اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اندیشههای فلسفی- عرفانی چون رابطهای با عالم واقع ندارند، هیچگاه نمیتوانند در مورد اداره امور جامعه که امری واقعی است نظری داشته باشند؛ به عنوان مثال بیایید در مورد اندیشه ملاصدرا کمی تأمل کنیم. ایشان در یک تقسیمبندی، دو دوره از اندیشه را برای خود مطرح میسازد: دورهای که همچنان پایبند به علیّت است و دورهای که علیّت را وانهاده و قائل به وحدت شخصی وجود میشود. اگر در همین دو نحوه از اندیشه تاملی داشته باشیم درمییابیم که هیچکدام از این دو نحوه نگاه نمیتواند ارتباطی با واقعیت عالم داشته باشد؛ چراکه پایبندی به علیّت و ضرورت علّی هیچ جایی برای اختیار باقی نمیگذارد و با حذف اختیار نمیتوان از تغییر و دگرگونی و مسائلی از این دست سخن گفت و اگر قائل به وحدت شخصی وجود شدیم، اداره جامعه که هیچ، حتی خود را هم باید موهوم بدانیم و برای امر موهوم نیز برنامه داشتن درست به نظر نمیرسد.
بنابراین، اگر بخواهیم با مبانی فلسفی پیش بیاییم هیچ حرفی برای امور واقع نخواهیم داشت؛ چنانکه مثلاً در تمام آثار آقای طباطبایی که از سلاطین فلسفه صدرایی در زمان ما بودند هیچ طرح و نظری برای حکومت و حاکمیت جامعه نمیبینیم و بیشتر فضای اندیشه فکری فیلسوفان صرفا در همان فضای الاهیاتی که در تصورات بنا نهادهاند،صرف میشود.
بر خلاف چنین اندیشههایی، اگر از فطرت شروع کنیم، واقعنگریِ این مسیر به ما اجازه میدهد که در تمام زوایای زندگی واقعی بشر، طرحی را از سوی خدای تعالی انتظار داشته باشیم. بنابراین، اگر قرار باشد اندیشمندی برای عالم واقع و یا بحثهایی مانند اداره جامعه و حکومتداری حرفی برای گفتن داشته باشد، تنها از سوی کسانی عملی خواهد بود که تکیه بر فطرت داشته و با همین مبنا خود را بندهی خدای تعالی یافته و در تمام امور زندگیشان خود را مطیع دستورات حجج الهی میدانند که پیامرسانان خدای تعالی هستند.
ممکن است در نقض آنچه گفته شد بفرمایند که از سوی همین فیلسوفان در برخی مواضع شاهد اظهارنظرهایی در امور واقعی و یا حتی بحثهای حکومتی هستیم. در پاسخ باید گفت که این اظهارنظرها برخاسته از اندیشهی مقبول آنها نیست، بلکه جنبه فقاهتی آنها ممکن است موجب چنین اظهارنظرهایی شود.
ولایت و حکومتی که در نظام فلسفی وجود دارد، باز هم نمیتواند از علیت جدا باشد. این فلسفه، فلسفه علیت است. فلسفه علیت نه در حکومت میتواند نظر دهد، نه در جریان زندگی اخلاقی انسان میتواند نظر دهد. چون همانطور که علیت را در نظام تکوین جاری میدانند، تمام خلق و خوی انسانی را روی مشهورات عامه برده و آن را امری صرفاً اعتباری دانستهاند. پس عقل عملی آنها واقعا در نظام اخلاقی انسان و حرکت رفتاری انسان جز اعتبار چیز دیگری نیست. که این هم یکی از مشکلات فلسفه ما است.
منبع : آقای محمد بیابانی اسکوئی در مصاحبه با سایت مباحثات
___________________
آنچه موجب حرکت انقلابی و دینمدارانه امام خميني(ره) بوده است، حیث قرآنی و روایی ایشان که کاملا غالب بر حیث فلسفی شان است، بوده است. در حقیقت این فقه امام که به طور یکپارچه منبعث از آیات و روایات نورانی اهل بیت علیهم السلام است و شامل ابوابی چون جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و قواعدی چون نفی سبیل و حرمت تشبه به کفر و ... است، انگیزه بخش و محرک امام و به تبع ایشان مردم ایران بوده است و نه مباحثی چون اصالت وجود و حرکت جوهری و قاعده بسیط الحقیقة کل الاشیاء و الشئ ما لم یجب لم یوجد و....؛ و نیز آن بعد عرفانی امام که در حرکت انقلابی ایشان تاثیر داشته است، به عنوان نمونه زیارت جامعه خوانی هر شبه ایشان طی پانزده سال اقامت در نجف اشرف در بارگاه ملکوتی امیر مؤمنان بوده است و نه مثلا مباحث عرفانیای چون یکی بودن با ذات حق و وحدت وجود و عشق مجازی و رقص و سماع و...
