اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه ۸ سوره مبارکه جمعه
«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ۖ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
بگو: «این مرگی که از آن فرار میکنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد؛ سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگردانده میشوید؛ آنگاه شما را از آنچه انجام میدادید خبر میدهد!»
صدق الله العلی العظیم
_____________________
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«مَن عَدَّ غَداً مِن اجَلِهِ فَقَد اساءَ صُحبَةَ المَوتِ.
هر كه فردا را جزءِ عمر خود بشمارد از مرگ ناخشنود است.»
مبنع حدیث: کتاب شریف بحارالانوار ، تالیف آقای محمد باقر مجلسی(ره)، جلد ۷۴، صفحه ۱۵۳
پيامبر صلى الله عليه و آله در اين حديث بيان مىدارد كه انسان نبايد فردا را جزءِ عمر خود حساب كند و براى آن برنامهريزى كند، زيرا اين آرزو به اين معناست كه از مرگ ناخشنود است و همين نارضايتى از مرگ، سبب غفلت در زندگى دنياست. معمولاً اغلب مردم از مرگ مىترسند و تنها گروهى اندك بر چهرۀ مرگ لبخند مىزنند و آن را در آغوش مىفشارند. امّا چرا مرگ و مظاهر آن و حتّى نام آن براى گروهى رنجآور است؟ دليل عمده اين است كه به زندگى پس از مرگ ايمان ندارند، يا اگر ايمان دارند اين ايمان به صورت باورى عميق درنيامده و بر افكار و عواطف آنها حاكم نشده است. وحشت انسان از فنا و نيستى طبيعى است. انسان از تاريكى شب مىترسد زيرا ظلمت، نيستىِ نور است و گاه از مرده مىترسد، زيرا آنهم در مسير فنا قرار گرفته است. امّا اگر انسان با تمام وجودش باور كند كه دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است، چنانكه در حديث آمده است:
«الدُّنيا سِجنُ المؤمِنِ وَ جَنَّةُ الكافِرِ. »
و اگر باور كند كه اين جسم خاكى قفسى است براى مرغ روح او كه وقتى اين قفس شكست آزاد مىشود و به هواى كوى دوست پر و بال مىزند، مسلّماً در آرزوى آن دم است كه از اين چهره پرده برفكنَد. آرى اگر ديدگاه انسان دربارۀ مرگ چنين باشد هرگز از آن وحشت نمىكند، در عين اينكه زندگى را براى پيمودن مسير تكامل خواهان است. لذا در تاريخ عاشورا مىخوانيم كه هرقدر حلقۀ دشمن تنگتر و فشار بر حسين عليه السلام و يارانش بيشتر مىشد چهرههايشان برافروختهتر و شكوفاتر مىگشت و حتّى پيرمردان اصحابش صبح عاشورا خندان بودند. وقتى از آنها سؤال مىشد مىگفتند: براى اينكه ساعاتى ديگر شربت شهادت مىنوشيم و حورالعين را در آغوش مىگيريم.
علّت ديگر ترس از مرگ، دلبستگى بيش از حد به دنياست، زيرا مرگ ميان او و محبوبش جدايى مىافكنَد و دل كندن از آنهمه امكاناتى كه براى زندگى مرفّه و پرعيش و نوش فراهم ساخته، براى او دشوار است.
عامل سوم، خالى بودن ستون حسنات و پر بودن ستون سيّئات نامۀ عمل است.
در حديثى مىخوانيم كه:
«كسى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: اى رسول خدا، چرا مرگ را دوست ندارم؟
فرمود: آيا ثروتى دارى؟
گفت: آرى.
فرمود: چيزى از آن را پيش از خود فرستادهاى؟
گفت: نه.
فرمود: به همين دليل است كه مرگ را دوست ندارى، چون نامۀ اعمالت ازحسنات خالى است.»
اصولاً از جمله مسائل بسيار مهمّى كه خداپرستان را از مادّىها جدا مىسازد بينش آنان در مورد مرگ است. موحّدان مرگ را تولّدى دوباره مىدانند و آن را آغاز حياتى جديد مىشمارند و از نظر آنان مرگ جز انتقال از خانهاى به خانۀ ديگر نيست كه از قفس دنيا آزاد مىشوند و به جهان وسيع آخرت گام مىنهند، ولى مادّىها مرگ را پايان همه چيز مىدانند و ازاينرو حاضر نيستند خود را قربانى ارزشهاى بزرگ كنند مگر تحت فشار قرار گيرند، امّا خداپرستان از كشتن و كشته شدن در راه خدا باكى ندارند، ايثار مىكنند، از جان و مال مايه مىگذارند و فقط از خدا مىترسند.
