حكمت

حكمت | روح الله خمینی

سرباز حضرت ولی عصر (عج)
حكمت

زمینه سازی برای ظهور امام عصر (عج) نیاز به صبری تاریخی دارد

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم 

آیه شریفه ۵۵ سوره مبارکه نور:

«وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضی لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذالِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ
خداوند به كسانی از شما كه ايمان آوردهو كارهای شايسته انجام داده‌اند وعده داده است كه به يقين، خلافت روی زمين را به آنان خواهد داد، همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت بخشيد; و دين و آيينی را كه برای آنان پسنديده، بر ايشان پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت; و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدّل می‌كند، (بگونه‌ای) كه فقط مرا می‌پرستند و چيزی را همتای من قرار نخواهند داد. و كسانی كه پس از آن كافر شوند، آنها همان فاسقانند.»

صدق الله العلی العظیم 

___________________

مسوولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت - ارواحنا فداه - است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسایل اقتصادی و مادی اگر لحظه ای مسوولین را از وظیفه ای که بر عهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمایند، ولی این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند. مردم عزیز ایران که حقاً چهره منور تاریخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند، باید سعی کنند که سختی ها و فشارها را برای خدا پذیرا گردند تا مسوولان بالای کشور به وظیفه اساسی شان که نشر اسلام در جهان است برسند و از آنان بخواهند که تنها برادری و صمیمیت را در چهارچوب مصلحت اسلام و مسلمین در نظر بگیرند. چه کسی است که نداند مردم عزیز ما در سختی هستند و گرانی و کمبود بر طبقه مستضعف فشار می آورد، ولی هیچ کس هم نیست که نداند پشت کردن به فرهنگ دنیای دون امروز و پایه ریزی فرهنگی جدید بر مبنای اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامی با آمریکا و شوروی، فشار و سختی و شهادت و گرسنگی را به دنبال دارد و مردم ما این راه را خود انتخاب کرده اند و بهای آن را هم خواهند پرداخت و بر این امر هم افتخار می کنند، این روشن است که شکستن فرهنگ شرق و غرب بی شهادت میسر نیست. من بار دیگر از مسوولین بالای نظام جمهوری اسلامی می خواهم که از هیچ کس و از هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشاء سرمایه داری غرب و پوچی و تجاوز کمونیزم نکشند که ما هنوز در قدم های اول مبارزه جهانی خود علیه غرب و شرقیم. مگر بیش از این است که ما ظاهراً از جهانخواران شکست می خوریم و نابود می شویم؟ مگر بیش از این است که ما را در دنیا به خشونت و تحجر معرفی می کنند؟ مگر بیش از این است که با نفوذ ایادی قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمین را پایکوب می کنند؟ مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدی در سراسر جهان بر چوبه های دار میروند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته می شوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند ولی ما به وظیفه اسلامی خود عمل کنیم.

منبع: امام روح الله خمینی (ره)

___________________

وقتی‌که حضرت موسیٰ بعد از پیغمبری آمدند به مصر و آن معجزه را نشان دادند و دعوت و این حرفها -خب، بنی‌اسرائیل منتظر بودند دیگر؛ از گذشته خبر داده شده بود که یک منجی‌ای خواهد آمد و آن منجی هم موسیٰ است؛ حالا موسیٰ آمده، منتظر بودند بمجرّدی‌که موسیٰ آمد، دستگاه فرعون کن‌فیکون بشود؛ نشده بود- قرآن میگوید آمدند پیش حضرت موسیٰ و گفتند که «اوذینا مِن قَبلِ اَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا»؛تو که آمدی چه فرقی کرد؟ چه تفاوتی کرد؟ قبل از اینکه بیایی هم ما را آزار میکردند، زیر فشار بودیم، حالا هم که آمدی باز زیر فشاریم. ببینید! این آن حالت بی‌صبریِ بنی‌اسرائیلی است؛ بی‌صبری. حضرت موسیٰ گفت خب صبر کنید:

«اِنَّ الاَرضَ لله یورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقین»

 تقوا اگر داشته باشید، عاقبت مال شما است؛ صبر لازم است. این حالت را نباید داشته باشید؛ اینکه ما بگوییم چرا نشد، چه‌جوری شد، پا به زمین بزنیم، درست نیست. 

