهل بيت(س) ديده مي شود درست تقليدی است و شايد با فره ايزدی و فروع يزداني در ايران باستان توجيه شده است. اين مراسم و تشريفات رسمي و مخصوص عزاداری اجتماعي و رسمي، همه فرم های تقليدی از عزاداری و مصيبت خواني و شبيه سازی مسيحيت اروپايي است و حتي گاه به قدری ناشيانه اين تقليد را کرده اند که شکل صليب را هم که در مراسم مذهبي مسيحي ها جلو دسته ها مي برند، صفويه بدون اينکه کمترين تغييری در آن بدهند آوردند به ايران و همين الان هم بدون توجه به شکل رمزی و مذهبي آن در مسيحيت، جلو دسته ها راه ميبرند و همه مي بينند که شاخصه نمايان هر دسته سينه زني همين صليب يعني جريده است و در عين حال در نظر هيچکس معلوم نيست برای چيست؟ و هيچ کس از آنهايي هم که آن را ميسازند و حمل مي کنند نمي دانند برای چه چنين مي کنند؟ اما با اينکه اين جريده در ميان ما هيچ مفهومي ندارد و کاری نمي کند، همه شخصيت و عظمت و افتخار يك دسته به همان جريده اش وابسته است، دعواها سر جريده است، ارزش و اعتبار و شکوه و فداکاری، اندازه ايمان و شور ديني يك دسته به بزرگي و سنگيني و زيبايي و گراني جريده اش بستگي دارد، جريده نه تنها از نظر شکل همان صليب است، بلکه از نظر لفظ هم همان اسم صليب است که همراه مسمي از اروپای شرقي و از زبان لاتین به فارسي آمده چون کلمه «جريده» نه در فارسي و نه در عربي با اين شکل هيچ مفهومي ندارد.
دکورها و پوشش ها و پرده هايي که در اروپای شرقي و ايتاليا و غالب کليساهای کاتوليك وجود دارد و همه مي بينند، با همان شکل به ايران آمده و چون مسجد امکان پذيرش اين مراسم و اين تزئينات جديد را نداشت و برای چنين کارهايي ساخته نشده بود، ساختمانهای خاص اين امور بنا شد به نام «تکيه».
منبع: کتاب تشیع علوی تشیع صفوی، تالیف آقای علی شریعتی (ره)
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی
برچسبها: علی شریعتی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
نسل جوان ما اگر بخواهد از شرّ اضلال در امان بماند و دين راستين اسلام را پاك و همانطور كه بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل شده است از منابع اصيله فرا بگيرد، بايد يا شخصاً به اين منابع مراجعه نمايد و بدون تأويل و توجيه، دلالت كتاب و سنّت را حجّت بداند، و يا به اسلامشناسان - يعنى آنها كه در مكتب اهلبيت عليهم السلام و با غور و بررسى در اين دو منبع، اسلام را آموختهاند - رجوع نمايد.
اينان را همه مىشناسند؛ ابوذرها، مقدادها، سلمان و سليمها، محمد بن مسلمها، ابنابىعمير، فضل بن شاذان، ابنبابويهها، كلينىها، شيخ طوسىها و شاگردان آنها و شاگردان شاگردانشان تا زمان حاضر از علما، فقها و مراجع مىباشند.
اين قشر از علما هستند كه در اعصار و ادوار متمادى، اسلام را از منابع اصيل و اصل اخذ كرده و آن را دستبهدست به اخلاف سپردهاند. اگر اين رجال بااخلاص نبودند، از عهدۀ حفظ اين امانت، قشرهاى ديگر برنمىآيد و در غوغاهاى بحثهاى فلسفى و افكار و سخنان صوفيانۀ اينوآن، نه چيزى ثابت و خالص باقى مانده بود و نه مبانى اعتقادى اسلامى از گزند تحريف و تأويل مصون مىماند.