از همين جاست كه درمىيابيم تا چه اندازه ايمان به معاد در تكامل انسان مؤثّر است. هيچ ايمان و عقيدهاى بعد از توحيد بهاندازۀ معاد در تكوين شخصيّت انسان دخالت ندارد و همۀ انبيا مبعوث شدند تا به اين دو مطلب دعوت كنند. بىجهت نيست كه به ما سفارش كردهاند بسيار به ياد معاد باشيم. اين حكايت را شايد شنيده باشيد كه كسى در تعريف آقای بروجردى (ره) مىگفت ايشان قيامت را باور كرده است. در ابتدا اين سخن خندهآور است مگر مىشود مسلمانى مانند آقای بروجردى (ره) به معاد اعتقاد نداشته باشد؟ امّا بايد دقيقتر شد و به عمق اين كلام بلند رسيد، زيرا منظور آن باورى است كه در زندگى بازتاب داشته باشد، باورى كه مبدأ حركت و تلاش براى كسب رضايت الهى باشد، نه باورى كه هيچ اثرى در روح و جان آدمى نگذارد. در مورد قيامت مسائل بسيار مهمّى وجود دارد و به همين جهت بايد در سخنرانىها، نوشتهها، كلاسهاى تربيتى روى مسألۀ قيامت تأكيد ورزيد. مسلمانى كه به باورهاى دينى اعتقاد راسخ دارد و زندگى دنيا را پل و مقدّمهاى براى آخرت مىداند، براى ساختن خودش بر روى مسألۀ معاد زياد تكيه مىكند.
شايد يكى از دلايلى كه ما در شبانهروز ده مرتبه جملۀ «مَالِكِ يَوْمِ الدِّين» را تكرار مىكنيم اين باشد كه «يوم الدّين» (روز قيامت) را فراموش نكنيم. وقتى فراموش نكرديم همه چيز در ما زنده مىشود. مختصر اينكه بسا كسانى در اعتقاد، الهىاند، امّا در برخورد با معاد مادّى. به عبارت ديگر، به مبدأ و معاد ايمان دارند، امّا در عمل از مرگ مىترسند. گويى مرگ را پايان همه چيز مىدانند. اين تضاد بين عقيده و عمل واقعاً فاجعه است. ما وقتى عملاً به روز قيامت باور نداشته باشيم ايثار نمىكنيم. ما با رفتار و كردارمان نشان مىدهيم كه به
آيۀ ۱۶۹ سوره مبارکه آل عمران
«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ امْوَاتًا بَلْ احْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
هرگز گمان مبريد كسانى كه در راه خدا كشته شدند مردهاند، بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند»
ايمان نداريم. چنان به اين زندگى چسبيدهايم و بر گرد هوىو هوس مىچرخيم كه از قيامت غافل شدهايم. مطابق اين حديث، كسى كه به قيامت ايمان دارد هميشه آماده است. فردا را بهطور قطع جزءِ عمرش حساب نمىكند، بلكه برعكس احتمال مىدهد كه فردا روز مرگ او باشد. لذا حسابها را صاف و خود را مهيّاى استقبال از مرگ مىكند.
در آيات قرآن آمده است كه مردم در روز قيامت، يا در مرحلۀ جان دادن، تقاضاى بازگشت مىكنند.
آیه شریفه ۹۹ و ۱۰۰ سوره مبارکه مومنون :
«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِنْ وَرَاءِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ
هنگامى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد، مىگويد: پروردگارا، مرا بازگردانيد - شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهى كردم) عمل صالحى انجام دهم، (ولى به او مىگويند:) چنين نيست اين سخنى است كه او به زبان مىگويد (و اگر بازگردد همان راه را ادامه مىدهد) و در پى (مرگ) آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند».
صدق الله العلی العظیم
در همۀ اين موارد، قرآن يا به صراحت يا به كنايه، جواب «كَلّا» (هرگز) داده است. قانون تكامل اجازۀ بازگشت نمىدهد. مگر جنينى كه از مادر متولّد شد ممكن است بار ديگر به رحم مادر بازگردد؟ از نظر سير تكاملى بشر محال است، خواه كامل متولّد شده باشد يا ناقص. وقتى مسأله چنين است آيا نبايد در آن دقّت بيشترى كرد؟ آيا نبايد دربارۀ آن سختگير باشيم و بيشتر دربارۀ آن بينديشيم؟ ازاينرو بايد زياد به ياد معاد باشيم و روزى از ما نگذرد كه يادى از مرگ و معاد نكنيم. و اگر درست بينديشيم و بدان انديشه جامۀ عمل بپوشانيم، تمام وجودمان از نور و صفا پر مىشود.
