اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آيا اختلاط بين زن و مرد حکمى جداى از نگاه به نامحرم يا لمس و تماس و صحبت با آنها دارد؟ و اگر در مجموعهاى زنها و مردها مخلوط باشند، با رعايت حجاب و حفظ نگاه و عدم تماس و صحبت مشکوک، آيا نفس اختلاط آنها با همديگر حرام است؟
جواب: به جهت معرضيّت نوعيه براى معيّت يا تعقّب به حرام، اختلاط حرام است.
کتاب استفتائات العبد بهجت (ره) | شناسه: ۷۹۰۵
————————————————-
ورع و عفّت خانم ها
همه ی شیعیان امام شناس – اعم از زن و مرد – موظّف به یاری امام زمانشان هستند. همه باید در عمل، مبلّغ دین باشند، چراکه وظیفه ی تبلیغ و معرفی امام زمانشان، با مردان سهیم باشند. پس برای این که بتوانند این وظیفه ی خویش اصول کافی به خوبی ادا کنند، باید در درجه ی اول، خودشان عامل به دستورات دین باشند و روح ورع یا مراقبت از دین را در خود تقویت نمایند.کسی که می خواهد با عمل خود به تبلیغ دین بپردازد، بیاد تا آن جا که می تواند، ورع در دینداری را رعایت کند. برخی از این رعایت ها ویژه ی خانم ها است، که متأسفانه گاهی اوقات، آن چنان که شایسته ی زنان شیعه است رعایت نمی شود. و این عدم رعایت اگر رواج پیدا کند، سبب می شود که بعضی از ارزش های صحیح، در میان افراد متدین به صورت وارونه جلوه کند.اما کسانی که به واقع می خواهند امام زمان خود را یاری کنند، باید در درجه ی اول وظایف خود را خوب بدانند، و سپس با عمل به آن ها رضای اهل بیت (ع) را جستجو نمایند، حتّی اگر با ارزش های ساختگی در جامعه و آنچه در بین مردم رایج است، مخالفت و تعارض داشته باشد.
سیره ی عملی حضرت زهرا (س) می تواند بهترین الگو و منبع برای خانم ها در جهت شناخت وظایف خاصِّ ایشان باشد.از امام صادق (ع) نقل شده است که:
امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) نزد پیامبر (ص) رفتند، تا ایشان در مورد وظایف خاص هر کدام حکم فرمایند.پیامبر (ص) چنین حکم فرمودند که:
« حضرت فاطمه (س) کارهای داخل منزل را انجام دهند، و امیرالمؤمنین (ع) وظایف خارج از منزل را بر عهده گیرند.»
این جا بود که حضرت زهرا (س) فرمودند: «جز خدا کسی نمی داند که من چقدر خوشحال شدم از این که پیامبر خدا (ص) تماس و برخورد با مردها را از عهده ی من برداشتند!»
کتاب شریف وسائل الشیعه/ جلد۱۴/ باب۸۹/ حدیث۱
اگر پیامبر (ص) کار بیرون از خانه را به عهده ی حضرت زهرا (س) می گذاشتند، ایشان ناچار با مردها سر و کار پیدا می کردند و می بینیم که دختر پیامبر (ص) بسیار از این کار کراهت داشتند. در مقابل، انجام وظیفه در خانه را برای خود پسندیده دانسته و آن را حقیر نشمرده اند.
هر خانم متدینی، باید در انتخاب کار و وظیفه ی خویش، در درجه ی اول رضای خدا و اهل بیت (ع) را جستجو کند، و کار کردن بر آن مبنا را برای خود افتخار بداند، حتی اگر محیط و اجتماع، پذیرای عمل او نباشند، و نحوه ی عملکرد او را نشانه ی بی عرضگی او بدانند.
اگر در بعضی شرایط خاص و محدود، خانم ها به دلایل مختلف مجبور به کار کردن خارج از خانه می شوند، باید همواره به این نکته توجه کنند که خروج از منزل برای آن ها به عنوان «ارزش» مطرح نشود، بلکه این امر از روی ضرورت و اجبار مطرح شده است، به طوری که اگر ضرورتی در کار نبود، ترجیح می دادند مطابق تقسیم کار پیامبر (ص) عمل نمایند.
البته کسانی که تفقّه در دین داشته باشند، از شناخت مسؤولیت خویش و عمل به آن، خشنود و راضی می شوند. هم چنان که حضرت زهرا (س) خشنودی خود از حکم پیامبر (ص) را وصف ناپذیر شمردند.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) نیز وقتی بی دقتی مردها در کنترل خروج زن ها از منزل و برخورد آن ها با نامحرم را دیدند، با تعجب بسیار، آن را چنین عتاب و خطاب فرمودند:
«یا اَهلَ العِراقِ نُبِئتُ اَنَّ نِساءَکُم یُدافِعنَ الرِّجالَ فِی الطّریقِ اما تستَحیُونَ؟!»
«ای اهل عراق! به من خبر رسیده که زنان شما در کوچه ها با مردها برخورد می نمایند، آیا حیا نمی کنید؟!»
کتاب شریف وسائل الشیعه/جلد۱۴/ باب۱۳۲/حدیث۱
«اَما تَستَحیُونَ وَ لا تَغاروُنَ نِساءَکُم یَخرُجنَ اِلَی الاَسواقِ و یُزاحِمنَ العُلُوجَ ؟!»
«آیا حیا نمی کنید؟! و آیا غیرت نمی کنید که زن های شما به بازارها می روند و با مردهای خشن سر و کار پیدا می کنند!»
کتاب شریف وسائل الشیعه/جلد ۱۴/ باب۱۳۲/حدیث۲
وقتی زنان در مکانهای عمومی مثل بازار رفت و آمد کنند، خواه ناخواه برخوردهای گوناگونی با مردان نامحرم پیدا می کنند، اعم از برخوردهای فیزیکی که در جاهای شلوغ بیش تر پیش می آید، یا سر و کلّه زدن و اختلاط های گوناگون درباره مسائل مختلف، که همه ی این ها خلاف رضای پروردگار متعال و اهل بیت (ع) است.
حضرت زهرا (س) فرموده اند:
«خَیرٌلِلنِّساءِ اَن لا یَرینَ الرِّجالَ وَ لا یَراهُنَّ الرِّجالُ »
«برای زنان بهتر است که نه مردی را ببینند، و نه این که مردها آن ها را ببینند.»
کتاب شریف وسائل الشیعه/ جلد ۱۴/ باب۱۲۹/ حدیث ۳
بانوان در هر موقعیتی که قرار می گیرند، می توانند این اصل کلی را رعایت کنند، و تا جایی که ضرورت ندارد از برخورد باآقایان بپرهیزند. حتی وقتی که مجبور هستند که از خانه خارج شوند، لازم نیست که با نامحرمان اختلاط کنند. و مستقیماً در معرض دید آن ها واقع شوند. و اگر چنین عمل کنند، برای خودشان بهتر است.
تعبیری که حضرت فاطمه زهرا (س) به کار برده اند، تعبیر «خیر» به معنای «بهتر» است. کلام قدسی ایشان برای کسانی است که تحصیل رضای خدای عزّوجلّ برایشان اهمیت دارد و در پی یافتن مسیری هستند که بهتر بتوانند خدا را بندگی کنند.در این مسیر، بعضی از کارهایی که شرعاً هم مباح شمرده می شود، به خاطر رعایت ورع کنار گذاشته می شوند. به عنوان مثال:
« نگاه کردن زن بدون لذّت به سر و صورت مرد نامحرم، به فتوای عده ای از فقها حرام است.»
کتاب شریف العروه الوثقی/جلد ۲/ کتاب النکاح/ صفحه ۸۰۳/ مسأله ی ۳۱
پس اقتضای ورع این است که بانوان متدین از این کار پرهیز کنند. چون همان طور که بیان شد، «ورع» این است که شخص نه تنها از محرمات قطعی، بلکه از مشتبهات نیز بپرهیزد. و چیزی که فقهای بزرگ شیعه بعضی آن را حرام می دانند و بعضی دیگر احتیاط مستحب را در ترک آن دانسته اند، قطعا جزء مشتبهات محسوب می شود. زنان مؤمن و ارادتمند به امام زمان (ع) می توانند به این سفارش عمل کنند. و در عین حال، در حد ضرروت – نه بیشتر از آن – و بدون لذت با نامحرم سخن بگویند یا سخن او را بشنوند.
منبع: کتاب شریف « یاری آفتاب » ، تالیف محمد بنی هاشمی ،نشر حمزه
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: عفت
برچسبها: محمد تقی بهجت , محمد بنی هاشمی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
امدادهاى غيبى،نقش بزرگى در دست يافتن به باورهاى علمى،شناخت حقيقت و پالايش عقيده دارند.انسان،هر قدر هم كه ورزيده و ماهر و آگاه باشد،به دليل محدود بودن معلوماتش،نمىتواند به تمام ابعاد مسائل مورد بررسى خود احاطه يابد و از كلّيۀ زواياى آنها آگاه شود.از اين رو،اگر بخواهد واقع را به ويژه در مسائل پيچيدۀ علمى بيابد،به امدادهاى غيبى،و به تعبير ديگر، به گونهاى از الهام و اشراق،نياز دارد.بدين جهت،الكسيس كارل،معتقد است كه اكتشافات علمى،تنها نتيجۀ انديشۀ انسان نيست.وى در اين زمينه مىگويد:
«به يقين،اكتشافات علمى،تنها محصول و اثر فكر آدمى نيست و نوابغ،علاوه بر نيروى مطالعه و درك قضايا،از خصايص ديگرى چون:اِشراق و تصوّر خلّاقه،برخوردارند.آنان با اشراق،چيزهايى را كه بر ديگران پوشيده است، مىيابند و روابط مجهول بين قضايايى را كه ظاهراً با هم ارتباطى ندارند، مىبينند و وجود گنجينههاى مجهول را به فراست در مىيابند.تمام مردان بزرگ،از موهبت«اشراق»برخوردارند و بدون دليل و تحليل،آنچه را دانستنش اهمّيت دارد،مىدانند....يك دانشمند بزرگ،خود به خود،به سوى راهى كه منجر به كشف تازهاى خواهد شد،كشانده مىشود.اين،همان كيفيتى است كه پيش از اين،«الهام»ناميده مىشد.
دانشمندان را مىتوان به دو دسته تقسيم كرد:يكى منطقى و ديگرى اشراقى.
علوم،ترقّىِ خود را مرهون اين دو دسته متفكّرند.در علوم رياضى نيز كه اساس و پايهاى كاملاً منطقى دارد،اِشراق،سهم دارد....در زندگى عادى نيز مانند قضاياى علمى،اشراق،يك عامل شناسايى قوى و در عين حال خطرناك است و تميز آن از توهّم،گاه دشوار است...و فقط مردان بزرگ و پاكان سادهدل مىتوانند با آن به كمال و اوج زندگى معنوى برسند.اين موهبت،حقّاً شگفتانگيز است،تا جايى كه درك واقعيت،بدون دليل وتعقّل،براى ما غير قابل تفسير مىنمايد.»
همين نظريّه را دانشمند رياضيدان فرانسوى،ژاك هاداما،تأييد مىكند،آن جا كه مىگويد:
«وقتى ما به شرايط اكتشافات و اختراعات مىانديشيم،محال است بتوانيم اثر ادراكات ناگهانى درونى را ناديده بگيريم.هر دانشمند پژوهشگرى،كم و بيش،اين احساس را كرده است كه زندگى و مطالب علمى او،از يك رشته فعاليتهاى متناوب تشكيل شده است كه در پارهاى از آنها،اراده و شعور وى مؤثّر بوده و بقيّه،حاصل يك سلسله الهامات درونى بودهاند.»
بنابراين،مىتوان گفت ، هر چه امدادهاى غيبى و الهامات درونى يك انديشمند افزونتر شوند،آرا و عقايدش درستترند و مىتواند حقايق علمى بيشترى را كشف كند،و اگر اين امدادها به كمال برسند،آرا و عقايد انسان از خطا مصونيت مىيابد.
امّا ريشۀ اين اشراقها و الهامات درونى چيست؟مادّه گرايان از پاسخ دادن بدان ناتواناند؛ولى خداپرستان مىدانند كه ريشۀ آن،خداوند است.خداوند متعال است كه بر بندهاش منّت مىگذارد و اين موهبت را به هر كه بخواهد،به اندازۀ شايستگىاش و به مقتضاى حكمت الهى،عنايت مىفرمايد،و دعا يكى از وسايل دستيابى به اين شايستگى است.از اين رو،امام سجّاد عليه السلام خداوند را مىخواند و به ما مىآموزد كه خداوند را اين گونه بخوانيم تا ما را بر آراى استوار، مدد برساند:
«و أَعوذُ بِكَ مِن دُعاءٍ محَجوبٍ،و رَجاءٍ مَكذوبٍ،و حَياءٍ مَسلوبٍ،وَ احتِجاجٍ مَغلوبٍ،و رَأيٍ غَيرِ مُصيبٍ.
[خدايا !] به تو پناه مىبرم،از:دعاى به مانع خورده،اميد دروغين،بىحيايى، استدلالى كه شكست خورده،و رأى نااستوار.»
منبع حدیث: کتاب شریف بحار الأنوار، تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره) ،جلد ۹۴، صفحه ۱۵۶ حدیث ۲۲ به نقل از كتاب أنيس العابدين.
به علاوه،مىبايد توجّه كنيم كه«دعا»،يكى از ريشههاى الهام و اشراق است و انسان را به سوى ريشههاى ديگر نيز مىكشاند.