منبع: آقای علی خامنه ای (حفظه الله تعالی) رهبر معظم انقلاب اسلامی
___________________

مشاهده جمال صنع الهی طریق رسیدن به مقام رضا در ابتلائات

چگونه می توان در متن بلا و سختي و گرفتاري راضي به صنع حق بود؟ اگر انسان اهل تسبيح به حمد شد، در فتنه ها و ابتلائات به رضاي نسبت به پروردگار مي رسد؛ سختي هست ولي او راضي است و در متن سختي ها سرخوش است؛ اين تسبيح به حمد موجب مي شود که انسان جمال صنع الهي را مشاهده کند و در متن سختي ها غرق در ابتهاج و لذت باشد؛ مگر انسان از امکانات چه توقعي دارد؟ از چشم و گوش و زبان خود چه چیزی مي خواهد که آن چیز در حضور حضرت حق نيست؟ انساني که در محضر حضرت حق است و به خدا رسيده و آن حضور را درک کرده است، چه کمبودي دارد که با چشم و گوش و زبان آن را تأمين کند؟ هيچ کمبودی آنجا نيست که انسان بخواهد از طريق اين امکانات آن را تأمين کند؛ اگر انسان به مقام تسبيح و مقام مشاهده حکمت حق، علم حق، تدبير حق و زيبايي کار خدا و بالاتر از آن به جمال حضرت حق رسيد، طبيعي است که به مقام رضا مي رسد؛ حتی اگر در متن بلا باشد؛ او سرانگشت تدبير الهي را در ورای اين بلا مي بيند؛ زيبايي کار خدا را در متن این بلا مي بيند و زشتي هايی را که متعلق به دشمنان و شيطان است، پاي خدا نمي نویسد؛ اين همان نکته ای است که زينب کبري سلام الله علیها وقتي صحبت از صنع خدا شد، فرمود: «ما رأيت الا جميلا»؛ من در کار خدا جز زيبايي نديدم؛ البته در کار دشمن هيچ نقطة زيبايي نيست و سراسر زشتي و استحقاق لعن و طرد و عذاب است؛ ولي در کار خدا جز زيبايي نيست.

خداي متعال پيامبر صلی الله علیه و آله و اهل بيت علیهم السلام را در معرض يک امتحان و ابتلای سنگين قرار داده و آن ها هم پذیرفته اند که اين فتنه را پشت سر بگذارند؛ خدای متعال به حضرت مي فرمايد: «فَاصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ» در مقابل اين سختي ها صبر پیشه کن و خدا را تسبيح نما. نوعی از اين تسبيح به حمد، همين است که در متن سختي‌ها حجابي بين انسان و خداي متعال نيفتد که انسان زيبايي هاي کار خدا را نبيند؛ سختي ها نباید موجب شوند که انسان کار خدا را زشت ببيند؛ اگر اين اتفاق افتاد هيچ راهي براي نجات انسان نيست؛ از سوی دیگر اگر کسي اهل تسبيح شد، مقام رضا پيدا مي کند؛ يعني در متن بلا غرق در بهجت است. اين روايت در سفينه البحار آمده است که موساي کليم عليه السلام به خداي متعال عرضه داشت: خدايا! مي خواهم محبوب ترين بنده زمان را به من معرفي کني تا با او مجالست کنم؛ حضرت مأمور شد تا به قريه اي در کنار دريا برود؛ او رفت و به روستايي در کنار دريا رسيد و به يک خرابه وارد شد؛ در آنجا فقط یک پيرمرد زمين گير را دید که نمي توانست حرکت کند و مبتلا به جذام بود. او مشغول تسبيح خدا بود؛ موساي کليم علیه السلام از جبرئيل پرسيد: آن بنده کجاست؟ فرمود: همين مرد است. موسی علیه السلام گفت: من خيال کردم با کسی روبه رو مي شوم که شب زنده دار و روزه دار است؛ این مرد که يک جذامي زمين گير است! جبرئیل گفت: من مأمور هستم اکنون بینایی او را هم بگيرم؛ مرد نابينا شد ولی شروع به حرف زدن با خدا کرد و به خدا عرضه داشت: «يا برّ يا وصول»؛ اي کسي که هميشه به من خوبي مي کنی و نيکي تو به من مي رسد؛ ای خدایی که همواره صلاح پي در پي تو به من مي رسد؛ موساي کليم علیه السلام دو سؤال کرد و فهميد چه خبر است؛ به مرد فرمود: من مستجاب الدعوه هستم؛ آیا دعا کنم تا خداي متعال چشم تو را برگرداند و بيماری ات رفع شود و فقرت از بين برود؟ مرد گفت: نه؛ من آنچه را خدا دوست دارد، دوست دارم و از آن لذت مي برم؛ موساي کليم علیه السلام به او گفت: تو چه چیزی داري و خدا به تو چه داده است؟ تو يک پیرمرد جذامي، خرابه نشين و تنها و نابينا هستی و مي گويي: «يا برّ يا وصول» پیرمرد گفت: ای موسي در اين قريه يک خداشناس هست که آن هم من هستم؛ خدا خودش را به من داده است.

