اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه ۶ سوره مبارکه لقمان :
«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللّه بِغَيْرِ عِلْم وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ
و بعضی از مردم سخنان بيهوده را میخرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آيات الهی را به استهزا گيرند; برای آنان عذابی خواركننده است!»
صدق الله العلی العظیم
___________________
سرگرمى بآلات موسيقى
پانزدهم از گناهانى كه به كبيره بودنش تصريح شده، سرگرمى بآلات موسيقى و نواختن انواع سازها مانند تار و كمانچه و پيانو و طنبور و نظائر آن يا گوش دادن به آنها است ، چنانچه در روايت فضل بن شاذان از حضرت امام رضا(ع)در ضمن شمارۀ كبائر مىفرمايد:«و الاشتغال بالملاهى».
و باتفاق جميع فقهاء ساختن و خريد و فروش آلات لهو و معاملهاش باطل است و مانند آلات قمار،نگهداريش نيز حرام و از بين بردنش واجب است .
چنانچه در ضمن حديث مفصلى كه در كتاب تحف العقول از حضرت امام صادق(ع)نقل مىكند و همچنين شيخ حر عاملى در فصول المهمه روايت مىكند كه حضرت فرمود:
«صنعتى را كه هيچ جهت حلالى در آن نباشد و جز شر و فساد چيزى بر آن مترتب نيست مانند بربط(آلت موسيقى است شبيه عود كه با آن مىنوازند)و مانند مزمارها(نى)و شطرنج و هر آلت و وسيلۀ لهوى و صليب نصارا و بتها و هرچه شبيه اينها باشد پس ياد دادن و ياد گرفتن و عمل كردن بآن و اجرت گرفتن بر آن و جميع تصرفات در آن حرام است . »
موسيقى و اخبار اهلبيت(ع)
و اخبار وارده در حرمت استعمال آلات لهو بسيار است از آن جمله از حضرت امام صادق(ع)است كه پيغمبر اكرم(ص)فرمود:
«شما را از رقص كردن و نواختن در نى و بربطها و طبلها نهى مىكنم .»
و نيز فرمود :
«خداى تعالى مرا براى رحمت بر عالميان فرستاد و براى اينكه برطرف سازم و باطل كنم سازها و نايها و آنچه عادت اهل جاهليت بود و بتها و ازلام ايشان را . »
و نيز از حضرت امام صادق(ع)مرويست كه فرمود:
«كسى كه خداى تعالى باو نعمتى دهد و در وقت آن نعمت(مزمار)آلت موسيقى حاضر كند كفران آن نعمت كرده .»
موسيقى نفاق مىآورد و غيرت را مىبرد
و نيز فرمود:«استعمال عود يا گوش دادن بآن نفاق را در دل مىروياند چنانچه آب سبزه را مىروياند .»
و نيز فرمود:
«كسى كه چهل روز در خانهاش بربط نوازند و مردمان بر او وارد شوند شيطان اعضاى خود را بتمام اعضاى بدنش مس مىنمايد،پس غيرت از آن مرد برطرف مىشود تا به حدى كه با زنانش اگر فعل قبيحى كنند بدش نمىآيد و در حديث ديگر فرمود، صفت حياء از او گرفته مىشود و هرچه بگويد و هرچه باو بگويند پروائى ندارد. »
چنانچه مشاهد و محسوس است كسانى كه شبانه روز در خانههايشان توسط راديو، موسيقى نواخته مىشود نوعا بىحياء و بىغيرتند.
از آنچه شنيده شده پرسيده مىشود
مسعدة بن زياد گفت در مجلس حضرت امام صادق(ع)بودم كه مردى به آن حضرت گفت:وقتى كه در منزل بمستراح مىروم كنيزان همسايهام مشغول خوانندگى و نوازندگى هستند و گاهى من بيشتر توقف مىكنم كه آواز آنها را بيشتر بشنوم.
حضرت فرمود:«استماع لهو را ترك كن.»
آن مرد گفت:اى مولاى من،من كه به مجلس آنها نرفتم فقط صداى آوازى را مىشنوم،حضرت فرمود:«آيا نخواندهاى آيۀ قرآن را،بدرستى كه گوش و چشم و دل،در قيامت از آنچه شنيده و ديده و اعتقاد پيدا كرده،پرسيده مىشود؟ » .آن مرد گفت:اين آيه را در نظر نداشتم و از عمل خود پشيمانم و ديگر چنين عملى نخواهم كرد و از گذشتۀ خود توبه مىكنم و از خداى خود آمرزش مىطلبم.
حضرت فرمود:«برخيز و غسل توبه كن و هرچه بخواهى نماز بخوان زيرا مداومت بر گناه بزرگىمىكردى،چه بسيار حالت بد بود اگر با اين حال مىمردى خداى را سپاسگزار باش كه پيش از مرگ آگاه شدى و از او بخواه كه هرچه بآن خشنود نيست توفيق توبه دهد زيرا هرچه خدا بآن راضى نيست جز بد نمىباشد و كار زشت را به اهلش واگذار،زيرا هر چيزى اهلى دارد .»
موسيقى بركت را مىبرد
حضرت امير المؤمنين(ع)فرمود:«ملائكه بخانهاى كه در آن شراب،يا آلات قمار يا ساز باشد داخل نمىشوند و دعاى اهل آن خانه مستجاب نمىشود و بركت از آنها برداشته مىشود» .
حضرت امام رضا(ع)فرمود:«گوش دادن به تارهای موسيقى از گناهان كبيره است».
{آلات موسیقی شامل تار:(سازهای زهی)
تار، سنتور،سه تار،گیتار،ویالون،عود،قانون،کمانچه،تنبور و ...}
با روى سياه محشور مىشود
پيغمبر اكرم(ص)فرمود:«روز قيامت صاحب طنبور با روى سياه محشور مىشود و بدستش طنبورى از آتش است و بالاى سرش هفتاد هزار ملائكۀ عذاب است كه بدست هركدام عمودى از آتش بوده و بر سر و صورتش ميزنند و صاحب غناء محشور مىشود درحالىكه كور و كر و گنگ است و حشر زنا كار و دارندۀ آلات موسيقى هم همين است(يعنى آنها هم كور و كر و گنگ وارد محشر مىشوند).»