منبع: کتاب شریف مبانی شناخت،تالیف آقای محمد ری شهری،انتشارات موسسه فرهنگی دارالحدیث
___________________
سوره مبارکه عنكبوت آیه شریفه ۶۹:
« وَ الَّذِينَ جٰاهَدُوا فِينٰا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنٰا وَ إِنَّ اللّٰهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ »
«و كسانى كه در [راه] ما كوشيدهاند به يقين راههاى خود را بر آنان مىنماييم و در حقيقت خدا با نيكوكاران است.»
جهاد به معناى استفراغ وسع و به كارگيرى تمامى توان است و عبارت «فينا» بر خلوص دلالت دارد. بنابراين خداوند به دو شرط راه خود را به انسان نشان مىدهد، نخست بهكارگيرى از تمام توان و دوم اخلاص. در واقع كسانى كه اين دو شرط را در زندگى معنوى خود ايجاد مىكنند و با تمامى توان براى خدا به ميدان مىآيند، به وعدۀ خداوند، به طور قطع راههاى الهى به آنها نشان داده مىشود. در اين آيه از راه خدا به سُبُل تعبير شده است و با توجه به اينكه سُبُل به معناى راهها است، درمىيابيم كه براى رسيدن به خدا راههايى وجود دارد.
پيامبران الهى در احتجاج با مخالفان خود اين نكته را مطرح مىكردند، كه چرا در مسير زندگى بر خدا تكيه نمىكنيد، در حالى كه خداوند متعال، راههاى رسيدن به مقصد را به ما نشان داده و تبيين كرده است. از اين رو در سورۀ مبارکه ابراهيم ،آیه شریفه ۱۲ مىفرمايد:
« وَ مٰا لَنٰا أَلاّٰ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللّٰهِ وَ قَدْ هَدٰانٰا سُبُلَنٰا »
«و چرا بر خدا توكل نكنيم و حال آنكه ما را به راههايمان رهبرى كرده است.»
بنابراين پيامبران راههايى به سوى مقصد دارند، كه خداوند آنها را به سوى آن راهها هدايت كرده است.
در قرآن كريم واژۀ «سُبُل» علاوه بر پيامبران، در سورۀ نحل براى زنبور عسل نيز به كار رفته است:
سوره مبارکه نحل، آیه شریفه ۶۹:
« وَ أَوْحىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبٰالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّٰا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرٰاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً »
«و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [ الهام غريزى] كرد كه از پارهاى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفتهسازى] مىكنند خانههايى براى خود درست كن سپس از همۀ ميوهها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى.»
از اين رو مطابق اين آيه معلوم مىشود كه زنبور عسل هم به سوى پروردگار خود راههايى دارد.
در آيۀ شریفه هجدهم سورۀ مباركۀ مائده به واژۀ صراط و همچنين سُبُل اشاره شده است:
« يَهْدِي بِهِ اللّٰهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوٰانَهُ سُبُلَ السَّلاٰمِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ »
«خدا هركه را از خشنودى او پيروى كند، به وسيلۀ آن [كتاب] به راههاى سلامت رهنمون مىشود، و به توفيق خويش آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون مىبرد و به راهى راست هدايتشان مىكند.»
صدق الله العلی العظیم
در اينجا واژۀ سبيل، جمع بسته شده و صراط به صورت مفرد آمده است. از اين آيه چنين استنباط مىشود كه راههاى مختلف بايد به صراط مستقيم منتهى شوند. خداوند به وسيلۀ قرآن و به وسيلۀ پيامبر (صلّى الله عليه و آله) كسانى را كه از رضوان و خشنودى خداوند پيروى كنند به راههاى سلام، هدايت مىكند. سلام يا سلامتى نامى از نامهاى خداوند است و يا چون يكى از نامهاى بهشت، دار السلام است، مىتوان از آن به بهشت تعبير كرد، همچنين مىتوان از آن، سلامتى مادى و معنوى را برداشت كرد. بنابراين خداوند انسان را به راههاى خدا، راههاى بهشت يا راههاى سلامتى مادى و معنوى هدايت مىكند و به اين وسيله رهروان را از تاريكيها مىرهاند و به عالمى نورانى وارد مىكند و در نتيجه، آنها را به صراط مستقيم هدايت مىكند. به اين ترتيب، اين آيه نشان مىدهد، راههاى فرعى و سبيلهاى مختلف، بايد به صراط مستقيم منتهى شوند.
منبع: کتاب شریف اخلاق، تالیف آقای محمد ری شهری،انتشارات مرکز الکترونیکی دانشگاه قرآن و حدیث
___________________
وضعیت علم و علما در زمان غیبت
به خطبه ای که امیرمؤمنان علیه السلام درباره وضعیت علم و علما در زمان غیبت امام علیه السلام فرموده اند، گوش جان می سپاریم:
«اللّهمَّ و إنّی لَأعلَمُ أنَّ العلمَ لایأرزُ کُلُّه و لایَنقَطِعُ مَوادُّهُ و أنَّک لاتُخلی أرضَکَ مِن حُجَّهٍ لک علی خَلقک ظاهرٍ لیس بِالمُطاعِ أو خائفٍ مَغمورٍ کَیلاتَبطُلَ حُجَّتُکَ ولایَضِلَّ أولیاؤُکَ بَعدَ إذ هَدَیتَهُم. بل أینَ هم و کَم؟ أُولئک الأقلُّونَ عَدداً و الأعظمونَ عِندَ اللهِ جلَّ ذِکرُهُ قَدراً، المُتَّبِعونَ لِقادَهِ الدّین الائمّه الهادینَ الَّذینَ یَتَأدَّبونَ بآدابِهِم و یَنهَجونَ نَهجَهُم فَعِندَ ذلک یَهجُمُ بِهِمُ العلمُ علی حقیقهِ الایمانِ فَتَستَجیبُ أرواحُهُم لِقادَهِ العلمِ و یَستَلینونَ مِن حَدیثِهِم ما استَوعَرَ عَلی غیرهم و یأنسونَ بما استَوحَشَ مِنهُ المُکذِّبونَ و أباهُ المُسرِفونَ.
أُولئک أتباعُ العلماءِ. صَحِبوا أهلَ الدُّنیا بِطاعهِ اللهِ تبارک وتعالی و أولیائِهِ و دانوا بالتَّقیَّهِ عَن دینهم و الخوفِ مِن عَدُوِّهم. فأرواحُهُم مُعَلَّقَهٌ بالمَحلِّ الأعلی. فَعلماؤُهُم و أتباعُهُم خُرسٌ صُمتٌ فی دَوله الباطلِ، مُنتَظِرونَ لِدَوله الحقِّ. و سَیُحِقُّ اللهُ الحقَّ بِکلماتِهِ و یَمحَقُ الباطِلَ.
هاها طوبی لَهُم علی صَبرِهِم علی دینِهم فی حالِ هُدنَتِهِم. و یا شوقاه إلی رؤیَتِهم فی حالِ ظُهورِ دَولَتِهِم. و سَیَجمَعُنَا اللهُ و إیّاهُم فی جَنّاتٍ عدنٍ و مَن صَلَحَ مِن آبائِهِم و أزواجِهِم و ذُرّیّاتِهِم.
خدایا من می دانم که همه علم مخفی و پنهان نمی ماند و منابع آن نمی خشکد و تو زمینت را از حجّتت بر خلقت خالی نمی گذاری که او یا ظاهر و آشکار ست امّا مطاع (مردم) نیست و یا ترسان و ناشناخته است. خالی نگذاشتن زمین از حجّت از آنروست که حجّت تو از بین نرود و دوستانت پس از آنکه هدایتشان نمودی، گمراه نگردند. امّا اینها کجا هستند و تعدادشان چه قدر است؟ تعداد اینها بسیار بسیار کم ولی قدر و منزلت ایشان نزد خداوند -جلّ ذکره- بسیار بسیار بزرگ است. اینها پیروان پیشوایان دین و ائمه هدی علیهم السلام هستند، متأدّب به آداب ایشان بوده و مسیر اهل بیت را می روند. اینجاست که (مورد لطف خدا قرار گرفته و) علم به آنها هجوم می آورد؛ علمی که مبتنی بر حقیقت ایمان است. در نتیجه هجوم علم ارواح ایشان، ندای پیشوایان دانش را لبیک می گوید و احادیث ائمه علیهم السلام که برای غیر ایشان سخت و دشوار می نماید، برای اینها نرم و پذیرفتنی می گردد و به آنچه تکذیب کنندگان (ائمه یا احادیث ائمه علیهم السلام) از آن وحشت دارند و اهل اسراف از آن سرباز می زنند، انس پیدا می کنند.
اینها پیروان علما هستند، با اهل دنیا در اطاعت از دنیا و اولیای او همنشین هستند امّا در دین و اعتقاداتشان به خاطر ترس از دشمن تقیه می کنند. پس ارواح اینها به محل اعلی آویخته است. (یعنی ابدان ایشان داخل مردم هست ولی ارواحشان در میان مردم نیست.) علمای اینها و پیروانشان در زمان دولت باطل خفه و ساکت هستند و در انتظار دولت حق به سر می برند. و خداوند با کلماتش حق را به ثبوت و ظهور می رساند و باطل را از بین می برد. خوشا به حال ایشان به خاطر صبرو تحمل دینداری در زمان آرامش خود (قبل از ظهور امام زمان علیه السلام). و چه قدر مشتاق هستم که اینها را در حالی که دولتشان ظهور کرده است، دیدار کنم. و خداوند ما و ایشان را در بهشت های برین به همراه پدران و همسران و فرزندان نیکوکارشان جمع خواهد کرد.»
منبع حدیث:کتاب شریف اصول کافی، کتاب الحجّه، باب نادرٌ فی حال الغیبه، حدیث ۳
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه خود تصریح کرده اند به اینکه زمین از حجّت خدا خالی نمی ماند. قبل از ظهور دولت امام عصر علیه السلام حجّت های خدا از دو حال خارج نیستند؛ یا در میان مردم به صورت آشکار و شناخته شده زندگی می کنند که در این حال مطاع نیستند یعنی نوع مردم خود را موظف به اطاعت از ایشان نمی دانند. و یا اینکه به صورت ناشناخته و با ترس در میان مردم زندگی می کنند که این مربوط به دوره غیبت ایشان است. امّا در هر دو حال - چه حضور آشکار و چه غیبت - اینها وسیله هدایت و نجات مردم هستند. هدایتگری ایشان منحصر به زمان ظهور و آشکار بودنشان نیست بلکه در زمان غیبت هم از دوستان و پیروان خود دستگیری کرده و آنها را با لطف و عنایت خاص خود به درجه بالای معرفت و هدایت الهی می رسانند. اینها هرچند که از لحاظ شماره بسیار ناچیز هستند ولی منزلت و ارزش آنها نزد خدا بسیار بزرگ است. اینها در همه شؤون زندگی به دستورات امامان خود عمل می کنند و خصوصاً در مسائل دینی و امور فکری خود را مقیّد به کتاب و سنّت و احادیث اهل بیت علیهم السلام می دانند. و همین مشی ایشان سبب می شود که تا مورد لطف و عنایت خاص الهی قرار گرفته و حقیقت علم به ایشان هجوم می آورد، وجدانشان بیدار می شود و قلب آنها پر از نور معرفت می گردد. این امر لبیک گفتن به ندای منادیان علم واقعی را برای آنها آسان می کند و ایشان را به جایی می رساند که پذیرفتن احادیثی که برای دیگران دشوار است، برای آنها سهل و آسان می گردد و احساس بیگانگی و غربت با معارف اهل بیت علیهم السلام نمی کنند.
در اثر این کمالات روحی و معنوی به درجه ای رسیده اند که در عین مصاحبت با اهل دنیا فقط در محدوده اطاعت از خداوند با آنها وجه مشترک دارند ولی در اعتقادات و دین خود از آنها پرهیز می کنند و به روش تقیه عمل می کنند. پس ابدان ایشان در میان مردم هست ولی ارواحشان بالاتر از دنیاست و به همین دلیل در زمان حکومت و دولت باطل به سنت صبر و سکوت عمل می کنند و در انتظار دولت حق روزگار می گذرانند.
نقش توسّل به امام عصر علیه السلام در دستگیری علمی ایشان
این نعمت های بزرگ به اختیار اینها به دست نیامده و صنع خودشان نیست بلکه فقط و فقط به برکت پیروی خالصانه از پیشوایانشان که سبب جلب لطف و عنایت ایشان شده به دست آورده اند و غیبت امام علیه السلام تأثیری در این امر ندارد. دستگیری و لطف امام علیه السلام به همان اندازه که در زمان حضور و ظهور ایشان به دوستان و ارادتمندانشان می رسد، در زمان غیبت هم وجود دارد و کسانی که هیچ گاه امام زمان خود را ندیده و یا دیده اند امّا نشناخته اند، چه بسا از آنها که در زمان حضور ائمه علیهم السلام زندگی می کردند، از الطاف ایشان بیشتر بهره مند شوند.
امام علیه السلام از طرف خدا معلّم و مربّی انسان ها و وسیله دستگیری و هدایت آنهاست. هرکس به کمالی از کمالات معنوی و روحی نایل می شود یا در مسیر علم و معرفت به جایی می رسد، چه بداند و چه نداند، مدیون الطاف خاصّ امام علیه السلام است که چه بسا خود اصلاً متوجه این امر نباشد و در واقع ولیّ نعمت خود را نشناسد، امّا نشناختن او حقیقت مطلب را تغییر نمی دهد.