همۀ اهل اطلاع و انصاف مىدانند كه در بين تمام دانشمندانى كه در رشتههاى مختلف علوم عقلى و اسلامى تبحّر و شهرت يافتند فقط، اين صنف بودند كه اسلام را حفظ كردند، و نقش اصلى تبليغ دين به آيندگان را اين افراد ايفا نمودند، رشتههاى ديگر فلسفه و عرفان مصطلح، اصلاً اين هدف را ندارند و به يقين اگر مسلمانها بودند وعلاءالدوله سمنانىها و بايزيدها و ابوسعيدها و صوفيان هند و ايران و خانقاهها، آنچه كه امروز در دست مردم نبود اسلام بود و هرچه هم بود، براى ادارۀ دين و دنيا قابل عرضه نبود.
افرادى مانند شهابالدين سهروردى، ابنفارض و ابنعربىها در اين جهت نقشى نداشتند و حتّى نمىتوان خدماتى را كه شخصى مانند ميرداماد رحمه الله در حفظ آثار اهلبيت عليهم السلام داشته است بهحساب تبحّرش در فلسفه، و اينكه به قول خودش مشارك فلاسفه بزرگ يونان بوده گذاشت، و اگرچه در بعضى آرا و نظراتى كه در برخى مسائل اسلامى بيان فرموده از فلسفه نيز كمك گرفته است، امّا خدمت ايشان و امثال ايشان به اسلام، نتيجۀ تخصّص آن بزرگواران در رشتههاى علوم خاص اسلامى، معارف قرآنى و آثار اهلبيت بوده است.
بههرحال، در عرض دين و در مقام تحصيل اطمينان به اينكه دينى كه شخص به آن متديّن شده است با دينى كه پيغمبر و ائمه عليهم السلام و كتاب و سنّت عرضه داشته موافق است و دينالله مىباشد، معيار، همان بيان وحى، كلمات و بيانات اهلبيت وحى عليهم السلام است. بايد به مقتضاى:«هَذَا الْعِلْمُ دِينٌ فَانْظُرُوا عَمَّنْ تَأْخُذُونَ دينَكُمْ».
دين خدا و علم دين را در همۀ رشتهها وبخشهايش از اهل دين بپرسيد.
منبع: کتاب شریف شرح حدیث عرض دین آقای عبدالعظیم حسنی (ره) ،تالیف آقای لطف الله صافی گلپایگانی (حفظه الله تعالی)
___________________
دین، ابتدا بر قلب و روح انسان مینشیند و از آنجا به سوی اعضا و جوارح رشد و نما می كند. از این رو، آنچه در دین اساسیتر است، عمل جوانحی و قلبی یعنی ایمان و اعتقاد قلبی است. به همین مناسبت، به عقاید «اصول دین» و به اعمال «فروع دین» اطلاق میگردد. آدمی با ایمان و اعتقاد به معارف ضروری یك دین، در جرگه پیروان آن دین قرار میگیرد، و در صورتی كه برخی از اعتقادات پایه ای دین را منكر شود، از دین خارج میشود و اعمال جوارحی او مقبول نخواهد بود.
از سوی دیگر، انسانها به میزان معرفت و ایمانشان نسبت به اعتقادات، به شرایع عمل میكنند و درجه قبولی اعمال در پیشگاه خداوند نیز به معرفت و ایمان شخص وابسته است.
بر این اساس، قرآن كریم، آخرین و كاملترین كتاب آسمانی، بیشتر دربردارنده مسائل اعتقادی است، نه احكام فقهی و عملی. حتی در مواردی كه بحثی تاریخی مطرح میشود، به منظور نتایج اعتقادی و اخلاقی از آن و با هدف القای معارف و عقاید دینی و پند و اندرز است. حجم زیادی از كتابهای حدیثی نیز به مسائل اعتقادی اختصاص یافته است.
