حكمت

حكمت | ناصر مکارم شیرازی

سرباز حضرت ولی عصر (عج)
حكمت

اهمیت شهادت طلبی و نهراسیدن از کشته شدن در راه الله ، در عرصه مبارزه با استکبار جهانی

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

آیه شریفه ۸ سوره مبارکه جمعه

«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ۖ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

بگو: «این مرگی که از آن فرار می‌کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد؛ سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگردانده می‌شوید؛ آنگاه شما را از آنچه انجام می‌دادید خبر می‌دهد!»

صدق الله العلی العظیم

_____________________

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«مَن عَدَّ غَداً مِن اجَلِهِ فَقَد اساءَ صُحبَةَ المَوتِ.

هر كه فردا را جزءِ عمر خود بشمارد از مرگ ناخشنود است.»

مبنع حدیث: کتاب شریف بحارالانوار ، تالیف آقای محمد باقر مجلسی(ره)، جلد ۷۴، صفحه ۱۵۳

پيامبر صلى الله عليه و آله در اين حديث بيان مى‌دارد كه انسان نبايد فردا را جزءِ عمر خود حساب كند و براى آن برنامه‌ريزى كند، زيرا اين آرزو به اين معناست كه از مرگ ناخشنود است و همين نارضايتى از مرگ، سبب غفلت در زندگى دنياست. معمولاً اغلب مردم از مرگ مى‌ترسند و تنها گروهى اندك بر چهرۀ مرگ لبخند مى‌زنند و آن را در آغوش مى‌فشارند. امّا چرا مرگ و مظاهر آن و حتّى نام آن براى گروهى رنج‌آور است‌؟ دليل عمده اين است كه به زندگى پس از مرگ ايمان ندارند، يا اگر ايمان دارند اين ايمان به صورت باورى عميق درنيامده و بر افكار و عواطف آنها حاكم نشده است. وحشت انسان از فنا و نيستى طبيعى است. انسان از تاريكى شب مى‌ترسد زيرا ظلمت، نيستىِ نور است و گاه از مرده مى‌ترسد، زيرا آن‌هم در مسير فنا قرار گرفته است. امّا اگر انسان با تمام وجودش باور كند كه دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است، چنانكه در حديث آمده است:

«الدُّنيا سِجنُ المؤمِنِ وَ جَنَّةُ الكافِرِ. »

و اگر باور كند كه اين جسم خاكى قفسى است براى مرغ روح او كه وقتى اين قفس شكست آزاد مى‌شود و به هواى كوى دوست پر و بال مى‌زند، مسلّماً در آرزوى آن دم است كه از اين چهره پرده برفكنَد. آرى اگر ديدگاه انسان دربارۀ مرگ چنين باشد هرگز از آن وحشت نمى‌كند، در عين اينكه زندگى را براى پيمودن مسير تكامل خواهان است. لذا در تاريخ عاشورا مى‌خوانيم كه هرقدر حلقۀ دشمن تنگ‌تر و فشار بر حسين عليه السلام و يارانش بيشتر مى‌شد چهره‌هايشان برافروخته‌تر و شكوفاتر مى‌گشت و حتّى پيرمردان اصحابش صبح عاشورا خندان بودند. وقتى از آنها سؤال مى‌شد مى‌گفتند: براى اينكه ساعاتى ديگر شربت شهادت مى‌نوشيم و حورالعين را در آغوش مى‌گيريم.

علّت ديگر ترس از مرگ، دلبستگى بيش از حد به دنياست، زيرا مرگ ميان او و محبوبش جدايى مى‌افكنَد و دل كندن از آن‌همه امكاناتى كه براى زندگى مرفّه و پرعيش و نوش فراهم ساخته، براى او دشوار است.

عامل سوم، خالى بودن ستون حسنات و پر بودن ستون سيّئات نامۀ عمل است.

در حديثى مى‌خوانيم كه:

«كسى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: اى رسول خدا، چرا مرگ را دوست ندارم‌؟

فرمود: آيا ثروتى دارى‌؟

گفت: آرى.

فرمود: چيزى از آن را پيش از خود فرستاده‌اى‌؟

گفت: نه.

فرمود: به همين دليل است كه مرگ را دوست ندارى، چون نامۀ اعمالت ازحسنات خالى است.»

اصولاً از جمله مسائل بسيار مهمّى كه خداپرستان را از مادّى‌ها جدا مى‌سازد بينش آنان در مورد مرگ است. موحّدان مرگ را تولّدى دوباره مى‌دانند و آن را آغاز حياتى جديد مى‌شمارند و از نظر آنان مرگ جز انتقال از خانه‌اى به خانۀ ديگر نيست كه از قفس دنيا آزاد مى‌شوند و به جهان وسيع آخرت گام مى‌نهند، ولى مادّى‌ها مرگ را پايان همه چيز مى‌دانند و ازاين‌رو حاضر نيستند خود را قربانى ارزش‌هاى بزرگ كنند مگر تحت فشار قرار گيرند، امّا خداپرستان از كشتن و كشته شدن در راه خدا باكى ندارند، ايثار مى‌كنند، از جان و مال مايه مى‌گذارند و فقط از خدا مى‌ترسند.

از همين جاست كه درمى‌يابيم تا چه اندازه ايمان به معاد در تكامل انسان مؤثّر است. هيچ ايمان و عقيده‌اى بعد از توحيد به‌اندازۀ معاد در تكوين شخصيّت انسان دخالت ندارد و همۀ انبيا مبعوث شدند تا به اين دو مطلب دعوت كنند. بى‌جهت نيست كه به ما سفارش كرده‌اند بسيار به ياد معاد باشيم. اين حكايت را شايد شنيده باشيد كه كسى در تعريف آقای بروجردى (ره) مى‌گفت ايشان قيامت را باور كرده است. در ابتدا اين سخن خنده‌آور است مگر مى‌شود مسلمانى مانند آقای بروجردى (ره) به معاد اعتقاد نداشته باشد؟ امّا بايد دقيق‌تر شد و به عمق اين كلام بلند رسيد، زيرا منظور آن باورى است كه در زندگى بازتاب داشته باشد، باورى كه مبدأ حركت و تلاش براى كسب رضايت الهى باشد، نه باورى كه هيچ اثرى در روح و جان آدمى نگذارد. در مورد قيامت مسائل بسيار مهمّى وجود دارد و به همين جهت بايد در سخنرانى‌ها، نوشته‌ها، كلاس‌هاى تربيتى روى مسألۀ قيامت تأكيد ورزيد. مسلمانى كه به باورهاى دينى اعتقاد راسخ دارد و زندگى دنيا را پل و مقدّمه‌اى براى آخرت مى‌داند، براى ساختن خودش بر روى مسألۀ معاد زياد تكيه مى‌كند.

شايد يكى از دلايلى كه ما در شبانه‌روز ده مرتبه جملۀ «مَالِكِ يَوْمِ الدِّين» را تكرار مى‌كنيم اين باشد كه «يوم الدّين» (روز قيامت) را فراموش نكنيم. وقتى فراموش نكرديم همه چيز در ما زنده مى‌شود. مختصر اينكه بسا كسانى در اعتقاد، الهى‌اند، امّا در برخورد با معاد مادّى. به عبارت ديگر، به مبدأ و معاد ايمان دارند، امّا در عمل از مرگ مى‌ترسند. گويى مرگ را پايان همه چيز مى‌دانند. اين تضاد بين عقيده و عمل واقعاً فاجعه است. ما وقتى عملاً به روز قيامت باور نداشته باشيم ايثار نمى‌كنيم. ما با رفتار و كردارمان نشان مى‌دهيم كه به

آيۀ ۱۶۹ سوره مبارکه آل عمران

«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ امْوَاتًا بَلْ احْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

هرگز گمان مبريد كسانى كه در راه خدا كشته شدند مرده‌اند، بلكه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند»

ايمان نداريم. چنان به اين زندگى چسبيده‌ايم و بر گرد هوى‌و هوس مى‌چرخيم كه از قيامت غافل شده‌ايم. مطابق اين حديث، كسى كه به قيامت ايمان دارد هميشه آماده است. فردا را به‌طور قطع جزءِ عمرش حساب نمى‌كند، بلكه برعكس احتمال مى‌دهد كه فردا روز مرگ او باشد. لذا حساب‌ها را صاف و خود را مهيّاى استقبال از مرگ مى‌كند.

در آيات قرآن آمده است كه مردم در روز قيامت، يا در مرحلۀ جان دادن، تقاضاى بازگشت مى‌كنند.

آیه شریفه ۹۹ و ۱۰۰ سوره مبارکه مومنون :

«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِنْ وَرَاءِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ

هنگامى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد، مى‌گويد: پروردگارا، مرا بازگردانيد - شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهى كردم) عمل صالحى انجام دهم، (ولى به او مى‌گويند:) چنين نيست اين سخنى است كه او به زبان مى‌گويد (و اگر بازگردد همان راه را ادامه مى‌دهد) و در پى (مرگ) آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند».

صدق الله العلی العظیم

در همۀ اين موارد، قرآن يا به صراحت يا به كنايه، جواب «كَلّا» (هرگز) داده است. قانون تكامل اجازۀ بازگشت نمى‌دهد. مگر جنينى كه از مادر متولّد شد ممكن است بار ديگر به رحم مادر بازگردد؟ از نظر سير تكاملى بشر محال است، خواه كامل متولّد شده باشد يا ناقص. وقتى مسأله چنين است آيا نبايد در آن دقّت بيشترى كرد؟ آيا نبايد دربارۀ آن سختگير باشيم و بيشتر دربارۀ آن بينديشيم‌؟ ازاين‌رو بايد زياد به ياد معاد باشيم و روزى از ما نگذرد كه يادى از مرگ و معاد نكنيم. و اگر درست بينديشيم و بدان انديشه جامۀ عمل بپوشانيم، تمام وجودمان از نور و صفا پر مى‌شود.

منبع: کتاب شریف انوار هدایت، تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی ،انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)

_____________________

امام على عليه السلام -در ترغيب به جنگ-فرمود: هلا مردم! كسى كه بايستد،از چنگ مرگ نرهد و كسى كه از مرگ بگريزد،آن را عاجز نكند.از مرگ گريز و گزيرى نيست؛ كسى كه به شهادت نرسد،مى‌ميرد.همانا برترين مرگ،شهادت است.سوگند به آن كه جان على در دست اوست،هزار ضربت شمشير آسانتر است از يك بار مردن در بستر.


پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بالاى هر نيكوكارى، نيكوكار [ديگرى] است تا آن گاه كه مرد در راه خدا كشته شود.پس،چون در راه خدا كشته شد،بالاتر از آن نيكى (ارزشى) وجود ندارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شرافتمندانه ترين مرگ، شهادت است

امام زين العابدين عليه السلام: هيچ قطره‌اى نزد خداوند عزّوجلّ‌ محبوبتر از دو قطره نيست:قطرۀ خونى كه در راه خدا ريخته شود،و قطرۀ اشكى كه در دل شبِ‌ تار براى خداوند عزّوجلّ‌ مى‌ريزد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ كس نيست كه به بهشت رود و [در عين حال] دوست داشته باشد به دنيا برگردد و از آنچه بر روى زمين است برخوردار شود،مگر شهيد،كه بر اثر مشاهدۀ كرامت (شهادت)،آرزو مى‌كند برگردد و ده بار كشته شود.

منبع: کتاب شریف میزان الحکمه ، تالیف آقای محمد محمدی ری شهری، انتشارات موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث

والعاقبه للمتقین

التماس دعا

یا مهدی


موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی
برچسب‌ها: ناصر مکارم شیرازی , محمد ری شهری

تاريخ : سه شنبه هفدهم دی ۱۳۹۸ | 23:44 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

تحلیل حوادث آبان ماه سال ۹۸ در  جمهوری اسلامی ایران در آیینه نهج البلاغه

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

حکمت ۱۹۹ کتاب شریف نهج البلاغه :

و قال امام علی عليه‌السلام

«فِي صِفَةِ‌ الْغَوْغَاءِ:

هُمُ‌ الَّذِينَ‌ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا، وَ إِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ‌ يُعْرَفُوا. وَ قِيلَ‌ بَلْ‌ قال عليه السلام:

هُمُ‌ الَّذِينَ‌ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا، وَ إِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا.

فَقِيلَ‌: قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّةَ‌ اجْتِمَاعِهِمْ‌، فَمَا مَنْفَعَةُ‌ افْتِرَاقِهِمْ‌؟

فَقَالَ‌: يَرْجِعُ‌ أَصْحَابُ‌ الْمِهَنِ‌ إِلَى مِهْنَتِهِمْ‌، فَيَنْتَفِعُ‌ النَّاسُ‌ بِهِمْ‌،

كَرُجُوعِ‌ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ‌، وَ النَّسَّاجِ‌ إِلَى مَنْسَجِهِ‌،

وَ الْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ‌.»

امام عليه السلام در بيان صفت توده‌هاى بى‌بند و بارى كه گاه دست به دست هم مى‌دهند و مفاسدى در جامعه ايجاد مى‌كنند فرمود:

«آنها كسانى هستند كه هر وقت هماهنگ شوند غالب مى‌گردند و هنگامى كه پراكنده شوند شناخته نخواهند شد. آنها كسانى هستند كه هرگاه متحد شوند زيان مى‌رسانند و هر زمان متفرق گردند سود به بار مى‌آورند.»

كسى سؤال كرد: زيان آنها را به هنگام متحد شدن دانستيم، منفعت آنها به هنگام پراكنده شدن چيست‌؟

امام عليه السلام فرمود: «پيشه‌وران و اهل كسب (از آنها) به كارهاى خود باز مى‌گردند و مردم از كار آنها بهره‌مند مى‌شوند؛ بنّا به سراغ بنّايى مى‌رود و بافنده مشغول بافندگى مى‌شود و نانوا به پخت نان مى‌پردازد.»

_____________________

شرح و تفسير
هياهوى اوباش

«غوغاء» در لغت چنان‌كه بسيارى از واژه پژوهان گفته‌اند داراى دو معناست:

نخست معناى وصفى دارد و به كسانى اطلاق مى‌شود كه جزء قشر منحط‍‌ اجتماع يا به بيان ديگر از اوباش مردم‌اند.

افرادى هستند كه از عقل و درايت قابل توجهى برخوردار نيستند و غالباً تحت تأثير عوامل عاطفى قرار مى‌گيرند كه به آسانى ممكن است آنها را تحريك كرد و براى مقاصد سوئى به كار گرفت؛ كسانى كه مديران فاسد و مفسد جامعه هميشه از آنها بهره مى‌برند و نمونه‌هاى روشن آن را در حكومت بنى‌اميه و بنى‌عباس مى‌توان مشاهده كرد. اين واژه مفرد است و مانند ساير اسم جمع‌ها معناى جمعى دارد.

معناى ديگر «غوغاء» همان معناى مصدرى يا اسم مصدرى است كه به ايجاد جار و جنجال اطلاق مى‌شود، اين معنا در فارسى امروز ما رايج است ولى معناى اول رايج نيست.

توضيح اين‌كه جوامع انسانى از گروه‌هاى مختلفى تشكيل مى‌شود كه سه گروه از آن را مى‌توان در اينجا نام برد:

نخست افراد فهميده و باسواد و عاقل كه آلت دست اين و آن نمى‌شوند.

دوم توده‌هاى كم اطلاع و پايبند به اصول اخلاق و ايمان كه آنها نيز برپايه ايمان و اخلاقشان در گروه‌هاى شرور شركت نمى‌كنند، هرچند ممكن است گاهى با نقشه‌هايى آنها را اغفال كرد. اين گروه همان‌ها هستند كه اميرمؤمنان على عليه السلام از آنها در عهدنامۀ مالك اشتر تعبير بليغى كرده و به عنوان «عامۀ مردم» آنان را ستوده و پناهگاه روز جنگ و صلح شمرده و به «مالك» توصيه مى‌كند مصالح آنها را در نظر بگيرد و مصالح خواص پرادعا و زياده‌طلب را فداى مصالحشان كند.

«وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ‌ وَ جِمَاعُ‌ الْمُسْلِمِينَ‌ وَ الْعُدَّةُ‌ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ‌ مِنَ‌ الْأُمَّةِ‌ فَلْيَكُنْ‌ صِغْوُكَ‌ لَهُمْ‌ وَ مَيْلُكَ‌ مَعَهُمْ‌».

سوم گروهى كه سطح پايينى از فكر و اخلاق دارند و به اصطلاح بى‌بند و بار و فاقد تربيت لازم اسلامى هستند و در ميان آنها گاه افراد شرور و موذى نيز يافت مى‌شود. اميرمؤمنان على عليه السلام در حديث معروف كميل كه در كلام حكمت‌آميز ۱۴۷ گذشت دربارۀ آنها مى‌فرمايد:

«وَ هَمَجٌ‌ رَعَاعٌ‌ أَتْبَاعُ‌ كُلِّ‌ نَاعِقٍ‌، يَمِيلُونَ‌ مَعَ‌ كُلِّ‌ رِيحٍ‌، لَمْ‌ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ‌، وَ لَمْ‌ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ‌ وَثِيقٍ‌؛

و احمقانِ‌ بى سر و پا و بى هدفى كه دنبال هر صدايى مى‌روند و با هر بادى حركت مى‌كنند؛ آنهايى كه با نور علم روشن نشده‌اند و به ستون محكمى پناه نبرده‌اند».

اين گروه‌اند كه چون جمع شوند غالباً سبب ضرر و زيان مى‌گردند. به كمترين چيزى تحريك مى‌شوند و بيشترين خسارات را مى‌رسانند؛ ولى اگر با برنامه‌ريزى صحيح جلوى اجتماع آنها گرفته شود و هر كدام به دنبال كار خود باشند و به شغلى كه دارند بپردازند، به جامعه منفعت مى‌رسانند، زيرا بسيارى از كارهاى سنگين اجتماعى معمولا بر دوش اين گروه است.

زمامداران و مديران جوامع اسلامى بايد مراقب باشند دشمنان اسلام يا افراد شرور جامعه از وجود اين گروه استفاده نكنند و آنها را در مسير اهداف شوم خود به كار نگيرند.

منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین (ع) شرح نهج البلاغه ، تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی ، انتشارات امام علی (ع)

والعاقبه للمتقین

التماس دعا

یا مهدی


موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی
برچسب‌ها: ناصر مکارم شیرازی

تاريخ : جمعه سیزدهم دی ۱۳۹۸ | 1:20 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

رهایی مستضعفان عالم از چنگال مستکبران سنت حتمی الهی

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 


فرازی از خطبه ۱۹۲ قاصعه

«و تدبّروا أحوال الماضين من المؤمنين قبلكم، كيف كانوا في حال التّمحيص و البلاء. ألم يكونوا أثقل الخلائق أعباء، و أجهد العباد بلاء، و أضيق أهل الدّنيا حالا. اتّخذتهم الفراعنة عبيدا فساموهم سوء العذاب، و جرّ عوهم المرار، فلم تبرح الحال بهم في ذلّ‌ الهلكة و قهر الغلبة، لا يجدون حيلة في امتناع، و لا سبيلا إلى دفاع. حتّى إذا رأى اللّه سبحانه جدّ الصّبر منهم على الأذى في محبّته، و الاحتمال للمكروه من خوفه، جعل لهم من مضايق البلاء فرجا، فأبدلهم العزّ مكان الذّلّ‌، و الأمن مكان الخوف، فصاروا ملوكا حكّاما، و أئمّة أعلاما، و قد بلغت الكرامة من اللّه لهم ما لم تذهب الآمال إليه بهم.»

ترجمه

«در احوال مؤمنان پيشين بينديشيد كه در حال آزمايش و امتحان چگونه بودند؟ آيا آنها بيش از همۀ مردم بار مشكلات را بر دوش نكشيدند و بيش از همۀ بندگان (خدا) در شدت و زحمت نبودند و از همه جهانيان در تنگناى سخت‌ترى قرار نداشتند؟ فرعونها آنان را بردۀ خويش ساختند و پيوسته آنها را در بدترين شكنجه‌ها قرار دادند و تلخيهاى روزگار را جرعه جرعه به آنها نوشاندند و همچنان اين وضع با ذلّت و هلاكت به سبب قهر و غلبۀ ظالمان ادامه يافت.

نه چاره‌اى داشتند كه از آن وضع سر باز زنند و نه راهى براى دفاع از خود مى‌يافتند، تا زمانى كه خداوند سبحان جدّيت آنها را در صبر و استقامت در برابر ناملايمات در مسيرمحبّتش و تحمّل ناراحتيها را به جهت خوف و خشيتش در آنها مشاهده كرد. در اين هنگام گشايشى از تنگناهاى بلا براى آنان فراهم ساخت؛ ذلّت را به عزّت، و ترس و ناامنى را به امنيّت مبدّل كرد و آنها زمامداران فرمانروا و پيشوايان برجسته شدند و آن‌قدر لطف و كرامت الهى شامل حالشان شد كه هيچ‌كس فكر آن را هم دربارۀ آنان نمى‌كرد.»

 

عوامل پيروزى مؤمنان پيشين

گرچه مشكلات زندگى اقوام پيشين و امتحانات سخت و سنگين آنها محدود به زمان فراعنه نبود؛ ولى از آنجا كه در قرآن مجيد بارها به مشكلات عظيم بنى اسرائيل در زمان فرعون اشاره شده و همه مسلمانان با آنها آشنا هستند، امام عليه السّلام مخصوصا به زندگى آنها اشاره مى‌كند كه از يك سو همۀ آنان را به صورت بردگان درآورده بودند و سخت‌ترين كارها را از آنها مى‌كشيدند و كمترين امكانات را در اختيارشان مى‌نهادند و در صورت احساس خطر مردانشان را مى‌كشتند و زنان را براى خدمتكارى و كنيزى زنده نگاه مى‌داشتند. ساليان دراز بر آنها گذشت و هيچ راهى براى نجات نيافتند ولى سرانجام لطف خداوند شامل حال آنها شد و به طرز معجزه‌آسايى بر دشمنان پيروز شدند. و فراعنه و اعوان آنها را به ديار عدم فرستاد.

آرى! هنگامى كه انسان از ميدان امتحان سربلند درآيد خداوند ابرهاى تيره و تار مشكلات را كنار مى‌زند و آفتاب درخشان پيروزى چهرۀ خود را نمايان مى‌سازد. آن‌گونه كه دربارۀ حضرت موسى و يارانش و اقوام ديگرى همانند آنها واقع شد.


قرآن مجيد در مورد بنى اسرائيل و فرعونيان در اين زمينه توضيح بيشترى دارد كه زواياى اين پيروزى را نشان مى‌دهد، مى‌فرمايد:

« «كَمْ‌ تَرَكُوا مِنْ‌ جَنّٰاتٍ‌ وَ عُيُونٍ‌ وَ زُرُوعٍ‌ وَ مَقٰامٍ‌ كَرِيمٍ‌ وَ نَعْمَةٍ‌ كٰانُوا فِيهٰا فٰاكِهِينَ‌ كَذٰلِكَ‌ وَ أَوْرَثْنٰاهٰا قَوْماً آخَرِينَ‌

چه بسيار باغها و چشمه‌ها كه از خود به جاى گذاشتند و زراعتها و قصرهاى زيبا و گران‌قيمت و نعمت‌هاى فراوان ديگر كه در آن غرق بودند اين‌گونه ما آن (اموال و حكومت) را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم».

در جاى ديگر مى‌فرمايد:

« «وَ نُرِيدُ أَنْ‌ نَمُنَّ‌ عَلَى الَّذِينَ‌ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ‌ وَ نَجْعَلَهُمْ‌ أَئِمَّةً‌ وَ نَجْعَلَهُمُ‌ الْوٰارِثِينَ‌»

«ما مى‌خواستيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم».

صدق الله العلی العظیم

منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین (ع) ، تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی،انتشارات امام علی (ع)

 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی
برچسب‌ها: ناصر مکارم شیرازی

تاريخ : چهارشنبه بیستم آذر ۱۳۹۸ | 18:7 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

تحلیل قرآنی نقض پیمان صلح با گروه های مقاومت فلسطینی و دولت سوریه توسط اسرائیل

سلام علیکم
اعوذبالله من الشیطان الرجیم 
بسم الله الرحمن الرحیم 

آیه شریفه ۱۰۰ سوره مبارکه بقره 

أَ وَ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ‌ فَرِيقٌ‌ مِنْهُمْ‌ بَلْ‌ أَكْثَرُهُمْ‌ لا يُؤْمِنُونَ‌. 
و آيا چنين نيست كه هربار آنها (يهود) پيمانى (با خدا و پيامبر) بستند جمعى آن را دور افكندند (و مخالفت كردند) آرى بيشتر آنان ايمان ندارند!
صدق الله العلی العظیم

————————————————-

از یهود پيمان گرفته شده بود كه به پيامبر موعود كه بشارتش در تورات آمده است ايمان بياورند، نه تنها ايمان نياوردند بلكه پيمانى را كه با پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله هنگام هجرت به مدينه بستند كه لااقل به دشمنان آن حضرت نپيوندند، آن را نيز شكستند، و مخصوصاً در جنگ احزاب آشكارا با مشركان مكه هم صدا شدند، و بر ضد اسلام و مسلمين موضع گرفتند.
اين شيوۀ ديرينه يهود است كه غالباً به عهد و پيمان خود وفادار نيستند، و هر زمان گوشه‌اى از منافعشان به خطر بيفتد، تمام عهدها را به دست فراموشى مى‌سپرند.
هم اكنون صدق گفتار قرآن را در عصر و زمان خود در پيمان‌هايى كه صهيونيست‌ها مى‌بندند مشاهده مى‌كنيم كه هروقت منافعشان به خطر بيفتد، عهدنامه‌هايى را كه چند روز يا چند ماه پيش با مخالفان خود امضا كرده‌اند رسماً زير پا مى‌گذارند، و حتى به معاهدات بين‌المللى درزمينۀ روابط‍‌ ملت‌ها و مصوّبات مجامع جهانى كه به آن پيوسته‌اند و آن را جزء آن مى‌دانند توجه نكرده و آن را به كلى فراموش مى‌كنند و هميشه از بهانه‌هاى واهى و سست كه همه جا مى‌توان به آن دست‌يافت براى پيمان‌شكنى خود متشبّث مى‌شوند.
اين مسئله در عصر و زمان ما به قدرى روشن است كه بعضى از مفسران آيۀ فوق را از آيات اعجازآميزى مى‌دانند كه در آن خبر از آينده‌اى دور داده شده است و گويى به هنگام نزول آيه پيمان‌شكنى‌هاى يهود عصر ما در برابر چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است.
آنها پيمان‌هاى زيادى با پيامبرشان موسى عليه السلام و پيامبران بعد از او داشتند، و پيمان‌هايى هم با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ولى به هيچ‌كدام وفادار نماندند.
تعبير به فريق (گروه) در آغاز آيه، و تعبير به اكثر در پايان آن نشان مى‌دهد كه منظور از فريق در اينجا اكثريت جمعيت پيمان‌شكن بنى اسرائيل است .نيز اين تعبير نشان مى‌دهد كه پيمان‌شكنى و عدم ايمان رابطۀ نزديكى با هم دارند.

منبع :کتاب شریف اخلاق در قرآن کریم , تالیف آیت الله مکارم شیرازی دام ظله, انتشارات امام علی علیه السلام 

والعاقبه للمتقین 
التماس دعا 
یا مهدی


موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی
برچسب‌ها: ناصر مکارم شیرازی

تاريخ : سه شنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۸ | 23:56 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

ترک گناه به نیت الهی بسیار ارزشمندتر از ترک گناه به دلیل حرف و نگاه مردم است

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم 

حکمت ۳۲۴ کتاب شریف نهج البلاغه 

و قال الامام علي عليه‌السلام
اِتَّقُوا مَعَاصِيَ‌ اللّهِ‌ فِي الْخَلَوَاتِ‌، فَإِنَّ‌ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ‌.

امام علی عليه السلام فرمود:
از عصيان خداوند در خلوتگاه‌ها بپرهيزيد، چراكه شاهد،
همان حاكم و دادرس است.

شرح و تفسير 
از معاصى پنهانى بپرهيزيد

امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكته‌اى اشاره مى‌كند كه بسيارى عملاً از آن غافلند يا خود را به تغافل مى‌زنند. مى‌فرمايد: «از عصيان خداوند در خلوتگاه‌ها بپرهيزيد، چراكه شاهد، همان حاكم و دادرس است»؛(اتَّقُوا مَعَاصِيَ‌ اللّهِ‌ فِي الْخَلَوَاتِ‌، فَإِنَّ‌ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ‌).
بسيارى از مردم به خصوص آن‌هايى كه به پاكى و تقوا مشهورند يا موقعيت اجتماعى خاصى دارند از انجام معاصى آشكار پرهيز مى‌كنند؛ ولى در خلوتگاه از آن ابا ندارند. امام عليه السلام به اين‌گونه افراد هشدار مى‌دهد كه از عصيان خدا در خلوتگاه نيز به شدت بپرهيزيد، زيرا در آن‌جا نيز خدا شاهد و ناظر آن‌هاست؛ همان خدايى كه افزون بر شاهد و ناظر بودن، حاكم و قاضى نسبت به اعمال آن‌ها نيز هست.
در محاكم معمولى، شاهد و حاكم و مجرى حكم، سه فرد متفاوتند؛ ممكن است حاكم در شهادت شهود ترديد كند يا به دليل شك در وثاقت آن‌ها، يا احتمال اشتباه دربارۀ آن‌ها به سبب قرائنى كه موجب شك و ترديد مى‌شود، شهادتشان را نپذيرد؛ ولى آن‌جا كه شاهد و حاكم يكى است اين‌گونه احتمالات راه ندارد.
قرآن مجيد نيز در آيات فراوانى روى اين مسئله تأكيد كرده است. در يك جا دربارۀ كسانى كه شبانه جلسات خصوصى تشكيل مى‌دانند و بر ضد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله توطئه مى‌كردند مى‌فرمايد:

«وَ هُوَ مَعَهُمْ‌ إِذْ يُبَيِّتُونَ‌ ما لا يَرْضى‌ مِنَ‌ الْقَوْلِ‌»؛ 
و هنگامى كه در مجالس شبانه، سخنانى كه خدا راضى نبود مى‌گفتند، خدا با آن‌ها بود».

نيز در جاى ديگر مى‌فرمايد:

«ما يَكُونُ‌ مِنْ‌ نَجْوى‌ ثَلاثَةٍ‌ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ‌ وَ لا خَمْسَةٍ‌ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ‌ وَ لا أَدْنى‌ مِنْ‌ ذلِكَ‌ وَ لا أَكْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ‌ أَيْنَ‌ ما كانُوا ثُمَّ‌ يُنَبِّئُهُمْ‌ بِما عَمِلُوا يَوْمَ‌ الْقِيامَةِ‌ إِنَّ‌ اللّهَ‌ بِكُلِّ‌ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ‌»؛

هيچ‌گاه سه نفر با هم نجوا نمى‌كنند مگر اين‌كه خدا چهارمين آن‌هاست، و هيچ‌گاه پنج نفر با هم نجوا نمى‌كنند مگر اين‌كه خدا ششمين آن‌هاست، و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن مگر اين‌كه او همراه آن‌هاست هرجا كه باشند، سپس روز قيامت آن‌ها را از اعمالشان آگاه مى‌سازد، چراكه خدا به هرچيزى داناست!».

در جاى ديگر در عبارتى كوتاه و پرمعنا مى‌فرمايد:

«وَ هُوَ مَعَكُمْ‌ أَيْنَ‌ ما كُنْتُمْ‌»؛ 
او با شماست هرجا كه باشيد».

لقمان حكيم نيز به فرزندش هشدار مى‌دهد و مى‌گويد

:«يا بُنَيَّ‌ إِنَّها إِنْ‌ تَكُ‌ مِثْقالَ‌ حَبَّةٍ‌ مِنْ‌ خَرْدَلٍ‌ فَتَكُنْ‌ فِي صَخْرَةٍ‌ أَوْ فِي السَّماواتِ‌ أَوْ فِي الْأَرْضِ‌ يَأْتِ‌ بِهَا اللّهُ‌ إِنَّ‌ اللّهَ‌ لَطِيفٌ‌ خَبِيرٌ»؛ 

پسرم! اگر به اندازۀ سنگينى دانۀ خردلى (كار نيك يا بد) باشد، و در دلِ‌ سنگى يا در (گوشه‌اى از) آسمان‌ها و زمين قرار گيرد، خدا آن را (در قيامت براى حساب) مى‌آورد؛ خداوند دقيق و آگاه است!».

اين تعليم قرآنى و الهى چنان مسلمانان را تربيت مى‌كند كه خلوت و جلوتى براى خود قائل نباشند و همه جا را يكسان بدانند و به اين ترتيب از معاصى پنهانى كه گاه بسيار خطرناك‌تر از معاصى آشكار است، بپرهيزند.

اين بحث را با حديثى از امام صادق عليه السلام از كتاب شريف كافى پايان مى‌دهيم.

آن حضرت به يكى از يارانش فرمود:

«خَفِ‌ اللَّهَ‌ كَأَنَّكَ‌ تَرَاهُ‌ وَ إِنْ‌ كُنْتَ‌ لا تَرَاهُ‌ فَإِنَّهُ‌ يَرَاكَ‌ فَإِنْ‌ كُنْتَ‌ تَرَى أَنَّهُ‌ لا يَرَاكَ‌ فَقَدْ كَفَرْتَ‌ وَ إِنْ‌ كُنْتَ‌ تَعْلَمُ‌ أَنَّهُ‌ يَرَاكَ‌ ثُمَّ‌ بَرَزْتَ‌ لَهُ‌ بِالْمَعْصِيَةِ‌ فَقَدْ جَعَلْتَهُ‌ مِنْ‌ أَهْوَنِ‌ النَّاظِرِينَ‌ عَلَيْكَ‌؛ 

از خدا بترس آن‌گونه كه گويى او را مى‌بينى (كه شاهد و ناظر اعمال توست) و اگر تو او را نمى‌بينى او تو را می بیند. اگر فكر كنى او تو را نمى‌بيند كافر شده‌اى (زيرا علم خدا را محدود شمرده‌اى) و اگر مى‌دانى تو را مى‌بيند؛ ولى باز در مقام معصيت او بر مى‌آيى، او را از كمترين بينندگان نسبت به خود قرار داده‌اى».

زيرا از يك نگاه كنندۀ عادى شرم دارى اما از خدا شرم نمى‌كنى كه در خلوت گناه مى‌كنى.

منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام شرحی نوین بر کتاب شریف نهج البلاغه تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی ، انتشارات امام علی علیه السلام

————————————————-

 متأسفانه بسیاری از اوقات، ما گناهان را به خاطر حفظ آبروی اجتماعی خود ترک می‌کنیم. گناهان علنی این‌طور است. می‌گوییم: شاید از چشم مردم بیفتیم. می‌گوییم: نکند مردم به ما بد نگاه کنند. نگرانیم که مبادا از چشم مردم بیفتیم، ولی غافلیم از این‌که داریم از چشم خدا و امام زمان می‌افتیم و برای ما مهم نیست.
ما گاهی از یک کودک و از یک نوجوان پرهیز می‌کنیم. می‌گوییم: صلاح نیست. بعضی از گناهان را به خاطر آبروی اجتماعی‌مان ترک می‌کنیم. حتّی بعضی از حلال‌ها را هم انجام نمی‌دهیم. می‌گوییم در شأن ما نیست. یعنی ما به خاطر نگاه مردم از حلال هم صرف‌نظر می‌کنیم. می‌گوییم: مردم می‌گویند: این آقا چرا این کار را انجام داد. واقعاً همین‌طور است. حلال خدا را کنار می‌گذاریم. آن وقت حرام خدا را در غیب و پنهان انجام می‌دهیم. آیا واقعاً خدا را آن‌قدر ناظر نمی‌دانیم؟! آیا واقعاً خدا را باور نداریم؟!

 پدر و پسری برای سرقت به باغی رفته بودند. پدر مشغول سرقت شد و به پسر گفت: مواظب باش، اگر کسی ما را دید خبر بده. پدر فکر کرد شاید صاحب باغ، یا عابری بیاید. تا پدر کار خود را شروع کرد، پسر گفت: بابا دارد ما را می‌بیند. پدر به عجله پایین آمد و گفت: چه کسی؟ گفت: خدا. گفت: منظورم خدا نبود. 