با این ترتیب مهم ترین چیزی که در راه تکامل علمی و معنوی باید فراراه انسان باشد، همانا اعتقاد راستین به مقام امام علیه السلام و کمالات ایشان و تلاش در مسیر استفاده بیشتر و کامل تر از برکات وجودی آن حضرت است که می تواند در زمان غیبت ایشان به اندازه زمان ظهور و حتی بیشتر از آن وجود داشته باشد. توسل به ایشان در طلب علم و استمداد از آن وجود مقدس، در فهم صحیح کتاب و سنت نقش بسیار مهم و اساسی در وجدان معارف اهل بیت علیهم السلام و آشنایی عمیق با مذهب ایشان دارد. این توسل باید با قلب و زبان و از روی اعتقاد به وساطت حضرت در رسیدن فیض خدا به انسان ها باشد.
در این راه هر چیزی که پیوند انسان را از لحاظ عملی و اعتقادی با امام زمانش محکم سازد، می تواند مؤثر و کارساز باشد. فراموش نکردن ایشان به عنوان ولیّ نعمت حقیقی، محبّت ورزیدن به ساحت مقدسش از همه راه های ممکن، در فراق او سوختن و انتظار ظهورش را داشتن، فرج ایشان را از خدا خواستن و زیاد دعا کردن در این امر، تلاش در راه اعتلای نام و مقام ایشان در جامعه، متذکر کردن دل ها به آن وجود مقدس، آشنا شدن و آشنا کردن بیشتر مردم به جایگاه خاصّ حضرت در پیشگاه خدا از طریق نشر و بیان فضایل و کمالات ایشان و به طور کلّی هر تلاشی که در جهت معرفی بیشتر ایشان به صورت خصوصی یا عمومی صورت گیرد، همه اینها برای نیل به رضای پروردگار و بالا رفتن از نردبان تکامل علمی و معنوی لازم و ضروری است.
آشنایی با اصطلاحات علمی و آموختن دروس خاصّ دینی بدون ارتباط محکم قلبی با امام عصر علیه اللام انسان را به نور معرفت و هدایت الهی نمی رساند. ممکن است انسان چیزهایی را بلد شود و بتواند به دیگران هم یاد بدهد، ولی آنچه مهم است متحول شدن و منقلب گشتن روح و قلب انسان به حالتی است که قبل از کسب دانش از آن محروم بوده و در حقیقت خارج شدن از تاریکی جهل و گمراهی به نور هدایت و معرفت می باشد که این امر با صرف یاد گرفتن اصطلاحات و علوم رسمی به دست نمی آید. چیزی ماورای اینهاست که فقط با لطف و عنایت خاصّ امام زمان علیه السلام که باب هدایت الهی است به دست می آید. البته طلب علم با آداب و شرایطش لازم و ضروری است، امّا آنچه باید از این طریق نصیب انسان شود، چیزی فوق اینهاست که صنع خدای متعال می باشد و احتیاج به عنایت خاص امام علیه السلام دارد.
منبع: کتاب شریف گوهر قدسی معرفت،تالیف آقای محمد بنی هاشمی ، انتشارات منیر
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک ، مهدویت
برچسبها: محمد ری شهری , محمد بنی هاشمی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیه شریفه ۴۴سوره مبارکه فرقان
«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ كَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً
آيا گمان میبری بيشتر آنان میشنوند يا میفهمند؟! آنان فقط همچون چهارپايانند، بلكه گمراهترند. »
صدق الله العلی العظیم
___________________
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«اَلنَّاسُ كُلُّهُمْ بَهَائِمُ ثَلاَثاً إِلاَّ قَلِيلاً مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ .»
«مردم همگی چهارپایان اند(سه بار این جمله را فرمودند)
مگر اندکی از مومنان و مومن غریب است...(سه بار این جمله را فرمودند.)»
منبع حدیث:کتاب شریف الکافی،تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)، جلد ۲ , صفحه ۲۴۲
امام علیه السلام تنها تعداد اندکی از مومنان را از حدّ چهارپایان خارج دانسته اند. روشن است که چهارپا بودن به هیکل و قیافه ظاهری نیست، بلکه تعداد بسیار کمی از مومنان اند که سایر مردم در مقایسه با ایشان ، هم چون چهارپایان در مقایسه به انسان اند. همان فاصله ای که انسان با چهارپایان دارد،مومن واقعی مورد نظر امام علیه السلام با سایرین دارد.انسان در میان چهارپایان احساس غربت می کند، زیرا آنها سخن او را نمی فهمند و از آن چه او می فهمد، درکی ندارند، درد های او را احساس نمی کنندو صرفا به زندگی روزمره مشغول هستند. مومن راستین در میان مردم احساس غریبه بودن می کند، می بیند هیچ کس او را درک نمی کند و همه در حال و هوای حیوانی سیر می کنند.لذا به شدت احساس تنهایی می کند و جز با خداوند متعال و حجت خدا و احیانا مومنینی در سطح خود ، انس نمی گیرد.
طبیعتا مردم عادی هم نسبت به آن مومن حقیقی ، احساس غربت می کنند ، چون آنها هم او را مانند خود و از خود نمی بینند. چون منطق او با بقیه متفاوت است، مردم وی را آدم طبیعی و متعادلی نمی پندارند و چه بسا برخی کارهایش را خلاف عقل بشمارند.به هر حال ، احساس غربت دو طرفه است و نشانگر این که هیچ یک از دو طرف ، یک دیگر را چنان که باید، درک نمی کنند.چون نگاهشان به همه چیز متفاوت و معیارهایشان نیز با هم ناسازگار است.
منبع:کتاب عدل، دفتر چهارم ، فضل الهی به اهل ایمان، تالیف آقای محمد بنی هاشمی ، انتشارات منیر
___________________
امام علی علیه السلام در حکمت ۱۴۷ کتاب شریف نهج البلاغه می فرمایند:
«النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ »
«مردم سه گروهند: علماى ربانى، دانش طلبان در طريق نجات و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى كه دنبال هر صدايى مىروند و با هر بادى حركت مىكنند؛ آنهايى كه با نور علم روشن نشدهاند و به ستون محكمى پناه نبردهاند»
منظور از «عالمان ربانى» انسانهايى هستند كه علم و تقوا و معرفت الهى را در بر دارند و آنچه مىگويند از سخنان پروردگار و اوليائش مىگويند و همواره در اين مسير سير مىكنند و كار آنها تربيت شاگردان و پرورش روح و فكر آنهاست.
«ربانى» ممكن است از ريشۀ «رب» به معناى پروردگار باشد كه به هنگام «ياء» نسبت، «الف و نون» براى تأكيد و مبالغه به آن اضافه شده است؛ مانند «روحانى» و شايد از مادۀ «تربيت» گرفته شده باشد؛ يعنى علمايى كه مربى انسانها هستند و جمع ميان هر دو معنا در واژۀ «عالم ربانى» بعيد به نظر نمىرسد.
اما «مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ» به كسى گفته مىشود كه رهبر و پيشوا و معلمى از علماى ربانى براى خود بر گزيده، از شيطان و وسوسههاى او و انسانهاى شيطان صفت دورى گزيده، در طريق نجات گام نهاده و آن مسير را در سايۀ رهبرى آگاه و با تقوا ادامه مىدهد.
در واقع «علماى ربانى» همچون آفتاب عالمتاب و «متعلّمان عَلى سَبيلِ النَّجاة» همچون كرۀ ماه هستند كه گرچه از خود نورى ندارند؛ ولى نور آفتاب را گرفته و منعكس مىكنند و به همين دليل چراغ شبهاى تار محسوب مىشوند.
اين دو گروه خوشبخت و سعادتمند و پيروزند؛ اما گروه سوم افراد گمراه و منحرفى هستند كه امام براى آنها شش وصف بيان فرموده است:
نخست از آنها به «همج» ياد مىكند. «همج» جمع «هَمَجَة» در اصل به معناى مگس كوچك است كه اشاره به حقارت و بىارزشى آنهاست.
سپس از آنها به «رعاع» اسم مىبرد كه جمع «رَعاعة» (بر وزن خرابة) به معناى افراد بى سر و پا و اوباش است.در سومين يادكرد آنها را افرادى بى هدف نام مىبرد كه دنبال هر صدايى مىروند؛ امروز پاى پرچم زيد سينه مىزنند فردا پاى پرچم دشمنش.
در هر حال اين گروه را به گوسفندان بى عقل و شعورى تشبيه مىكند كه دنبال هر صدايى حركت مىكنند.
در چهارمين توصيف ايشان را به موجودات سبك و بى ريشهاى مانند برگهاى خشكيده، پشهها وامثال آن تشبيه مىكند كه همراه باد به هر سويى مىروند و اين نيز دليل بر بىوزنى و بىهدفى آنهاست كه با هر نسيمى به سويى مىرود.
در پنجمين و ششمين توصيف كه در واقع علت اصلى تمام مشكلات و بدبختىهاى آنهاست مىفرمايد: آنها به نور علم روشن نشدهاند تا در مسير ثابتى به سوى اهداف والايى حركت كنند و نيز تكيهگاه محكمى ندارند كه به آن چسبيده باشند تا نسيمها و حتى طوفانها هم نتوانند آنها را جا به جا كنند. اينها حال كسانى است كه نه عالمند و نه متعلم، نه دانشمند و نه پيرو دانشمندان.
در حديث كوتاه و پرمعنايى از امام صادق عليه السلام همين تقسيم سهگانه به شكل ديگرى بيان شده است:
«مردم سه دستهاند: يا عالم و يا كسب كنندۀ علم از شخص عالماند و يا غثاء». (غثاء در اصل به معناى گياهان خشكيدهاى است كه به صورت در هم ريخته بر روى سيلاب قرار مىگيرد. همچنين به كفهايى كه روى آب در حال جوشيدن در ديگ پيدا مىشود غثاء گفته شده است).
در واقع امام عليه السلام روى نقطۀ اصلى مشكلات جوامع انسانى انگشت گذارده است. قسمت مهمى از مشكلات از ناحيۀ گروه سوم است؛ گروهى نادان، بىخبر، بىبرنامه كه دنبال هر كسى بدون مطالعه حركت مىكنند. تنها هدفشان منافع مادى آنهاست. نه نور علم و تقوا بر قلوبشان تابيده، نه معرفت درستى نسبت به مبدأ و معاد دارند، نه تكيهگاه مطمئن، نه مشاوران آگاه و دشمنان اسلام بر همين گروه تكيه مىكنند تا جوامع اسلامى را گرفتار نا بسامانى كنند.
به بيان ديگر عالمان ربانى همچون كوههاى استوارند و به مضمون« مؤمن همچون كوه است و تندبادها او را به حركت در نمىآورد»، در برابر تمام طوفانها ايستادگى مىكنند .
«مُتَعَلِّمانِ عَلى سَبيلِ النَّجاةِ» همچون قطعات سنگى هستند كه به كوه چسبيدهاند؛ آنان نيز از طوفان حوادث در امانند؛
ولى «هِمَج رَعاء» به منزلۀ گرد و خاكى هستند كه بر دامان كوه نشسته و به اندك نسيمى جا به جا مىشوند. وظيفۀ دانشمندان و رهبران فكرى و معنوى جامعه اين است كه تلاش كنند اين گروه را در گروه دوم جاى دهند و آنها را ارتقاء رتبه بخشند و گرنه هميشه جامعه نابسامان خواهد بود.
منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام شرح نهج البلاغه، تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی ، انتشارات امام علی علیه السلام
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسبها: محمد بنی هاشمی , ناصر مکارم شیرازی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اشتیاق و اهتمام برای دیدار امام غایب علیه السّلام
شوق دیدار امام غایب علیه السّلام از لوازم لاینفکّ محبّت به ایشان است و جزء تکالیف مستحب در زمان غیبت به شمار می آید. نوع علما و بزرگان شیعه بر این امر تأکید و سفارش کرده اند.بعضی از مطالب مطرح شده در کتاب «مکیال المکارم» را در این باره نقل می کنیم، تا روشن شود که این امر چه اهمّیتی نزد عالمان تشیّع داشته است. مرحوم صاحب مکیال در باب هشتم از کتاب شریف خود که مربوط به تکالیف بندگان نسبت به وجود مقدّس امام عصر علیه السّلام است، می فرمایند:
الامرُ السادسُ اظهارُ الشَوقِ الی لِقائِهِ و هو مِن عَلائِمِ اَحِبّائِهِ و اَهلِ وِلائِهِ و لا رَیبَ فی رُجحانِهِ و استِحبابِهِ لِوُرودِ ذلک فی الأدعِیَهِ المَروِیَّهِ لِجِنابِه.
تکلیف ششم اظهار اشتیاق به دیدار و ملاقات با ایشان است و این از نشانه های دوستان و اهل ولایت آن حضرت می باشد و شکّی در رجحان و استحباب این عمل وجود ندارد زیرا این امر در دعاهایی که مربوط به ایشان است وارد شده است.