اصحاب پیامبر اكرم و اهل بیت معصومش علیهمالسلام از ایشان سؤالهای اعتقادی بسیاری پرسیدهاند كه دلیل آن اهمیت اینگونه مسائل و دغدغه درست بودن عقاید بوده است. یكی از راههای اطمینان به درستی عقاید، عرضه عقاید و معارف دینی به محضر معصومان علیهم السلام است. در واقع شخص عرضه ارائه عقاید خود به محضر معصومان علیهم السلام خواستار اصلاح عقاید غلط و تأیید عقاید درست و تكمیل آنها است. در جوامع حدیثی در مواردی میبینیم، شخصی محدث و عالم كه با احادیث اهلبیت علیهمالسلام آشنا است و عقاید خود را از معصومان علیهم السلام اخذ كرده، اعتقاداتش را به محضر امام زنده خود عرضه میكند.
در واقع چنین فردی در صدد از بین بردن احتمال بسیار ضعیف عدم مطابقت عقایدش با آموزه های دینی و به منظور حصول اطمینان قلبی از دین و معارف و عقاید دینی است.
یكی از این موارد، عرض دین حضرت عبدالعظیم، كه از نوادگان امام حسن مجتبی علیهالسلام و از اصحاب امام جواد علیهالسلام و امام هادی علیهالسلام میباشد، در محضر امام هادی علیه السلام است. از عبارتهایی كه امام هادی علیهالسلام در صدر این حدیث درباره عبدالعظیم به كار میبرد و او را از اولیأ حقیقی و دوستان راستین خود میداند و نیز تعابیر آخر حدیث، عظمت و جلالت عبدالعظیم روشن میشود.
پیام اصلی این كار حضرت عبدالعظیم برای ما این است كه در صدد كسب معارف اسلامی و تصحیح عقاید دینی از طریق مطالعه قرآن و احادیث و مراجعه به عالمانِ اسلامی باشیم و به اطلاعات ناقص {و عقل محجوب} خود مغرور نشویم.
منبع: مقاله آموزه های حدیث عرض دین آقای عبدالعظیم حسنی (ره)، تالیف آقای رضا برنجکار
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: لطف الله صافی گلپایگانی , رضا برنجکار
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
سوال :خواهشمند است در خصوص التزام به ولايت فقيه توضيح دهيد؛ به عبارت ديگر چگونه بايد عمل نماييم تا بدانيم که به جانشين بر حق آقا امام زمان (عج) اعتقاد و التزام كامل داريم؟
پاسخ: ولايت فقيه به معناى حاكميت مجتهد جامعالشرايط در عصر غيبت است و شعبهاى است از ولايت ائمه اطهار (عليهم السلام) كه همان ولايت رسول الله (صلى الله عليه وآله) مىباشد و همين كه از دستورات حكومتى ولى امر مسلمين اطاعت كنيد نشانگر التزام كامل به آن است.
منبع: استفتائات رهبر معظم انقلاب اسلامی ، آقای سید علی خامنه ای (حفظه الله تعالی)
___________________
ما یک وقت با حکم و سفارش و فرمان و توصیه سیاسی و حکومتی ولیّ فقیه روبرو هستیم دراینجا وظیفه همگان و حتی مجتهدان و فقها اطاعت است اگر چه در همین زمینه هم باز باب بحث و یا طرح نظرات کارشناسی متفاوت به شرط این که مایه تضعیف نظام و حاکمیت نباشد و کلا مفسده ای در بر نداشته باشد، به شکل خصوصی و یا حتی بعضا عمومی باز است. اما اگر پای یک بحث نظری فقهی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فلسفی و عرفانی و همه شاخه های علوم در میان باشد، هیچ الزامی به انطباق و همرأیی نیست و اساسا اجتهاد در تشیع معنایی جز این ندارد. و اساسا توصیه صد باره مقام معظم رهبری بر راه اندازی کرسی های آزاد اندیشی یعنی همین که باب نشاط و آزادگی فکری و اندیشه ای بسته نباشد و بلکه در قالب یک راهبرد در مراکز علمی پی گیری شود. ایشان حتی در ارتباط با مسئولان اجرایی کشور آنها را ملزم به داشتن توافق نظری و فکری در مسائل کارشناسی با رهبری نظام نمی کنند. البته وقتی پای اجرا در میان باشد قهرا مسئول اجرایی باید بر اساس نظر کارشناسی ولی فقیه ـ اگر به عنوان سیاست و دستور العمل نظام به صورت رسمی یا غیر رسمی ابلاغ شده باشد ـ عمل کند.
