حكمت

زمينه سازي براي ظهور امام عصر (عج) با استكبار ستيزي و عدم پذيرش ولايت طواغيت

سرباز حضرت ولی عصر (عج)
حكمت

زمينه سازي براي ظهور امام عصر (عج) با استكبار ستيزي و عدم پذيرش ولايت طواغيت

اعوذبالله من الشيطان الرجيم 

بسم الله الرحمن الرحيم 

سلام عليكم 

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «یرِیدُونَ لِیطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُون»(صف/۹) از آغاز ظهور انبیاء علیهم السلام در روی زمین و مبعوث شدن آنها یک درگیری مستمر و تاریخی بین جبهه انبیاء و مومنین به آنها از یک طرف و جبهه فراعنه تاریخ و مخالفین انبیاء وجود داشته است. موضوع اصلی این درگیری و نزاع بر سر پرستش و بندگی خدای متعال و توحید بوده است. انبیاء منادی توحید بودند و بندگان خدا را به پرستش خدای متعال و توحید و اعراض از شرک دعوت می کردند و این چیزی است که برای فراعنه تاریخ قابل تحمّل نیست که انسان ها همه شؤون زندگی شان بندگی خدا بشود.

توحیدی که انبیاء مردم را به آن دعوت می کردند کلمه «لا اله الا الله» است که یک مفهوم بسیار وسیعی دارد و معنایش این است که همه زندگی انسان غرق در بندگی خدا باشد؛ خواب و خوراک انسان، زندگی خانوادگی و اجتماعی انسان، همکاری و سیاست و همه چیز آهنگ خدا داشته باشد. معنی لا اله الا الله این نیست که در باطن خودشان خدا را قبول کنند اما هر طوری و با هر آئینی بخواهند زندگی بکنند. به تعبیر دیگر ما هر اقدامی که می کنیم حتّی یک نگاه یا یک کلمه حرف زدن، نوعی پرستش در آن هست. امر ما دائر بین این است که خدا را بپرستیم یا شیاطین را بپرستیم. قرآن می فرماید «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیکمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ»(یس/۶۰-۶۱) این آیه بیانگر یک نفی و یک اثبات است. خدای متعال از ما عهدی گرفته که شیطان را نپرستیم بلکه خدا را بپرستیم و این همه زندگی ما را می پوشاند. انبیاء می خواستند همه زندگی ما بوی خدا بدهد و به تعبیر قرآن «صِبْغَةَ اللَّـهِ»(بقره/۱۳۸) یعنی رنگ و آهنگ خدا داشته باشد. اگر انبیاء ما را به یک خداپرستی دعوت می کردند که با حاکیمت فراعنه هیچ تعارضی نداشت و مثلاً زندگی اجتماعی مردم دست فرعون باشد و ما هم در خلوت خودمان خدا را بپرستیم، این توحید اصلاً مبدأ جنگ و درگیری نبود؛ گرچه که آنها همین را هم تحمّل نمی کنند.

محور این درگیری تاریخی توحید است و انبیاء می خواهند همه مردم موحد باشند؛ چنانچه در بیان امیرالمومنین علیه السلام در دعای کمیل است که فرمودند «حَتَّى تَكُونَ أَعْمَالِي وَ أَوْرَادِي كُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً وَ حَالِي فِي خِدْمَتِكَ سَرْمَدا» یعنی همه احوال انسان در خدمت خدای متعال و بندگی او باشد. چنین خداپرستی و توحیدی سیاست و حیات اجتماعی انسان را هم در بر می گیرد و فراعنه با همین مخالف بودند. ریشه اش هم در این هست که خدای متعال به ما انسان ها اختیار داده که توحید و دین خدا را بپذیریم یا نپذیریم. خدای متعال در آیت الکرسی توحید را معنی می کند؛ ولی بلافاصله می فرماید «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»(بقره/۲۵۶) یعنی ما شما را باطناً مجبور نکردیم که موحد باشید. این معنای اختیار است و همانطور خدای متعال به ما اختیار داده از ما مسؤولیت هم می خواهد. ما می توانیم راه روشن توحید و رشد را بپذیریم و یا نپذیریم.

