حكمت

حكمت | علی ملکی میانجی

سرباز حضرت ولی عصر (عج)
حكمت

معاد جسمانی، جولانگاه نظریه پردازی ناصواب فلاسفه بر خلاف نص صریح متون دینی

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

 اصول و کلّیات معاد در دین اسلام بدیهی است و زیربنای اعتقادی هر مسلمان به شمار می رود. امّا رسوخ اندیشه های برون دینی بویژه یونانیان ، در جهان اسلام ، نظریّات ناهمسو با قرآن کریم پیرامون این اصل بدیهی اسلامی را پدید آورد. مهمترین این دیدگاهها عبارت است :

«معاد روحانی »، «معاد مثالی » و «معاد با جسم اختراعی ».

در بررسی تاریخ اندیشه در جهان اسلام ، این تصاویر فلسفی سه گانه مشائی ، اشراقی ، صدرایی از معاد، نتوانست موفقیّت چندانی به دست آورد. می توان عناصر مهمّ این نامرادی و عدم توفیق را چنین برشمرد :

۱. کثرت ، فراوانی و صراحت متون دینی قرآن و روایات در موضوع معاد، و حمایتِ تقریبآ تمامیِ فرق اسلامی از کلیّت معاد قرآنی .

۲. پشتوانه مستحکم عقلی .

۳. ضعف مبانی نظریات فلسفی مطرح در معاد و اتّکا به جهان شناسی خرافی کهن یونان ، چنانکه پیشتر بیان گردید.

۴. ناتوانی عنصر تأویل در عرضه معارف قرآنی معاد. (تأویل مُجاز، عرضه مراداتی از آیات قرآن از سوی معصومان (علیهم السلام) است که از ظهور آیات قابل برداشت نباشد و نتیجه آن نیز معارض با ظواهر نخواهد بود. و امّا تأویل غیرمُجاز یعنی برداشتی متضادّ با نصوص و ظواهر آیات و روایات ، همراه با تغییر و تحریف معانی آن برای توجیه یک دیدگاه و نظریّه .)

۵. عدم وفاداری بسیاری از فیلسوفان جهان اسلام  حتی فیلسوفان بنیانگذار و مبدع دستگاههای فلسفی  نسبت به اندیشه فلسفی معاد.

 

 معاد روحانی

بسیاری از فیلسوفان ، حقیقت انسان و هویّت او را تنها نفس و روح می دانند.( اسفار، ج ۹، ص ۲۶۶.)

به ویژه فیلسوفان مشائی . در نظر این دسته از فلاسفه در سرای دیگر روح محشور می گردد و از حشر ابدان خبری نیست . به هنگام مرگ روح از بدن جدا می شود و ارواح نیکان و بدان هرکدام به کمالات یا صفات بدی کسب کرده اند متنعم و مسرور یا معذّب و مغموم خواهند گردید.

 ( المبدأ و المعاد، ج ۲، ص ۶۲۵؛ حقّ الیقین ، ص ۳۶۹؛ مجموعه آثار، ج ۴، ص ۶۳۱.)

بوعلی سینا  که از بزرگان فلاسفه و از سران فلسفه مشاء به شمار می رود  در تقریر معاد، برخلاف بنیان اندیشه فلسفی خویش ، اذعان می کند که معاد جسمانی را با پذیرش خبر نبوّت و از طریق شریعتِ حقّ نبوی باید پذیرفت . (الشفاء «الهیّات »، ص ۴۲۳.)

 

معاد مثالی

در فلسفه اشراق که به عالم مثال اعتقاد دارند، بهشت و دوزخ را با جسم مثالی می دانند که عالمی متوسّط میان جسمانیات و عالم مجردات مانند عالم خواب است . در این دیدگاه ، روح با بدن برزخی محشور می شود که طول و عرض دارد ولی مادّه ندارد. این دیدگاه مربوط به شیخ اشراق در مورد متوسّطان از مردم است ، که با معاد قرآنی انطباق ندارد. امّا دیدگاه وی با نفی «معاد بدنی » آشکارا در تعارض و تضاد با آرای بدیهی دینی است .

(حکمه الاشراق ، ص ۳۵۳ و ۳۵۹ - ۳۶۲؛ حقّ الیقین ، ص ۴۶۶؛ معاد انسان و جهان ، ص ۱۴۶.)  

 

شیخ اشراق در بیان احوال نفوس انسان بعد از مفارقت از بدن ،  چنین نوشته است :

«از کالبد انسانی رهایی یافته و به جهان نور محض روند و در آن جا مقام گزیده و در زمره انوار قدسیّه درآیند.

سهروردی در مورد متوسّطان نوشته است : نیک بختانی که در دانش و عمل میانه اند و زاهدانی که پاک و منزّهند ،در بُعد عملی نه علمی، چون از کالبدهای جسمانی به عالم مثال معلقه ای که مظهر و محلّ آن برازخ علویه بود بپیوندند...»

 ( حکمه الاشراق ، ص ۳۵۳  - ۳۶۳.)

 

 معاد با جسم اختراعی

ملّاصدرا  بر مبنای فلسفه تلفیقی خود، چنین تصویری از معاد ارائه می کند:

نفس انسان پس از جدایی از بدن باقی می ماند و تمام پاداش ها و عذاب های اخروی از انشائات و ابداعات و اختراعات نفس است . امور آخرتی   از بهشت و جهنّم و نعمت ها و عذاب ها   همگی قائم به نفس و روح است و بیرون از آن نیست . باید توجّه داشت این تصویر معاد که در آن جسم دارای صورت و فاقد مادّه است ، تنها شامل متوسّطین از مردم می شود. در این نظریه ، شهدا و صلحا حتی از معاد جسمانی صوری هم بی بهره اند.