مردم شیعه و اهل بیتی ایران تحت تاثیر آموزه های انقلابی قرآن و نهج البلاغه و نهضت عظیم عاشورا به خیابانها ریختند و از شهادت استقبال کردند و در جنگ هشت ساله از دین و کشور جانانه دفاع کردند، نه تحت تاثیر مبانی صوفیانه و پلورالیستی و انقیاد پذیر در مقابل ظلم و باطلِ ملاصدرا و ابن سینا و مولوی و ابن عربی.
ابن عربی رسما به پیامبر دروغ میبندد که فرموده: «ذکر خدا بهتر از این است که به جهاد با دشمنانتان بروید و همدیگر را بکشید»! آیا با چنین آموزه هایی میتوان مردم را تشویق به دفاع از دین و کشور در مقابل هجوم کفار کرد؟
آنان که منادی پیوند حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی هستند، باید چند جمله و عبارت از ملاصدرا و ابن عربی و ابن سینا و مولوی و شمس تبریزی و عطار و بایزید و حلاج و ... بیاورند و نشان دهند که به کار تهییج مردم در انقلاب اسلامی و در جبهه های دفاع و جنگ آمده باشد و در سخنرانی های بزرگان و علما و روحانیونی که مشوق مردم به انقلابی گری بوده و هستند، مندرج باشد.
منبع: آقاي مهدي نصيري
___________________
جامعه هم مربی می خواهد که جامعه را تربیت کند و بسترهای اجتماعی را تغییر بدهد؛ یعنی ساخت جامعه باید تغییر کند و به تعبیری سبک زندگی و الگوی توسعه که اخلاق ساز هستند را باید بتواند تغییر بدهد. در جامعه دینی که اخلاق کریمه محقق می شود، خلق نبی اکرم و خلق معصوم به روابط اجتماعی تبدیل می شود و همه روابط اجتماعی «صبغة الله» دارند. درروایات فرمودند که صبغة الله یعنی ولایت؛ که همه رنگ ولی خدا را دارند. به تعبیر دیگر روابط اجتماعی و تمدن، تجسد ارواح ولات است؛ یعنی روح ولی حق تجسد پیدا می کند که این تمدن می شود. روابط اجتماعی، روابط انسان ها با هم، روابط انسان ها با طبیعت و روابط طبیعت با انسان در ما تاثیر می گذارند و در ما نیاز و احساس ارضاء ایجاد می کند. همه اینهـا باید حول ولی اتفاق بیافتد و صبغه ولی داشته باشد. اگر ما بخواهیم یک جامعه اخلاقی داشته باشیم، باید بسترهای تربیت را در خانواده، در سلوک، در سازمان و در کل جامعه ایجاد بکنیم. اخلاق باید تبدیل به روابط سازنده و تبدیل به انگیزه سازمانی و تبدیل به تشویق و تنبیه بشود.
ما قائل به ولایت فقیه هستیم؛ یعنی تکامل اخلاق بر محور ولایت واقع می شود و در جامعه نقش اصلی ولی فقیه تکامل اخلاق الهی است؛ چنانچه در روایات هم فرمودند «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق»
نبی اکرم محور تکامل اخلاق در عالم هستند و در تاریخ اجتماعی بشر، همه انبیاء اخلاقشان حول نبی اکرم است و خلق انبیاء شعاعی از خلق نبی اکرم و خلق جامعه شان شعاعی از خلق آن پیامبر است. اخلاق نبی اکرم که تجلی می کند عالم را به تهذیب می رساند.
این مطلب وقتی نازل شود در خصوص کسی که ولی فقیه می شود، که به تعبیر امام شعبه ای از آن ولایت نبی اکرم در آن هست، باید محور خلق اجتماعی بشود و فداکاری و شفاعت بکند، بلاکشی کند و بسترسازی بکند و روح او باید به روابط اجتماعی تبدیل بشود.
منبع: آقای محمد مهدی میرباقری
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی ، نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: محمد بیابانی اسکوئی , محمد مهدی میرباقری , مهدی نصیری