منبع: کتاب شریف انوار هدایت، تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی ،انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)
_____________________
امام على عليه السلام -در ترغيب به جنگ-فرمود: هلا مردم! كسى كه بايستد،از چنگ مرگ نرهد و كسى كه از مرگ بگريزد،آن را عاجز نكند.از مرگ گريز و گزيرى نيست؛ كسى كه به شهادت نرسد،مىميرد.همانا برترين مرگ،شهادت است.سوگند به آن كه جان على در دست اوست،هزار ضربت شمشير آسانتر است از يك بار مردن در بستر.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بالاى هر نيكوكارى، نيكوكار [ديگرى] است تا آن گاه كه مرد در راه خدا كشته شود.پس،چون در راه خدا كشته شد،بالاتر از آن نيكى (ارزشى) وجود ندارد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شرافتمندانه ترين مرگ، شهادت است
امام زين العابدين عليه السلام: هيچ قطرهاى نزد خداوند عزّوجلّ محبوبتر از دو قطره نيست:قطرۀ خونى كه در راه خدا ريخته شود،و قطرۀ اشكى كه در دل شبِ تار براى خداوند عزّوجلّ مىريزد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ كس نيست كه به بهشت رود و [در عين حال] دوست داشته باشد به دنيا برگردد و از آنچه بر روى زمين است برخوردار شود،مگر شهيد،كه بر اثر مشاهدۀ كرامت (شهادت)،آرزو مىكند برگردد و ده بار كشته شود.
منبع: کتاب شریف میزان الحکمه ، تالیف آقای محمد محمدی ری شهری، انتشارات موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی
برچسبها: ناصر مکارم شیرازی , محمد ری شهری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیات شریفه ۱۷ و ۱۸ سوره مبارکه زمر :
«وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَىٰ ۚ فَبَشِّرْ عِبَادِ
و کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده!
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.»
صدق الله العلی العظیم
_____________________
در كلام امیر المومنین (ع) آمده است:
«الحكمة ضالة المۆمن فخذ الحكمة و لو من اهل النّفاق
حکمت گمشده مۆمن است پس حکمت را فراگیرید گرچه از اهل نفاق باشد.»
زیرا ملاک ارزیابی گفتار حق و یا باطل، آن است که انسان باید حق را اقتباس و از باطل پرهیز کند.
رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«خذوا الحق من اهل الباطل و لا تاخذوا الباطل من اهل الحق، کونوا نقاد الکلام
حق را از اهل باطل اخذ کنید و باطل را از اهل حق دریافت نکنید، نقاد سخن باشید.»
از این روایت چند نکته قابل استفاده می باشد:
۱- معیار گزینش هر چیزی حق است اگرچه از اهل باطل باشد در نتیجه کلام کسی که اهل اسلام نیست یا چهره مناسبی در اجتماع ندارد، نباید تخطئه شود بلکه باید آن را شنید و مورد محک قرار داد.
۲-چه بسا افرادی که خود را داعی حق می دانند و کلام باطل می گویند در نتیجه نباید کلام این افراد را بدون تأمل قبول کرد بلکه باید با ملاک های عقلی و شرعی مورد سنجش قرار داد و بعد از صحت آن را قبول کرد .
۳-حق ممکن است در دست اهل ناحق باشد لذا اینگونه نیست که همه افکار فرد اهل باطل را ردّ کرد بلکه ممکن است کلام حقی را بگوید.
۴-در نهایت آنچه خواسته همه انبیا و ادیان الهی است نقاد کلام شدن و جنس شناس شدن است. تکامل و رشد افکار به وسیله نقد کلام صورت می گیرد و در صورتی که آزادی بیان و تفکر نباشد و تنها یک فکر بر جامعه حاکم باشد دیگر چه جای نقد و بررسی کلام خواهد بود.
از این رو فرمودند: «انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال »
امام علی (علیه السلام) فرمود:
«خذوا الحکمة ولو من المشرکین
حکمت را فرا بگیرید اگرچه از مشرکین باشد. »
انسان مۆمن اندیشه های حکیمانه را از هر که باشد فرا می گیرد، حتی اگر مشرک یا منافق باشد.