چهل روز با آلات موسيقى
حضرت امام رضا(ع)فرمود:«كسى كه چهل روز در خانهاش آلات لهو يا آلات قمار باشد گرفتار خشم الهى است و اگر در اين مدت بميرد فاجر و فاسق از دنيا رفته و جايش دوزخ است و بد جايگاهى است . »
موسيقى علنى در آخر الزمان
ضمن روايتى كه دربارۀ نشانههاى آخر الزمان است مىفرمايد:
«آلات لهو نواخته مىگردد و يك نفر نيست كه نهى از منكر كند و كسى جرأت بر نهى آن نمىكند(چنانچه در اين زمان مشاهده مىشود در خيابانها و بازارها و مغازهها و خانهها بصداى بلند موسيقى نواخته مىشود و كسى هم جرأت نهى ندارد) و نيز در شريفترين مكانها يعنى مكۀ معظمه و مدينۀ منوره،علنا آلات لهو نواخته مىشود. »
از آنچه ذكر شد كبيره بودن اين گناه و سختى عذاب آن دانسته گرديد.
منبع: کتاب شریف گناهان کبیره تالیف آقای دستغیب ره ، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
___________________
نظر حضرتعالی در مورد موسیقی چیست و چه نوع موسیقی اشکال ندارد؟
جواب: همه انواع موسیقی حرام است. و اللّه العالم.
بشهادت تاریخ و علماء علم الاجتماع گرایش جامعه به لهو و لعب و طرب و خوشگذرانی و کارهای مهیّج شهوات و بازیهای لغو فی حدّ نفسه خطرناک و موجب سقوط اجتماع و مانع از توجّه به امور اصیله و اصلیهای است که برای تمدّن و ترقّی هر قوم لازم است اشتغال به ملاهی اگر فقط فی الجمله هم آزاد باشد برای اینکه فرهنگ کار و ابتکار و سعی و تلاش یک جامعه را ضعیف سازد کافی است و خود بخود اگر جهات بازدارنده، مثل تعالیم مذهبی نباشد گسترش پیدا میکند و کار بسیار خطرناک اینست که از این برنامهها ترویج شود و به اشخاص در این عرصههای نوازندگی یا خوانندگی و بازیهایی مثل شطرنج جایزه و امتیازات داده شود و این ترویجات در برنامههای فرهنگی قرار بگیرد
تاریخ به ما نشان میدهد که در هر ملّت این جریان و رغبت به این امور شیوع یافت آن ملّت رو بزوال و انحطاط میگذارد وقتی یک کشاورز و یک صنعتگر و یک کارگر یا آموزگار که در روستا با تحمّل ناملائمات بسیار به شغل خود مشغول است ببیند که شطرنجبازها جوائزی دریافت میدارند بجای آن مشاغل پرزحمت و مرارت به شطرنج و بازیهای دیگر علاقهمند میشوند که هم بازی و سرگرمی و اقناع جنبههای نفسانی است و هم مشمول تشویقات و جوائز و شرکت در مسابقات آنچنانی است ما مسلمانها باید از تاریخ اندلس (اسپانیا) اسلامی عبرت بگیریم کشوری که بوسیله طارق بن زیاد غلام موسی بن نصیر یکی از شیعیان اهل بیت علیهم السلام فتح شد و به آن تمدن بزرگ رسید در اثر شیوع لهو و لعب آن عزّتی که در اثر خودسازی اسلامی و تجنّب از ملاهی داشتند مبدّل به ذلّت شد و دشمن از طریق فتح باب مجالس لهو و طرب و فحشاء و خوانندگی و نوازندگی و محافل عیش و عشرت وارد عمل شد و همت و عزائم و غیرت و مردانگی جامعه را سست و آنان را برای قبول نفوذ دشمن در ابعاد مختلف آماده کرد و موجب شد که تمدّن اسلامی در آن منطقه پایمال غفلت و اشتغال بملاهی و بیتفاوتی آنها نسبت به مجد و عزّت و استقلال اسلامی گردد بهر حال ترویج از این برنامهها و ترغیب جوانان از دختر و پسر به نوازندگی و آموزش دادن و آموختن استفاده از انواع آلات لهو و طرب و تأسیس اماکنی بنام هنرسرا یا فرهنگسرا و به صحنه آوردن زنان و مردان بنام همخوانی و غیره همه خلاف مصلحت یک جامعه رشید و ترقیخواه مثل جامعه بزرگ ماست که بر اساس الهام از تعالیم اسلام این انقلاب بزرگ را بوجود آورد و جهان را به اسلام و کارسازی تعالیم آن متوجه کرده است و میخواهد در میدان علم و صنعت و قدرت با اتکاء به اخلاق در برابر دشمنان قوی پنجه استقامت کند و مواضع انسانی و استقلال خود را بیش از پیش محکم و استوار سازد آوردن این برنامهها در متن اهداف بعض مؤسسات و ترویج از به اصطلاح هنرمندان و بزرگداشت کسانی که در این معاصی در گذشته و حال عمر خود را ضایع کردهاند اشتباه است و محصول آن انحطاط اخلاقی و بازداشتن جوانان با استعداد از تحصیل علوم و صنایع میباشد
منبع:آقای لطف الله صافی گلپایگانی
___________________
شکستن وسایل موسیقى
۶۳۳۶- حکم وسایل طرب و استفاده و خریدوفروش و ساختن و تعلیم و تعلم آنها از قبیل تار، سه تار، سنتور، تنبور، قانون، قیچک، کمانچه، نى، تنبک، دف، پیانو، ویولون، ویلا، کلارینت، فلوت، هورن، ترومپت، و سازهاى کوبهاى، چه صورتى دارد و خانهها و مؤسسات و اشتغال و درآمد از این راه چه حکمى دارد؟ شکستن آنها ضمانآور است یا خیر؟
ج. چون وسایل ذکر شده، ابزار و آلات ویژه لهو مىباشند اشتغال و درآمد آنها و کلّ امور مذکور حرام است و از بین بردن صورت و شکل ظاهرى آنها واجب است و در این خصوص ضمانى ندارد.