انسان چشم را براي چه مي خواهد؟ انسان مگر از پای خود بيش از اینکه او را به خدا برساند چیز دیگری می خواهد؟ مگر اين امکانات نردبان هاي رسيدن به خدا نيستند؟ برای کسي که به خدا رسيده است، اين نردبان ها به چه کار می آیند؟ بودن یا نبودن چشم و زبان و… برای او چه تفاوتي مي کند؛ «مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ‏ وَجَدَك‏».این خاصیت تسبیح است. 

منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری


والعاقبه للمتقین 
التماس دعا 
یا مهدی 


موضوعات مرتبط: سیاسی و اجتماعی
برچسب‌ها: روح الله خمینی , علی خامنه ای , محمد مهدی میرباقری

تاريخ : جمعه هجدهم مرداد ۱۳۹۸ | 0:12 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |

یقین گوهری که با فلسفه ورزی، روزی انسان نمی شود

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم

امام زين العابدين عليه السلام :

« أعلى دَرَجةِ الزُّهدِ أدنى دَرَجةِ الوَرَعِ ، و أعلى دَرَجةِ الوَرَعِ أدنى دَرَجةِ اليَقينِ ، و أعلى دَرَجةِ اليَقينِ أدنى دَرَجةِ الرِّضا»

« بالاترين درجه زهد پايين ترين درجه ورع است، و بالاترين درجه ورع پايين ترين درجه يقين است، و بالاترين درجه يقين پايين ترين درجه خشنودى [از خدا ]است .»

منبع:

کتاب شریف الکافی ، تالیف آقای محمدبن یعقوب کلینی (ره)،جلد ۲،صفحه  ۲ ۶ 

 

ايمان به خدا، پيامبران و عالم غيب از نعمت هايي است كه هيچ نعمتي در رديف آن قرار نمي گيرد و سعادت و شقاوت ابدي انسان به آن مربوط است. ايمان كه اعتقاد قلبي و التزام عملي است، داراي درجات و مراتبی است. همه افراد با ايمان در يك پايه از ايمان قرار ندارند، بلكه هر فردي در طول عمر خود قابليت ارتقا به مراتب بالاتر يا تنزل به مراتب پايين تر را دارد. تمام رواياتي كه بيانگرت تفاوت ايمان، تقوا و يقين و نيز بيانگر برتري يقين بر تقوا و تقوا بر ايمان است، به درجات و مراتب ايمان اشاره دارد به اين معنا كه وقتي ايمان قوت پيدا كرد، تقوا حاصل مي شود و از آن هم كه قوي ترشد، يقين كه مرتبه والاي ايمان است،به دست مي آيد.

از روايات بر مي آيد كه بالاترين درجه ايمان، يقين است و واصلان به مرحله يقين بسيار اندك هستند. امام رضا(ع) می فرماید: ايمان يك درجه برتر از اسلام است و تقوا يك درجه برتر از ايمان است و يقين يك درجه برتر از تقواست و خدا چيزي را كمتر از يقين، بين بندگان تقسيم نكرده است.

يقين درجه اي از ايمان است كه آدمي همه امور را از خدا بداند و در عالم چيزي را مستقل در تاثير نداند. مقصود از يقين، تنها معناي لغوي نيست، بلكه معنايي است كه از استعمال در روايات گرفته شده كه با معناي لغوي هم منافات ندارد؛ يقين در لغت، از مقوله علم است، ولي در بعد دینی علاوه بر علم التزام هم هست. يقين، يعني باور و التزام قلبي و عملي به آن.