ایشان برای اثبات سخن خود، دلایلی را به عنوان شاهد مطرح می کند .حدیث دیگری را هم درباره فضیلت شوق دیدار امام علیه السّلام ذکر می فرماید که خلاصه آن چنین است:
محمّد بن مسلم می گوید: به سوی مدینه رهسپار شدم در حالی که دردمند و سنگین حال بودم. به امام باقر علیه السّلام خبر دادند که محمّد بن مسلم بیمار است. ایشان به وسیله خادم خود یک نوشیدنی را در حالی که (ظرف آن) داخل دستمالی پیچیده شده بود، (برایم) فرستادند. فرموده بودند که تا از آن ننوشیده ام، غلام برنگردد و پس از نوشیدن آن به خدمت ایشان برسم. من قبل از خوردن آن نوشیدنی نمی توانستم روی پای خود بایستم ولی به محض نوشیدن آن، گویی از بند رهایی یافته ام، به نشاط آمدم. پس به منزل امام علیه السّلام رفتم و اجازه ورود خواستم. حضرت با صدای بلند فرمودند: بدنت سالم شد، وارد شو! من با حال گریه وارد شدم و بر ایشان سلام کردم و دست و سر مبارکشان را بوسه زدم. ایشان فرمودند: محمّد چرا گریه می کنی؟ به ایشان عرض کردم: فدایت شوم، گریه ام به خاطر غربت و دوری راهم است و این که نمی توانم خدمت شما بمانم و رویتان را ببینم. حضرت فرمودند:
اَمّا قِلَّهُ القُدرَهِ فَکَذلِکَ جَعَلَ اللّهِ اَولِیاءَنا وَ اَهلَ مَوَدَّتِنا وَ جَعَلَ البَلاءَ الیهم سَریعاً و أمّا ما ذَکَرتَ مِنَ الغُربَهِ فإنّ المُؤمِنَ فی هذه الدنیا غَریبٌ و فی هذا الخَلقِ المَنکُوسِ حتّی یَخرُجَ مِن هذِهِ الدارِ اِلی رَحمَهِ اللّهِ و أمّا ما ذَکَرتَ من بُعدِ الشُقَّهِ فَلَکَ بأبی عبدِ اللّهِ علیه السّلام اُسوَهٌ بأرضٍ نائیهٍ عَنّا بالفُراتِ و أمّا ما ذَکَرتَ مِن حُبِّکَ قُربَنا و النَظَرَ الینا و أنّک لا تَقدِرُ علی ذلک فَاللّهُ یَعلَمُ ما فی قَلبِک و جَزاؤُکَ علیه.
امّا کمی قدرت، آری خداوند دوستان و اهل موّدت ما را چنین قرار داده و پیشامد گرفتاری را برای آنها سریع کرده است و امّا آن چه درباره غربت گفتی، آری مؤمن در این دنیا و در میان این خلق بخت برگشته، غریب و تنها است، تا این که از این دار (دنیا) به رحمت خداوند وارد شود. و امّا آن چه از دوری راه گفتی، پس تأسّی به حضرت ابی عبد اللّه علیه السّلام کرده ای که در سرزمینی دور از ما کنار نهر فرات است. و امّا این که گفتی نزدیک بودن و دیدن ما را دوست داری ولی برایت امکان پذیر نیست، پس خدا بر دلت آگاه است و پاداش تو بر اوست.
به دنبال این گفتگو حضرت به محمّد بن مسلم متذکّر می شوند که آن نوشیدنی از تربت قبر حضرت سید الشهداء علیه السّلام تهیّه شده بود و سپس مطالبی در فضیلت این تربت می فرمایند.
شاهد بحث در این حدیث زیبا، جمله آخر امام باقر علیه السّلام به محمّد بن مسلم است .
که او را به خاطر شوق دیدار امام زمانش مورد تأیید و تقدیر قرار داده اند و پاداش این امر قلبی را بر خدای متعال دانسته اند. از این جا می توان فضیلت چنین شوقی را دریافت و همان طور که مؤلّف محترم کتاب «مکیال المکارم» فرموده اند این عمل، یکی از تکالیف بندگان نسبت به مولای غایبشان است. البتّه شرط توجّه و اهتمام به انجام این تکلیف، دارا بودن درجه نسبتا بالایی از معرفت و ولایت آن بزرگوار است و هر مؤمنی در هر درجه از ایمان، چنین حالی را ندارد. لذا انکار این وظیفه ممکن است به خاطر عدم وصول به درجه ی بالایی از ایمان و ولایت امام علیه السّلام باشد.
استحباب دعا برای دیدار امام عصر علیه السّلام در زمان غیبت
علاوه بر اظهار اشتیاق برای دیدار امام زمان علیه السّلام تقاضا و دعا برای تحقّق این مهم نیز جزء وظایف منتظران آن حضرت در زمان غیبت می باشد.
مؤلّف کتاب «مکیال المکارم» در باب هشتم کتابش که تکالیف بندگان را در قبال امام زمانشان برمی شمرد، در بیان وظیفه هفتاد و دوم می فرماید:
اَن تَسألَ اللّهَ عزَّ و جلَّ اَن یَرزُقَکَ لقاءَ مَولانا صاحِبَ الزمان... .
این که از خدای عزّ و جل بخواهی تا دیدار مولایمان صاحب الزمان علیه السّلام را روزیت گرداند.
دلیل اوّل ایشان این است که مشرّف شدن به دیدار امام علیه السّلام یک امر ممکن و مشروع است (صغری) و دعا برای هر امر ممکن و مشروعی مستحب است (کبری) در نتیجه، دعا برای تشرّف به دیدار امام علیه السّلام مستحب است. آن گاه در توضیح مقدّمه اوّل (صغری) می فرماید: «بهترین دلیل بر امکان چیزی، وقوع آن است و ما می دانیم که برای بسیاری از صالحان و آنان که خداوند، خیر دین و دنیایشان را خواسته، چنین چیزی محقّق شده است. همچنین دعاهای متعدّدی در خصوص تشرّف خدمت حضرت علیه السّلام وارد شده که اگر ممکن نبود، دعا برای تحقّق آن معنا نداشت. سپس به چند دعای وارد در طلب رؤیت امام زمان علیه السّلام اشاره کرده اند.»
ما به دو مورد از شواهد ایشان در این جا اشاره می کنیم. یکی از آنها عبارتی از دعای شریف «عهد» است که در گذشته، آن را نقل کردیم و در آن درخواست رؤیت حضرت مطرح شده بود (الّلهُمَّ أرنِی الطَّلعَهَ الرَّشیدَه. . .). اکنون دعای دیگری را در همین خصوص نقل می کنیم که جزء زیارات آن امام عزیز، خوانده می شود و مرحوم حاج شیخ عبّاس قمّی آن را در ضمن اعمال سرداب مطهّر سامرّاء ذکر کرده است:
الّلهمَّ اَرِنا وَجهَ وَلیِّک المَیمونَ فی حَیاتِنا و بَعدَ المَنونِ.
خداوندا روی مبارک ولیّ خودت را در زمان حیات، و پس از مرگ به ما بنما.
در این دعاها تعبیر «أرنا» یا «أرنی» مطرح شده که از «رؤیت» به معنای دیدن مشتق می باشد و غیر این تعبیر، کلمات دیگری که همین معنا را می رسانند، نیز یافت می شود که لزومی به ذکر آنها نمی بینیم. با این ترتیب باید گفت که ما به پیروی از احادیث ائمّه علیهم السّلام مأمور به درخواست و طلب دیدار حضرت هستیم و این امر از تکالیف مستحبّی زمان غیبت به شمار می آید. .
استحباب اصرار در دعا برای تقاضای دیدار امام زمان علیه السّلام
اگر شوق دیدار امام زمان علیه السّلام مطلوب باشد-که هست-و اگر دعاهایی را برای تقاضای دیدار امام غایب علیه السّلام به ما تعلیم داده باشند-که چنین است-پس اصرار و الحاح در مورد آن هم جایز و بلکه مستحب می باشد. دلیل این امر، وجود احادیث متعدّد در مورد حسن اصرار در دعاهایی است که به پیشگاه الهی عرضه می شود. به عنوان نمونه در کتاب شریف اصول کافی بابی تحت عنوان «باب الالحاح فی الدعاء و التلبّث» منعقد است که مرحوم کلینی، در آن شش حدیث در پسندیده بودن اصرار بر دعا ذکر کرده اند و آخرین حدیثی که در آن باب آورده اند، چنین است:
عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: قالَ رسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم: رَحِمَ اللّه عَبداً طَلَبَ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حاجَهً فألَحَّ فی الدُعاءِ اُستُجیبَ له أو لَم یُستَجَب. . . .
امام صادق علیه السّلام از قول رسول گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و اله و سلم نقل کردند: خداوند رحمت کند بنده ای را که از خدای عزّ و جل حاجتی را طلب می کند و در دعای خود اصرار می ورزد، چه دعایش مستجاب شود و چه نشود.
طبق این حدیث شریف می توان گفت که چون تقاضای دیدار امام عصر علیه السّلام امر بسیار مطلوب و پسندیده ای است، پس اصرار بر دعا در طلب آن، محبوب خدای عزّ و جل می باشد. بنده مؤمن، به این اصرار خود ادامه می دهد چه خواسته اش برآورده شود و چه نشود. چنین اصراری خوب و مفید است. امّا اگر اصرار بر یک امر-در صورت عدم استجابت-به نارضایتی و خطاب و عتاب به درگاه الهی منتهی شود، البتّه کار ناپسند و زشتی است. بنده مؤمن با شوق و علاقه برای دیدار امامش به پیشگاه خداوند، دعا می کند و بر این امر اصرار هم می ورزد، امّا در عین حال به آن چه خداوند مقدّر فرماید، قلباً رضایت کامل دارد.
در مورد هر حاجتی که انسان به خدای خود عرضه می دارد، احتمالاتی وجود دارد که با وجود هریک از آنها، خواسته اش برآورده نمی شود. مثلا این که روا شدن آن خواسته به صورتی که او می خواهد، به صلاحش نباشد یا این که مانعی -همچون گناه-جلوی استجابت آن را بگیرد، یا این که مستجاب شود امّا تقدیر الهی در تأخیر تحقّق آن باشد و احتمالات دیگری که همه اینها در خود احادیث به طور دقیق ذکر شده است.
وظیفه مؤمن در صورت عدم استجابت دعا
با این ترتیب بنده مؤمن با وجود اصرار بر تقاضای رؤیت امام زمان علیه السّلام به آن چه خداوند روزیش کند، کاملا راضی و خشنود است و هیچ گاه به خاطر نرسیدن به آرزوی خود از خدا یا امام علیه السّلام گله گذاری و اعتراض نمی کند، قلبا نیز ناراضی و ناخشنود نمی گردد. همچنین به خود اجازه نمی دهد که به خاطر اصرار ورزیدن بر این امر از انجام وظایف الهیش شانه خالی کند، یا برای رسیدن به مولایش در جستجوی او بیفتد و از انجام حدّ واجب طلب معیشت، طفره برود.
البتّه ممکن است کسی به لطف و عنایت خاصّ حضرت چنان شیفته و واله گردد که بی اختیار دست از زندگی عادی خود بشوید و به دنبال وصال محبوبش سر به کوه و بیابان بگذارد، امّا باید توجّه داشت که این حالت اوّلا بسیاربسیار استثنایی پیش می آید و ثانیا هرگز به صورت تصنّعی و با تکلّف حاصل نمی شود، بلکه در اثر جذبه شدیدی که از طرف خود امام علیه السّلام ایجاد می شود، شخص محب از خود بی خود شده و بی اختیار به چنین حالتی می افتد. ثالثا به همین دلیل، پیدایش آن قابل برنامه ریزی و پیش بینی قبلی نیست.
منبع : کتاب شریف راز پنهانی و رمز پیدایی، تالیف آقای محمد بنی هاشمی ،انتشارات نیک معارف
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: مهدویت
برچسبها: محمد بنی هاشمی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
در كلمات بعضي از علماي بزرگ شيعه، اشارههايي يافت ميشود كه نشان ميدهد بهره وري از امام غايب عليه السلام، منحصر به صورت عادي و متداول آن نیست.بلكه براي افراد خاصي كه در رده های بالاي ايمان و معرفت به ايشان هستند، شكلهاي ويژه اي از بهره مندي وجود دارد كه عموم افراد عادي از آنها محروم ميباشند. يكي از اين بزرگان عالم بزرگوار شيعه، مرحوم سيد بن طاووس است كه شدت ارادت و عمق معرفتش نسبت به امام عصر عليه السلام بر همگان آشكار ميباشد. ايشان در ضمن سفارشهايي به فرزندش، در خصوص حضرت مهدي عليه السلام ميفرمايد: اي فرزندم محمد! از اموري كه به تو گوشزد ميكنم – خداوند عقل و قلب تو را از تصديق اهل صدق و توفيق شناخت حق پر كند – اين است كه خداوند بر حسب قدرت و رحمت خويش، پاسخ مولايمان مهدي صلوات الله و سلامه عليه را به تو ميشناساند. يكي از اين راهها حديثي است كه محمد بن يعقوب كليني در كتاب «الرسائل» نقل فرموده – از فردي كه او را نام ميبرد – ميگويد: شخصي در نامه خود به امام هادي عليه السلام چنين نوشت: همانا انسان دوست دارد آن گونه كه با خداي خود راز و نياز ميكند با امامش راز و نياز داشته باشد (چه كار بايد بكند؟ ) حضرت در پاسخ چنين مرقوم فرمودند: ان كانت لك حاجة فحرك شفتيك فان الجواب ياتيك. اگر حاجتي داري، لبهايت را باز كن، جواب به تو ميرسد. طريق ديگر حديثي است كه راوندي در كتاب «الخرائج» از محمد بن فرج روايت نموده كه: حضرت علي بن محمد عليهما السلام به من فرمودند:
«ان اردت ان تسال مسألة فاكتبها وضع الكتاب تحت مصلاك ودعه ساعة ثم اخرجه و انظر فيه.