منبع:استفتائات آقای بهجت (ره)
ورع ورزی چیست؟
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: ورع و تقوا
برچسبها: لطف الله صافی گلپایگانی , محمد تقی بهجت , عبدالحسین دستغیب
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
امام زين العابدين عليه السلام :
« أعلى دَرَجةِ الزُّهدِ أدنى دَرَجةِ الوَرَعِ ، و أعلى دَرَجةِ الوَرَعِ أدنى دَرَجةِ اليَقينِ ، و أعلى دَرَجةِ اليَقينِ أدنى دَرَجةِ الرِّضا»
« بالاترين درجه زهد پايين ترين درجه ورع است، و بالاترين درجه ورع پايين ترين درجه يقين است، و بالاترين درجه يقين پايين ترين درجه خشنودى [از خدا ]است .»
منبع:
کتاب شریف الکافی ، تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)،جلد ۲،صفحه ۲ ۶
ايمان به خدا، پيامبران و عالم غيب از نعمت هايي است كه هيچ نعمتي در رديف آن قرار نمي گيرد و سعادت و شقاوت ابدي انسان به آن مربوط است. ايمان كه اعتقاد قلبي و التزام عملي است، داراي درجات و مراتبی است. همه افراد با ايمان در يك پايه از ايمان قرار ندارند، بلكه هر فردي در طول عمر خود قابليت ارتقا به مراتب بالاتر يا تنزل به مراتب پايين تر را دارد. تمام رواياتي كه بيانگرت تفاوت ايمان، تقوا و يقين و نيز بيانگر برتري يقين بر تقوا و تقوا بر ايمان است، به درجات و مراتب ايمان اشاره دارد به اين معنا كه وقتي ايمان قوت پيدا كرد، تقوا حاصل مي شود و از آن هم كه قوي ترشد، يقين كه مرتبه والاي ايمان است،به دست مي آيد.
از روايات بر مي آيد كه بالاترين درجه ايمان، يقين است و واصلان به مرحله يقين بسيار اندك هستند. امام رضا(ع) می فرماید: ايمان يك درجه برتر از اسلام است و تقوا يك درجه برتر از ايمان است و يقين يك درجه برتر از تقواست و خدا چيزي را كمتر از يقين، بين بندگان تقسيم نكرده است.
يقين درجه اي از ايمان است كه آدمي همه امور را از خدا بداند و در عالم چيزي را مستقل در تاثير نداند. مقصود از يقين، تنها معناي لغوي نيست، بلكه معنايي است كه از استعمال در روايات گرفته شده كه با معناي لغوي هم منافات ندارد؛ يقين در لغت، از مقوله علم است، ولي در بعد دینی علاوه بر علم التزام هم هست. يقين، يعني باور و التزام قلبي و عملي به آن.
نشانه ها و آثار يقين
از نشانه هاي يقين، توكل و تسليم، رضا و تفويض است. از امام باقر(ع) سوال كردند حد يقين چيست؟ که فرمود حد يقين توكل بر خدا، تسليم اوامرخدا بودن، راضي به قضاي الهي بودن و امور را به خدا سپردن است. يكي از نشانه هاي يقين اين است كه غير از خدا از كسي و از چيزي نترسید. ستايش و ملامت ديگران، گرد آمدن در اطرافش و پراكنده شدن از اطرافش در او اثر نگذارد. همچنین از امام صادق(ع) پرسيدند حديقين چيست؟ فرمود: اينكه همراه با خدا از چيزي هراسان نباشي.
يقين، تلاش انسان را زیاد می کند و زندگي فردي و اجتماعي را دگرگون مي سازد، حال و هواي فرد عوض مي شود، عبادتش، خوابش، حزن و شاديش جلوه ديگري پيدا مي كند. با نيل به يقين اعمال اجتماعي و رابطه انسان با ديگران چهره اي ديگر پيدا مي كند، محور حب و بغضها، دفع و جذبها خدا مي شود و دوست، فاميل و...هم به مقدار پيوندشان با خدا در قلب انسان جاي دارند.
قرآن كريم در سوره مجادله آيه 22 در وصف مومنان حقيقي مي فرمايد: هرگز قومي را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، نمي يابي كه با دشمنان خدا و رسولش دوستي بورزند گرچه پدران، فرزندان، زنان و خويشان آنها باشند،خدا در دل چنين افرادي كه به خاطرخدا از دوستي با خويشان بريده اند ايمان نوشته و به واسطه روحي از ناحيه خودش آن را ثابت مي كند.
مراتب يقين
يقين هم مراتب و درجاتي دارد، آن دسته از اصحاب رسول خدا هم كه به درجه يقين رسيده بودند، برابر نبودند چنانكه امام صادق(ع) بعد از بيان مراتب ايمان فرمود: سلمان در مرتبه دهم از ايمان، ابوذر در مرتبه نهم و مقداد در مرتبه هشتم قرار داشتند. ترديدي نيست كه ايمان اين سه شخصيت بزرگ در حد يقين بود و لكن يقين آنها متفاوت بود.
بديهي است كه يقين هر انساني در طول عمرش تشدید یا تضعیف می شود. حضرت ابراهيم (ع) به مقام يقين رسيده بود ولي از خدا درخواست كرد كه خدايا به من نحوه زنده شدن مردگان را نشان ده، خدا فرمود؛ آيا ايمان نياورده اي؟ عرض كرد؛ آري و لكن مي خواهم دلم مطمئن گردد. درخواست حضرت ابراهيم (ع)، رسيدن به مرتبه بالاي يقين بود. چنانكه صفوان از امام هشتم(ع)درباره سخن خداوند به حضرت ابراهيم(ع) سوال كردم كه آيا در دل ابراهيم هم شك بود؟ حضرت فرمود؛ خير، ابراهيم بر يقين بود و از خدا خواست كه بر يقينش بيفزايد.
انسان اگر گناه را كنار بگذارد و در حد توان خود در راه حق حركت كند، خداوند نيروهايي بر او مي گمارد كه او را تاييد مي كنند، ايمانش را تقويت و او را به مرحله يقين وارد سازند و پس از آن تا لحظه مرگ آن را حفظ كنند.
خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه
_____________________
فقيه بصير در اعتقاد و احكام
تا«توحيد»به حدّ يقين نرسد،شخص،عالم و فقيه نشود؛ يعنى بصير در دين.علوم كسبى،مقدّمه است براى نور يقين، معارفش درست شود،احكام شرعى را هم بداند.بيشتر خلق در شركند؛چون اسباب را مستقل در تأثير مىدانند:
خواجه پندارد كه روزى،ده دهد
اين نمىداند كه روزى ده،دهد
هرچه مىنگريد مادّهپرستى و سبببينى است.پول دوستى و عشق به جاه و مقام است؛گاه مىشود همان محراب و منبر مىشود معبودش.هركس در هر رشتهاى است اگر سبب را مستقل ديد،مشرك است.
علم توحيد از راه تقوا
بايد به جايى برسيم كه توحيد،يقينى ما شود:«فاعلم انّه لا اله الاّ اللّه»و راهش نيز تقواست: ...وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللّهُ....
تقوايتان كه قوى شد،خدا شما را عالم مىكند.به شما دانشى مىدهد كه به يقين بدانيد«لا اله الاّ اللّه و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه».
هم دنيايتان را اصلاح مىكند،هم وقتى از اينجا مىرويد با خود نور علم و ايمان و يقين مىبريد.درجات آخرت هم مال همين نور است؛البتّه اعمال هم در كار است ليكن اگر مىخواهى به مقرّبين كه سابقونند برسى تا در عالم يقين وارد نشوى محال است.
نشانههاى ايمان حقيقى
حضرت باقر عليه السّلام مىفرمايد:«پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در بعضى از سفرهايش به چند نفر رسيد كه بر او سلام كردند،فرمود:شما كيستيد؟
گفتند:مؤمنيم.
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله پرسيد:حقيقت ايمانتان چيست(يعنى ادّعاى تنها كه كافى نيست،نشانه دارد)؟
گفتند:به آنچه خدا برايمان بخواهد،خشنوديم و كار خود را به او واگذار كرديم و امر او را تسليم هستيم.
پيغمبر فرمود:دانايان و حكيمانند.نزديك است از حكمت به پايۀ انبيا برسند».
يعنى شماييد علما.شماييد حكما: ...وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً....آن حكمتى كه هركس نصيبش شد،خير كثير را دارا گرديده است،بهرۀ شما شده،شما اسرار عالم هستى را پى بردهايد.به غيب راه پيدا كردهايد و از مادّه رد شدهايد.خلق، همه در محسوسات هستند.شماييد كه مقامتان نزديك به مقام نبوّت است.
پس بايد كارى كرد كه عالم شد؛یعنی ان شاء الله به حدّى برسيم كه مؤمنين،موقنين،راضين،مسلمين،مفوّضين باشيم و «آخر العلم تفويض الامر اليه»دربارۀ ما باشد؛يعنى متوكّل گرديم و كار خود را واگذاريم.
پس به آنها فرمود:«اگر راست مىگوييد پس بنا نكنيد مسكنى كه در آن سكونت نمىكنيد و جمع نكنيد چيزى را كه نمىخوريد و بترسيد از خدايى كه به او بازگشت مىنماييد».
شما كه مىگوييد ما اهل رضا و توكّل و تسليم هستيم،اين نشانه دارد.اگر راست مىگوييد حرص نزنيد.اين مغازه و آن مغازه.اين ساختمان و آن ساختمان.معلوم مىشود مىترسى كم شود.از آتيهات بيم دارى.اگر توكّلت به خداست،ترس از آتيه و خوف از فقر كدام است.اينها شاهد بر اين است كه اين ادّعا كذب است.كسى كه قناعت ندارد و دائما حرص مىزند،معلوم مىشود مسبّبى نمىبيند،خيال مىكند اين سبب كار كن است وگرنه حرص و زيادهروى براى چه؟خانهاى كه در آن سكونت نمىكنى چرا بنا مىكنى و چيزى را كه نمىخورى،چرا جمع مىكنى: اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ.... زنى مىگفت مبلغى دارم گذاشتهام براى گور و كفنم.گفتم دلت نمىآيد آن را خرج كنى اين جور مىگويى وگرنه كى بىكفن مانده؛چون سبب مىبينى،پول را رافع نياز مىبينى،خيال مردن ندارى،جايت را گرم كردهاى.
منبع: کتاب شریف استعاذه تالیف آقای عبدالحسین دستغیب (ره) ،انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
_____________________
انوار یقین به قلب کسی می رسد، کسی شک ها و ریب ها وتردیدها از دل او برداشته می شود و وارد وادی یقین می شود که در مقام زهد باشد. وقتی انسان تعلق به دنیا داشت این تعلقات مانع یقین او می شود و در انسان ریب و شک ایجاد می کند. به ما گفتند باید به مقام یقین برسید و به آخرت یقین پیدا کنید، یقین به حضرت حق پیدا کنید، یقین به علم وحکمت و قدرت و حضور و احاطه او پیدا کنید. اگر یقین در زندگی ما پیدا شود سرمایه بزرگی است.
انسانی که به یقین برسد و با یقین زندگی کند و با شک و با ریب زندگی نکند، این عوامل از دل انسان دور شوند مقام بالایی است. انسان صاحب یقین شود و انوار یقین در دل انسان بیاید می شود جزء بالاترین مقامات یقین که یقین بالله است. اصحاب یقین با خدا زندگی می کنند و حضور او را درک می کنند و در او تردید ندارند. علم به قدرت، حکمت، عزت، رحمت و صفات کریمه او دارند که این ها اهل یقین می شوند که خود مقاماتی دارد.
یکی از این مهم ترین موانع یقین تعلقات ماست. انسان خیال می کند برای این که به یقین برسد باید استدلال کند استدلال کافی نیست، استدلال یقین آور نیست استدلال لازم است.