 ( اسفار، ج ۹، ص ۲۷۵-۲۸۲؛ تفسیرالقرآن الکریم ، ج ۶، ص ۷۴.)

 

 این  معاد هم در حقیقت ، همان معاد روحانی است که با تغییر نام مطرح شده است . استاد معارف اعتقادی شیخ مجتبی قزوینی (ره) نوشته است : جمهور فلاسفه معاد را منحصر به معاد روحانی دانسته اند و آن هم نه برای همه ارواح . 

مرحوم مطهّری با وجودعلاقه مندی و هواداری از فلسفه ملّاصدرا، در نقد دیدگاه معادی وی نوشته است :

امثال ملّاصدرا گفته اند معاد، جسمانی است امّا همه معاد جسمانی را برده اند در داخل خود روح و عالم ارواح .

 

معاد جسمانی یا معاد وحیانی

«معاد جسمانی » یا «معاد بدنی » اصطلاحی است که بر معاد قرآن و احادیث گفته می شود. معاد جسمانی و بدنی درحقیقت همان معاد توأمان روحی و جسمی انسان است . یعنی انسانِ دارای روح و جسم ، مجددآ در جهان آخرت زنده شده و با روح و جسم به حیات اخروی خود تا ابد تداوم خواهدداد. کاربرد واژه «جسمانی و بدنی » تأکید بر نفی اندیشه معاد روحانی صِرف در نظام های مختلف فکری فلسفی است و این که مادّی و جسمانی بودن معاد و بازگشت بدن مادّی ، بخشی از حقیقت بدیهی و مسلّم و تردیدناپذیر دین مبین اسلام است .

یکی از اصطلاحات دیگر، کاربرد «معاد جسمانی عنصری » برای معاد قرآنی است که به معنای معاد جسمانی مادّی است . این عبارت برای مرزبندی دقیق تر شناخت مدعیان ناصواب از صواب در مورد جسمانیت معاد است . برای نمونه «معاد جسمانی عنصری » در برابر «معاد جسمانی صوری » و «معاد جسمانی اختراعی » ملّاصدرا، روشنگر آن است که معاد جسمانی صوری معاد جسمانی نیست . و استفاده ناصواب از واژه جسم ، تحریف حقایق است .

آنچه در متون دینی قرآن کریم و احادیث شریف معصومان (علیهم السلام) به صراحت و مکرر در موضوع معاد و حقیقت آن تأکید شده ، این است که : مرگ ، پایان زندگی انسان نیست ، بلکه همین انسان با ترکیب روح و جسم دوباره زنده شده و پس از حسابرسی ، پاداش یا کیفر کارهای خود را درخواهد یافت و از زندگی همیشگی برخوردار خواهد گردید. 

 

معاد جسمانی در قرآن

معاد جسمانی معادل معاد قرآن است و تمام آیات همانند داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) و زنده شدن مرغهای چهارگانه ، داستان عزیر یا ارمیای نبی و حادثه کشته بنی اسرائیل و دیگر موارد که همگی بیانگر معاد جسمانی هستند.  در قرآن کریم صدها آیه دلالت بر معاد جسمانی دارند. 

آیات شریفه ۷۸ و ۷۹ سوره مبارکه یس:

«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ »؛ 

«و برای ما مثلی آورد و آفرینش خود را فراموش کرد. گفت : چه کسی این استخوانها را زنده می کند در حالی که پوسیده است . بگو: همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آن را آفرید و او به هر خلقی دانا است .»

 

آیات شریفه ۳ و ۴ سوره مبارکه قیامت:

«أَیَحْسَبُ الإِنسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ »

«آیا انسان می پندارد که هرگز استخوان های او را جمع نخواهیم کرد؟ آری ، قادریم که سرانگشتان او را هم کامل کنیم .»

 

آیه شریفه ۵۶ سوره مبارکه نساء

«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیماً»

«کسانی که به آیات ما کافر شدند، به زودی آنها را در آتشی درآوریم که هرچه پوستهایشان بریان شود، پوست های دیگری به جای آن قرار می دهیم تا عذاب را بچشند. خداوند عزیز و حکیم است .»

صدق الله العلی العظیم

 

معاد جسمانی در روایات

امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) در خطبه ۸۳ کتاب شریف نهج البلاغه می فرماید :

«حَتَّى إِذَا تَصَرَّمَتِ الْأُمُورُ وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ وَ أَزِفَ النُّشُورُ، أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ الْقُبُورِ وَ أَوْكَارِ الطُّيُورِ وَ أَوْجِرَةِ السِّبَاعِ وَ مَطَارِحِ الْمَهَالِكِ سِرَاعاً إِلَى أَمْرِهِ مُهْطِعِينَ إِلَى مَعَادِهِ رَعِيلًا صُمُوتاً قِيَاماً صُفُوفاً، يَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ وَ يُسْمِعُهُمُ الدَّاعِي، عَلَيْهِمْ لَبُوسُ الِاسْتِكَانَةِ وَ ضَرَعُ الِاسْتِسْلَامِ وَ الذِّلَّةِ، قَدْ ضَلَّتِ الْحِيَلُ وَ انْقَطَعَ الْأَمَلُ، وَ هَوَتِ الْأَفْئِدَةُ كَاظِمَةً وَ خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ مُهَيْنِمَةً، وَ أَلْجَمَ الْعَرَقُ وَ عَظُمَ الشَّفَقُ وَ أُرْعِدَتِ الْأَسْمَاعُ لِزَبْرَةِ الدَّاعِي إِلَى فَصْلِ الْخِطَابِ وَ مُقَايَضَةِ الْجَزَاءِ وَ نَكَالِ الْعِقَابِ وَ نَوَالِ الثَّوَابِ.