منبع : سرکار خانم زهرا انصاری نسب،بخش نهج البلاغه تبیان
_____________________
یكى از راههاى آزمودن عقيده،آن است كه صاحب رأى،آزمايش شود كه:آيا به خود اجازه مىدهد در آرا و عقايد ديگر بنگرد و آنها را مورد پژوهش و بررسى قرار دهد،يا معتقد است كه هر آنچه وى مىگويد،صواب و صحيح،و آنچه ديگران مىگويند،نادرست و باطل است؟
آن كه به بيمارى خوددانابينى مبتلاست-كه لازمهاش اين است كه خود را داناى مطلق مىانگارد-احساس نمىكند به مطالعه و بررسى آراى ديگران نيازمند است؛ولى آن كه از اين بيمارى در امان است و به اندازۀ محدودِ دانستههاى خويش در برابر مجهولاتِ بىنهايت،آگاه است،احتمال مىدهد كه فهم ديگران درست باشد.بدين روى به رأى خويش بسنده نمىكند و آراى ديگران را مورد پژوهش و بررسى قرار مىدهد.امام على عليه السلام در حديثى مىفرمايد:
«ما أعْجَبَ بِرَأيِهِ إِلّا جاهِلٌ.
جز نادان،كسى به رأى خود،خوشبين نيست.»
منبع : کتاب شریف مبانی شناخت ، تالیف آقای محمد ری شهری، انتشارات موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یامهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: محمد ری شهری
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
امدادهاى غيبى،نقش بزرگى در دست يافتن به باورهاى علمى،شناخت حقيقت و پالايش عقيده دارند.انسان،هر قدر هم كه ورزيده و ماهر و آگاه باشد،به دليل محدود بودن معلوماتش،نمىتواند به تمام ابعاد مسائل مورد بررسى خود احاطه يابد و از كلّيۀ زواياى آنها آگاه شود.از اين رو،اگر بخواهد واقع را به ويژه در مسائل پيچيدۀ علمى بيابد،به امدادهاى غيبى،و به تعبير ديگر، به گونهاى از الهام و اشراق،نياز دارد.بدين جهت،الكسيس كارل،معتقد است كه اكتشافات علمى،تنها نتيجۀ انديشۀ انسان نيست.وى در اين زمينه مىگويد:
«به يقين،اكتشافات علمى،تنها محصول و اثر فكر آدمى نيست و نوابغ،علاوه بر نيروى مطالعه و درك قضايا،از خصايص ديگرى چون:اِشراق و تصوّر خلّاقه،برخوردارند.آنان با اشراق،چيزهايى را كه بر ديگران پوشيده است، مىيابند و روابط مجهول بين قضايايى را كه ظاهراً با هم ارتباطى ندارند، مىبينند و وجود گنجينههاى مجهول را به فراست در مىيابند.تمام مردان بزرگ،از موهبت«اشراق»برخوردارند و بدون دليل و تحليل،آنچه را دانستنش اهمّيت دارد،مىدانند....يك دانشمند بزرگ،خود به خود،به سوى راهى كه منجر به كشف تازهاى خواهد شد،كشانده مىشود.اين،همان كيفيتى است كه پيش از اين،«الهام»ناميده مىشد.
دانشمندان را مىتوان به دو دسته تقسيم كرد:يكى منطقى و ديگرى اشراقى.
علوم،ترقّىِ خود را مرهون اين دو دسته متفكّرند.در علوم رياضى نيز كه اساس و پايهاى كاملاً منطقى دارد،اِشراق،سهم دارد....در زندگى عادى نيز مانند قضاياى علمى،اشراق،يك عامل شناسايى قوى و در عين حال خطرناك است و تميز آن از توهّم،گاه دشوار است...و فقط مردان بزرگ و پاكان سادهدل مىتوانند با آن به كمال و اوج زندگى معنوى برسند.اين موهبت،حقّاً شگفتانگيز است،تا جايى كه درك واقعيت،بدون دليل وتعقّل،براى ما غير قابل تفسير مىنمايد.»
همين نظريّه را دانشمند رياضيدان فرانسوى،ژاك هاداما،تأييد مىكند،آن جا كه مىگويد:
«وقتى ما به شرايط اكتشافات و اختراعات مىانديشيم،محال است بتوانيم اثر ادراكات ناگهانى درونى را ناديده بگيريم.هر دانشمند پژوهشگرى،كم و بيش،اين احساس را كرده است كه زندگى و مطالب علمى او،از يك رشته فعاليتهاى متناوب تشكيل شده است كه در پارهاى از آنها،اراده و شعور وى مؤثّر بوده و بقيّه،حاصل يك سلسله الهامات درونى بودهاند.»
بنابراين،مىتوان گفت ، هر چه امدادهاى غيبى و الهامات درونى يك انديشمند افزونتر شوند،آرا و عقايدش درستترند و مىتواند حقايق علمى بيشترى را كشف كند،و اگر اين امدادها به كمال برسند،آرا و عقايد انسان از خطا مصونيت مىيابد.