انسان باید با شبهه ها و تردیدها درگیر شود و پاسخش را پیدا کند، ولی این طور نیست که اگر انسان استدلال کرد صاحب یقین باشد. اینطور نیست که فیلسوف اگر استدلال کرد به یقین می رسد، فلسفه یقین نمی آورد. آن چیزی که مانع یقین است تعلقات است، انسان باید تعلقاتش از دنیا برداشته شود. تعلقات در ما ریب و شک ایجاد می کند و ریب و شک باعث ایجاد بدگمانی و سو ظن نسبت به خدا و نسبت به اولیا خدا می شود.
آنهایی که با امیرالمومنین درگیر می شدند و می جنگیدند ریشه اش در تعلق به دنیا بود. این تعلق به دنیا به شک در معصوم تبدیل می شود بعد به بدگمانی و ریب بعد به نقض عهد و خارج شدن از بیعت امام، اینها از لوازم تعلق به دنیا هستند. اگر انسان بخواهد به یقین برسد باید علاقه اش به دنیا قطع شود دنیا خواهی نمی گذارد به یقین برسد. کسی یقین به آخرت پیدا می کند که علاقه اش به دنیا ضعیف شود و بعد قطع شود، چنین کسی یقین بالله پیدا می کند و نسبت به قیامت هم یقین پیدا می کند.
اگر از اول از انسان تردیدها برداشته شود و شک نکند در این که خدا هست و شک نکند در این که آخرتی هست واقعا برای انسان مفید است. اگر از اول یقین داشته باشیم خدا هست، یقین داشته باشیم آخرتی هست، یقین داشته باشیم اعمال ما گم نمی شود، یقین داشته باشیم «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»ُ(زلزال/۷-۸)، این اول راه است.
بعد علم الیقین است، بعد عین الیقین، بعد حق الیقین می شود. این را تشبیه می کنند به موقعی که شما بیدار می شوید می بینید که هوا روشن است از روشنی هوا می فهمید که خورشید طلوع کرده است این علم الیقین است؛ یعنی یقین دارید صبح شده و شک ندارید. هر چه کسی هم بگوید شب است می گویید صبح است. یک موقعی از اتاق بیرون می آییید خورشید را نگاه می کنید و می بینید این یک مرتبه بالاتر است. یک موقع هم انسان در چشمه خورشید ذوب می شود.
یقین مقاماتی دارد، از علم الیقین شروع می شود که شک از انسان برداشته می شود. این با استدلال نیست اگر انسان دلش مشغول به دنیا بود در خدا شک می کند و دنیا برایش اصل می شود و نمی تواتند بفهمد خدا هست می گوید زمین هست، خورشید هست، آسمان هست، خدا کجاست؟! علت این است که انسان تعلق دارد اگر تعلق نداشت همه عالم برای انسان آیات خداوند می شوند.
انسان مستحب است هنگام سحر که بر می خیزد نگاه به آسمان کند و این آیات را بخواند: «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب * الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»(آل عمران/۱۹۰-۱۹۱) یعنی در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه های است برای اولوالالباب، آنهایی که اولوالالباب و لب انسانیت را دارند برای آنها در خلقت آسمان و زمین آیات است، در رفت و آمد شب و روز آیات است؛ یعنی همین چیزهایی که ممکن است یک کسی ببیند و هر چه هم تامل و تدبر کند نتواند به خدا برسد. وقتی پشت صحنه ماده را می بیند به میدان های انرژی و میدان های امواج می رسد به حرف هایی که در علوم روز زده می شود می رسد به خدا نمی رسد و نمی تواند خدا را بفهمد در حالی که آن کسی که اولوالالباب است همین آمدن شب و روز برایش آیه است.
اولوالالباب کسانی هستند که «يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ»، کسی که دائم در حال توجه به خدای متعال هست آرام آرام همه عالم برایش آیه می شود، کسی که دوام ذکر دارد و در همه اعمال مشغول به خداست آن وقت همه چیز برایش آیات خدای متعال می شود و حجاب را از دلش برمی دارد. هر چه می بیند آیت الله است.
«وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ»، تفکر می کند این ذکر همراه با این فکر او را به نتیجه می رساند. فکر چیست؟ مرحوم خواجه در اوصاف الاشرافشان یک تعبیر لطیفی دارند می گویند: فکر سیر باطنی انسان از مبادی و مقدمات به نتایج است. مبادی کجاست؟ مبادی آیات آفاقی و انفسی هستند. انسان هر کجا نگاه کند آیات الله هستند، درون ما آیات الله است، هر تحولی در ما پیدا شود آیه او است. خوشحالی ما، غصه های ما سلامتی، بیماری، پیری و جوانی همه و همه اینها آیات الله هستند. شب و روز و خورشید و ماه و بهار و پاییز همه آیات هستند. تفکر سیر از این آیات به سوی خدای متعال و به سوی مقامات معنوی و به سوی مقام توحید است.
این چطور پیدا می شود؟ وقتی که انسان مشغول به خدا باشد و ذاکر باشد این پیدا می شود، ولی اگر انسان مشغول به دنیا شد هر چه فکر هم بکند پشت آیات دنیا را نمی بیند. انسانی که دلش مشغول به دنیاست دنیا حجاب او می شود هر چه هم فکر کند چیزی جز ماه و خورشید و زمین و قوانین عالم ماده هیچ چیز دیگری نمی فهمد، ولی کسی که از دنیا دل برداشته و مشغول بخدای متعال هست وقتی شروع به تفکر در آیات خدای متعال می کندحجاب را از جلوی دلش بر می دارد.
در حوادث طبیعی جلال و جمال خدا، علم خدا، حکمت خدا و حضور حضرت حق را می بیند. پس یقین با برهان و استدلال و کتاب خواندن و اینها پیدا نمی شود، نمی گویم نباید کتاب خواند آنها در جای خودش محترم است، ولی یقین یک مقدماتی دارد، یقین ذکر و زهد و فراغت می خواهد.