منبع:کتاب شریف وعده های الهی به صابران،تالیف آقای حسین حسینی قمی، انتشارات عطش


والعاقبه للمتقین 
التماس دعا
یا مهدی


موضوعات مرتبط: ورع و تقوا ، سیر و سلوک ، عفت
برچسب‌ها: ناصر مکارم شیرازی , حسین حسینی قمی

تاريخ : یکشنبه دوازدهم آبان ۱۳۹۸ | 16:32 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

گمراهی اکثریت انسانها  و غربت مومن بین آنها

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 
بسم الله الرحمن الرحیم 
سلام علیکم 

 

آیه  شریفه ۴۴سوره مبارکه فرقان

 

«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ كَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً


آيا گمان می‌بری بيشتر آنان می‌شنوند يا می‌فهمند؟! آنان فقط همچون چهارپايانند، بلكه گمراهترند. »

 

صدق الله العلی العظیم 

___________________

امام باقر علیه السلام می فرمایند:

«اَلنَّاسُ كُلُّهُمْ بَهَائِمُ ثَلاَثاً إِلاَّ قَلِيلاً مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ .»

«مردم همگی چهارپایان اند(سه بار این جمله را فرمودند)

مگر اندکی از مومنان و مومن غریب است...(سه بار این جمله را فرمودند.)»

منبع حدیث:کتاب شریف الکافی،تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)، جلد ۲ , صفحه ۲۴۲

امام علیه السلام تنها تعداد اندکی از مومنان را از حدّ چهارپایان خارج دانسته اند. روشن است که چهارپا بودن به هیکل و قیافه ظاهری نیست، بلکه تعداد بسیار کمی از مومنان اند که سایر مردم در مقایسه با ایشان ، هم چون چهارپایان در مقایسه به انسان اند. همان فاصله ای که انسان با چهارپایان دارد،مومن واقعی مورد نظر امام علیه السلام با سایرین دارد.انسان در میان چهارپایان احساس غربت می کند، زیرا آنها سخن او را نمی فهمند و از آن چه او می فهمد، درکی ندارند، درد های او را احساس نمی کنندو صرفا به زندگی روزمره مشغول هستند. مومن راستین در میان مردم احساس غریبه بودن می کند، می بیند هیچ کس او را درک نمی کند و همه در حال و هوای حیوانی سیر می کنند.لذا به شدت احساس تنهایی می کند و جز با خداوند متعال و حجت خدا و احیانا مومنینی در سطح خود ، انس نمی گیرد. 

طبیعتا مردم عادی هم نسبت به آن مومن حقیقی ، احساس غربت می کنند ، چون آنها هم او را مانند خود و از خود نمی بینند. چون منطق او با بقیه متفاوت است، مردم وی را آدم طبیعی و متعادلی نمی پندارند و چه بسا برخی کارهایش را خلاف عقل بشمارند.به هر حال ، احساس غربت دو طرفه است و نشانگر این که هیچ یک از دو طرف ، یک دیگر را چنان که باید، درک نمی کنند.چون نگاهشان به همه چیز متفاوت و معیارهایشان نیز با هم ناسازگار است. 

 

منبع:کتاب عدل، دفتر چهارم ، فضل الهی به اهل ایمان، تالیف آقای محمد بنی هاشمی ، انتشارات منیر

___________________

امام علی علیه السلام در حکمت ۱۴۷ کتاب شریف نهج البلاغه می فرمایند:

«النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ »

 «مردم سه گروهند: علماى ربانى، دانش طلبان در طريق نجات و احمقانِ‌ بى سر و پا و بى هدفى كه دنبال هر صدايى مى‌روند و با هر بادى حركت مى‌كنند؛ آنهايى كه با نور علم روشن نشده‌اند و به ستون محكمى پناه نبرده‌اند»

منظور از «عالمان ربانى» انسان‌هايى هستند كه علم و تقوا و معرفت الهى را در بر دارند و آنچه مى‌گويند از سخنان پروردگار و اوليائش مى‌گويند و همواره در اين مسير سير مى‌كنند و كار آنها تربيت شاگردان و پرورش روح و فكر آنهاست.

«ربانى» ممكن است از ريشۀ «رب» به معناى پروردگار باشد كه به هنگام «ياء» نسبت، «الف و نون» براى تأكيد و مبالغه به آن اضافه شده است؛ مانند «روحانى» و شايد از مادۀ «تربيت» گرفته شده باشد؛ يعنى علمايى كه مربى انسان‌ها هستند و جمع ميان هر دو معنا در واژۀ «عالم ربانى» بعيد به نظر نمى‌رسد.


اما «مُتَعَلِّمٌ‌ عَلَى سَبِيلِ‌ نَجَاةٍ‌» به كسى گفته مى‌شود كه رهبر و پيشوا و معلمى از علماى ربانى براى خود بر گزيده، از شيطان و وسوسه‌هاى او و انسان‌هاى شيطان صفت دورى گزيده، در طريق نجات گام نهاده و آن مسير را در سايۀ رهبرى آگاه و با تقوا ادامه مى‌دهد.

در واقع «علماى ربانى» همچون آفتاب عالم‌تاب و «متعلّمان عَلى‌ سَبيلِ‌ النَّجاة» همچون كرۀ ماه هستند كه گرچه از خود نورى ندارند؛ ولى نور آفتاب را گرفته و منعكس مى‌كنند و به همين دليل چراغ شب‌هاى تار محسوب مى‌شوند.

اين دو گروه خوشبخت و سعادتمند و پيروزند؛ اما گروه سوم افراد گمراه و منحرفى هستند كه امام براى آنها شش وصف بيان فرموده است:

نخست از آنها به «همج» ياد مى‌كند. «همج» جمع «هَمَجَة» در اصل به معناى مگس كوچك است كه اشاره به حقارت و بى‌ارزشى آنهاست.

سپس از آنها به «رعاع» اسم مى‌برد كه جمع «رَعاعة» (بر وزن خرابة) به معناى افراد بى سر و پا و اوباش است.در سومين يادكرد آنها را افرادى بى هدف نام مى‌برد كه دنبال هر صدايى مى‌روند؛ امروز پاى پرچم زيد سينه مى‌زنند فردا پاى پرچم دشمنش.

در هر حال اين گروه را به گوسفندان بى عقل و شعورى تشبيه مى‌كند كه دنبال هر صدايى حركت مى‌كنند.

در چهارمين توصيف ايشان را به موجودات سبك و بى ريشه‌اى مانند برگ‌هاى خشكيده، پشه‌ها وامثال آن تشبيه مى‌كند كه همراه باد به هر سويى مى‌روند و اين نيز دليل بر بى‌وزنى و بى‌هدفى آنهاست كه با هر نسيمى به سويى مى‌رود.

در پنجمين و ششمين توصيف كه در واقع علت اصلى تمام مشكلات و بدبختى‌هاى آنهاست مى‌فرمايد: آنها به نور علم روشن نشده‌اند تا در مسير ثابتى به سوى اهداف والايى حركت كنند و نيز تكيه‌گاه محكمى ندارند كه به آن چسبيده باشند تا نسيم‌ها و حتى طوفان‌ها هم نتوانند آنها را جا به جا كنند. اينها حال كسانى است كه نه عالمند و نه متعلم، نه دانشمند و نه پيرو دانشمندان.

در حديث كوتاه و پرمعنايى از امام صادق عليه السلام همين تقسيم سه‌گانه به شكل ديگرى بيان شده است:
«مردم سه دسته‌اند: يا عالم و يا كسب كنندۀ علم از شخص عالم‌اند و يا غثاء». (غثاء در اصل به معناى گياهان خشكيده‌اى است كه به صورت در هم ريخته بر روى سيلاب قرار مى‌گيرد. همچنين به كف‌هايى كه روى آب در حال جوشيدن در ديگ پيدا مى‌شود غثاء گفته شده است).

در واقع امام عليه السلام روى نقطۀ اصلى مشكلات جوامع انسانى انگشت گذارده است. قسمت مهمى از مشكلات از ناحيۀ گروه سوم است؛ گروهى نادان، بى‌خبر، بى‌برنامه كه دنبال هر كسى بدون مطالعه حركت مى‌كنند. تنها هدفشان منافع مادى آنهاست. نه نور علم و تقوا بر قلوبشان تابيده، نه معرفت درستى نسبت به مبدأ و معاد دارند، نه تكيه‌گاه مطمئن، نه مشاوران آگاه و دشمنان اسلام بر همين گروه تكيه مى‌كنند تا جوامع اسلامى را گرفتار نا بسامانى كنند.


به بيان ديگر عالمان ربانى همچون كوه‌هاى استوارند و به مضمون« مؤمن همچون كوه است و تندبادها او را به حركت در نمى‌آورد»، در برابر تمام طوفان‌ها ايستادگى مى‌كنند .

«مُتَعَلِّمانِ‌ عَلى‌ سَبيلِ‌ النَّجاةِ‌» همچون قطعات سنگى هستند كه به كوه چسبيده‌اند؛ آنان نيز از طوفان حوادث در امانند؛

ولى «هِمَج رَعاء» به منزلۀ گرد و خاكى هستند كه بر دامان كوه نشسته و به اندك نسيمى جا به جا مى‌شوند. وظيفۀ دانشمندان و رهبران فكرى و معنوى جامعه اين است كه تلاش كنند اين گروه را در گروه دوم جاى دهند و آنها را ارتقاء رتبه بخشند و گرنه هميشه جامعه نابسامان خواهد بود.

منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام شرح نهج البلاغه، تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی ، انتشارات امام علی علیه السلام 

 

والعاقبه للمتقین 
التماس دعا 
یا مهدی


موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسب‌ها: محمد بنی هاشمی , ناصر مکارم شیرازی

تاريخ : پنجشنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۸ | 3:42 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

در آيينه نهج البلاغه؛ عفت ورزي انسان ناشي از غيرتمندي اوست

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 
بسم الله الرحمن الرحیم 
سلام علیکم 


حکمت ۳۰۵ کتاب شریف نهج البلاغه 

امام علی علیه السلام فرمود:

«مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ‍‌.

انسان غيرتمند هرگز زنا نمى‌كند .»

زيرا كسى كه كارى را در حق ديگران مى‌پسندد به ناچار در حق خود نيز خواهد پسنديد و كسى كه دربارۀ محارم خود عملى را روا نمى‌دارد دربارۀ محارم ديگران نيز روا نخواهد داشت.

بسيار شده است كه افرادى مى‌گويند: ما مى‌خواهيم به نواميس ديگران نگاه كنيم. به آن‌ها گفته مى‌شود: آيا دوست داريد به نواميس شما نگاه كنند؟ هنگامى كه اظهار تنفر مى‌كنند به آن‌ها گفته مى‌شود: پس به نواميس ديگران نگاه نكنيد.

«غيور» صيغۀ مبالغه از مادۀ «غَيرت» (بر وزن حيرت) است به معناى ناخوش داشتن و تنفر از تجاوز ديگران به ناموس انسان و ورود در حريم اوست و گاه به معناى وسيع كلمه در غير موارد ناموسى نيز به‌كار مى‌رود و فرد غيرتمند به كسى گفته مى‌شود كه حاضر نيست ديگرى به افتخارات او لطمه وارد كند؛ خواه افتخارات مادى باشد يا معنوى.

به هر حال، گفتار حكيمانۀ امام عليه السلام گفتارى است كه كاملاً هماهنگ با منطق عقل است، زيرا انسان غيور؛ يعنى كسى كه نسبت به تجاوز ناموسش حساسيت فوق‌العاده دارد، نواميس ديگران را نيز به همان چشم نگاه مى‌كند و هرگز راضى نمى‌شود به نواميس مردم تجاوز كند. به همين دليل، غيرت، او را از آلوده شدن به اعمال منافى عفت بازمى‌دارد. حتى حاضر نيست به همسر يا خواهر و مادر ديگرى نگاه كند، زيرا نسبت به نگاه ديگران به همسر و خواهر و مادرش احساس تنفر مى‌كند.


غيرت در آموزه‌هاى اسلامى

از واژه‌هايى كه به عنوان فضيلتى اخلاقى در منابع اسلامى ديده مى‌شود غيرت است. غيرت، در اصل به معناى يك احساس فوق‌العادۀ درونى است كه انسان را به دفاع شديد از امورى كه متعلق به اوست وامى‌دارد؛ خواه امور معنوى باشد مانند دين و آيين و يا امور مادى مانند عِرض و مال و ناموس و مملكت.

اين احساس در همۀ انسان‌ها با تفاوت‌هايى وجود دارد و اگر به صورت افراطى درنيايد يكى از فضايل مهم و كارساز است.

از سويى ديگر، اگر براثر تكرار اعمال منافى غيرت، تضعيف شود و به بيان ديگر انسان، بى‌غيرت و يا از نظر غيرت ضعيف گردد اين خود يكى از رذائل خطرناك اخلاقى به شمار خواهد آمد.

در آيات قرآن اشاراتى به اين مسئله ديده مى‌شود؛ ولى به‌طور صريح‌تر در روايات اسلامى آمده است؛ از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‌خوانيم كه فرمود:

«إنّى لَغَيُورٌ وَ اللّٰهُ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ اغْيرُ مِنّى وَ انَّ‌ اللّٰه تَعٰالٰى يُحِبُّ‌ مِنْ‌ عِبٰادِهِ‌ الْغَيُورَ؛ من غيرتمندم و خدا از من غيورتر است و خدا بندگان غيورش را دوست دارد».

در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است كه فرمود:

«انَّ‌ الْغيرَةَ‌ مِن الْايمٰان؛ غيرت از ايمان است».

دليل آن هم روشن است: ايمان، انسان را به حفظ‍‌ ناموس و افتخارات و آيين خود دعوت مى‌كند، بنابراين غيرت جزء ايمان است.

در حديثى از امام صادق عليه السلام آمده است:

«انَّ‌ اللّٰهَ‌ غَيُورٌ يُحِبُّ‌ كُلَ‌ غَيُورٍ وَ لِغيٖرَتِهِ‌ حَرَّمَ‌ الْفَواحِشَ‌ ظٰاهِرَهٰا وَ بٰاطِنَهٰا؛ خدا غيور است و هر غيورى را دوست دارد و به دليل غيرتش تمام كارهاى زشت را اعم از آشكار و پنهان تحريم كرده است».

بنابر اين روايت و بعضى از روايات ديگر، غيرت از اوصافى است كه هم در خداى تعالى و هم در انسان‌ها وجود دارد البته با اين تفاوت كه غيرت در خداوند به معناى نهى از كارهاى زشت و ناپسند و در انسان‌ها به معناى دفاع از حريم خانواده و دين و آب و خاك است.

 در حديثى آمده است كه جبرئيل به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله خبر داد كه «جعفر بن ابى‌طالب» صفات برجسته‌اى در زمان جاهليت داشت كه خداوند به سبب آن از وى قدردانى كرد.

«مِنْها عَدَمُ‌ زِناهُ‌ لِغَيْرَتِهِ‌ كَعَدَمِ‌ شُرْبِهِ‌ لِعِزَّتِهِ‌ كَعَدَمِ‌ كِذْبِهِ‌ لِشَرَفِهِ‌؛ از جمله اين‌كه به سبب غيرت، دامنش آلودۀ بى‌عفتى نشد و به سبب حفظ‍‌ عزتش هرگز شراب ننوشيد و به سبب شخصيتش هرگز دروغ نگفت».

........................................................

در فرازی از  حکمت ۴۷ کتاب شریف نهج البلاغه  می خوانیم:

«وَ عِفَّتُهُ‌ عَلَى قَدْرِ غَيْرَتِهِ.»

«عفت هر كس به اندازۀ غيرت اوست»؛

«غيرت» به گفتۀ بعضى از شارحان نهج‌البلاغه عبارت از انزجار طبيعى انسان نسبت به تصور شركت ديگران در امورى است كه مورد علاقۀ اوست و به تعبير ديگر غيرت به معناى حفظ‍‌ ارزش‌هاى مربوط‍‌ به خود و جلوگيرى از تجاوز ديگران به حريم اوست كه غالباً در عرف ما در امور ناموسى به كار مى‌رود.

بديهى است كسى كه نسبت به نواميس خود غيرت دارد هرگز حاضر نمى‌شود به نواميس ديگران چشم خيانت بدوزد، بنابراين هر اندازه غيرت انسان بيشتر باشد عفت او هم بيشتر خواهد بود.

گرچه عفت و غيرت هر دو غالباً در عرف امروز ما بيشتر در مسائل ناموسى به كار مى‌رود؛ ولى از نظر ارباب لغت و علماى اخلاق، هر دو معنايى وسيع دارند: «عفت» به معناى خوددارى و حالت انزجار از ملاحظۀ صحنه‌هاى زشت و «غيرت» هرگونه اهتمام و دفاع از حقوق الهى و انسانى خويش است و بعيد نيست كه منظور از امام عليه السلام از جملۀ بالا همان معناى وسيع كلمه در هر دو مورد باشد.

منبع: 

کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام، تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی، انتشارات امام علی علیه السلام

 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: عفت
برچسب‌ها: ناصر مکارم شیرازی

تاريخ : چهارشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۸ | 3:32 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

بدعت و تفسیر به رای ، وادی تیه کلام و فلسفه و عرفان مصطلح

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

فرازی از خطبه ۸۷ کتاب شریف نهج البلاغه:

«وَآخَرُ قَدْ تَسَمَّی عَالِماً وَلَیْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ، وَاَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ، وَنَصَبَ لِلنَّاسِ اَشْرَاکاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ، وَقَوْلِ زُورٍ؛ قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَی آرَائِهِ؛ وَعَطَفَ الْحَقَّ عَلَی اَهْوَائِهِ، یُوْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ، وَیُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِمِ.
یَقُولُ: اَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ، وَفِیهَا وَقَعَ؛ وَیَقُولُ: اَعْتَزِلُ الْبِدَعَ، وَبَیْنَهَا اضْطَجَعَ؛ فَالصُّورَهُ صُورَهُ إِنْسَانٍ، وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ، لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ، وَلَا بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ. وَذلِکَ مَیِّتُ الْاَحْیَاءِ!
«فَاَیْنَ تَذْهَبُونَ»؟ «وَاَنّی تُوْفَکُونَ»! وَالْاَعْلَامُ قَائِمَهٌ، وَالْآیَاتُ وَاضِحَهٌ، وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَهٌ، فَاَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ! وَکَیْفَ تَعْمَهُونَ وَبَیْنَکُمْ عِتْرَهُ نَبِیُّکُمْ! وَهُمْ اَزِمَّهُ الْحَقِّ، وَاَعْلَامُ الدِّینِ، وَاَلْسِنَهُ الصِّدْقِ! فَاَنْزِلُوهُمْ بِاَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ، وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاشِ.»