منبع: آقای مهدی نصیری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: علی خامنه ای , مهدی نصیری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
بین علم فقه و اصول و حتی منطق با فلسفه تفاوت اساسی و ماهوی وجود دارد و از نیاز به فقه و اصول در غیاب امام معصوم علیه السلام نمی توان نیاز به فلسفه را نتیجه گرفت.
علم فقه مبتنی بر آیات و روایات و در مواردی محدود مبتنی بر استنباط عقلی است و فقیه نمی تواند بدون استناد به کتاب و سنت و یا دلیل عقلی قطعی مانند این که «عقاب بلا بیان قبیح است» فتوا و نظر فقهی بدهد.
مسائل علم اصول فقه هم یا مباحث الفاظ و زبان شناسی است (مانند مطلق و مقید و عام و خاص و ...) که از متن زبان عربی ( که محصول تعلیم الهی به انسان است) و با ارشادات زبانی اهل بیت علیهم السلام استنباط و استخراج شده است و یا مبتنی بر سیره عقلا است مانند حجیت ظهور و حجیت خبر واحد و یا مبتنی بر روایات است مانند مبحث تعادل و تراجیح و یا مبتنی بر عقل است مانند ملازمه بین حکم عقل و شرع و هیچ یک متخذ و محصول نظام فکری و اندیشه ای مشرک یا ملحد و یا حتی اهل کتاب نیست.
علم منطق ، برخی از مسائل آن مبتنی بر قوانین حاکم بر ذهن آدمی و تعبیه شده در نظام ادراکی انسان توسط خداوند است و از ابداعات یونان و ارسطو و ...نیست.
از سه علم فوق، اصول و منطق جنبه ابزاری دارند و علم فقه جنبه مقصدی دارد و مستنبط از متن ادله دینی است که در عصر غیبت و عدم دسترسی به معصوم ضرورت دارند و البته در عصر حضور معصوم نیز بسیاری از قواعد و قوانین آن کاربرد خود را دارند.
در علم تفسیر هم همه چیز حول فهم کلام خداوند با قواعد منطق و اصول فقه و علم لغت و روایات تفسیری اهل بیت علیهم السلام صورت می گیرد و نیازمند هیچ ابزار خارج از حیطه عقل و سیره عقلا و وحی نیست.
آقای طباطبایی در مقدمه المیزان یکی از امتیازات تفسیر خود را این می داند که برداشتهای فلسفی اش را در تفسیر دخالت نداده است. اگر واقعا فلسفه، مقدمه ای برای فهم مقاصد قران است، چرا باید آقای طباطبایی عدم دخالت دادن فلسفه در تفسیر را امتیاز بدانند؟
اما فلسفه اعم از مشائی و اشراقی و حکمت متعالیه اولا جبنه ابزاری ندارند بلکه شامل محتوای معرفت شناسی و وجود شناسی و جهان شناسی و انسان شناسی و اخلاق شناسی و سیاست مدن و حتی تدبیر منزل است و تقریبا یکپارچه مبتنی بر آموزه های فلسفی ارسطو و افلاطون و افلوطین هستند و در تعارض جدی و کامل با قران و سنت هستند و با مبانی عقلی نیز تضاد دارند.
به عبارت دیگر در حوزه ها فلسفه خوانده نمی شود برای این که مهارت برای فهم مقاصد قران و روایات پیدا شود بلکه فلسفه خود یک نظام نظری و عملی مستقل از وحی و مبتنی بر اندیشه مستقل و خود بنیاد فلاسفه یونان است و هر جا که فلاسفه به قران و روایات ارجاع می دهند به منظور سند تراشی برای حرفهای فلسفی خود است که معمولا با تحریف و تاویل غیر روشمند آیات و روایات همراه است.