اگر انسان اهل فراغت نبود شک می کند از اولین قدم شک در اصل وجود خدا می کند، هر چه استدلال می کند استدلال او به آرامش نفس نمی رسد، چون دنیا را می خواهد این محبت دنیا انسان را به شک می اندازد، وقتی محبت به دنیا در دل انسان پیدا شد انوار یقین وارد آن نمی شود و آرام آرام ریب و بدگمانی نسبت به حضرت حق پیدا می کند، این خدایی که می گویند العیاذ بالله مهربان، عادل و حکیم است این طور نیست. وقتی بیماری، فقر یا مصیبتی برایش پیش آمد به خدا بدگمان می شود. خدایی که طبق مراد دلش عمل کند این خدا را خوب می داند همین که از مراد دلش جدا شد بدگمان می شود. پس به دنبال شک بدگمانی و عهد شکنی است که این ها همه آثار تعلق به دنیا و آثار دنیا خواهی هستند و این ها با استدلال رفع نمی شوند.
انسان تا از دنیا فارغ نشود یقین به خدا پیدا نمی کند. هر چه هم استدلال کند، کتاب بخواند، شب و روز را دنبال کند، طلوع خورشید و غروب خورشید و بهار و پاییز را ببیند و فکر کند به آرامش نمی رسد و یقین پیدا نمی کند که حضرت حق با ما و محیط به ما و آگاه به ماست و ما را می بیند. «اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاه»، طوری خدا را عبادت کن گویا خدا را می بینی. درجه نازلترش این است «فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك» که بدانی خدا تو را می بیند.
اگر انسان اهل تعلق به دنیا بشود مرحله اول که هیچ مرحله دومش را هم پیدا نمی کند. انسان خدای غایب را با شک عبادت می کند. در روایات دارد خواب با یقین بهتر از بیداری با شک است. آدم شب تا صبح بیدار باشد اهل یقین نباشد یا با یقین بخوابد و نماز صبحش را بخواند این خواب با یقین بهتر از بیداری با تردید و شک است.
یقین که فقط یقین به وجود حضرت حق نیست یقین به اسما حسنای اوست، یقین به علم و قدرت و حکمت این هزار اسمی است که شما در جوشن کبیر می خوانید. این که انسان به یقین به اینها برسد یقینش هم آرام آرام علم الیقین شود سپس حق الیقین می شود و صفات جلال و جمال خدا را مشاهده کند و ذوب در این صفات جلال و جمال شود.
سیر در درجات یقین بعد از فراغت و زهد است انسانی که در دنیا است و مشغول به دنیاست اصلا بابی به سوی حضرت حق و انوار توحید در دلش باز نمی شود. وقتی زاهد شد انوار توحید در دل او نازل می شود. در روایات است وقتی انسان از دنیا فارغ شد رفعت پیدا می کند آن وقت آرام آرام اهل یقین می شود، این مقامات یقین است. اگر کسی اهل یقین شد یقین به حضرت حق و به اسماء حسنای او پیدا می کند. مشاهده جلال، جمال، قدرت، حکمت، عزت و محبت او و صفاتی مانند عالم و حکیم و قادر و شاکر است که در او یقین بوجود می آورد.
منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری
_____________________
چه بسا فیلسوف قوی البرهانی که علم برهانی بحثی اثبات نموده احاطه علمی حق تعالی را به جمیع ذرات وجود، و تمام نشئات غیب و شهادت را در محضر حق تعالی می داند، و احاطه قیومی ذات مقدس را با براهین متقنه قطعیه ثابت می نماید، ولی این علم قطعی در او اثر نمی کند، به طوری که اگر در خلوتی مثلاً به معصیتی اشتغال داشته باشد، با آمدن طفل ممیزی حیا نموده و از عمل قبیح منصرف می شود، و عملش به حضور حق، بلکه حضور ملائکه الله، بلکه احاطه اولیاء کمل - که همه در تحت میزان برهانی علمی است - برای او حیا از محضر این مقدسین نمی آورد، و او را از قبایح اعمال منصرف نمی کند، با آنکه حفظ محضر این مقدسین نمی آورد، و او را از قبایح اعمال منصرف نمی کند.
این نیست جز آنکه علوم رسمیه برهانیه از حظوظ عقل هستند، از آنها کیفیت و حالی حاصل نشود.
همین طور، چه بسا حکیم عظیم الشأنی طلب حاجات از مخلوق ضعیف فقیر، و دست حاجت به پیشگاه دیگران دراز کند. این نیست جز آنکه ادراک عقلی و علم برهانی را در احوال قلوب تأثیری نیست.
چه بسا عارف اصطلاحی متذوقی که لاف از توحید زند، به همین درد دچار است.
چه بسا فقیه و محدث و متعبد بزرگواری که با آثار و اخبار معصومین (علیه السلام) مأنوس و احادیث باب توکل علی الله و ثقه بالله و رضا بقضاء الله را محفوظ است، و آن را از معادن وحی داند، و مفاد آنها را معتقد و چون علم برهانی متعبد است، ولی به همین بلیه بزرگ مبتلاست.
این نیست جز آنکه علوم آنها از حدود عقل و نفس تجاوز نکرده و به مرتبه قلب که محل نور ایمان است، نرسیده. و تا علوم در این پایه است، از آنها احوال قلبیه و حالات روحیه حاصل نشود.
پس کسی که بخواهد به مقام توکل و تفویض و ثقه و تسلیم رسد، باید از مرتبه علم به مرتبه ایمان تجاوز کند، و به علوم صرفه رسمیه قانع نشود.
منبع: امام روح الله خمینی (ره)
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان ، سیر و سلوک
برچسبها: عبدالحسین دستغیب , محمد مهدی میرباقری , روح الله خمینی
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم
فرازی از نامه امام علی علیه السلام به حارث همدانی در کتاب شریف نهج البلاغه درباره همنشینی با فاسقان :
وَ إِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ، فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَقٌ، وَ وَقِّرِ اللّهَ، وَ أَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ.
به مسئله دوستان و مصاحبان انسان اشاره كرده مىفرمايد:
«از همنشينى با گنهكاران بپرهيز كه بدى به بدى ملحق مىشود (و معاشرت با آلودگان انسان را آلوده مىسازد)»؛
اين حقيقت را هم تجربه ثابت كرده و هم دليل عقل كه انسان از همنشين خود تأثير مىپذيرد صفات و رفتار او را تكرار مىكند.
بعضى از شارحان ملحق شدن شر به شر را در اينجا به اين معنا دانستهاند كه اگر عذابى از سوى خدا نازل شود افرادى را كه در يك مجلس جمعاند فرا مىگيرد و افراد غير فاسق بر اثر معاشرت با فاسقان به سرنوشت آنها گرفتار مىشوند، رواياتى نيز در اين باره وارد شده است.