نشانه ها و آثار يقين

از نشانه هاي يقين، توكل و تسليم، رضا و تفويض است. از امام باقر(ع) سوال كردند حد يقين چيست؟ که فرمود حد يقين توكل بر خدا، تسليم اوامرخدا بودن، راضي به قضاي الهي بودن و امور را به خدا سپردن است. يكي از نشانه هاي يقين اين است كه غير از خدا از كسي و از چيزي نترسید. ستايش و ملامت ديگران، گرد آمدن در اطرافش و پراكنده شدن از اطرافش در او اثر نگذارد. همچنین از امام صادق(ع) پرسيدند حديقين چيست؟ فرمود: اينكه همراه با خدا از چيزي هراسان نباشي.

يقين، تلاش انسان را زیاد می کند و زندگي فردي و اجتماعي را دگرگون مي سازد، حال و هواي فرد عوض مي شود، عبادتش، خوابش، حزن و شاديش جلوه ديگري پيدا مي كند. با نيل به يقين اعمال اجتماعي و رابطه انسان با ديگران چهره اي ديگر پيدا مي كند، محور حب و بغضها، دفع و جذبها خدا مي شود و دوست، فاميل و...هم به مقدار پيوندشان با خدا در قلب انسان جاي دارند.

قرآن كريم در سوره مجادله آيه 22 در وصف مومنان حقيقي مي فرمايد: هرگز قومي را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، نمي يابي كه با دشمنان خدا و رسولش دوستي بورزند گرچه پدران، فرزندان، زنان و خويشان آنها باشند،خدا در دل چنين افرادي كه به خاطرخدا از دوستي با خويشان بريده اند ايمان نوشته و به واسطه روحي از ناحيه خودش آن را ثابت مي كند.

مراتب يقين

يقين هم مراتب و درجاتي دارد، آن دسته از اصحاب رسول خدا هم كه به درجه يقين رسيده بودند، برابر نبودند چنانكه امام صادق(ع) بعد از بيان مراتب ايمان فرمود: سلمان در مرتبه دهم از ايمان، ابوذر در مرتبه نهم و مقداد در مرتبه هشتم قرار داشتند. ترديدي نيست كه ايمان اين سه شخصيت بزرگ در حد يقين بود و لكن يقين آنها متفاوت بود.

بديهي است كه يقين هر انساني در طول عمرش تشدید یا تضعیف می شود. حضرت ابراهيم (ع) به مقام يقين رسيده بود ولي از خدا درخواست كرد كه خدايا به من نحوه زنده شدن مردگان را نشان ده، خدا فرمود؛ آيا ايمان نياورده اي؟ عرض كرد؛ آري و لكن مي خواهم دلم مطمئن گردد. درخواست حضرت ابراهيم (ع)، رسيدن به مرتبه بالاي يقين بود. چنانكه صفوان از امام هشتم(ع)درباره سخن خداوند به حضرت ابراهيم(ع) سوال كردم كه آيا در دل ابراهيم هم شك بود؟ حضرت فرمود؛ خير، ابراهيم بر يقين بود و از خدا خواست كه بر يقينش بيفزايد.

انسان اگر گناه را كنار بگذارد و در حد توان خود در راه حق حركت كند، خداوند نيروهايي بر او مي گمارد كه او را تاييد مي كنند، ايمانش را تقويت و او را به مرحله يقين وارد سازند و پس از آن تا لحظه مرگ آن را حفظ كنند.

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه

_____________________

فقيه بصير در اعتقاد و احكام 

تا«توحيد»به حدّ يقين نرسد،شخص،عالم و فقيه نشود؛ يعنى بصير در دين.علوم كسبى،مقدّمه است براى نور يقين، معارفش درست شود،احكام شرعى را هم بداند.بيشتر خلق در شركند؛چون اسباب را مستقل در تأثير مى‌دانند: 
خواجه پندارد كه روزى،ده دهد 
اين نمى‌داند كه روزى ده،دهد 
هرچه مى‌نگريد مادّه‌پرستى و سبب‌بينى است.پول دوستى و عشق به جاه و مقام است؛گاه مى‌شود همان محراب و منبر مى‌شود معبودش.هركس در هر رشته‌اى است اگر سبب را مستقل ديد،مشرك است. 

علم توحيد از راه تقوا 

بايد به جايى برسيم كه توحيد،يقينى ما شود:«فاعلم انّه لا اله الاّ اللّه»و راهش نيز تقواست: ...وَ اتَّقُوا اللّهَ‌ وَ يُعَلِّمُكُمُ‌ اللّهُ‌.... 
تقوايتان كه قوى شد،خدا شما را عالم مى‌كند.به شما دانشى مى‌دهد كه به يقين بدانيد«لا اله الاّ اللّه و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه». 