از مهمترین ادله بر مطلب فوق این است که به اعتراف آقایان طباطبایی و مطهری و تعدادی دیگر از فیلسوفان معاصر، معاد ملاصدرا در مانیفست حکمت متعالیه یعنی اسفار در تعارض با معاد قران است و لذا به گفته آقای سبحانی، آقای طباطبایی مبحث معاد اسفار را تدریس نمی کرد. همان طور که مبحث عشق ملاصدرا در اسفار را کمتر عالم مسلمان و متشرعی به آن نزدیک می شود. و البته که مشکل توحید اسفار کمتر از معادش نمی باشد.
فلسفه هر گونه وابستگی به غیر ذهن و تفکر خود بنیاد آدمی را رد می کند و مرز خود را با علم کلام همین استقلال و خودبنیادی تام می داند و فلاسفه در مواضعی از آثار خود، متکلمان مسلمان را به خاطر تعهدشان به آموزه های وحیانی و ترجیح آنها بر یافته های فلسفی با عنوان اهل تقلید، سرزنش و تحقیر می کنند. بنا بر این اگر فیلسوفی در اول یا آخر عمرش به سراغ قران و روایات برود، بر خلاف مبنا و ممشای فلسفی عمل کرده و به یک معنا متکلم شده است؛
تجربه نشان می دهد که فلسفه و عرفان مصطلح چنان دگرگونی ای در ذهن و فهم افرادی که سالها با آن ممارست داشته اند، ایجاد می کند که مراجعه فیلسوف وعارف به قران وروایات اغلب نتیجه ای جز تفسیر به رای که خود مصیبتی مضاعف است، ندارد.
منبع: آقای مهدی نصیری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: مهدی نصیری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
معتقدم حوزههای علمیۀ ما در زمینۀ «اخباری» به معنای مسائل اعتقادی، عمدتاً واقعی کلمه هستند؛ لذا میبینید فلاسفه و روش فلسفی را نقد و طرد میکنند با اینکه فلاسفه به دنبال عقلی کردن معارف دینی هستند، ولی آنها میگویند هر چــه روایت میگوید، همان صحیح است و لذا بنای عقاید خود را بر اساس روایات استوار میسازند و نه عقل یا حتی قرآن.
منبع: آقای کمال حیدری
___________________
نزاع اخباریون و اصولیون اولاً و بالذات، نزاعی است که بین فقهای مجتهد معتقد به علم اصول و علمای اخباری صورت گرفت. بعد از دورۀ آقای حلی عدهای معتقد بودند که اجتهاد ما تحت تأثیر اهل سنت قرار گرفته است. این را در چند زمینه مطرح میکردند: یکی در زمینۀ علم رجال. معتقد بودند شیوۀ تعامل آنها با روایات بر اساس طبقهبندیهای سندی همان شیوۀ اهل سنت است.
اخباریها در استنباط احکام شرعی مخالف اجتهاد بودهاند
مرحوم شیخ جواد تبریزی در درس فقه و اصول نشان میداد که در کجاها اخباریها اجتهاد میکردند و در چه مسائلی وارد اصول میشدند. در واقع اخباریگری با آن توصیف محمدامین استرآبادی و آن رویکرد تندش اصلاً ممکن نیست عملی بشود؛ یعنی اگر بخواهیم وارد مباحث دینی بشویم، ممکن نیست با آن روش استرآبادی به نتیجه برسیم. در واقع ناخودآگاه همان روش، خودش را نقض میکند و اصولی میشود؛ اما اصولی بودن درجات و شدت و ضعف دارد. ما معتقدیم که هر کاری تخصص میخواهد. در هر کاری اجتهاد لازم است. اجتهاد و تخصص هم یعنی روش و متد. آن متد در فقه و اصول، در واقع یک متد کاملاً عقلایی و مستند به سنت اهلبیت است.
بزرگترین متکلمان ما جزو اصولیون بودند
اخباریون معتقد بودند که علم اصول هم از اهل سنت وارد شده و این مباحث اصولی که مطرح میشود، در اجتهاد نیازی به آنها نیست. در مقابل بحث رجالی، کتب اربعه را با همان ملاکهایی که داشتند، حجت میدانستند. میگفتند این روایات در کتبی نقل شدهاند که معتبرند و موافق سنت قطعیاند. این در حالی است که اصولیون اینگونه نبودند و در واقع کل روایات اربعه را حجت نمیدانستند.