هرگاه پرسشي داشتي، آن را بنويس و زير سجاده نماز خود قرار بده و مدتي صبر كن، سپس آن را بيرون آور و در آن بنگر. »
(محمد بن فرج) ميگويد: همين كار را انجام دادم و پاسخ سؤال خود را با خط حضرت در آن يافتم. (اي فرزندم! ) من به همين مقدار براي بيدار نمودن تو اكتفا كردم و راه به سوي امام تو باز است، براي كسي كه خداوند بخواهد عنايت و احسان كامل خود را شامل حالش بگرداندن.
اختصاص اين راه به خواص
آن چه مرحوم سيد در اين عبارات فرموده اند، براي عموم افراد در زمان غيبت امام زمان عليه السلام عملي نمي باشد. همان طور كه تشرف خدمت امام عليه السلام و ديدار با ايشان، عنايت و رحمت خاص خداوند را ميطلبد، اين گونه سر و سِر داشتن با امام عصر عليه السلام نيز در شأن و منزلت هر دوستدار اهل بيت عليهم السلام نيست. ادعا داشتن بدون عمل و ارتباط صرفاً عاطفي داشتن با امام عليه السلام انسان را شايسته رسيدن به اين مقام نمي كند. راه درك اين فيوضات، چيزي جز عمل به تك تك دستورات ائمه عليهم السلام و كسب رضاي الهي از اين طريق نيست. نيل به اين منزلت جز با عمل به وظيفه، ميسر و ممكن نمي گردد. افتتاح طريق به سوي آن حضرت، درجه اي است كه نصيب هر مدعي بي جايي و هر مفتي بي پايي و هر مرشد بي سر و پايي نخواهد بود. خيليها مدعي محبت و ارادت به امام زمان عليه السلام و راه يافتن به بارگاه ايشان هستند، ولي مهم اين است كه خود حضرت اين ادعاي ايشان را قبول فرمايد، كه گاهي چنين نيست. در عمل معلوم ميشود كه مدعي راستين محبت و معرفت امام عصر عليه السلام چه كسي است. همان طور كه با جاري شدن اشك، تفاوت بين كسي كه ميگريد يا خود را به گريستن ميزند، روشن ميشود.
پس تو اي بيچاره! اگر باور داري اين مقامات و كلمات را، پس چه وقت، خود را به اين درجه خواهي رسانيد و چه هنگام، تحصيل اين مقام را خواهي نمود؟
سير و سلوك خواص امام زمان عليه السلام
در اين جا ميخواهيم اشاره اي اجمالي به سيره و سلوكي داشته باشيم كه ميتواند دوستدار امام زمان عليه السلام را به اين درجه و مقام برساند. به نظر ميرسد بهترين نسخه عملي براي تحقق اين مقصود، در تكاليف ۵۵ كتاب مرحوم صدر الاسلام همداني، ذكر شده است. ميفرمايد: از جمله تكاليف انام در غيبت امام (عليه الصلاة و السلام) به سيره و سلوك و طريق امام عصر (عج) راه رفتن و ترك بعضي حالات و سيره ابناء دنيا را كردن است. و چون به فرموده ائمه عليهم السلام:
«حب الدنيا الرأس كل خطيئة.
دوست داشتن دنيا رأس هر خطا و لغزشي است.»
تمام لغزشها و كمبودها ريشه در دنيا دوستي دارد و تا اين آفت ريشه كن نشود، هيچ كس به جايي نمي رسد.
وقتي از حضرت زين العابدين عليه السلام پرسيدند: «كدام عمل نزد خداي عزوجل با فضيلت تر است؟ » ايشان فرمودند:
«ما من عمل بعد معرفة الله جل و عز و معرفة رسوله افضل من بغض الدنيا.
پس از معرفت خداي عزوجل و معرفت پيامبرش (كه لازمه اينها معرفت امام عليهما السلام نيز هست) هيچ عملي با فضيلت تر از بغض و تنفر نسبت به دنيا نيست.»
بنابراين كسي كه ميخواهند به درجه بالاي بهره وري از وجود مقدس امام عصر عليه السلام در زمان غيبت برسند، بايد به همين تكليف مورد نظر، جامه عمل بپوشانند.
حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله رو به اسامة بن زيد فرمود و بيان فرمود كه:
«اي اسامه! ملازم طريق حق باش و حذر كن از احتياج داشتن به غير و از آرايش خواهشهاي دنيا و خوشي به نعمتهاي او و هميشه فرحناك بودن در او و طلب زيادتي عيش او. »
پس اسامه گفت: يا رسول الله صلي الله عليه و آله چه چيز است، آسانترين چيزي كه راه حق را به سبب او قطع توان كرد؟
فرمود: «شب بيداري دائم، و تشنه بودن در روزهاي گرم به سبب روزه داري، و باز داشتن نفس از خواهشهاي نفساني، و ترك پيروي هوي و هوس شيطاني و دوري كردن از اهل دنياي فاني... آگاه باشيد كه قيامت قائم نمي شود تا آن كه دشمني كنند مردم با كسي كه اطاعت خدا كند و دوست بدارند كسي را كه بر خدا عاصي شود. »
عمر گفت: يا رسول الله صلي الله عليه و آله! مردم در چنين روزي بر دين اسلام خواهند بود؟
فرمود: «كجا است اسلام در چنين روزي اي عمر؟! اسلام در چنين روزي مثل غريبي است كه رانده شده باشد از شهر و ديار خود، در اين روز برطرف ميشود اسلام و باقي نمي ماند از او مگر نامي، و ناپديد ميشود در او قرآن و باقي نمي ماند از او مگر نشاني.»
پس عمر گفت: بار رسول الله صلي الله عليه و آله! به چه سبب تكذيب ميكنند كسي را كه اطاعت خدا ميكند؟
فرمودند:« اي عمر! واگذاشته اند در آن وقت مردم، راه حق را و ميل كرده اند به جانب دنيا و ترك كرده اند آخرت را، و ميخورند چيزهاي بسيار خوب و ميپوشند لباسهاي فاخر و خدمت ايشان ميكنند غلامان فارس و روم. پس ايشان غذاي خود سازند، طعامهاي خوب و شرابهاي خوب لذيذ و بويهاي خوش به كار برند و بناهاي بلند مرتفع و خانههاي زرنگار بسازند، و به مردم نمايند مجالس را و خود را آراسته كنند مردان ايشان هم چنان كه آراسته كند زن خود را براي شوهر، و زنان خود را آراسته كنند به زيورها و جامه ها، و زي ايشان زي پادشاهان متكبر باشد و مباهات و تفاخر كنند با يكديگر به جاه و لباس. و دوستان خدا، لباس ايشان عبا باشد. . و رنگهاي ايشان شكسته از بيداري شب، و پشتهاي ايشان خم است از ايستادن به نماز، و شكمهاي ايشان به پشتشان چسبيده از بسياري روزه گرفتن، و مشغول كنند خود را از مايسواي باري، و بكشند نفسهاي خود را به تشنگي از براي طلب رضاي الهي و شوق به ثوابهاي نامتناهي و خوف از عذابهاي دردناك جهنم. پس هرگاه يكي از ايشان تكلم كند به حق و دم زند به راستي، به او گويند كه خاموش باش! تو رفيق شيطاني و سركرده گمراهاني، و تأويل كنند كلام خداي تعالي را بر خلاف تأويلش و بگويند – در جواب اين كه چرا به زيورها و لباسهاي فاخر خود را مزين ميگردانيد و طعامهاي لذيذ را ميخوريد؟: مَنْ حَرَّ مَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَ جَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّ زْقِ يعني: «كيست كه حرام گردانيده است زينتهايي را كه خدا به جهت بندگان خدا آفريده است و هم چنين طعامهاي پاك و پاكيزه را؟ » بدان اي اسامه! كه منزلت كسي بزرگتر است و مقام كسي از همه كس گرامي تر است كه در دنيا اندوه او بسيار باشد از براي رضاي خداف اين جماعتند نيكان و متقيان و خوبان، اگر حاضر باشند ايشان را كسي نشناسد و اگر غايب شوند كسي طلب ايشان نكند. اي اسامه! اين جماعت را ميشناسند، بقعهها و گوشههاي زمين و ميگريند براي ايشان، هرگاه نيابند ايشان را محرابها. پس بگير ايشان را براي خود گنجي و ذخيره اي، شايد كه نجات يابي به سبب ايشان از سختيهاي دنيا و هولها و ترسهاي روز قيامت، و بپرهيز از اين كه واگذاري طريقي را كه ايشان در آنند و بر آن ثابتند، كه ميلغزد قدمت و سرنگون در آتش ميافتي. و بپرهيز اي اسامه! كه از جماعتي باشي كه ميگويند: «شنيديم» و نمي شنوند.»
اين حديث شريف راه و روش عمل به رضاي خداوند را به روشني توضيح ميدهد و ما همه آن را در اين جا نقل نكرديم چون هدف از مطالعه آن صرفاً دانستن مطلب نيست و عمل به محتواي آن نيز احتياج به معرفت عميق و عزم و اراده جدي دارد كه معلوم نيست در اكثر دوستداران امام عصر عليه السلام موجود باشد. از همين بخشي كه نقل شد، ميتوان فهميد كه ادعاي محبت و ارادت شديد به آن عزيز غايب از ديدگان – در حدي كه مرحوم سيد بن طاووس در كشف المحجة فرموده – براي بسياري يك ادعاي گزاف و بيهوده است، چون نشانه عمل به سيره و سلوك ائمه عليهم السلام در آنها به چشم نمي خورد. آري تنها كساني كه بتوانند به فضل و عنايت الهي در برابر شهوات خود كف نفس كنند و خود را از پيروي هواي نفس و اهل دنيا باز دارند، جرأت خواهند داشت كه چون مرحوم سيد بن طاووس ادعا كنند. «الطريق مفتوحة الي امامك عليه السلام».
منبع: کتاب شریف غیبت امام عصر (عج) ، سلسه حلقات مهدویت، تالیف آقای بنی هاشمی، انتشارات منیر
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: سیر و سلوک ، مهدویت
برچسبها: محمد بنی هاشمی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
عجز از معرفت صانع متعال با نور علم و عقل
عدم تلازم اثبات صانع با معرفت او
اگر عاقلي به نور عقل خويش دريابد كه مصنوعات بدون صانع نيستند و بايد صانعي در كار باشد، در اين صورت به مرحله ي «اثبات صانع» رسیده است. لازمه ي عقلي اثبات صانع، «معرفت» عاقل نسبت به او نيست. ممكن است انسان دريابد كه كار به مصنوعات و آن چه شبيهِ آن هاست، ختم نمي شود و «بايد» موجودي كه شبيه به مصنوعات نيست، باشد تا «به» او همه ي مصنوعات محقّق گردند؛ اما در عين حال هيچ كشفي از آن موجودِ بي شباهت با مصنوعات نداشته باشد. ما از آن ذاتِ غير شبيه به مصنوعات، تعبير به «صانُع» يا «صانُع ما» ميكنيم؛ يعني «صانعي» و مقصودمان نكره بودن آن است؛ يعني آن ذات براي ما معروف و شناخته شده نيست، بلكه غيرمعروف و ناشناخته است. علّتِ به كارگيري تعبير نكره همين است كه در مرحله ي اثبات صانع و تا جايي كه به نور عقل كشف ميكنيم، به خود صانع و اين كه صانع كيست (مَنِ الصّانع) علم نداريم، اما نكته اين است كه نداشتن اين معرفت، مانعي در راه علم ما به وجود صانع (اثبات صانع) نيست. به بيان ديگر، لازمه ي تحقّق اثبات صانع (به نور عقل) معرفت نسبت به او نمي باشد. محال بودن معرفت علمي (و عقلي) به صانع متعال معرفت علمي و عقلي يعني چيزي را به نور يا عقل بشناسيم. در مورد صانع متعال ميتوانيم ادعا كنيم كه محال است با اين انوار شناخته شود. اين محال بودن به خاطر عدم شباهتِ ميان مصنوعات و صانع آن هاست. اگر واقعاً هيچ شباهتي بين آنها وجود نداشته باشد، نبايد در «مشكوفيّت به نور علم يا عقل» مشترك باشند. اين انوار، خود، مخلوقاني هستند كه صانع متعال براي شناخت مخلوقاتش آنها را خلق كرده است، چگونه امكان دارد چيزي كه خود صانع متعال محكوم و محدود خودش جاري شود؟ به تعبير ديگر، چگونه ممكن است صانع متعال محكوم محدود به چيزي شود كه خود، آن را آفريده است؟ فرمايش امام هشتم (ع) را در همين خصوص به ياد ميآوريم كه فرمودند: كَيفَ يَجري علَيهِ ما هُوَ أجراهُ. چگونه ممكن است چيزي كه خود (صانع) جاري ساخته، بر خودش جاري گردد؟ اين فرمايش امام رضا (ع) به صورت تذكّر عقلي و در قالب استفهام انكاري بيان شده و در مقام بيانِ علّت براي اين قاعده ي كلّي مطرح گرديده كه: كُلُّ ما في الخَلقِ لا يُوجَدُ في خالِقِه و كُلُّ ما يُمكِنُ فيهِ يَمتَنِعُ مِن صانِعِه. هر چه در مخلوقات است، در خالق آنها يافت نمي شود و هر چه در مخلوقات امكان پذير است، در حقّ صانع آنها مُحال است. قاعده ي كلي هما تباين و عدم شباهت ميان صانع و مصنوع است كه عقل آن را كشف مينمايد. همه ي آنچه در ميان مخلوقات جاري است، مصنوع صانع متعال ميباشد و عقلاً محال است كه صانعي محكوم مصنوعِ خودش باشد. پس معرفت به صانع متعال با نور علم و عقل مُحال است.