«ديگرى خويش را عالم خوانده، در صورتى كه عالم نيست. او يك سلسله از نادانى‌ها را از جمعى نادان، اقتباس كرده و مطالبى گمراه كننده، از گمراهانى آموخته است و دام‌هايى از طناب‌هاى فريب و گفته‌هاى باطل، بر سر راه مردم نصب كرده است (تا نا آگاهان را به دام افكند) قرآن را بر اميال و خواسته‌هاى خود تطبيق داده و حق را مطابق هوس‌هاى خويش تفسير كرده است. مردم را در برابر گناهان بزرگ ايمنى مى‌بخشد و جرايم سنگين را در نظرها سبك جلوه مى‌دهد.

ادّعا مى‌كند كه من از شبهات اجتناب مى‌ورزم، در حالى كه در آن غوطه‌ور است! و مى‌گويد من از بدعتها دورى مى‌كنم، در حالى كه در ميان آنها آرميده است! بنابراين، چهرۀ او چهره انسان است، ولى قلبش قلب حيوان. راه هدايت را نمى‌شناسد، تا از آن پيروى كند و طريق گمراهى را درك نمى‌كند، تا از آن بپرهيزد. (در حقيقت) او مرده‌اى است در ميان زندگان!

كجا مى‌رويد؟ و رو به كدام طرف مى‌كنيد! در حالى كه پرچم‌هاى حق برپاست، نشانه‌هاى آن آشكار و چراغ‌هاى هدايت نصب شده است‌؟! شما را به كدام وادى گمراهى مى‌برند و چگونه سرگردان مى‌شويد، در حالى كه عترت پيامبرتان در ميان شماست‌؟! آنان زمامدار حق‌اند و پرچم‌هاى دين، و زبان‌هاى گوياى صدق و راستى.حال كه چنين است، آنها را در بهترين جايى كه قرآن را در آن حفظ‍‌ مى‌كنيد (در درون جان و روحتان) قرار دهيد و همچون تشنگان، براى سيراب شدن، به سرچشمه‌هاى (زلال علوم) آنان روى آوريد.»

شرح و تفسیر:


۱ - دانشمندان گمراه!

خطر عالم گمراه بر كسى پوشيده نيست و فجايع عظيم را در سطح جهان، جاهلان انجام نمى‌دهند، بلكه ريشۀ تمام آنها به عالمان گمراهى برمى‌گردد، كه با خدا و دين به كلّى بيگانه‌اند و يا دين را ملعبۀ دنياى خويش ساخته‌اند. اميرمؤمنان على عليه السّلام در بخش بالا از اين خطبه، اين گروه را به دقيق‌ترين وجهى توصيف كرده است، سرمايۀ باطنى آنها را مشتى جهالت‌ها و اشتباهات و توهّمات، و سرمايۀ ظاهرى آنها را تفسير به رأى و توجيه حقايق بر وفق اميال و هوسهاى خويش مى‌داند. برنامۀ آنها رياكارى و تكيه بر بدعتها و آزاد گذاردن هواپرستان در گناه و چراغ سبزنشان دادن به گنهكاران است، از انسانيّت فقط‍‌ «صورتى» دارند، امّا از نظر «سيرت»، يك حيوان تمام عيارند.

با توجّه به عظمت خطرات اين گروه، آيات قرآن و روايات اسلامى هشدارهاى فراوانى نسبت به آنها داده است، و مردم را از افتادن در دام آنها بر حذر داشته است.

در حديثى از اميرمؤمنان عليه السّلام از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‌خوانيم:

«و إنّ‌ أهل النّار ليتأذّون من ريح العالم التّارك لعلمه،

دوزخيان از بوى بد عالمى كه علمش را رها ساخته (و بدان عمل ننموده) ناراحت مى‌شوند».

خود او نيز گرفتار بدترين ندامتها است كه در ادامۀ همان حديث آمده است:

«و إنّ‌ أشدّ أهل النّار ندامة و حسرة، رجل دعا عبدا إلى اللّه، فاستجاب له، و قبل منه، فأطاع اللّه، فأدخله اللّه الجنّة، و أدخل الدّاعي النّار بترك علمه، و اتّباعه الهوى، و طول الأمل،

پشيمان‌ترين دوزخيان كسى است كه بنده‌اى را به سوى خدا دعوت نموده و او اجابت كرده و پذيرفته و اطاعت خدا نمود و خداوند او را وارد بهشت ساخته، و دعوت كننده را به خاطر عمل نكردن به علم و پيروى از هوا و هوس‌ها و آرزوهاى دراز، داخل جهنّم كرده است!»

 در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مى‌خوانيم كه خداوند به داود وحى فرستاد:

«لا تجعل بيني و بينك عالما مفتونا بالدّنيا، فيصدّك عن طريق محبّتي، فإنّ‌ أولئك قطّاع طريق عبادي المريدين إليّ‌، إنّ‌ أدنى ما أنا صانع بهم، أن أنزع حلاوة مناجاتي من قلوبهم،

در ميان من و خودت عالم دنياپرستى را قرار مده كه تو را از راه محبّت من باز مى‌دارد، آنها راهزنان بندگان مى‌اند! همان بندگانى كه قصد مرا دارند، كمترين كارى كه دربارۀ آنها انجام مى‌دهم، اين است كه لذّت مناجاتم را از دل آنها بر مى‌كنم».

نشانۀ اين عالم نمايان گمراه در احاديث اسلامى آمده است كه مهمترين آنها ترك عمل به علم خويش است. همان گونه كه در حديث پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‌خوانيم:

«لا يكون المرء عالما حتّى يكون بعلمه عاملا،

انسان عالم نخواهد بود، مگر زمانى كه به علم خويش عمل كند».

و نشانه‌هاى بارز ديگر آنها گرايش به بدعتها و توجيه خلافكارى‌ها و عشق به دنيا و ادّعاهاى واهى و غرورآميز است.

 

۲ - تفسير به رأى، دام بزرگ شيطان

يكى از بزرگترين موانع راه خداپرستى و حق‌جويى و حق طلبى «تفسير به رأى» است. كارى كه ارزش تمام آيات و روايات اصيل را از ميان مى‌برد و آن را به بازيچه‌اى براى توجيه هوسها و مقاصد سوء گمراهان تبديل مى‌كند.

به تعبير ديگر: آيات الهى و روايات معصومين را به صورت مومى درمى‌آورد كه به هر شكلى بخواهد آن را نشان مى‌دهد و از آنها براى توجيه گمراهى‌ها و بدعت‌ها استفاده مى‌كند.

«تفسير به رأى» را در يك جملۀ كوتاه مى‌توان اين چنين تعريف كرد: «كلمات و جمله‌ها را از معناى واقعى تهى كردن و به شكل دلخواه در آوردن.» پر واضح است كه آيات و روايات در سايۀ شوم «تفسير به رأى»، نه تنها هدايت‌گرى خود را از دست مى‌دهند بلكه وسيله‌اى براى توجيه گمراهى‌ها خواهند شد، به همين دليل، در روايات اسلامى شديدا از «تفسير به رأى» منع شده است كه نمونه‌اى از آن را در بحثهاى گذشته ديديم و نيز ديديم كه اميرمؤمنان على عليه السّلام يكى از ويژگى‌هاى عالم‌نمايان گمراه را همين مسئله «تفسير به رأى» شمرده است، تعبيرى كه در حديث معروف«من فسّر برأيه، آية من كتاب اللّه فقد كفر»آمده است، نشان مى‌دهد كه «تفسير به رأى» زمينه‌اى است براى گرايش به كفر، و نيز آنچه در حديث ديگرى آمده كه مى‌فرمايد:

«من فسّر القرآن برأيه، إن أصاب لم يوجر، و إن أخطأ خرّ أبعد من السّماء، كسى كه قرآن را به رأى خود تفسير كند، اگر به واقع هم برسد اجر و پاداشى ندارد و اگر خطا كند، بيش از فاصلۀ آسمان به زمين، سقوط‍‌ مى‌كند».

خطرات تفسير به رأى بسيار زياد است كه فهرست‌وار چنين است:

۱ - ايجاد هرج و مرج در فهم آيات و روايات.

۲ - تبديل وسايل هدايت و معيارهايى كه براى اصلاح اشتباهات فكرى مردم به دست داده شده، به عاملى براى تشديد اشتباهات.

۳ - توليد اختلاف و نفاق و دامن زدن به تحزّب در مسايل عقيدتى و دينى.

۴ - فرود آمدن كتاب و سنّت از مقام رهبرى و قرار گرفتن در مقام يك پيرو.

۵ - تطبيق قوانين آسمانى برخواسته‌هاى انحرافى محيطهاى آلوده.

۶ - تنزّل مفاهيم نامحدود و جاودانى كلمات وحى و تبديل آنها به افكار محدود و نارساى انسان‌ها.

۷ - فراهم نمودن دستاويزهاى زياد براى افراد گمراه و گمراه كننده.

بديهى است تفسير آيات و روايات به عقل، ارتباطى با تفسير به رأى ندارد.

«تفسير به عقل» آن است كه: «از قرائن قطعيّۀ عقليّه براى فهم معناى آيات و روايات استفاده شود» مثلا آنجا كه مى‌فرمايد:«يَدُ اللّٰهِ‌ فَوْقَ‌ أَيْدِيهِمْ‌»

قراين قطعيّۀ عقليّه مى‌گويد «يد» در اينجا كنايه از قدرت است، نه به معناى دستى همچون دست انسان، كه جسم است و از گوشت و پوست و استخوان تركيب يافته است.

«تفسير به رأى» آن است كه: «از قرائن ظنيّه يا وهميّه و خياليّه، يا حتّى بدون قرينه، آيات و روايات را به ميل خود معنا كند و بر خواسته‌هاى دل خويش تطبيق نمايد.» به هر حال، اين كار يا از جهل و نادانى سرچشمه مى‌گيرد و يا از شيطنت‌ها و هوا و هوس‌ها! از آنچه گفتيم روشن مى‌شود، آنهايى كه براى توجيه گمراهى خويش، «تفسير به رأى» را يك امر ضرورى مى‌دانند، حتّى در تفسير معناى «تفسير به رأى» گرفتار «تفسير به رأى» شده‌اند! و «تفسير به رأى» را به «رأى» خود تفسير كرده‌اند! يعنى با اين جمله كه: «هر كس مفاهيم كتاب و سنّت را بر اساس تئورى‌ها و پيش داورى‌هاى خود معنا مى‌كند»، خواسته‌اند راه را براى تفسيرهاى دل خواه از كتاب و سنّت، هموار كنند.در حالى كه اگر منظور از تئورى‌ها و پيش‌فرض‌ها، فرضيه‌هاى غير مسلّم و آراى ظنّى و گمان و تخمين بوده باشد، اين كار سبب از ميان رفتن اصالت وحى و هرج و مرج در تبيين مسايل الهى خواهد شد و «نور مبين بودن» قرآن و «كشتى نجات بودن» معصومان را، به كلّى مخدوش مى‌كند.

و اگر منظور از تئورى‌ها و پيش‌فرض‌ها، اصول مسلّم علمى و عقلى است، اينها را نمى‌توان «تفسير به رأى» ناميد، اينها «تفسير به عقل» است، ولى افسوس كه فرصت‌طلبان، حتّى مسألۀ «تفسير به رأى» را به ميل خود تفسير مى‌كنند، تا منابع وحى را ابزارى براى توجيه خواسته‌هاى خود سازند.

۳ - بدعت‌ها، سرچشمۀ انحرافات

امام عليه السّلام در بيان صفات عالم‌نمايان گمراه، يكى از ويژگى‌هاى آنها را در اين خطبه، مسأله بدعت‌گذارى شمرده است. او مدّعى است، كه من از بدعت دورم در حالى كه در لابه‌لاى بدعت‌ها غوطه‌ور است.

مى‌دانيم «بدعت» آن است كه: «انسان چيزى را كه در دين نيست به عنوان دين معرّفى كند» و يا «چيزى كه از دين است خارج از دين بشمارد».  مثلا پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به يقين حجّ‌ تمتّع به جا آورد، يعنى: بعد از اداى عمره، از احرام درآمد و سپس براى حجّ‌، با مقدارى فاصله، احرام بست و نيز عقد ازدواج موقّت رامجاز شمرد، حال اگر كسى بگويد: من حجّ‌ تمتّع را نمى‌پسندم و بايد حجّ‌ و عمره با هم متّصل باشد، يا عقد ازدواج موقّت پيامدهايى دارد و مطابق ميل من نيست، چنين شخصى در دين خدا بدعت گذارده است.

بى‌شك، مذمّت و نكوهش شديدى كه در روايات از «بدعت‌گذار» شده است تا آنجا كه در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى‌خوانيم:

«أهل البدع، شرّ الخلق و الخليقة، بدعت‌گذاران بدترين مخلوق خدا هستند.» و در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است:

«من تبسّم في وجه مبتدع، فقد أعان على هدم دينه، كسى كه در چهرۀ بدعت‌گذارى تبسّم كند، كمك به نابودى دين خود كرده است.»

به خاطر خطراتى است كه بدعت براى اصالت دين دارد و اگر باب بدعت، در دين خدا گشوده شود و مردم با افكار نارساى خود و سليقه‌هاى مختلف، دين خدا را تغيير دهند، بعد از مدّتى چيزى از دين خدا باقى نمى‌ماند و راه تغييرات براى هواپرستان و سودجويان گشوده مى‌شود و آيين حق همچون بازيچه‌اى در دست اين و آن، پيوسته دستكارى خواهد شد. به همين دليل، در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‌خوانيم كه در جواب اين سؤال كه كمترين چيزى كه انسان با آن كافر مى‌شود، چيست‌؟ فرمود:

«أن يبتدع شيئا، فيتولّى عليه، و يبرء ممّن خالفه، اين است كه بدعتى در دين خدا بگذارد و موافقان آن را دوست بدارد و از مخالفانش برائت جويد.»

 و اگر در تاريخچه اديان باطل و شاخه‌هاى گوناگونى كه در اديان آسمانى پيدا شد دقّت كنيم، خواهيم ديد كه غالب آنها از بدعت‌ها، سرچشمه گرفته است.

منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام،تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی، انتشارات امام علی علیه السلام

___________________
امام صادق علیه السلام در نامه ای خطاب به آنها که اهل رأی زنی شخصی و من عندی [و نه مستند به قرآن و عترت] و قیاس بودند ، چنین نوشته اند :

«أمّا بعد فانّه من دعا غيره إلى دينه بالارتياء و المقاييس لم ينصف و لم يصب حظه لأن المدعوّ الى ذلك لا يخلو أيضا من الارتياء و المقاييس. و متى ما لم يكن بالدّاعى قوّة فى دعائه على المدعوّ لم يؤمن على الدّاعى أن يحتاج الى المدعوّ بعد قليل، لأنّا قد رأينا المتعلّم الطالب ربّما كان فائقا لمعلّم و لو بعد حين، و رأينا المعلّم الدّاعى ربّما احتاج فى رأيه إلى رأى من يدعو و فى ذلك تحيّر الجاهلون و شكّ المرتابون و ظنّ الظانون. و لو كان ذلك عند اللّه جائزا لم يبعث اللّه الرّسل بما فيه الفصل، و لم ينه عن الهزل، و لم يعب الجهل، و لكنّ النّاس لمّا سفّهوا الحقّ و غمطوا النّعمة، و استغنوا بجهلهم و تدابيرهم عن علم اللّه، و اكتفوا بذلك دون رسله و القوّام بامره، و قالوا: لا شيء إلاّ ما أدركته عقولنا و عرفته ألبابنا فولاهم اللّه ما تولّوا و أهملهم و خذلهم حتّى صاروا عبدة أنفسهم من حيث لا يعلمون، و لو كان اللّه رضى منهم اجتهادهم و ارتياءهم فيما ادّعوا من ذلك لم يبعث اللّه إليهم فاصلا لما بينهم و لا زاجرا عن وصفهم و انّما استدللنا أن رضى اللّه غير ذلك يبعثه الرسل بالأمور القيّمة الصّحيحة و التحذير عن الأمور المشكلة المفسدة. ثمّ جعلهم ابوابه و صراطه و الادلاّء عليه بأمور محجوبة عن الرّأي و القياس، فمن طلب ما عند اللّه بقياس و رأى لم يزدد من اللّه الاّ بعدا و لم يبعث رسولا قطّ و ان طال عمره قابلا من النّاس خلاف ما جاء به حتّى يكون متبوعا مرّة و تابعا أخرى، و لم ير أيضا فيما جاء به استعمل رأيا و لا مقياسا حتّى يكون ذلك واضحا عنده كالوحى من اللّه و فى ذلك دليل لكلّ ذى لبّ و حجى. . إنّ اصحاب الرّأي و القياس مخطئون مدحضون و إنّما الاختلاف فيما دون الرّسل لا فى الرّسل فإيّاك أيّها المستمع أن تجمع عليك خصلتين إحداهما القذف بما جاش به صدرك و اتّباعك لنفسك الى غير قصد و لا معرفة حدّ، و الأخرى استغناؤك عمّا فيه حاجتك و تكذيبك لمن إليه مردّك و إيّاك و ترك الحقّ سآمة و ملالة، و انتجاعك الباطل جهلا و ضلالة، لانّا لم نجد تابعا لهواه جائزا عمّا ذكرنا قطّ رشيدا فانظر فى ذلك» .