هم دنيايتان را اصلاح مى‌كند،هم وقتى از اين‌جا مى‌رويد با خود نور علم و ايمان و يقين مى‌بريد.درجات آخرت هم مال همين نور است؛البتّه اعمال هم در كار است ليكن اگر مى‌خواهى به مقرّبين كه سابقونند برسى تا در عالم يقين وارد نشوى محال است.

 نشانه‌هاى ايمان حقيقى 
حضرت باقر عليه السّلام مى‌فرمايد:«پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در بعضى از سفرهايش به چند نفر رسيد كه بر او سلام كردند،فرمود:شما كيستيد؟ 
گفتند:مؤمنيم. 
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله پرسيد:حقيقت ايمانتان چيست(يعنى ادّعاى تنها كه كافى نيست،نشانه دارد)؟ 
گفتند:به آنچه خدا برايمان بخواهد،خشنوديم و كار خود را به او واگذار كرديم و امر او را تسليم هستيم. 
پيغمبر فرمود:دانايان و حكيمانند.نزديك است از حكمت به پايۀ انبيا برسند». 
يعنى شماييد علما.شماييد حكما: ...وَ مَنْ‌ يُؤْتَ‌ الْحِكْمَةَ‌ فَقَدْ أُوتِيَ‌ خَيْراً كَثِيراً....آن حكمتى كه هركس نصيبش شد،خير كثير را دارا گرديده است،بهرۀ شما شده،شما اسرار عالم هستى را پى برده‌ايد.به غيب راه پيدا كرده‌ايد و از مادّه رد شده‌ايد.خلق، همه در محسوسات هستند.شماييد كه مقامتان نزديك به مقام نبوّت است. 
پس بايد كارى كرد كه عالم شد؛یعنی ان شاء الله به حدّى برسيم كه مؤمنين،موقنين،راضين،مسلمين،مفوّضين باشيم و «آخر العلم تفويض الامر اليه»دربارۀ ما باشد؛يعنى متوكّل گرديم و كار خود را واگذاريم. 
پس به آنها فرمود:«اگر راست مى‌گوييد پس بنا نكنيد مسكنى كه در آن سكونت نمى‌كنيد و جمع نكنيد چيزى را كه نمى‌خوريد و بترسيد از خدايى كه به او بازگشت مى‌نماييد». 
شما كه مى‌گوييد ما اهل رضا و توكّل و تسليم هستيم،اين نشانه دارد.اگر راست مى‌گوييد حرص نزنيد.اين مغازه و آن مغازه.اين ساختمان و آن ساختمان.معلوم مى‌شود مى‌ترسى كم شود.از آتيه‌ات بيم دارى.اگر توكّلت به خداست،ترس از آتيه و خوف از فقر كدام است.اينها شاهد بر اين است كه اين ادّعا كذب است.كسى كه قناعت ندارد و دائما حرص مى‌زند،معلوم مى‌شود مسبّبى نمى‌بيند،خيال مى‌كند اين سبب كار كن است وگرنه حرص و زياده‌روى براى چه‌؟خانه‌اى كه در آن سكونت نمى‌كنى چرا بنا مى‌كنى و چيزى را كه نمى‌خورى،چرا جمع مى‌كنى: اَلشَّيْطانُ‌ يَعِدُكُمُ‌ الْفَقْرَ.... زنى مى‌گفت مبلغى دارم گذاشته‌ام براى گور و كفنم.گفتم دلت نمى‌آيد آن را خرج كنى اين جور مى‌گويى وگرنه كى بى‌كفن مانده؛چون سبب مى‌بينى،پول را رافع نياز مى‌بينى،خيال مردن ندارى،جايت را گرم كرده‌اى. 

منبع: کتاب شریف  استعاذه  تالیف آقای عبدالحسین دستغیب (ره) ،انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم

_____________________

انوار یقین به قلب کسی می رسد، کسی شک ها و ریب ها وتردیدها از دل او برداشته می شود و وارد وادی یقین می شود که در مقام زهد باشد. وقتی انسان تعلق به دنیا داشت این تعلقات مانع یقین او می شود و در انسان ریب و شک ایجاد می کند. به ما گفتند باید به مقام یقین برسید و به آخرت یقین پیدا کنید، یقین به حضرت حق پیدا کنید، یقین به علم وحکمت و قدرت و حضور و احاطه او پیدا کنید. اگر یقین در زندگی ما پیدا شود سرمایه بزرگی است.