 

اختیار انسان در پذیرش یا عدم پذیرش توحید

از همین آغاز که انسان ها اختیار و مسؤولیت دارند، یک عده ای راه خدا را انتخاب نکرده و راه دیگری را انتخاب می کنند. آنها زیر چتر کسانی قرار می گیرند که محور شیطنت و طغیان علیه خدا هستند. کار فراعنه همین بود. خدای متعال می فرماید «فمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّـهِ»(بقره/۲۵۶) اگر می خواهید راه خدا را بروید باید به آنها کفر بورزید و زیر بار آنها نروید زیرا خیری در خانه آنها نیست. کفر به طاغوت یعنی فرمان آنها را نپذیرید و اطاعت آنها را نکنید تا آنها بر شما سلطه نداشته باشند و شما را مدیریت نکنند.

اگر کسی مدیریت آنها را قبول کرد و مثلاً الان کسی قبول کرد که آمریکا مدیر عالم باشد و سازمان های جهانی ای که آنها درست کردند سر کار باشند و آنها تصمیم بگیرند و جهان را اداره کنند و در ضمن جهان برای کشور ما هم تصمیم بگیرند و در واقع برنامه های سیاسی و فرهنگی و اقتصادی آنها را در جهان قبول کرد موحد نیست و به طاغوت کفر نورزیده است. اگر کسی بخواهد موحد باشد باید که آنها و برنامه ریزی های آنها را نپذیرد و قبول نکند که آنها برنامه ریزی کنند و مدیر و به تعبیر آنها کدخدای عالم باشند.

 

سلطه طاغوت در دوران قرب ظهور

هر چه به پایان تاریخ می رسیم این درگیری جدی تر می شود. در قرب ظهور حضرت از روایات و معارف ما استفاده می شود که فراعنه تاریخ و مستکبرین در همه جهان یک نظامی دارند و زندگی مردم را تدبیر می کنند. در این بیان نورانی «يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»ظلم و جور یعنی ولایت و حاکمیت آنها در همه زندگی مردم وجود دارد؛ همین چیزی که الان آنها مدعی هستند. هیچ دوره ای اینطور نبوده که مستکبرین عالم اینقدر امکانات در اختیارشان باشد و امپراطوری رسانه های خبری حرف هایشان را یک طرفه به همه عالم بزنند؛ سازمان های جهانی درست کنند و برای همه جهان تصمیم بگیرند. هیچ موقع اینطور نبود. الان دوره ای است که آنها معتقد هستند دهکده واحده جهانی است، یعنی کل عالم در اثر گسترش ارتباطات به یک دهکده تبدیل شده و یک قانون و یک کدخدا دارد و یک مکتب بر آن حاکم است. معتقد هستند که کدخدای عالم ما هستیم و همه عالم باید زیر سلطه ما زندگی بکنند. قرآن هم به ما می گوید شما می توانید توحید را قبول نکنید اما اگر می خواهید موحد باشید، زیر بار آنها نباید بروید؛ اگر زیر بار آنها رفتید آنها نمی گذارند شما موحدانه زندگی کنید. آنها شما را به دنیاپرستی و نفس پرستی دعوت می کنند. حرفی که آنها می زنند حرف پنهانی ای نیست و با صدای بلند هم می گویند؛ در دوره های قبل هم بوده الان هم همینطور است. با زبان واضح و صدای بلند می گویند که خدا نباید در زندگی اجتماعی شما دخالت بکند، انبیاء نباید دخالت بکنند، دین نباید دخالت بکند. این حرفی نیست که کسی به آنها ببندد؛ همه آنها خودشان با صدای بلند و به زبان های مختلف می گویند.