به هر حال مضمون كلام امام، در روايات بسيارى از همان حضرت و ساير معصومان عليهم السلام نقل شده است؛ از جمله در كلمات قصار غرر الحكم آمده است:
«لا يَصْحَبُ الْأبْرارُ إلّا نُظَرائَهُمْ وَ لا يُوادِّ الْأشْرارُ إلّا أشْباهَهُمْ؛
نيكان با افرادى همانند خود مصاحبت مىكنند و بدان با كسانى همچون خود طرح دوستى مىريزند».
در حديث معروف پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مىخوانيم:
«الْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ وَ قَرِينِهِ؛
انسان دين دوست و همنشنيش را پذيرا مىشود».
در حديث ديگرى از اميرمؤمنان عليه السلام آمده است:
«فَسَادُ الْأَخْلَاقِ بِمُعَاشَرَةِ السُّفَهَاءِ وَ صَلَاحُ الْأَخْلَاقِ بِمُنَافَسَةِ الْعُقَلَاء؛
فساد اخلاق به سبب معاشرت با سفيهان حاصل مىشود و اصلاح اخلاق از طريق همنشينى با عقلا».
در قرآن مجيد نيز آمده است كه در روز قيامت بعضى از دوزخيان فرياد حسرت برمىآورند كه چرا با فلان فرد آلوده و بىايمان دوست شدند:
«يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي».
سپس مىافزايد:
وَ وَقِّرِ اللّهَ، وَ أَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ.
«خدا را بزرگ دار و محترم بشمار، و دوستانش را دوست دار»
جملۀ «أَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ» همان چيزى است كه به طور گسترده در آيات و روايات به عنوان «حب فى اللّه» و «بغض للّه» و «حب اولياء اللّه» و «بغض اعداء اللّه» آمده است.
در آیه شریفه پایانی سوره مبارکه مجادله خداوند متعال می فرماید :
«لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛
هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمىيابى كه با دشمنان خدا و پيامبرش دوستى كنند، هر چند پدران يا پسران يا برادران يا خويشاوندان باشند آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحۀ دلهايشان نوشته و با روحى از ناحيۀ خودش آنها را تأييده فرموده و آنها را در باغهايى بهشتى وارد مىكند كه نهرها از پاى درختانش جارى است جاودانه در آن مىمانند؛ خدا از آنها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند آنها حزب اللّه اند بدانيد حزب اللّه پيروزان و رستگارانند».
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آمده است كه فرمود:
«لا يَكْمَلُ إيمانُ امْرَءٍ حَتّى يُحِبَّ من أحَبَّ اللّهَ وَيُبْغِضَ مَنْ أبْغَضَ اللّهَ؛
ايمان كسى كامل نمىشود مگر تا زمانى كه دوست بدارد آنكه را خدا دوست مىدارد و دشمن دارد آنكه را خدا دشمن مىدارد».
منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین امام علی علیه السلام شرح آقای مکارم شیرازی بر نامه ۶۹ کتاب شریف نهج البلاغه
_____________________
آيات و رواياتى كه در آنها از دوستى و علاقمندى با اهل شك و نفاق و جهل و عناد نهى شده بلكه دستور به بيزارى از آنها داده شده است براى اين است كه مؤمن از تيرگى و كدورت باطنى آنها محفوظ بماند و بالجمله اگر مصاحبت و صداقت و علاقۀ قلبى با اهل يقين نصيب شود، اميد هرخيرى در آن خواهد بود و در نتيجه به مقام يقين خواهد رسيد .
صفات رفيق در شخص اثر مىكند
مسلم و وجدانى است كه نفس انسانى آثار و كمالات مصاحب و رفيق خود را مىگيرد مثلاً اگر شما ببينيد همسفرتان كه رفيق صميمى است از سفرى كه در پيش داريد دلهره دارد و ترسان و لرزان است و پيوسته در مقام تدارك آذوقۀ راه است و براى نجات از شر دزدان، اسلحه تدارك مىكند، قطعاً در شما هم ترس پيدا مىشود و شما هم دوش به دوش او در صدد تحصيل آذوقه برمىآييد .
همچنين اگر رفيقى داشتيد كه از سفر آخرت سخت ترسناك است و دايماً به فكر تهيۀ توشه براى اين سفر مهيب مىباشد، پس در شما هم ترسى پيدا مىشود كه به فكر اين سفر هولناك و تهيۀ زاد آن برآييد و همين طور است اگر رفيقتان صاحب توكل يا ساير صفات كماليه باشد شما هم از اين صفات بهرهمند مىشويد؛ چنانچه در برابرش اگر رفيق شما اهل غفلت باشد شما را هم غافل مىكند اگر بخيل و حريص باشد شما را هم مثل خودش خواهد كرد .
با ياد كنندگان خدا باش
براى تأكيد مطلب به پارهاى از آيات و روايات اشاره مىشود : « وادار خودت را به شكيبايى با كسانى كه مىخوانند پروردگارشان را در بامداد و پسين و مىخواهند (رضاى) او را و چشمت را از ايشان برمگردان » .
اميرالمؤمنين امام علي عليه السلام به فرزندش محمد حنفيه وصيت فرمود كه : « بهترين بهرهمنديهاى شخص، همنشين نيك است، با اهل خير همنشين باش از آنها خواهى شد » .
و نيز فرمود لقمان به فرزندش كه : « فرزندم مصاحب دانشمندان باش و با آنها همنشينى كن و ايشان را در خانههايشان زيارت نما اميد است مانند آنها شده پس از علما شوى » .
نيز فرمود : « همنشينى كن با دانشمندان تا خوشبخت شوى، همنشينى كن با دانشمندان تا دانشت زياد شود، با بردباران همنشينى كن تا بردباريت زياد شود با تهيدست ( بردبار ) همنشينى كن تا سپاسگزاريت زياد شود » .
همنشينى با صاحبان عقل و دين
و نيز فرمود :
« صحبت نيكوكاران سبب اهل خير شدن است همچون باد كه بر عطر مىگذرد و بوى آن را با خود مىآورد » .