انسانی که به یقین برسد و با یقین زندگی کند و با شک و با ریب زندگی نکند، این عوامل از دل انسان دور شوند مقام بالایی است. انسان صاحب یقین شود و انوار یقین در دل انسان بیاید می شود جزء بالاترین مقامات یقین که یقین بالله است. اصحاب یقین با خدا زندگی می کنند و حضور او را درک می کنند و در او تردید ندارند. علم به قدرت، حکمت، عزت، رحمت و صفات کریمه او دارند که این ها اهل یقین می شوند که خود مقاماتی دارد.

یکی از این مهم ترین موانع یقین تعلقات ماست. انسان خیال می کند برای این که به یقین برسد باید استدلال کند استدلال کافی نیست، استدلال یقین آور نیست استدلال لازم است.

انسان باید با شبهه ها و تردیدها درگیر شود و پاسخش را پیدا کند، ولی این طور نیست که اگر انسان استدلال کرد صاحب یقین باشد. اینطور نیست که فیلسوف اگر استدلال کرد به یقین می رسد، فلسفه یقین نمی آورد. آن چیزی که مانع یقین است تعلقات است، انسان باید تعلقاتش از دنیا برداشته شود. تعلقات در ما ریب و شک ایجاد می کند و ریب و شک باعث ایجاد بدگمانی و سو ظن نسبت به خدا و نسبت به اولیا خدا می شود.

آنهایی که با امیرالمومنین درگیر می شدند و می جنگیدند ریشه اش در تعلق به دنیا بود. این تعلق به دنیا به شک در معصوم تبدیل می شود بعد به بدگمانی و ریب بعد به نقض عهد و خارج شدن از بیعت امام، اینها از لوازم تعلق به دنیا هستند. اگر انسان بخواهد به یقین برسد باید علاقه اش به دنیا قطع شود دنیا خواهی نمی گذارد به یقین برسد. کسی یقین به آخرت پیدا می کند که علاقه اش به دنیا ضعیف شود و بعد قطع شود، چنین کسی یقین بالله پیدا می کند و نسبت به قیامت هم یقین پیدا می کند.

اگر از اول از انسان تردیدها برداشته شود و شک نکند در این که خدا هست و شک نکند در این که آخرتی هست واقعا برای انسان مفید است. اگر از اول یقین داشته باشیم خدا هست، یقین داشته باشیم آخرتی هست، یقین داشته باشیم اعمال ما گم نمی شود، یقین داشته باشیم «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»ُ(زلزال/۷-۸)، این اول راه است.

بعد علم الیقین است، بعد عین الیقین، بعد حق الیقین می شود. این را تشبیه می کنند به موقعی که شما بیدار می شوید می بینید که هوا روشن است از روشنی هوا می فهمید که خورشید طلوع کرده است این علم الیقین است؛ یعنی یقین دارید صبح شده و شک ندارید. هر چه کسی هم بگوید شب است می گویید صبح است. یک موقعی از اتاق بیرون می آییید خورشید را نگاه می کنید و می بینید این یک مرتبه بالاتر است. یک موقع هم انسان در چشمه خورشید ذوب می شود.

یقین مقاماتی دارد، از علم الیقین شروع می شود که شک از انسان برداشته می شود. این با استدلال نیست اگر انسان دلش مشغول به دنیا بود در خدا شک می کند و دنیا برایش اصل می شود و نمی تواتند بفهمد خدا هست می گوید زمین هست، خورشید هست، آسمان هست، خدا کجاست؟! علت این است که انسان تعلق دارد اگر تعلق نداشت همه عالم برای انسان آیات خداوند می شوند.

انسان مستحب است هنگام سحر که بر می خیزد نگاه به آسمان کند و این آیات را بخواند: «إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب * الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»(آل عمران/۱۹۰-۱۹۱) یعنی در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه های است برای اولوالالباب، آنهایی که اولوالالباب و لب انسانیت را دارند برای آنها در خلقت آسمان و زمین آیات است، در رفت و آمد شب و روز آیات است؛ یعنی همین چیزهایی که ممکن است یک کسی ببیند و هر چه هم تامل و تدبر کند نتواند به خدا برسد. وقتی پشت صحنه ماده را می بیند به میدان های انرژی و میدان های امواج می رسد به حرف هایی که در علوم روز زده می شود می رسد به خدا نمی رسد و نمی تواند خدا را بفهمد در حالی که آن کسی که اولوالالباب است همین آمدن شب و روز برایش آیه است.