 

پایبندی به اصول توحیدی یا حرکت در وادی ظلمت تحت ولایت طاغوت

ما اگر می خواهیم موحد باشیم و زیر سایه خدا زندگی بکنیم شرط آغازین آن این است که به «فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّـهِ»(بقره/۲۵۶) عمل کنیم و زیر بار طواغیتی که در عالم می خواهند بر مردم حاکمیت داشته باشند و مردم را زیر سیطره خودشان نگاه بدارند و از خدا جدا بکنند نرویم. کار فرعون به تعبیر قرآن این است که «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ»(زخرف/۵۴) یعنی مردم را سبک می کند. یک پر کاه با نسیم حرکت می کند؛ یک درخت تناور صد ساله با یک طوفان هم حرکت نمی کند؛ اما یک کوه استوار را طوفان ها هم که می وزند فقط گرد و غبارش را می گیرند اما نمی توانند جابجایش کنند. مومن هم کالجبل الراسخ است؛ یعنی مثل کوه استوار است و طوفان ها تکانش نمی دهند. فراعنه برای اینکه بتوانند سلطه پیدا کنند مردم را از توحید و اعتقاد راسخ به خدا جدا می کنند. چنانچه در کلام معصومین آمده که «بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضُرِّي» یعنی همه چیز در دست خدا است و همه نفع و ضرر ما در دست او است و بقیه هیچ کاره هستند؛ اگر این اعتقاد در نفس انسان راسخ شد انسان مثل کوه استوار می شود و زیر بار احدی نمی رود. باید او را از خدا تهی بکنند یک آدم رو به دنیا با کمترین تهدید تسلیم می شود و با کمترین تطمیع حرکت می کند. کار فراعنه در عالم این است که آدم ها را از خدا و پرستش خدا و توحید خالی کرده تا با تهدید و تطمیع آنها را اداره بکنند.

در این آیات مبارکات خدای متعال می فرماید «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انفِصَامَ لَهَا وَ اللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»(بقره/۲۵۶)؛ یعنی شما باطناً مجبور نیستید که توحید را قبول کنید؛ زیرا توحید چیزی نیست که به زور به کسی بدهند؛ اما به شما فطرت توحیدی و اختیار دادیم که می توانید در این مسیر حرکت بکنید یا حرکت نکنید. اگر می خواهید در مدار توحید حرکت بکنید ما کم شما نگذاشتیم، مسیر رشد و مسیر شقاوت را برای شما تعیین کردیم و شما آزاد هستید. برای آنکه وارد مدار رشد بشوید لازمه اش این است که «فمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّـهِ». اگر این دو قدم را بردارید کار تمام است و به مقصد می رسید زیرا به رشته ای چنگ زده اید که شما را به خدا می رساند. اگر توحید را قبول کردید و موحد و مومن شدید مقدّمه اش این است که زیر بار طغیان گران و مستکبرین عالم و آنهایی که بر علیه خدا صف بندی کردند، نباید بروید چون آنها دنبال مدیریت بر شما هستند و اگر قبول کردید شما را بی دین می کنند. نمی شود بگویید که من مدیریت آنها را قبول می کنم ولی خدا را هم بندگی می کنم، این شدنی نیست؛ اما اگر موحد شدید و به خدا ایمان آوردید و زیر بار اولیاء طاغوت نرفتید و به آنها کفر ورزیدید و متوجه شدید که خیری در آنها نیست نتیجه اش این است که «اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(بقره/۲۵۷) یعنی خدای متعال ولایت شما را خودش به عهده می گیرد و از آن به بعد مستمراً سیر شما در وادی نور است و از شرک و غفلت و صفات رذیله و گناه و بدی ها به سمت وادی نور و توحید و اخلاص و طهارت نفس حرکت می کنید که نتیجه آن هم یک جامعه پاک و یک انسان پاک است. از اول تا آخر هیچ آلودگی در شما نیست و اصلاً خودتان نورانی می شوید، چنانچه در روایات آمده است «فَالْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ، مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ نُور» همه چیز مومن نورانی است، قلبش چراغدان خدا است و همه رفت و آمدش در وادی نور است. حرف بزند نورانی است هر کاری آغاز می کند نورانی است در هر وادی ای قدم می گذارد در حیرت نیست بلکه نورانی است. روز قیامت هم مسیرش تا بهشت نورانی است.