امّا ريشۀ اين اشراقها و الهامات درونى چيست؟مادّه گرايان از پاسخ دادن بدان ناتواناند؛ولى خداپرستان مىدانند كه ريشۀ آن،خداوند است.خداوند متعال است كه بر بندهاش منّت مىگذارد و اين موهبت را به هر كه بخواهد،به اندازۀ شايستگىاش و به مقتضاى حكمت الهى،عنايت مىفرمايد،و دعا يكى از وسايل دستيابى به اين شايستگى است.از اين رو،امام سجّاد عليه السلام خداوند را مىخواند و به ما مىآموزد كه خداوند را اين گونه بخوانيم تا ما را بر آراى استوار، مدد برساند:
«و أَعوذُ بِكَ مِن دُعاءٍ محَجوبٍ،و رَجاءٍ مَكذوبٍ،و حَياءٍ مَسلوبٍ،وَ احتِجاجٍ مَغلوبٍ،و رَأيٍ غَيرِ مُصيبٍ.
[خدايا !] به تو پناه مىبرم،از:دعاى به مانع خورده،اميد دروغين،بىحيايى، استدلالى كه شكست خورده،و رأى نااستوار.»
منبع حدیث: کتاب شریف بحار الأنوار، تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره) ،جلد ۹۴، صفحه ۱۵۶ حدیث ۲۲ به نقل از كتاب أنيس العابدين.
به علاوه،مىبايد توجّه كنيم كه«دعا»،يكى از ريشههاى الهام و اشراق است و انسان را به سوى ريشههاى ديگر نيز مىكشاند.
منبع: کتاب شریف مبانی شناخت،تالیف آقای محمد ری شهری،انتشارات موسسه فرهنگی دارالحدیث
___________________
سوره مبارکه عنكبوت آیه شریفه ۶۹:
« وَ الَّذِينَ جٰاهَدُوا فِينٰا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنٰا وَ إِنَّ اللّٰهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ »
«و كسانى كه در [راه] ما كوشيدهاند به يقين راههاى خود را بر آنان مىنماييم و در حقيقت خدا با نيكوكاران است.»
جهاد به معناى استفراغ وسع و به كارگيرى تمامى توان است و عبارت «فينا» بر خلوص دلالت دارد. بنابراين خداوند به دو شرط راه خود را به انسان نشان مىدهد، نخست بهكارگيرى از تمام توان و دوم اخلاص. در واقع كسانى كه اين دو شرط را در زندگى معنوى خود ايجاد مىكنند و با تمامى توان براى خدا به ميدان مىآيند، به وعدۀ خداوند، به طور قطع راههاى الهى به آنها نشان داده مىشود. در اين آيه از راه خدا به سُبُل تعبير شده است و با توجه به اينكه سُبُل به معناى راهها است، درمىيابيم كه براى رسيدن به خدا راههايى وجود دارد.
پيامبران الهى در احتجاج با مخالفان خود اين نكته را مطرح مىكردند، كه چرا در مسير زندگى بر خدا تكيه نمىكنيد، در حالى كه خداوند متعال، راههاى رسيدن به مقصد را به ما نشان داده و تبيين كرده است. از اين رو در سورۀ مبارکه ابراهيم ،آیه شریفه ۱۲ مىفرمايد:
« وَ مٰا لَنٰا أَلاّٰ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللّٰهِ وَ قَدْ هَدٰانٰا سُبُلَنٰا »
«و چرا بر خدا توكل نكنيم و حال آنكه ما را به راههايمان رهبرى كرده است.»
بنابراين پيامبران راههايى به سوى مقصد دارند، كه خداوند آنها را به سوى آن راهها هدايت كرده است.
در قرآن كريم واژۀ «سُبُل» علاوه بر پيامبران، در سورۀ نحل براى زنبور عسل نيز به كار رفته است:
سوره مبارکه نحل، آیه شریفه ۶۹:
« وَ أَوْحىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبٰالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّٰا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرٰاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً »
«و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [ الهام غريزى] كرد كه از پارهاى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفتهسازى] مىكنند خانههايى براى خود درست كن سپس از همۀ ميوهها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى.»
از اين رو مطابق اين آيه معلوم مىشود كه زنبور عسل هم به سوى پروردگار خود راههايى دارد.
در آيۀ شریفه هجدهم سورۀ مباركۀ مائده به واژۀ صراط و همچنين سُبُل اشاره شده است:
« يَهْدِي بِهِ اللّٰهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوٰانَهُ سُبُلَ السَّلاٰمِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ »
«خدا هركه را از خشنودى او پيروى كند، به وسيلۀ آن [كتاب] به راههاى سلامت رهنمون مىشود، و به توفيق خويش آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون مىبرد و به راهى راست هدايتشان مىكند.»