« بر تو باد به نزديك شدن به صاحبان عقل و دين » .
« معاشرت كردن با صاحبان برتريها، زندگى دلهاست » .
« هيچ چيز مانند همصحبتى نيكان، رسانندهتر به هر خير و نجات دهندهتر از هرشرى نيست » .
حضرت امام صادق عليه السلام مىفرمايد : « برادرى و دوستى پرهيزگاران را بجوى هرچند در تاريكيهاى زمين باشد و هرچند عمرت را در جستجوى ايشان تباه كنى » .
حضرت امام سجاد عليه السلام هم در دعاى ابىحمزه چنين مىفرمايد : « شايد مرا در مجالس دانشمندان نيافتى پس به خودم واگذارم كردى » .
ازاينجمله دانسته مىشود كهتوفيقات وتمام سعادت درمجالست اهليقين است .
منبع: کتاب شریف قلب سليم ،تالیف آقای عبدالحسین دستغيب (ره) ، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: ناصر مکارم شیرازی , عبدالحسین دستغیب
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم
آیه شریفه ۸ سوره مبارکه تحریم:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَىٰ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»
«ای کسانی که ایمان آوردهاید بسوی خدا توبه کنید، توبهای خالص؛ امید است (با این کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است وارد کند، در آن روزی که خداوند پیامبر و کسانی را که با او ایمان آوردند خوار نمیکند؛ این در حالی است که نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان در حرکت است، و میگویند: «پروردگارا! نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر چیز توانائی!»
_____________________
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللّٰهِ تَوْبَةً نَصُوحاً » قَالَ «يَتُوبُ الْعَبْدُ مِنَ الذَّنْبِ ثُمَّ لاَ يَعُودُ فِيهِ» .
ابو الصباح كنانى گويد:از امام صادق عليه السّلام درباره فرمايش خداوند متعالكه:«اى كسانى كه ايمان آوردهايد!به درگاه خدا توبهاى نصوح كنيد.»،پرسيدم،فرمود:بنده از گناه توبه كند و سپس به آن بازگشت نكند.
منبع حدیث:
کتاب شریف الکافی،تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)، جلد ۴ ، صفحه ۲۰۰
_____________________
توبۀ نصوح كدام است؟
آقای مجلسى (ره)در شرح كافى در معنى توبه نصوح، چند وجه از مفسرين نقل نموده است:
١ - توبۀ خالص و پاك براى رضاى خدا. يعنى فقط به منظور مخالفت امر خدا از گناه پشيمان شده باشد نه از ترس دوزخ و طمع بهشت.
٢ - توبۀ اندرز بخش كه مردم را بمانند خود تشويق كند. يعنى طورى توبه كند و گذشتۀ خود را اصلاح نمايد كه هر گناهكارى آثار توبه او را ببيند، به توبه مايل شود و او هم اهل توبه بشود كه در اين حال به عمل خود ديگران را نصيحت كرده و به توبه كردن دلالت و راهنمائى نموده است. يا اينكه توبه اندرزكنندۀ صاحبش باشد به اينكه از هر گناهى كنده شود و تا آخر عمر پيرامون هيچ گناهى نگردد.
٣ - توبۀ رفوكننده (از نصاحت به معنى خياطت باشد). يعنى توبهاى كه به وسيله آن هرچه از پرده ديانت پاره شده است، دوخته شود و توبهكننده را با اولياى خدا و دوستان او بهم گرد آورد.
٤ - نصوح، صفت توبهكننده باشد. يعنى توبه شخصى كه نصيحتكننده خودش باشد به آن توبه. به اين معنا كه بر وجه كامل توبه كند كه تمام آثار گناه را از دل ريشه كن سازد. به وسيلۀ اينكه خود را در بوتۀ رياضت آب كند و تيرگى گناهان را از آن بزدايد و به پرتو حسناتش بيارايد.
تا اينكه مىفرمايد: يكى از اكابر گفته در جلا دادن آينه تنها قطع نفس و دود سياه بس نيست. بلكه بايد آن را صيقل داد تا آنچه سياهى بر جرمش نشسته، پاك گردد. و دل هم به مانند آينه است به مجرد ترك گناه پاك نمىشود بلكه جرم گناهان گذشته را هم كه بر آن نشسته، بايد پاك كرد و به نور طاعتش روشن ساخت. زيرا چنانچه از هر گناهى كه كرده مىشود - تاريكى و تيرگى به دل مىرسد. همچنين در هر عبادتى روشنائى و درخشندگى بدل مىرسد. و بنابراين بايد تاريكى هر گناهى را كه به دل رسيده به نور عبادتى كه ضد آن است پاك كرد.
شخص توبهكننده بايد گناهان خود را مفصلا در نظر گيرد و در برابر هر شرى كه از او سر زده، خيرى كه در برابر آن است به همان مقدار بجا آورد. مثلا در برابر گناه گوش دادن به غنا و آلات لهو، استماع قرآن و حديث و موعظه و مسائل دينى كند و در برابر مس خط قرآن مجيد بدون طهارت، سعى در اكرام آن و تلاوتش نمايد و در برابر مكث در حال جنابت، در مساجد اعتكاف كند و در برابر نظر كردن به حرام سعى در نظر كردن به چيزهائى كه نگريستن به آنها عبادت است نمايد. مانند نظر كردن به خط قرآن مجيد، و نظر به والدين از روى شفقت، و نظر به صلحاء از سلسله جليلۀ سادات و نظر به عترت و مانند اينها.
در حقوق مردم، پس از توبه، زياد از مال خود صدقه بدهد و اگر غيبت بود پس از توبه، مدح و ثناى آن مؤمن را زياد بگويد و صفات نيكش را آشكار سازد و خلاصه هر گناهى پس از توبۀ از آن، عبادتى كه ضد آن است بجا آورد چنانچه طبيعت جسمانى مرضها را به ضدش معالجه مىكند.
منبع : جلد دوم کتاب شریف گناهان کبیره شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره) صفحه ۴۰۲ و ۴۰۳
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: عبدالحسین دستغیب