«آنکه دیگری را بر اساس نظریه پردازی و سنجش های شخصی ، به دین بخواند ، توفیقی نخواهد یافت چرا که آن دیگری نیز خود خالی از نظر و دیدگاه نیست و ای بسا پس از مدتی ، فرد اولی ( داعی ) ، خود پیرو نظریه فرد دوم (مدعو) شود، چرا که ما بارها دیده ایم که دانش آموزی نظریه ای برتر از استادش ارائه کرده است و بر او غالب شده است ، در چنین اثبات و ابطال هایی است که شک و تخیل و وهم پردازی گریبان افراد و جامعه را می گیرد .اگر قرار بود خداوند به چنین شرایطی رضایت دهد [و امر نظریه پردازی را به عقول انسان ها واگذار نماید] رسولان را که فصل الخطاب هستند ، برنمی انگیخت تا مانع جهل و پوچ گرایی مردم شود . اما افسوس که مردم چون که از حق روی گردان گشته و کفران نعمت [اهل بیت علم و هدایتعلیه السلام] کردند و با اتکا به نادانی و تدبیر خویش ، خود را از علم و تدبیر الهی بی نیاز دانستند و از اطاعت رسولان و حجج الهی سرباز زده و مدعی شدند جز آنچه عقل ها در می یابد ، حقیقتی نیست ، خداوند هم بر آنان حاکمان فاسد و جائر را مسلط کرد وآنها را چنان خوار و ذلیل کرد که بندگان نفس خویش گشتند . اگر قرار بود خداوند به اجتهاد و نظریه پردازی آنها رضایت دهد ، دیگر نیازی به ارسال رسول و فصل الخطاب و کسی که آنها رااز این گمراهی باز دارد ، نبود ؛ در حالیکه ما می بینیم ، خداوند رسولانش را با دانش روشن و هدایت صحیح مبعوث کرده تا مردم را از نظریات و دیدگاههای پیچیده و تباه کننده بر حذر دارند ، سپس رسولانش را راهنمایان به سوی صراط مستقیم خودش – که از هر گونه رأی زنی و قیاس عاری هستند- قرار داد . پس با این وجود ، اگر کسی با قیاس رأی شخصی به دنبال حکم و هدایت الهی است ، دست آوردی جز دوری از خداوند نخواهد داشت . خداوند هرگز به رسلی - حتی آنان که عمری طولانی داشتند مثل نوحعلیه السلام- اجازه نداد که برخلاف وحی الهی ، تابع خواسته ونظرات مردم شود ویا انکه از پیش خود به نظریه پردازی روی آورد. همین مسأله ،دلیلی روشن برای هر صاحب خردی است که در یابد اهل رای و قیاس بر خطا و باطلند.»

منبع: کتاب شریف  نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین , جلد ۱ , صفحه ۴۶

___________________

امام سجاد علیه السلام:

« إِنَّ دِينَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لاَ يُصَابُ بِالْعُقُولِ اَلنَّاقِصَةِ وَ اَلْآرَاءِ اَلْبَاطِلَةِ وَ اَلْمَقَايِيسِ اَلْفَاسِدَةِ وَ لاَ يُصَابُ إِلاَّ بِالتَّسْلِيمِ فَمَنْ سَلَّمَ لَنَا سَلِمَ وَ مَنِ اِقْتَدَى بِنَا هُدِيَ وَ مَنْ كَانَ يَعْمَلُ بِالْقِيَاسِ وَ اَلرَّأْيِ هَلَكَ وَ مَنْ وَجَدَ فِي نَفْسِهِ شَيْئاً مِمَّا نَقُولُهُ أَوْ نَقْضِي بِهِ حَرَجاً كَفَرَ بِالَّذِي أَنْزَلَ اَلسَّبْعَ اَلْمَثَانِيَ وَ اَلْقُرْآنَاَلْعَظِيمَ وَ هُوَ لاَ يَعْلَمُ.»

«با عقول ناقصه و آراء باطله و قياسهاى فاسده به دين خداى تعالى نمى‌رسند و آن جز با تسليم به دست نمى‌آيد،و هر كه تسليم ما شد سالم مى‌ماند،و هر كه به ما اقتدا كرد هدايت مى‌يابد،و هر كه به قياس و رأى عمل كند هلاك مى‌شود،و هر كه در آنچه مى‌گوئيم شكّى داشته باشد يا در آنچه حكم مى‌كنيم حرجى داشته باشد،به خدايى كه سبع المثانى و قرآن عظيم را فرو فرستاده است،كافر شده است در حالى كه خودش هم نمى‌داند.»

منبع:   کتاب شریف کمال الدين و تمام النعمة , جلد ۱ , صفحه ۳۲۴
___________________
خداوندمتعال ، در آیاتی از قرآن مجید ، این معجزه الهی را  مایه هدایت و راهنمایی گمشدگان و بیان گر و آشکارکننده و میزان و جداکننده حق و باطل معرفی می کند و کسی که از آن پیروی کند گمراه نمی شود و تیره بخت نمی گردد.

البته، این پیروی باید با راهنمایی پیشوایان دین که معلمان قرآن و مفسران حقیقی آن اند باشد تا شخص بتواند از تاریکی های نادانی نجات یافته دل و جانش به نورانیّت علوم الهی منور شود و در دنیا با سعادت و شرافت زندگی کند و در آخرت هم به مقام قرب فایز گردد. لیکن، افسوس و هزاران افسوس که گروهی از مسلمین گمان کرده اند پیروی قرآن فقط مربوط به فروع دین است و در اصول و اساس شریعت که خداشناسی و معرفت حضرت پروردگار است باید به عقل خود متکی بود و با براهین فلسفی یاکشف و شهود عرفانی به سراغ اصول دین رفت!

اینان دل خود را خوش داشته اند به برهان وکشف و شهودی که هیچ فایده ای بر آن مترتّب نیست و حق و باطل آن را از یکدیگر نمی توان تمییز داد.

بسی جای تعجب است، با این همه اختلاف هایی که علمای بشری با این براهینشان دارند، چگونه ممکن است یک عالِم در اصول دین الهی به آن ها دل خوش کند؟!

 این کتاب مقدس و دستورهای محکم الهی آن مورد بی اعتنایی مسلمین واقع شده، به طوری که امروزه بچه مسلمان ها شانزده سال درس می خوانند ولیکن از توحید و خداشناسی قرآنی اطلاعی ندارند؛ زیرا قرآن به آن ها تعلیم داده نمی شود و اگر هم بشود،بعضا قرآنی تعلیم می شود که تفسیر آن از دهان علمای بشر و فلاسفه و عرفا خارج شده است.البته، این فقط به زمان ما اختصاص ندارد؛ بلکه از زمان ورود فلسفه و عرفان در بین مسلمین، قرآن همواره غریب بوده و بشر از علم آن به دور است .

 

منبع: کتاب شریف تاریخ تصوف و فلسفه، تالیف آقای علی نمازی شاهرودی، انتشارات نباء

___________________

«اگر كسی می‌خواهد وارد بيوت نور و بيوت معرفت شود، از بابش بايد وارد شود. فرمود: بابش ما هستيم. ولی اين باب، بابی است که هر کس بخواهد وارد شود، بيرون در، بايد همه چيزش را بريزد. قبل از داخل شدن، همه چيزِ انسان را از او می‌گيرند؛ يعنی او را از هوای نفس خلع می‌کنند، نفس را خلعِ‌سلاح می‌کنند، و الا انسان نمی‌تواند از درب وارد شود.
تمدن امروزی، وادیِ تِيه است. اگر انسان «سُجَّدَاً» وارد نشد، گرفتار وادیِ تِيه می‌شود. وادیِ تِيه يعنی وادی سرگردانی. عالَم، جنود خداست، اگر كسی بخواهد در عالَم، بازی کند و «سُجَّدَاً» وارد نشود، او را در همه عالَم می‌چرخانند و سَرِ جای اَوّلش برمی‌گردانند! راه می‌رود ولی باز می‌بيند سَرِ جایِ اوّل است؛ همهٔ عالَم مأمور می‌شوند تا او را سرگردان کنند.

بعضی‌ها قيافهٔ فيلسوف و دانشمند به خودشان می‌گيرند، اما وقتی جلو می‌روند دوباره همان آدمِ چهل‌سال قبل هستند؛ اين، تِيه است. آنهايی که با خدا راه می‌روند، در هر ثانيه سيری دارند، ولی شرطش «وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا» است. اصحاب عاشورا اين‌طوری بودند، ولي بقيه، اهل تِيه بودند. اصحاب سيدالشهدا(ع) بارشان را بستند و به وادی ولايت رسيدند؛ چون «سُجَّدَاً» وارد شدند؛ يعنی ورودشان با تواضع بود. كسی كه از اين وادی وارد شود، طاهر می‌شود، اما بيرون اين طريق، هميشه پليدی، حيرت و تِيه است.
اصحاب عاشورا کسانی بودند که از «باب الامام»، «سُجَّدَاً»، یعنی با تواضع، وارد شدند و همه چيزشان را بيرون در، ريختند. آنها همان شب عاشورا امتحانشان را دادند. حضرت فرمود: برويد! گفتند: ما اين جان را کجا ببريم، ما اين جان را تازه پيدا کرده‌ايم، کجا معامله کنيم؟ اين‌ها از اين باب وارد شدند. اگر كسی وارد اين وادی شد، تازه، سير شروع می‌شود. سراپرده‌های توحيد و – به تعبير روايات – حُجُب و سُرادقاتِ توحيد، بی‌نهايت است. اين حُجُب و پرده‌ها بايد يکی‌يکی با امام(ع) برداشته شود. اين‌كه اصحاب عاشورا تا کجا سير كرده‌اند، ما نمی‌فهميم، ولی همهٔ‌شان اهلِ «وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا» بوده‌اند.»

 

منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری

 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسب‌ها: ناصر مکارم شیرازی , علی نمازی شاهرودی , محمد مهدی میرباقری

تاريخ : جمعه یازدهم مرداد ۱۳۹۸ | 18:51 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

فرقان و بصیرت موهبتی الهی برای  اصحاب امام عصر (عج)

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

رابطۀ ايمان و تقوا با روشن‌بينى

در آيۀ شریفه ۲۹ سورۀ مبارکه انفال  خداوند متعال مى‌فرمايد:

««يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرقَانًا

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، اگر تقواى الهى پيشه كنيد و از گناهان بپرهيزيد خداوند وسيله‌اى براى شناخت حق از باطل براى شما قرار مى‌دهد».

 

و در آيۀ شریفه۲۸۲ سورۀ مبارکه بقره مى‌فرمايد:

«وَاتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ؛ تقواى الهى پيشه كنيد و خداوند شما را علم و دانش مى‌آموزد».

 

در آيه شریفه  ۲۸ سورۀ مبارکه حديد می فرماید:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آن (در میان مردم و در مسیر زندگی خود) راه بروید و گناهان شما را ببخشد؛ و خداوند غفور و رحیم است.»

 

صدق الله العلی العظیم

 

بزرگ‌ترين مانع شناخت و مهم‌ترين حجاب بر قلب آدمى هوى‌و هوس‌هاى سركش و آمال و آرزوهاى دور و دراز و اسارت در چنگال مادّه و زرق و برق دنياست كه به انسان اجازه نمى‌دهد قضاوت صحيح كند و چهرۀ حقايق را چنان كه هست ببيند. هنگامى كه در پرتو ايمان و تقوا اين گرد و غبارها فرو نشست و اين ابرهاى تيره و تار از آسمان روح كنار رفت، آفتاب حقيقت بر صفحۀ قلب مى‌تابد و حقايق را چنان كه هست درمى‌يابد و لذّتى وصف‌ناشدنى از اين درك صحيح و عميق نصيب مؤمن مى‌شود و راه خود را به‌سوى اهداف مقدّسى كه دارد مى‌گشايد و پيش مى‌رود.

امام  على عليه السلام  فرمود:

«لا دينَ مَعَ هَوىٰ، لا عَقلَ مَع هَوىٰ، مَنِ اتَّبَعَ هَويٰهُ اعماهُ وَأصَمَّهُ وَاَذَلَّهُ وَاَضلَّهُ؛

دين با هواى نفس جمع نمى‌شود چنانكه عقل با هوس يك‌جا جمع نخواهد شد. هر كه از هواى نفسش پيروى كند او را كور و كر مى‌كند و ذليل و گمراه مى‌سازد».

 در راهى كه انسان به‌سوى پيروزى‌ها مى‌رود هميشه پرتگاه‌ها و بيراهه‌هايى وجود دارد كه اگر آنها را به‌خوبى نبيند و نشناسد و پرهيز نكند چنان سقوط مى‌كند كه اثرى از او باقى نمى‌مانَد. در اين راه مهم‌ترين مسأله شناخت حق و باطل، شناخت نيك و بد، شناخت دوست و دشمن، شناخت مفيد و زيان‌بخش و شناخت عوامل سعادت يا بدبختى است. اگر به‌راستى انسان اين حقايق را بشناسد رسيدن به مقصد براى او آسان است.مشكل اين است كه در بسيارى از اين‌گونه موارد انسان گرفتار اشتباه مى‌شود، باطل را به جاى حق مى‌پندارد و دشمن را به جاى دوست برمى‌گزيند و بيراهه را به جاى شاهراه، در حالى كه ديد و درك نيرومندى لازم است و نورانيّت و روشن‌بينى فوق‌العاده.و پرهيز از گناه و هوى‌و هوس‌هاى سركش به انسان چنين ديد و دركى مى‌دهد.

توضيح اينكه: اوّلاً نيروى عقل انسان به‌قدر كافى براى درك حقايق آماده است، ولى پرده‌هايى از حرص و طمع و شهوت و خودبينى و حسد و عشق‌هاى افراطى به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سياهى در مقابل ديدۀ عقل آشكار مى‌شود، يا مانند غبار غليظى فضاى اطراف را مى‌پوشانَد و پيداست كه در چنين محيط تاريكى چهرۀ حق و باطل از ميان برود.


ثانياً مى‌دانيم كه هر كمالى در هرجا وجود دارد پرتوى از كمال امام معصوم علیه السلام است و هرقدر انسان به خداوند متعال نزديك‌تر شود پرتو نيرومندترى از آن كمال امام معصوم علیه السلام در وجود او انعكاس خواهد يافت. ازاين‌رو همۀ علوم از علم او سرچشمه مى‌گيرد و هرگاه انسان در پرتو تقوا و پرهيز از گناه و هوى‌و هوس به او نزديك‌تر شود، سهم بيشترى از آن علم و دانش امام معصوم علیه السلام  خواهد برد. به تعبير ديگر، قلب آدمى همچون آيينه است و امام معصوم علیه السلام  همچون آفتاب عالمتاب. اگر اين آيينه را زنگار هوى‌و هوس تيره‌و تار كند نورى در آن منعكس نخواهد شد، امّا هنگامى كه در پرتو تقوا و پرهيزگارى صيقل داده شود و زنگارها از ميان برود، نور خيره‌كنندۀ آن آفتاب پرفروغ در آن منعكس مى‌شود و همه‌جا را روشن مى‌سازد.

در حديث معروفى آمده است:

«المُؤمِنُ يَنظُرُ بِنُورِاللّهِ؛ انسان باايمان با نور خدا مى‌بيند».

 

 امام على عليه السلام  فرمود:

«اَكثَرُ مُصارِعِ العُقولِ تَحتَ بِرُوقِ المَطامِعِ؛

زمين خوردن عقل‌ها غالباً به سب برق طمع است كه چشم عقل را از كار مى‌اندازد و پرتگاه‌ها و لغزش‌گاه‌ها را نمى‌بيند».

 

ثالثاً ، درجوامعى كه بر محور هوى‌و هوس مى‌گردد و دستگاه‌هاى تبليغاتى آنها در مسير دامن زدن به همين هوى‌و هوس‌ها گام برمى‌دارد، روزنامه‌ها مروّج فساد و راديوها بلندگوى آلودگى و انحرافات مى‌شوند و تلويزيون‌ها در خدمت هوى‌و هوس‌اند، تشخيص حق از باطل و خوب از بد براى بيشتر مردم بسيار دشوار است. بنابراين بى‌تقوايى سرچشمۀ فقدان تشخيص و يا سوءِ تشخيص است. فى‌المثل در خانواده‌اى كه تقوا نيست و كودكان در محيط آلوده پرورش مى‌يابند، از همان طفوليّت به فساد و بى‌بندو بارى خو مى‌گيرند، در آينده كه بزرگ مى‌شوند تشخيص نيكى‌ها از بدى‌ها برايشان دشوار است. اصولاً به كار افتادن نيروها و انرژى‌ها و هدر رفتن اين سرمايه‌ها در راه گناه موجب مى‌شود كه مردم از نظر درك و اطّلاع، در سطحى پايين قرار گيرند و افكار منحطّى داشته باشند، هرچند در صنايع و زندگى مادّى پيشروى كنند.

 تقوا منحصر به تقواى عملى نيست، بلكه تقواى فكرى  رانیز شامل مى‌شود.تقواى فكرى در برابر بى‌بندو بارى فكرى به اين معناست كه ما در مطالعات خود به دنبال مدارك صحيح و مطالب اصيل برويم و بدون تحقيق كافى و دقّت لازم در هيچ مسأله‌اى اظهار عقيده نكنيم. كسانى كه تقواى فكرى را به كار مى‌بندند بى‌شك بسيار آسان‌تر از بى‌بندو بارها به نتايج صحيح مى‌رسند، ولى آنان كه در انتخاب مدارك و طرز استدلال بى‌بندو بارند اشتباهاتشان فوق‌العاده فراوان است.

 

منبع: کتاب شریف انوار هدایت، تالیف آقای مکارم شیرازی، انتشارات امام علی علیه السلام 

___________________

مومن کامل مقام خلافت پیدا می کند چون خلافت از امام می کند و همه تصرفاتش نیابتی است. اگر قوای انسان فانی در امام علیه السلام شد، تمام تصرفاتی که می کند، نیابتی است. اگر فهم و عقلش فانی در امام شد هرچه می فهمد و می بیند به نیابت امام است و فهم مستقلی برای خودش قائل نیست. همه حالات قلبی او فرع بر امامش است. سلمان اینطور است که در شان او گفتند: «جعل هواه هوا علیا» یعنی میل او هم تابع میل امام است و پرتو میل امام در قلبش واقع می شود. فهمش از عالم هم همینطور است و اصلاً نمی خواهد مستقل از امام بفهمد؛ چون می خواهد فهم خودش را از امام علیه السلام بگیرد.