از آن طرف هم این شدنی نیست که کسی کفر به طاغوت نورزد و خیری در خانه آنها ببیند؛ یعنی نمی شود انسان بگوید که من هم امیرالمومنین و هم معاویه را قبول دارم. این بیان از امیرالمومنین علیه السلام است که خدای متعال دو قلب در وجود آدم نگذاشته که هم من را دوست بدارد هم دشمن من را؛ بلکه یکی را باید انتخاب کند. نمی شود بگویید نماز امیرالمومنین خوب است عسل معاویه هم خوب است؛ اینها قابل جمع نیست. نمی شود بگویید که نماز امیرالمومنین خوب است ولی عدالتش تلخ است. امیرالمومنین وقتی سر کار آمد فرمود من حقوق مردم را اگر مهر زنانتان هم کرده باشید از شما پس می گیرم، این سخت است. نماز پشت سر امیرالمومنین خیلی نماز با صفا و معنوی ای است؛ عدالتش هم با معنویت اما سخت است. اگر کسی گفت که سفره رنگین معاویه خوب است، فقط نمازش بد است؛ این انسان فمن یکفر بالطاغوت نیست. هیچ چیز آنها خوب نیست و هیچ خیری در خانه آنها نیست.

در روایت از امام صادق علیه السلام نقل شده است «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِر» یعنی همه خیرات به ما بر می گردد و همه نیکی ها به برکت ما است. امام شجره طیبه ای است که همه خوبی ها شاخ و برگ او هستند و به تعبیر قرآن کلمه طیبه است. در ادامه حدیث می فرماید که «عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ، وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَة» ریشه همه شرور و بدی ها هم دشمن ما است و به تعبیر قرآن شجره خبیثه هستند. این طرف شجره توحید است آن طرف شجره خبیثه است و اگر یکی در آنها خیر دید و به آنها کفر نورزید و زیر بار خدا نرفت طاغوت ولی انسان می شود؛ چنانچه قرآن فرمود «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»(بقره/۲۵۷)

حال سوال این است که اگر فرعون ولی ما بشود چه اتفاقی می افتد و اصلاً فرق فرعون و معاویه با امیرالمومنین چیست؟ تفاوت در همان یک کلمه است که قرآن می فرماید «يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»(بقره/۲۵۷) فعل مضارع به کار رفته یعنی نه یک بار دو بار بلکه مستمراً کارشان این است. بنابراین اگر زیر بار طاغوت رفته و خدا را قبول نکردند، آنها را از نور به سمت ظلمات می برند. اولیای طاغوت یک دنیای ظلمانی یک تمدّن ظلمانی درست می کنند. یک جنگل مدرن و یک توحش منظم و یک شهوترانی مدرن درست می کنند و اسمش را ترقی و پیشرفت و توسعه می گذارند؛ اما با اسم که واقعیت عوض نمی شود، این تعبیر قرآن است.

جنگ بین انبیاء و جبهه باطل الان هم در عالم هست. آن جنگی که در عاشوراء به نقطه اوج خودش رسید الان هم هست. الان هم دو تا جبهه امام حسین و جبهه مقابل امام حسین در عالم هست و ما مخیر هستیم و می توانیم در این جبهه یا می توانیم در آن جبهه واقع بشویم. شرط بودن با امام حسین علیه السلام این است که شما هیچ خیری در معاویه و بنی امیه و یزید نبینید؛ اگر از نظر شما خیر تقسیم می شود و معتقدید که بخشی از خیر دست امیرالمومنین است؛ اما همه معاویه هم بد نیست، پس بخشی از زندگی شما هم باید دست معاویه باشد.

منبع:آقاي سيد محمد مهدي ميرباقري 

والعاقبه للمتقين 

التماس دعا 

يامهدي


موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی ، مهدویت
برچسب‌ها: محمد مهدی میرباقری

تاريخ : شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۸ | 3:44 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |
.: Weblog Themes By Mahskin.ir:.