اقرار به عجز از معرفت صانع: آخرين حدّ تنبّه عاقل نسبت به او
با توضيحاتي كه گذشت، ميتوانيم اين حقيقت را تصديق نماييم كه بالاترين درجه ي تنبّه عقلي نسبت به صانع متعال، اقرار و اعتراف به اين است كه او را با نور عقل و علم نمي توان شناخت. نكته ي لطيف بحث، همين اقرار و اعتراف به عجز از معرفتِ اوست. عاقل به اين ناتواني اذعان مينمايد. در واقع كسي كه به عجز خويش از معرفت عقلي (و به طور كلّي علمي) نسبت به صانع پي نبرده، هنوز به بالاترين درجه ي تنبّه عقليِ خود نرسيده است. چنين فردي با تذكّرِ ديگر عاقلان ميتواند متذكّر قاعده ي كلّي تباين ميان خالق و مخلوق گردد و اين گونه به بركت نور عقلش، تشبيه صانع را به مصنوعات ناروا و قبيح بداند و از همين طريق، ناتوانيِ خويش را از معرفتِ صانع متعال (به نور علم و عقل) وجدان نمايد. در اين صورت به بالاترين درجه ي كشف عقلاني در مورد خالق اشيا نايل ميگردد.
تنبّه به عجز از معرفت: تنها وسيله براي قرار گرفتن در مسير صحيح معرفت
نكته ي زيبا در اين جا اين است كه تا عاقل به اين درجه از تنبّه عقلاني نايل نشود، راهي به سوي معرفت واقعي نسبت به صانع متعال (كه به وساطت نور علم و عقل نيست) پيدا نمي كند. تا وقتي كسي تصوّر نمايد كه ميتواند معرفت علمي و عقلي به خالق اشيا پيدا كند، همين تصوّر نادرست، حجابي خواهد شد كه مانع او از رسيدن به معرفت حقيقيِ صانع متعال است. به تعبير ديگر، كسي كه گرفتار اين تصوّر باطل شده،ناخودآگاه ميخواهد همان گونه كه مصنوعات را ميشناسد، به صانعِ آنها هم معرفت پيدا كند و لذا احكام معرفتِ مخلوقات را به خالقِ آنها هم سرايت ميدهد. اين گونه گرفتار تشبيه باطل ميشود و به جاي صانع متعال، مصنوعي را تصوّر مينمايد كه به غلط، آن را غير مصنوع ميپندارد. همين پندار نادرست جاي معرفتِ صحيح او را ميگيرد و با عث ميگردد كه در شناختِ حقيقي صانع متعال به گم راهي بيفتد و طريق صحيح آن را گم كند. اين است سرّ فرمايش گهربار امام العارفين حضرت زين العابدين (ع) كه در مناجات العارفين به درگاه ربوبي عرضه ميدارند: إلهي... لم تَجلَل لِلخَلقِ طريقاً إلي مَعرِفَتِكَ إلّا بِالعَجزِ عَن مَعرِفَتِكَ. خدايا!... راهي به سوي معرفت خود جز از طريق (اقرار) ناتواني نسبت به معرفت خود قرار نداده اي. در اين دعاي بسيار عميق، عجز از معرفت تنها سبب و وسيله به سوي معرفت صانع متعال دانسته شده است. تعبيري كه امام سجاد (ع) به كار برده اند، «بالعجز» است. به «باء» سببيّت در اين عبارت توجه شود. نفرموده اند كه تنها راه به سوي معرفت، عجز از معرفت است. صِرف اقرار و اعتراف به ناتواني از معرفت، راه معرفت نيست؛ بلكه وسيله و سبب به سوي طريق معرفت است؛ يعني اگر كسي به اين درجه از تنبّه عقلاني برسد كه نمي تواند معرفت علمي و عقلي به صانع متعال پيدا كند، تازه در مسيري قرار ميگيرد كه ميتواند به معرفت صحيح و واقعي نايل گردد. در غير اين صورت – يعني اگر به ناتواني خود پي نبرد – اصلاً در طريق معرفت قرار نمي گيرد و به گم راهي ميافتد. به تعبير ديگر، ميتوان گفت: تنبه عقلي به عجز از معرفت، مانعِ اصلي براي رسيدن به معرفت را از سرِ راه برمي دارد. مانع اصلي در طريق معرفت، تصوّر و توهم تشبيه (بين صانع و مصنوعات) است كه تنها با رفع آن، راه براي معرفت صحيح باز ميشود و اقرار به عجز از معرفت دقيقاً همين كارآيي را دارد و لذا نقش كليدي و منحصر به فرد براي قرار دادن انسان در مسير معرفت صحيح دارد. به همين جهت است كه امام سجّاد (ع) در دعاي خود، راه پيدا كردن معرفت را در تنبّه عقلاني به ناتواني از معرفت، منحصر دانسته اند. لذا طالبانِ معرفت، راهي جز برداشتن اين قدم براي نيل به مقصود خود ندارند.
منبع: کتاب شریف توحید جلد دوم ، معرفت صانع و احکام و آثار آن، تالیف آقای محمد بنی هاشمی ، انتشارات منیر
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: محمد بنی هاشمی
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم
امام صادق (علیه السلام) فرموده اند:
«نَحنُ اَصلُ کُلِّ خَیرٍ.»
«ما ریشه هر نیکی هستیم.»
منبع حدیث:
کتاب شریف الکافی، تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره) ،جلد ۸، صفحه ۲۴۲، حدیث شماره ۳۳۶
آیا به این کلام امام علیه السلام اعتقاد داریم یا نه؟ آیا در عمل، رفتار متناسب با این عقیده در ما وجود دارد؟ اگر ایشان را حقیقتاً اصل هر خیری میدانیم، باید در عمل برای کسب خیرات، بیش از هر چیز و پیش از هر کاری، به امام زمان علیه السلام مراجعه کنیم، آیا واقعاً این گونه است؟
اگر خیر دنیوی میخواهیم، مثلاً رفاه و آرامش و امکانات مادّی و... طلب میکنیم، باید به دنبال ایشان برویم و در تقویت رابطه خود با آن حضرت- از طریق عمل به احکام دین- بکوشیم. اگر خیر معنوی- مانند تقوا، توحید و معرفت امام علیه السلام می خواهیم، باز هم باید به سراغ خود حضرت برویم. امّا با کمال تأسّف میبینیم که به حضرت بقیّة الله ارواحنا فداه- آن طور که شایسته است- نه در مسائل مادّی مراجعه میشود، نه در مسائل معنوی.
چند درصد مردم برای رسیدن به توحید واقعی، از باب امام عصر علیه السلام وارد میشوند؟! و چقدر میکوشند که معرفت خود را نسبت به امام خویش بالا ببرند؟ آیا برای کسب توحید- به همان میزان که به سخنان اهل فلسفه و عرفان و دانشمندان غیر شیعه رجوع میشود- به معارفِ گهربار اهل بیت علیهم السلام بها داده میشود؟!
حقّ نعمت «اَصلُ کُلّ خَیر»، وقتی ادا میشود که انسان به راستی امام عصر علیه السلام را منشأ همه خیرات بداند و از این سرچشمه پرفیض، بهره بگیرد. اگر از این منبع خیرات استفاده مناسب و شایسته نشود، حقّ آن در عمل ادا نشده است. پس کاملاً روشن است که امام زمان علیه السلام در این وصف نیز مهجور و متروک باقی مانده، غریب و مکفور هستند.
امام رضا علیه السلام فرموده اند:
«الإِمامُ الماءُ العَذبُ عَلَی الظَّماءِ »
«امام، آب شیرین در وقت تشنگی است.»
منبع حدیث:
کتاب شریف الکافی ، تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره) جلد ۱ , صفحه۱۹۷
آیا انسانها از این آب شیرین استفاده کافی میکنند؟ آیا حقّ این نعمت- آن طور که باید- ادا میشود؟
حقّ این نعمت، وقتی ادا میشود که تشنگان برای رفع تشنگی، از آن آب شیرین استفاده کنند؛ نه این که آن را رها کرده، بخواهند با هر آب تلخ و شوری رفع عطش کنند. از بهترین مصادیق آن، تشنگی در مسائل اعتقادی است. چند درصد از شیعیان، برای رفع این عطش، سراغ امام علیه السلام و احادیث ایشان میروند؟ آیا برای احادیث ائمّه علیهم السلام شأن مناسبی قائل هستند؟ و یا این که گفتار متکلّمان غیر مسلمان یا دانشمندان ضد شیعه را مبنای «دین شناسی» قرار میدهند؟ این امر مورد ابتلاء متفکّرین و دانشمندان جامعه است؛ نه مردم عادی. متأسّفانه آنها در عمل، بهای لازم را به سخنان گهربار اهل بیت علیهم السلام نمی دهند. اگر چنین است، پس شکر نعمت این آب شیرین و گوارا چگونه ادا میشود؟ آیا امام علیه السلام در این صفت خویش، مهجور و متروک و معطّل باقی نمانده است؟!
منبع: کتاب شریف آفتاب در غربت ، تالیف آقای محمد بنی هاشمی ، انتشارات منیر
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسبها: محمد بنی هاشمی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
وقف نمودن خود برای امام عصر (عج)
یکی از اقدامات در ایجاد آمادگی برای پیوستن به امام عصر (علیه السلام) این است که منتظر فرج، خود و همهی امکاناتش را وقف امام زمانش بکند و در حقیقت هیچ چیز را برای خودش یا دیگران نخواهد، بلکه همهی نیروهای مادی و معنوی خود را در جهت یاری امام عصر (علیه السلام) و در خدمت برآورده شدن منویّات ایشان قرار دهد.
اگر کسی معرفت صحیح و کامل نسبت به امامش داشته باشد، با همهی وجودش تصدیق میکند که چون ایشان مقام مولویّت بر مؤمنان دارند، پس وقفِ همهی امکانات شخصی برای آن حضرت، حقّی است که خدای متعال به ایشان داده و اگر مؤمن چنین کند، کاری بیش از حدّ وظیفه انجام نداده است. همهی نعمتهای الهی که در اختیار هر کس قرار میگیرد، در حقیقت متعلّق به وجود امام عصر (علیه السلام) است و سایر افراد با اجازهی ایشان حق بهرهبرداری از آن را دارند. بنابراین هر مؤمنی باید خود را وقف امامش گرداند.
البته این انجام وظیفه وجوب فقهی برای عموم ندارد، ولی بسته به معرفتی که شخص نسبت به امامش دارد، ادای این تکلیف عقلی بر او لازم میآید. حال اگر کسی از جهت معرفتش به امام عصر (علیه السلام) به این رتبه برسد که خود را وقف ایشان نماید، همین حالت روحی، خود بزرگترین مصداق فرج برای او قبل از ظهور امام عصر (علیه السلام) به شمار میآید. چرا که همهی خیرات از همین نعمت بینظیر ناشی میشود.
در واقع میتوان گفت که چون ولایت امام عصر (علیه السلام) ولایة الله است، کسی که خودش را وقف امامش گردانده، در حقیقت خود را وقف خدای خویش کرده و بالاترین مرتبهی عبودیّت پروردگار را به دست آورده است. چنین کسی قطعاً مورد عنایت خاصّ پروردگار قرار میگیرد و در سراسر زندگیاش به بهترین وجهی اداره میشود. کسی که در مقام بندگی خداوند وظیفهاش را تمام و کمال به انجام برساند، خدا خود، متکفّل ادارهی امورش خواهد شد.
این مطلب به زیبایی هر چه تمامتر در فرمایش امام باقر (علیه السلام) به عبدالحمید واسطی مورد تأکید قرار گرفته است. وقتی او از سختی دوران انتظار سخن گفت، به او فرمودند:
«یا عَبدَالحَمید، أتَری مَن حَبَسَ نَفسَهُ عَلی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، لایَجعَلُ اللهُ لَهُ مَخرَجاً؟! بلی؛ وَاللهِ لَیَجعَلَنَّ اللهُ لَه مَخرَجاً. رِحِمَ اللهُ عَبداً حَبَسَ عَلَینا، رَحِمَ اللهُ عَبداً اَحیا أمرَنا. القائلُ مِنکُم أن لَو اَدرَکتُ قائِمَ آلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) نَصَرتُه، کانَ کَالمُقارِعِ بَینَ یَدَیهِ بِسَیفهِ، لا بَل کالشَّهیدِ مَعَهُ.».
ای عبدالحمید، آیا گمان میکنی کسی که خودش را وقف خدای عزّوجلّ کند، خداوند فرجی را برای او قرار نمیدهد؟! آری؛ به خدا قسم قطعاً و یقیناً خداوند برای او فرج و گشایشی قرار میدهد، خدا رحمت کند بندهای را که خود را وقفِ ما گرداند، خدا رحمت کند بندهای را که خود را وقفِ ما گرداند، خدا رحمت کند بندهای را که امر ما را زنده بدارد. عبدالحمید واسطی از امام باقر (علیه السلام) میپرسد: اگر من قبل از آنکه ظهور حضرت قائم (علیه السلام) را درک کنم، از دنیا بروم چه خواهد شد؟ حضرت در پاسخ به او بشارتی برای منتظران واقعی امام عصر (علیه السلام) به طور کلی نوید میدهند:هر کس از شما بگوید که اگر قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک میکردم، ایشان را یاری مینمودم، چنین کسی همچون کسی است که با شمشیر خود در پیش روی ایشان بجنگد، بلکه (بالاتر) به منزلهی کسی است که همراه ایشان شهید شود.