 

منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسب‌ها: ناصر مکارم شیرازی , محمد مهدی میرباقری

تاريخ : پنجشنبه دهم مرداد ۱۳۹۸ | 4:47 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

فقیه کیست؟ فلسفه خوانی و فلسفه بافی فقاهت و حکمت است؟

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

نگاه خطا و باطل به فقاهت و حکمت:

آن ديني كه به ما گفته «اطلبوا العلم ولو بالصين» آن ديني كه گفته «طلب العلم فريضة» گفته چه چيزي بخوان يا نگفته؟! همين طور گفته برو درس بخوان يا گفته چه چيزي بخوان؟ گفتند چه چيزي بخوان

ازوجود مبارك رسول گرامي اسلام(عليه و علي آله الاف التحيّة و الثناء) رسيده است با «إنّما» كه حصر است «إنّما العلم ثلاثة آية محكمة أو فريضة عادلة أو سنّة قائمة»

ما متأسفانه در حوزه‌ها گفتيم «آيةٌ محكمة» فقه و اصول, «سنّة قائمة» فقه و اصول, «فريضة عادلة» فقه و اصول شده اين وضع اما علامه (آقای طباطبایی) گفت «آية محكمة» تفسير و فلسفه, «فريضةٌ عادلة» فقه و اصول, «سنّةٌ قائمة» اخلاق و حقوق.

منبع: آقای جوادی آملی در مراسم تبدیل بیت آقای طباطبایی به دارالقرآن به تاریخ ۲۵ ماه آبان سال۱۳۹۱

*************

«آیهٌ مُحْکَمَهٌ» غیر از «فَرِیضَهٌ عَادِلَهٌ» و غیر از «سُنَّهٌ قَائِمَه» است. مسئله فقه و اصول، از یک سو؛ اخلاق و حقوق، از سوی دیگر؛ و علوم ملاهم و امثال ذلک، از سوی دیگر؛ اینها جزء «فَرِیضَهٌ عَادِلَهٌ» و «سُنَّهٌ قَائِمَه» هستند. اما علوم عقلی، معرفت خدا، تفسیر قرآن کریم، بررسی آیات توحیدی، مسئله وحی، نبوت، امامت، ولایت، اعجاز، اینها جزء علومی هستند که «آیهٌ مُحْکَمَهٌ» هستند و اینها فقط در علوم عقلی فلسفه و کلام سامان می‌پذیرند. فلسفه و کلام که در این امور تلاش و کوشش می‌کنند، مصداق بارز «آیهٌ مُحْکَمَهٌ» هستند که به اصول دین برمی‌گردد.

منبع: پیام آقای جوادی آملی به مناسبت افتتاح واحد بانوان مجمع عالی حکمت اسلامی مشهد ،اسفند ماه سال 1396

_____________________

نگاه صحیح و حق به فقاهت و حکمت :

«فقه» و «تفقّه» در لسان آیات و روایات، معادل واژگانی چون «دین‌شناسی» و «اسلام‌شناسی» است و «فقیه» به کسی گفته می‌شود که بصیرت لازم را در مجموعۀ دین اعم از معارف و اخلاق و احکام دارا باشد، روشن می‌شود که ذهنیّت موجود در این رابطه، با حقیقت مسأله، چقدر فاصله دارد و چه غفلتی دامن‌گیر عده‌ای از دانش‌پژوهان و طالبان علوم دینی شده است؛ غفلت از معارفی که لبّ دین و نردبان صعود است: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»  و غفلت از اخلاقیات و تهذیب نفسی که معیار صلاح و فلاح است: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّٰاهٰا». 


بر همۀ فرهیختگان اصیل حوزوی و نواندیشان راسخ دینی است که به تبیین این حقیقت بپردازند که «فقها» کسانی نیستند که تنها در فروع و احکام فرعی غور کنند و «فقیه کتاب و سنّت» و یا «فقیه اهل بیت» به کسی گفته نمی‌شود که از معارف حقّه و حقایق تفسیری و قرآنی و دقایق آفات نفسانی چیزی نداند، بلکه «الفقیه کلّ الفقیه» کسی است که فراگیری معارف قرآنی را بر همه چیز مقدّم بدارد و چیزی را فدای آن نسازد.
«الفقیه کلّ الفقیه من … و لم یَدَع القرآن رغبةً عنه إلی ما سواه» 
و باور کند که علوم برخاسته از کتاب و سنّت، هم «آیة محکمة» دارد و هم «فریضة عادلة» و هم «سنّة قائمة».

منبع: کتاب شریف دائره المعارف فقه المقارن، تالیف آقای ناصرمکارم شیرازی،انتشارات امام علی علیه السلام

_____________________

در روایتی از اصول کافی آمده است که حضرت خطاب به کسانی که به دنبال غیر از ائمه رفتند، فرمودند : «يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ‏ النَّهَرَ الْعَظِيم‏»  آب آلوده را میمکند (به خاطر اینکه تشنه هستند) و نهر بزرگ را رها کرده اند. از حضرت سوال پرسیدند که منظور از نهر عظیم کیست؟ حضرت در جواب فرمودند: نهر عظیم وجود مقدس نبی اکرم (ص) است. که خدای متعال هرچه به انبیاء عنایات نموده است را به صورت یک جا و به نحو جامع و کامل به این وجود مقدس عطا نموده است و همچنین در ادامه فرمودند: آنچه نزد نبی اکرم بود به امیرالمؤمنین منتقل شده است. «أنا مَدِینَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِیٌّ بَابُهَا، أنا دار الحكمة وعليٌّ بابها» یعنی حضرت خازن علم و باب مدینه علم و صاحب مدینه علم نبی اکرم اند. در روایات دیگر آمده است که آن علمی که به امیرالمؤمنین انتقال شد، به ائمه بعد از امیرالمؤمنین نیز منتقل شده است و بالا نرفته و در محضر امام زمان ارواحنا فداه موجود است. بنا بر این حقیقت علم، حقیقت حکمت نزد معصومین و همچنین نزد وجود مقدس امام زمان (علیهالسلام) است. «أنا دار الحكمة وعليٌّ بابها».

اگر کسی بخواهد حکیم شود، اول باید بداند که علم جای دیگری غیر از معصومین موجود نیست و اگر یقین دارد که علم نزد افرادی همچون ارسطو و دیگران موجود است، پس بیهوده اینجا آمده زانو زده است و بهتر است نزد همان افراد رفته و علم را فرا گیرد. ولی اگر واقعاً معتقد است که حکمت در اختیار معصومین است و آنها به اندازه بندگی میدهند و معصومین عباد مکرمون هستند و «لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» (انبیاء/۲۷) و خزان علم الهی هستند، آن علمی که هدایت بشر با وجود ایشان واقع میشود و انسان با وجود ایشان به مقامات معرفت و بندگی راه پیدا میکند، اگر این امر مهم را درک و همچنین پیدا کرد. پس انسان باید بیاید و زانو بزند و جای دیگری نرود. این هم شرایطی دارد که شرط اولش این است که انسان اهل تلاوت روایات باشد. یعنی معارف اهل بیت را بخواند و خواندش بدین صورت است که علوم صوری که مقدمه فهم روایات و همچنین ظاهر روایات است و حتی تا مقام اجتهاد تحصیل کند. ولی اصل این است که آن درایه الروایه حاصل شود و لازمه آن تقوا و بندگی است. اگر کسی حامل علم امام و حکیم شود، قطعاً آن علم را به او میدهند.

منبع:آقای سید محمد مهدی میرباقری

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان
برچسب‌ها: محمد مهدی میرباقری , ناصر مکارم شیرازی

تاريخ : چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۸ | 3:47 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

بررسی توقیف نفت کش انگلیسی توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آیینه نهج البلاغه

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

حکمت ۳۱۴ کتاب شریف نهج البلاغه

امام علی علیه السلام فرمود :

«رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ، فَإِنَّ الشَّرَّ لاَ يَدْفَعُهُ إِلاَّ الشَّرُّ.»

«سنگ را از همانجا كه آمده بازگردانيد، چراكه شر و بدى را جز با (همان) شر وبدى نمى توان دفع كرد.»

راه دفع شرّ

امام علیه السلام در اين گفتار حكيمانه كه در ميان مردم جنبه ضرب المثل پيدا كرده است دستورى دفاعى و خاص را بيان كرده است.

بعضى از شارحان، اين سخن را ناظر به مسئله قصاص دانسته و اشاره اى به آیه شریفه ۱۷۹ سوره مبارکه بقره:

«وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الاَْلْبَابِ»

مى دانند، زيرا هرگاه قانون قصاص در ميان نباشد و قاتل احساس امنيت كند، جان بسيارى به خطر مى افتد؛ اما اگر قتلى كه انجام داده را با قتل خودش پاسخ گوييم افراد شرورِ ديگر از ترس قصاص، متعرض جان مردم نمى شوند و اين خود سبب حيات و امنيت جامعه است. ولى نبايد ترديد داشت كه كلام امام علیه السلام منحصر به قصاص نيست، بلكه قانونى كلى در برابر افرادى است كه جز با توسل به زور از كارهاى خلاف خود برنمى گردند. دشمنانى كه با تمام قوا به مسلمانان حمله مى كنند جز با مقابله به مثل دست از شيطنت خود برنمى دارند و اين شبيه چيزى است كه قرآن مجيد در آيات فراوانى بيان فرموده است : در يك جا مى فرمايد: 

آیه شریفه ۱۹۴ سوره مبارکه بقره:

«الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَالْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقین؛ 

ماهِ حرام، در برابر ماهِ حرام! (اگر دشمنان، احترام آن را شكستند و در آن با شما جنگيدند، شما نيز حق داريد مقابله به مثل كنيد). و تمام حرامها، (قابلِ) قصاص است و (به طور كلّى) هركس به شما تجاوز كرد، همانند آن بر او تعدّى كنيد! و از خدا بپرهيزيد (و زياده روى ننماييد!) و بدانيد خدا با پرهيزكاران است!».

نيز در جاى ديگر آمده است:

آیه شریفه ۱۹۰ سوره مبارکه بقره:

«وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ؛ 

و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى جنگند، نبرد كنيد! و از حدّ تجاوز نكنيد ، كه خدا تعدّى كنندگان را دوست نمى دارد!». 

باز مى فرمايد:

آیه شریفه ۳۶ سوره مبارکه توبه:

«وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ؛

و (به هنگام نبرد) با مشركان، دسته جمعى پيكار كنيد، همانگونه كه آنها دسته جمعى با شما پيكار مى كنند؛ و بدانيد خداوند با پرهيزكاران است!».

ازاينرو در مقابل اين دستورات جنگى، دستور صلح را چنين صادر مى كند : 

آیه شریفه ۶۱ سوره مبارکه انفال

«وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ؛ 

و اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح درآى و بر خدا توكّل كن». 

از آنچه در بالا آمد روشن مى شود هيچگونه تضادى در ميان اين دستور ودستورات مربوط به عفو و گذشت و حلم و مدارا و پاسخ گفتن سيئه با حسنه كه در قرآن مجيد و روايات اسلامى آمده وجود ندارد و هركدام اصل و قانونى است براى محدوده اى خاص؛ آنجا كه با عفو و گذشت و جبران بدى به وسيله خوبى مشكل حل مى شود اصل اساسى همان است؛ ولى آنجا كه دشمن خيره سر از عفو و گذشت سوء استفاده مى كند و بر خيره سرى خود مى افزايد دستور، مقابله به مثل است نه عفو و گذشت و پاسخ دادن بدى با نيكى. به همين دليل در ذيل آيه قصاص دستور عفو آمده است تا شدت عمل در برابر جنايتكاران با عفو و گذشت اسلامى آميخته شود و معجون مناسبى براى هر دو گروه (گروه خطاكارِ پشيمان و گروه خطاكارِ لجوج) فراهم گردد، مى فرمايد: 

آیه ۱۷۸ سوره مبارکه بقره:

«فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَىْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛

پس اگر كسى از سوى برادر (دينى) خود، چيزى به او بخشيده شود، (و حكم قصاص او، تبديل به خونبها گردد،) بايد از راه پسنديده پيروى كند. (و صاحب خون، حال پرداخت كننده ديه را در نظر بگيرد). و او (قاتل) نيز، به نيكى ديه را (به ولى مقتول) بپردازد؛ (و در آن، مسامحه نكند). اين، تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگار شما! و كسى كه بعد از آن، تجاوز كند عذاب دردناكى خواهد داشت». 

صدق الله العلی العظیم 

اين نكته نيز قابل توجه است كه تعبير به «شر» درمورد مجازات، به معناى شر ظاهرى است؛ قصاص، ظاهرآ شر است؛ ولى در باطن خير محض مى باشد، چنانكه مقابله به مثل در مقابل دشمنان لجوج و خيره سر، خير است.

منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام ، تالیف آقای مکارم شیرازی ، انتشارات امام علی علیه السلام

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی
برچسب‌ها: ناصر مکارم شیرازی

تاريخ : چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۸ | 2:54 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

اثر همنشین در حفظ ایمان انسان

اعوذبالله من الشيطان الرجيم 
بسم الله الرحمن الرحيم 
سلام عليكم 

فرازی از نامه امام علی علیه السلام به حارث همدانی در کتاب شریف نهج البلاغه درباره همنشینی با فاسقان : 

وَ إِيَّاكَ‌ وَ مُصَاحَبَةَ‌ الْفُسَّاقِ‌، فَإِنَّ‌ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَقٌ‌، وَ وَقِّرِ اللّهَ‌، وَ أَحْبِبْ‌ أَحِبَّاءَهُ‌.
 به مسئله دوستان و مصاحبان انسان اشاره كرده مى‌فرمايد: 

«از همنشينى با گنهكاران بپرهيز كه بدى به بدى ملحق مى‌شود (و معاشرت با آلودگان انسان را آلوده مى‌سازد)»؛

اين حقيقت را هم تجربه ثابت كرده و هم دليل عقل كه انسان از همنشين خود تأثير مى‌پذيرد  صفات و رفتار او را تكرار مى‌كند. 

بعضى از شارحان ملحق شدن شر به شر را در اينجا به اين معنا دانسته‌اند كه اگر عذابى از سوى خدا نازل شود افرادى را كه در يك مجلس جمع‌اند فرا مى‌گيرد و افراد غير فاسق بر اثر معاشرت با فاسقان به سرنوشت آنها گرفتار مى‌شوند، رواياتى نيز در اين باره وارد شده است.

به هر حال مضمون كلام امام، در روايات بسيارى از همان حضرت و ساير معصومان عليهم السلام نقل شده است؛ از جمله در كلمات قصار غرر الحكم آمده است:

«لا يَصْحَبُ‌ الْأبْرارُ إلّا نُظَرائَهُمْ‌ وَ لا يُوادِّ الْأشْرارُ إلّا أشْباهَهُمْ‌؛ 

نيكان با افرادى همانند خود مصاحبت مى‌كنند و بدان با كسانى همچون خود طرح دوستى مى‌ريزند».

در حديث معروف پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‌خوانيم:

«الْمَرْءُ عَلَى دِينِ‌ خَلِيلِهِ‌ وَ قَرِينِهِ‌؛

 انسان دين دوست و همنشنيش را پذيرا مى‌شود».

در حديث ديگرى از اميرمؤمنان عليه السلام آمده است:

«فَسَادُ الْأَخْلَاقِ‌ بِمُعَاشَرَةِ‌ السُّفَهَاءِ وَ صَلَاحُ‌ الْأَخْلَاقِ‌ بِمُنَافَسَةِ‌ الْعُقَلَاء؛

 فساد اخلاق به سبب معاشرت با سفيهان حاصل مى‌شود و اصلاح اخلاق از طريق همنشينى با عقلا».

در قرآن مجيد نيز آمده است كه در روز قيامت بعضى از دوزخيان فرياد حسرت برمى‌آورند كه چرا با فلان فرد آلوده و بى‌ايمان دوست شدند:

«يا وَيْلَتى‌ لَيْتَنِي لَمْ‌ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ‌ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي».

سپس  مى‌افزايد: 

وَ وَقِّرِ اللّهَ‌، وَ أَحْبِبْ‌ أَحِبَّاءَهُ‌.

«خدا را بزرگ دار و محترم بشمار، و دوستانش را دوست دار»

جملۀ «أَحْبِبْ‌ أَحِبَّاءَهُ‌» همان چيزى است كه به طور گسترده در آيات و روايات به عنوان «حب فى اللّه» و «بغض للّه» و «حب اولياء اللّه» و «بغض اعداء اللّه» آمده است.

در آیه شریفه پایانی سوره مبارکه مجادله  خداوند متعال می فرماید :

«لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ‌ بِاللّهِ‌ وَ الْيَوْمِ‌ الْآخِرِ يُوادُّونَ‌ مَنْ‌ حَادَّ اللّهَ‌ وَ رَسُولَهُ‌ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ‌ أَوْ أَبْناءَهُمْ‌ أَوْ إِخْوانَهُمْ‌ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ‌ أُولئِكَ‌ كَتَبَ‌ فِي قُلُوبِهِمُ‌ الْإِيمانَ‌ وَ أَيَّدَهُمْ‌ بِرُوحٍ‌ مِنْهُ‌ وَ يُدْخِلُهُمْ‌ جَنّاتٍ‌ تَجْرِي مِنْ‌ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ‌ فِيها رَضِيَ‌ اللّهُ‌ عَنْهُمْ‌ وَ رَضُوا عَنْهُ‌ أُولئِكَ‌ حِزْبُ‌ اللّهِ‌ أَلا إِنَّ‌ حِزْبَ‌ اللّهِ‌ هُمُ‌ الْمُفْلِحُونَ‌»؛ 

هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمى‌يابى كه با دشمنان خدا و پيامبرش دوستى كنند، هر چند پدران يا پسران يا برادران يا خويشاوندان باشند آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحۀ دل‌هايشان نوشته و با روحى از ناحيۀ خودش آنها را تأييده فرموده و آنها را در باغ‌هايى بهشتى وارد مى‌كند كه نهرها از پاى درختانش جارى است جاودانه در آن مى‌مانند؛ خدا از آنها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند آنها حزب اللّه اند بدانيد حزب اللّه پيروزان و رستگارانند».