اوضاع اين جهان ناپايدار، همچنان ادامه مى يابد و زمانها پشت سر هم، سپرى مى شود و رستاخيز نزديک مى گردد، در اين هنگام آنها (انسانها) را از شکاف قبرها و آشيانه هاى پرندگان و لانه هاى درندگان و ميدان هاى هلاکت خارج مى سازند و با شتاب بسوى فرمان (و دادگاه) پروردگار حرکت مى کنند، در حالى که گردن کشيده اند (و نگران سرنوشت خويشند و هنگامى که در دادگاه الهى حضور مى يابند) به صورت گروههاى خاموش، صف به صف ايستاده، به گونه اى که چشم بخوبى آنها را مى بيند و صداى دعوت کننده (الهى) به آنها مى رسد; لباس نياز و مسکنت و تسليم و خضوع، بر تن پوشيده اند.

راههاى چاره بسته شده و اميد و آرزو قطع گرديده است. قلبها از کار افتاده و نفس ها در سينه حبس شده و صداها بسيار ضعيف و کوتاه است. عرق، لجام بر دهان ها زده و وحشتى عظيم، همه را فراگرفته است. گوشها از صداى رعدآساى دعوت کننده بسوى حسابرسىِ پروردگار، به لرزه درآيد، و همه بايد نتيجه اعمال خود را دريابند: مجازات و کيفر الهى، يا نعمت و ثواب را. »

 

همچنین امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در خطبه ی ۱۰۹ کتاب شریف نهج البلاغه می فرماید :

«حَتَّى إِذَا بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَ الْأَمْرُ مَقَادِيرَهُ وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ، وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا يُرِيدُهُ مِنْ تَجْدِيدِ خَلْقِهِ، أَمَادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا وَ أَرَجَّ الْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا وَ دَكَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَيْبَةِ جَلَالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ، وَ أَخْرَجَ مَنْ فِيهَا فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ؛ ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِمَا يُرِيدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَايَا الْأَعْمَالِ وَ خَبَايَا الْأَفْعَالِ، وَ جَعَلَهُمْ فَرِيقَيْنِ: أَنْعَمَ عَلَى هَؤُلَاءِ وَ انْتَقَمَ مِنْ هَؤُلَاءِ؛

فَأَمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ وَ خَلَّدَهُمْ فِي دَارِهِ، حَيْثُ لَا يَظْعَنُ النُّزَّالُ وَ لَا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ‏ الْحَالُ وَ لَا تَنُوبُهُمُ الْأَفْزَاعُ وَ لَا تَنَالُهُمُ الْأَسْقَامُ وَ لَا تَعْرِضُ لَهُمُ الْأَخْطَارُ وَ لَا تُشْخِصُهُمُ الْأَسْفَارُ؛

وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِيَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ وَ غَلَّ الْأَيْدِيَ إِلَى الْأَعْنَاقِ وَ قَرَنَ النَّوَاصِيَ بِالْأَقْدَامِ وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِيلَ الْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ النِّيرَانِ، فِي عَذَابٍ قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ فِي نَارٍ لَهَا كَلَبٌ وَ لَجَبٌ وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ وَ قَصِيفٌ هَائِلٌ، لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا وَ لَا يُفَادَى أَسِيرُهَا وَ لَا تُفْصَمُ كُبُولُهَا، لَا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى وَ لَا أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَيُقْضَى.

اين وضع (مرگ و ميرهاى آدمى) همچنان ادامه مى يابد تا عمر جهان پايان گيرد و مقدّرات به انتها رسد، و آخرين مخلوقات به نخستين آنها ملحق گردد (و همه بميرند) و فرمان خدا براى بازگشت مخلوقات که اراده کرده است صادر گردد. در اين هنگام آسمان (کرات آسمانى) را به حرکت درمى آورد و از هم مى شکافد; زمين را به لرزه در آورده و به سختى تکان مى دهد; کوهها را از جا کنده، به هر سو پرتاب مى کند و آنها از هيبت جلال و خوف سَطْوَتش به يکديگر کوبيده شده، متلاشى مى گردند. (بعد از اين انقلاب هاى عظيم) خداوند تمام کسانى را که در دل خاک آرميده اند، بيرون مى آورد و پس از فرسودگى، نوسازى مى کند، و بعد از پراکندگى آنها را جمع مى نمايد; سپس آنها را براى سؤال ازاعمال مخفى و افعال پنهانى از هم جدا ساخته، به دو گروه تقسيم مى کند: به اين گروه (نيکان و پاکان) نعمت مى بخشد و آن گروه (بدان) را مجازات مى کند.

اما اطاعت کنندگان را در جوار رحمت خويش پاداش عطا مى کند، و در سراى جاودانى خود براى هميشه جاى مى دهد. در سرايى که اقامت کنندگانش هرگز از آن کوچ نمى کنند. و حالاتشان دگرگون نمى شود. ترس و وحشتى به آنان روى نمى آورد، و بيمارى به وجودشان عارض نمى شود، خطرى به آنها متوجّه نمى گردد، و سفرها آنها را از ديار خود بيرون نمى راند. 