ما از طرفی میبینیم که بزرگترین متکلمان ما جزو همین اصولیون بودند؛ مثل آقای حلی که در اوج مجتهدین بود. بعضی از مکتبها روش ایشان را در رجال و نحوۀ مراجعه به روایات تعدیل کردند. با این حال ایشان بزرگترین متکلمان بود. ایشان عقل و وحی را قبول داشت و در اعتقادات به قرآن و روایات مراجعه میکرد و به هر حال متکلم بود. دیگر فقها در همین سبک و روش بودند؛ از جمله شیخ مفید، شیخ صدوق (با دو گرایش مختلف در کلام و فقه)، سید مرتضی، شیخ طوسی و… . این بزرگان هم متکلم بودند و هم مجتهد؛ یعنی هم فقیه اصولی بودند و هم متکلم. در میان معاصران هم میرزا مهدی اصفهانی شاگرد میرزای نائینی بود و اجازۀ اجتهاد بلند بالایی هم از ایشان داشت. کسی که درس اصول میرزای نائینی را به همراه آقای سید جمال گلپایگانی به راه انداخت. تا قبل از آن میرزای نائینی اصلاً درس اصول نداشت و این دو نفر پیشنهاد دادند کرسی درس اصول ایشان تشکیل بشود و حتی در دورۀ اول درس خارج هم جمعیت از هفت نفر نگذشته بــود. در دورۀ دوم بود که آقای خوئی و دیگر بزرگان درس ایشان را شرکت کردند. ایشان اصولی به این معنا بود و سه کتاب اصولی نوشت و علاوه بر این متکلم هم بود؛ یعنی در مباحث اعتقادی وارد شد و چهار جلد در زمینۀ معارف قرآنی کتاب نوشت.
مجتهد اصولی نجفی دارای اجازۀ اجتهاد از میرزا نائینی متهم به اخباریگری میشود!
مرحوم نائینی متهم بود به اینکه اصول را خیلی گسترش داده تا حدی که مکتب قم اصول نائینی را قبول نداشت و حداقل میگفت بسیاری از این مباحث فایدهای ندارد و از آن حالت عرفی خارج شده و بهاصطلاح حالت عقلی به خودش گرفته است. حال در نظر داشته باشید که میرزای نائینی شاگردی مثل میرزا مهدی اصفهانی داشت؛ اما صرفاً به جرم اینکه در برخی مباحث اعتقادی با فلسفه و حکمت متعالیه مخالفت کرده متهم به اخباریگری شده است؛ یعنی به یک مجتهد اصولی نجفی دارای اجازۀ اجتهاد از میرزا نائینی و دارای کرسی درس اصول و در موقعیت مرجعیت، متهم به اخباریگری میشود!
البته این از یک طرف اوج بیسوادی است و از طرف دیگر حب و بغضها واقعاً وجود دارد؛ یعنی افرادی این حرف را میزنند که کشته مرده فلسفه هستند و ملاکشان در اصولی و اخباری، فلسفی بودن و غیر فلسفی بودن است! در حالی که این مطلب هیچ ربطی به مسئله اصولی و اخباری ندارد و بلکه بزرگترین متکلمان ما که مخالف فلسفه بودند، اصولی بودند. آقای حلی که بهعنوان اصولی افراطی شناخته میشود، در کشف المراد از فلسفه انتقاد میکند و در بعضی از کتابهایش تعابیر تندی دربارۀ اعتقادات برخی از فلاسفه دارد. میگوید هر کسی که توحید و نبوت و همۀ اصول دین را قبول داشته باشد، اما حدوث عالم را قبول نداشته باشد، مسلمان نیست. قطعاً اگر آقای حلی در این زمان بود، برخی ایشان را اخباری میپنداشتند.
منبع:آقای رضا برنجکار
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: رضا برنجکار