صدق الله العلی العظیم
در اينجا واژۀ سبيل، جمع بسته شده و صراط به صورت مفرد آمده است. از اين آيه چنين استنباط مىشود كه راههاى مختلف بايد به صراط مستقيم منتهى شوند. خداوند به وسيلۀ قرآن و به وسيلۀ پيامبر (صلّى الله عليه و آله) كسانى را كه از رضوان و خشنودى خداوند پيروى كنند به راههاى سلام، هدايت مىكند. سلام يا سلامتى نامى از نامهاى خداوند است و يا چون يكى از نامهاى بهشت، دار السلام است، مىتوان از آن به بهشت تعبير كرد، همچنين مىتوان از آن، سلامتى مادى و معنوى را برداشت كرد. بنابراين خداوند انسان را به راههاى خدا، راههاى بهشت يا راههاى سلامتى مادى و معنوى هدايت مىكند و به اين وسيله رهروان را از تاريكيها مىرهاند و به عالمى نورانى وارد مىكند و در نتيجه، آنها را به صراط مستقيم هدايت مىكند. به اين ترتيب، اين آيه نشان مىدهد، راههاى فرعى و سبيلهاى مختلف، بايد به صراط مستقيم منتهى شوند.
منبع: کتاب شریف اخلاق، تالیف آقای محمد ری شهری،انتشارات مرکز الکترونیکی دانشگاه قرآن و حدیث
___________________
وضعیت علم و علما در زمان غیبت
به خطبه ای که امیرمؤمنان علیه السلام درباره وضعیت علم و علما در زمان غیبت امام علیه السلام فرموده اند، گوش جان می سپاریم:
«اللّهمَّ و إنّی لَأعلَمُ أنَّ العلمَ لایأرزُ کُلُّه و لایَنقَطِعُ مَوادُّهُ و أنَّک لاتُخلی أرضَکَ مِن حُجَّهٍ لک علی خَلقک ظاهرٍ لیس بِالمُطاعِ أو خائفٍ مَغمورٍ کَیلاتَبطُلَ حُجَّتُکَ ولایَضِلَّ أولیاؤُکَ بَعدَ إذ هَدَیتَهُم. بل أینَ هم و کَم؟ أُولئک الأقلُّونَ عَدداً و الأعظمونَ عِندَ اللهِ جلَّ ذِکرُهُ قَدراً، المُتَّبِعونَ لِقادَهِ الدّین الائمّه الهادینَ الَّذینَ یَتَأدَّبونَ بآدابِهِم و یَنهَجونَ نَهجَهُم فَعِندَ ذلک یَهجُمُ بِهِمُ العلمُ علی حقیقهِ الایمانِ فَتَستَجیبُ أرواحُهُم لِقادَهِ العلمِ و یَستَلینونَ مِن حَدیثِهِم ما استَوعَرَ عَلی غیرهم و یأنسونَ بما استَوحَشَ مِنهُ المُکذِّبونَ و أباهُ المُسرِفونَ.
أُولئک أتباعُ العلماءِ. صَحِبوا أهلَ الدُّنیا بِطاعهِ اللهِ تبارک وتعالی و أولیائِهِ و دانوا بالتَّقیَّهِ عَن دینهم و الخوفِ مِن عَدُوِّهم. فأرواحُهُم مُعَلَّقَهٌ بالمَحلِّ الأعلی. فَعلماؤُهُم و أتباعُهُم خُرسٌ صُمتٌ فی دَوله الباطلِ، مُنتَظِرونَ لِدَوله الحقِّ. و سَیُحِقُّ اللهُ الحقَّ بِکلماتِهِ و یَمحَقُ الباطِلَ.
هاها طوبی لَهُم علی صَبرِهِم علی دینِهم فی حالِ هُدنَتِهِم. و یا شوقاه إلی رؤیَتِهم فی حالِ ظُهورِ دَولَتِهِم. و سَیَجمَعُنَا اللهُ و إیّاهُم فی جَنّاتٍ عدنٍ و مَن صَلَحَ مِن آبائِهِم و أزواجِهِم و ذُرّیّاتِهِم.