و اما گناهکاران را در بدترين منزلگاه جاى مى دهد و دست آنها را با غل و زنجير به گردنشان مى بندد، آن گونه که سرهايشان را به پاها نزديک مى کند. لباسى از موادّ آتش زا و جامه هايى از قطعه هاى آتش بر آنها مى پوشاند. در عذابى که حرارتش بسيار شديد و درش به روى آنها بسته است! آتشى پرهيجان که مى خروشد و زبانه مى کشد! شعله هايش فروزان، و صدايش هراس انگيز است. هميشه در آن اقامت دارند و براى آزادى اسيرانش غرامتى پذيرفته نمى شود، و زنجيرهايش گسسته نمى گردد! مدتى براى آن سرا تعيين نشده تا پايان گيرد و سرآمدى براى آن قوم وجود ندارد، تا به آخر رسد!»


 

«قَالَ‌ الزِّنْدِيقُ‌ لِلصَّادِقِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ أَنَّى لِلرُّوحِ‌ بِالْبَعْثِ‌ وَ الْبَدَنُ‌ قَدْ بَلِيَ‌ وَ الْأَعْضَاءُ قَدْ تَفَرَّقَتْ‌ فَعُضْوٌ فِي بَلْدَةٍ‌ تَأْكُلُهَا سِبَاعُهَا وَ عُضْوٌ بِأُخْرَى تَمْزِقُهُ‌ هَوَامُّهَا وَ عُضْوٌ قَدْ صَارَ تُرَاباً بُنِيَ‌ بِهِ‌ مَعَ‌ الطِّينِ‌ حَائِطٌ‍‌ قَالَ‌ إِنَّ‌ الَّذِي أَنْشَأَهُ‌ مِنْ‌ غَيْرِ شَيْ‌ءٍ وَ صَوَّرَهُ‌ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ‌ كَانَ‌ سَبَقَ‌ إِلَيْهِ‌ قَادِرٌ أَنْ‌ يُعِيدَهُ‌ كَمَا بَدَأَهُ‌...

 زندیقی به حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) عرض کرد :چگونه روح برانگیخته می شود، در حالی که بدن پوسیده شده و اعضای آن پراکنده می شود، عضوی از سوی درندگان سرزمین خورده می شود و عضوی دیگر از سوی حشرات دریده می شود و عضوی نیز خاک شده و با گِل آن دیوار ساخته می شود.

امام جعفر صادق (علیه السلام) پاسخ داد :

«همان کسی که انسان را بدون مادّه پدید آورد و بدون شکل و نمونه پیشین شکل داد، تواناست که او را بازگرداند، همان طوری که آغاز کرده بود. »

منبع حدیث:

کتاب شریف بحار الانوار، تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره)، جلد ۷، صفحه ۳۷

 

 

منبع: کتاب شریف معرفت معاد، تالیف آقای علی ملکی میانجی،انتشارات نباء 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسب‌ها: علی ملکی میانجی

تاريخ : پنجشنبه چهارم مهر ۱۳۹۸ | 3:37 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

تجسم اعمال -عینیت جزا و عمل ، تاویل ناصواب ملاصدرا در تفسیر آیات شریفه قرآن کریم

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

برخی از طرفداران عرفان و تصوّف نظری و فلسفه نوافلاطونی عقاید بدیهی اسلامی و وجود بهشت و جهنّم خارجی را انکار کرده ( اسفار، ج ۹، ص ۳۳۵.)

و نعمت ها و عذاب ها را از انشائات روح و قائم به آن شمرده اند. در این دیدگاه ، انسان طبق آنچه روح از خوبی ها و بدی ها به دست آورده ، پاداش یا کیفر می بیند. امّا ثواب و عقاب حور و قصور یا آتش ، بهشت وجهنّم و خوشی ها و آلام آنها، چیزی ورای روح و فعالیّت های آن نیست و جملگی صور ادراکی فاقد مادّه هستند.( اسفار، ج ۹، ص ۲۶۸)

معتقدین به این نحله ، ثواب و عقاب را در نشأت اخرویّه به صورت تجسّم اعمال دانسته و معتقدند جزای عمل عین عمل است و نیکی ها و بدی های کسب شده از سوی روح در دنیا عینآ در عوالم اخروی مجسّم خواهد شد و نتیجه عمل هر فردی بدین طریق برای او نمودار خواهد شد. یعنی منشأ نیکی و بدی و پاداش و کیفر بهشت و دوزخ در جهان آخرت ، آثار روح است و نمی تواند از آن جدا باشد.(العرشیه ، ص ۳۵؛ فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملّاصدرا، ص ۱۴۲)

روشن است که کلّیّت این تلّقی ، از نظر شکل و محتوا مخالف و مغایر با مبانی عقاید وحیانی است . طبق عقاید قطعی و بدیهی اسلام ، انسان پس از مردن دوباره زنده می شود و روح به بدن باز می گردد و پس از رسیدگی اعمال ، خوبان به بهشت مادّی جسمانی و بدان به جهنّم مادّی جسمانی خواهند رفت . از این رو اندیشه ملّاصدرا -که بر مبنای انکار آخرت و بهشت و جهنّم مادّی خارجی استوار است-از اساس مغایر اندیشه وحیانی می باشد و در ابعاد مختلف با آن ناهمسو است .

ثواب و عقاب در اندیشه وحیانی عین و معادل عمل نیست و ویژگی های متفاوت با جهان شناسی معادی عرفان نظری دارد، از جمله در این جهات  :

* قطعیّات و محکمات قرآن مجید و احادیث متواتر از معصومان (علیهم السلام) این است که جزا فعل خداوند متعال و خارج از ذات انسان است و خدای تعالی با پاداش ها و کرامت ها، نیکان و پرهیزگاران را جزا می دهد و کافران و عاصیان را به خواری و عذاب ، کیفر می دهد. 