اولوالالباب کسانی هستند که «يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ»، کسی که دائم در حال توجه به خدای متعال هست آرام آرام همه عالم برایش آیه می شود، کسی که دوام ذکر دارد و در همه اعمال مشغول به خداست آن وقت همه چیز برایش آیات خدای متعال می شود و حجاب را از دلش برمی دارد. هر چه می بیند آیت الله است.

«وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ»، تفکر می کند این ذکر همراه با این فکر او را به نتیجه می رساند. فکر چیست؟ مرحوم خواجه در اوصاف الاشرافشان یک تعبیر لطیفی دارند می گویند: فکر سیر باطنی انسان از مبادی و مقدمات به نتایج است. مبادی کجاست؟ مبادی آیات آفاقی و انفسی هستند. انسان هر کجا نگاه کند آیات الله هستند، درون ما آیات الله است، هر تحولی در ما پیدا شود آیه او است. خوشحالی ما، غصه های ما سلامتی، بیماری، پیری و جوانی همه و همه اینها آیات الله هستند. شب و روز و خورشید و ماه و بهار و پاییز همه آیات هستند. تفکر سیر از این آیات به سوی خدای متعال و به سوی مقامات معنوی و به سوی مقام توحید است.

این چطور پیدا می شود؟ وقتی که انسان مشغول به خدا باشد و ذاکر باشد این پیدا می شود، ولی اگر انسان مشغول به دنیا شد هر چه فکر هم بکند پشت آیات دنیا را نمی بیند. انسانی که دلش مشغول به دنیاست دنیا حجاب او می شود هر چه هم فکر کند چیزی جز ماه و خورشید و زمین و قوانین عالم ماده هیچ چیز دیگری نمی فهمد، ولی کسی که از دنیا دل برداشته و مشغول بخدای متعال هست وقتی شروع به تفکر در آیات خدای متعال می کندحجاب را از جلوی دلش بر می دارد.

در حوادث طبیعی جلال و جمال خدا، علم خدا، حکمت خدا و حضور حضرت حق را می بیند. پس یقین با برهان و استدلال و کتاب خواندن و اینها پیدا نمی شود، نمی گویم نباید کتاب خواند آنها در جای خودش محترم است، ولی یقین یک مقدماتی دارد، یقین ذکر و زهد و فراغت می خواهد.

 اگر انسان اهل فراغت نبود شک می کند از اولین قدم شک در اصل وجود خدا می کند، هر چه استدلال می کند استدلال او به آرامش نفس نمی رسد، چون دنیا را می خواهد این محبت دنیا انسان را به شک می اندازد، وقتی محبت به دنیا در دل انسان پیدا شد انوار یقین وارد آن نمی شود و آرام آرام ریب و بدگمانی نسبت به حضرت حق پیدا می کند، این خدایی که می گویند العیاذ بالله مهربان، عادل و حکیم است این طور نیست. وقتی بیماری، فقر یا مصیبتی برایش پیش آمد به خدا بدگمان می شود. خدایی که طبق مراد دلش عمل کند این خدا را خوب می داند همین که از مراد دلش جدا شد بدگمان می شود. پس به دنبال شک بدگمانی و عهد شکنی است که این ها همه آثار تعلق به دنیا و آثار دنیا خواهی هستند و این ها با استدلال رفع نمی شوند.

انسان تا از دنیا فارغ نشود یقین به خدا پیدا نمی کند. هر چه هم استدلال کند، کتاب بخواند، شب و روز را دنبال کند، طلوع خورشید و غروب خورشید و بهار و پاییز را ببیند و فکر کند به آرامش نمی رسد و یقین پیدا نمی کند که حضرت حق با ما و محیط به ما و آگاه به ماست و ما را می بیند. «اعْبُدِ اللَّهَ‏ كَأَنَّكَ تَرَاه»،‏ طوری خدا را عبادت کن گویا خدا را می بینی. درجه نازلترش این است «فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك‏» که بدانی خدا تو را می بیند.