منبع حدیث:
کتاب شریف بحار الانوار ،تالیف آقای محمدباقر مجلسی (ره)، جلد ۵۲، صفحه ۱۲۶
«حبس نفس» برای امام عصر (علیه السلام) به این است که انسان همهی امکانات خود را از آنِ ایشان ببیند و در مسیری که مورد رضای ایشان است، به کار گیرد؛ دستش برای امام عصر (علیه السلام) کار کند، زبانش در جهت اهداف ایشان به کار گرفته شود، قدمش در راه برآوردنی منویّات ایشان برداشته شود، و ... .
حضرت امام باقر (علیه السلام) با دو تأکید (لَیَجعَلَنَّ) و یک قسم جلاله (والله) فرمودهاند که خداوند قطعاً برای چنین کسی فرجی قرار خواهد داد. اولین و پایهایترین مصداق فرج، نفس رسیدن مؤمن به این اعتقاد است که خود را وقف امامش گرداند.این امر منشأ فرجهایی دیگر برای او خواهد بود. از مهمترین فرجهایی که به دنبال این اعتقاد و عمل به آن، برای مؤمن مصداق پیدا میکند، وعدهای است که در همین حدیث شریف آوردهاند.
چه کسی بالاترین آرزویش این است که ظهور امام خود را درک کند و ایشان را یاری نماید؟ آیا هر مؤمنی به این درجه از معرفت و ارادت نائل میشود؟! و اگر کسی به این رتبه برسد، آیا جز به لطف و عنایت خاصّ خداوند نسبت به او بوده است؟! و آیا همین حالت روحی خود بالاترین فرج نیست؟!
نشانهی وجود این حال در انسان این است که همّ و غمّش در یاری رساندن به امامش خلاصه میشود و در خود، همهی آمادگیهای لازم را برای تحقّق بخشیدن به این «نصرت» فراهم میکند و با عمل خود نشان میدهد که:
نُصرَتی مُعَدَّة لَکُم. (عبارتی از زیارت آل یس خطاب به امام عصر (علیه السلام)
و در حقیقت، خود را برای ظهور حضرت و یاری کردن ایشان از هر جهت آماده نموده، به طور کامل مهیّای ظهور است. خداوند از روی فضل، به کسی که در آرزوی یاری امام عصر (علیه السلام) خود را وقف ایشان نموده است، پاداش یاری کردن حضرت را در هنگام ظهور عطا فرموده، او را همچون کسی که در رکاب ایشان شمشیر زده است، قرار میدهد. و چون جانش را هم وقف امامش کرده و در آرزوی فدا کردن خود در پیشگاه ایشان است، ثواب شهید در رکاب حضرت نصیبش میگردد. کدام فرج از این بالاتر که انسان به درجهی شهدای همراه امام عصر (علیه السلام) نائل شود؟!
منبع :
کتاب شریف سلوک منتظران، تالیف آقای محمد بنی هاشمی، انتشارات منیر
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: مهدویت
برچسبها: محمد بنی هاشمی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اندک بودن یاران امام عصر علیه السلام
یاران امام عصر علیه السلام مؤمنان واقعی هستند؛ کسانی که هم در اعتقاد و هم در عمل اهل ایمانند. بهترین تعبیر درباره ایشان همان وصفی است که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سفارش خود به فرزند بزرگوارشان فرمودند: «اهل طاعت و اخلاص».
« وَ اعْلَمْ أَنَّ قُلُوبَ أَهْلِ الطَّاعَةِ وَ الْإِخْلَاصِ نُزَّعٌ إِلَيْكَ مِثْلَ الطَّيْرِ إِذَا أَمَّتْ أَوْكَارَهَا.»
«بدان که دل های اهل طاعت و اخلاص به سوی تو هم چون پرنده به آشیانش پر می کشد.»
منبع حدیث :
کتاب شریف بحار الانوار ،تالیف آقای محمدباقر مجلسی (ره) ،جلد ۵۲ ، صفحه ۳۵
اینها هیچ چیز را بر اطاعت از دستورات امامان ترجیح نمی دهند و در مقابل خواست ایشان - که همان دین صحیح و شرع مطهّر اسلام است - تسلیم محض میباشند.
امام صادق علیه السلام در توصیف یاران حضرت بقیّة الله ارواحنا فداه فرمودند:
«هُمْ أَطْوَعُ لَهُ مِنَ الْأَمَةِ لِسَيِّدِهَا»
«اینها در برابر امام علیه السلام از کنیز در مقابل آقای خود، مطیع ترند.»
منبع حدیث:
کتاب شریف بحارالانوار، تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره)،جلد۵۲، صفحه ۳۰۸، حدیث۸۲.
خواست امام عصر علیه السلام چیزی جز خواست خداوند نیست و آن هم در دین حق تجلّی یافته است. پس اگر بخواهیم یاران واقعی امام علیه السلام را بشناسیم، باید آنها را در مؤمنانی جست و جو کنیم که در اعتقاد و عمل خود مو به مو از ائمّه علیهم السلام فرمان میبرند و در اطاعت از ایشان بسیار کوشا و جدّی هستند. اینها اطاعت از خدا را با اخلاص در بندگی او همراه کرده اند و لذا خداشناسهای واقعی و کامل شده اند.
امیرمؤمنان علیه السلام درباره ایشان فرموده اند:
«...رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ عَرَفُوا اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ هُمْ أَيْضاً أَنْصَارُ الْمَهْدِيِّ فِي آخِرِ الزَّمَانِ.»
«...مردان مومنی که خداوند را به طور شایسته شناخته اند و این ها یاران مهدی علیه السلام در آخرالزّمان هستند.»
منبع حدیث:
کتاب شریف بحار الانوار ،تالیف آقای محمدباقر مجلسی (ره)،جلد ۵۱، صفحه ۸۷
روشن است که چنین مؤمنانی در هر زمان بسیار اندک یافت میشوند.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«الْمُؤْمِنَةُ أَعَزُّ مِنَ الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنُ أَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ فَمَنْ رَأَى مِنْكُمُ الْكِبْرِيتَ الْأَحْمَرَ .»
«زن با ایمان از مرد با ایمان کمیاب تر است و مرد مؤمن از کبریت سرخ (اکسیر) کمیاب تر است. پس کدام یک از شما کبریت سرخ را دیده است؟!»
منبع حدیث:
کتاب شریف الکافی ، تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)، جلد ۲ ، صفحه ۲۴۲
چنان تعداد این گونه افراد کم است که امام علیه السلام آنها را از کبریت سرخ هم کمتر دانسته اند. این مَثَلی است در زبان عربی برای چیزهای بسیار کم یاب و یافت نشدنی! به همین جهت در انتهای حدیث فرموده اند که: کدام یک از شما آن را دیده اید؟ کنایه از این که هیچ کدام از شما آن را ندیده اید!
پس مؤمن واقعی در هر زمان بسیار کم یافت میشود و به همین دلیل یاران خاصّ ائمّه علیهم السلام هم همیشه بسیار بسیار اندک بوده اند.
«كُنْتُ عِنْدَ سَيِّدِي الصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِذْ دَخَلَ سَهْلُ بْنُ الْحَسَنِ الْخُرَاسَانِيُّ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ ثُمَّ جَلَسَ فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَكُمُ الرَّأْفَةُ وَ الرَّحْمَةُ وَ أَنْتُمْ أَهْلُ بَيْتِ الْإِمَامَةِ مَا الَّذِي يَمْنَعُكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ حَقٌّ تَقْعُدُ عَنْهُ وَ أَنْتَ تَجِدُ مِنْ شِيعَتِكَ مِائَةَ أَلْفٍ يَضْرِبُونَ بَيْنَ يَدَيْكَ بِالسَّيْفِ فَقَالَ لَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اجْلِسْ يَا خُرَاسَانِيُّ رَعَى اللَّهُ حَقَّكَ ثُمَّ قَالَ يَا حَنِيفَةُ اسْجُرِي التَّنُّورَ فَسَجَرَتْهُ حَتَّى صَارَ كَالْجَمْرَةِ وَ ابْيَضَّ عُلْوُهُ ثُمَّ قَالَ يَا خُرَاسَانِيُّ قُمْ فَاجْلِسْ فِي التَّنُّورِ فَقَالَ اَلْخُرَاسَانِيُّ يَا سَيِّدِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لاَ تُعَذِّبْنِي بِالنَّارِ أَقِلْنِي أَقَالَكَ اللَّهُ قَالَ قَدْ أَقَلْتُكَ فَبَيْنَمَا نَحْنُ كَذَلِكَ إِذْ أَقْبَلَ هَارُونُ الْمَكِّيُّ وَ نَعْلُهُ فِي سَبَّابَتِهِ فَقَالَ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَلْقِ النَّعْلَ مِنْ يَدِكَ وَ اجْلِسْ فِي التَّنُّورِ قَالَ فَأَلْقَى النَّعْلَ مِنْ سَبَّابَتِهِ ثُمَّ جَلَسَ فِي التَّنُّورِ وَ أَقْبَلَ الْإِمَامُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يُحَدِّثُ اَلْخُرَاسَانِيَّ حَدِيثَ خُرَاسَانَ حَتَّى كَأَنَّهُ شَاهِدٌ لَهَا ثُمَّ قَالَ قُمْ يَا خُرَاسَانِيُّ وَ انْظُرْ مَا فِي التَّنُّورِ قَالَ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَرَأَيْتُهُ مُتَرَبِّعاً فَخَرَجَ إِلَيْنَا وَ سَلَّمَ عَلَيْنَا فَقَالَ لَهُ الْإِمَامُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَمْ تَجِدُ بِخُرَاسَانَ مِثْلَ هَذَا فَقَالَ وَ اللَّهِ وَ لاَ وَاحِداً فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لاَ وَ اللَّهِ وَ لاَ وَاحِداً فَقَالَ أَمَا إِنَّا لاَ نَخْرُجُ فِي زَمَانٍ لاَ نَجِدُ فِيهِ خَمْسَةً مُعَاضِدِينَ لَنَا نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ.»
روزی «سهل بن حسن خراسانی» خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: چه چیزی شما را باز میدارد از این که حقّ مسلّم خود (حکومت و خلافت) را به دست آورید. در حالی که صد هزار شیعه آماده جنگیدن در اختیار شما هست؟!
حضرت برای امتحان او دستور فرمودند تا تنور را روشن کنند. وقتی آتش در تنور برافروخته شد و شعله اش بالا گرفت، به آن مرد خراسانی دستور دادند که وارد تنور شود. او که پنداشته بود امام علیه السلام از سخنان او غضبناک شده و قصد مجازاتش را دارند. عرض کرد: آقا مرا ببخشید، به آتش عذابم نکنید!
در همین اثنا، هارون مکّی وارد شد، در حالی که کفش هایش در دستش بود. پس از عرض سلام به امام صادق علیه السلام و پاسخ ایشان، حضرت بدون هیچ مقدّمه و توضیحی به او فرمودند: «کفش هایت را بگذار و داخل تنور بنشین!» او هم بدون تأمّل و پرسشی این کار را انجام داد. امام علیه السلام در این حال، با آن مرد خراسانی به گفت و گو پرداخت و درباره خراسان مطالبی به او فرمود که گویی شاهد و ناظر بر آن بوده اند. سپس به سهل بن حسن فرمودند: «برخیز و داخل تنور را بنگر!»
او دید هارون مکّی چهار زانو داخل تنور نشسته و با دیدن امام علیه السلام و سهل بن حسن به آنها سلام کرد. این جا بود که امام صادق علیه السلام از مرد خراسانی پرسیدند:« در خراسان چه تعداد مثل هارون دارید؟ »او گفت: قسم به خدا یک نفر هم این گونه نداریم. آن گاه حضرت فرمودند:
«آگاه باشید که ما در وقتی که (حتّی) پنج نفر یار و کمک کار نداریم، خروج نمی کنیم. ما نسبت به وقت (خروج) آگاه تر هستیم.»
منبع روایت:
کتاب شریف بحار الانوار ،تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره) ،جلد ۴۷، صفحه ۱۲۳
ویژگی تسلیم محض بودن نسبت به امام علیه السلام، همان چیزی است که نشانه کمال ایمان در انسان میباشد و متأسّفانه در میان مؤمنان بسیار کم یافت میشود. البتّه کمتر مؤمنی پیدا میشود که در مقام تصوّر و فکر، خود را تسلیم محض امامش نداند! امّا مقام عمل مهمّ است و این که اگر عمل به فرمایش امام علیه السلام با خواستههای مورد علاقه انسان هماهنگ نباشد، در آن صورت آیا از جان و دل حاضر میشود که خواست ایشان را بر خواست خود ترجیح دهد؟! یا این که به نحوی سعی در توجیه سخن امام علیه السلام و عدم تقیّد نسبت به آن دارد؟! این جا تسلیم محض امام علیه السلام بودن معلوم میشود.