*بهشت و جهنّم جسمانی مادّی که هم اکنون موجودند، جایگاه ابدی نیکان و بدان است و تمامآ برای جزا و پاداش و کیفر از سوی خداوند آفریده شده اند.

* توبه و عفو و بخشودگی خداوند، شفاعت ، حبط و تکفیر در محاسبه جزا و تحقّق آن مؤثّر است  و این عامل ، عینیّت عمل با جزا را نفی می کند.

*برخی تجسّم اعمال یا تمثّل اعمال را، به عنوان گونه ای از جزا در برخی از مواقف قیامت پذیرفته اند. تسرّی آن بر کلّ ثواب و عقاب ، انکار جزا و بهشت و جهنّم موعود موجود است . نیز ماهیّت تمثّل اعمال در عقاید دینی با تجسّم اعمال در جهان شناسی تصوّف نظری کاملا تفاوت دارد. در جهان شناسی دینی ،تمثّل اعمال به معنای عینیّت عمل با پاداش نیست و این تجسّم ، نه در درون انسان بلکه در بیرون از روح و جسم انسان و آن هم در جهان آخرتی مادّی رخ خواهد داد. در حالی که در جهان شناسی ملّاصدرا، جزا منحصر به همین تجسّم است که در اندرون روح  به شکل صور غیرمادّی ، آن هم فقط برای متوسّطین از مردم نه جملگی انسانها خواهد بود با ویژگی های دیگرِ ناهمسو با عقاید وحیانی .(العرشیه ، ص ۳۵)

*نگاه دین و وحی در موضوع عمل و جزای عمل برخلاف نحله های باطل ، نگاهی است اعتدالی . در این نگاه ، جزا گستره عظیمی دارد که از دنیا آغاز و به بهشت و دوزخ ختم می شود؛ با حقایقی متنوع ، اعمّ از دنیایی ، آخرتی ، مادّی و معنوی که هر کدام در جای خود درست هستند. حتی معتقدان به تمثّل اعمال از متکلّمان نیز آن را گونه ای از جزا در برخی از مواقف می دانند که با دیگرگونه های پاداش و عقاب هیچ نوع تزاحمی ندارد. تأویل گرایی ناصواب که نوعی تحریف گرایی است ، نمی تواند پاداش و کیفر قیامت و جزای همیشگی آن را _که بهشت و دوزخ است _ نفی کند. به فرمایش امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بهشت برترین غایت و جزای مطیعان و تمام مؤمنان نیکوکار است و دوزخ فرجام کوتاهی کنندگان است . صدها آیه و روایت با صراحت از این دو غایت خوش و ناخوش سخن گفته اند و از عقاید بدیهی اسلامی به شمار می روند و این حقایق را نمی توان با هیچ ترفندی مخدوش کرد.

منبع: کتاب شریف معرفت معاد، تالیف آقای علی ملکی میانجی، انتشارات نباء

___________________

آیا جزای عمل عین عمل است؟

بدیهی است جزا و کیفر هر عملی به ظاهر چیزی غیر از خود عمل است به عنوان مثال آتش و خوردن آن غیر از خوردن مال یتیم است امّا باید دید از نظر آیات و روایات می توان به این نتیجه رسید که خداوند متعال خود عمل را به جزای آن تبدیل می کند و در حقیقت عمل و جزای آن یک حقیقت بیشتر نخواهد بود یا نه؟ خدای تعالی می فرماید :

«إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. 

همانا آنچه عمل می کردید جزا داده می شوید.»

 

«هَل تُجزوْنَ إِلّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. 

آیا غیر از آنچه عمل می کردید جزا داده می شوید؟!»

 

«لِیَجْزِیَ آللّهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ. 

تا خداوند هر کسی را آنچه کسب کرده جزا دهد.»

این آیات شریفه فقط دلالت دارد که جزای اعمال انسان مطابق اعمال خواهد بود و هیچ انسانی جزایی بدون عمل خویش نخواهد دید. یعنی خدای تعالی مطابق هر عملی جزایی قرار داده است که هر کسی از این جَعْل و قرار الهی آگاهی داشته باشد به خوبی خواهد دانست که آنچه می بیند در حقیقت همان است که خودش به دست خود کسب کرده است. و خدای تعالی بی اساس کسی را مجازات نمی کند.

امّا این بدان معنا نیست که خدای تعالی در جزای اشخاص تخفیف نمی دهد و در مقابل نیکی ها جزای آن ها را چند برابر نمی کند.

بنابر این نمی شود از ظاهر آیات شریفه استفاده کرد که جزای هر عملی عین آن عمل است یعنی در حقیقت خود عمل است که به آن صورت در آمده است. البتّه این بدان معنا نیست که بین اعمال و جزای آن ها هیچگونه تناسبی وجود نداشته باشد. و جزای هر عملی صرفاً سوختن باشد.

بنابراین جزای هر عملی وابسته به جعل و قرار الهی است نه اینکه جهنّم و همه عذابهای موجود در آن  عین اعمال انسان ها باشد بلکه روشن است که خدای تعالی بهشت و جهنّم را پیش از آنکه عملی از انسانی سربزند خلق کرده است.ونیز معلوم است که خداوند متعال با انسان ها با فضل و احسان برخورد می کند و اعمال خوب آن ها را بیش از آن چه استحقاقش را دارند، جزا می دهد.و نیک می دانیم که خداوند متعال خیلی از اعمال بد آنان را به جهت اعمال خوبشان مورد عفو و بخشش قرار می دهد :

«وَمَنْ یومِنْ بِاللّهِ وَیَعْمَلْ صالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ.