خدایا من می دانم که همه علم مخفی و پنهان نمی ماند و منابع آن نمی خشکد و تو زمینت را از حجّتت بر خلقت خالی نمی گذاری که او یا ظاهر و آشکار ست امّا مطاع (مردم) نیست و یا ترسان و ناشناخته است. خالی نگذاشتن زمین از حجّت از آنروست که حجّت تو از بین نرود و دوستانت پس از آنکه هدایتشان نمودی، گمراه نگردند. امّا اینها کجا هستند و تعدادشان چه قدر است؟ تعداد اینها بسیار بسیار کم ولی قدر و منزلت ایشان نزد خداوند -جلّ ذکره- بسیار بسیار بزرگ است. اینها پیروان پیشوایان دین و ائمه هدی علیهم السلام هستند، متأدّب به آداب ایشان بوده و مسیر اهل بیت را می روند. اینجاست که (مورد لطف خدا قرار گرفته و) علم به آنها هجوم می آورد؛ علمی که مبتنی بر حقیقت ایمان است. در نتیجه هجوم علم ارواح ایشان، ندای پیشوایان دانش را لبیک می گوید و احادیث ائمه علیهم السلام که برای غیر ایشان سخت و دشوار می نماید، برای اینها نرم و پذیرفتنی می گردد و به آنچه تکذیب کنندگان (ائمه یا احادیث ائمه علیهم السلام) از آن وحشت دارند و اهل اسراف از آن سرباز می زنند، انس پیدا می کنند.
اینها پیروان علما هستند، با اهل دنیا در اطاعت از دنیا و اولیای او همنشین هستند امّا در دین و اعتقاداتشان به خاطر ترس از دشمن تقیه می کنند. پس ارواح اینها به محل اعلی آویخته است. (یعنی ابدان ایشان داخل مردم هست ولی ارواحشان در میان مردم نیست.) علمای اینها و پیروانشان در زمان دولت باطل خفه و ساکت هستند و در انتظار دولت حق به سر می برند. و خداوند با کلماتش حق را به ثبوت و ظهور می رساند و باطل را از بین می برد. خوشا به حال ایشان به خاطر صبرو تحمل دینداری در زمان آرامش خود (قبل از ظهور امام زمان علیه السلام). و چه قدر مشتاق هستم که اینها را در حالی که دولتشان ظهور کرده است، دیدار کنم. و خداوند ما و ایشان را در بهشت های برین به همراه پدران و همسران و فرزندان نیکوکارشان جمع خواهد کرد.»
منبع حدیث:کتاب شریف اصول کافی، کتاب الحجّه، باب نادرٌ فی حال الغیبه، حدیث ۳
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه خود تصریح کرده اند به اینکه زمین از حجّت خدا خالی نمی ماند. قبل از ظهور دولت امام عصر علیه السلام حجّت های خدا از دو حال خارج نیستند؛ یا در میان مردم به صورت آشکار و شناخته شده زندگی می کنند که در این حال مطاع نیستند یعنی نوع مردم خود را موظف به اطاعت از ایشان نمی دانند. و یا اینکه به صورت ناشناخته و با ترس در میان مردم زندگی می کنند که این مربوط به دوره غیبت ایشان است. امّا در هر دو حال - چه حضور آشکار و چه غیبت - اینها وسیله هدایت و نجات مردم هستند. هدایتگری ایشان منحصر به زمان ظهور و آشکار بودنشان نیست بلکه در زمان غیبت هم از دوستان و پیروان خود دستگیری کرده و آنها را با لطف و عنایت خاص خود به درجه بالای معرفت و هدایت الهی می رسانند. اینها هرچند که از لحاظ شماره بسیار ناچیز هستند ولی منزلت و ارزش آنها نزد خدا بسیار بزرگ است. اینها در همه شؤون زندگی به دستورات امامان خود عمل می کنند و خصوصاً در مسائل دینی و امور فکری خود را مقیّد به کتاب و سنّت و احادیث اهل بیت علیهم السلام می دانند. و همین مشی ایشان سبب می شود که تا مورد لطف و عنایت خاص الهی قرار گرفته و حقیقت علم به ایشان هجوم می آورد، وجدانشان بیدار می شود و قلب آنها پر از نور معرفت می گردد. این امر لبیک گفتن به ندای منادیان علم واقعی را برای آنها آسان می کند و ایشان را به جایی می رساند که پذیرفتن احادیثی که برای دیگران دشوار است، برای آنها سهل و آسان می گردد و احساس بیگانگی و غربت با معارف اهل بیت علیهم السلام نمی کنند.
در اثر این کمالات روحی و معنوی به درجه ای رسیده اند که در عین مصاحبت با اهل دنیا فقط در محدوده اطاعت از خداوند با آنها وجه مشترک دارند ولی در اعتقادات و دین خود از آنها پرهیز می کنند و به روش تقیه عمل می کنند. پس ابدان ایشان در میان مردم هست ولی ارواحشان بالاتر از دنیاست و به همین دلیل در زمان حکومت و دولت باطل به سنت صبر و سکوت عمل می کنند و در انتظار دولت حق روزگار می گذرانند.