در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آمده است كه فرمود:

«لا يَكْمَلُ‌ إيمانُ‌ امْرَءٍ حَتّى يُحِبَّ‌ من أحَبَّ‌ اللّهَ‌ وَيُبْغِضَ‌ مَنْ‌ أبْغَضَ‌ اللّهَ‌؛

 ايمان كسى كامل نمى‌شود مگر تا زمانى كه دوست بدارد آنكه را خدا دوست مى‌دارد و دشمن دارد آنكه را خدا دشمن مى‌دارد».

منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین امام علی علیه السلام شرح آقای مکارم شیرازی بر نامه ۶۹  کتاب شریف نهج البلاغه  

_____________________

آيات و رواياتى كه در آنها از دوستى و علاقمندى با اهل شك و نفاق و جهل و عناد نهى شده بلكه دستور به بيزارى از آنها داده شده است براى اين است كه مؤمن از تيرگى و كدورت باطنى آنها محفوظ‍‌ بماند و بالجمله اگر مصاحبت و صداقت و علاقۀ قلبى با اهل يقين نصيب شود، اميد هرخيرى در آن خواهد بود و در نتيجه به مقام يقين خواهد رسيد . 

صفات رفيق در شخص اثر مى‌كند 
مسلم و وجدانى است كه نفس انسانى آثار و كمالات مصاحب و رفيق خود را مى‌گيرد مثلاً اگر شما ببينيد همسفرتان كه رفيق صميمى است از سفرى كه در پيش داريد دلهره دارد و ترسان و لرزان است و پيوسته در مقام تدارك آذوقۀ راه است و براى نجات از شر دزدان، اسلحه تدارك مى‌كند، قطعاً در شما هم ترس پيدا مى‌شود و شما هم دوش به دوش او در صدد تحصيل آذوقه برمى‌آييد . 

همچنين اگر رفيقى داشتيد كه از سفر آخرت سخت ترسناك است و دايماً به فكر تهيۀ توشه براى اين سفر مهيب مى‌باشد، پس در شما هم ترسى پيدا مى‌شود كه به فكر اين سفر هولناك و تهيۀ زاد آن برآييد و همين طور است اگر رفيقتان صاحب توكل يا ساير صفات كماليه باشد شما هم از اين صفات بهره‌مند مى‌شويد؛ چنانچه در برابرش اگر رفيق شما اهل غفلت باشد شما را هم غافل مى‌كند اگر بخيل و حريص باشد شما را هم مثل خودش خواهد كرد . 

با ياد كنندگان خدا باش 

براى تأكيد مطلب به پاره‌اى از آيات و روايات اشاره مى‌شود : « وادار خودت را به شكيبايى با كسانى كه مى‌خوانند پروردگارشان را در بامداد و پسين و مى‌خواهند (رضاى) او را و چشمت را از ايشان برمگردان » . 

اميرالمؤمنين امام علي  عليه السلام به فرزندش محمد حنفيه وصيت فرمود كه : « بهترين بهره‌منديهاى شخص، همنشين نيك است، با اهل خير همنشين باش از آنها خواهى شد » . 

و نيز فرمود لقمان به فرزندش كه : « فرزندم مصاحب دانشمندان باش و با آنها همنشينى كن و ايشان را در خانه‌هايشان زيارت نما اميد است مانند آنها شده پس از علما شوى » . 

نيز فرمود : « همنشينى كن با دانشمندان تا خوشبخت شوى، همنشينى كن با دانشمندان تا دانشت زياد شود، با بردباران همنشينى كن تا بردباريت زياد شود با تهيدست ( بردبار ) همنشينى كن تا سپاسگزاريت زياد شود » . 

همنشينى با صاحبان عقل و دين 

و نيز فرمود : 
« صحبت نيكوكاران سبب اهل خير شدن است همچون باد كه بر عطر مى‌گذرد و بوى آن را با خود مى‌آورد » . 

« بر تو باد به نزديك شدن به صاحبان عقل و دين » . 

« معاشرت كردن با صاحبان برتريها، زندگى دلهاست » . 

« هيچ چيز مانند همصحبتى نيكان، رساننده‌تر به هر خير و نجات دهنده‌تر از هرشرى نيست » .

حضرت امام  صادق عليه السلام مى‌فرمايد : « برادرى و دوستى پرهيزگاران را بجوى هرچند در تاريكيهاى زمين باشد و هرچند عمرت را در جستجوى ايشان تباه كنى » . 

حضرت امام  سجاد عليه السلام هم در دعاى ابى‌حمزه چنين مى‌فرمايد : « شايد مرا در مجالس دانشمندان نيافتى پس به خودم واگذارم كردى » . 

ازاين‌جمله دانسته مى‌شود كه‌توفيقات وتمام سعادت درمجالست اهل‌يقين است . 

منبع: کتاب شریف قلب سليم ،تالیف آقای عبدالحسین دستغيب (ره) ، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم 

 

والعاقبه للمتقین 
التماس دعا 
یا مهدی


موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسب‌ها: ناصر مکارم شیرازی , عبدالحسین دستغیب

تاريخ : چهارشنبه نوزدهم تیر ۱۳۹۸ | 13:54 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

ارتباط عمیق تر با امام عصر (عج) با عزلت گزینی

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 
بسم الله الرحمن الرحیم 
سلام علیکم 

در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‌خوانيم:

«العزلة عبادة؛

گوشه‌گيرى عبادت است».

 در حديث ديگرى از امام اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است:

«من انفرد عن الناس انس بالله سبحانه؛

كسى كه از مردم جدا شود، با خدا انس مى‌گيرد».

در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است: «فى اعتزال ابناء الدنيا جماع الصلاح؛ در جدايى از مردم دنيا، مجموعۀ مصلحت‌ها است».

و نيز در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است:

«فى الانفراد لعبادة الله كنوز الارباح؛

در جدايى از مردم براى عبادت پروردگار، گنج‌هاى منفعت‌ها نهفته است.»

 

در حديثى از امام كاظم عليه السلام مى‌خوانيم كه به هشام بن حكم فرمود:

«الصبر على الوحدة علامة على قوة العقل فمن عقل عن الله اعتزل عن الدنيا و الراغبين فيها و رغب فى ما عند الله...؛

صبر بر تنهايى دليل قوت عقل است، كسى كه عقل الهى داشته باشد، از اهل دنيا و دنياپرستان، دورى مى‌گزيند و به آنچه در نزد خداست رغبت مى‌ورزد».

اين احاديث گواهى مى‌دهند كه انزوا و دورى از مردم، نشانۀ عقل و دانش و سبب حضور قلب در عبادت و رسيدن به انواع فوائد است.

 

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است:

«ان قدرت ان لا تخرج من بيتك فافعل، فان عليك فى خروجك الا تغتاب و لا تكذب و لا تحسد و لا ترائى و لا تتصنع و لا تداهن؛

اگر بتوانى كه از خانه‌ات بيرون نروى چنين كن، زيرا هنگامى كه بيرون نروى غيبت نخواهى كرد، و دروغ نخواهى گفت و حسد نمى‌ورزى و ريا نمى‌كنى و تصنع و مداهنه نخواهى كرد».

 

امام اميرالمؤمنين علی عليه السلام مى‌فرمود:

«سلامة الدين فى اعتزال الناس؛

سلامت دين در گوشه‌گيرى از مردم است.»

 اين بحث را با حديث ديگرى از امام اميرالمؤمنين على عليه السلام پايان مى‌دهيم هرچند حديث در اين زمينه بسيار است: فرمود: «من اعتزل الناس سلم من شرهم؛ كسى كه از مردم كناره‌گيرى كند، از شرّ آنها در امان خواهد بود.»
 

_____________________


 آيۀ  شریفه١٦ سورۀ مبارکه كهف كه مى‌فرمايد:

«وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ‌ وَ ما يَعْبُدُونَ‌ إِلاَّ اللّهَ‌ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ‌ يَنْشُرْ لَكُمْ‌ رَبُّكُمْ‌ مِنْ‌ رَحْمَتِهِ‌ وَ يُهَيِّئْ‌ لَكُمْ‌ مِنْ‌ أَمْرِكُمْ‌ مِرفَقاً؛
 هنگامى كه از آنان و آنچه جز خدا مى‌پرستند، كناره‌گيرى كرديد، به غار پناه بريد كه پروردگارتان رحمتش را بر شما مى‌گستراند، و در برابر اين امر (وحشتى كه از كفّار داريد) آرامشى براى شما فراهم مى‌سازد».

_____________________

سخن حضرت ابراهيم (ع) كه در سورۀ مبارکه مريم آيۀ شریفه٤٨ و ٤٩ ، آنجا كه مى‌گويد:

«وَ أَعْتَزِلُكُمْ‌ وَ ما تَدْعُونَ‌ مِنْ‌ دُونِ‌ اللّهِ‌ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى‌ أَلاّ أَكُونَ‌ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا - فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ‌ وَ ما يَعْبُدُونَ‌ مِنْ‌ دُونِ‌ اللّهِ‌ وَهَبْنا لَهُ‌ إِسْحاقَ‌ وَ يَعْقُوبَ‌ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا؛

 و از شما و آنچه غير خدا مى‌خوانيد كناره مى‌كنم و پروردگار رامى‌خوانم و اميدوارم در خواندن پروردگارم بى‌پاسخ نمانم - هنگامى كه از آنان و آنچه غير خدا مى‌پرستيد، كناره‌گيرى كرد، ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم، و هريك را پيامبرى (بزرگ) قرار داديم».
در هر دو آيه، عُزلت و كناره‌گيرى از جامعه وسيلۀ جلب رحمت پروردگار و مواهب الهى شمرده شده است و اين نشان مى‌دهد كه عزلت و گوشه‌گيرى امر ناپسند و نكوهيده‌اى نيست.

_____________________
با دقت در متون آيات و روايات به خوبى ثابت مى‌شود كه مسئله عزلت و گوشه‌گيرى در يك سلسله شرايط‍‌ خاص اجتماعى، و به صورت استثنايى توصيه شده است. در مورد اصحاب كهف مى‌دانيم كه آنها در يك جامعۀ كافر و بى‌بندوبار گرفتار شده بودند و به جرم ايمانشان به خدا، تحت تعقيب بودند، و چاره‌اى جز فرار از شهر و ديار و پناه بردن به كوه و غار نداشتند.
در مورد ابراهيم عليه السلام نيز چنين بود، او نهايت تلاش و كوشش خود را در طريق مبارزه با بت‌پرستى تا پاى جان انجام داد، ولى هنگامى كه مؤثر واقع نشد و جانش در خطر بود، مأمور به مهاجرت و عزلت شد.
بديهى است اين شرايط‍‌ براى هركس در هر زمان حاصل شود، چاره‌اى جز هجرت و عزلت نيست، اما اين اصل يك اصل اساسى محسوب نمى‌شود بلكه يك استثناء مربوط‍‌ به شرايط‍‌ خاص است.

منبع: کتاب شریف اخلاق در قرآن کریم ، تالیف آقای مکارم شیرازی ، انتشارات امام علی علیه السلام 

_____________________

حكمت ٣٤٥ كتاب شريف نهج البلاغه:

و قال عليه‌السلام
مِنَ‌ الْعِصْمَةِ‌ تَعَذُّرُ الْمَعَاصِي.
امام عليه السلام فرمود:
عدم توانايى بر گناه، نوعى عصمت است.

شرح و تفسير 

نعمت عدم توانايى بر گناه

امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكته‌اى اشاره مى‌كند كه از جهاتى قابل دقت است، مى‌فرمايد: «عدم توانايى بر گناه، نوعى عصمت است»؛(مِنَ‌ الْعِصْمَةِ‌ تَعَذُّرُ الْمَعَاصِي).
مى‌دانيم عصمت معناى عامى دارد كه به معناى محفوظ‍‌ ماندن، به‌ويژه محفوظ‍‌ ماندن از گناه است. گاه اين حالت در حد كمال ديده مى‌شود كه مقام والاى انبيا و امامان عليهم السلام است. آن‌ها ملكه‌اى نفسانى دارند كه از هر گناه و خطا آنان را باز مى‌دارد و همين مقام سبب اعتماد همۀ مردم به آن‌ها مى‌شود كه گفتار و رفتارشان حجت و سرمشق براى همگان باشد.
مرحلۀ پايين‌ترى از آن، ملكۀ عدالت است كه بازدارنده از معاصى كبيره و اصرار بر صغيره است؛ ولى چنان نيست كه در برابر همه چيز مقاومت كند.
درست مانند سدى است كه در برابر سيلاب بسته‌اند كه اگر سيلاب شديد و قوى باشد ممكن است سد را بشكند و با خود ببرد. افراد عادل نيز ممكن است گاه در برابر عوامل نيرومند گناه زانو بزنند و سپس پشيمان شوند و رو به درگاه خدا آورند و توبه كنند و سد عصمت عدالت در آن‌ها بار ديگر تجديد شود.
نوع سومى از عصمت است كه انسان به سبب فراهم نبودن وسايل و اسباب گناه از آن دور مى‌ماند. يا قدرت بر گناه ندارد؛ مانند نابينا كه نمى‌تواند نگاه هوس‌آلود به نامحرم داشته باشد و يا قدرت جسمانى دارد اما وسايل گناه فراهم نيست؛ مثل اين‌كه شرابى نيست تا بنوشد؛ هر چند مايل به آن باشد و يا حكومت اسلامى او را از گناه بازمى‌دارد هر چند او مايل به گناه باشد.
اين‌گونه عصمت افتخار نيست و ثوابى در برابر ترك گناه به چنين شخصى داده نمى‌شود؛ ولى فايده‌اش اين است كه از عذاب الهى دور مى‌ماند و بسا لطف خدا شامل افرادى شود و گناه كردن را بر آن‌ها متعذّر كند تا از كيفر گناه دور بمانند.
البته گاه ادامۀ تعذر سبب مى شود كه انسان به ترك گناه عادت كند آن‌گونه كه اگر اسباب آن هم فراهم شود به سراغ آن نمى‌رود. اين نوعى امداد الهى در زمينۀ عصمت است.
پيام اين گفتار امام عليه السلام آن است كه افرادى كه نمى‌توانند خود را در محيط‍‌ گناه‌آلود نگه دارند سعى كنند از آن محيط‍‌ دور بمانند تا گناه براى آن‌ها متعذر شود و البته ثواب ترك گناه را به نوعى خواهند داشت.
عدم حضور در مجلس معصيت و لزوم هجرت از مناطقى كه انسان را به هر حال آلودۀ گناه مى‌كند ناظر به همين معناست. حتى اگر درست بينديشيم يكى از آثار و بركات هجرت مسلمانان از مكه به مدينه، يا از مكه به حبشه نيز همين بود كه از محيط‍‌ شرك كه آن‌ها را مجبور به گناه مى‌كرد دور بمانند و خدا را آزادانه بندگى و عبادت كنند.
قرآن مجيد در سورۀ «نساء»، آيۀ ٩٧ مى‌فرمايد:«إِنَّ‌ الَّذِينَ‌ تَوَفّاهُمُ‌ الْمَلائِكَةُ‌ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ‌ قالُوا فِيمَ‌ كُنْتُمْ‌ قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفِينَ‌ فِي الْأَرْضِ‌ قالُوا أَ لَمْ‌ تَكُنْ‌ أَرْضُ‌ اللّهِ‌ واسِعَةً‌ فَتُهاجِرُوا فِيها فَأُولئِكَ‌ مَأْواهُمْ‌ جَهَنَّمُ‌ وَ ساءَتْ‌ مَصِيراً»؛ كسانى كه فرشتگان (قبض ارواح)، روح آن‌ها را گرفتند در حالى كه به خويشتن ستم كرده بودند، به آن‌ها گفتند: «شما در چه حالى بوديد؟ (و چرا با اين‌كه مسلمان بوديد، در صفِ‌ كفّار جاى داشتيد؟!)» گفتند: «ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم». آن‌ها - فرشتگان - گفتند: «مگر سرزمين خدا، پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟!» آن‌ها (عذرى نداشتند، و) جايگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند».

ابن ابى الحديد حديث ديگرى در اين زمينه مشابه آن نقل كرده است:
«إِنَّ‌ مِنَ‌ الْعِصْمَةِ‌ أنْ‌ لا تَجِدَ؛ نوعى از عصمت اين است كه وسايل گناه را در اختيار نداشته باشى».
پيام ديگرى كه اين گفتار حكيمانه دارد اين است كه حاكمان جامعه براى دور ماندن مردم از گناه، كارى كنند كه اسباب معصيت از ميان آن‌ها برچيده شود و به اصطلاح روز، از طريق اقداماتى تأمينى و تربيتى، جامعه را از گناه دور دارند.

منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام ،تالیف آقای مکارم شیرازی، انتشارات امام علی علیه السلام 

والعاقبه للمتقين 
التماس دعا 
يا مهدی

 

 


موضوعات مرتبط: سیر و سلوک
برچسب‌ها: ناصر مکارم شیرازی

تاريخ : دوشنبه هفدهم تیر ۱۳۹۸ | 16:36 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

ورع ورزی طریق رسیدن به خیمه امام عصر (عج)

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

ورع مداری

ورع حالتی است برگرفته از شدت تقوا و پرهیز گاری که فرد علاوه بر انجام واجبات، بر انجام مستحبات نیز با نشاط و علاقه مداومت می ورزد و علاوه بر ترک محرمات، از امور مشکوک و شبهه ناک نیز اجتناب می ورزد.

ورع مقامی به مراتب بالاتر از تقواست. اگر در تقوا از حرام پرهیز و دوری شود، در ورع از زمینه گناه و نزدیک شدن به محیط گناه نیز پرهیز می شود!
اگر در تقوا برانجام واجبات تاکید می شود، در ورع بر انجام مستحبات به عنوان کمر بند ایمنی برای انجام واجبات نیز تاکید می شود. و اگر شخص متقی از حرام و گناه دوری می نماید، شخص با ورع از صد کیلو متری حریم و زمینه گناه نیز فرار می کند.
اما فواید و آثار ورع عبارتند از :
۱- نورانیت دل.
۲-وارد شدن به پاکی مطلق در زندگی.
۳-آسایش و آرامش روح و روان.
۴-رسیدن فرد به بالاترین درجات ایمان.
۵-نایل امدن به بالاترین و عالی ترین درجات بهشت.
۶-قبولی و فضیلت پیداکردن طاعات و عبادات، چنانچه پیامبر اکرم(ص) می فرماید:

«ركعتان من رجل ورع أفضل من ألف ركعة من مخلط»

«دو رکعت نماز فرد با ورع و پارسا، از هزار رکعت نماز کسی که حلال و حرام را به هم می آمیزد، با فضیلت تر و برتر است.»