و آن کس که به خدا ایمان آورد و عمل صالح کند بدی هایش از او پاک می شود.»

 

«إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ.

اگر از بزرگ های آنچه از آن نهی شده اید، دوری کنید بدی های شما را از شما پاک می کنیم.»

 

بلکه در برخی موارد اعمال بد  آن ها را تبدیل به اعمال خوب می کند :

«إِلّا مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَاُّولئِکَ یُبَدِّلُ آللّهُ سَیئاتهم حَسَناتٍ وَکانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً. 

جز آن که توبه کرده و ایمان آورده و عمل صالح انجام داده است، پس خداوند بدی های آن ها را به خوبی تبدیل می کند. و خداوند آمرزنده و رحیم است.»

و روشن است که خداوند متعال طلب مغفرت و شفاعت و دعای خیر خیلی از بندگان را قبول کرده و خیلی از گناهکاران را به واسطه دعا و استغفار و شفاعت دیگران از عذاب خلاص می کند. این مطلب نیز دلالت دارد که جزاها مطابق جعل و قرار الهی و با توجّه به مشیّت و اراده و تقدیر او تحقّق پیدا می کند نه اینکه همه چیز از پیش به صورت خودکار تنظیم شده باشد و هیچ تخلّفی در آن امکان پذیر نباشد.

معلوم است که خداوند متعال به جهت وجود پیر مردان کوژ پشت و کودکان شیر خوار و حیوانات بی زبان و انسان های صالح، چه عذاب های بزرگی را از انسان ها برطرف کرده و می کند. این مطلب نیز حکایت از آن دارد که برخی از جزاها بدون هیچ عملی از انسان برای او حاصل می شود.

در روایتی، امام صادق (علیه السلام) تصریح می کند که:

« إِذَا دَخَلَ أَهْلُ اَلْجَنَّةِ اَلْجَنَّةَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَأَيْنَ عُتَقَاءُ اَللَّهِ مِنَ اَلنَّارِ إِنَّ لِلَّهِ عُتَقَاءَ مِنَ اَلنَّارِ

اگر اهل بهشت با اعمالشان وارد بهشت می شوند پس آزاد شده های خدا از آتش چه می شوند.»

بنابر این روشن است که نمی توان به صورت کلی جزای اعمال را عین آن ها دانست حتی نمی توان گفت جزا و کیفر عمل لازمه ذاتی عمل است، بلکه صحیح این است که پاداش و کیفر اعمال طبق قوانین الهی است که برای مصالح بشر و تربیت او توسّط خداوند متعال جعل شده است. و اختیار کیفر به دست ذات اقدس اوست و هر جا مصلحت اقتضا کند از مجازات مجرمان می گذرد و بر نیکوکاران بیشتر از آنچه استحقاقش را دارند عطا می کند.

«وَقالَتِ آلیَهُودُ یَدُ آللّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ. 

و یهود می گوید: دست خدا بسته است دست شان بسته باد، دور باشند از رحمت خدا به خاطر آن چه می گویند، بلکه دستان خدا باز است هر گونه بخواهد انفاق می کند.»

البتّه باید توجّه داشت که این امر نافی آن نیست که خداوند متعال برخی از اعمال انسان ها را طبق سنّت خویش به جزای  آن ها تبدیل کند یا لازمه عملی را جزای آن قرار دهد. ولی در قرآن کریم شاهدی بر این مطلب نیافتیم و آیاتی که در این زمینه وارد شده است دلالتی به این امر ندارند. در آیه ای خداوند متعال از آنان که بخل می ورزند و از آنچه خدای تعالی در اختیارشان گذاشته انفاق نمی کنند، سخن به میان آورده، که در روز قیامت همان اموال را که مورد بخل قرار گرفته مانند طوقی بر گردن  آن ها قرار خواهد داد.

«وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ آللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ آلقِيامَهِ.

و آنان که به آن چه خداوند از فضل خویش برای شان داده، بخل می ورزند، گمان نکنند آن برای شان خیر است بلکه آن برای  آن ها شرّ است. روز قیامت آن چه به آن بخل ورزیده اند، طوقی بر گردن شان می شود.»

امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه می فرماید :

«مَا مِنْ أَحَدٍ یَمْنع مِنْ زَکَاهِ مَالِهِ شَیْئاً إِلَّا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ثُعْبَاناً مِنْ نَارٍ مُطَوَّقاً فِی عُنُقِهِ یَنْهَشُ مِنْ لَحْمِهِ حَتَّی یَفْرُغَ مِنَ الْحِسَاب. 

هیچ کسی از زکات مال اش هیچ چیزی را منع نمی کند جز آن که خداوند عزّوجلّ روز قیامت آن را ماری بزرگ از آتش می کند که در گردن اش پیچیده و گوشت او را گاز می گیرد تا از حساب خلاص شود.»

این آیه شریفه با روایتی که در تفسیر آن ذکر گردید دلالت دارد مالی که مانع زکات به آن بخل ورزیده وانفاق نکرده تبدیل به ماری بزرگ خواهد شد که بر گردن او حلقه خواهد زد و گوشت های بدنش را گاز می گیرد تا از محاسبه اعمال فارغ شود. بنابر این در این آیه شریفه دلالتی وجود ندارد که عدم انفاق و بخل که فعل انسان است تبدیل به ماری بزرگ خواهد شد یا لازمه آن این است که ماری بزرگ شود.