نقش توسّل به امام عصر علیه السلام در دستگیری علمی ایشان
این نعمت های بزرگ به اختیار اینها به دست نیامده و صنع خودشان نیست بلکه فقط و فقط به برکت پیروی خالصانه از پیشوایانشان که سبب جلب لطف و عنایت ایشان شده به دست آورده اند و غیبت امام علیه السلام تأثیری در این امر ندارد. دستگیری و لطف امام علیه السلام به همان اندازه که در زمان حضور و ظهور ایشان به دوستان و ارادتمندانشان می رسد، در زمان غیبت هم وجود دارد و کسانی که هیچ گاه امام زمان خود را ندیده و یا دیده اند امّا نشناخته اند، چه بسا از آنها که در زمان حضور ائمه علیهم السلام زندگی می کردند، از الطاف ایشان بیشتر بهره مند شوند.
امام علیه السلام از طرف خدا معلّم و مربّی انسان ها و وسیله دستگیری و هدایت آنهاست. هرکس به کمالی از کمالات معنوی و روحی نایل می شود یا در مسیر علم و معرفت به جایی می رسد، چه بداند و چه نداند، مدیون الطاف خاصّ امام علیه السلام است که چه بسا خود اصلاً متوجه این امر نباشد و در واقع ولیّ نعمت خود را نشناسد، امّا نشناختن او حقیقت مطلب را تغییر نمی دهد.
با این ترتیب مهم ترین چیزی که در راه تکامل علمی و معنوی باید فراراه انسان باشد، همانا اعتقاد راستین به مقام امام علیه السلام و کمالات ایشان و تلاش در مسیر استفاده بیشتر و کامل تر از برکات وجودی آن حضرت است که می تواند در زمان غیبت ایشان به اندازه زمان ظهور و حتی بیشتر از آن وجود داشته باشد. توسل به ایشان در طلب علم و استمداد از آن وجود مقدس، در فهم صحیح کتاب و سنت نقش بسیار مهم و اساسی در وجدان معارف اهل بیت علیهم السلام و آشنایی عمیق با مذهب ایشان دارد. این توسل باید با قلب و زبان و از روی اعتقاد به وساطت حضرت در رسیدن فیض خدا به انسان ها باشد.
در این راه هر چیزی که پیوند انسان را از لحاظ عملی و اعتقادی با امام زمانش محکم سازد، می تواند مؤثر و کارساز باشد. فراموش نکردن ایشان به عنوان ولیّ نعمت حقیقی، محبّت ورزیدن به ساحت مقدسش از همه راه های ممکن، در فراق او سوختن و انتظار ظهورش را داشتن، فرج ایشان را از خدا خواستن و زیاد دعا کردن در این امر، تلاش در راه اعتلای نام و مقام ایشان در جامعه، متذکر کردن دل ها به آن وجود مقدس، آشنا شدن و آشنا کردن بیشتر مردم به جایگاه خاصّ حضرت در پیشگاه خدا از طریق نشر و بیان فضایل و کمالات ایشان و به طور کلّی هر تلاشی که در جهت معرفی بیشتر ایشان به صورت خصوصی یا عمومی صورت گیرد، همه اینها برای نیل به رضای پروردگار و بالا رفتن از نردبان تکامل علمی و معنوی لازم و ضروری است.
آشنایی با اصطلاحات علمی و آموختن دروس خاصّ دینی بدون ارتباط محکم قلبی با امام عصر علیه اللام انسان را به نور معرفت و هدایت الهی نمی رساند. ممکن است انسان چیزهایی را بلد شود و بتواند به دیگران هم یاد بدهد، ولی آنچه مهم است متحول شدن و منقلب گشتن روح و قلب انسان به حالتی است که قبل از کسب دانش از آن محروم بوده و در حقیقت خارج شدن از تاریکی جهل و گمراهی به نور هدایت و معرفت می باشد که این امر با صرف یاد گرفتن اصطلاحات و علوم رسمی به دست نمی آید. چیزی ماورای اینهاست که فقط با لطف و عنایت خاصّ امام زمان علیه السلام که باب هدایت الهی است به دست می آید. البته طلب علم با آداب و شرایطش لازم و ضروری است، امّا آنچه باید از این طریق نصیب انسان شود، چیزی فوق اینهاست که صنع خدای متعال می باشد و احتیاج به عنایت خاص امام علیه السلام دارد.
منبع: کتاب شریف گوهر قدسی معرفت،تالیف آقای محمد بنی هاشمی ، انتشارات منیر
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک ، مهدویت
برچسبها: محمد ری شهری , محمد بنی هاشمی