مؤمنان ثابت قدم
با توجّه به آن چه گذشت، میتوان فهمید که ثبات قدم در مسیر اعتقاد به امام غائب علیه السلام بسیار کار دشواری است؛ به طوری که بسیاری از معتقدان به ولایت ایشان توانایی چنین ثباتی را ندارند. تولّی امام علیه السلام لوازمی دارد که هرچه التزام مؤمنان به آنها عمیق تر و گسترده تر باشد، درجه ایمان بالاتری پیدا میکنند؛ تا آن که به حقّ معرفت خداوند میرسند و جزء مؤمنان راستین قرار میگیرند. صلابت اینان در ایمان به حدّی است که از کوهها محکم تر و سخت تر میباشند.
ِ
امام باقر علیه السلام در وصف ایشان فرموده اند:
«الْمُؤْمِنُ أَصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ الْجَبَلُ يُسْتَقَلُّ مِنْهُ وَ الْمُؤْمِنُ لاَ يُسْتَقَلُّ مِنْ دِينِهِ شَيْء.»
«صلابت مؤمن از کوه بیشتر است (زیرا) از کوه کاسته میشود ولی از دین مؤمن چیزی کاسته نمی شود.»
منبع حدیث:
کتاب شریف الکافی ،تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)،جلد ۲، صفحه ۲۴۱
در این حدیث مقایسه بسیار لطیفی بین ایمان مؤمن و استواری کوه صورت گرفته است. کوه - که مظهر صلابت و محکمی است - آرام آرام، بر اثر بارندگی و امثال آن فرسایش پیدا میکند و بر اثر این فرسایش از آن کاسته میشود ولی این کاسته شدن به شکل نامحسوس واقع میشود و اصلاً به چشم نمی آید.
اگر انسان پس از دهها سال کوهی را ببیند به نظرش میآید که هیچ تغییری نکرده و چیزی از آن کاسته نشده است؛ ولی اگر ارتفاع آن یا شکل سنگ هایش در گذشته دقیقاً ضبط شده بود و پس از سالها مجدّداً بررسی دقیق میشد، کاسته شدن از آن روشن میشد. به هر حال از کوه هم که مظهر سختی و استواری است، کاسته میشود، ولی از دین مؤمن این مقدار هم نباید کاسته شود.
مؤمن واقعی کسی است که به طور نامحسوس هم چیزی از دینش کم نمی شود. کم شدن محسوس به چشم میآید، ولی کم شدن نامحسوس.ممکن است به نظر خود فرد هم نرسد؛ یعنی به طوری ایمانش آسیب ببیند که خودش هم متوجّه آن نگردد، دیگران هم به طریق اوّلی متوجّه نشوند. به عنوان مثال در مواردی که مؤمن، گناه خود را به نحوی توجیه میکند تا هم خود را نزد دیگران شرمنده احساس نکند و هم عذاب وجدان در درون خود نداشته باشد، این حالت پیش میآید. در این گونه موارد کاسته شدن از ایمانش - حتّی برای خود او - محسوس نیست. مؤمن راستین از این گونه آسیب نیز مصون و محفوظ است.
واقعاً چند درصد از اهل ایمان این گونه استوار و با صلابت هستند؟ تصدیق باید کرد که چنین مؤمنانی آن قدر کم و ناشناخته هستند که هم چون مولایشان «غریب» میباشند.
امام باقر علیه السلام در وصف مؤمن واقعی سه بار این عبارت را تکرار فرمودند: «المُؤمِنُ غَریبٌ».
«النَّاسُ كُلُّهُمْ بَهَائِمُ ثَلاَثاً إِلاَّ قَلِيلاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ»
منبع حدیث:
کتاب شریف الکافی ، تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)، جلد ۲ ، صفحه ۲۴۲ ،حدیث شماره۲
وقتی مؤمنان واقعی - که یاران خاصّ امام علیه السلام هستند - چنان کمیاب باشند که به عنوان «غریب» از ایشان یاد میشود، غربت خود امام زمان علیه السلام - به معنای بی یار و یاور بودن - برای انسان بسیار روشن میگردد.
منبع: کتاب شریف "آب گوارا" تالیف آقای محمد بنی هاشمی، انتشارات منیر
_____________________
اميرالمومنین علیه السلام در وصف اصحاب حضرت ولی عصر عج می فرمایند:
« ...عَلي عِدَّهِ أصحابِ بَدرٍ ، لَم يَسبِقهُمُ الأوَّلُونَ وَ لا يُدرِکُهُمُ الآخَرُونَ وَ عَلي عِدَهِ أصحابِ طالُوتَ الَّذينَ جاوَزُوا النَّهرَ »
«... تعداد آنها به شماره اصحاب بدر است (۳۱۳ نفر) که آنها در میان گذشتگان، نظیر نداشتند و در آینده نیز نظیر نخواهند داشت و شماره آنها مطابق تعداد اصحاب طالوت است که (تعداد ۳۱۳ نفرشان) از آب رودخانه گذشتند.»
منبع حدیث:
کتاب المستدرك للحاكم:جلد ۵ صفحه ۶۶۵
از امام علی علیه السلام در کتب گوناگون درباره اصحاب حضرت ولی عصر عج نقل شده است:
«در آن زمان قومی صیقل داده میشود همانند صیقل دادن کمان توسط آهنگر به وسیلة قرآن دیدگانشان نورانی میشود و تفسیر آن در گوش جانشان جای میگیرد. جام حکمت راصبحگاهان و شامگاهان سر میکشند.گروهی از مردان الهی دور او گرد میآیند، دعوتش را سرپا نگه میدارند، او را یاری میکنند،آنها وزیران او هستند که سنگینی مسائل کشوری را به عهده میگیرند و او را در مسئولیت بزرگی که خداوند به عهدهاش گذاشته، یاری میکنند.
پدر و مادرم فدای گروهی باد که اسامی آنها در آسمان معروف است و در زمین ناشناخته هستند».
_____________________
لزومى ندارد كه اين افراد از طبقۀ متشخّص و معروف و به لحاظ اجتماعى، سطح بالا برگزيده شوند، بلكه ممكن است يك كشيكچى-كه به لحاظ عرفى، شغل پستى دارد-چنين افتخارى پيدا كند. بنابراين نمىتوان هيچ بندۀ خدايى را به لحاظ بىسواد بودن در علوم اصطلاحى (قديم يا جديد) يا داشتن شغلى كه از جهت اجتماعى، منزلت بالايى ندارد، با ديدۀ حقارت نگريست.
در حديثى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ... أَخْفَى وَلِيَّهُ فِي عِبَادِهِ فَلاَ تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عَبِيدِ اللَّهِ فَرُبَّمَا يَكُونُ وَلِيَّهُ وَ أَنْتَ لاَ تَعْلَمُ. »
«خداى تبارك و تعالى ولىّ خود را در ميان بندگانش پنهان ساخته است. پس هيچ بندهاى از بندگان او را خوار و كوچك مشمار، چه بسا ولىّ او باشد و تو ندانى!»
منبع حدیث:
کتاب شریف بحارالانوار ، تالیف آقای محمدباقر مجلسی (ره) ، جلد ۶۸،صفحه ۱۷۷
ملاك ولىّ خدا بودن، اين نيست كه شخص، تحصيلات دانشگاهى يا حوزوى داشته باشد يا در كسوت روحانى و امثال آن باشد. بنابراين نداشتن اين ظواهر نبايد باعث كوچك شمرده شدن كسى شود. بلكه برعكس چه بسا، داشتن تحصيلات و شؤون اجتماعى، باعث عجب و كبر در انسان شود و او را از اينكه مورد عنايت خاصّ الهى باشد، دور كند. بنابراين بايد توجّه كرد كه تحصيلات دينى، خوب و تا اندازهاى لازم است، امّا به اين شرط كه همراه با تهذيب نفس و خودسازى باشد تا انسان را به جاى آنكه به بندگى خداوند نزديك سازد، از آن دور نكند.
منبع: کتاب راز پنهانی و رمز ظهور تالیف آقای محمد بنی هاشمی
_____________________
شواهد نقلى متعدّدى وجود دارد كه نشان مىدهد اين ۳۱۳ يار بااخلاص حضرت مهدى عليه السّلام، متعلّق به همۀ زمانها در طول تاريخ هستند و برخى از آنها حتّى قبل از ظهور پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله و سلم متولّد شده و پس از طىّ عمر خود از دنيا رفتهاند و بقيّه از امّت اسلام مىباشند كه در طول قرون متمادى از ميان مسلمانان واقعى، برگزيده مىشوند. اينها انتخابشدهها و بهترينهاى هر دوران هستند كه لياقت خود را براى قرار گرفتن در صدر ياران مهدى موعود عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف به اثبات رساندهاند. ما برخى از اين شواهد را در اينجا نقل مىكنيم تا روشن شود كه نمىتوان ادّعا كرد: «ظهور امام عليه السّلام متوقّف بر به دنيا آمدن اينها از نسل پاكان است.» ما نمىدانيم، چهبسا همۀ ايشان يا اكثر آنان يا حدّاقل تعدادى از آنها در زمانهاى گذشته به دنيا آمده و از دنيا رفته باشند و اكنون در برزخ، انتظار ظهور امامشان را بكشند تا به اذن و قدرت خداى متعال به دنيا رجعت كنند و به بالاترين آرزوى خود در دنيا-كه همانا يارى امام زمان عليه السّلام بوده-نائل شوند. پس پايان يافتن دوران غيبت، مشروط به تولّد ۳۱۳ يار بااخلاص نيست، بلكه بسيارى از ايشان منتظر ظهور امام عليه السّلام هستند تا به دنيا برگردند. شواهد نقلى اين موضوع در بحث «رجعت» كه از ضروريّات اعتقادات شيعه مىباشد، مطرح شده است. در قرآن كريم حدّاقل ۷۰ آيه مىتوان سراغ گرفت كه به رجعت تفسير مىشود. در مورد روايات هم استاد اعظم علم الحديث، مرحوم علاّمه مجلسى رضوان اللّه تعالى عليه در بحث خود دربارۀ رجعت مىفرمايد: چگونه ممكن است كسى كه حقّانيّت ائمّۀ اطهار عليهم السّلام را باور نموده، نسبت به چيزى كه نزديك به دويست حديث صريح از طريق بيش از چهل راوى بزرگ و مورداعتماد، دربارۀ آن نقل كردهاند، شك نمايد. و اگر احاديث بحث رجعت، متواتر نباشند، در هيچ موضوع ديگرى نمىتوان ادّعاى تواتر نمود.
معرّفى برخى از ۳۱۳ يار امام زمان عليه السّلام
با اتّكاء به اين اساس محكم، اكنون چند نمونه از شواهد مورد بحث را مطرح و بررسى مىنماييم: امام صادق عليه السّلام فرمودند:
اذا قام قائم آل محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلم استخرج من ظهر الكعبة سبعة و عشرين رجلا خمسة عشر من قوم موسى الّذين يقضون بالحقّ و به يعدلون و سبعة من اصحاب الكهف و يوشع وصىّ موسى و مؤمن آل فرعون و سلمان الفارسى و أبا دجانة الانصارى و مالك الاشتر.
وقتى قائم آل محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلم قيام كند، از پشت كعبه بيست و هفت نفر را خارج مىسازد: پانزده نفر از قوم حضرت موسى عليه السّلام كه به حق قضاوت و اجراى عدالت مىكنند و هفت نفر از اصحاب كهف و حضرت يوشع وصىّ موسى عليه السّلام و مؤمن آل فرعون و سلمان فارسى و ابو دجانۀ انصارى و مالك اشتر.
افرادى كه در اين حديث شريف، نام برده شدهاند، بهترينها و برگزيدگان زمان خود بودهاند و برخى مانند حضرت يوشع بن نون مقام برگزيده پيغمبرى از سوى خداوند داشتهاند. تعبير «استخراج من ظهر الكعبه» خارج ساختن از پشت كعبه نشان مىدهد كه اينها جزء ياران اوّليۀ حضرت مهدى عليه السّلام هستند و در ابتداى ظهور-كه از خانه كعبه آغاز مىشود-خدمت مولايشان حاضر مىشوند و در زمرۀ سران ياران آن حضرت قرار مىگيرند. شبيه همين حديث از امام جعفر صادق عليه السّلام نقل شده كه به جاى «مؤمن آل فرعون» ، جناب «مقداد» را نام بردهاند و در پايان حديث فرمودهاند: . . . فيكونون بين يديه انصارا و حكّاما. . . . پس اينها در حضور امام عليه السّلام، ياران و حاكمان (سران) مىباشند. تعبير «حكّام» نشان مىدهد كه اين افراد جزء گروه اوّليه يعنى همان ۳۱۳ نفر ياران بااخلاص حضرت هستند. در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام در ميان اين ۲۷ نفر به جاى سلمان، نام جناب «جابر انصارى» به چشم مىخورد. بههرروى، غرض از ذكر اين نمونهها روشن شدن اين حقيقت است كه ظهور امام زمان عليه السّلام متوقّف بر پديد آمدن ۳۱۳ يار بااخلاص ايشان نيست، بلكه هرگاه خداوند اجازه فرمايد، امام عليه السّلام ظاهر شده و به دنبال آن، ياران اوّليۀ ايشان به حضرتش خواهند پيوست و حدّاقل گروهى از اين افراد، سالها بلكه قرنها قبل، از دنيا رفتهاند و براى يارى امامشان رجعت خواهند كرد.
منبع: کتاب شریف راز پنهانی و رمز پیدایی ، تالیف آقای محمد بنی هاشمی ، انتشارات نیک معارف
والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی
موضوعات مرتبط: مهدویت
برچسبها: محمد بنی هاشمی