و در آیه دیگر نسبت به آنان که به ستم در اموال یتیمان تصرف کرده و از آن ارتزاق می کنند، می فرماید :

«إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعيراً. 

همانا آنان که اموال یتیم ها را به ظلم و ستم می خورند به یقین در شکم های خویش آتش می خورند و به زودی به آتش شعله ور انداخته می شوند.»

در تفسیر این آیه از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که :

«إنَّ آکِلَ مَالِ الْیَتِیمِ یَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ النَّارُ تَلْتَهِبُ فِی بَطْنِهِ حَتَّی یَخْرُجَ لَه_َبُ النَّارِ مِنْ فِیهِ حَتَّی یَعْرِفَهُ کُلُّ أَهْلِ الْجَمْعِ أَنه آکِلُ مَالِ الْیَتِیم. 

همانا آن کس که مال یتیم را می خورد روز قیامت آورده می شود و آتش در شکم اش زبانه می کشد تا آن جا که زبانه ی آتش از دهان اش بیرون می زند تا این که همه اهل جمع بشناسند که او خورنده مال یتیم است.»

این آیه شریفه و روایتی که در تفسیر آن وارد شده است باز هم دلالت نمی کند که خدای تعالی عمل انسان را تبدیل به آتش می کند حتی آتش لازمه این عمل هم نیست.

و در آیه دیگر خداوند متعال بیان می کند که اعمال انسان ها نزد خداوند متعال محفوظ است و آنان کارهای نیک و بدشان را خواهند دید :

«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ   *   وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شراً یَرَهُ. 

پس آن کس که مثقال ذرّه ای عمل خیر کند آن را خواهد دید و آن کس که مثقال ذرّه ای عمل شرّ انجام دهد آن را خواهد دید.»

استدلال به این آیه نیز برای مطلب مورد بحث صحیح نیست. زیرا آیه در مقام بیان آن است که هر کسی ذرّه ای نیکی یا بدی کند در نامه اعمالش ثبت می شود و او همه  آن ها را خواهد دید و متوجّه خواهد شد که خداوند متعال از هیچ چیزی فرو گذار نکرده و تمام اعمالش را در آن ثبت کرده است.

منبع: کتاب شریف انسان و معاد، تالیف آقای محمد بیابانی اسکوئی، انتشارات نباء

 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسب‌ها: علی ملکی میانجی , محمد بیابانی اسکوئی

تاريخ : جمعه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۸ | 0:43 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

انکار مسئله خلود در عذاب جهنم نتیجه فلسفه بافی آقای ملاصدرا و مکاشفات آقای ابن عربی

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

جهان شناسی عرفان نظری و فلسفه صدرایی ، با تأثر از اندیشه های نوافلاطونیان ،با اصول اعتقادی اسلامی از جمله در اصل معاد و خلود و عذاب ، اختلاف های بنیادین دارد.

 

تأویل ناروای عذاب و ابدیّت آن

مسئله خلود کفّار در نار و عذاب ابدی با ده ها آیه و روایت صریح از مسلّمات دینی و اجماع مسلمانان به شمار می رود. امّا آن چنان در قواعد و قالب های فلسفی و عرفانی گرفتار آمده که به کلّی انکار شده است . برخی از مشایخ صوفیه همانند ابن عربی و پیروان سخت کیش او، در برداشتی فکاهی گونه ، عذاب را به معنای «عَذْب » (شیرینی و گوارایی و لذّت ) گرفته اند. در نتیجه معتقد می شوند که کفّار در جهنّم آنچنان سرخوش و شادند که وقتی می خواهند مؤمنان گناهکار را از جهنّم خارج کنند، به اضطراب می افتند و آخرالامر که جمیع جهنّمیان در دوزخ جمع می شوند، همان آتش خاموش می شود و سبزه و گیاه از ته جهنّم سبز می شود. 

این تأویل صوفیانه از عذاب ، سست بنیاد و با اشکالات فراوان روبروست . با وجود معانی روشن و صریح و غیرقابل تردید واژه «عذاب » برای عقاب ، قرآن مجید برای بیان عذاب و ابدیّت آن از واژه های دیگری نیز استفاده کرده است ، همانند خلود در آتش . و یا در موارد زیادی به تشریح گونه های متنوّع عذاب ها پرداخته است ، همانند قطع امعای جهنّمی گناهکار یا تجدید شکل بدن و تداوم عذاب . چنانکه در قرآن مجید آمده است  :

( کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ )؛ 

هر گاه پوست هایشان بسوزد پوست های دیگر جایگزین آن کنیم تا عذاب را بچشند.

این آیه شریفه می رساند که بدنی که در اثر حرارت خاکستر شده است ، دوباره با خواست پروردگار بازسازی می شود تا مجدّدآ مورد کیفر و عذاب قرار گیرد. حضرت صادق (علیه السلام) این بازسازی بدن و رویش مجدد پوست را تشبیه به دوخشتی کردند که خشت دوم از اجزای شکسته و خُرد شده خشت اوّل پدید آمده و خشت دوم خشت جدیدی نیست .  با توجّه به تبدّل بدن ، هرگز انسان با عذاب مأنوس نمی شود و جای این توهّم باقی نمی ماند که بودن در یک محیط بعد از مدّتی ، باعث انس با آن می شود. از طرفی کلمه «لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ» در مقام تهدید است و این با عذب شدن عذاب منافات دارد. 