اگر انسان اهل تعلق به دنیا بشود مرحله اول که هیچ مرحله دومش را هم پیدا نمی کند. انسان خدای غایب را با شک عبادت می کند. در روایات دارد خواب با یقین بهتر از بیداری با شک است. آدم شب تا صبح بیدار باشد اهل یقین نباشد یا با یقین بخوابد و نماز صبحش را بخواند این خواب با یقین بهتر از بیداری با تردید و شک است.

یقین که فقط یقین به وجود حضرت حق نیست یقین به اسما حسنای اوست، یقین به علم و قدرت و حکمت این هزار اسمی است که شما در جوشن کبیر می خوانید. این که انسان به یقین به اینها برسد یقینش هم آرام آرام علم الیقین شود سپس حق الیقین می شود و صفات جلال و جمال خدا را مشاهده کند و ذوب در این صفات جلال و جمال شود.

 سیر در درجات یقین بعد از فراغت و زهد است انسانی که در دنیا است و مشغول به دنیاست اصلا بابی به سوی حضرت حق و انوار توحید در دلش باز نمی شود. وقتی زاهد شد انوار توحید در دل او نازل می شود. در روایات است وقتی انسان از دنیا فارغ شد رفعت پیدا می کند آن وقت آرام آرام اهل یقین می شود، این مقامات یقین است. اگر کسی اهل یقین شد یقین به حضرت حق و به اسماء حسنای او پیدا می کند. مشاهده جلال، جمال، قدرت، حکمت، عزت و محبت او و صفاتی مانند عالم و حکیم و قادر و شاکر است که در او یقین بوجود می آورد.

 

منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری

 

_____________________

چه بسا فیلسوف قوی البرهانی که علم برهانی بحثی اثبات نموده احاطه علمی حق تعالی را به جمیع ذرات وجود، و تمام نشئات غیب و شهادت را در محضر حق تعالی می داند، و احاطه قیومی ذات مقدس را با براهین متقنه قطعیه ثابت می نماید، ولی این علم قطعی در او اثر نمی کند، به طوری که اگر در خلوتی مثلاً به معصیتی اشتغال داشته باشد، با آمدن طفل ممیزی حیا نموده و از عمل قبیح منصرف می شود، و عملش به حضور حق، بلکه حضور ملائکه الله، بلکه احاطه اولیاء کمل - که همه در تحت میزان برهانی علمی است - برای او حیا از محضر این مقدسین نمی آورد، و او را از قبایح اعمال منصرف نمی کند، با آنکه حفظ محضر این مقدسین نمی آورد، و او را از قبایح اعمال منصرف نمی کند.
 این نیست جز آنکه علوم رسمیه برهانیه از حظوظ عقل هستند، از آنها کیفیت و حالی حاصل نشود.
همین طور، چه بسا حکیم عظیم الشأنی طلب حاجات از مخلوق ضعیف فقیر، و دست حاجت به پیشگاه دیگران دراز کند. این نیست جز آنکه ادراک عقلی و علم برهانی را در احوال قلوب تأثیری نیست. 
چه بسا عارف اصطلاحی متذوقی که لاف از توحید زند، به همین درد دچار است. 
چه بسا فقیه و محدث و متعبد بزرگواری که با آثار و اخبار معصومین (علیه السلام) مأنوس و احادیث باب توکل علی الله و ثقه بالله و رضا بقضاء الله را محفوظ است، و آن را از معادن وحی داند، و مفاد آنها را معتقد و چون علم برهانی متعبد است، ولی به همین بلیه بزرگ مبتلاست. 

این نیست جز آنکه علوم آنها از حدود عقل و نفس تجاوز نکرده و به مرتبه قلب که محل نور ایمان است، نرسیده. و تا علوم در این پایه است، از آنها احوال قلبیه و حالات روحیه حاصل نشود. 
پس کسی که بخواهد به مقام توکل و تفویض و ثقه و تسلیم رسد، باید از مرتبه علم به مرتبه ایمان تجاوز کند، و به علوم صرفه رسمیه قانع نشود.

منبع: امام روح الله خمینی (ره)

والعاقبه للمتقین 
التماس دعا 
یا مهدی


موضوعات مرتبط: نقد کلام،فلسفه و عرفان ، سیر و سلوک
برچسب‌ها: عبدالحسین دستغیب , محمد مهدی میرباقری , روح الله خمینی

تاريخ : دوشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۸ | 2:9 | نویسنده : سرباز حضرت ولی عصر (عج) |
.: Weblog Themes By Mahskin.ir:.