منبع حدیث:

کتاب کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال ، تالیف آقای علاءالدین علی بن حسام ، جلد ۴ ، صفحه۴۲۷ ، حدیث شماره۷۲۸۲

۷- استجابت دعا.
۸-سرعت و راحتی حساب و کتاب در قیامت.
۹-شکوه و هیبت در چهره،صلابت و قاطعیت در سیره، محبوبیت بین مردم و حکمرانی بر قلب ها و دل ها.
۱۰-وارد شدن به حریم دوستی و شیعگی اهل بیت (ع) .
۱۱-نایل آمدن به مقام ولایت حقیقی که همان مقام«سیادت باطنی و منا اهل بیتی » است.
۱۲-باعث لیاقت یافتن به همراهی و هم صحبتی با امام زمان(ع) و قرار گرفتن در شمار« اصحاب المهدی عج» که مقامی به مراتب بالاتر از «انصار المهدی عج» است.
به سخن دیگر ورع مداری رمز ورود به خیمه گاه حضرت مهدی(عج) و همراهی همیشگی با اوست.

منبع: کتاب شریف خانواده و تربیت مهدوی،تالیف محمدباقر حیدری کاشانی و مرتضی آقاتهرانی،انتشارات طلیعه ظهور

_____________________

ورع ورزی و احتیاط منتظران امام عصر عج 

منتظران فرج حضرت بقية الله الاعظم ارواحنا فداه، بايد در بالاترين سطح تقوا و ورع باشند، به طوري كه در ميان اطرافيان خود و حتي اهل شهر خويش در پاكي و خوبي، زبانزد و مشهور باشند.

امام صادق (عليه السلام) به يكي از شيعيان خود به نام عيسي بن عبدالله كه اهل قم بود، آنگاه كه بر ايشان وارد شد، فرمودند:

« يَا عِيسَى بْنَ‌ عَبْدِ اللَّهِ‌ لَيْسَ‌ مِنَّا وَ لاَ كَرَامَةَ‌ مَنْ‌ كَانَ‌ فِي مِصْرٍ فِيهِ‌ مِائَةُ‌ أَلْفٍ‌ أَوْ يَزِيدُونَ‌ وَ كَانَ‌ فِي ذَلِكَ‌ الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ‌ مِنْهُ‌.»

«اي عيسي بن عبدالله، از ما نيست و كرامتي هم ندارد هركس كه در شهري با صد هزار نفر جمعيّت يا بيشتر باشد و در آن شهر كسي باورع تر از او باشد!»

منبع حدیث:

کتاب شریف الکافی،تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)، جلد ۲، صفحه ۷۸

شيعه اي كه حقيقتاً در انتظار فرج مولايش مي‌سوزد، بايد باورع ترين انسان مؤمن در شهر خودش باشد و اگر چنين نباشد كرامت و شرافتي نزد خدا و اهل بيت (عليهم السلام) ندارد.

در فرمايش ديگري حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) همين حقيقت را با تعبير ديگري از پدر گرامي خود نقل فرموده اند:

«كَثِيراً مَا كُنْتُ‌ أَسْمَعُ‌ أَبِي يَقُولُ‌ لَيْسَ‌ مِنْ‌ شِيعَتِنَا مَنْ‌ لاَ تَتَحَدَّثُ‌ الْمُخَدَّرَاتُ‌ بِوَرَعِهِ‌ فِي خُدُورِهِنَّ‌ وَ لَيْسَ‌ مِنْ‌ أَوْلِيَائِنَا مَنْ‌ هُوَ فِي قَرْيَةٍ‌ فِيهَا عَشَرَةُ‌ آلاَفِ‌ رَجُلٍ‌ فِيهِمْ‌ مِنْ‌ خَلْقِ‌ اللَّهِ‌ أَوْرَعُ‌ مِنْهُ‌.»

«من از پدرم بسيار مي‌شنيدم كه مي‌فرمود: از شيعيان ما نيست كسي كه (در تقوا و ورع به اندازه اي شهرت نيافته باشد كه) زنان پرده نشين در پس پرده خويش از ورع او سخن نگويند و از دوستان ما نيست كسي كه در شهري با ده هزار نفر مرد باشد كه در ميان آنها خدا مخلوقي باورع تر از او داشته باشد.»

منبع حدیث:

کتاب شریف الکافی،تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)، جلد ۲، صفحه ۷۹

عفّت و پاكيِ دوست امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بايد آنقدر شديد باشد كه حتي مخدّرات كه پرده نشين هستند و تماس مستقيمي با مردان نامحرم ندارند، از ورع و پاكدامني اين مؤمن، در پس پرده سخن بگويند. آري؛ اين است صفتِ منتظر فرج امام (عليه السلام).

**منبع: کتاب شریف سلوک منتظران تالیف آقای بنی هاشمی انتشارات منیر

_____________________

معنا و مراتب ورع 

«ورع» در اصل به معناى پرهيز يا شدت پرهيز است و در لسان روايات به حد اعلاى تقوا اطلاق مى‌شود كه با وجود آن نه تنها انسان از گناهان مسلم پرهيز مى‌كند بلكه از شبهات نيز دورى مى‌جويد.
در روايات اسلامى نيز در حديث معروف پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله تمام موضوعات به سه بخش تقسيم شده:

«حَلالٌ‌ بَيِّنٌ‌ وَ حَرامٌ‌ بَيِّنٌ‌ وَ شُبَهاتُ‌ بَيْنَ‌ ذلِكَ‌ فَمَنْ‌ تَرَكَ‌ الشُّبَهاتَ‌ نَجا مِنَ‌ الْمُحَرَّماتِ‌ وَ مَنْ‌ أخَذَ بِالشُّبَهَاتِ‌ إرْتَكَبَ‌ الْمُحَرَّماتَ‌ وَ هَلَكَ‌ مِنْ‌ حَيْثُ‌ لا يَعْلَمُ‌»

«امورى است درستى آن آشكار است كه بايد از آن پيروى كرد و امورى است كه گمراهى آن آشكار است و بايد از آن اجتناب نمود و امور مشكوك و مشتبه است در ميان اين دو؛ كسى كه شبهات را ترك كند از محرمات آشكار رهايى مى‌يابد و كسى كه به سراغ شبهات برود (تدريجاً) مرتكب محرمات مى‌شود و از آنجا كه نمى‌داند هلاك خواهد شد».

منبع حدیث:

کتاب شریف بحار الانوار،تالیف آقای محمد تقی مجلسی (ره) ، جلد ۲ ، صفحه ۲۲۱

در واقع شبهات حريم محرمات و همانند لبۀ پرتگاه است كه بيم لغزش در آن و سقوط‍‌ در پرتگاه مى‌رود.
بعضى از بزرگان «ورع» را به سه قسم تقسيم كرده‌اند كه يكى از ديگرى برتر است: نخست ورع به معناى پرهيز از گناهان آشكار است كه انسان را از فسق خارج كرده و موجب عدالت و قبول شهادت اوست و آن، ورع تائبين ناميده مى‌شود. قسم ديگرى از آن، همان حالت پرهيزگارى است كه انسان را از شبهات دور مى‌سازد كه به آن ورع صالحان مى‌گويند و قسم ديگرى از آن حالت پرهيزگارى است كه حتى از امور حلالى كه مى‌ترسد روزى او را به حرام بكشاند پرهيز مى‌كند و نام ورع متقين بر آن گذارده شده است. قسم ديگر، ورع به معناى صرف نظر كردن از آنچه غير خداست براى ترس از ضايع شدن ساعتى از عمر در امرى بيهوده (و آن درجۀ اعلاى ورع است) و به آن ورع صديقين مى‌گويند

همان‌گونه كه در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‌خوانيم:

«لاَ يَبْلُغُ‌ عَبْدٌ أَنْ‌ يَكُونَ‌ مِنَ‌ الْمُتَّقِينَ‌ حَتَّى يَدَعَ‌ مَا لاَ بَأْسَ‌ بِهِ‌ حَذَراً لِمَا بِهِ‌ الْبَأْسُ‌.»

« كسى از متقين محسوب نمى‌شود مگر اين‌كه امورى را كه ذاتاً اشكالى ندارد ترك كند به سبب ترس از افتادن در امورى كه حرام است.»

منبع حدیث: 

کتاب شریف بحار الانوار، تالیف آقای محمد تقی مجلسی ، جلد ۷۴،صفحه ۱۶۴ ،حدیث شماره ۹۲

امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) در حکمت ۳۷۱ کتاب شریف نهج البلاغه می فرماید:

«وَ لَا مَعْقِلَ‌ أَحْسَنُ‌ مِنَ‌ الْوَرَعِ‌.»

«هيچ پناهگاهى بهتر و نگهدارنده‌تر از ورع (و پرهيز از شبهات) نيست»؛

لغزش‌هاى انسان در بسيارى از موارد در امور شبهه‌ناك است كه انسان را به پرتگاه محرمات مسلم شرع سوق مى‌دهد. كسى كه داراى ورع و پرهيز از شبهات است در پناهگاه مطمئنى قرار گرفته كه او را از چنين لغزشى بازمى‌دارد.

در حكمت چهارم کتاب شریف نهج البلاغه نيز شبيه اين جمله گذشت آن‌جا كه مى‌فرمايد:

«الْوَرَعُ‌ جُنَّة»

«ورع، سپر محكمى است.»

امام باقر عليه السلام مى‌فرمايد:

«إِنَّ‌ أَشَدَّ الْعِبَادَةِ‌ الْوَرَعُ‌»

«دشوارترين عبادت ورع است.»

منبع حدیث:

کتاب شریف الکافی ، تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)،جلد ۲،صفحه ۷۷

زيرا علاوه بر ترك محرمات و انجام واجبات، انسان را از ارتكاب شبهات بازمى‌دارد.
در حديث ديگرى آمده است كه يكى از ياران امام صادق عليه السلام خدمتش عرض كرد: من توفيق زيارت شما را چند سال يك‌بار پيدا مى‌كنم دستورى بيان فرما كه به آن عمل كنم (و ضامن سعادتم باشد). امام عليه السلام فرمود:

«أُوصِيكَ‌ بِتَقْوَى اللَّهِ‌ وَ الْوَرَعِ‌ وَ الاِجْتِهَادِ وَ اعْلَمْ‌ أَنَّهُ‌ لَا ينْفَعُ‌ اجْتِهَادٌ لَا وَرَعَ‌ فِيهِ‌»

«تو را به تقواى الهى و ورع و تلاش و كوشش (در مسير اطاعت پروردگار) سفارش مى‌كنم و بدان كه تلاش بدون ورع نتيجه‌بخش نخواهد بود».

منبع حدیث:

کتاب شریف الکافی ، تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)،جلد ۲،صفحه ۷۶

***منبع :کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام شرحی جامع و نوین بر نهج البلاغه تالیف آقای مکارم شیرازی

_____________________ 

رسول الله(صلّى اللّه عليه و آله):

«أَيُّهَا النَّاسُ‌ حَلاَلِي حَلاَلٌ‌ إِلَى يَوْمِ‌ الْقِيَامَةِ‌ وَ حَرَامِي حَرَامٌ‌ إِلَى يَوْمِ‌ الْقِيَامَةِ‌ أَلاَ وَ قَدْ بَيَّنَهُمَا اللَّهُ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ فِي اَلْكِتَابِ‌ وَ بَيَّنْتُهُمَا فِي سِيرَتِي وَ سُنَّتِي وَ بَيْنَهُمَا شُبُهَاتٌ‌ مِنَ‌ الشَّيْطَانِ‌ وَ بِدَعٌ‌ بَعْدِي مَنْ‌ تَرَكَهَا صَلَحَ‌ أَمْرُ دِينِهِ‌ وَ صَلَحَتْ‌ لَهُ‌ مُرُوءَتُهُ‌ وَ عِرْضُهُ‌ وَ مَنْ‌ تَلَبَّسَ‌ بِهَا وَ وَقَعَ‌ فِيهَا وَ اتَّبَعَهَا كَانَ‌ كَمَنْ‌ رَعَى غَنَمَهُ‌ قُرْبَ‌ الْحِمَى وَ مَنْ‌ رَعَى مَاشِيَتَهُ‌ قُرْبَ‌ الْحِمَى نَازَعَتْهُ‌ نَفْسُهُ‌ إِلَى أَنْ‌ يَرْعَاهَا فِي الْحِمَى أَلاَ وَ إِنَّ‌ لِكُلِّ‌ مَلِكٍ‌ حِمًى أَلاَ وَ إِنَّ‌ حِمَى اللَّهِ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ مَحَارِمُهُ‌ فَتَوَقَّوْا حِمَى اللَّهِ‌ وَ مَحَارِمَهُ‌ الْخَبَرَ.»

«ای مردم حلال من حلال است تا روز قيامت،و حرام من حرام است تا روز قيامت آگاه باشید كه خدا عز و جل هر دو را در قرآن خود بيان كرده و من هم در روش و سنتم بيان كردم و ميان اين دو، موارد شبهه ناكي است از ناحيه شيطان و بدعتهايي كه پس از من خواهد بود،هر كه آنها را وانهد امر دينش خوبست و هم مردانگى و آبرويش بجا است و هر كه به آنها آلوده شود و در آنها داخل شود و از آنها پيروى كند چون كسى باشد كه گوسفندش را نزديك قرقگاه چراند و هر كه چنين كند نفسش او را به جايي مي رساند كه گوسفندها در قرقگاه بچراند. آگاه باشيدكه هر پادشاهى را قرقگاهى باشد . قرقگاه خدا عز و جل محرمات او است خود را از قرقگاه خدا و محرماتش بركنار داريد.»

کتاب شریف بحار الانوار ،تالیف آقای محمدباقر مجلسی (ره)، جلد ۲ ، صفحه۲۶۱

در عصر جاهلیت یا در عصر خلفاء برای یک سری از افراد منطقه ای را قرق می کردند و می گفتند آنجا شکارگاه سلطان است و کسی نباید در آنجا وارد شود. گاه بعضی از چوپانان، گوسفندان خود را نزدیک آن منطقه می بردند و گاه بعضی از حیوانات وارد قرقگاه می شدند.

محرمات همان منطقه ی ممنوعه قرقگاه است. در مقابل، منطقه ای آزاد است که موارد حلال است. منطقه ای هم در این میان است که همان مشتبهات است.

خداوند قرقگاه دارد که همان محرمات است و بشر نباید وارد آنها شود و حتی نباید نزدیک آن هم شد یعنی نباید مشتبهات را هم مرتکب شد زیرا این ارتکاب موجب می شود که فرد به ارتکاب حرام جرات پیدا کند.

منبع توضیح: مرجع تقلید آقای سبحانی

_____________________

لزوم احتیاط و ورع ورزی در عصر غیبت و فتنه های آخرالزمان

معصوم علیه‌السلام اهل خطا و خطیئه نیست، ولی غیر معصوم هرچند از علمای بزرگ و جلیل‌القدر باشد، خالی از خطا نیست؛ لذا نباید مشکوکات اقوال و آرای آنها را به‌واسطه عظمت شأن و بزرگی مقامشان پذیرفت،بلکه تنها در واضحات و مسلمات باید مطابق نظرشان بود، و در مشکوکات باید گفت: نَعْتَقِدُ بِمَا اعْتَقَدَ بِهِ جَعْفَرُ‌ بن ‌مُحَمد وَ الْمَهْدِی علیهم‌السلام (به آنچه حضرت جعفر‌بن‌محمد و حضرت مهدی علیهم‌السلام بدان اعتقاد دارند، معتقدیم)

زراره در یک روز در یک مجلس هشت حکم و مسئله درباره وضو از محضر امام علیه‌السلام یاد گرفت. اما در زمان غیبت و حیلولت میان مردم و معصوم علیه‌السلام، برخی از بزرگان که درس خارج می‌گفتند گاهی شانزده روز تحصیلی مباحثه می‌کردند و آخرش از احتیاط در یک حکم خارج نمی‌شدند؛ زیرا نمی‌شود بدون ظفر به دلیل شرعی از مسئله خارج شد و بدون دلیل فتوا صادر نمود.
آری، با حیلولت و فاصله‌انداختن میان مردم و امام علیه‌السلام نگذاشتند حتی مسئله یاد بگیریم، تا چه رسد به عمل به مسائل. چقدر خیانت است!

چقدر باید خائف و متوسل باشیم. در معلومات و یقینیات باید خائف و متوسل باشیم، تا چه رسد به مجهولات و مشتبهات.

از حضرت رسول صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم درباره آخرالزمان و فتنه‌های آن نقل شده که فرموده‌اند: «تشخیص تکلیف در آن زمان مشکل است»؛ پس چه باید کرد؟

اگر به دست آوردن تکلیف مشکل باشد، احتیاط کردن که مشکل نیست. باید توقف کرد و احتیاط نمود.

منبع: تالیفی از فرمایشات گوناگون آقای بهجت(ره)

_____________________

 یک مسلمان شیعه در عصر غیبت دو راه دارد:

الف. تقلید؛ یعنی طبق فتاوا و نظریات مجتهدی که واجد شرایط است عمل کند.

ب. احتیاط؛ یعنی بر اساس نظریه تمامی و یا گروهی از مجتهدین وظیفه خود را انجام دهد. به این معنی که اگر مجتهدی کاری را جایز و دیگری حرام می‌داند، آن کار را ترک کند؛ و اگر مجتهدی کاری را واجب و دیگری مباح می‌داند، آن را به‌جا آورد.

والعاقبه للمتقین
التماس دعا
یا مهدی


موضوعات مرتبط: ورع و تقوا
برچسب‌ها: محمد تقی بهجت , محمد باقر حیدری کاشانی , ناصر مکارم شیرازی

تاريخ : دوشنبه یکم بهمن ۱۳۹۷ | 3:29 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |
.: Weblog Themes By Mahskin.ir:.