 

 خلود شخصی و خلود نوعی

با وجود همراهی ملّاصدرا با ابن عربی پیرامون تأویل عذاب به «عذب » و نجات تمام اهل جهنّم در کتاب اسفار، ملّاصدرا از این نظر سست و پوچ عدول کرده و در اثر دیگر خود «عرشیه » دیدگاه ابن عربی در این مورد را نقد می کند، جهنّم را خانه نعمت و راحتی ندانسته و آن را جایگاه درد و رنج و عذاب دائم و تبدیل پوست ها دانسته است .امّا نه به این معنا که دیدگاه دینی خلود عذاب را بپذیرد، بلکه از «خلودنوعی » حمایت کرده است . دیدگاه قرآن مبتنی بر «خلود شخصی » است ، یعنیاشخاص منافق و کافری که حجّت بر آنها تمام شده ، همیشه در جهنّم خواهند ماند.

امّا در دیدگاه «خلود نوعی » هیچ شخصی همیشه در دوزخ نخواهد ماند، بلکه نوع انسان همیشه در دوزخ است . یعنی همیشه عدّه ای از دوزخ در می آیند و عدّه ای دیگر جای آنها را می گیرند. و این ورود و خروجی همیشگی است ، نه ماندگاری اشخاص .

 این نظر با اشکالاتی روبرو است : لازمه خلود نوعی ، تداوم و همیشگی خلقت انسان ها است . در حالی که به نصّ قرآن کریم ، این عالم از هم پاشیده می شود و قیامت برپا می شود و آفرینش انسان به پایان می رسد. ضمنآ در آیات و روایات بر اصل خلود در آتش و خلود اشخاص معاند و مشرک ، بطور همزمان تصریح شده است . قرآن کریم می فرماید: (وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنْ النَّارِ)؛ و از آتش بیرون آمدنی نیستند. لذا خلود در آتش ، «نوعی » نیست بلکه «شخصی » است . هم چنین در روایات بسیاری ، از افراد و گروه هایی که در آتش همیشه خواهند بود، نام برده است . 

 

 اقسام کیفر و عذاب ابدی

 کیفر اقسامی دارد: کیفر قراردادی ، کیفر معلولی ، کیفر تجسّمی . کیفر قراردادی ، در حقیقت کیفری است که عقلا برای جرمی مشخص کرده اند مثل کیفرهای اجتماعی همانند جرایم رانندگی . امّا کیفر معلولی ، کیفری را گویند که معلول جرم باشد. مثل کسی که سمّ می خورد و سمّ او را می کشد. اما کیفر تجسّمی ، آن است که کیفر در حقیقت همان تجسّم جرم باشد. یعنی همان عمل است که به صورت کیفری مجسّم شده است . 

برخی از فیلسوفان مکتب صدرایی معتقدند که رابطه کیفر با جرم قراردادی نیست ، بلکه از نوع تجسّمی است . بر این دیدگاه نقدهایی تقریر یافته است از این قرار :

۱ - از ظواهر بعضی از آیات استفاده می شود که رابطه مجازات و جرم ، تجسّمی است . ولی نه بدان معنی که تمامی نعمت های بهشتی و تمامی آلام جهنّمی ، تجسّم اعمال خوب و بد انسان ها باشد و از خود، قبل از اعمال بشر وجود مستقلی نداشته باشد.

۲ - تجسّم در دیدگاه فلسفی و دیدگاه اعتقادی دینی ، در لفظ مشترکند ولی معانی متفاوتی دارند. در دیدگاه نخست ، تجسّم عینیّت است . یعنی کیفر، خود جرم است . اما در دیدگاه اعتقادی ، تجسّم آن است که خداوند برای بعضی از اعمال خیر و شرّ، پاداش یا کیفری را می آفریند.

۳ - بی شکّ بهشت و دوزخ و بسیاری از نعمت های بهشتی و آلام دوزخی ، از پیش آماده شده است و وجود آنها هیچ ربطی به اعمال بشر نداشته است .

۴ - اعمال بشر در زیاد شدن نعمت های بهشتی و یا زیاد شدن آلام جهنّمی دخالت دارد. بنابراین چنین نیست که تمامی کیفرها و پاداش ها وابسته به عمل باشند که قسمتی از این کیفرها و پاداش ها از پیش تهیه و آماده شده است .

۵ - اگر رابطه کیفر و جرم از نوع تجسّمی و یا از نوع علّی و معلولی باشد و این رابطه قراردادی نباشد، دست خداوند در کیفر و یا پاداش بسته خواهد شد، به طوری که خداوند نمی تواند گناهکاری را ببخشد.

۶ - البتّه قول به تجسّم اعمال که عمل عاصی و مجرم با کیفر آن عینیّت داشته باشد، به خودی خود قابل تصور است ، اما دلیلی بر آن نداریم .

۷ - در زمینه نظر کیفر علّی و معلولی ، باید گفت : این نظر با صریح آیات بسیاری که خداوند برای عمل خیر و یا شرّ، پاداش یا کیفری مقرّر نموده است سازگار نیست . بنابراین ، نظریه کیفر تجسّمی ، بر فرض صحّت ، در تمامی کیفرها جاری نیست ، و نمی تواند مبیّن عقیده قرآنی خلود عذاب باشد.

منبع: کتاب شریف معرفت معاد، تالیف آقای علی ملکی میانجی، انتشارات نباء

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسب‌ها: علی ملکی میانجی

تاريخ : یکشنبه ششم مرداد ۱۳۹۸ | 21:54 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |
.: Weblog Themes By Mahskin.ir:.